گذار از دموکراسی نمایندگی، به دموکراسی مشارکتی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
بحثی که در اینجا ارائه میشود یک دیدگاه تقریبا سیاسی است. دیدگاه مورد نظر من بیشتر مربوط به انسانشناسی سیاسی است و به بحث دموکراسی مشارکتی میپردازد؛ به همین جهت هم، اخلاق شهروندی و شهر یا واحدهای شهری و واحدهای خردهتر از آن یعنی واحدهای محلهای مورد بحث قرار میگیرد و در چنین فضایی مردمسالاری یا دموکراسی مشارکتی امکانپذیر خواهد بود. در سنت اسلامی به مفهوم شهروندی توجه شده و در آثار فارابی و ابنسینا بدان پرداخته شده است. فارابی مفهوم مدینه فاضله را مطرح کرده اما وی به شدت تحت تأثیر متون فلسفی یونان بود. اگر تجربه غرب را در این زمینه بررسی کنیم، متوجه میشویم که واژه شهروندی از واژه فرانسوی سیتوین (citoyen) یا ستیته (siytete) به معنای شهروندی گرفته شده و آن هم از اصطلاح لاتینی سیویس (civis) اخذ گردیده است. در واقع ریشه این مفهوم به تعریفی برمیگردد که یونانیها در عهد باستان در نظر داشتند. در دوران متأخر مونتسکیو را داریم که سازوکارهای جدید را ارائه کرده و در نوع فرانسویاش، مفهوم شهروندی را ایجاد میکند. و به سازوکارهای اخلاقی تعریف میشود که باید بین شهروندان برقرار باشد تا شهری بتواند تأسیس شود. چرا باید شهر به این صورت مورد توجه قرار بگیرد؟ پاسخ من این است: به این دلیل که کشور ما در حد 65 تا 70 درصد، شهری است. به غیراز این موضوع روستاهای ما هم بزرگ شدهاند و در واقع ما روستایی به معنای قدیمی کلمه نداریم. در چنین وضعیتی ما باید به نوعی خودمان را با چارچوب جهانی تطبیق بدهیم. چون سه سطح جهانی، ملی و محلی دائما بایستی به هم وصل شوند و کشور ما هم از این وضعیت مستثنی نیست. شاید این سؤال به ذهن برسد که چه وضعیتی در سطح جهانی دیده میشود و با چه شرایطی باید برای افراد و شهروندان برنامهریزی کنیم؟ به نظر من، در فرآیند جهانی به شکلی که امروز میبینیم، محوریت انسانی یا غالبا اقتصادی از نوع نئولیبرالیسم غلبه دارد. امروز ما انواع و اقسام سرمایهداری داریم. در نوع سرمایهداری نئولیبرالیسم یک نوع یک جانبهگرایی ایالات متحده آمریکا وجود دارد و به نظر من این یک جانبهگرایی با یک نوع اشغال نظامی جهان همراه است. نکتهای که از لحاظ جهانی وجود دارد چیزی است که به آن بحران دموکراسی میگوییم، البته نه بحران دموکراسی غربی که گاهی بحث دموکراسی غربی و شرقی توسط برخی افراد مطرح میشود. اما واقعا اگر بحث بر سر دموکراسی است باید قبول کنیم که ما فقط یک نوع دموکراسی داشتهایم و آن هم دموکراسی غربی است. وقتی که دموکراسی در غرب توسط مونتسکیو و اصحاب دایرة المعارف تعریف شد، این دموکراسی مبتنی بر دو اصل است. اول اینکه مبتنی بر نمایندگی یعنی تفویض اختیار است. به عبارتی در دموکراسی نمایندگی، افراد و شهروندان مستقیما تصمیم نمیگیرند؛ بلکه افراد کسانی را به نمایندگی انتخاب میکنند و در واقع منتخبان در ردههای مختلف تصمیمگیری میکنند.
اصل دوم موضوع جدایی یا تفکیک سه قوه قضائیه، مجریه و مقننه است و این اصول توسط غرب تدوین شده بود. در این امر هم هیچ شک و تردیدی نیست. احزاب پارلمان ما و سندیکاها در چارچوب دموکراسی غرب تحقق پیدا کردهاند. اما امروزه این دموکراسی با بحران روبهرو شده است. در حال حاضر مردم به قشر سیاسی حرفهای، بیاعتماد هستند. یکی از دلایلش فساد اقتصادی است که در عرصه سیاسی مشاهده میشود. مردم احساس میکنند حوزه سیاسی، دغدغه حفظ خودش و نگه داشتن خودش را در قدرت سیاسی دارد تا اینکه دغدغه اداره و امور مردم را داشته باشد. دلیل دوم بر وجود این بحران به پایان رسیدن دولت رفاه است. در مجموع میتوان گفت که سیستم دولت رفاه با بحران مواجه است.
به عقیده من جهانیشدن فرایندی است که امروزه بیشترین صدمه را به فرهنگ میزند، چون امروزه همه چیز را به کالا تبدیل میکنند و کالایی شدن فرهنگ هم میتواند موجب از بین رفتن فرهنگ شود و ارزش و اخلاق انسانی و خیلی چیزهای دیگر را نابود کند.
