مقالات
حوزه های تخصصی:
بی گمان یکپارچگی میان انسان ها، هسته اصلی یک تمدن را تشکیل می دهد و بدون آن، فروپاشی تمدن قطعی است؛ ولی چه عواملی انسان ها را با وجود گرایش های مختلفی که دارند، به سوی این وحدت رهنمون می شود؟ تمدن پژوهان، عوامل مختلفی همچون نژاد، زبان، دین، آداب و رسوم و غیره را بررسی کرده اند؛ ولی علامه محمدتقی جعفری بسیاری از این عوامل را با اشکال هایی مواجه می داند و در پی عواملی است که اتحادی حقیقی و پایدار میان انسان ها ایجاد کند. در این پژوهش با بررسی دو گروه عوامل انگیزشی برون ذاتی و درون ذاتی، به تحلیل آرای علامه جعفری پرداخته ایم. در عوامل برون ذاتی، عوامل طبیعی، مافوق طبیعی نما و قراردادی و در عوامل درون ذاتی، عامل عقلی، اخلاقی، جان گرایی و گردیدن تکاملی الهی بررسی گردید. نتیجه اینکه عوامل برون ذاتی به دلیل ناپایداری و سودمحوری غالبی، نمی توانند انسان ها را به اتحادی پایدار سوق دهند و تنها مقدمات وحدت را ایجاد می کنند؛ ولی عوامل درون ذاتی به دلیل پایداری و استناد به جوهر درونی انسان، در صورت به فعلیت رسیدن، اتحادی پایدار ایجاد می کنند. این عوامل در مجموع موجب شکل گیری هویتی واحد برای اجتماع انسان ها و وحدت مطلوب در تمدن می گردند.
«امّت»، فراتر از تمدن در آینه قرآن(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
اسلام دینی جامع و جهانی است و اجرای همه جانبه آن، مستلزم قالبی تمدنی (به مثابه کلان ترین نظام مناسبات انسانی) و تأمین کننده چنین واحد کلان اجتماعی است. اصطلاح تمدن، با انباشت مفهومی و فرهنگی آن در غرب، حاوی جوهری سکولار است که موجب تردید و احتیاط در استفاده از این اصطلاح می شود. بدین سان باید در پی اصطلاحی جایگزین در بستر فرهنگ اسلامی بود. در این پژوهش با روش توصیفی و تحلیل مفهومی، واژه هایی از قرآن کریم واکاوی می شود که در مظان این معنا، دارای گستردگی اجتماعی است. در میان پنج واژه مطرح در این مقاله که دربردارنده معنای گسترده اجتماعی باشد، به ظاهر واژگان بلد، قریه، مدینه و مُلک جایگزین مناسبی برای تمدن نیستند. در این میان، واژه فراگیر «امّت» کلان ترین و جامع ترین نظام مناسبات انسانی است که با افزوده های فراتمدنی اش، چه بسا ترسیم کننده مناسب ترین بستر تکامل انسان برای تأمین نیازهای فراگیر مادی و معنوی فرد و جامعه باشد. امّت با افزوده هایی همچون آرامش زایی، سبقت در خیرات، نظارت درونی و نیز عناصری همچون وحدت و حاکمیت نوعی انسانی، جامعیت، وسعت، نظام مندی، تعادل و هدف مندی به جهت ماهوی، کلان تر و نظام مندتر از دیگر اصطلاح های قرآنی و نیز اصطلاح تمدن است.
