تحلیل و بررسی اندیشه ساعت ساز لاهوتی
آرشیو
چکیده
اندیشه ساعتساز لاهوتی یا خدای ساعتساز، تصویری نادرست از خداست که از دیرباز کم و بیش در ذهن بشر وجود داشته و در دو سده اخیر، به دنبال نظریات جدید علمی، رواج یافته است. در این مقاله ابتدا ساعتساز لاهوتی تصویر شده است و سپس با توضیح دقیق و تحلیل استدلالی که به چنین تصویری منجر شده و بررسی مقدمات آن، نشان داده شده است که این استدلال، که از نوع تمثیل است، منطقا عقیم است و به اصطلاح قیاسی است معالفارق و بنابراین، نتیجهای که از آن گرفته شده است، عقلاً قابل قبول نیست.متن
1. ساعتساز لاهوتی
مقصود از ساعتساز لاهوتی خدایی است که سازنده جهان طبیعت است، ولی در آن مداخله و فعالیتی ندارد. بسیاری از دانشمندان غرب و به تبع آنها بسیاری از مشتغلان به فلسفه و علم در دو سده اخیر در مغرب زمین، چنین تصویری از خداوند در ذهن دارند.
علت پدید آمدن این تصویر، «ماشین جهان» نیوتن است. ماشین جهان این تصویر را در ذهن دانشمندان قیاسی به همراه داشت که طبیعت همچون ماشینی خودکار یا ساعتی دقیق است. ماشین خودکار یا ساعت دقیق فقط برای ساخته شدن و به کار افتادن به صنعتگر یا ساعتساز محتاج است و پس از آن مستقلاً باقی است و مستقلاً کار میکند و به فعالیت و دخالت مستمر سازندهاش نیازمند نیست. نتیجه این قیاس چنین بود: طبیعت هم فقط برای ساخته شدن و به کار افتادن به خداوند محتاج است و پس از آن مستقلاً باقی است و کار میکند و نیازمند به مداخله و فعالیت مستمر خداوند در آن نیست.
بنابراین، ساعتساز لاهوتی استنباط فلسفی دانشمندان از ماشین جهان نیوتن است که خود ساخته اصول و قوانین مکانیک نیوتن است.
2. استدلال بر ساعتساز لاهوتی
استدلالی که منجر به اعتقاد به ساعتساز لاهوتی شده است، در حقیقت، از نوع قیاس تشبیه است که در منطق کلاسیک به آن «تمثیل» میگویند.
قیاس تشبیه از دیدگاه منطقی معتبر نیست. چه بسا همه گزارههای به کار رفته در آن صادق باشند، ولی نتیجهاش صادق نباشد.
ازاینرو، قیاس خدای ساعتساز نیز منطقا معتبر نیست. آری، اگر بتوان ثابت کرد که امر مشترک میان ساعت و طبیعت و به عبارت دیگر، وجه مشابهت ساعت و طبیعت، سبب بینیازی ساعت از ساعتساز در استمرار وجود و ادامه کار است، در این صورت منطقا میتوان نتیجه گرفت که طبیعت هم در استمرار وجود و ادامه کار از خداوند بینیاز است. اکنون آیا این ویژگی در طبیعت هم هست.
1ـ2. ترمیم استدلال
پاسخ بسیاری از دانشمندان مذکور به پرسش بالا مثبت است. به نظر ایشان، ویژگی مذکور همانا عملکرد یکنواخت و ضروری عوامل دخیل در کار ساعت است. عواملی که دخیل در کار ساعتاند، عملکردشان از قوانین ثابتی پیروی میکند که ناشی از ذات و طبیعت این عوامل است. به تعبیر فلسفی، این عملکرد برای آنها ضروری است و در نتیجه، یا اصلاً این عوامل موجود نیستند و یا اگر موجودند ممکن نیست جز این عملکردی داشته باشند. پس لازم نیست ساعتساز آنها را به این عملکرد وادارد؛ بلکه خود به خود و بدون دخالت و فعالیت ساعتساز چنین عملکردی دارند و کار خود را انجام میدهند. بنابراین، علت بینیازی اینچنینی ساعت از ساعتساز عملکرد یکنواخت و ضروری عواملی است که ساعت را به کار وامیدارند. همین ویژگی در عواملی که طبیعت را به کار وامی دارند نیز هست.
اگر پاسخ بالا را در این استدلال مندرج کنیم، به شکل زیر درمیآید:
ـ مقدمه اول: ساعت ـ پس از ساخته شدن و به کار افتادن ـ در کارکردن از سازندهاش، یعنی ساعتساز، بینیاز است؛ چرا که: 1. کار ساعت ناشی از عملکرد عوامل، یعنی اجزاء موجود در ساعت است؛ 2. این عوامل در عملکردشان به سازنده ساعت نیاز ندارند؛ چون: 3. عملکرد این عوامل یکنواخت است، و به علاوه:
4. عملکرد این عوامل ناشی از ذات آنهاست و برای آنها ضروری است.
ـ مقدمه دوم: طبیعت نیز، همانند ساعت، دارای ویژگیهای یاد شده است؛ یعنی:
1. کار طبیعت ناشی از عملکرد عوامل طبیعی، یعنی اجزاء موجود در طبیعت است؛ 2. این عوامل در عملکردشان به سازنده طبیعت، یعنی خداوند، نیاز ندارند؛ چون: 3. عملکرد این عوامل یکنواخت است، و به علاوه:
4. عملکرد این عوامل ناشی از ذات آنهاست و برای آنها ضروری است.
نتیجه اینکه طبیعت نیز، همانند ساعت، پس از ساخته شدن (آفرینش) و به کار افتادن، از سازندهاش، یعنی خداوند، بینیاز است و مستقلاً استمرار وجود دارد و کار میکند.
3. بررسی استدلال
آیا استدلال بالا درست است. پاسخ منفی است. در قیاس بالا، در مقدمه اول، هر چهار گزاره درستاند؛ ولی در مقدمه دوم تنها گزاره دوم درست نیست.
چرا در یکی، یکنواختی و ضرورت عملکرد موجب بینیازی از سازنده است، ولی در دیگری چنین نیست. این تفاوت ناشی از چیست. این تفاوت ناشی از نوع رابطه ساعتساز و خداوند با این عوامل است: خداوند علت فاعلی عوامل طبیعی دخیل در کار طبیعت است؛ ولی ساعتساز علت فاعلی عوامل دخیل در کار ساعت نیست. رابطه ساعتساز با عوامل مزبور به گونهای است که صرفا ایجاب میکند که ساعت در آغاز پیدایش و شروع کار محتاج ساعتساز باشد و نه در استمرار وجود و ادامه کار. واژه «ساختن» هم برای رابطه خدواند با طبیعت به کار رفته است و هم برای رابطه ساعتساز با ساعت: خداوند سازنده طبیعت است، همچنانکه ساعتساز سازنده ساعت است. بنابراین، تحلیل این واژه و تعیین اینکه آیا در هر دو مورد به یک معنا به کار رفته است یا نه، به ما کمک میکند تا به تفاوت دقیق این دو رابطه پی ببریم.
1ـ3. تحلیل رابطه ساختن
ساختن ساعت شامل سه مرحله طراحی، تولید اجزاء و قطعات و ترکیب اجزاست. اما ساختن طبیعت شامل چه مراحلی است. به نظر فیلسوفان، آفرینش طبیعت شامل مرحله طراحی نیست؛ چرا که طراحیای که تاکنون از آن بحث میکردیم همواره با دو ویژگی همراه است: اول اینکه چون نوعی فعالیت ذهنی انسان است، طبعا طراح از این فعالیت برای خود هدف و غایتی را در نظر دارد؛ یعنی او میخواهد با به کارگیری مواد موجود در طبیعت، به هدف و غایت خاصی که فعلاً فاقد آن است دست یابد و بدین وسیله نیاز خود را مرتفع سازد و کاملتر شود و دوم اینکه سازنده مواد مزبور شکلهای گوناگون و در نهایت، ترکیبی خاص را که به غایت مورد نظرش منجر میشود بر این مواد تحمیل میکند، اما هیچیک از این دو ویژگی را خداوند و طبیعت ندارند.
