حقانیت و مقبولیت
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
حقانیت و مقبولیت عنوان مقالهای است که افروغ، نگرشهای امام خمینی قدسسره در این باب را بیان داشته است. وی معتقد است که برای توضیح چارچوبهای تئوری انقلاب اسلامی باید به جنبه فلسفی آن به عنوان زیرترین لایه که تفکر صدرایی است توجه کنیم. یعنی نوعی نگاه خاص و ضد ثنویتی به عالم هستی، جامعه و خدا. نگاهی که به نوعی واحد یکپارچه بوده و میان ساختهایشناختی، عاطفی و رفتاری ارتباط و پیوستگی قائل بوده و دنیا و آخرت را در بر میگیرد، بر اساس این نوع نگاه، تلفیق دین و سیاست، سلسله مراتبی بودن، آشتیناپذیر بودن حق و باطل، اموری بدیهی تلقی میشوند. رویکرد فلسفی به انقلاب از این جهت حائز اهمیت است که رویکرد سیاسی نسبت به انقلاب پایان مییابد. ایشان معتقد است نگرش فلسفی به انقلاب رویکرد اصلی اصولگرایان نوظهور است که یک سر و گردن از اصولگرایان اولیه انقلاب بالاتر هستند. در لایه دوم، این نوع نگاه ما را به اسلامگرایی شیعی و عدالتخواهی به دور از ثنویت سوق میدهد. لایه سوم همان تفکری است که در انقلاب اسلامی با شعارهای استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن متبلور میشود. به عبارت دیگر هر چه به انقلاب نزدیک میشویم، به وجه عینیتر و انضمامیتر آن نزدیک میشویم. در فلسفه سیاسی امام قدسسره نمیتوانیم تعیین کنیم چه چیزی اسلامیت و چه چیزی جمهوریت و یا چه چیزی حقانیت و چه چیزی مقبولیت است. اینها، دو مؤلفه در هم تنیده هستند. در تئوری جمهوری اسلامی حضرت امام، فلسفه سیاسی جدیدی نهفته، که بر اساس آن، مشروعیت آمیزهای از دو مؤلفه حقانیت و مقبولیت است. نویسنده در ادامه سؤال خود را چنین طرح میکند که رابطه میان فرد، جمع و سازمان پیچیده است، تئوری ساختاربندی گیدنز که مبتنی بر تعامل ساختار و عامل است، سعی دارد وجوه پیچیده این نظریه را روشن کند و این که ساختار، جبرهای خودش را تحمیل میکند و عاملان هم از امکانات خود ولو اندک برای توسعه آزادی و عمل خود سود میجویند. اما خود امام نشان دادند که با آگاهی و تنهزدن به حاشیههای حقوقی، فقهی و تاریخی از پوسته و جبر زمان خودشان خارج میشوند، به همین دلیل در نهایت به بحثهای احکام حکومتی و... روی میآورند. در اینجا نقش فرد برای باز کردن بن بستها کاملاً هویدا است.
من به دنبال عنصری هستم که امام بر تئوری ملاصدرا اضافه فرمودند. آن عنصر زمان و مکان است که در این عنصر توجه به تاریخ و جغرافیای اجتماع بود. مراد از تاریخ و جغرافیا، تاریخ زمانی و جغرافیای مکانی نیست. وقتی امام میفرمایند که زمان و مکان باید در موضوع دخالت داده شود، منظور زمان و فضای اجتماعی است. زمان و مکان کاملاً به مقتضیات و عوامل اعدادی و بیرونی توجه دارد که در نهایت بر روی فقه و حکم ما اثر میگذارد. امام دین را واجد مبانی متافیزیکی و هستیشناختی مستحکمی مستقل از جامعه میدانند. ازاینرو نمیگوید جامعه همان دین است. جامعه نیز برای خود موجودیتی دارد که در تعامل با دین است و برای اداره جامعه، باید به این تعامل توجه داشته باشیم. امام به دنبال پاسخ افلاطونی (فیلسوف شاهی) به مسأله فلسفه سیاسی نیست. صرفا هم پایبند به پاسخ فلسفه سیاسی عرب نیست که در تعارض با نگاه افلاطونی