آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

آقای فاطمی در نشست تخصصی، سنجه‏های دینداری که به همت دفتر طرح‏های ملی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با همکاری سازمان تبلیغات اسلامی، پژوهشکده حوزه و دانشگاه و پژوهشکده فرهنگ و اندیشه دینی و دانشگاه تربیت مدرس برگزار می‏شود، اظهار داشت که ابزار کمی، مانع از دست یافتن به بخش عظیمی از اطلاعات است و باید در حوزه‏های علوم انسانی، روش‏های کیفی را در کنار روش‏های کمی به کار گرفت. در موضوع دین و دینداری چند مسئله مهم وجود دارد: از جمله مسئله نیت، لحن کلام، تأثیر نیت بر رفتار و ابهام مفهوم دینداری، توجه به روش روایت گونه یا تحقیق روایی در مسائل دینی اهمیت زیادی دارد.

متن

«آیا سنجش دین‏داری، به واسطه روش‏های کمّی امکان‏پذیر است یا نه.»، «روش‏های کمّی چه چالش‏هایی را به همراه خواهد داشت و آیا این چالش‏ها چگونه خود را نشان می‏دهند.» و «در کنار این چالش‏های کمّی، می‏توان از روش‏های جایگزین یا روش‏های دیگری صحبت کرد و به کار گرفت».
«اسکینر» در مقالات متعدد خود، معتقد است که ابزارهای آماری، مانع از آن است که بتوانیم بخش دقیقی از اطلاعات را در اختیار داشته باشیم. به نظر وی بخش اعظم اطلاعات، در اثر استفاده از ابزارهای آماری از بین خواهد رفت. روش‏های کمّی آماری، پیچیدگی انسان را نادیده می‏گیرند تا حدی که احساس و مسائل انسانی، به فراموشی سپرده می‏شوند. از سوی دیگر در کنار روان‏شناسی انسان‏گرا، که هوشیاری و آگاهی انسان را مد نظر قرار می‏دهد، بحث‏های مربوط به روانشناسی شخصیت را می‏بینیم که در آن، مطالعه عمیق شخصیت به عنوان عامل اساسی مطرح می‏شود که نمی‏توانیم در آن از روش‏های آماری استفاده کنیم.
بعد از جنگ جهانی، نتیجه این مباحث در پدیدارشناسی تحقق پیدا می‏کند که در نقطه مقابل پوزیتیویسم منطقی، قرار می‏گیرد. اساس بحث پدیدارشناسی، این است که ما برای شناخت پدیده‏ها باید آنها را بفهمیم و تجربه کنیم. در حقیقت، تا زمانی که نتوانیم آنها را تجربه کنیم، نمی‏توانیم در موردشان بحث کنیم. در سال 1991، والترجانسون، کتاب «واقعیت آن‏طوری‏که ما سابقا فکر می‏کردیم نیست» را نوشت. در این کتاب، موارد زیادی از شکست حوزه‏های پوزیتیویسمی و تحصل‏گرایی در زمینه علوم اجتماعی و انسانی، به صورت مثال‏های مختلف مطرح شده است. پوزیتیویسم، مانند پدر و مادری است که بچه‏ها به آن تکیه می‏کنند. تکیه به این صورت بود که آنها فکر می‏کردند جواب ماجراها و مسائل را پوزیتیویسم در درون خود دارد. بعد از مدت‏ها به لحظه‏ای می‏رسند که پدر و مادر، دیگر نمی‏توانند جواب درست را بدهند یا حداقل ناتوانی خود را نسبت به جواب بزرگ و جواب‏های دیگر ابراز می‏کنند. بعد از شکست پوزیتیویسم و آشکار شدن آسیب‏پذیر بودن آن در حوزه‏های گوناگون، بسیاری از روان‏شناسان در حوزه‏های مختلف، مخصوصا در حوزه‏های علوم اجتماعی، روش‏های کیفی را در کنار روش‏های کمی مطرح کردند.