برای اینکه بتوانیم با این روند مبارزه کنیم باید در درجه اول در درون این فرآیند شرکت و مشارکت داشته باشیم. ثانیا برای همیشه از ذهنمان دور کنیم که ابزارهایی مثل ممنوعیت و مبارزه مکانیکی نه تنها مؤثر نخواهد بود، بلکه آثار منفی این نوع جهانیشدن را هم افزایش خواهد داد. به همین منظور به خلاقیت فرهنگی نیاز داریم.
نکته دیگر این است که انسانشناسی، جهان آینده را به عنوان جهان چند فرهنگی و متکثر از نظر فرهنگی، اجتماعی و قومی در نظر میگیرد. در چنین موقعیتی ما باید بتوانیم سازشی بین سه سطح جهانی، ملی و محلی برقرار کنیم. ما منابعی در اختیار داریم که میتوانیم برای ساخت اخلاق شهروندی از آنها استفاده کنیم. اولین منبع ما دین است. ما معتقدیم که دین و زبان یکدست دینی و از طرف دیگر اقلیتهای دینی در ایران وجود دارند و همه این منابع یاری بخش است. مسأله مهم دیگر این که دولت باید به سمت تمرکززدایی و تفویض اختیار بیشتر حرکت کند. در نهایت این مردمند که تعیین میکنند چه سیستم سیاسی باید حکومت کند و در این زمینه هم باید بهصورت دو طرفه بین دولت و مردم اعتماد بهوجود بیاید.
نتیجهگیری بحث من این است که مطابق رویکرد انسانشناسی فرهنگی باید نگاه به شهر نهادینه شود. با عینیت بخشیدن به حکومتهای محلی از جمله با تقویت شهرداریها میتوانیم بسیاری از مشکلات بیماریزا را از نزدیک پیدا کنیم و به درمان آنها بپردازیم.
البته در این راه نباید از روشهای بیرونی یعنی از یافتههای خارج از کشور را برای شناسایی مشکلات استفاده کنیم، بلکه باید از نزدیک به مطالعه وضعیت داخلی بپردازیم و با این کار بیماریها و نقاط آسیبپذیر را پیدا کنیم.
اصل دوم موضوع جدایی یا تفکیک سه قوه قضائیه، مجریه و مقننه است و این اصول توسط غرب تدوین شده بود. در این امر هم هیچ شک و تردیدی نیست. احزاب پارلمان ما و سندیکاها در چارچوب دموکراسی غرب تحقق پیدا کردهاند. اما امروزه این دموکراسی با بحران روبهرو شده است. در حال حاضر مردم به قشر سیاسی حرفهای، بیاعتماد هستند. یکی از دلایلش فساد اقتصادی است که در عرصه سیاسی مشاهده میشود. مردم احساس میکنند حوزه سیاسی، دغدغه حفظ خودش و نگه داشتن خودش را در قدرت سیاسی دارد تا اینکه دغدغه اداره و امور مردم را داشته باشد. دلیل دوم بر وجود این بحران به پایان رسیدن دولت رفاه است. در مجموع میتوان گفت که سیستم دولت رفاه با بحران مواجه است.
به عقیده من جهانیشدن فرایندی است که امروزه بیشترین صدمه را به فرهنگ میزند، چون امروزه همه چیز را به کالا تبدیل میکنند و کالایی شدن فرهنگ هم میتواند موجب از بین رفتن فرهنگ شود و ارزش و اخلاق انسانی و خیلی چیزهای دیگر را نابود کند.
برای اینکه بتوانیم با این روند مبارزه کنیم باید در درجه اول در درون این فرآیند شرکت و مشارکت داشته باشیم. ثانیا برای همیشه از ذهنمان دور کنیم که ابزارهایی مثل ممنوعیت و مبارزه مکانیکی نه تنها مؤثر نخواهد بود، بلکه آثار منفی این نوع جهانیشدن را هم افزایش خواهد داد. به همین منظور به خلاقیت فرهنگی نیاز داریم.
نکته دیگر این است که انسانشناسی، جهان آینده را به عنوان جهان چند فرهنگی و متکثر از نظر فرهنگی، اجتماعی و قومی در نظر میگیرد. در چنین موقعیتی ما باید بتوانیم سازشی بین سه سطح جهانی، ملی و محلی برقرار کنیم. ما منابعی در اختیار داریم که میتوانیم برای ساخت اخلاق شهروندی از آنها استفاده کنیم. اولین منبع ما دین است. ما معتقدیم که دین و زبان یکدست دینی و از طرف دیگر اقلیتهای دینی در ایران وجود دارند و همه این منابع یاری بخش است. مسأله مهم دیگر این که دولت باید به سمت تمرکززدایی و تفویض اختیار بیشتر حرکت کند. در نهایت این مردمند که تعیین میکنند چه سیستم سیاسی باید حکومت کند و در این زمینه هم باید بهصورت دو طرفه بین دولت و مردم اعتماد بهوجود بیاید.
نتیجهگیری بحث من این است که مطابق رویکرد انسانشناسی فرهنگی باید نگاه به شهر نهادینه شود. با عینیت بخشیدن به حکومتهای محلی از جمله با تقویت شهرداریها میتوانیم بسیاری از مشکلات بیماریزا را از نزدیک پیدا کنیم و به درمان آنها بپردازیم.
البته در این راه نباید از روشهای بیرونی یعنی از یافتههای خارج از کشور را برای شناسایی مشکلات استفاده کنیم، بلکه باید از نزدیک به مطالعه وضعیت داخلی بپردازیم و با این کار بیماریها و نقاط آسیبپذیر را پیدا کنیم.