آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نویسنده مقاله که یک عالم سنی است، براساس بحث «مقاصد شریعت» به بررسی و بازخوانی تاریخی آیات 34و 35 از سوره نساء پرداخته است. وی معتقد است اهداف شریعت روشن است و اگر آنها را تاریخ مدارانه، جامعه‏شناسانه و مردم‏شناسانه مطالعه کنیم به این نکته خواهیم رسید که اگر اباحه تنبیه بدنی آن هم به صورت اباحه کراهت برای شرایطی، مناسب بود پس می‏توان نتیجه گرفت که مقصود خداوند این است که هر گاه این شرایط از بین رود حکم اباحه نیز از میان خواهد رفت و اینک باید از کتک زدن به صورت قطعی منع کرد.

متن

در سوره نساء آیات 34 و 35 چنین آمده است:
«الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أنْفَقُوا مِنْ أمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإنْ أطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً إنَّ اللّهَ کانَ عَلِیّا کَبیرًا * وَ إنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَما مِنْ أهْلِهِ وَ حَکَما مِنْ أهْلِها إنْ یُریدا إصْلاحا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما إنَّ اللّهَ کانَ عَلیما خَبیرًا؛
مردان سرپرست زنانند، به دلیل آنکه خدا برخی از ایشان را بر برخی برتری داده و [نیز] به دلیل آنکه از اموالشان خرج می‏کنند. پس، زنان درستکار فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [برای آنان] حفظ کرده، اسرار شوهران خود را حفظ می‏کنند. و زنانی را که از نافرمانی آنان بیم دارید [نخست] پندشان دهید و بعد در خوابگاه‏ها از ایشان دوری کنید و [اگر تأثیر نکرد] آنان را بزنید؛ پس اگر از شما اطاعت کردند [دیگر] بر آنها هیچ راهی [برای سرزنش[ مجویید، که خدا والای بزرگ است.
و اگر از جدایی میان آن دو [زن و شوهر] بیم دارید پس داوری از خانواده آن [شوهر] و داوری از خانواده آن [زن [تعیین کنید. اگر سر سازگاری دارند، خدا میان آن دو سازگاری خواهد داد. آری! خدا دانای آگاه است».
تا قرن‏های اخیر، تأدیب زن مسئله‏ای نبود، چرا که وضع زنان با تفاوت‏های کم و بیش در تمامی فرهنگ‏ها و تمدن‏ها همسان بود. امروزه این موضوع، مسئله زمانه شده است به ویژه نسبت به اسلام و خاصه پس از توافق نسبتا کامل درباره حقوق بشر پس از نیمه قرن بیستم. و زنان مسلمان برای تحقق تساوی مرد و زن با قلم‏های خویش وارد میدان کارزار شدند و با همه تفاوت‏ها در مناطق مختلف، پیروزی‏های چشمگیری در راه آزادی خود به دست آورده‏اند که نیازی به ذکر نمونه‏ها نیست.
با این همه خطاب دینی هنوز تحول نیافته و مسئله در سطح بنیادی رها مانده است. روز به روز فاصله میان رفتار عملی و موضع اعتقادی که در محافل دینی و مساجد و حوزه‏ها القا می‏گردد، افزایش می‏یابد. و تا آن زمان که این وضع دوگانه یعنی تاریکی رفتار از یک سو و روشنایی که بر زبان رانده می‏شود ـ که کمتر در سرزمین‏های اسلامی تطبیق می‏شود ـ از سوی دیگر، ادامه یابد، دشوار نیست که پیوسته شاهد بحران‏هایی باشیم که جامعه ما را می‏لرزاند و بر خشونت آن‏قدر بیفزاید که هویت ما را تهدید نماید. این حقیقتی است که ما را واداشت تا به معالجه این مسئله به گونه‏ای رو آوردیم که با پژوهشی شتابان سازگار باشد تا شاید شرایط معالجه‏اش به صورتی عمیق و فراگیر ـ که مسئله زن را در اسلام به صورت کامل شامل شود ـ فراهم آید. نقطه شروع این معالجه فهم مقاصدی نصوص دینی، با منظور داشتن تحولات زندگی است.