است؛ به عبارت دیگر عدهای از فیلسوفان تاریخ سیاسی غرب قائل به ویژگی اشخاص حاکم بودند که مدنظرشان فیلسوف شاه بود. عدهای نیز دلمشغول چگونگی حکومت بودند. اما به صراحت مطرح کردند که جمهوری شکل و اسلام محتوای حکومت را تعیین میکند. این دیدگاه جمع میان نظریه فیلسوف شاه و چگونگی اداره و شیوه حکومت است. به عبارتی جمع میان حقانیت و مقبولیت است. از منظر امام، نه نظامی که حقانیت دارد اما مقبولیت ندارد، مشروع است و نه نظامی که مقبولیت دارد اما حقانیت ندارد، مشروع است. ایشان در تعریف مشروعیت بیان میکنند که «مشروعیت به معنای حکومت قانونی است» یعنی از نظر امام، هر قانونی ولو با رضایت مردم حاصل شده باشد، قانون نیست. گمان میکنم تساهل در ایران موج میزند، نه از روی بیتفاوتی که در غرب مطرح است، بلکه افراد کاملاً میتوانند بر اساس حقوقشان عمل کنند؛ اما اگر به حقوق دیگری تعارض شد آن گاه حساب دیگری در رسیدگی به آن به میان میآید. در واقع تکثر، تحزب، فردیت در اینجا واجد جایگاه است، اما واجد اصالت نیست. اگر اصالت میداشت، نظام سیاسی ما لیبرال تلقی میشد. اما از آن طرف جامعهگرا و تکلیفگرا هم نیست.
من به دنبال عنصری هستم که امام بر تئوری ملاصدرا اضافه فرمودند. آن عنصر زمان و مکان است که در این عنصر توجه به تاریخ و جغرافیای اجتماع بود. مراد از تاریخ و جغرافیا، تاریخ زمانی و جغرافیای مکانی نیست. وقتی امام میفرمایند که زمان و مکان باید در موضوع دخالت داده شود، منظور زمان و فضای اجتماعی است. زمان و مکان کاملاً به مقتضیات و عوامل اعدادی و بیرونی توجه دارد که در نهایت بر روی فقه و حکم ما اثر میگذارد. امام دین را واجد مبانی متافیزیکی و هستیشناختی مستحکمی مستقل از جامعه میدانند. ازاینرو نمیگوید جامعه همان دین است. جامعه نیز برای خود موجودیتی دارد که در تعامل با دین است و برای اداره جامعه، باید به این تعامل توجه داشته باشیم. امام به دنبال پاسخ افلاطونی (فیلسوف شاهی) به مسأله فلسفه سیاسی نیست. صرفا هم پایبند به پاسخ فلسفه سیاسی عرب نیست که در تعارض با نگاه افلاطونی است؛ به عبارت دیگر عدهای از فیلسوفان تاریخ سیاسی غرب قائل به ویژگی اشخاص حاکم بودند که مدنظرشان فیلسوف شاه بود. عدهای نیز دلمشغول چگونگی حکومت بودند. اما به صراحت مطرح کردند که جمهوری شکل و اسلام محتوای حکومت را تعیین میکند. این دیدگاه جمع میان نظریه فیلسوف شاه و چگونگی اداره و شیوه حکومت است. به عبارتی جمع میان حقانیت و مقبولیت است. از منظر امام، نه نظامی که حقانیت دارد اما مقبولیت ندارد، مشروع است و نه نظامی که مقبولیت دارد اما حقانیت ندارد، مشروع است. ایشان در تعریف مشروعیت بیان میکنند که «مشروعیت به معنای حکومت قانونی است» یعنی از نظر امام، هر قانونی ولو با رضایت مردم حاصل شده باشد، قانون نیست. گمان میکنم تساهل در ایران موج میزند، نه از روی بیتفاوتی که در غرب مطرح است، بلکه افراد کاملاً میتوانند بر اساس حقوقشان عمل کنند؛ اما اگر به حقوق دیگری تعارض شد آن گاه حساب دیگری در رسیدگی به آن به میان میآید. در واقع تکثر، تحزب، فردیت در اینجا واجد جایگاه است، اما واجد اصالت نیست. اگر اصالت میداشت، نظام سیاسی ما لیبرال تلقی میشد. اما از آن طرف جامعهگرا و تکلیفگرا هم نیست.