یکی از دلایل شکست‏های شدید و فاحش آماری در حوزه‏های آماری، علوم انسانی، علوم اجتماعی و نتایج متناقض و از دست رفتن بخش اعظم اطلاعات در ارتباط با موضوعات تحقیق که درون حوزه‏هایی آماری قرار می‏گرفت، بوده است. از سوی دیگر، از دست دادن معنای هشیاری و آگاهی بوده است که پدیدارشناسان و روان‏شناسانی که در حوزه‏های شخصیت کار می‏کردند، روی این موضوع اتفاق نظر دارند.
ما می‏دانیم بخش اعظم دینداری به نیت و نیت‏ها مربوط می‏شود. اما سؤالاتی که در این زمینه مطرح است، این است که چگونه می‏توان با ابزارهای کمی؛ نیت پاسخ‏گو را مشخص نمود. این مسئله، خود را بیشتر در جوامعی نشان می‏دهد که «شبه دینی» هستند. در این جوامع از آنجایی که تأکید بر ارزش‏های دینی وجود دارد، افراد را ملزم می‏کند، تا خود را شبه دینی جلوه بدهند تا بتوانند تأثیرات اجتماع مورد نظر را بگیرند. در چنین جوامعی، تعقل به واسطه تداعی و حافظه، تحت‏الشعاع قرار می‏گیرد؛ به عبارت دیگر سبک‏های شناخت از قبل مطرح می‏شوند. بنابراین، افرادی که در معرض آن پیام قرار می‏گیرند به اولین چیزی که فکر می‏کنند، زمینه‏های دینی است که در جامعه مدنظر بوده است و عامل‏های ظاهری، شاخص محسوب می‏شوند.
نکته دیگری که در اینجا مطرح است، این است که در ارتباط با مسائلی که در حوزه‏های ذهن قرار دارند و تجربه درونی افراد هستند، نمی‏توانیم به واقعیت پی ببریم؛ به عنوان مثال، شخصی دردی دارد، هیچ کس جز خود شخص نمی‏تواند آن درد را احساس کند. اگر افراد بخواهند مسئله‏ای را پنهان کنند و رفتار دیگری نشان دهند، کسی نمی‏تواند به آن موضوع آگاهی پیدا کند. این مسئله، وقتی پیچیدگی خود را نشان می‏دهد که در زمینه‏های رفتار دینی، به مؤلفه‏های گوناگون توجه کنیم.
در رفتارهای دینی، چون از فعل آگاهی صحبت می‏کنیم، تجلی این فعل در چندین حوزه «آوایی»، «کلامی» و «دیداری و تصویری» است. وقتی در حوزه دینداری از سخن گفتن پیامبران و اولیا صحبت می‏کنیم، لحن کلام از جنبه دینداری قابل تأمل است. مسلما لحن انسان‏های دیندار با انسان‏های غیر دیندار کاملاً متفاوت است. موضوع مطرح شده در اینجا، این است که «چگونه در زمینه‏های کمی می‏توان به این لحن پی برد» و «ابزارهای کمی در این زمینه تا چه حد می‏توانند آشکار کننده باشند.»، به خصوص اینکه لحن گفتار در حوزه‏های دینی، ارتباط مستقیمی با مسئله «نیت» دارد. عامل دیگر «کلام» و «گفتار» یک انسان موحد و مؤمن، از لحاظ چیدمان ابراز کلام است. انسان‏های موحد به جای اینکه به فرد حمله کنند، به مشکل حمله می‏کنند. در زبان دینداری، حمله کردن به مشکل از لحاظ مؤلفه کلامی بسیار قابل توجه بوده است. همیشه بیزاری پیامبران و ائمه اطهار از فعل بوده است نه از خود فرد.