مسئله تنبیه بدنی زن اختصاص به اسلام ندارد، بلکه مسئله‏ای عمومی و بشری است و از پدیده‏های اجتماعی به شمار می‏آید که بسیار شیوع دارد و محدودیت زمانی و مکانی برنمی‏دارد و در تمامی جوامع، فرهنگ‏ها، تمدن‏ها و دین‏های مختلف ریشه دارد. همچنین این مسئله، چنان‏که ابتدا به ذهن می‏رسد، اختصاص به بادیه‏نشینان و روستاییان ندارد، گرچه در این مناطق بیشتر شایع است، بلکه در پیشرفته‏ترین جوامع از نظر فرهنگ و ثروت و موقعیت نیز دیده می‏شود. تنها در فرانسه دو میلیون زن از شوهران خود کتک خورده‏اند؛ یعنی 41 جمعیت زنان. مشابه آنچه را که در آیه 34 از سوره نساء می‏بینیم، در ادیان پیش از اسلام نیز می‏یابیم مانند مطلبی که در نامه «قدیس پولس» بنیانگذار مسیحیت کنونی به چشم می‏خورد. وی در نامه‏اش تأکید می‏کند که رئیس زن، مرد است. و بر زن است که موی خود را بپوشاند و بر زنان است که از همسران خود اطاعت کنند همانگونه که از پروردگار اطاعت می‏کنند. زیرا شوهر رئیس زن است. چنان‏که مسیح رئیس کلیسا است. ازاین‏رو بر زنان لازم است در همه چیز از شوهران خود اطاعت کنند. چنان‏که کلیسا از مسیح اطاعت می‏کند.
باید آیه 34 از سوره نساء را در فضای تاریخی، مردم‏شناسانه، اجتماعی و روانی منظور کنیم تا مقصود شارع را از آن به گونه‏ای دست آوریم که با روح قرآن کاملاً سازگار باشد. قرآن برای هر زمان و مکان صلاحیت دارد و معنایش چنین است که خداوند با انسان هر زمان و مکان با خطابی زنده و نو سخن می‏گوید. بنابراین ما خطاب الاهی را که همیشه زمانش حاضر است، و در این زمان حاضر که رو به پیش است نخواهیم فهمید مگر آنکه آن را نخست در ایام نزول که امری تدریجی و مرتبط با رخدادها بوده بفهمیم.
روایت‏هایی در تفسیر آیه 34 از سوره نساء به ما رسیده که تنبیه بدنی شوهر را تجویز می‏کند، به نظر می‏آید که این روایت‏ها با روش مورخان، اسناد مورد اعتماد در شکل و محتوا نیستند و قطعا تمامی واقعیت را پوشش نمی‏دهند؛ بلکه اینها فراتر از تعدادی روایت نخواهند بود که در دوران طولانی و پیش از دوره کتابت به صورت شفاهی نقل شده است و مانند تمامی روایات، مشکلات خود را از قبیل افتادگی، نقل به معنا و استنساخ دارند، که باید با توجه به اینها بدان پرداخت.
نخستین چیزی که از مطالعه نصوص بدین نحو به دست می‏آید این است که این روایات مربوط به دوران مکه نیست زیرا در مکه زنان کتک می‏خوردند و شکایتی هم نداشتند و آن را مضر به کرامت خود و خارج از عرف و شرایط زن قلمداد نمی‏کردند. جریان زن‏گرایانه که تنبیه بدنی را زشت می‏شمرد و در جست‏وجوی برابری دو جنس است، در مدینه به پا خاست و از برخورد دو فرهنگ شکل گرفت.
ابوالاعلی مودودی پس از بررسی اشارات تاریخی مندرج در این سوره به این نظریه می‏رسد که آیات این سوره در فاصله آخر سال سوم تا اول سال پنجم هجری و در دورانی سخت از حیات امت اسلامی نازل شد.
زنان مدینه که شهر نشین بودند از آزادی بیشتری نسبت به زنان مکه برخوردار بودند و این را اسناد تاریخی به ما گزارش می‏کند.
رسول خدا طرف‏دار زنان بود. و شواهد این مطلب بسیار است. پیامبر خواست بر پایه فرهنگ زنان مدینه که زنان قریش نیز بدان متمایل بودند، پدیده تنبیه بدنی از سوی شوهران را، از میان بردارد و می‏خواست آن را فراگیر سازد و بدان صبغه دینی دهد. بیهقی از ام کلثوم دختر ابوبکر نقل می‏کند که مردان از کتک زدن زنان منع شدند.
