ابزار کمی برای سنجش دینداری
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
آقای فاطمی در نشست تخصصی، سنجههای دینداری که به همت دفتر طرحهای ملی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با همکاری سازمان تبلیغات اسلامی، پژوهشکده حوزه و دانشگاه و پژوهشکده فرهنگ و اندیشه دینی و دانشگاه تربیت مدرس برگزار میشود، اظهار داشت که ابزار کمی، مانع از دست یافتن به بخش عظیمی از اطلاعات است و باید در حوزههای علوم انسانی، روشهای کیفی را در کنار روشهای کمی به کار گرفت. در موضوع دین و دینداری چند مسئله مهم وجود دارد: از جمله مسئله نیت، لحن کلام، تأثیر نیت بر رفتار و ابهام مفهوم دینداری، توجه به روش روایت گونه یا تحقیق روایی در مسائل دینی اهمیت زیادی دارد.متن
«آیا سنجش دینداری، به واسطه روشهای کمّی امکانپذیر است یا نه.»، «روشهای کمّی چه چالشهایی را به همراه خواهد داشت و آیا این چالشها چگونه خود را نشان میدهند.» و «در کنار این چالشهای کمّی، میتوان از روشهای جایگزین یا روشهای دیگری صحبت کرد و به کار گرفت».
«اسکینر» در مقالات متعدد خود، معتقد است که ابزارهای آماری، مانع از آن است که بتوانیم بخش دقیقی از اطلاعات را در اختیار داشته باشیم. به نظر وی بخش اعظم اطلاعات، در اثر استفاده از ابزارهای آماری از بین خواهد رفت. روشهای کمّی آماری، پیچیدگی انسان را نادیده میگیرند تا حدی که احساس و مسائل انسانی، به فراموشی سپرده میشوند. از سوی دیگر در کنار روانشناسی انسانگرا، که هوشیاری و آگاهی انسان را مد نظر قرار میدهد، بحثهای مربوط به روانشناسی شخصیت را میبینیم که در آن، مطالعه عمیق شخصیت به عنوان عامل اساسی مطرح میشود که نمیتوانیم در آن از روشهای آماری استفاده کنیم.
بعد از جنگ جهانی، نتیجه این مباحث در پدیدارشناسی تحقق پیدا میکند که در نقطه مقابل پوزیتیویسم منطقی، قرار میگیرد. اساس بحث پدیدارشناسی، این است که ما برای شناخت پدیدهها باید آنها را بفهمیم و تجربه کنیم. در حقیقت، تا زمانی که نتوانیم آنها را تجربه کنیم، نمیتوانیم در موردشان بحث کنیم. در سال 1991، والترجانسون، کتاب «واقعیت آنطوریکه ما سابقا فکر میکردیم نیست» را نوشت. در این کتاب، موارد زیادی از شکست حوزههای پوزیتیویسمی و تحصلگرایی در زمینه علوم اجتماعی و انسانی، به صورت مثالهای مختلف مطرح شده است. پوزیتیویسم، مانند پدر و مادری است که بچهها به آن تکیه میکنند. تکیه به این صورت بود که آنها فکر میکردند جواب ماجراها و مسائل را پوزیتیویسم در درون خود دارد. بعد از مدتها به لحظهای میرسند که پدر و مادر، دیگر نمیتوانند جواب درست را بدهند یا حداقل ناتوانی خود را نسبت به جواب بزرگ و جوابهای دیگر ابراز میکنند. بعد از شکست پوزیتیویسم و آشکار شدن آسیبپذیر بودن آن در حوزههای گوناگون، بسیاری از روانشناسان در حوزههای مختلف، مخصوصا در حوزههای علوم اجتماعی، روشهای کیفی را در کنار روشهای کمی مطرح کردند.
یکی از دلایل شکستهای شدید و فاحش آماری در حوزههای آماری، علوم انسانی، علوم اجتماعی و نتایج متناقض و از دست رفتن بخش اعظم اطلاعات در ارتباط با موضوعات تحقیق که درون حوزههایی آماری قرار میگرفت، بوده است. از سوی دیگر، از دست دادن معنای هشیاری و آگاهی بوده است که پدیدارشناسان و روانشناسانی که در حوزههای شخصیت کار میکردند، روی این موضوع اتفاق نظر دارند.
