مقالات
حوزه های تخصصی:
آنچه در این مقاله بر آن تأکید می شود نه طرح کلی و جامع در فرایند تمدن جدید مسلمانان (رویکرد ایجابی) است و نه بیان تفاوت ها و حدود و مرزهای تمدن اسلامی با الگوی تمدنی سکولار در غرب امروز (رویکرد سلبی)، بلکه آنچه در این مقاله بدان تأکید می شود، «وحدت و کثرت» به مثابه مسئله اصلی در فلسفه دینِ اسلام از یک سو و چالش مرکزیِ تمدن مدرن از سوی دیگر است. توجه به این مسئله مشترک، یعنی ضرورت وحدت در وضعیت متکثر تمدنی و تطبیق این دو در دو سویه مدرن و سنتی، می تواند نقطه عزیمتی در تبیین الگوی تمدنیِ اسلام در عصر حاضر باشد. پیشنهاد تمدنیِ ما در این مقاله، تفکیک کثرات الهی از کثرات عرفی و دنیوی است. در این نگاه، توحید تمدنی نه رفع هرگونه کثرت، بلکه انباشتی ازکثرات الهی و انسانی است که بدون آن (کثرات الهی)، سُبُل کُلّی ایجاد نمی شود و بدون سبل کلیِ الهی، صراط تمدنی در جامعه مسلمانان تحقق نمی یابد.
الهیات اجتماعی و تمدن اسلامی (بررسی آرای محمد فتح الله گولن درباره تمدن اسلامی)(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
فتح الله گولن از جمله نظریه پردازان الهیات اجتماعی است که عمده ترین نظریه های وی بر نوع کاربرد اسلام در وضعیت مدرن متمرکز است. وی بر مقوله هایی مانند خدمت، کار، آموزش و در مجموع ساخت جهان اجتماعی بر اساس مفاهیم اسلامی تأکید می ورزد. از همین رو، قرائت وی از اسلام در مقابل قرائت اسلام سیاسی قرار می گیرد، زیرا وی اجرایی شدن اسلام را امری اجتماعی و فارغ از مسیر دولت ساماندهی می کند. در نوشتار حاضر تلاش می شود با استفاده از مباحث نظری مطالعات تمدنی، اندیشه های فتح الله گولن بررسی گردد. گولن از جمله متفکرانی است که داعیه دار نظریه پردازی درباره تمدن اسلامی است. وی می کوشد برای مواجهه تمدنی جهان اسلام با مدرنیته غربی نسخه ای ارائه دهد که ضمن حفظ هویت تمدن اسلامی و کارامدی برای حل مسائل موجود در جهان اسلام، کمترین منازعه و اختلاف میان جهان اسلام و غرب را در پی داشته باشد تا در پرتو آن سعادت دنیوی و اخروی را در کنار هم تأمین کند. تفاوت گولن با بسیاری از اندیشمندان مسلمان در نحوه ورود وی به عرصه عمل و کنش اجتماعی است و به همین دلیل، وی هم اندیشمندی مسلمان و هم رهبری اجتماعی است که تلاش دارد اندیشه های خود را در جمع میان اسلام و مدرنیته در مقام عمل به آزمون بگذارد.
امکان تمدن اسلامی در دنیای کنونی؛ نگاهی به مبانی و ظرفیت ها(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
تمدن شناسان بر وجود تاریخی تمدن اسلامی و نقش کم نظیر آن در تمدن جهانی اتفاق نظر دارند، چنان که حیات مندی آن را در طول تاریخ گذشته پذیرا شده اند، ولی با توجه به آنچه در سده های اخیر این تمدن از خود به جا نهاده و نقش کم رنگی که در صحنه تمدن جهانی داشته است، این پرسش را برای اندیشمندان و محققان پدید آورده که آیا این تمدن می تواند در دنیای کنونی که تحولات بنیادینی یافته، با بازآرایی خود حضوری پویا و رقیبانه داشته باشد یا نه؟ این مقاله با روش تحلیل تاریخی و تبیین علمی به این نتیجه دست یافته است که تمدن اسلامی به رغم سستی و فتوری که خواسته یا ناخواسته دامنگیرش شده بود، می تواند دوباره در صحنه جهانی حضوری مؤثر بیابد با این پیش فرض که مبانی و ظرفیت های تمدن ساز اسلامی، چنین امکانی را برای ورود مجدد آن به عرصه رقابت تمدنی فراهم می سازد.
گفتمان به مثابه روش شناسی مطالعه تمدن(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
گفتمان در شمار آن دسته از روش شناسی هایی است که درکی تازه از نحوه تحول تاریخ به دست می دهند. این روش شناسی، کشف نوعی از آگاهی در مطالعه ای تاریخی را هدف قرار می دهد که معمولاً در سنت های کلاسیک مطالعات تاریخ فراچنگ نمی آید. این روش شناسی به ویژه به کار شناسایی مسیر تطور درونی یک تمدن و توضیح منطق ارتباط یک تمدن با تمدن های دیگر می آید. تمرکز گفتمان بر سازوکارهای انسجام یابی یک مجموعه و توجه آن به منطق تولید همبستگی و سازگاری در درون نظام واره ای از ایده ها، اَعمال فردی و گروهی، اظهارات، تکنیک های منجر به بروز قدرت اجتماعی، و بستر معرفتی جاری در آن مجموعه، بیانگر استعداد مطالعات گفتمانی در حوزه تمدن پژوهی است. این توانایی چه بسا به شناسایی برخی زمینه های ناگشوده در مطالعه یک تمدن راه ببرد؛ زمینه هایی که به طور معمول از چشم پژوهشگران دور می مانند. هدف این مقاله آن است که اولاً، امکان و چگونگی بهره گیری از گفتمان در مطالعه سیر تطور تمدن ها را نشان دهد؛ ثانیاً، سودمندی چنین مطالعه ای را ضمن تطبیق آن بر یک عرصه مطالعاتی مشخص کند. تلاش خواهد شد تا ضمن کاربست روش شناسی گفتمان، درکی از نحوه پدیداری و اهمیت یابی اظهارات، اعمال و آرایش مفاهیم مرکزی در سه حوزه اصلی تمدن اسلامی حاصل کنیم. این سه حوزه «اسلام نخستین»، «اسلام عصر میانه» و «اسلام معاصر» است.