چنان‏که زنان قریش از فرهنگ زنان مدینه تأثیر گرفتند مردان مدینه نیز از مردان قریش و فرهنگ آنها اثر پذیرفتند و با زنان خود تندی می‏کردند و آنان را کتک می‏زدند، مسئله‏ای که برای زنان مدینه بی‏سابقه بود و بدین جهت به پیامبر شکایت کردند. روایت‏ها اجماع دارند که آخرین زنی که به نفع او پیامبر دستور قصاص داد، حبیبه دختر زید یا خوله دختر محمدبن مسلمه، همسر سعدبن ربیع بود؛ لکن این بار دستور پیامبر اجرا نشد زیرا پیش از اجرا این آیه فرود آمد. پیامبر دستور داد آنان برگردند و به آنان نزول آیه را خبر داد و فرمود: ما چیزی را اراده کردیم و خدا چیز دیگری اراده کرد و اراده خداوند بهتر است و قصاص را لغو کرد. این تحول و دگرگونی چگونه توجیه می‏شود؟
در مدینه دو حزب وجود داشت. حزب طرف‏دار حقوق زن (زن‏گرا) که ام‏سلمه آن را رهبری می‏کرد و حزب ضد زنان که عمر بن خطاب آن را اداره می‏کرد. فخر رازی از عمر بن خطاب حکایتی کند ـ دیگران هم این متن را نقل کرده‏اند ـ که نزد پیامبر آمدم و گفتم زنان بر شوهران خود سرکشی می‏کنند، آن‏گاه پیامبر اجازه داد مردان زنان را کتک زدند. بدون تردید این نص اشاره به نزول آیه 34 از سوره نساء دارد. خداوند به پیامبر اجازه داد که در طول سه سال به سود زن و بر پایه قاعده مساوات رفتار کند.
آنچه از این نصوص به دست می‏آید این است که وضع جامعه چنان بحرانی بود که به انفجار نزدیک بود. عمر و برخی از بزرگان صحابه از اوضاع و احوال خوشنود نبودند و فرمان پیامبر به قصاص [به هنگام تنبیه بدنی زن] از موقعیت شخصیت‏های برجسته‏ای مانند سعد بن ربیع می‏کاست. تمام این رخدادها در شب اُحد اتفاق افتاد که شبی سخت بر مسلمانان بود. در چنین شرایطی کنار گذاشتن اختلافات داخلی و اتحاد رزمندگان که تمام آنان از مردان بودند ضرورت داشت. در چنین شرایطی آیه 34 و آیه پس از آن نازل شد.
پس از گذشت سه سال از تجربه جنبش طرف‏داری از زن، آشکار می‏شود که هنوز ذهنیت‏ها و اندیشه‏ها در محیط نسبتا آرام و سازگار مدینه آماده قبول برابری کامل زن و مرد نیست و مگر تا امروز چنین فضایی فراهم آمده است؟ حتی در کشورهای پیشرفته؟
از اینجا روشن می‏شود که این تجربه زودتر از زمان خود بوده است پس باید برای حفظ وحدت امت در شرایط سخت و دشوار امتیازاتی به جبهه ضد زنان که بیشتر بر مهاجران تکیه داشت داد. تحول همراه با شتاب محال است، زیرا هنوز ظرفیت‏های فکری فراهم نیامده است. بنابراین تجویز تنبیه بدنی زنان تنها کوتاه آمدن به خاطر شرایط دشوار اجتماعی است.
این جریان در نهایت پیروز شد، و در قرن‏های دوم و سوم که فقه نیز در این زمان تدوین شد، حرکت ضد زنان قوت گرفت و روایت‏هایی که بر پستی زن دلالت داشت گزارش شد. در صحیح بخاری از ابوهریره منقول است که پیامبر فرمود: اگر مردی زنش را به بستر فراخواند و او سر باز زند فرشتگان تا صبح او را لعنت کنند. مانند آن را مسلم نیز روایت کرده است. این اندیشه ضد زن که در این روایت‏ها موج می‏زند، امروزه نیز به روشنی در فضای اجتماعی که برخی بدان فرا می‏خوانند، باقی مانده است.
