جنبش زنان جنبشی مستقل اما مرتبط
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
آقاى علیجانى معتقد است که، جنبش زنان اگر چه بخشى از جنبش عام و دموکراتیک است، لکن به لحاظ عملى هویتى مستقل و موازى با آن دارد. اما مرتبط و همراه با جنبش ملى و عام دموکراسىخواهى است، نویسنده ضمن تشریح این مطلب، مذهب، روحانیت، فقه، اسلام و تشیع را به دو قسم تاریخى و متن تقسیم کرده و معتقد است قسم اول به سرآمد تاریخى رسیده و نواندیشان مذهبى باید به تعیین نسبت با مذهب متن پرداخته و جنبش عام دموکراتیک و جنبش خاص زنان را یارى رسانندمتن
نامه، ش 43، نیمه آبان 84
هر چند به لحاظ نظرى، به حق و به درستى مىتوان مطالبات زنان را، بخشى از مطالبات عام و دموکراتیک دانست، اما به لحاظ عملى و واقعى، همان گونه که در عمل نیز اتفاق افتاده، نمىتوان براى جنبش خاص زنان هویتى مستقل و موازى، اما مرتبط و همراه با جنبش ملى و عام دموکراسىخواهى قائل بود. و در این راستا نکات ذیل مطرح مىگردد: این دو جنبش در حوزه فکرى و مبانى نظرى خود، همگونى شدیدى دارند. و به ویژه فعالان جنبش زنان مىتوانند، با مشارکت تئوریک ـ عملى در جنبش دموکراسىخواهى، هم اثرپذیر وهم اثرگذار باشند. بخش قابل توجهى از مطالبات جدى زنان، فراتر از سقف تحمل نظرى ـ عملى، نظم مستقر در جامعه است. تلاش براى ایجاد اصلاح و تحول و تغییر در این نظم، براى اهداف همسو، خود زمینه جدى دیگرى براى ارتباط و همکارى تنگاتنگ این دو جنبش مىباشد.
یک موضوع مهم و قابل توجه این که، به لحاظ سیاسى و استراتژیک و تشکیلاتى، در موضوع مورد بحث مسئله استقلال جنبش زنان، از احزاب فعال، در حوزه سیاست است. احزاب مىتوانند کمیته، شاخه و نهاد زنان داشته باشند (که مستقلاً قابل ارزیابى موافقانه و مخالفانه است)؛ اما بر فرض وجود چنین کمیتههایى نیز، احزاب و فعالان زن، آنها نباید به شکل تملک و از موضع بالا، به جنبش زنان بنگرند؛ آنها باید خود را، در این رابطه، پشت جبهه و حامى ـ مؤید جنبش زنان بدانند، نه بانى ـ متولى آن. و فعالان زن در احزاب، در رابطه با مطالبات زنان مىتوانند؛ سازمان گر باشند تا سازمانگرا و این امر مستلزم، به رسمیت شناختن، استقلال هویتى ـ تشکیلاتى جنبش زنان و به ویژه مقاومت در برابر سران حزبى، براى برخورد ابزارى با جنبش زنان، در راستاى اهداف سیاسى خود، مىباشد. اما از سوى دیگر، علاوه بر «استقلال»، باید بر «ارتباط» جنبش زنان، با دیگر جنبشهاى سیاسى ـ اجتماعى، به منظور اثرگذارى و اثرپذیرى و همهجانبه شدن و تعمیق دیدگاه نظرى، استراتژیک ـ تشکیلاتى طرفین و نیز، کسب حمایتهاى اجتماعى متقابل؛ در مواقع ضرورى مىباشد. در غیر این صورت، ارتباط احزاب با نیمى از جامعه، قطع مىشود. بنابراین باز مىتوان تصریح کرد که، جنبش زنان، حرکتى موازى، مستقل، مرتبط و با محدوده و حوزهاى مشترک با فعالان سیاسى و جنبش عام دموکراسىخواهى است، اینک نواندیشان مذهبى مىبایست، به تعیین نسبت با متن مذهب ـ نه مذهب تاریخى، که تاکنون عمدتا به آن توجه کردهاند ـ بپردازند.