ما میدانیم بخش اعظم دینداری به نیت و نیتها مربوط میشود. اما سؤالاتی که در این زمینه مطرح است، این است که چگونه میتوان با ابزارهای کمی؛ نیت پاسخگو را مشخص نمود. این مسئله، خود را بیشتر در جوامعی نشان میدهد که «شبه دینی» هستند. در این جوامع از آنجایی که تأکید بر ارزشهای دینی وجود دارد، افراد را ملزم میکند، تا خود را شبه دینی جلوه بدهند تا بتوانند تأثیرات اجتماع مورد نظر را بگیرند. در چنین جوامعی، تعقل به واسطه تداعی و حافظه، تحتالشعاع قرار میگیرد؛ به عبارت دیگر سبکهای شناخت از قبل مطرح میشوند. بنابراین، افرادی که در معرض آن پیام قرار میگیرند به اولین چیزی که فکر میکنند، زمینههای دینی است که در جامعه مدنظر بوده است و عاملهای ظاهری، شاخص محسوب میشوند.
نکته دیگری که در اینجا مطرح است، این است که در ارتباط با مسائلی که در حوزههای ذهن قرار دارند و تجربه درونی افراد هستند، نمیتوانیم به واقعیت پی ببریم؛ به عنوان مثال، شخصی دردی دارد، هیچ کس جز خود شخص نمیتواند آن درد را احساس کند. اگر افراد بخواهند مسئلهای را پنهان کنند و رفتار دیگری نشان دهند، کسی نمیتواند به آن موضوع آگاهی پیدا کند. این مسئله، وقتی پیچیدگی خود را نشان میدهد که در زمینههای رفتار دینی، به مؤلفههای گوناگون توجه کنیم.
در رفتارهای دینی، چون از فعل آگاهی صحبت میکنیم، تجلی این فعل در چندین حوزه «آوایی»، «کلامی» و «دیداری و تصویری» است. وقتی در حوزه دینداری از سخن گفتن پیامبران و اولیا صحبت میکنیم، لحن کلام از جنبه دینداری قابل تأمل است. مسلما لحن انسانهای دیندار با انسانهای غیر دیندار کاملاً متفاوت است. موضوع مطرح شده در اینجا، این است که «چگونه در زمینههای کمی میتوان به این لحن پی برد» و «ابزارهای کمی در این زمینه تا چه حد میتوانند آشکار کننده باشند.»، به خصوص اینکه لحن گفتار در حوزههای دینی، ارتباط مستقیمی با مسئله «نیت» دارد. عامل دیگر «کلام» و «گفتار» یک انسان موحد و مؤمن، از لحاظ چیدمان ابراز کلام است. انسانهای موحد به جای اینکه به فرد حمله کنند، به مشکل حمله میکنند. در زبان دینداری، حمله کردن به مشکل از لحاظ مؤلفه کلامی بسیار قابل توجه بوده است. همیشه بیزاری پیامبران و ائمه اطهار از فعل بوده است نه از خود فرد.
مسئله آخر، مسئله «مؤلفه تصویری یا دیداری» است. در روانشناسی، بحثی به نام «همکاری بین بدن و ذهن» وجود دارد؛ به این معنا که وقتی فرد به چیزی فکر میکند، آن فکر در رفتار فرد متجلی میشود. حال، اگر ما نیت را در تعیین این قضیه دخیل بدانیم که صد درصد نیز دخیل است، این بحث مطرح میشود که، چگونه میتوان با ابزارهای کمی یا کیفی به این قضیه نگاه کرد و آگاهی یافت. مشکلی که در این زمینه با آن روبهرو میشویم، این است که در تستهای کمی، طراحان تا چه حد میتوانند به مؤلفههای دینداری، اشراف داشته باشند و چگونه میخواهند همه ابعاد دینداری را بهطور کامل و جامع مطرح کنند. ما در احادیث، میبینیم که گاهی ایمان، رکن دینداری محسوب میشود و گاهی نماز و توکل؛ یعنی در چارچوبهای گوناگون، زمینههای مختلف دینداری مطرح میشود. به نظر من از آن جهت که دینداری، به پیچیدگی و جامعیت انسان میپردازد و بنای آن بر این است که طرح جامعی را ارائه کند، نمیتواند به صورت جزئی و خاص عمل کند. مبهم و کلی بودن مفهوم دینداری، مشکلاتی را در زمینههای کمی از لحاظ اعتبار محتوایی ایجاد خواهد کرد؛ به عبارت دیگر آن چیزی را که اندازهگیر قرار است اندازهگیری کند، آیا اندازهگیری میکند یا خیر.