بازشناسی ساختارمند دانش و ارائه الگویی برای تولید و ترسیم آن در علوم اسلامی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
یکی از مباحث کاربردی در علم شناسی، ساختارشناسی علم است. بحث هایی مانند: اجزاء العلوم، احصاء العلوم، تقاسیم العلوم، رئوس ثمانیه، طبقات علوم و... نشان آن است که این موضوع نزد اندیشوران مسلمان نیز اهمیت فراوانی داشته است و در سده های اخیر، به تدریج رویکردهای ساختارشناسانه در حوزه علم شناسی، رواج و توسعه بیشتری یافته است. ساختار شناسی دانش از زاویه اجزای متن و عناصر درونی علم، با توجه به نقشه ذهنی ای که به دست می دهد، برای فهم، یادگیری، بررسی و پالایش، دسته بندیِ گزاره ها و ایده ها، روش شناسی و مطالعه نظام مند و تولید علم به کار می آید و چون زیرشاخه های دانش را به شکلی ساخت یافته تجسم می بخشد، به روش شناسی نظام آموزش و طرح درس و طراحی پژوهش ها و پروژه های علمی-کاربردی کمک می کند. این نوشتار می کوشد از زاویه نظام بخشی به اجزا و عناصر درونی علم، نگرش ساختارمند به دانش را بازشناسد و الگویی برای تولید و ترسیم آن در بستر علوم اسلامی ارائه دهد.
تأملی بر جایگاه حقوق طبیعی در منظومه فکری استاد مطهری(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
استاد مرتضی مطهری از فیلسوفانی است که به دیدگاه طبیعت گرایی در فلسفه حقوق گرایش دارند. در طبیعت گرایی به عنوان نظریه ای که در طول تاریخ طرفداران زیادی داشته، طبیعت و حقایق وجودی انسان ملاک استنباط احکام حقوقی و قانون در جامعه است. استاد مطهری در تحلیل حقیقت وجود انسان به یک سلسله ویژگی های طبیعی و فطری معتقد می شود که این ویژگی ها مبنای توجیه حقوق اساسی انسان در اجتماع و تفاوت های حقوقی زن و مرد در زندگی خانوادگی می شود. غایت اندیشی به عنوان شاخصه دیگری در طبیعت گرایی مطهری بسیار بارز است و همین شاخصه است که دیدگاه ایشان را از طبیعت گرایانی مانند هابز جدا می سازد. در منظومه فکری مطهری، آزادی جایگاه خاصی دارد. ایشان به تلفیقی از آزادی مثبت و منفی قائل است و به باور ایشان در صورت تحقق چنین معنایی از آزادی در متن حیات آدمی، کمال واقعی فردی و اجتماعی تضمین می شود.
نقش فرهنگ در دین داری و شبکه معرفت دینی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
دین داری و شبکه معرفت دینی، شامل اعتقاد و عمل به نظام و شبکه ای از باورها، اخلاق و اعمال عبادی می شود که میان آنها رابطه علّی تشکیکی برقرار است. همچنین در میان باورها، احکام و اعمال عبادی نیز رابطه شبکه ای برقرار است؛ به گونه ای که هرچه باورها، امور اخلاقی و اعمال عبادی به هسته مرکزی دین نزدیک تر باشند، دارای ثبات، کلیت و گاه عقلانیت بیشتری هستند و در مقابل، آن دسته از باورها، اخلاقیات و اعمال عبادی که از هسته مرکزی دین دورتر می شوند، به حاشیه دین داری و شبکه معرفت دینی نزدیک تر شده، تماس بیشتری با اجتماع، فرهنگ و معیشت مردم دارند. دراینجا فرهنگ در معنای عام آن، شامل مهم ترین دستاوردها و عوامل معرفتی و غیرمعرفتی است که بر حاشیه های دین داری و شبکه معرفت دینی تأثیر می گذارد. درواقع براساس نوع فرهنگی که دین در آن بسط می یابد، می توان از نوعی دین داری فرهنگی نام برد؛ یعنی دین داری، رنگ فرهنگ مربوطه را به خود گرفته و کارکرد آن مبتنی بر خصیصه های آن فرهنگ، تعریف می شود. البته پذیرش تأثیرات فرهنگ بر حاشیه های دین داری و شبکه معرفت دینی، به معنای تغییر ماهیت دین داری نیست؛ زیرا برخلاف تصور هواداران عرفی شدن دین داری در جامعه، گرچه رنگ پذیری دین داری از فرهنگ مربوطه، در حاشیه شبکه دین داری بسیار قابل توجه است، هرچه به سمت هسته مرکزی این شبکه پیش می رویم، از تأثیر پذیری های فرهنگی کاسته می شود و درواقع از دین داری، غبارروبی شده، زلال درونی آن بیشتر نمایان می گردد. در این مقاله، نشان داده می شود که تأثیرپذیری های هسته مرکزی ادیان الهی، از چنین تأثیرات فرهنگی ای بسیار ناچیز بوده و قابل مدیریت توسط دین داران است.