به نظر مىرسد تحلیل و تدقیق و تعیین نسبت، با فقه و روحانیت و اسلام و تشیع تاریخى، اینک به یک سرفصل و سرآمد تاریخى رسیده است نواندیشان مذهبى نمىتوانند با برخورد گزینشگرانه، با متن از توضیح و تبیین موارد مورد استناد برخى لائیکها و بنیادگراها، ولو با اهداف مثبت و مترقى (از جمله به نفع زنان) پرهیز داشته باشند یا طفره بروند.
اشاره
در زمینه رابطه جنبش زنان و جنبش دموکراسىخواهى، از برخى معتقدند، جنبش زنان وابسته به جنبش دموکراسىخواهى و از فروعات آن است و مستقلاً نمىتواند به مطالبات خود، دست یابد؛ لذا ابتدا باید به دموکراسى پرداخت و سپس مطالبات زنان را پىگیرى کرد. برخى دیگر به عکس، معتقدند، جنبش زنان، مقدمه تحقق دموکراسى است و برخى همچون آقاى علیجانى برآنند که هر چند به لحاظ نظرى، به حق و به درستى مىتوان، مطالبات زنان را، بخشى از مطالبات عام و دموکراتیک دانست؛ اما به لحاظ عملى و واقعى همان گونه که در عمل نیز اتفاق افتاده، مىتوان براى جنبش خاص زنان، هویتى مستقل و موازى، اما مرتبط و همراه با جنبش ملى و عام دموکراسى، خواهى، قائل بود. اشتباه این گروهها این است که، اولاً براى استیفاى حقوق زنان، تساوىمحور عمل مىکنند نه تناسبمحور و ثانیا حقوق زنان را، بریده از وحى و در سایه عقول و آراى بشرى و دموکراسى در تمام شئون بشر، دنبال مىکنند. این دو ویژگى، مهمترین مشخصه فمینیسم جهانى است و نقطه مشترک همه گروههاى فمینیستى است. به همین دلیل، تلاش پیروان فمینیسم در ایران، علاوه بر عدم مشروعیت، دریافت جامعه ایران اسلامى، نتیجه نمىدهد و یا به حق اصابت نمىکند.
متأسفانه آقاى علیجانى، در این نوشتهاش به این رویکرد باطل، میل کرده و مذهب را به دو قسم: «مذهب تاریخى» و «مذهب متن» تقسیم و اجل مذهب تاریخى را، پایان یافته تلقى کرده است. باید توجه داشت نمىتواند مذهبى که قلمرو خود را جاودانه معرفى کرده است به قالب مذهب تاریخى و مذهب متن تقلیل داد.
هر چند به لحاظ نظرى، به حق و به درستى مىتوان مطالبات زنان را، بخشى از مطالبات عام و دموکراتیک دانست، اما به لحاظ عملى و واقعى، همان گونه که در عمل نیز اتفاق افتاده، نمىتوان براى جنبش خاص زنان هویتى مستقل و موازى، اما مرتبط و همراه با جنبش ملى و عام دموکراسىخواهى قائل بود. و در این راستا نکات ذیل مطرح مىگردد: این دو جنبش در حوزه فکرى و مبانى نظرى خود، همگونى شدیدى دارند. و به ویژه فعالان جنبش زنان مىتوانند، با مشارکت تئوریک ـ عملى در جنبش دموکراسىخواهى، هم اثرپذیر وهم اثرگذار باشند. بخش قابل توجهى از مطالبات جدى زنان، فراتر از سقف تحمل نظرى ـ عملى، نظم مستقر در جامعه است. تلاش براى ایجاد اصلاح و تحول و تغییر در این نظم، براى اهداف همسو، خود زمینه جدى دیگرى براى ارتباط و همکارى تنگاتنگ این دو جنبش مىباشد.