نقادی نظریه فخر رازی درباره رنج بودن لذات حسی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
مسئله لذت و رنج و ارتباط آن با سعادت حقیقی انسان از مباحث چالش برانگیز و دارای قدمت طولانی در تاریخ فلسفه است و فیلسوفان بزرگ اخلاق در تبیین حقیقت و نقش آنها در سعادت انسانی بسیار کوشیده اند. فخر رازی با تقسیم بندی لذات به دو قسم عقلانی و محسوس، لذات جسمانی را رنج بالذات دانسته و آنها را عامل دورشدن انسان از کمال و سعادت حقیقی می داند. نظریه فخر رازی در این زمینه با چالش های اساسی مواجه است که از جمله مهم ترین آنها می توان به این موارد اشاره داشت: نقض شدن نظریه با موارد متعددی از لذات حسی، وجودی بودن لذات حسی و عدمی نبودن آنها، مقید بودن خیریت لذات حسی به رعایت حالت اعتدال، لذیذ بودن تکرار لذات حسی و غفلت از حقیقت وجودی لذات؛ یعنی تناسب و ملائمت با طبع انسانی.
دفاع از الزام آوربودن توافق فرضی در نظریه عدالت رالز(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
مفهوم وضعیت نخستین از نظر روش شناختی، مهم ترین بخش نظریه رالز درباره عدالت به شمار می آید. از سوی دیگر، مناقشه برانگیزترین بخش مفهوم وضعیت نخستین مفهوم توافق فرضی است. این مقاله می کوشد با تبیین جایگاه توافق فرضی در وضعیت نخستین نشان دهد که می توان از الزام آور بودن توافق فرضی در مقابل برخی انتقادها دفاع کرد. یکی از راه های دفاع از الزام آور بودن توافق فرضی در مقابل انتقاد «استدلال شباهت» این است که الزام آور بودن توافق فرضی از طریق استناد به دلائل مستقل دیگری که برای دو طرف توافق پذیرفتنی هستند توضیح داده شود. این شیوه دفاع به تمایز میان پرده بی خبری ضخیم و پرده بی خبری نازک نیز مربوط می شود و می توان آن را به عنوان دلیلی برای ترجیح اولی به دومی در نظر گرفت. در این مقاله پس از تبیین مفهوم وضعیت نخستین و توافق فرضی، نخست با اشاره به تمایز پرده بی خبری ضخیم و نازک، دلائل رالز را برای انتخاب پرده بی خبری ضخیم توضیح داده ام. سپس به این پرسش پرداخته ام که آیا توافق فرضی به خودی خود الزام آور است یا نه و آن گاه با ارائه استدلال شباهت، از پاسخ منفی به این پرسش دفاع کرده ام. در ادامه پس از شرح انتقاد دوُرکین به الزام آور بودن توافق فرضی نشان داده ام که در مواردی می توان توافق فرضی را به لحاظ شهودی الزام آور دانست. هسته اصلی تبیین فوق وجود دلائلی است که برای دوطرف توافق فرضی پذیرفتنی هستند.
رهایی از جزم سوم تجربه گرایی؛ طرد بازنمایی گرایی و حرکت به سوی استنباط گرایی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
دانلد دیویدسن اعتماد به تمایز میان «طرح مفهومی» و «محتوای تجربی» را جزم سوم تجربه گرایی معرفی می کند. در این مقاله نشان می دهیم که نقد دیویدسن درواقع متوجه کاستی های اساسی رویکرد بازنمایی گرایانه به معنا و معرفت است. آموزه محوری بازنمایی گرایی این است که در تبیین معنا و معرفت باید برای مفهوم بازنمایی اولویت قائل شد و آن را پایه ای تلقی کرد. انتقاد اصلی دیویدسن به رویکرد بازنمایی گرایانه این است که ما درک روشن یا قابل فهمی از رابطه بازنمایی نمی توانیم داشته باشیم، زیرا اساساً هیچ چیزی وجود ندارد که گزاره ها یا نظریه ها را صادق کند. در ادامه این ادعا را بررسی کرده ایم که انتقادهای دیویدسن را می توان با درپیش گرفتن رویکرد استنباط گرایانه پاسخ گفت. به طور خاص، استنباط گرایی می تواند چگونگی فهم عبارت زبانی را تبیین کند و همین طور برداشت غیردوگانه انگارانه از امر مفهومی به دست دهد. خود دیویدسن نیز به رغم اشاره به مشکلات عمده بازنمایی گرایی، شرحی از معنا و معرفت به دست می دهد که به علت تأکید بر مفهوم صدق، درنهایت به شکلی از بازنمایی گرایی متعهد است.