بررسی دیدگاه ویلیام آلستون درباره ادراک عرفانی و نقد آن بر اساس آرای هوسرل و مرلوپونتی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
مقاله پیش رو به تحلیل الگوی «ادراک عرفانیِ» ویلیام آلستون بر اساس پدیدارشناسی ادموند هوسرل و موریس مرلوپونتی می پردازد. آلستون در نظریه «ادراک عرفانی» بر آن است که اشتراکی بنیادین بین ادراک حسّی و عرفانی برقرار است. او با تحلیلی پدیدارشناختی از ادراکِ حسّی، مرکزی ترین ویژگیِ ادراک حسّی را «دادگیِ» موضوعاتِ ادراکِ حسّی به آگاهی می داند. در واقع وی ادراک را «حضور مستقیم و بی واسطه اعیان» یا همان «نمود» می داند و ادراک عرفانی را «آگاهیِ تجربی مستقیم از خدا بر اساس تلقی خود شخص تعریف می کند». در مقابل هوسرل و مرلوپونتی با تکیه بر مفاهیمِ «حیث التفاتی»، «تنِ پدیدارشناختی»، «فضامندی و حرکت» بر آن است که عینِ ادراکی هرگز به طور کامل به آگاهی «داده» نمی شود؛ زیرا ادراک هرگز جدای از تن، حرکت و فضامندی نخواهد بود. ادراک در نظر هوسرل امری «پویا»ست و در تقابلِ با برداشت آلستون قرار دارد که ادراک را فرایندی «ایستا» می داند؛ از این رو آنچه را که آلستون ادراک عرفانی می نامد، در نظر پدیدارشناسانی همچون هوسرل و مرلوپونتی فاقد ویژگی های اساسیِ ادراک است. نتیجه اینکه حضور خدا برای عارف «حضوری شخصی» است. این حضور همانند حضور «دیگری» و نیز «خودآگاهی از نفس» برای شخص است.
بررسی انتقادی ضوابط تکفیر معیّن از منظر ابن تیمیه(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
ابن تیمیه بزرگ ترین نظریه پرداز سلفیّه که فتواهای افراط گرایانه تکفیری او همچنان دستاویزی برای کشتار مسلمانان است، موضوع ایمان و کفر را از مسائل شرعی دانسته وکفر را همان عدم ایمان تعریف می کند. وی در یک تقسیم بندی کلّی، تکفیر را به مطلق و معین تقسیم می کند؛ در تکفیر مطلق، تنها به بیان اسباب کفر پرداخته و آن را بر وصف عامّی، معلّق ساخته و به فرد خاصی اختصاص نمی دهد؛ ولی در تکفیر معیّن، حکم کفر به فرد یا گروه معیّنی صادر می شود که قول، عمل یا اعتقاد کفرآمیزی که با اسلام در تناقض است، از او سر زده باشد. وی در تحلیل دیدگاه خویش درباره دسته بندی یاد شده، تکفیر معیّن را به آیاتی از قرآن مستند می سازد که در آن خداوند متعال، افرادی را به صورت خاص به عنوان کافر معرفی می کند؛ اما از آنجا که ابن تیمیه برای صدور حکم تکفیر معیّن، ضوابطی را لازم می داند، ما در این مقاله به بیان و نقد دیدگاه های ایشان در این خصوص پرداخته و نشان داده ایم که ایشان خود به ضوابطی که در خصوص سلب ایمان و نسبت کفر ترسیم می کند، پایبند نیست و به راحتی به تکفیر و وجوب قتل اهل قبله فتوا می دهد.