مسئله آخر، مسئله «مؤلفه تصویری یا دیداری» است. در روان‏شناسی، بحثی به نام «همکاری بین بدن و ذهن» وجود دارد؛ به این معنا که وقتی فرد به چیزی فکر می‏کند، آن فکر در رفتار فرد متجلی می‏شود. حال، اگر ما نیت را در تعیین این قضیه دخیل بدانیم که صد درصد نیز دخیل است، این بحث مطرح می‏شود که، چگونه می‏توان با ابزارهای کمی یا کیفی به این قضیه نگاه کرد و آگاهی یافت. مشکلی که در این زمینه با آن روبه‏رو می‏شویم، این است که در تست‏های کمی، طراحان تا چه حد می‏توانند به مؤلفه‏های دین‏داری، اشراف داشته باشند و چگونه می‏خواهند همه ابعاد دینداری را به‏طور کامل و جامع مطرح کنند. ما در احادیث، می‏بینیم که گاهی ایمان، رکن دینداری محسوب می‏شود و گاهی نماز و توکل؛ یعنی در چارچوب‏های گوناگون، زمینه‏های مختلف دینداری مطرح می‏شود. به نظر من از آن جهت که دین‏داری، به پیچیدگی و جامعیت انسان می‏پردازد و بنای آن بر این است که طرح جامعی را ارائه کند، نمی‏تواند به صورت جزئی و خاص عمل کند. مبهم و کلی بودن مفهوم دینداری، مشکلاتی را در زمینه‏های کمی از لحاظ اعتبار محتوایی ایجاد خواهد کرد؛ به عبارت دیگر آن چیزی را که اندازه‏گیر قرار است اندازه‏گیری کند، آیا اندازه‏گیری می‏کند یا خیر.
«تحقیق روایی» یا «روش روایت گونه»، در فهم ملاک‏ها و نشانه‏های دینی می‏تواند موفق‏تر از ابزارهای کمی عمل کند.اساسا «روایت‏شناسی» در سال‏های اخیر در حوزه‏های علوم اجتماعی و انسانی بسیار مطرح بوده است و مصادیق کثیری در این حوزه‏ها داشته است. در این روش، تأکید هم روی محتوای مطلب است و هم روی شکلِ گفتن مطلب؛ یعنی ما از تفسیر روایت بحث می‏کنیم و تفسیر هم جزئی از روایت محسوب می‏شود. همان‏طور که ما در جمله، از یک تسلسل و سلسله حرف می‏زنیم در روایت و داستان نیز این سلسله‏ها خود را به صورت برجسته‏ای نشان می‏دهند. به عنوان مثال وقتی که ما به ذکر یک داستان یا یک تجربه دینی می‏پردازیم، بخشی از مقدمات را در اول و بخشی را در آخر بیان می‏کنیم. حال اگر جای این تقدم و تأخر عوض شود، در کل داستان تفاوت ایجاد خواهد کرد.
ارتباط بسیار عمیقی بین روایت‏شناسی و روایت گویی با هوشیاری وجود دارد. اما «ابزار کمی» تا اندازه زیادی، هم مخاطب و هم طراح را به گوش دادن کلیشه‏ای می‏کشاند و باعث از بین رفتن هوشیاری هر دو می‏شود.
به نظر من، هم در «روایت‏شناسی» و «تحلیل هم نشینی» ما نیازمند هوشیاری هستیم و هر کسی که تحلیل می‏کند، نیازمند هوشیاری است. این هوشیاری در معنای خاص کلمه، مانع از این می‏شود که تثبیت شده‏ها، بتوانند فضای تداعی معنایی و حافظه را بر فرد طوری ایجاد کنند که فرد نتواند در شناخت، خیلی از مؤلفه‏های مکتوم را ببیند. بنابراین، در بحث‏های روایت‏شناسی به این معنا، ما همیشه می‏توانیم به تحلیل پارادایم‏های مختلف، تحلیل الگویی و جانشینی دست بزنیم. در تحلیل پارادایمی گفتمان‏های دینی، خلاقیت فرد به واسطه هوشیاری، بیشتر ترغیب و تشویق می‏شود و چون بیشتر تشویق می‏شود، بهتر می‏توان به تقابل‏های پارادایمی نظر داشت و آنها را در حوزه‏های دینی مورد شناسایی قرار داد.