بیتردید، جهان مخلوقات، که شامل طبیعت هم هست، دارای نظام خاصی است که به نظر فیلسوفان، به مقتضای این نظام، دارای بیشترین میزان خیر و کمترین میزان شر است و در نتیجه، بهترین نظام ممکن و، به اصطلاح، نظام احسن است و طبعا میتوان جهانهای بیشمار دیگری را با نظامهای دیگری غیر از این نظام واقعی تصور کرد که واجد خیر کمتر یا شر بیشتری هستند و آشکار است که خداوند به نظام احسن، آگاه است و آن را طبق علم خود آفریده است. با توجه به این نکته، ممکن است علم خداوند به نظام احسن را طرح الاهی جهان دانست و خداوند را، به دلیل دارا بودن این علم، «طراح طبیعت» نامید. اما در این صورت باید توجه داشت که اینچنین طراحیای از نظر معنا و مفهوم با طراحیای که تا کنون از آن بحث میکردیم به کلی فرق دارد؛ زیرا طراحیای که تاکنون از آن بحث میکردیم نوعی فعالیت است ـ چون از نوع تفکر است، نوعی فعالیت ذهنی است ـ و طبعا میتوان آن را جزء مراحل ساخت شیء به حساب آورد؛ درحالیکه طراحی به معنای عالم بودن خداوند به نظام احسن، اساسا از نوع فعالیت نیست؛ زیرا برای خداوند فعالیتی ذهنی به نام تفکر متصور نیست، بلکه صفتی ذاتی است که عین وجود الاهی است و طبعا نمیتوان آن را جزء مراحل ساخت طبیعت به حساب آورد. نتیجه اینکه ساخت طبیعت شامل مرحلهای به نام «طراحی» نیست، بلکه تنها شامل دو مرحله ایجاد و ترکیب است که در ادامه به آنها میپردازیم.
الف) مرحله ایجاد اجزا:
طبیعت یک کل است که شامل اجزائی است. این اجزا کداماند. از دیدگاه علمی، این اجزا همان ذرات بنیادی فیزیکاند، به علاوه نیروهای فیزیکی که این ذرات را در قالب ترکیباتی همچون اتمها و ملکولها و غیره درمیآورند. از دیدگاه فلسفی، علاوه بر آنچه گفته شد، هر ترکیبی از ذرات بنیادی فیزیک که خود دارای اثری غیر از برآیند آثار اجزا است نیز خود یک موجود حقیقی و یک پدیده واقعی طبیعی است و از اجزاء جهان طبیعت به شمار میرود. بنابراین، گذشته از ذرات بنیادی فیزیک و نیروهای فیزیکی مزبور، هر یک از اتمهای موجود در هر یک از عناصر، هر یک از مولکولهای موجود در هر یک از مرکبات شیمیایی، هر یک از موجودات تکسلولی، هر یک از سلولهای موجود در بدن جانداران، هر یک از اندامهای بدن هر یک از جانداران و بالاخره هر یک از بدنهای هر یک از جانداران نیز خود یک جزء از اجزاء جهان طبیعت است. ما موقتا از دیدگاه فلسفی صرف نظر میکنیم و بحث را بر اساس دیدگاه علمی پیمیگیریم و نشان میدهیم که حتی بر اساس این دیدگاه نمیتوان ساختن طبیعت را همانند ساختن ساعت دانست و در پایان به دیدگاه فلسفی بازمیگردیم.
موادی که اجزا و قطعات ساعت از آنها ساخته میشود، از پیش در طبیعت موجودند و احتیاجی نیست که ساعتساز آنها را بیافریند. او فقط آنها را شکل میدهد و در هیئت خاصی ترکیبشان میکند. حال آیا اجزاء طبیعت، یعنی ذرات بنیادی و نیروها، هم این چنیناند. آیا آنها هم به آفرینش و ایجاد نیازمند نیستند. ممکن است گفته شود که پاسخ این پرسش بستگی دارد به اینکه این اجزا را ازلی و قدیم بدانیم یا حادث. اگر ازلی و قدیم باشند، به ایجاد و آفرینش نیازمند نیستند واگر حادث باشند، باید خداوند را آنها بیافریند و ایجاد کند. غالبا دانشمندان ملحد آنها را ازلی و قدیم و به همین دلیل از خداوند بینیاز میپندارند و دانشمندان الاهی آنها را حادث و در نتیجه نیازمند به خداوند میدانند. اما به نظر فیلسوفان این اجزا در هر حال به آفرینش و ایجاد خداوند نیازمندند و قدیم یا حادث بودن آنها در نیازمندی آنها به خداوند یا بینیازی آنها از خداوند تأثیری ندارد؛ زیرا مناط نیازمندی به علت، حدوث نیست تا در صورت حدوث این اجزا آنها را نیازمند به علت و در صورت قدیم آنها را بینیاز از علت بدانیم؛ بلکه مناط نیازمندی به علت امکان است. شیئی که ذاتا ممکن است، به دلیل امکان ذاتیش، به علت نیازمند است؛ پس هر یک از این اجزا برای موجود بودن، محتاج به ایجاد خداوند و آفرینش اویاند.
ب) مرحله ترکیب اجزا: یعنی ذرات بنیادی در قالب اتمهای عناصر گوناگون و ترکیب اتمها در قالب مولکولهایانواع مرکبات و آرایش مولکولها در قالب انواع اجسام محسوس و در نهایت، آرایش اجسام محسوس و پیدایش جهان طبیعت به شکلی که میبینیم.
آشکار است که ترکیب اجزاء طبیعت، ناشی از عوامل طبیعی کارگر در طبیعت است که چیزی جز خود اجزاء طبیعت (ذرات بنیادی و نیروها) نیستند. ولی ترکیب اجزاء ساعت نتیجه حرکتهای ارادی ساعتساز است. بنابراین، مرحله ترکیب اجزا در ساعت و طبیعت فرق دارد.
پس به اختصار، واژه «ساختن» هنگامی که برای ساعت به کار میرود اشاره دارد به 1. طراحی ساعت؛ 2. تولید اجزا و قطعات ساعت؛ 3. ترکیب این قطعات، و هنگامی که برای طبیعت به کار میرود اشاره دارد به 1. ایجاد اجزاء طبیعت و 2. ترکیب این اجزا.
2ـ3. مقایسه ساختن ساعت و ساختن طبیعت
اکنون به سؤالی که مطرح کردیم بازگردیم: آیا واژه «ساختن» در هر دو مورد به یک معنا به کار رفته است. مرحله تولید اجزا در ساعت با مرحله ایجاد اجزا در طبیعت به تفصیل بررسی و مقایسه میشود.
عمده چیزی که سبب شده است واژه «ساختن» در ساعت و طبیعت به دو معنا به کار رود، تفاوت آن در دو مرحله مذکور است. ساعتساز، برخلاف خداوند، ایجاد کننده نیست. او قطعات و اجزای لازم برای پیدایش ساعت را ایجاد نمیکند. مواد لازم برای این قطعات، مانند انواع فلزات، در طبیعت موجودند. ساعتساز اولاً، این موارد را از منابع ذیربط گردآوری میکند و ثانیا، با برش یا سوراخ کردن یا خم کردن و امثال این حرکات آنها را به شکلهای گوناگونی که از قبل طراحی شدهاند درمیآورد. اگر دقت کنیم کار ساعتساز در مرحله تولید اجزای ساعت، صرفا ایجاد نوعی حرکت در بخشی از مواد یا کل آنها است. گردآوری مواد نوعی حرکت مکانی در آنهاست. حتی استخراج مواد از منابع طبیعی، در حقیقت جداسازی آنها از سایر مواد است و بیش از نوعی حرکت نیست. البته علت حرکات دستهای ساعتساز، فقط خود ساعتساز است. اما این حرکات نیز سبب حرکت ابزارها و آنها نیز سبب حرکات مورد بحث میشوند. پس ساعتساز به طور غیرمستقیم علت حرکات مورد بحث است. پس علت فاعلی وجود این اَشکال و اوضاع در مواد تهیه شده، همانا نیروهای فیزیکی موجود در بین مواد است، نه ساعتساز یا حرکات وی. بنابراین، ساعتساز یا حرکات او نه تنها خود موادی را که قطعات از آنها به وجود آمدهاند ایجاد نمیکند، بلکه حتی شکلهای گوناگون این مواد را هم ایجاد نمیکند و در نتیجه، هیچ نوع فاعلیتی نسبت به این اجزا و قطعات ندارد.