بر این پایه فقیهان تنبیه بدنی همسر را تجویز کردند و آن را مقید ساختند که خون آلود نباشد. و این قید را از سخن پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در حجة‏الوداع اخذ کردند. محمد عبده می‏گوید: مجاز بودن تنبیه بدنی زن امری ناپسند از نظر عقل و فطرت نیست، تا به تأویل و توجیه نیازمند باشند.
در دوران معاصر از عالمانی که رأی محدود کردن یا کراهت ضرب را برگزیده‏اند محمدطاهربن عاشور (م 1973 م) است. وی در تفسیر آیه 34 از سوره نساء مطالبی بر پایه درک مقاصد شریعت آورد که رهبران جنبش اصلاحات هم نگفته‏اند، وی نخست می‏گوید: زدن امری خطرناک است و تعیین حدودش دشوار است. سپس می‏نویسد:
افزون بر آنکه قواعد شرعی اجازه نمی‏دهد کسی به نفع خود داوری کند اگر ضرورتی در میان نباشد. درحالی‏که جمهور عالمان این آیه را تقیید کرده‏اند به اینکه اضرار و زیان در پی نداشته باشد. و نیز این آیه مقید است به جامعه‏ای که زدن اهانت و اضرار تلقی نشود. ازاین‏رو می‏گویم برای حاکمان جامعه روا است که اگر پی بردند شوهران کیفرهای شرعی را درست و به جا اجرا نمی‏کنند و بر حدود آن واقف نیستند آنان را از اعمال این کیفر منع کنند.
اینک پرسش اصلی این است که آیا تجویز تنبیه بدنی زن نافرمان، همیشگی است و تا روز قیامت این حکم پابرجاست؟ و آیا برای تمام اقشار اجتماعی در شرق و غرب تشریع شده است؟ و نیز بر هر زنی با هر سطحی از فرهنگ می‏توان این حکم را جاری ساخت؟ آنان که به ظاهر لفظ چنگ می‏زنند و نص‏گرایند جواب مثبت می‏دهند.
ما بدین نتیجه دست یافتیم که آنچه را خداوند برای آن شرایط منظور کرد بهترین حکم بود.
اگر اباحه تنبیه بدنی آن هم به صورت اباحه کراهت برای شرایطی، مناسب بود پس می‏توان نتیجه گرفت که مقصود خداوند این است که هرگاه این شرایط از بین رود حکم اباحه نیز از میان خواهد رفت. این مهم‏ترین قاعده در تعامل با نص و مطالعه آن در پرتو شرایط نزول است. بنابراین هر کس که بر پایه اجتهاد عمل کند ـ که بسیار نیستند ـ و به مقاصد شریعت بنگرد، چه در گذشته و چه در زمان حاضر، از کتک زدن به صورت قطعی منع خواهد کرد. و از نص‏گرایی، به کُنه و مقصود آیه خواهد رسید.
این دو آیه نمی‏خواهند تصویری از ازدواج ایده‏آل ارائه کنند، بلکه می‏خواهند نظام خانواده را در شرایط غیرطبیعی معالجه کنند. خداوند نخست وظایف مرد را که رئیس خانواده است و در تمامی تمدن‏ها نیز چنین است ـ به جز برخی جوامع کهن و ابتدایی ـ یادآور می‏شود و می‏فرماید: «الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ» این سنت الاهی است، یعنی سرشت هستی چنین اقتضا می‏کند و این امر را در حیوانات نیز مشاهده می‏کنیم.
زن گرچه حق دارد به‏کار و کسب بپردازد، اما انجام این کسب و کار به عنوان رفع نیازمندی‏های خانواده نیست، برخلاف مرد که کسب و کار او می‏بایست برای برآوردن نیازمندی‏های زندگی باشد. البته می‏دانیم که کسب و کار زن بهترین تضمین کننده استقلال و حفظ کرامت و تحقق برابری او با مرد است.
زنان دو سوم کار را در سطح جهان برعهده دارند و آن هم تنها در برابر یک ششم درآمدها. از نظر مالکیت نیز تنها یک درصد، از آن زنان است. ازاین‏رو برابری تا امروز تنها یک تئوری است.
