تجربه زیسته شده؛ رعشه
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
رابطه دیالکتیکی هنر با پراکسیس خودش را در ضربهای بروز میدهد که بر جامعه اعمال میکند، آن هنری که قادر است به لحاظ هنری [در امور اجتماعی [مداخله کند، ممکن است شکبرانگیز باشد. تأثیر هنر، در نتیجه این واقعیت که هنر در روح مشارکت میکند، روحی که به نوبه خود در اثر هنری منعقد میشود، در تعیین تغییرات اجتماعی یاریرسان است، ولو به شکلی زیرزمینی و نامرئی، پیش شرطی برای این نوع مشارکت در روح است. نویسنده دلیلی قاطع برای آن که چرا آثار هنری، حداقل آنها که از تسلیم شدن به تبلیغات سرباز میزنند، فاقد تأثیر اجتماعیاند، چنین بیان میکند که این آثار باید آن ابزار ارتباطیای را پس بزنندکه آنها را برای عامهای بزرگتر خوشایند میسازند. این آثار اگر چنین نکنند ملعبههایی در دست نظام همهجانبه و همهگیر ارتباطات میشوند. ایشان هنر را بدان مفهوم عملگرا میداند که شخص تجربهکننده هنر را به عنوان [موجود سیاسی واجد حیات [تعریف میکند: باورداشتنش به گام نهادن به بیرون از خویشتن.
وی اضافه میکند علاوه بر آن، هنر به شکلی عینی (ابژکتیو) عملگرا است چرا که آگاهی را شکل و تعلیم میدهد و اینگونه است که هنر از تبلیغات صریح و سرراست به دور میماند. میتوان به مفهوم نیازهای فرهنگی، هم به دلایل عملگرایانه و هم به دلایل زیباشناختی ایراد گرفت. ایدهای که در پس، پشت اثر هنری است، نیت بر هم زدن متابولیسم درازروده و خستهکننده نیاز و فرونشاندن آن و از این طریق زیرپا گذاشتن آن نیازهاییاند که هنوز برآورده نشده ماندهاند. هر نظریه مربوط به نیازها، چه زیباشناختی و چه جامعهشناختی، گریز زدن به آن چیزی است که اصطلاحا «تجربه زیسته شده» خوانده میشود، [گریز زدن به این مفهوم] از مد افتاده و معیوب؛ این نظریه، هم ارزیای میان جوهر عینیتجربه زیسته شده ـ یعنی بیانی خام و عاطفی ـ و تجربه سوبژکتیو گیرنده هنر را پیشفرض میگیرد.
نویسنده رعشه را چنین تعریف میکند که رعشه، نقطه مقابل مفهوم رایج تجربه زیسته شده، به هیچ وجه ارضاء و تسکین جزءگرایانه نفس یا اگو نیست؛ در واقع [رعشه] اصلاً دلپذیر نیست؛ بلکه یادآور انحلال نفس است. با این حال نفس با چنین به لرزه درآمدنی از حدود و تناهی خویش آگاه میشود. بنابراین، تجربه رعشه، متضاد تزلزل نفس است؛ همان تزلزلی که صنعت فرهنگسازی تبلیغش میکند. برای صنعت فرهنگسازی، مفهوم رعشه چیزی جز حرف مفت نیست.
محصولات صنعت فرهنگسازی (که عینا حتی از مصرفکنندگانشان نیز ولرمتر و استانداردشدهترند) همسانیابی را نشانه میروند، اما بخت را ببین که حتی به همین هدف میانمایه نیز دست نمییابند. به هر تقدیر، این پرسش که صنعت فرهنگسازی با مردم چه میکند، شاید بیش از حد خام باشد. شاید هم تأثیر صنعت فرهنگسازی پرطول و تفصیلتر از آنی باشد که هر شکل خاصی از این پرسش پیش میکشد. آنچه [صنعت فرهنگسازی [میکند، پر کردن زمان خالی یا تهی بیشتری است؛ آن چه میکند، حتی ایجاد آگاهی کاذب نیست، بلکه اثر کردن دردهای عظیم است تا همه چیز را چنان که هست، رها کنیم.
وی اضافه میکند علاوه بر آن، هنر به شکلی عینی (ابژکتیو) عملگرا است چرا که آگاهی را شکل و تعلیم میدهد و اینگونه است که هنر از تبلیغات صریح و سرراست به دور میماند. میتوان به مفهوم نیازهای فرهنگی، هم به دلایل عملگرایانه و هم به دلایل زیباشناختی ایراد گرفت. ایدهای که در پس، پشت اثر هنری است، نیت بر هم زدن متابولیسم درازروده و خستهکننده نیاز و فرونشاندن آن و از این طریق زیرپا گذاشتن آن نیازهاییاند که هنوز برآورده نشده ماندهاند. هر نظریه مربوط به نیازها، چه زیباشناختی و چه جامعهشناختی، گریز زدن به آن چیزی است که اصطلاحا «تجربه زیسته شده» خوانده میشود، [گریز زدن به این مفهوم] از مد افتاده و معیوب؛ این نظریه، هم ارزیای میان جوهر عینیتجربه زیسته شده ـ یعنی بیانی خام و عاطفی ـ و تجربه سوبژکتیو گیرنده هنر را پیشفرض میگیرد.
نویسنده رعشه را چنین تعریف میکند که رعشه، نقطه مقابل مفهوم رایج تجربه زیسته شده، به هیچ وجه ارضاء و تسکین جزءگرایانه نفس یا اگو نیست؛ در واقع [رعشه] اصلاً دلپذیر نیست؛ بلکه یادآور انحلال نفس است. با این حال نفس با چنین به لرزه درآمدنی از حدود و تناهی خویش آگاه میشود. بنابراین، تجربه رعشه، متضاد تزلزل نفس است؛ همان تزلزلی که صنعت فرهنگسازی تبلیغش میکند. برای صنعت فرهنگسازی، مفهوم رعشه چیزی جز حرف مفت نیست.
محصولات صنعت فرهنگسازی (که عینا حتی از مصرفکنندگانشان نیز ولرمتر و استانداردشدهترند) همسانیابی را نشانه میروند، اما بخت را ببین که حتی به همین هدف میانمایه نیز دست نمییابند. به هر تقدیر، این پرسش که صنعت فرهنگسازی با مردم چه میکند، شاید بیش از حد خام باشد. شاید هم تأثیر صنعت فرهنگسازی پرطول و تفصیلتر از آنی باشد که هر شکل خاصی از این پرسش پیش میکشد. آنچه [صنعت فرهنگسازی [میکند، پر کردن زمان خالی یا تهی بیشتری است؛ آن چه میکند، حتی ایجاد آگاهی کاذب نیست، بلکه اثر کردن دردهای عظیم است تا همه چیز را چنان که هست، رها کنیم.