حرکت همه این قطعات در نهایت معلول حرکت فنر است و حرکت فنر معلول انرژی ذخیره شده در فنر است و تأثیر ساعتساز در به کار انداختن ساعت به وسیله کوک آن، فقط در حد انتقال انرژی مزبور به فنر است. آشکار است که او خود نه این انرژی را ایجاد کرده است، زیرا این انرژی از خارج به بدن او انتقال یافته است و او هم از بدن خود به ساعت منتقل میکند، و نه اینکه آن را در فنر ذخیره کرده است، چرا که عامل ذخیرهسازی انرژی در فنر همانا جنس خاص فنر است و نه چیز دیگر. ساعتساز فقط انرژی را به فنر انتقال داده است و بس. نقش او در اینجا همانند نقش بنا در انتقال مواد به ساختمان است. پس کوککننده ساعت نسبت به ذخیره شدن انرژی، که عامل حرکتهای قطعات گوناگون است، و طبعا نسبت به خود این حرکتها، فقط معد است و از اجزاء علت تامه آنها نیست.
حاصل اینکه، ساعتساز نسبت به عوامل دخیل در کار ساعت معد و زمینهساز است. همچنین اگر او خودش کوککننده ساعت باشد، نسبت به عملکرد این عوامل در هنگامی که ساعت کار میکند معدّ است نه فاعل. درحالیکه خداوند فاعل عوامل طبیعی دخیل در کار طبیعت است و در نتیجه، با واسطه، فاعل عملکردهای این عوامل نیز هست.
نتیجه این مقایسه این است که رابطه خداوند با عوامل طبیعی و نیز رابطه خداوند با حرکات و عملکردهای این عوامل، رابطه فاعل و فعل است و رابطه ساعتساز با عوامل دخیل در کار ساعت و همچنین رابطهاش با حرکات و عملکردهای این عوامل، رابطه معد و فعل است.
4ـ3. نتیجه تحلیل و مقایسه
اکنون به سؤال و پاسخی که قبل از تحلیل معنای «ساختن» مطرح کردیم بازگردیم. سؤال این بود که چرا یکنواختی و ضرورت عملکرد عوامل دخیل در ساعت، موجب بینیازی از سازنده (ساعت ساز) است، ولی در طبیعت چنین نیست. در پاسخ گفته شد که علت این فرق آن است که ساعتساز نسبت به عوامل کارگر در ساعت، معد است؛ ولی خداوند نسبت به عوامل طبیعی کارگر در طبیعت، فاعل است. چون فعالیت و مداخله خداوند اولاً، در طول عوامل طبیعی است، یعنی فعل این عوامل همان فعل خداوند است، نه در عرض آنها و ثانیا، فعالیتی دائمی و مستمر است و ثالثا، به نحو یکنواخت و قانونمند صورت میپذیرد. اینگونه نیست که اگر انسان آن را درک نکرد، گمان کند که خداوند پس از خلقت و به کار انداختن اولیه طبیعت، دیگر در طبیعت مداخلهای ندارد. در حقیقت، استنباط ساعتساز لاهوتی از ماشین جهانی نیوتن، ناشی از پیشفرضهای فلسفی نادرستی است که در ذهن دانشمندان وجود داشته است.
4. بررسی مسئله از دیدگاه حرکت جوهری
بنابر نظریه حرکت جوهری، خداوند به طور دائم و مستمر در حال آفرینش و ایجاد تکتک اجزای طبیعت است؛ چرا که با توجه به این دیدگاه، هر جسمی با تمام عوارض و لواحقش در هر لحظهای در حال نو شدن و پدید آمدن است. پس هرچند به حسب ظاهر به نظر میرسد که بسیاری از موجودات عالم طبیعت ثابت و باقیاند و هیچ نوع حدوث و ایجادی ندارند، ولی به حسب واقع هیچیک از موجودات عالم طبیعت در دو لحظه باقی نیست، بلکه در لحظه اول جزئی از آن موجود است و پس از آن این جزء معدوم میشود و جزء دیگری از آن حادث میگردد و این امر بهطور پیوسته ادامه دارد. هر جزء از اجزای طبیعت، یک ایجاد و آفرینش مستمر خداوند است. پس خداوند به طو دائم و پیوسته در حال آفرینش و ایجاد تکتک اجزای طبیعت است.
5. بررسی مسئله از دیدگاه نظریه صورت و ماده
به نظر فیلسوفان، غیر از ذرات بنیادی فیزیک و نیروهای فیزیکی کارگر در بین آنها، طبیعت شامل موجودات و اجزای دیگری نیز هست: انواع صورتها. مثلاً تبادل نیرو در اتم اکسیژن تنها به دلیل گرد آمدن تعدادی الکترون، پروتون، نوترون و سایر ذرات نیست، بلکه ترکیب این ذرات در آرایش یک اتم اکسیژن، صرفا ماده مستعدی پدید میآورد برای آفریده شدن موجود دیگری به نام «صورت دیگر» در آن. در هر حال، همزمان با هر ترکیبی که به اثر جدیدی منجر میشود، موجود جدیدی که «صورت» نام دارد آفریده میشود و به عکس، با پاشیده شدن یک ترکیب، صورتی که در آن وجود دارد معدوم میشود.
اشاره
با توجه به عنوان مقاله و توضیحی که نویسنده در چکیده و ابتدای آن ارائه کرده است، اندیشه ساعتساز لاهوتی درباره خدا، اندیشه دانشمندان پس از نیوتن است. وی با ریشهیابی تاریخی سعی در این داشته است تا اعتبار منطقی آن را مخدوش کند و با مبانی فلسفه اسلامی به نقد و رد آن بپردازد. اما در هر سه مرحله از نوشتار دچار خطاهایی بوده است که به اختصار بررسی میشود.
1. نکته شایان توجه قبل از بررسی اشکالات مقاله، ضعف آن از لحاظ منابع و استنادات است. نویسنده محترم از میان دهها منبع معتبر فقط به کتاب ایان باربور استناد میکند و بدون کمترین بررسی جانبی از مسئله آن را به دانشمندان استناد داده است. درحالیکه این مسئله در میان اندیشمندان امروزی (تقریبا از نیمه دوم قرن بیستم به بعد) مخدوش و مردود است.(1) مجموعه منابعی که در این مقاله مورد استفاده قرار گرفته سه منبع است. کتاب ایان بابور مبنای طرح شبهه، اساس الاقتباس مبنای تعریف منطقی تمثیل، و درآمدی بر فلسفه اسلامی از خود نویسنده نیز مبنای تمام نقد و بررسی، و نظریات فلاسفه اسلامی قرار گرفته است. درحالیکه مسئله مزبور نه فقط از نظر فلسفه اسلامی، بلکه از سوی دانشمندان و فلاسفه کنونی غرب نیز مورد نقد و بررسی واقع شده است. از سوی دیگر، نظر فلاسفه اسلامی هر یک در منبعی مشخص و مختص به خود ذکر و تبیین شده که شایسته چنین نقد و بررسی این است که در آن به منابع دسته اول استناد شود. همچنین بسیاری از مطالب مقاله بدون هیچ استنادی ذکر شده که سبب ضعف و بیاعتباری ادعاها میگردد.