فراز دوم از این آیه یعنی «بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ» اقتضا می‏کند که هر یک از دو جنس فضیلت‏هایی نسبت به دیگری دارد و بدان ممتاز می‏شود. چنین نیست که یک جنس از دیگری به صورت مطلق برتر باشد، بلکه هر جنسی را فضیلت‏ها و برتری‏های ویژه است، که بدان وظایفش را به صورت کامل ادا می‏کنند و هر دو جنس در کرامت، حقوق و وظایف برابرند، هم در برابر عدل و انصاف الاهی و هم در برابر پاداش و کیفر او. و تفاضل میان زن و مرد، تفاضل اختلاف خصیصه‏ها است، نه تفاضل برتری و پستی.
فراز «وَ بِما أنْفَقُوا مِنْ أمْوالِهِمْ» بیش از تأکید بر مسئولیت مرد نسبت به خانواده، بر اساس عرف ثابت و همیشگی بر چیزی دلالت ندارد.
این آیه سفارش می‏کند خانواده اسرار خود را حفظ کند و نگذارد به خارج کشیده شود.
آیه دوم می‏خواهد مشکل را درمان کند، آن‏گاه که وسایل درونی خانواده، از آن ناتوان گشت، و ترس شقاق و جدایی و از هم پاشیدگی خانواده در میان آمد.
خلاصه آنکه مقاصد شریعت روشن و آشکار است و اگر آنها را تاریخ‏مدارانه، جامعه‏شناسانه و مردم‏شناسانه مطالعه کنیم، وضوح بیشتر می‏یابد. و تمامی این مقاصد یک جا در این آیه جمع شده است:
«وَ مِنْ آیاتِهِ أنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ أزْواجا لِتَسْکُنُوا إلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ؛ و از نشانه‏های او اینکه از [نوع] خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدان‏ها آرام گیرید، و میانتان دوستی و رحمت نهاد. آری، در این [نعمت] برای مردمی که می‏اندیشند قطعا نشانه‏هایی است».
پس زن و شوهر حقیقتی واحدند که در محدوده مودّت و رحمت به هم پیوسته‏اند و اگر مشکلی پیش آید و ناسازگاری رخ دهد، یا سازگاری درست و یا طلاق خوب.
«فَإمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أوْ تَسْریحٌ بِإحْسانٍ؛ پس از آن یا [باید زن را] به خوبی نگاه داشتن، یا به شایستگی آزاد کردن». بدون آنکه به خشونت دستی یا زبانی رو آورند.
اشاره
درباره این مقاله، نکات قابل بحث فراوان وجود دارد، ضمن زیبا بودن شیوه بررسی تاریخی ایشان، در این مجال به چند نکته اشاره می‏گردد:
1. نوشته «مسئله تنبیه بدنی زنان، بازخوانی تاریخی آیات 34 و 35 از سوره نساء» ترجمه جناب آقای مهدی مهریزی که از فضلای حوزه قم است از مقاله‏ای با عنوان «قضیة تأدیب المراة بالضرب، قرائة تاریخیة للآیتین، 34 و 35 من سورة النساء» اثر «محمد الطالبی» از کتاب «امة الوسط» انتخاب شده است. مترجم به علت تمایل به دیدگاه نویسنده و اینکه آیات مذکور به نوعی نسخ شده یا مراد از «ضرب» در آیه زدن نیست یا اگر هم هست مربوط به شرایط اجتماعی خاص بوده که با الان متفاوت است، به این انتخاب و ترجمه دست زده است.(1)
2. همان‏طور که نویسنده نظر دارد، زدن زن و همسر و همراه زندگی ـ اگر چه آرام ـ
______________________________
1. ر.ک به: مهدی مهریزی، شخصیت و حقوق زن در اسلام، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، اول، 1382، صص 269 ـ 277
______________________________
امری است ناپسند و مکروه و پیشوایان دینی ما از جمله، پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم از آن نهی کرده‏اند. در حدیثی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم می‏فرماید: «چگونه شما مردان همسرانتان را کتک می‏زنید و سپس او را در آغوش می‏گیرید!».(1)
هیچ‏کس به این عمل دعوت نمی‏کند. آنچه در آیه شریفه مورد نظر است، یک اقدام تنبیهی ملایم در شرایطی است که کانون خانواده در معرض از هم پاشیدگی است و علت این خطر، نشوز و عدم تمکین زن از حق اولی و اصلی شوهر در ازواج است.
