مقالات
حوزه های تخصصی:
در تاریخ اخلاق پژوهی، تاکنون شاخه ای مستقل با عنوان «فلسفه اخلاقی» وجود نداشته است. از نظر این نوشتار هم امکان و هم مطلوبیت چنین شاخه ای در کنار دیگر شاخه های مربوط به اخلاق، وجود دارد. تاکنون بیشتر توجه پژوهشگران حوزه اخلاق (در علم اخلاق، فلسفه اخلاق، تاریخ اخلاق و...) بر این بوده است که به نحو فلسفی، تاریخی و... «در اخلاق» بنگرند. در عرصه «فلسفه اخلاقی» تأکید بر این است که به شیوه فلسفی، «با اخلاق» بنگریم؛ یعنی «با اخلاق به حقایق بنگریم و به نحو فلسفی و نظری در باب حقایق تأمل کنیم و به زبان فلسفی آنها را بیان کنیم». در فلسفه اخلاقی، نگاه اخلاقی در افق تأمل و زبان فلسفی قرار می گیرد و از همین روست که می توان آن را «فلسفه اخلاقی»، یعنی «فلسفه ای اخلاقی» یا «فلسفه ای بر مبنای اخلاق» نام نهاد و نه صرف اخلاق یا علم اخلاق. در یک جمع بندی کلی می توان گفت مطالعات اخلاق پژوهی یا به مرتبه پیش از اخلاق (مانند فرااخلاق و اخلاق هنجاری) مربوطند یا به مرتبه خود اخلاق (مانند علم اخلاق، روان شناسی اخلاق و انسان شناسی اخلاق) یا به مرتبه پس از اخلاق (مانند اخلاق کاربردی و حرفه ای) ربط می یابند. فلسفه اخلاقی به مرتبه مطالعات فلسفی و کلی (و نه کاربردی و جزئی) به مرتبه پس از اخلاق مربوط می شود.
بررسی مقایسه ای تأثیر قصد بر مشروعیت عمل؛ نزد فقیهان اصولی و فیلسوفان تحلیلی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله، نخست با تبیین نظریه تأثیر قصد بر مشروعیت عمل (DDE) و شرح محدوده دقیق ادّعای آن، در ادامه ادلّه مخالفان این نظریه در قالب پنج دسته دلیل ارائه می گردد. سپس پاسخ و ادلّه طرفداران DDE بیان می شود که ضمن ردّ استدلال های طرف مقابل، شواهدی برای تثبیت ادّعای خویش عرضه داشته اند. نگارنده با ارزیابی آرای دو گروه، به این جمع بندی می رسد که دلایل مخالفان DDE، آن اندازه قوّت ندارد که بتواند ادّعای شهودی این نظریه را زیر سؤال ببرد و تلاش های ایشان برای ارائه تبیین های متفاوت، چندان موفّق به نظر نمی رسد. در بخش پایانی مقاله نیز یک نوع بررسی مقایسه ای با آرای فقیهان اصولی درباره اصل تأثیر قصد بر مشروعیت عمل انجام گرفته است که نشان می دهد بیشتر ایشان با چنین اصلی موافق بوده اند. نیز در ادامه، بحث «تجرّی» در اصول فقه مطرح شده است که منشأ مناقشه های گسترده در باب تأثیر قصد بد فاعل بر نامشروع شدن فعل بوده است. نگارنده با ذکر ادلّه هر دو گروه در این مسئله، سرانجام به این نتیجه می رسد که استدلال موافقانِ تأثیر قصد فاعل بر عدم مشروعیت تجرّی قوی تر می باشد.
واکاوی نقش مبانی هستی شناختی دربرهان صدیقین علامه طباطبایی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
در این نوشتار با ارائه تحلیلی از اعتبارات وجود، برای رسیدن به درکی صحیح از واجب الوجود، معلوم می شود از این اعتبارات، تنهالابشرط مقسمی شایسته اطلاق بر ذات حق است. برای درک معنایی که علامه طباطبایی از واجب تعالی دارند و به لحاظ اهمیت تقریر ایشان از برهان صدیقین، با بررسی در مبانی هستی شناسیتقریر علامه، معلوم می شود ایشان وحدت شخصی وجود را نظری برتر می داند که همان معنای وجود لابشرط مقسمی است. چنانکه تقریر مخصوصی که از دو قاعده مهم فلسفی «صرف الشّیء» و «بسیط الحقیقه» دارند،به خوبی پایبندی ایشان به این نظر را به اثبات می رساند. با تحقیقی جامع، دو تقریر از برهان صدیقین در آثار علامه طباطبایی شناسایی می شود که این دو تقریر در برخی آثار ایشان، در برخیبه عنوان یک برهان اقامه شده اند؛از این رو،کوشیده ایم هرکدام را به صورت جداگانه در قالب قیاس برهانی ارائه کنیم. نبودبازشناسیروشنی از این دو نوع تقریر در آرای ایشان، حتی باعث تفاوت رویکرد شاگردان بزرگوار علامه به برهان صدیقین ایشان شده است.