«تحقیق روایی» یا «روش روایت گونه»، در فهم ملاکها و نشانههای دینی میتواند موفقتر از ابزارهای کمی عمل کند.اساسا «روایتشناسی» در سالهای اخیر در حوزههای علوم اجتماعی و انسانی بسیار مطرح بوده است و مصادیق کثیری در این حوزهها داشته است. در این روش، تأکید هم روی محتوای مطلب است و هم روی شکلِ گفتن مطلب؛ یعنی ما از تفسیر روایت بحث میکنیم و تفسیر هم جزئی از روایت محسوب میشود. همانطور که ما در جمله، از یک تسلسل و سلسله حرف میزنیم در روایت و داستان نیز این سلسلهها خود را به صورت برجستهای نشان میدهند. به عنوان مثال وقتی که ما به ذکر یک داستان یا یک تجربه دینی میپردازیم، بخشی از مقدمات را در اول و بخشی را در آخر بیان میکنیم. حال اگر جای این تقدم و تأخر عوض شود، در کل داستان تفاوت ایجاد خواهد کرد.
ارتباط بسیار عمیقی بین روایتشناسی و روایت گویی با هوشیاری وجود دارد. اما «ابزار کمی» تا اندازه زیادی، هم مخاطب و هم طراح را به گوش دادن کلیشهای میکشاند و باعث از بین رفتن هوشیاری هر دو میشود.
به نظر من، هم در «روایتشناسی» و «تحلیل هم نشینی» ما نیازمند هوشیاری هستیم و هر کسی که تحلیل میکند، نیازمند هوشیاری است. این هوشیاری در معنای خاص کلمه، مانع از این میشود که تثبیت شدهها، بتوانند فضای تداعی معنایی و حافظه را بر فرد طوری ایجاد کنند که فرد نتواند در شناخت، خیلی از مؤلفههای مکتوم را ببیند. بنابراین، در بحثهای روایتشناسی به این معنا، ما همیشه میتوانیم به تحلیل پارادایمهای مختلف، تحلیل الگویی و جانشینی دست بزنیم. در تحلیل پارادایمی گفتمانهای دینی، خلاقیت فرد به واسطه هوشیاری، بیشتر ترغیب و تشویق میشود و چون بیشتر تشویق میشود، بهتر میتوان به تقابلهای پارادایمی نظر داشت و آنها را در حوزههای دینی مورد شناسایی قرار داد.
اشاره
1. آقای فاطمی نکات قابل توجهی در موضوع سنجه و سنجهسازی در زمینه دینداری
مطرح کردند که، باید مورد لحاظ دستاندرکاران طرح سنجههای دینداری قرار بگیرد. مهمترین نقطهای که در گفتار ایشان برجسته است، توجه دادن به روشهای کیفی، به جای تأکید بر روشهای کمی است. روشهای آماری و کمی، محصول دوران سیطره پوزیتیویسم است، گو اینکه به آن اختصاص ندارد. مهمترین نقیصه این روش، تکبُعدینگری و بیتوجهی به پیچیدگی انسان و ابعاد وجودی اوست. آقای فاطمی به مسائل مربوط به شخصیت و عمق شخصیت انسان اشاره میکند و معتقد است که با روشهای آماری، نمیتوان به عمق شخصیت انسان پی برد. برایناساس، باید گفت که نمیتوان از روشهای آماری، برای کشف شخصیت دینی آدمها استفاده کرد و سنجش دینداری تنها در سطح باقی میماند.