2. با صرف نظر از چنین روندی در مقاله، نداشتن پشتوانهای محکم در زمینه پیشینه تاریخی مسئله، از اشکالات اساسی به شمار میرود. نکات مهمی که شایان یادآوری است عبارتاند از:
اولاً، از لحاظ تاریخی، علت پدید آمدن تصویر نادرست ساعتساز لاهوتی درباره خدا، نیوتن (1727ـ1642) نیست، بلکه رین دکارت (165ـ1596) در عرصه فلسفه و کیهانشناسی است که نظریه ساعتگونه مکانیزم کیهان و سازنده لاهوتی آن را مطرح و تشریح کرد. گرچه فیزیک نیوتن نقش غیرقابل انکاری در بسط این نظریه داشته است. پس علت تصویر مزبور «ماشین جهان» نیوتن نبوده است، بلکه نظریه «ماشینوار انگارانه» دکارت و سیستم تناقضآمیز فلسفه و جهانشناسی وی، بهطور صریح، عامل اساسی در وارد شدن نظریه ساعتساز لاهوتی به صحنه علم و فلسفه میباشد.(2) زیرساختهای این نظریه همان مبانی و نتایج شکاکیت دستوری در فلسفه دکارت است و در این میان، تئوری تباین جواهر سه گانه ماده، روح و خدا مهمترین نقش را در چالشهای پس از وی ایفا کرده است. به طوریکه فلاسفه پس از وی کوشیدند تا این چالشها را سامان دهند و رابطه جوهر خدا و ماده و روح را توجیه کنند. در این راستا بود که مالبرانش نظریه علل اعدادی، لایب نیتس (1716ـ1646) نظریه موناد و اسپینوزا (1677ـ1632) نظریه وحدت وجود را مطرح کردند تا از مشکلات کلامی ـ اعتقادی و فلسفی ـ منطقی نظریه دکارت رهایی یابند.(3)
______________________________
1. جان هرمی رندل و جاستوس باکلر، درآمدی به فلسفه، ترجمه امیر جلال الدین اعلم، چاپ دوم، سروش، تهران، 1375، ص 189 و 217 و بعد
2. جان لازی، درآمدی تاریخی به فلسفه علم، ترجمه علی پایا، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1362، ص 98 و فریدریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه امیر جلال الدین اعلم، چاپ سوم، سروش و انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1375، ج 5، ص 257
3. ریچارد پاپکین و آوروم استرول، کلیات فلسفه، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، چاپ شانزدهم، حکمت، تهران، پاییز 1379، ص 156 به بعد
______________________________
حتی خود نظریه ماشینوارانگاری(1) دکارت پیشزمینههای دیگری چون نظریههای توماس هابز(2)، لئوناردو داوینچی و گالیله(3) داشته و دکارت به شدت تحت تأثیر آنها بوده است.
دوم، همانگونه که اشاره شد، امروزه نه تنها همه دانشمندان و فلاسفه به آن تصویر اعتقاد ندارند، بلکه عمدتا نظریه توحیدی (اداره لاهوتیِ امورات هستی به طور عام توسط خدا) مورد قبول دانشمندان و فلاسفه غرب قرار گرفته است(4) و در حقیقت اندیشه مزبور تقریبا منسوخ شده است.(5)
سوم، با بررسی منابع تاریخی در زمینه عقاید یهودی، اندیشه ساعتساز لاهوتی، گرچه با همین عنوان نبوده باشد، مبنای افکار یهودی درباره خداوند است و یکی از جنبههای شأن نزول آیههایی مانند آیةالکرسی و آیه سی و شش از سوره قیامت در پاسخ و رد چنین عقیدهای بوده است.(6)
چهارم، با توجه به توضیحات گفته شده، اِسناد تصویر خدای ساعتساز به بسیاری از دانشمندان غرب و فلاسفه، کاملاً خطا و بیاعتبار است، حتی اگر ایان باربور منبع و مستند این اسناد قرار گرفته باشد؛ زیرا منابع معتبرتر از ایان باربور وجود دارد که هم تاریخچه مسئله را به طور دقیق ذکر کردهاند و هم نظریات و بررسیهای معاصر و اخیر را یادآور شدهاند.
3. گفته شد در میان مبانی فلسفه دکارت، چالش برانگیزترین رکن تصویر چنین خدایی برای عالم مادی، تئوری تباین جواهر سه گانه ماده، روح و خدا است، نه ماشین جهان نیوتن. این مطلب را بیشتر میشکافیم. در حقیقت، قیاسِ شکل یافته درباره تصویر مزبور، تمام ماجرای نقد و بررسی مسئله نیست و مطرح شدن این تصویر از خدا و جهان مادی، به صرف یک تمثیل و تشبیه نیست تا بتوان با تبیین بطلان ارتباط منطقی دو طرف تشبیه، به مسئله پاسخ داد؛ بلکه بخش عمدهای از ماجرا به زیر ساخت فکری و فلسفی قائلان آن در مورد ارتباط جواهر مزبور مربوط میشود.(7) بدین توضیح که خداباوران مدعی
______________________________
1. routledge Encyclopedia of philosophy, general editor: Edward Craig, consultant By: Routledge, 11 New fetter Lane, London, EC4-4EE, UKeditor: Luciano Floridi,
2. کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج 5، ص 34 به بعد
3. ویل دورانت، تاریخ فلسفه، ترجمه عباس زریاب خویی، چاپ سیزدهم، علمی و فرهنگی، تهران، 1376، ص 140
4. فریدریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، بهاء الدین خرمشاهی، چاپ دوم، سروش و انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1376، ج 8، ص 362
5. درآمدی به فلسفه، ص 189
6. محمد بن مسعود بن محمد بن عباس السلمی السمرقندی، تفسیر العیاشی، تحقیق و تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، مکتبة علمیة اسلامیة، تهران، ج 1، ص 137
7. درآمدی به فلسفه، ص 178 به بعد
______________________________
ساعتساز لاهوتی، ادعا و اعتقاد خود را با قیاس تشبیه و تمثیل مزبور توجیه و تبیین نکردهاند؛ بلکه در اساس اولاً: خدا را جوهری در کنار دو جوهر جسم و روح فرض کرده بودند، ثانیا، عدم ارتباط این سه جوهر را به عنوان مبنا فرض گرفته بودند که طراح این مبنا نیز خود دکارت بود(1) و ثالثا، در جهت توجیه اعتقاد به خدا و خالقیت ارادهمند وی برای برطرف کردن ناسازگاری آن با عدم ارتباط سه جوهر تلاش کردند و نظریات گوناگونی طرحریزی نمودهاند که در این راستا مالبرانش مثال زنگ تلفن،(2) و لایب نیتس مثال ساعت کوک شده توسط ساعتساز(3) را به عنوان تشبیه و توضیح مبنای توجیهی اعتقاد به خدا مطرح نمودند.
پس اساس مسئله به مبنایی زیربناییتر برمیگردد، نه به تمثیلی ظاهری و توجیهی، و نقد و بررسی مثال مناقشهپذیر به جای مبنای نظریه، امری نامعقول و غیرمنطقی به شمار میرود. آنچه در این بخش از مطلب شایان توجه است اینکه اگر سه نکته مزبور نقد و بررسی شود مسئله حل میشود و بررسی مثال ساعت در واقع بیراهه رفتن و دور شدن از اصل مسئله است نه حل آن.
