مقالات
حوزه های تخصصی:
در این مقاله نخست به اختصار دیدگاه های مختلف درباره رابطه علم و دین ارائه می گردد و سپس با اتخاذ این دیدگاه که علم در طول دین است، جهان بینی دینی (توحیدی) به عنوان زمینه اصلی فعالیت علمی مشخّص می گردد و در پرتو آن، نقش دین در علم در چهار زمینه اصلی ذیل معرفی می شود: (1) فراهم کردن پیش فرض های متافیزیکی برای علم؛ (2) ارائه چهارچوبی معرفت شناختی، گسترده تر از معرفت شناسی پوزیتیویستی؛ (3) تبیین مسائل قابل طرح برای دانشمندان که علم از پاسخ به آنها ناتوان است و (4) ارشاد در جهت کاربردهای درست علم و جلوگیری از کاربردهای تخریبی آن.
جایگاه عالم فراماده و عوامل فرامادی در نظریه علم دینی آیت الله جوادی آملی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
نظریه علم دینی آیت الله جوادی آملی از نظریه هایی است که در چند سال اخیر توجه اندیشمندان را به خود جلب کرده است. نوشتار حاضر با طرح این پرسش که «عالم فرامادی و عوامل فرامادی چه جایگاهی در نظریه علم دینی دارند؟»، در مرحله نخست هرکدام از مفاهیم «علم»، «دین»، صفت های «دینی» و «علمی» و سرانجام مفهوم ترکیبی«علم دینی» را از نگاه ایشان بررسی کرده، دقت ایشان را در تفکیک میان دو سطح از تحلیل، یعنی تحلیل منطقی فلسفی و تحلیل تاریخی جامعه شناختی از علم نشان داده است. آن گاه به این مطلب توجه می دهد که سلسله مراتبی دیدن عالم و اعتقاد به ارتباط وثیق میان عوالم مختلف یکی از بزنگاه های طرح مبحث علم دینی است که به خوبی در نظریه ایشان منعکس شده است. این نگرش در نهایت به نقد «تفکیک روشی» در عرصه علوم رایج منجر شده و با جایگزینیِ «موضوع» به عنوان ملاک تفکیک علوم، «تلفیق روشی» را در صورت نیاز و به تناسب مراتب وجودی «موضوع»، به عنوان راه حلی عملی جهت برون رفت از مشکلات علوم فعلی و نیز گرفتار نشدن در بن بست های نظری پیشنهاد می دهد؛ گرچه ممکن است موضوع مورد مطالعه ای به دلیل تک ساحتی بودن، فقط نیازمند کاربست یک روش منحصربه فرد باشد، خروجی این نگرش، محصولی است که برازنده هر دو صفت علمی و دینی خواهد بود.
نظریه تعاملی معرفت دینی و علمی تبیین نسبت نظریه آیت الله جوادی آملی با مبحث «علم دینی»(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
نظریه علم دینی آیت الله جوادی آملی با دیگر نظریه های علم دینی تفاوت ماهوی دارد و در عین حال بر نظریه های علم دینی تأثیرگذار است؛ به گونه ای که می توان آن را فرانظریه مرتبط با آنها دانست. این نظریه مشتمل بر یک مدعای اصلی، یک استدلال عام و دو نتیجه مهم است. مدعای اصلی این است که علم اگر علم باشد، دینی و الهی است. دلیل بر این ادعا ویژگی های مترتب بر کاشف بودن از واقع است که عبارتند از (1) متعلق علمِ حقیقیِ کاشف از واقع، امری واقعی و لذا مخلوق خداست؛ (2) علم حقیقی الهامی الهی است؛ (3) علم حقیقی به اعتبار واقع نمایی اش حجت دینی است. علم حقیقی و معتبر با هیچ علم روشمند معتبری در تعارض نیست، از این رو منابع و روش های معتبر نباید نتایج متعارضی داشته باشند. در این نظریه با اتکا به تحلیلی از جایگاه معرفتی وحی اثبات شده است که متون دینی منابع معتبر معرفتی هستند. در نتیجه رجوع به آنها برای شناخت امور واقعی، باید با نتایج روش های عقلی معتبر سازگار باشد، از این رو فهم متون دینی بدون در نظر گرفتن نتایج دیگر روش های معتبر شناختِ واقع، نامعتبر است؛ همچنین شناخت امور واقع از طریق روش های عقلی معتبر بدون ملاحظه نتایج روش نقلی، فاقد اعتبار کافی است. پس روش عقلی و نقلی در شناخت واقع، رابطه تعاملی متقابل دارند. این رابطه فقط در فرض علم آوری روش نقلی و عقلی برقرار نیست؛ بلکه حتی اگر هر دو مفید ظنّ اطمینان آور باشند، رابطه متقابل برقرار است.