2. اگر از منظر روانشناسی به مسئله بنگریم، موضوع سنجشهای آماری کمرنگتر و بیفایدهتر میشود، اما اگر از منظر جامعهشناسی نگاه کنیم، موضوع سنجشهای آماری پررنگتر و مفیدتر میگردد.آقای دکتر فاطمی که یک روانشناس است، بهطور طبیعی گرایش به این دارند که سنجشهای کمی را کم فایده ببینند و از این منظر حق با ایشان است. بنابراین، برای دقیقتر شدن بحثها، باید جنبههای مختلف دینداری را از یکدیگر تفکیک کرد و برای هر یک، سنجههای خاص خود را درست کرد. ابعاد اجتماعی و ابعاد فردی دینداری، قابل تفکیک از یکدیگرند و این تفکیک ضرورت دارد.
3. مسائل وجودی، جز از طریق مواجهه شخصی عمق پیمایی نمیشوند. به عمق شخصیت یک فرد، جز از طریق مواجهه و مکاشفه حضوری نتوان پی برد. از آنجا که یک بعد مهم دینداری، و شاید مهمترین بعد آن؛ بعد قلبی آن، یعنی نیت، باشد، و خلوص در نیت، مستلزم پنهان ماندن بسیاری چیزها از چشم ناظران است، بخش اصلی دینداری، در صورت داشتن اصالت، از دید ناظر بیرونی مخفی میماند، بهطوریکه حتی از طریق مواجهه و کشف نیز به دست نمیآید. از مضمون برخی روایات فهمیده میشود که این حتی بر خود فاعل نیز مخفی است و او باید با تلاش فراوان، مراقبه و محاسبه، تغییر اوضاع و شرایط و آزمون و خطا به آن برسد. این بعد، جز برای خداوند متعال و سلسله طولی علل اعمال انسانی، قابل کشف نیست. حتی برای بسیاری از فرشتگان نیز، که بر باطن ما اشراف دارند، پنهان میماند و برخی تا آسمان اول، برخی تا آسمان دوم، ... و سپس در جایی متوقف میشوند. توقف آنها به معنای آن است که فرشتگان آن مرتبه، به ناخالص بودن آن پی بردهاند و آن را متوقف کردهاند. اما وضع به گونهای است که فرشتگان مراتب پایینتر به ناخالصی آن پی نبردهاند و آن را عملی الاهی پنداشتهاند. بنابراین، این ابعاد دینداری، که حقیقت دینداری نیز هست، هیچگاه قابل کشف برای ناظران بیرونی نیست. آثار و علائم، تنها احتمال وجود مرتبهای از دینداری را اثبات میکنند، نه بیشتر. بنابراین، باید از ابتدا داعیههای کمتری داشت و انتظار سنجش دینداری حقیقی را از سر بیرون کرد.
«اسکینر» در مقالات متعدد خود، معتقد است که ابزارهای آماری، مانع از آن است که بتوانیم بخش دقیقی از اطلاعات را در اختیار داشته باشیم. به نظر وی بخش اعظم اطلاعات، در اثر استفاده از ابزارهای آماری از بین خواهد رفت. روشهای کمّی آماری، پیچیدگی انسان را نادیده میگیرند تا حدی که احساس و مسائل انسانی، به فراموشی سپرده میشوند. از سوی دیگر در کنار روانشناسی انسانگرا، که هوشیاری و آگاهی انسان را مد نظر قرار میدهد، بحثهای مربوط به روانشناسی شخصیت را میبینیم که در آن، مطالعه عمیق شخصیت به عنوان عامل اساسی مطرح میشود که نمیتوانیم در آن از روشهای آماری استفاده کنیم.