4. پاسخ به مبنای نادرست دکارت از این قرار است که اولاً، خدا جوهری در برابر جسم و روح نیست، بلکه بر مبنای فلسفه اسلامی، خدا حقیقت وجودی فوق مقوله میباشد.(4) زیرا چون وجود صرف بوده، ماهیتی ندارد، و از آنجا که مقولات تقسیم وجودهای ماهیتدار است، پس خدا فوق مقوله است.(5) البته فوق مقوله بودنِ حقیقت وجودی خدا به معنای عدم ارتباط با موجودات ماهوی نیست، بلکه بدین معناست که وجود صرف بدون ماهیت است، و وجود صرف بسیط بر همه حقایق وجودی است.(6)
دوم، فلسفه دکارت فلسفه شکاکیت دستوری و فرضی است. او با شک نمودن در همه دانستهها، هیچ مبنای یقینی جز شک باقی نگذاشته است و فلسفه خود را از همین مبنا پایهگذاری کرد. او هر آنچه واضح و متمایز نبود، یقینی ندانست. ازاینرو، بزرگترین اشکالی که بر مبنای تباین سه جوهر و عدم ارتباط آنها وارد است این است که هیچ دلیل واضح و متمایزی وجود ندارد. فقدان چنین دلیلی هم از لحاظ عقلی و منطقی است و هم از لحاظ تاریخی. سوم، این مبنای فرضی، به رغم بیدلیل و بیاعتبار بودن آن، مبنای مادهباورانه (ماتریالیستی) و غیرهستی شناختی است. این مبنا در میان فلاسفه غرب به
______________________________
1. کلیات فلسفه، ص 151 به بعد
2. کلیات فلسفه، ص 157
3. همان، ص 159
4. سید محمدحسین طباطبایی، نهایةالحکمه، تحقیق عباس علی زارعی شیرازی، چاپ چهارم، انتشارات اسلامی، قم، 1417 ق، ص 73 و محمد صدرالمتألهین شیرازی، الاسفار الاربعة العقلیة، مکتبة المصطفوی، قم، بی تا، ج 1، ص 50 به بعد
5. سید محمدحسین طباطبایی، بدایة الحکمه، چاپ سوم، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، 1410 ق، ص 22
6. مرتضی مطهری، مقالات فلسفی، چاپ اول، حکمت، تهران، تابستان 1369، ج 3، ص 30 به بعد
______________________________
حد کافی مورد نقد و بررسی قرار گرفته و نقاط ضعف آن روشن شده است.(1)
چهارم، ادله هستی شناختی بر ارتباط تمام جواهر (چه جواهر پنداشتی دکارتی، چه جواهر کانتی، چه جواهر جان لاکی، چه جواهر بارکلی و چه جواهر مقولیِ فلسفه اسلامی) وجود دارد که راه را بر همه مبانیِ ساختگی و بیدلیل تصویر خدای ساعتساز میبندد (مبانی آن عبارتاند از: جوهریت خدا، عدم ارتباط سه جوهر، ماشینوار انگاری گیتی، ذاتی و ضروری بودن ارتباط اجزای گیتی و ...).
5. بیاعتبار بودن تمثیل خدای ساعتساز از لحاظ منطقی نه آنگونه که نویسنده محترم تبیین کرده است، بلکه به دلیل نادرست بودن مبنای ماشینوار انگارانه تشبیه است. بدین توضیح که اندیشه «ماشینوار انگاری» کیهان مادی به عنوان ماده اساسی قیاس مزبور مورد خدشه و بلکه باطل است. این خدشه و بطلان از سوی دانشمندان و فلاسفه بزرگ بعد از دکارت به گونههای مختلفی ارائه و تبیین شده است.(2) در حقیقت جهان مادی نه آنگونه که بنیانگذاران پندار مکانیزمی درباره آن بافته و بسط داده بودند، بلکه با ساز و کاری بسیار پیچیدهتر از آن در جریان است. بدین توضیح که اگر در زمان گالیله، دکارت و نیوتن امکان بررسی و تبیین گیتی با قوانین دست و ذهنساز بشر وجود داشت ــ که این امکان ظاهر قضیه بود ــ امروزه دیگر چنین تبیینی به هیچ وجه امکانپذیر نیست؛ زیرا بسیاری از حوادث و رویدادهای مادی و روحانی پیش روی نوع انسانی نمایان گشته است که با هیچ تبیین مکانیزمی و ماشینواری سازگار نیست که نمونه بسیار ساده چنین ناسازگاری را در قضیه معروف بِل میتوان مشاهده کرد. بر اساس این قضیه، دو الکترون که دارای اسپین است در محیط آزمایشگاهی میکروسکوپیکی بر یکدیگر اثر گذاشته و به محض تغییر وضعیت یکی، دیگری نیز وضعیت خود را تغییر میدهد. این نوع تغییر وضعیت و علل فیزیکی و غیرفیزیکی آنها نه در فیزیک نسبیتی و نه در فیزیک کوانتومی قابل توجیه و تبیین نیست.(3) همچنین موارد دیگری از این دست که امروز در علوم فیزیک، کیهانشناسی، ژنتیک و... یافت میشود. پس پیشفرضِ ماشینواری گیتی، اساسا پیشفرضی نادرست و پنداری است که امروزه اعتبار علمی و فلسفی خود را در میان فلاسفه و دانشمندان جدید از دست داده است.
______________________________
1. کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج 8، ص 362 و درآمدی بر فلسفه، ص 212 به بعد
2. ویل دورانت، تاریخ فلسفه، ص 140؛ کاپلستون، تاریخ فلسفه ج 8، ص 124، 393 و 545؛ همان، ج 5، ص 73 به بعد و آلفرد نورث وایتهد، شیوههای فکر، ترجمه علی شریعتمداری، چاپ دوم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1374، ص 137 و ص 186
3. ایران. لواین، شیمی کوانتومی، ترجمه صمد مؤتمنی طباطبایی، چاپ اول دانشگاه صنعتی سهند، تبریز، 1372، ص 299 به بعد. و مصطفی تقوی، «ناسازگاریهای فلسفی فیزیک کوانتوم و نسبیت» (رساله کارشناسی ارشد رشته فلسفه علم دانشگاه شریف)
______________________________
بنابراین اولاً، اعتبار قیاس مزبور قبل از بررسی منطقی آن، از لحاظ مبانی هستیشناختی و مادی مخدوش و مردود است، نه آنگونه که نویسنده محترم ذکر کرده، یعنی از لحاظ منطقی. ثانیا، همانگونه که یاد شد، مسئله ساعت نه به عنوان اصل مسئله بلکه از سوی لایب نیتس به عنوان مثال یاد شده است تا مسئله ارتباط جوهر خدا با ماده و روح را توضیح دهد. در حقیقت وجه مشابهت ساعت و طبیعت در اندیشه ماشینوار انگاری (درباره کیهان مادی) نه وجه ظاهری دارد و نه وجه واقعی، بلکه اساسا برای تقریب ذهن به نحوه ماشینواری ذکر شده است. چنین مثالی را به سرسختیِ منطقی نمیتوان نقد نمود.ثالثا، پاسخ بسیاری از دانشمندان به سؤال نویسنده نه تنها مثبت نیست، بلکه امروزه این اندیشه منسوخ و بیاعتبار است.
6. با صرف نظر از اشکالات مزبور در روند نقد منطقی مسئله، اصلاح استدلال و نقد آن را بررسی میکنیم:
هر چند همه گزارههای مقدمه نخست درباره ساعت درست هستند، اما چنین نیست که فقط گزاره دوم نادرست و بقیه درست باشند. زیرا اولاً، گزاره نخست از نظر هستی شناختی با آن عمومیت، قابل قبول نیست. یعنی اینگونه نیست که کار طبیعت به طور عام، فقط از عملکرد عوامل طبیعی و اجزای طبیعت پدید آید.