3. در بحث قاعده «حسن و قبح عقلی» آمده است که حسن و قبیح اصلی و بالذات، عدل و ظلم هستند و نظر معروف این است که سایر امور حسن و قبح ذاتی ندارند، بلکه اگر تحت عنوان عدل باشند، نیکو و اگر زیر عنوان ظلم بروند، قبیح هستند. ضرب و زدن، فی حد نفسه زشت نیست بلکه اگر مثلاً زدن بدون دلیل باشد، قبیح است و اگر بچه‏ای برای تأدیب و بازداشتن از کار زشت، کتک بخورد، خوب است. کما اینکه در سیستم‏های آموزشی و جزایی دنیا هم این بحث و اختلاف وجود دارد که آیامی توان به‏طور مطلق و عام گفت هر زدنی زشت است یا اینکه موارد فرق می‏کنند. حق آن است که همواره «ضرب» زشت و یک نوع بیماری و خشونت اجتماعی نیست، برخلاف آنچه نویسنده مقاله می‏پندارد.
4. دینی که برخورد زشت و ناپسند را حتی با دشمنان اسلام اجازه نمی‏دهد و در هنگام طلاق هم دستور به رفتار «معروف» می‏دهد، هیچ‏گاه عمل ناروایی را نسبت به همسر مجاز نمی‏داند. برخی گمان کرده‏اند که آیه کریمه به مردان اجازه داده به محض آنکه تحریک شدند و زن به هر علتی از همکاری جنسی و غیر آن از خواسته‏های مرد، امتناع کرد، دست به خشونت بزنند، حال آنکه این دستور یا پیشنهاد دینی در صورت نشوز زن است. در مفردات راغب آمده است که نشوز زن یعنی بغض و کینه او نسبت به همسرش و بازداشتن خودش از اطاعت شوهر.
اگر زنی در اثر اختلالات جنسی یا بیماری و... از زناشویی امتناع کند، بی‏شک باید به وسیله پزشک معالجه گردد ولی اگر زن هیچ عذر پزشکی و غیر آن ندارد و بی‏دلیل، نسبت به نیازو حق مشروع و طبیعی شوهر خود، لجاجت می‏کند که باعث مفاسدی از جمله ظلم به شوهر و عصابنیت وی می‏شود، در اینجا اگر نشوز در حریم خانه با تأدیبات جزئی قابل اصلاح نباشد و ناشی از انتقام‏جویی و اختلاف شدید باشد، شوهر باید بدون توسل به زور، به حاکم و دادگاه رجوع کند تا او با تشخیص وضع طرفین و مصالح خانواده، داوری کند و حکم جدایی را اجرا نماید، ولی اگر نافرمانی، نوعی لجبازی خفیف و تلاش زن برای در هم شکستن شخصیت مرد و توهین به اوست، نوبت به موعظه و کناره‏گیری در بستر و سپس تأدیبی ملایم بدون وارد کردن جراحت و صدمه به زن ـ که موجب دیه و ضمان و
______________________________
1. حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 14، ص 119
______________________________
قصاص شود ـ است تا به او اعلان اعتراض کند. و اگر لجاجت ادامه یافت، کار باید به دادگاه واگذار شود نه اینکه زدن ادامه پیدا کند. در حقیقت زدن در این شرایط عملی جراحی است برای معالجه دردی که برطرف کردن آن سه راه دارد:
الف) ادامه زندگی و محرومیت از حق طبیعی و اولی ازدواج که نه مطلوب است و نه ممکن بر حسب معمول.
ب) جدایی از این زن و تن دادن به طلاق و بچه‏های بی‏سرپرست و... .
ج) تأدیب بدنی به عنوان آخرین راه. این زدن چنان‏که در روایات اشاره شده باید خفیف باشد و در حد هشدار دادن.
امام باقر علیه‏السلام فرموده‏اند: «مراد از زدن، زدن با چوب مسواک است».(1)
قهرا عملی که برای جلوگیری از ظلم زن به شوهر است، نباید خود تبدیل به ظلم گردد و از حد عدالت خارج شود. از اینجا معلوم می‏شد که در سایر امور و روابط زن و شوهر، آیه مربوطه جریان ندارد.