صورت بندی سازوکار حداقلی نظریه آیت الله جوادی آملی برای تقسیم بندی علوم(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
به منظور حل نزاع میان علم و دین، نظریه های گوناگونی مطرح شده است؛ برخی علوم را به نفع دین مصادره کرده اند و دستاورد علوم را یکسره مردود خوانده اند و دیگرانی با تأکید بر روش تجربی، دین را به کناری نهاده اند؛ درحالی که گروه سومی نیز از تعامل مسالمت آمیز میان علم و دین سخن گفته اند. در این میان، آیت الله جوادی آملی در زمینه علم دینی به دو صورت نظریه پردازی کرده اند: گاهی در مقام توصیف نفس الأمر و به لحاظ هستی شناختی، تمامی علوم را به شرط مطابقت با واقع، دینی می داند و گاه به لحاظ معرفت شناختی، علوم را به دینی و غیردینی تقسیم می کند. این مقاله، ملاک های این نظریه را در اسلامی سازی علوم بررسی می کند و با تأویل بردن آنها به ملاک موضوع نشان می دهد که این نظریه چه لوازمی برای علوم دارد و چگونه می تواند در ساماندهی علوم موفق عمل کند. به نظر می رسد با تنظیم استدلال هایی تحلیلی از متن مکتوب ایشان و مقایسه با نظریه های رقیب ، می توان نتیجه گرفت که نظریه یادشده با نگاه به واقعیت علوم جدید به مثابه نگاهی الهیاتی، آنها را تقسیم می کند یا دست کم ملاک های جدیدی برای تقسیم بندی علوم به دست می دهد؛ چنان که با این فرض می توان مبنایی حداقلی برای تقسیم علوم به اسلامی و غیراسلامی در نظر گرفت.
بررسی مدل تأسیسی درباره علم دینی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
دکتر خسرو باقری درباره علم دینی، مدل مورد نظر خود را با عنوان «مدل تأسیسی» مطرح کرده است. دغدغه اصلی ما بررسی مدل تأسیسی است. در این مقاله، این دیدگاه را در پنج بخش اصلی معرفی کرده ایم و سپس در ده مورد اصلی به نقد آن پرداخته ایم. از نظر نگارنده، نتیجه آنکه مدل تأسیسی، خواه به لحاظ مبنا و خواه به لحاظ بنا، با اشکالات عمده ای مواجه است. برخی از این اشکالات ناظرند به: نگاه سیاه و سفید به علم شناسی، تعیین سه منطقه در دین، رابطه معرفت دینی با دیگر معرفت های دینی، پیامد روشن شدن خطای فرضیه ارائه شده از متون دینی، طرح عنوان «متافیزیک دینی» یا «متافیزیک برآمده از دین»، و ادعای تأثیر دین در دو قلمرو کشف و داوری. با توجه به نقدهایی که ذکر کرده ایم، روشن می شود که این مدل هیچ گام تازه ای برای رسیدن به هدف تولید علم دینی نمی تواند بردارد.
بی نیازی فهم ظواهر قرآن از علوم عقلی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
برخی محققان فهم آیاتی از قرآن را نیازمند تولیدات عقل نظری دانسته اند، ولی ویژگی های این کتاب آسمانی نشان می دهد که گرچه مخاطب قرآن انسان عاقل است، برای أفاده مراد هرگز نیازمند برهان های عقل بشری نیست و ادعای نیاز خلاف مبانی است. مخاطب قرآن «الناس» است که شامل آشنایان با برهان های عقل نظری و غیر آن می شود؛ قرآنی که خود را «نور مبین»، «تبیان»، «هدایت» و حجت برای عقیده و عمل توصیف کرده است. همچنین ادعای نیاز قرآن با تحدّی عمومی و اعجاز قرآن، حجت بودن آن به عنوان سند حقانیت رسالت و نیز اصل لزوم عرضه هر اندیشه ای بر قرآن برای سنجش راستی و کژی آن در تعارض است و پیامد آن ادعای نقص کتاب خدا در افاده مراد است. این پژوهش که به شیوه تحلیلی انتقادی و اسنادی انجام شده است، با ظاهری گری به کلی متفاوت است و به منظور دفاع از کامل بودن قرآن کریم و با هدف بستن راه تفسیر به رأی نگاشته شده است. مطابق این نظریه، عقل باید برای تعالی فهم خود تلاش کند و منعی در استفادات و انتزاع های عقلی مفسر نیست، ولی نقشی در تکمیل دلالت آیات ندارد.
واکاوی مفهوم اختیار در حکمت متعالیه(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
نوشتار کنونی بر آن است تا بر اساس مبانی حکمت متعالیه و سخنان حکیمان صدرایی، تصویری روشن از معنای اختیار به دست دهد. مهم ترین تعریف های موجود از اختیار در حکمت متعالیه، عبارتند از: «داشتن مبادی چندگانه علم، شوق، اراده و تحریک عضلات»، «داشتن مبادی دوگانه علم و اراده»، «صحه الفعل والترک»، «مشیّه الفعل و الترک»، و «استقلال فاعل و نفی اثرپذیری از غیر». در این میان، تنها یک تفسیر جامعیت و اشتراک مفهومی میان تمام مصادیق اختیار را فراهم می کند و آن، تفسیر اختیار به دارا بودن اراده و علم است؛ آن هم با تفسیری ویژه حکمت متعالیه که در آن، هر دو مفهوم علم و اراده همانند وجود، در عین غیریت مفهومی، در تمام مراتب هستی حضور دارند و در عین اشترک معنوی، مشکک هستند. معنای جامع اراده که همان ابتهاج، محبت و رضاست، از مصادیق مادون مانند میل و شوق در عالم طبیعت آغاز و تا ابتهاج و محبت ذاتی پروردگار گسترش می یابد. تلطیف معنای اراده به محبت وجودی، پذیرش اختیار انسانی را به رغم وجود احاطه و سلطه علّت بر انسان، خردپذیرتر و وجدان پذیرتر می سازد؛ ضمن آنکه توجه به حبّ، اقتضا و طلب ذاتی انسان در مرتبه وجود علمی او نزد حق تعالی (عین ثابت)، تبیین اختیار را روشن تر می سازد و به برخی پرسش ها نیز پاسخ می دهد.