ثانیا، یکنواختی عملکرد عوامل طبیعت به سان فرضی که در گزاره سوم گرفته شده، صرفا یک پیش فرض بوده و دلیل قاطعی از سوی دانشمندان و فلاسفه ارائه نشده است. بلکه روند تکاملی علوم نشان دهنده عدم یکنواختی و نوعی بینظمی در ساختار عوامل طبیعی و عملکرد آنها میباشد.(1) به طوریکه این پیشفرض مورد نقد فلاسفه قرار گرفته است.(2) اگر این فرض از لحاظ علمی و فلسفی درست فرض شود، باز هم به عنوان گزاره مقدمهای برای رسیدن به همانندی طبیعت با ساعت، مورد خدشه و اشکال واقع خواهد شد. زیرا یکسانی و یکنواختی عملکرد عوامل طبیعی، جز در سایه علیت و ضرورت علی و معلولی قابل تبیین نیست. همانگونه که جان استوارت میل و رومانز تحلیل و بررسی کردهاند، بدون قبول روابط علی و معلولی در ساختار هستی (یعنی تمام موجودات اعم از ماده و روح و خدا) نمیتوان یکسانی و یکنواختی طبیعت را توجیه و تبیین کرد.(3) زیرا اگر علیت در طبیعت را که مبنای یکسانی و یکنواختی عوامل طبیعت به شمار میرود، فقط به طبیعت منحصر کنیم، به امری بیدلیل و غیرمعقول دست زدهایم، پس علیت امری عام است که رابطه بین خدا و طبیعت را نیز شامل شده و ضرورت وجودی میان آن دو را اقتضا میکند. در واقع تبیینی که نویسنده از علیت و ضرورت در پایان مقاله ارائه کرده، در این
______________________________
1. شیوههای فکر، ص 62 به بعد
2. کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج 8، ص 91
3. همان، ص 92 به بعد و ص 130
______________________________
مرحله از بحث ضروری است که امروزه اغلب دانشمندان و فلاسفه غرب آن را قبول دارند.
ثالثا، گزاره چهارم نیز فرضی بیدلیل است؛ چرا که در برخی از موارد، عوامل طبیعی عملکردی خلاف آنچه برای بشر شناخته شده است بروز میدهند که ضروری بودنشان برای آن عوامل قابل توجیه و معقول نیست.
با توجه به این نکات، کبرای قیاس کلیت نداشته و اعتباری به قیاس نمیبخشد.
7. مسئله نظام احسن در زمینه علم الاهی در حکمت متعالیه اسلامی، اعتبار اساسی و بنیادی خود را آنگونه که در فلسفه مشائی داشت از دست داده و جای خود را به «علم اجمالی در عین کشف تفصیلی» داده است و مطرح نمودن آن به عنوان نکتهای از نظر فیلسوفان (به طور عام) خالی از اشکال نیست.
8. از بحثهای مربوط به ساختن ساعت و طبیعت که بگذریم، به مسئله علت فاعلی وجود اَشکال و اوضاع میرسیم که شایان توجه و بررسی است. آنگونه که نویسنده درباره فاعلیت نیروها بر عملکرد عوامل طبیعی مطرح کردهاند، در صورتی صحیح است که نیروها و انرژیهای فیزیکی از لحاظ هستیشناختی به عنوان جوهری مستقل از جسم وجود داشته باشند. این رویکرد به نیرو و انرژی، رهاوردهایی دارد که در فلسفه نوین اسلامی شایان توجه است.(1)
9. مسئله دیگری که قابل توجه بسیار است، نحوه مداخله خداوند در عملکرد عوامل طبیعی است. نویسنده محترم مداخله خداوند در این روند را طولی میداند. درحالیکه وجود خداوند بنابر پایههای استوار حکمت متعالیه اسلامی و متون دینی معتبر (قرآن، نهج البلاغه و ...)، وجودی فعال و داخل در همه اشیاء است و در حقیقت، قضیه عکس گفته نویسنده است؛ یعنی وجود عوامل در طول وجود خدا بوده، و فعل این عوامل فعل خودِ خداست، نه اینکه فعل خدا در طول فعل این عوامل بوده باشد.
10. نکته پایانی که شایان ذکر است قابل تأمل و بررسی بودن حل مسئله با نظریه «حرکت جوهری» و نظریه «ماده و صورت» است. زیرا اولاً، نظریه ماده و صورت با پیدایش نظریه حرکت جوهری، اعتبار هستیشناسانه خود را از دست داده است(2). ثانیا، توضیحی که نویسنده درباره عوض شدن و به وجود آمدن صورتها ارائه نموده نادرست است. ثالثا، نظریه حرکت جوهری با تقریر صدرایی در توجیه فاعلیت مستمر خداوند برای کیهان مادی، نارسا و ناقص است؛ زیرا این نظریه اساسا در صدد توجیه ربط
______________________________
1. رحیم قربانی، «بررسی جوهرشناختی ماده و انرژی در فلسفه»، مجله معرفت فلسفی، شماره 4، تابستان 83، ص 138 به بعد
2. مرتضی مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، چاپ چهارم، صدرا، تهران، بهار 1368، ج 4، ص 129 به بعد و ص 309
______________________________
موجود متغیر به ثابت است و در پاسخ به شبهه دیرین چگونگی خلق موجود متغیر (عالم ماده) توسط موجود ثابت (خدا)، مطرح و بسط یافته است، نه برای بیان علیت تام خدا بر جهان مادی. از سوی دیگر، توضیح حرکت جوهری با ادعای نویسنده مبنی بر استمرار فاعلیت خدا منافات دارد. بدین توضیح که چون خدا موجود ذاتا متحرک را خلق کرده است، پس عالم ذاتا متحرک است و در این حرکت ذاتی دیگر نیازی به همراهی مستمر خدا با آن نیست تا لازمهاش متحرک بودن ذات خداوندی باشد. بهتر بود که نویسنده به این جنبه از نظریه حرکت جوهری توجه میکرد و آن را به نوعی حل مینمود. پس بهترین روش در توجیه فاعلیت مستمر خدا بر عالم ماده، همان مسئله علیت و ترتب ضروری علت و معلول است که نویسنده بدان اشاره کرده است.
نتیجه اینکه اندیشه ساعتساز لاهوتی دیرینه چند قرنی از زمان قوم یهود داشته و در آیات قرآنی و روایات به آن پاسخ داده شده است و معلول نظریه «ماشین جهان» نیوتن نبوده، بلکه محصول نظریهپردازیهای شخصیتهایی نظیر گالیله و دکارت بوده است. این اندیشه نه به خاطر ساختار منطقی استدلالی، بلکه به دلیل مبانی فلسفی ارائهکنندگانش مخدوش و مردود است. اساسا اصل ماجرا مسئله ساعت و سازندهاش نبوده و فقط به عنوان مثال برای اصل قضیه که ماشینوار انگاری و تباین ذاتی جواهر سه گانه جسم، روح و خدا بوده مطرح شده است. این قضیه در قرن بیستم به شدت مورد نقادی و حمله دانشمندان و فلاسفه غرب قرار گرفت. بهطوریکه امروزه دیگر اندیشهای باطل و ناقص شمرده میشود. برخی از انتقاداتی که متوجه مبانی فلسفی آن بوده است، در این نوشتار بررسی شد.
مقصود از ساعتساز لاهوتی خدایی است که سازنده جهان طبیعت است، ولی در آن مداخله و فعالیتی ندارد. بسیاری از دانشمندان غرب و به تبع آنها بسیاری از مشتغلان به فلسفه و علم در دو سده اخیر در مغرب زمین، چنین تصویری از خداوند در ذهن دارند.
علت پدید آمدن این تصویر، «ماشین جهان» نیوتن است. ماشین جهان این تصویر را در ذهن دانشمندان قیاسی به همراه داشت که طبیعت همچون ماشینی خودکار یا ساعتی دقیق است. ماشین خودکار یا ساعت دقیق فقط برای ساخته شدن و به کار افتادن به صنعتگر یا ساعتساز محتاج است و پس از آن مستقلاً باقی است و مستقلاً کار میکند و به فعالیت و دخالت مستمر سازندهاش نیازمند نیست. نتیجه این قیاس چنین بود: طبیعت هم فقط برای ساخته شدن و به کار افتادن به خداوند محتاج است و پس از آن مستقلاً باقی است و کار میکند و نیازمند به مداخله و فعالیت مستمر خداوند در آن نیست.
بنابراین، ساعتساز لاهوتی استنباط فلسفی دانشمندان از ماشین جهان نیوتن است که خود ساخته اصول و قوانین مکانیک نیوتن است.
2. استدلال بر ساعتساز لاهوتی
استدلالی که منجر به اعتقاد به ساعتساز لاهوتی شده است، در حقیقت، از نوع قیاس تشبیه است که در منطق کلاسیک به آن «تمثیل» میگویند.