5. این حکم اسلام بیش از آنکه ترویج ضرب و خشونت باشد، در حقیقت عامل کنترلی است برای رفتار تند مردان، چرا که مرد به دلیل قدرت بدنی بیشتر و تسلط بر زن ـ خصوصا اگر به خواسته او بی‏اعتنایی شود ـ قهرا در برخی موارد متوسل به زور می‏شود، بنابراین باید به نحوی این احساس کنترل شود. نویسنده محترم خود نیز به این امر شایع در میان اقوام و ملل اشاره کرده است.
6. منع از زدن و ظلم به دیگران، با وضع قانون انجام نشده و نمی‏شود. بلکه عمده برنامه‏ها، سیاست‏ها، آموزه‏ها و رفتارهایی که در دین و سیره پیشوایان دینی ما وجود دارد، سعی در تعریف و برقراری محیط نشاط و مودت و رحمت بین زن و شوهر است. قرآن کریم می‏فرماید: «و از نشانه‏های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودت و رحمت قرار داد؛ در این نشانه‏هایی است برای گروهی که تفکر می‏کنند».(2) و از این دست ده‏ها و صدها آموزه دینی در راستای همدلی و ایجاد محیط گرم خانواده و رفتار نیکو بین زن و شوهر وجود دارد.
7. آنچه از «پولس» آورده شده، اعتباری ندارد چرا که صاحب سخن بی‏اعتبار است. پولس به اعتراف محققان بسیاری از مسیحیت و اعتقاد پیشوایان معصوم و علمای مسلمان عامل اصلی تحریف در مسیحیت است ـ برخلاف آنکه برخی او را معمار مسیحیت می‏پندارند ـ آموزه تثلیث و خدا بودن مسیح و مذیه از جمله بدعت‏های بزرگ او در دین توحیدی و آسمانی عیسی علیه‏السلام است.
8. نویسنده روایات مؤید آیه مورد بحث را دارای مشکلات مختلف می‏داند و بدون آنکه
______________________________
1. علی حویزی، نورالثقلین، قم، موسسه اسماعیلیان، ج 1، ص 478، و المیزان، ج 3، ص 371
2. روم، 30: 21
______________________________
به صورت موردی و تک تک آنها را بررسی کند، مورد اشکال قرار می‏دهد. بررسی اعتبار روایت از جهت سند و متن و جهت معیارهایی در علم رجال و درایه و حدیث دارد که بزرگان علم حدیث پژوهی از شیعه و اهل سنت در طول تاریخ اسلام مورد دقت و موشکافی قرار داده‏اند. بدون توجه به حاصل این زحمات نمی‏توان به استناد حد سیاست خود، روایتی را رد یا قبول کرد.
9. نویسنده مدعی است در مکه زنان کتک می‏خوردند و شکایتی هم نداشتند اما در مدینه زنان آزاد بودند و غالب بر مردان بودند، لکن این سخن بسیار بعید می‏نماید. اگر زنده به گور کردن دختران، زدن زنان را در مکه طبیعی جلوه می‏داد، این نگاه منفی و توهین‏آمیز اختصاص به مکه و قریش نداشت بلکه با کمی تفاوت همه جزیزة‏العرب بلکه دنیای قدیم و هند و چین و ایران را هم دربرمی‏گرفت. آیا به راستی این همه تفاوت بین مکه و مدینه وجود داشت!؟ و به قول شما بعد از مهاجرت مسلمانان به مدینه در فاصله کوتاهی زنان مکه هوس شرایط زنان مدینه به سرشان زد و مردهای مدینه هم از مکی‏ها کتک زدن را یاد گرفتند!؟ چنین برداشت‏هایی ادعایی چقدر پشتوانه و شاهد دارد و آیا می‏تواند مستندی باشد برای رد ظاهر صریح آیه قرآن.