بعد از جنگ جهانی، نتیجه این مباحث در پدیدارشناسی تحقق پیدا میکند که در نقطه مقابل پوزیتیویسم منطقی، قرار میگیرد. اساس بحث پدیدارشناسی، این است که ما برای شناخت پدیدهها باید آنها را بفهمیم و تجربه کنیم. در حقیقت، تا زمانی که نتوانیم آنها را تجربه کنیم، نمیتوانیم در موردشان بحث کنیم. در سال 1991، والترجانسون، کتاب «واقعیت آنطوریکه ما سابقا فکر میکردیم نیست» را نوشت. در این کتاب، موارد زیادی از شکست حوزههای پوزیتیویسمی و تحصلگرایی در زمینه علوم اجتماعی و انسانی، به صورت مثالهای مختلف مطرح شده است. پوزیتیویسم، مانند پدر و مادری است که بچهها به آن تکیه میکنند. تکیه به این صورت بود که آنها فکر میکردند جواب ماجراها و مسائل را پوزیتیویسم در درون خود دارد. بعد از مدتها به لحظهای میرسند که پدر و مادر، دیگر نمیتوانند جواب درست را بدهند یا حداقل ناتوانی خود را نسبت به جواب بزرگ و جوابهای دیگر ابراز میکنند. بعد از شکست پوزیتیویسم و آشکار شدن آسیبپذیر بودن آن در حوزههای گوناگون، بسیاری از روانشناسان در حوزههای مختلف، مخصوصا در حوزههای علوم اجتماعی، روشهای کیفی را در کنار روشهای کمی مطرح کردند.
یکی از دلایل شکستهای شدید و فاحش آماری در حوزههای آماری، علوم انسانی، علوم اجتماعی و نتایج متناقض و از دست رفتن بخش اعظم اطلاعات در ارتباط با موضوعات تحقیق که درون حوزههایی آماری قرار میگرفت، بوده است. از سوی دیگر، از دست دادن معنای هشیاری و آگاهی بوده است که پدیدارشناسان و روانشناسانی که در حوزههای شخصیت کار میکردند، روی این موضوع اتفاق نظر دارند.
ما میدانیم بخش اعظم دینداری به نیت و نیتها مربوط میشود. اما سؤالاتی که در این زمینه مطرح است، این است که چگونه میتوان با ابزارهای کمی؛ نیت پاسخگو را مشخص نمود. این مسئله، خود را بیشتر در جوامعی نشان میدهد که «شبه دینی» هستند. در این جوامع از آنجایی که تأکید بر ارزشهای دینی وجود دارد، افراد را ملزم میکند، تا خود را شبه دینی جلوه بدهند تا بتوانند تأثیرات اجتماع مورد نظر را بگیرند. در چنین جوامعی، تعقل به واسطه تداعی و حافظه، تحتالشعاع قرار میگیرد؛ به عبارت دیگر سبکهای شناخت از قبل مطرح میشوند. بنابراین، افرادی که در معرض آن پیام قرار میگیرند به اولین چیزی که فکر میکنند، زمینههای دینی است که در جامعه مدنظر بوده است و عاملهای ظاهری، شاخص محسوب میشوند.
نکته دیگری که در اینجا مطرح است، این است که در ارتباط با مسائلی که در حوزههای ذهن قرار دارند و تجربه درونی افراد هستند، نمیتوانیم به واقعیت پی ببریم؛ به عنوان مثال، شخصی دردی دارد، هیچ کس جز خود شخص نمیتواند آن درد را احساس کند. اگر افراد بخواهند مسئلهای را پنهان کنند و رفتار دیگری نشان دهند، کسی نمیتواند به آن موضوع آگاهی پیدا کند. این مسئله، وقتی پیچیدگی خود را نشان میدهد که در زمینههای رفتار دینی، به مؤلفههای گوناگون توجه کنیم.
در رفتارهای دینی، چون از فعل آگاهی صحبت میکنیم، تجلی این فعل در چندین حوزه «آوایی»، «کلامی» و «دیداری و تصویری» است. وقتی در حوزه دینداری از سخن گفتن پیامبران و اولیا صحبت میکنیم، لحن کلام از جنبه دینداری قابل تأمل است. مسلما لحن انسانهای دیندار با انسانهای غیر دیندار کاملاً متفاوت است. موضوع مطرح شده در اینجا، این است که «چگونه در زمینههای کمی میتوان به این لحن پی برد» و «ابزارهای کمی در این زمینه تا چه حد میتوانند آشکار کننده باشند.»، به خصوص اینکه لحن گفتار در حوزههای دینی، ارتباط مستقیمی با مسئله «نیت» دارد. عامل دیگر «کلام» و «گفتار» یک انسان موحد و مؤمن، از لحاظ چیدمان ابراز کلام است. انسانهای موحد به جای اینکه به فرد حمله کنند، به مشکل حمله میکنند. در زبان دینداری، حمله کردن به مشکل از لحاظ مؤلفه کلامی بسیار قابل توجه بوده است. همیشه بیزاری پیامبران و ائمه اطهار از فعل بوده است نه از خود فرد.