قیاس تشبیه از دیدگاه منطقی معتبر نیست. چه بسا همه گزارههای به کار رفته در آن صادق باشند، ولی نتیجهاش صادق نباشد.
ازاینرو، قیاس خدای ساعتساز نیز منطقا معتبر نیست. آری، اگر بتوان ثابت کرد که امر مشترک میان ساعت و طبیعت و به عبارت دیگر، وجه مشابهت ساعت و طبیعت، سبب بینیازی ساعت از ساعتساز در استمرار وجود و ادامه کار است، در این صورت منطقا میتوان نتیجه گرفت که طبیعت هم در استمرار وجود و ادامه کار از خداوند بینیاز است. اکنون آیا این ویژگی در طبیعت هم هست.
1ـ2. ترمیم استدلال
پاسخ بسیاری از دانشمندان مذکور به پرسش بالا مثبت است. به نظر ایشان، ویژگی مذکور همانا عملکرد یکنواخت و ضروری عوامل دخیل در کار ساعت است. عواملی که دخیل در کار ساعتاند، عملکردشان از قوانین ثابتی پیروی میکند که ناشی از ذات و طبیعت این عوامل است. به تعبیر فلسفی، این عملکرد برای آنها ضروری است و در نتیجه، یا اصلاً این عوامل موجود نیستند و یا اگر موجودند ممکن نیست جز این عملکردی داشته باشند. پس لازم نیست ساعتساز آنها را به این عملکرد وادارد؛ بلکه خود به خود و بدون دخالت و فعالیت ساعتساز چنین عملکردی دارند و کار خود را انجام میدهند. بنابراین، علت بینیازی اینچنینی ساعت از ساعتساز عملکرد یکنواخت و ضروری عواملی است که ساعت را به کار وامیدارند. همین ویژگی در عواملی که طبیعت را به کار وامی دارند نیز هست.
اگر پاسخ بالا را در این استدلال مندرج کنیم، به شکل زیر درمیآید:
ـ مقدمه اول: ساعت ـ پس از ساخته شدن و به کار افتادن ـ در کارکردن از سازندهاش، یعنی ساعتساز، بینیاز است؛ چرا که: 1. کار ساعت ناشی از عملکرد عوامل، یعنی اجزاء موجود در ساعت است؛ 2. این عوامل در عملکردشان به سازنده ساعت نیاز ندارند؛ چون: 3. عملکرد این عوامل یکنواخت است، و به علاوه:
4. عملکرد این عوامل ناشی از ذات آنهاست و برای آنها ضروری است.
ـ مقدمه دوم: طبیعت نیز، همانند ساعت، دارای ویژگیهای یاد شده است؛ یعنی:
1. کار طبیعت ناشی از عملکرد عوامل طبیعی، یعنی اجزاء موجود در طبیعت است؛ 2. این عوامل در عملکردشان به سازنده طبیعت، یعنی خداوند، نیاز ندارند؛ چون: 3. عملکرد این عوامل یکنواخت است، و به علاوه:
4. عملکرد این عوامل ناشی از ذات آنهاست و برای آنها ضروری است.
نتیجه اینکه طبیعت نیز، همانند ساعت، پس از ساخته شدن (آفرینش) و به کار افتادن، از سازندهاش، یعنی خداوند، بینیاز است و مستقلاً استمرار وجود دارد و کار میکند.
3. بررسی استدلال
آیا استدلال بالا درست است. پاسخ منفی است. در قیاس بالا، در مقدمه اول، هر چهار گزاره درستاند؛ ولی در مقدمه دوم تنها گزاره دوم درست نیست.
چرا در یکی، یکنواختی و ضرورت عملکرد موجب بینیازی از سازنده است، ولی در دیگری چنین نیست. این تفاوت ناشی از چیست. این تفاوت ناشی از نوع رابطه ساعتساز و خداوند با این عوامل است: خداوند علت فاعلی عوامل طبیعی دخیل در کار طبیعت است؛ ولی ساعتساز علت فاعلی عوامل دخیل در کار ساعت نیست. رابطه ساعتساز با عوامل مزبور به گونهای است که صرفا ایجاب میکند که ساعت در آغاز پیدایش و شروع کار محتاج ساعتساز باشد و نه در استمرار وجود و ادامه کار. واژه «ساختن» هم برای رابطه خدواند با طبیعت به کار رفته است و هم برای رابطه ساعتساز با ساعت: خداوند سازنده طبیعت است، همچنانکه ساعتساز سازنده ساعت است. بنابراین، تحلیل این واژه و تعیین اینکه آیا در هر دو مورد به یک معنا به کار رفته است یا نه، به ما کمک میکند تا به تفاوت دقیق این دو رابطه پی ببریم.
1ـ3. تحلیل رابطه ساختن
ساختن ساعت شامل سه مرحله طراحی، تولید اجزاء و قطعات و ترکیب اجزاست. اما ساختن طبیعت شامل چه مراحلی است. به نظر فیلسوفان، آفرینش طبیعت شامل مرحله طراحی نیست؛ چرا که طراحیای که تاکنون از آن بحث میکردیم همواره با دو ویژگی همراه است: اول اینکه چون نوعی فعالیت ذهنی انسان است، طبعا طراح از این فعالیت برای خود هدف و غایتی را در نظر دارد؛ یعنی او میخواهد با به کارگیری مواد موجود در طبیعت، به هدف و غایت خاصی که فعلاً فاقد آن است دست یابد و بدین وسیله نیاز خود را مرتفع سازد و کاملتر شود و دوم اینکه سازنده مواد مزبور شکلهای گوناگون و در نهایت، ترکیبی خاص را که به غایت مورد نظرش منجر میشود بر این مواد تحمیل میکند، اما هیچیک از این دو ویژگی را خداوند و طبیعت ندارند.
بیتردید، جهان مخلوقات، که شامل طبیعت هم هست، دارای نظام خاصی است که به نظر فیلسوفان، به مقتضای این نظام، دارای بیشترین میزان خیر و کمترین میزان شر است و در نتیجه، بهترین نظام ممکن و، به اصطلاح، نظام احسن است و طبعا میتوان جهانهای بیشمار دیگری را با نظامهای دیگری غیر از این نظام واقعی تصور کرد که واجد خیر کمتر یا شر بیشتری هستند و آشکار است که خداوند به نظام احسن، آگاه است و آن را طبق علم خود آفریده است. با توجه به این نکته، ممکن است علم خداوند به نظام احسن را طرح الاهی جهان دانست و خداوند را، به دلیل دارا بودن این علم، «طراح طبیعت» نامید. اما در این صورت باید توجه داشت که اینچنین طراحیای از نظر معنا و مفهوم با طراحیای که تا کنون از آن بحث میکردیم به کلی فرق دارد؛ زیرا طراحیای که تاکنون از آن بحث میکردیم نوعی فعالیت است ـ چون از نوع تفکر است، نوعی فعالیت ذهنی است ـ و طبعا میتوان آن را جزء مراحل ساخت شیء به حساب آورد؛ درحالیکه طراحی به معنای عالم بودن خداوند به نظام احسن، اساسا از نوع فعالیت نیست؛ زیرا برای خداوند فعالیتی ذهنی به نام تفکر متصور نیست، بلکه صفتی ذاتی است که عین وجود الاهی است و طبعا نمیتوان آن را جزء مراحل ساخت طبیعت به حساب آورد. نتیجه اینکه ساخت طبیعت شامل مرحلهای به نام «طراحی» نیست، بلکه تنها شامل دو مرحله ایجاد و ترکیب است که در ادامه به آنها میپردازیم.