10. نویسنده تصمیم پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و نزول آیات قرآن را این‏گونه تفسیر می‏کند که پیامبر می‏خواست بین زن و مرد برابری برقرار کند و خداوند هم قهرا با او موافق بود، لکن بعد در شب جنگ احد اوضاع بحرانی شد و ناخشنودی عمر و برخی دیگر از صحابه، از رفتار پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و دستور به قصاص به حمایت از زنان کتک خورده، موجب شد تا موقتا و برای جلب رضایت مخالفان، آیات الاهی ضرب زن را اجازه دهد تا بعد چه پیش آید. لکن نسبت دادن جهل یا پشیمانی یا اشتباه در ارزیابی به پیامبر معصوم و مورد تأیید و هدایت الاهی، صحیح نیست. به علاوه دین خاتم و جاویدان و کتاب هدایت جهانی، قاعدتا مشتمل بر دستورالعمل‏هایی برای همه زمان‏ها و مکان‏ها و فرهنگ‏هاست نه برای جمعی خاص در برهه‏ای کوتاه از زمان.
11. درباره اهداف دین و مقاصد شریعت در میان شیعه و سنی بحث‏هایی شده است. غزالی (م 505 ق) در «المستصفی فی علم الاصول» مقاصد شرع را پنج امر می‏داند: حفظ دین مردم، جان، عقل، نسل و مال آنان. آنچه موجب حفظ این امور بشود، مصلحت است و آنچه موجب از بین رفتن آنها بشود، مفسده است و ترک آن مصلحت دارد. سایر دانشمندان نیز تعابیری نزدیک به وی دارند و موردی را کاسته یا افزوده‏اند.
اما فارغ از اینکه این حصر صحیح است یا نه و دلیل بر آن چیست، نمی‏توان با مشخص کردن هدف دین یا مقصد شریعت، جزئیات احکام را مشخص کرد. براساس بینش شیعی اگر چه احکام تابع مصالح و مفاسد واقعی هستند، اما انسان توان احاطه به همه مصالح و مفاسد موجود و مورد نظر در احکام را ندارد به همین جهت نمی‏تواند حکمی را توسعه دهد یا تضمین کند یا تعطیل کند یا محدود به زمان و مکان خاص بداند. بشر همواره در معرض خطا و جهل است، چنان‏که تاریخ گواهی می‏دهد. پس به گمان‏های او نمی‏توان اعتماد کرد. عقل منصف احتمال می‏دهد جوانب و مصالح و نکاتی در مورد فلان حکم ـ مثلاً حکم ضرب در آیه مورد بحث ـ وجود داشته باشد که به آنها پی نبرده و از نگاه او پنهان مانده است. چگونه شما یقین به همه ابعاد حکم پیدا کرده‏اید که چنین سخن می‏رانید: «تجویز تنبیه بدنی زنان تنها کوتاه آمدن به خاطر شرایط دشوار اجتماعی است».
12. اگر براساس دیدگاه نویسنده هم مشی کنیم باز باید بگوییم همچنان شرایط اجتماعی و فرهنگی به گونه‏ای است که حکم قرآن باید باقی باشد. ایشان در صفحه 43 ستون دوم آورده‏اند: «پس از گذشت سه سال از تجربه جنبش طرف‏داری از زن، آشکار می‏شود که هنوز ذهنیت‏ها و اندیشه‏ها در محیط نسبتا آرام و سازگار مدینه آماده قبول برابری کامل زن و مرد نیست و مگر تا امروز چنین فضایی فراهم آمده است؟ حتی در کشورهای پیشرفته؟» از این کلمات فهمیده می‏شود که امروز هم مثل آن روز مدینه شرایط به نظر ایشان برای اصلاحات پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم مناسب نیست، بنابراین باید قبول کرد که حکم آیه تا امروز هم باقی باشد.
13. انسان‏ها همه در پیشگاه الاهی مساوی هستند و برتری تنها براساس تقوی و قرب به حق است. مرد و زن در این جهت و جهات بسیار دیگر مساوی هستند. حقوق و تکالیف هر یک از دو گروه هم با یکدیگر متناسب است. «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ».(1)
14. نکته آخر اینکه سخن ایشان در مورد تفاوت هدف کار کردن زن و مرد صحیح است، اما این جمله ایشان ناصواب است که می‏گوید: «البته ما می‏دانیم که کسب و کار زن بهترین تضمین کننده استقلال و حفظ کرامت و تحقق برابری او با مرد است». با پذیرش تفاوت‏های جسمی و روحی زن و مرد توصیه و نظر نویسنده غیر موجه می‏نماید و مخالف با آن چیزی است که طبیعت رقم زده و شریعت سفارش کرده است.
______________________________
1. بقره، 2: 228

تبلیغات