یک موضوع مهم و قابل توجه این که، به لحاظ سیاسى و استراتژیک و تشکیلاتى، در موضوع مورد بحث مسئله استقلال جنبش زنان، از احزاب فعال، در حوزه سیاست است. احزاب مىتوانند کمیته، شاخه و نهاد زنان داشته باشند (که مستقلاً قابل ارزیابى موافقانه و مخالفانه است)؛ اما بر فرض وجود چنین کمیتههایى نیز، احزاب و فعالان زن، آنها نباید به شکل تملک و از موضع بالا، به جنبش زنان بنگرند؛ آنها باید خود را، در این رابطه، پشت جبهه و حامى ـ مؤید جنبش زنان بدانند، نه بانى ـ متولى آن. و فعالان زن در احزاب، در رابطه با مطالبات زنان مىتوانند؛ سازمان گر باشند تا سازمانگرا و این امر مستلزم، به رسمیت شناختن، استقلال هویتى ـ تشکیلاتى جنبش زنان و به ویژه مقاومت در برابر سران حزبى، براى برخورد ابزارى با جنبش زنان، در راستاى اهداف سیاسى خود، مىباشد. اما از سوى دیگر، علاوه بر «استقلال»، باید بر «ارتباط» جنبش زنان، با دیگر جنبشهاى سیاسى ـ اجتماعى، به منظور اثرگذارى و اثرپذیرى و همهجانبه شدن و تعمیق دیدگاه نظرى، استراتژیک ـ تشکیلاتى طرفین و نیز، کسب حمایتهاى اجتماعى متقابل؛ در مواقع ضرورى مىباشد. در غیر این صورت، ارتباط احزاب با نیمى از جامعه، قطع مىشود. بنابراین باز مىتوان تصریح کرد که، جنبش زنان، حرکتى موازى، مستقل، مرتبط و با محدوده و حوزهاى مشترک با فعالان سیاسى و جنبش عام دموکراسىخواهى است، اینک نواندیشان مذهبى مىبایست، به تعیین نسبت با متن مذهب ـ نه مذهب تاریخى، که تاکنون عمدتا به آن توجه کردهاند ـ بپردازند.
به نظر مىرسد تحلیل و تدقیق و تعیین نسبت، با فقه و روحانیت و اسلام و تشیع تاریخى، اینک به یک سرفصل و سرآمد تاریخى رسیده است نواندیشان مذهبى نمىتوانند با برخورد گزینشگرانه، با متن از توضیح و تبیین موارد مورد استناد برخى لائیکها و بنیادگراها، ولو با اهداف مثبت و مترقى (از جمله به نفع زنان) پرهیز داشته باشند یا طفره بروند.
اشاره
در زمینه رابطه جنبش زنان و جنبش دموکراسىخواهى، از برخى معتقدند، جنبش زنان وابسته به جنبش دموکراسىخواهى و از فروعات آن است و مستقلاً نمىتواند به مطالبات خود، دست یابد؛ لذا ابتدا باید به دموکراسى پرداخت و سپس مطالبات زنان را پىگیرى کرد. برخى دیگر به عکس، معتقدند، جنبش زنان، مقدمه تحقق دموکراسى است و برخى همچون آقاى علیجانى برآنند که هر چند به لحاظ نظرى، به حق و به درستى مىتوان، مطالبات زنان را، بخشى از مطالبات عام و دموکراتیک دانست؛ اما به لحاظ عملى و واقعى همان گونه که در عمل نیز اتفاق افتاده، مىتوان براى جنبش خاص زنان، هویتى مستقل و موازى، اما مرتبط و همراه با جنبش ملى و عام دموکراسى، خواهى، قائل بود. اشتباه این گروهها این است که، اولاً براى استیفاى حقوق زنان، تساوىمحور عمل مىکنند نه تناسبمحور و ثانیا حقوق زنان را، بریده از وحى و در سایه عقول و آراى بشرى و دموکراسى در تمام شئون بشر، دنبال مىکنند. این دو ویژگى، مهمترین مشخصه فمینیسم جهانى است و نقطه مشترک همه گروههاى فمینیستى است. به همین دلیل، تلاش پیروان فمینیسم در ایران، علاوه بر عدم مشروعیت، دریافت جامعه ایران اسلامى، نتیجه نمىدهد و یا به حق اصابت نمىکند.
متأسفانه آقاى علیجانى، در این نوشتهاش به این رویکرد باطل، میل کرده و مذهب را به دو قسم: «مذهب تاریخى» و «مذهب متن» تقسیم و اجل مذهب تاریخى را، پایان یافته تلقى کرده است. باید توجه داشت نمىتواند مذهبى که قلمرو خود را جاودانه معرفى کرده است به قالب مذهب تاریخى و مذهب متن تقلیل داد.