سرل و مسئله آگاهی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
آگاهی از بزرگ ترین چالش هایی است که فلسفه و حتی علوم معاصر با آن مواجه اند. جان سرل، فیلسوفِ تحلیلی معاصر که در این مقاله به صورت بندیِ دیدگاه وی از مسئله آگاهی می پردازیم، بر آن است که آگاهی راه ِحل چندان دشواری ندارد و حل آن تنها در گِرو شناخت دقیق و مفصّل مغز و حالاتِ مغزی است. سرل راه ِحل خود را «طبیعی گرایی زیست شناختی» می نامد. این راه ِحل به بیان ساده این است که «مغز، علّتِ آگاهی است». وی به هیچ وجه قصد حذف آگاهی را ندارد، اما در عین حال مدعی ارتباط تنگاتنگِ حالات مغزی و حالات ذهنی است. او با تفکیک دو نوع تحویل (تحویلِ هستی شناختی و تحویلِ علّی) و بررسیِ آگاهی در قالب تحویلِ علّی، هستیِ مستقلِ آگاهی را حفظ می کند. اعتماد به علوم تجربی و تلاش برای پرهیز از لوازم دوگانه گرایی موجب شده است که سرل با پذیرشِ فرضِ بستگی علّی، آگاهی را از قلمرو روابط علّیِ طبیعت بیرون نبرد. راهکار وی برای این معضل، طرح «سابجکتیوبودن هستی شناختی» است. این طرح به سرل اجازه می دهد تا هستی های سابجکتیو را لحاظ کرده، همچون هستی های آبجکتیو، به لحاظ علمی قابل مطالعه بداند.
باور امن؛ بررسی روایت سوسا از شرط امنیت باور(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله با تبیین نظریه تبعیت از صدق نوزیک و بررسی اشکالات وارد بر آن، به دو روایت اولیه و اصلاح شده سوسا از شرطی التزامی امنیت، به عنوان شرط لازم دانستن پرداخته شده است. پس از پرداختن به روایت دقیق سوسا از امنیت، برخی اشکالات بدان بررسی شده ، نشان داده می شود که برخی از این اشکال ها بر نظریه سوسا واردند. درعین حال، من تلاش کرده ام نشان دهم که برخی از این اشکال ها بر روایت دقیق این شرط وارد نیستند و نیز این شرط نمی تواند از پس برخی مثال های نقض وارد بر نظریه نوزیک برآید.
ارزیابی تطبیقی دیدگاه مایکل سندل و آلن هیورث درباره لیبرالیسم راولز(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
مایکل سندل نظریه پرداز جماعت گرایی است که مواضع جان راولز را در کتاب نظریه عدالت به چالش می کشد و معتقد است در پیش فرض ها، استدلال و نتایج نظریه راولز خطاهایی وجود دارد. در مقابل، آلن هیورث با دفاع از راولز، پاسخ هایی را در برابر برخی نقدهای سندل بیان می دارد. برآنیم این موضوع را بررسی کنیم که آیا در حقیقت آن گونه که سندل و دیگر منتقدان راولز باور دارند، لیبرالیسم فردگرایی انتزاعی را پیش فرض می گیرد؟ همچنین در ادامه این ادعای مایکل سندل بررسی می کنیم که برای درک حقیقی هویت خویش باید تعلقات، باورها و وفاداری هایی را که هویت ما بدان ها وابسته است، در نظر آوریم؛ در حالی که«خود» راولزی عاری از چنین تعلقات، باورها و وفاداری هایی است. آلن هیورث در ادامه، با اقامه استدلالی این نظر سندل را به چالش می کشد.
بررسی روایاتِ نفی صفات از ذات الهی و دلالت های آن(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
برخی از مهم ترین مسائل کلامی و فلسفی در حوزه اسماء و صفات به ماهیّت وجودی و تکوینی صفات و رابطه آن با ذات الهی باز می گردد. این مسائل که گاه ذیل عنوان کلی «توحید صفاتی» دسته بندی می شوند، در هستی شناسی دینی اهمیّت بسیار دارند و به ویژه در برهه ای از تاریخ، مجادلات فراوانی را درباره شرک و توحید در میان اندیشمندان مسلمان برانگیخته اند. این گونه مباحث را در اصطلاح، مباحث وجودشناختی صفات می نامند. این نوشتار قصد آن دارد نشان دهد که بررسی روایت های فراوان در این زمینه روشنگر نفی صفات از خداوند بوده، گویای مخلوق بودن اسما و صفات الهی است. به دیگر سخن، «صفت» درباره خداوند به معنای «نشانه» به کار رفته است و موصوف بودن خداوند تنها به این معناست که حق تعالی این مخلوقات را صفت و نشانه خویش قرار داده، نه چیزی بیش از آن. بنابراین، اسماء و صفات [همگی] مخلوق اند و مقصود از آنها همان «الله» تعالی است که اختلاف سزاوار او نیست.