مسئله آخر، مسئله «مؤلفه تصویری یا دیداری» است. در روانشناسی، بحثی به نام «همکاری بین بدن و ذهن» وجود دارد؛ به این معنا که وقتی فرد به چیزی فکر میکند، آن فکر در رفتار فرد متجلی میشود. حال، اگر ما نیت را در تعیین این قضیه دخیل بدانیم که صد درصد نیز دخیل است، این بحث مطرح میشود که، چگونه میتوان با ابزارهای کمی یا کیفی به این قضیه نگاه کرد و آگاهی یافت. مشکلی که در این زمینه با آن روبهرو میشویم، این است که در تستهای کمی، طراحان تا چه حد میتوانند به مؤلفههای دینداری، اشراف داشته باشند و چگونه میخواهند همه ابعاد دینداری را بهطور کامل و جامع مطرح کنند. ما در احادیث، میبینیم که گاهی ایمان، رکن دینداری محسوب میشود و گاهی نماز و توکل؛ یعنی در چارچوبهای گوناگون، زمینههای مختلف دینداری مطرح میشود. به نظر من از آن جهت که دینداری، به پیچیدگی و جامعیت انسان میپردازد و بنای آن بر این است که طرح جامعی را ارائه کند، نمیتواند به صورت جزئی و خاص عمل کند. مبهم و کلی بودن مفهوم دینداری، مشکلاتی را در زمینههای کمی از لحاظ اعتبار محتوایی ایجاد خواهد کرد؛ به عبارت دیگر آن چیزی را که اندازهگیر قرار است اندازهگیری کند، آیا اندازهگیری میکند یا خیر.
«تحقیق روایی» یا «روش روایت گونه»، در فهم ملاکها و نشانههای دینی میتواند موفقتر از ابزارهای کمی عمل کند.اساسا «روایتشناسی» در سالهای اخیر در حوزههای علوم اجتماعی و انسانی بسیار مطرح بوده است و مصادیق کثیری در این حوزهها داشته است. در این روش، تأکید هم روی محتوای مطلب است و هم روی شکلِ گفتن مطلب؛ یعنی ما از تفسیر روایت بحث میکنیم و تفسیر هم جزئی از روایت محسوب میشود. همانطور که ما در جمله، از یک تسلسل و سلسله حرف میزنیم در روایت و داستان نیز این سلسلهها خود را به صورت برجستهای نشان میدهند. به عنوان مثال وقتی که ما به ذکر یک داستان یا یک تجربه دینی میپردازیم، بخشی از مقدمات را در اول و بخشی را در آخر بیان میکنیم. حال اگر جای این تقدم و تأخر عوض شود، در کل داستان تفاوت ایجاد خواهد کرد.
ارتباط بسیار عمیقی بین روایتشناسی و روایت گویی با هوشیاری وجود دارد. اما «ابزار کمی» تا اندازه زیادی، هم مخاطب و هم طراح را به گوش دادن کلیشهای میکشاند و باعث از بین رفتن هوشیاری هر دو میشود.
به نظر من، هم در «روایتشناسی» و «تحلیل هم نشینی» ما نیازمند هوشیاری هستیم و هر کسی که تحلیل میکند، نیازمند هوشیاری است. این هوشیاری در معنای خاص کلمه، مانع از این میشود که تثبیت شدهها، بتوانند فضای تداعی معنایی و حافظه را بر فرد طوری ایجاد کنند که فرد نتواند در شناخت، خیلی از مؤلفههای مکتوم را ببیند. بنابراین، در بحثهای روایتشناسی به این معنا، ما همیشه میتوانیم به تحلیل پارادایمهای مختلف، تحلیل الگویی و جانشینی دست بزنیم. در تحلیل پارادایمی گفتمانهای دینی، خلاقیت فرد به واسطه هوشیاری، بیشتر ترغیب و تشویق میشود و چون بیشتر تشویق میشود، بهتر میتوان به تقابلهای پارادایمی نظر داشت و آنها را در حوزههای دینی مورد شناسایی قرار داد.