اشاره
1. آقای فاطمی نکات قابل توجهی در موضوع سنجه و سنجه‏سازی در زمینه دینداری
مطرح کردند که، باید مورد لحاظ دست‏اندرکاران طرح سنجه‏های دینداری قرار بگیرد. مهم‏ترین نقطه‏ای که در گفتار ایشان برجسته است، توجه دادن به روش‏های کیفی، به جای تأکید بر روش‏های کمی است. روش‏های آماری و کمی، محصول دوران سیطره پوزیتیویسم است، گو اینکه به آن اختصاص ندارد. مهم‏ترین نقیصه این روش، تک‏بُعدی‏نگری و بی‏توجهی به پیچیدگی انسان و ابعاد وجودی اوست. آقای فاطمی به مسائل مربوط به شخصیت و عمق شخصیت انسان اشاره می‏کند و معتقد است که با روش‏های آماری، نمی‏توان به عمق شخصیت انسان پی برد. براین‏اساس، باید گفت که نمی‏توان از روش‏های آماری، برای کشف شخصیت دینی آدم‏ها استفاده کرد و سنجش دینداری تنها در سطح باقی می‏ماند.
2. اگر از منظر روان‏شناسی به مسئله بنگریم، موضوع سنجش‏های آماری کم‏رنگ‏تر و بی‏فایده‏تر می‏شود، اما اگر از منظر جامعه‏شناسی نگاه کنیم، موضوع سنجش‏های آماری پررنگ‏تر و مفیدتر می‏گردد.آقای دکتر فاطمی که یک روان‏شناس است، به‏طور طبیعی گرایش به این دارند که سنجش‏های کمی را کم فایده ببینند و از این منظر حق با ایشان است. بنابراین، برای دقیق‏تر شدن بحث‏ها، باید جنبه‏های مختلف دینداری را از یکدیگر تفکیک کرد و برای هر یک، سنجه‏های خاص خود را درست کرد. ابعاد اجتماعی و ابعاد فردی دین‏داری، قابل تفکیک از یکدیگرند و این تفکیک ضرورت دارد.
3. مسائل وجودی، جز از طریق مواجهه شخصی عمق پیمایی نمی‏شوند. به عمق شخصیت یک فرد، جز از طریق مواجهه و مکاشفه حضوری نتوان پی برد. از آنجا که یک بعد مهم دینداری، و شاید مهم‏ترین بعد آن؛ بعد قلبی آن، یعنی نیت، باشد، و خلوص در نیت، مستلزم پنهان ماندن بسیاری چیزها از چشم ناظران است، بخش اصلی دینداری، در صورت داشتن اصالت، از دید ناظر بیرونی مخفی می‏ماند، به‏طوری‏که حتی از طریق مواجهه و کشف نیز به دست نمی‏آید. از مضمون برخی روایات فهمیده می‏شود که این حتی بر خود فاعل نیز مخفی است و او باید با تلاش فراوان، مراقبه و محاسبه، تغییر اوضاع و شرایط و آزمون و خطا به آن برسد. این بعد، جز برای خداوند متعال و سلسله طولی علل اعمال انسانی، قابل کشف نیست. حتی برای بسیاری از فرشتگان نیز، که بر باطن ما اشراف دارند، پنهان می‏ماند و برخی تا آسمان اول، برخی تا آسمان دوم، ... و سپس در جایی متوقف می‏شوند. توقف آنها به معنای آن است که فرشتگان آن مرتبه، به ناخالص بودن آن پی برده‏اند و آن را متوقف کرده‏اند. اما وضع به گونه‏ای است که فرشتگان مراتب پایین‏تر به ناخالصی آن پی نبرده‏اند و آن را عملی الاهی پنداشته‏اند. بنابراین، این ابعاد دینداری، که حقیقت دینداری نیز هست، هیچ‏گاه قابل کشف برای ناظران بیرونی نیست. آثار و علائم، تنها احتمال وجود مرتبه‏ای از دینداری را اثبات می‏کنند، نه بیشتر. بنابراین، باید از ابتدا داعیه‏های کمتری داشت و انتظار سنجش دینداری حقیقی را از سر بیرون کرد.

تبلیغات