آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

بحثی که در اینجا ارائه می‏شود یک دیدگاه تقریبا سیاسی است. دیدگاه مورد نظر من بیشتر مربوط به انسان‏شناسی سیاسی است و به بحث دموکراسی مشارکتی می‏پردازد؛ به همین جهت هم، اخلاق شهروندی و شهر یا واحدهای شهری و واحدهای خرده‏تر از آن یعنی واحدهای محله‏ای مورد بحث قرار می‏گیرد و در چنین فضایی مردم‏سالاری یا دموکراسی مشارکتی امکان‏پذیر خواهد بود. در سنت اسلامی به مفهوم شهروندی توجه شده و در آثار فارابی و ابن‏سینا بدان پرداخته شده است. فارابی مفهوم مدینه فاضله را مطرح کرده اما وی به شدت تحت تأثیر متون فلسفی یونان بود. اگر تجربه غرب را در این زمینه بررسی کنیم، متوجه می‏شویم که واژه شهروندی از واژه فرانسوی سیتوین (citoyen) یا ستی‏ته (siytete) به معنای شهروندی گرفته شده و آن هم از اصطلاح لاتینی سیویس (civis) اخذ گردیده است. در واقع ریشه این مفهوم به تعریفی برمی‏گردد که یونانی‏ها در عهد باستان در نظر داشتند. در دوران متأخر مونتسکیو را داریم که سازوکارهای جدید را ارائه کرده و در نوع فرانسوی‏اش، مفهوم شهروندی را ایجاد می‏کند. و به سازوکارهای اخلاقی تعریف می‏شود که باید بین شهروندان برقرار باشد تا شهری بتواند تأسیس شود. چرا باید شهر به این صورت مورد توجه قرار بگیرد؟ پاسخ من این است: به این دلیل که کشور ما در حد 65 تا 70 درصد، شهری است. به غیراز این موضوع روستاهای ما هم بزرگ شده‏اند و در واقع ما روستایی به معنای قدیمی کلمه نداریم. در چنین وضعیتی ما باید به نوعی خودمان را با چارچوب جهانی تطبیق بدهیم. چون سه سطح جهانی، ملی و محلی دائما بایستی به هم وصل شوند و کشور ما هم از این وضعیت مستثنی نیست. شاید این سؤال به ذهن برسد که چه وضعیتی در سطح جهانی دیده می‏شود و با چه شرایطی باید برای افراد و شهروندان برنامه‏ریزی کنیم؟ به نظر من، در فرآیند جهانی به شکلی که امروز می‏بینیم، محوریت انسانی یا غالبا اقتصادی از نوع نئولیبرالیسم غلبه دارد. امروز ما انواع و اقسام سرمایه‏داری داریم. در نوع سرمایه‏داری نئولیبرالیسم یک نوع یک جانبه‏گرایی ایالات متحده آمریکا وجود دارد و به نظر من این یک جانبه‏گرایی با یک نوع اشغال نظامی جهان همراه است. نکته‏ای که از لحاظ جهانی وجود دارد چیزی است که به آن بحران دموکراسی می‏گوییم، البته نه بحران دموکراسی غربی که گاهی بحث دموکراسی غربی و شرقی توسط برخی افراد مطرح می‏شود. اما واقعا اگر بحث بر سر دموکراسی است باید قبول کنیم که ما فقط یک نوع دموکراسی داشته‏ایم و آن هم دموکراسی غربی است. وقتی که دموکراسی در غرب توسط مونتسکیو و اصحاب دایرة المعارف تعریف شد، این دموکراسی مبتنی بر دو اصل است. اول این‏که مبتنی بر نمایندگی یعنی تفویض اختیار است. به عبارتی در دموکراسی نمایندگی، افراد و شهروندان مستقیما تصمیم نمی‏گیرند؛ بلکه افراد کسانی را به نمایندگی انتخاب می‏کنند و در واقع منتخبان در رده‏های مختلف تصمیم‏گیری می‏کنند.
اصل دوم موضوع جدایی یا تفکیک سه قوه قضائیه، مجریه و مقننه است و این اصول توسط غرب تدوین شده بود. در این امر هم هیچ شک و تردیدی نیست. احزاب پارلمان ما و سندیکاها در چارچوب دموکراسی غرب تحقق پیدا کرده‏اند. اما امروزه این دموکراسی با بحران روبه‏رو شده است. در حال حاضر مردم به قشر سیاسی حرفه‏ای، بی‏اعتماد هستند. یکی از دلایلش فساد اقتصادی است که در عرصه سیاسی مشاهده می‏شود. مردم احساس می‏کنند حوزه سیاسی، دغدغه حفظ خودش و نگه داشتن خودش را در قدرت سیاسی دارد تا این‏که دغدغه اداره و امور مردم را داشته باشد. دلیل دوم بر وجود این بحران به پایان رسیدن دولت رفاه است. در مجموع می‏توان گفت که سیستم دولت رفاه با بحران مواجه است.
به عقیده من جهانی‏شدن فرایندی است که امروزه بیشترین صدمه را به فرهنگ می‏زند، چون امروزه همه چیز را به کالا تبدیل می‏کنند و کالایی شدن فرهنگ هم می‏تواند موجب از بین رفتن فرهنگ شود و ارزش و اخلاق انسانی و خیلی چیزهای دیگر را نابود کند.
برای این‏که بتوانیم با این روند مبارزه کنیم باید در درجه اول در درون این فرآیند شرکت و مشارکت داشته باشیم. ثانیا برای همیشه از ذهن‏مان دور کنیم که ابزارهایی مثل ممنوعیت و مبارزه مکانیکی نه تنها مؤثر نخواهد بود، بلکه آثار منفی این نوع جهانی‏شدن را هم افزایش خواهد داد. به همین منظور به خلاقیت فرهنگی نیاز داریم.
نکته دیگر این است که انسان‏شناسی، جهان آینده را به عنوان جهان چند فرهنگی و متکثر از نظر فرهنگی، اجتماعی و قومی در نظر می‏گیرد. در چنین موقعیتی ما باید بتوانیم سازشی بین سه سطح جهانی، ملی و محلی برقرار کنیم. ما منابعی در اختیار داریم که می‏توانیم برای ساخت اخلاق شهروندی از آنها استفاده کنیم. اولین منبع ما دین است. ما معتقدیم که دین و زبان یک‏دست دینی و از طرف دیگر اقلیت‏های دینی در ایران وجود دارند و همه این منابع یاری بخش است. مسأله مهم دیگر این که دولت باید به سمت تمرکززدایی و تفویض اختیار بیشتر حرکت کند. در نهایت این مردمند که تعیین می‏کنند چه سیستم سیاسی باید حکومت کند و در این زمینه هم باید به‏صورت دو طرفه بین دولت و مردم اعتماد به‏وجود بیاید.
نتیجه‏گیری بحث من این است که مطابق رویکرد انسان‏شناسی فرهنگی باید نگاه به شهر نهادینه شود. با عینیت بخشیدن به حکومت‏های محلی از جمله با تقویت شهرداری‏ها می‏توانیم بسیاری از مشکلات بیماری‏زا را از نزدیک پیدا کنیم و به درمان آنها بپردازیم.
البته در این راه نباید از روش‏های بیرونی یعنی از یافته‏های خارج از کشور را برای شناسایی مشکلات استفاده کنیم، بلکه باید از نزدیک به مطالعه وضعیت داخلی بپردازیم و با این کار بیماری‏ها و نقاط آسیب‏پذیر را پیدا کنیم.

تبلیغات