"در این مقاله سعی شده است با نگاهی جامعهشناختی و با اتکا به نتایج سرشماری مرکز آمار ایران در سال 1377 ساختار و ترکیب جمعیت عشایر کوچرو ایران براساس شاخصهایی شامل: سن، جنسیت، وضع سواد و سطح تحصیلات، فعالیت و اشتغال، نظام خانواده و زناشویی (ازدواج) توصیف و مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
برای درک بهتر وضع موجود عشایر و تحولات آن سعی شده است بررسی و تحلیل وضعیت عشایر کوچرو براساس دو پارامتر عمده یعنی طول مسیر کوچ و استقرار در قشلاق در زمان سرشماری انجام گیرد.
نتایج به دست آمده بیانگر آنست که جمعیت عشایر کوچنده ایران جوانتر از جمعیت کل کشور است، در میان خردسالان نسبت جنسی غلبه با پسران و در جمعیت فعال نسبت جنسی کاهش مییابد. سطح سواد پایین و در میان زنان میزان سواد به مراتب کاهش مییابد، متوسط بعد خانواده 5/6 نفر و اکثر ازدواجها خویش همسری (درونگروهی) است. "
معمولا برای تفکیک و بازشناخت اقوام و ملل گوناگون، به بررسی و تحلیل ارزشهای آنان مثل دین و مذهب، زبان و ادبیات، آداب و سنن و حتی نژاد و پیشینه تاریخی میپردازند. یکی از بارزترین نمودهای عینی و ذهنی شناسایی و تمییز اقوام و ملل، «پوشاک» آنان است. هنوز در کشور ما تحقیقات علمی و تحلیلهای روششناختی مناسبی در زمینه پوشاک انجام نگرفته است. این مقاله سعی دارد با اشارهای کوتاه به سرفصلهای اساسی در این زمینه، باب بحث و تفحص در ابعادی چون نمادهای پوشاک، زبان پوشاک و ادبیات آن، نشانهشناسی و هویتپردازی به خصوص هویتسازیهای ملی و قومی همراه با پوشاک را، باز کند. باید توجه داشت که مقاله حاضر رویکردی نشانهشناختی را در این روابط مد نظر داشته است.
" از دورههـای گذشته تا اوایل حکـومت پهلـوی دوم، نـوعی از حکومتهای محلی وجود داشت که با تکیه بر توانهای محیطی و ساختار فرهنگی جامعه مبتنی بر اقتصاد شبانی و کوچ نشینی، به نام جامعه عشایری امور خود را با شیوهای سنتی اداره میکرد. در این شیوه زندگی اجتماعی، محیط طبیعی محافظت میشد و در عین حال نظم و ترتیبی بر جامعه حاکم بود که در آن یک ساختار سلسله مراتبی از قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بر زندگی مردم و جامعه نظارت میکرد و انتظام امـور را بر عهـده داشت. این نوع از حکومت محلی دارای قلمروی فـرهنگی بود که با قلمرو طایفهای و قلمـرو اقتصادی منطبق بوده و حراست و نگهداری از این قلمرو در طول قرنها بر عهده داشت، و در قالب یک ساختار منسجم، نیازهای جامعه را پاسخ میداد، اگرچه استثناهایی نیز وجود داشت؛ ولی در کلیت نظام، همه اعضای جامعه، خود را در برابر این قلمرو مسوول میدانستند و هر خانواری که نمیتوانست در این محدوده سازگار و فرمانبردار باشد، جامعه را ترک میکرد و به جامعهی دیگری پناه میبرد.
ایل بختیاری یکی از این ساختارهای سنتی است که در این مقاله، ضمن معـرفی قلمـرو و نظام سلسله مراتبی و ساختار قـدرت در آن، چگونگی انتظام امـور کـوچ و ارتباطات که نقش مهمی در این زنـدگی داشته و از جنبههای مدیـریتی سنتی شمرده میشود، شرح داده شده است. یافتههای این بررسـی مبتنی بـر مشاهدات میـدانی در سالهـای دهه 60 میباشد. "
" گونه زیست ایلی ایران بهعنوان یکی از کهنترین اشکال زیست، دارای تاریخ پرفراز و نشیبی است. یکی از مهمترین ویژگیهای این شکل زندگی در ایران، برخورداری از ساختار سیاسی ـ اجتماعی مستقل میباشد که رویدادهای مهم سیاسی ـ اجتماعی را رقم زده است. تداوم ساختار سیاسی مشخص، نظام ایلی را در جایگاه مهمی قرار میداد. اهمیت چنین جایگاهی را میتوان در تشکیل دولتهای سیاسی در ایران ملاحظه کرد.
این شیوه زندگی تا مدتها بخش عمده زندگی اجتماعی را در ایران تشکیل میداد. با آغاز قرن 14 ه .ش، شکل زندگی ایلی تحت تاثیر عوامل عدیده دچار دگرگونی ساختاری شد. این تبدیل در گونه سنتی صورت نگرفته است؛ زیرا در گونه سنتی، گروههای ایلی در قالب «گروههای ایلی در خود» به سر میبردند، اما انتقال آن در گونه جدید که بیشتر با اسکان آن در ساختهای روستایی و به خصوص شهرها صورت گرفته است، گروههای ایلی به گروههای قومی تبدیل شدند. در این تبدیل ما شاهد ظهور گروه قومی «برای خود» هستیم. مقاله حاضر نگاهی اجمالی به فرایند تبدیل هویت ایلی به هویت قومی دارد. "
این نوشته در پی آن است که به نقش عشایر در حفظ وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران بپردازد. بدین منظور دو فرضیه را مورد برسی قرار داده است: فرضیهای که در این باره برای عشایر نقش منفی قایل شده و دیگری فرضیهای که نقش مثبت عشایر را در این خصوص تاییـد میکنـد؛ آنگاه با اشـاره به بحث اقـوام در جوامع غربی و تفاوت بنیادین آنها با مقوله عشایر در ایران و ذکر نمونههایی از عملکرد ایلات مختلف عشایـر ایـران، فرضیه دوم را پاسخ مناسبی بـرای پرسش اصلی مقاله معرفی میکند.
" این مقاله به دنبال بررسی چگونگی پیدایش و شکلگیری هویتهای جدید منطقهای در استان خوزستان تحت تاثیر فعالیتهای شرکت نفت با استناد به آثار داستاننویسان خوزستانی است. نویسنده ابتدا محدوده جغرافیایی پژوهش را که شامل مناطق نفتخیز خوزستان بوده، روشن کرده و به تعریف داستان و ادبیات داستانی پرداخته است؛ سپس بازتاب تحولات اقتصادی و اجتماعی فعالیتهای شرکت نفت را در آثار داستاننویسان خوزستانی نشان داده است.
کوشش شده است که نقش هر یک از این تحولات در شکلگیری هویتهای جدید نشان داده شود. در پایان نیز با بررسی مسایل فرهنگی بهطور مشخص به مقوله هویتهای جدید پرداخته است. "