اشاره
1. آقای فاطمی نکات قابل توجهی در موضوع سنجه و سنجهسازی در زمینه دینداری
مطرح کردند که، باید مورد لحاظ دستاندرکاران طرح سنجههای دینداری قرار بگیرد. مهمترین نقطهای که در گفتار ایشان برجسته است، توجه دادن به روشهای کیفی، به جای تأکید بر روشهای کمی است. روشهای آماری و کمی، محصول دوران سیطره پوزیتیویسم است، گو اینکه به آن اختصاص ندارد. مهمترین نقیصه این روش، تکبُعدینگری و بیتوجهی به پیچیدگی انسان و ابعاد وجودی اوست. آقای فاطمی به مسائل مربوط به شخصیت و عمق شخصیت انسان اشاره میکند و معتقد است که با روشهای آماری، نمیتوان به عمق شخصیت انسان پی برد. برایناساس، باید گفت که نمیتوان از روشهای آماری، برای کشف شخصیت دینی آدمها استفاده کرد و سنجش دینداری تنها در سطح باقی میماند.
2. اگر از منظر روانشناسی به مسئله بنگریم، موضوع سنجشهای آماری کمرنگتر و بیفایدهتر میشود، اما اگر از منظر جامعهشناسی نگاه کنیم، موضوع سنجشهای آماری پررنگتر و مفیدتر میگردد.آقای دکتر فاطمی که یک روانشناس است، بهطور طبیعی گرایش به این دارند که سنجشهای کمی را کم فایده ببینند و از این منظر حق با ایشان است. بنابراین، برای دقیقتر شدن بحثها، باید جنبههای مختلف دینداری را از یکدیگر تفکیک کرد و برای هر یک، سنجههای خاص خود را درست کرد. ابعاد اجتماعی و ابعاد فردی دینداری، قابل تفکیک از یکدیگرند و این تفکیک ضرورت دارد.
3. مسائل وجودی، جز از طریق مواجهه شخصی عمق پیمایی نمیشوند. به عمق شخصیت یک فرد، جز از طریق مواجهه و مکاشفه حضوری نتوان پی برد. از آنجا که یک بعد مهم دینداری، و شاید مهمترین بعد آن؛ بعد قلبی آن، یعنی نیت، باشد، و خلوص در نیت، مستلزم پنهان ماندن بسیاری چیزها از چشم ناظران است، بخش اصلی دینداری، در صورت داشتن اصالت، از دید ناظر بیرونی مخفی میماند، بهطوریکه حتی از طریق مواجهه و کشف نیز به دست نمیآید. از مضمون برخی روایات فهمیده میشود که این حتی بر خود فاعل نیز مخفی است و او باید با تلاش فراوان، مراقبه و محاسبه، تغییر اوضاع و شرایط و آزمون و خطا به آن برسد. این بعد، جز برای خداوند متعال و سلسله طولی علل اعمال انسانی، قابل کشف نیست. حتی برای بسیاری از فرشتگان نیز، که بر باطن ما اشراف دارند، پنهان میماند و برخی تا آسمان اول، برخی تا آسمان دوم، ... و سپس در جایی متوقف میشوند. توقف آنها به معنای آن است که فرشتگان آن مرتبه، به ناخالص بودن آن پی بردهاند و آن را متوقف کردهاند. اما وضع به گونهای است که فرشتگان مراتب پایینتر به ناخالصی آن پی نبردهاند و آن را عملی الاهی پنداشتهاند. بنابراین، این ابعاد دینداری، که حقیقت دینداری نیز هست، هیچگاه قابل کشف برای ناظران بیرونی نیست. آثار و علائم، تنها احتمال وجود مرتبهای از دینداری را اثبات میکنند، نه بیشتر. بنابراین، باید از ابتدا داعیههای کمتری داشت و انتظار سنجش دینداری حقیقی را از سر بیرون کرد.