الف) مرحله ایجاد اجزا:
طبیعت یک کل است که شامل اجزائی است. این اجزا کداماند. از دیدگاه علمی، این اجزا همان ذرات بنیادی فیزیکاند، به علاوه نیروهای فیزیکی که این ذرات را در قالب ترکیباتی همچون اتمها و ملکولها و غیره درمیآورند. از دیدگاه فلسفی، علاوه بر آنچه گفته شد، هر ترکیبی از ذرات بنیادی فیزیک که خود دارای اثری غیر از برآیند آثار اجزا است نیز خود یک موجود حقیقی و یک پدیده واقعی طبیعی است و از اجزاء جهان طبیعت به شمار میرود. بنابراین، گذشته از ذرات بنیادی فیزیک و نیروهای فیزیکی مزبور، هر یک از اتمهای موجود در هر یک از عناصر، هر یک از مولکولهای موجود در هر یک از مرکبات شیمیایی، هر یک از موجودات تکسلولی، هر یک از سلولهای موجود در بدن جانداران، هر یک از اندامهای بدن هر یک از جانداران و بالاخره هر یک از بدنهای هر یک از جانداران نیز خود یک جزء از اجزاء جهان طبیعت است. ما موقتا از دیدگاه فلسفی صرف نظر میکنیم و بحث را بر اساس دیدگاه علمی پیمیگیریم و نشان میدهیم که حتی بر اساس این دیدگاه نمیتوان ساختن طبیعت را همانند ساختن ساعت دانست و در پایان به دیدگاه فلسفی بازمیگردیم.
موادی که اجزا و قطعات ساعت از آنها ساخته میشود، از پیش در طبیعت موجودند و احتیاجی نیست که ساعتساز آنها را بیافریند. او فقط آنها را شکل میدهد و در هیئت خاصی ترکیبشان میکند. حال آیا اجزاء طبیعت، یعنی ذرات بنیادی و نیروها، هم این چنیناند. آیا آنها هم به آفرینش و ایجاد نیازمند نیستند. ممکن است گفته شود که پاسخ این پرسش بستگی دارد به اینکه این اجزا را ازلی و قدیم بدانیم یا حادث. اگر ازلی و قدیم باشند، به ایجاد و آفرینش نیازمند نیستند واگر حادث باشند، باید خداوند را آنها بیافریند و ایجاد کند. غالبا دانشمندان ملحد آنها را ازلی و قدیم و به همین دلیل از خداوند بینیاز میپندارند و دانشمندان الاهی آنها را حادث و در نتیجه نیازمند به خداوند میدانند. اما به نظر فیلسوفان این اجزا در هر حال به آفرینش و ایجاد خداوند نیازمندند و قدیم یا حادث بودن آنها در نیازمندی آنها به خداوند یا بینیازی آنها از خداوند تأثیری ندارد؛ زیرا مناط نیازمندی به علت، حدوث نیست تا در صورت حدوث این اجزا آنها را نیازمند به علت و در صورت قدیم آنها را بینیاز از علت بدانیم؛ بلکه مناط نیازمندی به علت امکان است. شیئی که ذاتا ممکن است، به دلیل امکان ذاتیش، به علت نیازمند است؛ پس هر یک از این اجزا برای موجود بودن، محتاج به ایجاد خداوند و آفرینش اویاند.
ب) مرحله ترکیب اجزا: یعنی ذرات بنیادی در قالب اتمهای عناصر گوناگون و ترکیب اتمها در قالب مولکولهایانواع مرکبات و آرایش مولکولها در قالب انواع اجسام محسوس و در نهایت، آرایش اجسام محسوس و پیدایش جهان طبیعت به شکلی که میبینیم.
آشکار است که ترکیب اجزاء طبیعت، ناشی از عوامل طبیعی کارگر در طبیعت است که چیزی جز خود اجزاء طبیعت (ذرات بنیادی و نیروها) نیستند. ولی ترکیب اجزاء ساعت نتیجه حرکتهای ارادی ساعتساز است. بنابراین، مرحله ترکیب اجزا در ساعت و طبیعت فرق دارد.
پس به اختصار، واژه «ساختن» هنگامی که برای ساعت به کار میرود اشاره دارد به 1. طراحی ساعت؛ 2. تولید اجزا و قطعات ساعت؛ 3. ترکیب این قطعات، و هنگامی که برای طبیعت به کار میرود اشاره دارد به 1. ایجاد اجزاء طبیعت و 2. ترکیب این اجزا.
2ـ3. مقایسه ساختن ساعت و ساختن طبیعت
اکنون به سؤالی که مطرح کردیم بازگردیم: آیا واژه «ساختن» در هر دو مورد به یک معنا به کار رفته است. مرحله تولید اجزا در ساعت با مرحله ایجاد اجزا در طبیعت به تفصیل بررسی و مقایسه میشود.
عمده چیزی که سبب شده است واژه «ساختن» در ساعت و طبیعت به دو معنا به کار رود، تفاوت آن در دو مرحله مذکور است. ساعتساز، برخلاف خداوند، ایجاد کننده نیست. او قطعات و اجزای لازم برای پیدایش ساعت را ایجاد نمیکند. مواد لازم برای این قطعات، مانند انواع فلزات، در طبیعت موجودند. ساعتساز اولاً، این موارد را از منابع ذیربط گردآوری میکند و ثانیا، با برش یا سوراخ کردن یا خم کردن و امثال این حرکات آنها را به شکلهای گوناگونی که از قبل طراحی شدهاند درمیآورد. اگر دقت کنیم کار ساعتساز در مرحله تولید اجزای ساعت، صرفا ایجاد نوعی حرکت در بخشی از مواد یا کل آنها است. گردآوری مواد نوعی حرکت مکانی در آنهاست. حتی استخراج مواد از منابع طبیعی، در حقیقت جداسازی آنها از سایر مواد است و بیش از نوعی حرکت نیست. البته علت حرکات دستهای ساعتساز، فقط خود ساعتساز است. اما این حرکات نیز سبب حرکت ابزارها و آنها نیز سبب حرکات مورد بحث میشوند. پس ساعتساز به طور غیرمستقیم علت حرکات مورد بحث است. پس علت فاعلی وجود این اَشکال و اوضاع در مواد تهیه شده، همانا نیروهای فیزیکی موجود در بین مواد است، نه ساعتساز یا حرکات وی. بنابراین، ساعتساز یا حرکات او نه تنها خود موادی را که قطعات از آنها به وجود آمدهاند ایجاد نمیکند، بلکه حتی شکلهای گوناگون این مواد را هم ایجاد نمیکند و در نتیجه، هیچ نوع فاعلیتی نسبت به این اجزا و قطعات ندارد.
حرکت همه این قطعات در نهایت معلول حرکت فنر است و حرکت فنر معلول انرژی ذخیره شده در فنر است و تأثیر ساعتساز در به کار انداختن ساعت به وسیله کوک آن، فقط در حد انتقال انرژی مزبور به فنر است. آشکار است که او خود نه این انرژی را ایجاد کرده است، زیرا این انرژی از خارج به بدن او انتقال یافته است و او هم از بدن خود به ساعت منتقل میکند، و نه اینکه آن را در فنر ذخیره کرده است، چرا که عامل ذخیرهسازی انرژی در فنر همانا جنس خاص فنر است و نه چیز دیگر. ساعتساز فقط انرژی را به فنر انتقال داده است و بس. نقش او در اینجا همانند نقش بنا در انتقال مواد به ساختمان است. پس کوککننده ساعت نسبت به ذخیره شدن انرژی، که عامل حرکتهای قطعات گوناگون است، و طبعا نسبت به خود این حرکتها، فقط معد است و از اجزاء علت تامه آنها نیست.
حاصل اینکه، ساعتساز نسبت به عوامل دخیل در کار ساعت معد و زمینهساز است. همچنین اگر او خودش کوککننده ساعت باشد، نسبت به عملکرد این عوامل در هنگامی که ساعت کار میکند معدّ است نه فاعل. درحالیکه خداوند فاعل عوامل طبیعی دخیل در کار طبیعت است و در نتیجه، با واسطه، فاعل عملکردهای این عوامل نیز هست.
نتیجه این مقایسه این است که رابطه خداوند با عوامل طبیعی و نیز رابطه خداوند با حرکات و عملکردهای این عوامل، رابطه فاعل و فعل است و رابطه ساعتساز با عوامل دخیل در کار ساعت و همچنین رابطهاش با حرکات و عملکردهای این عوامل، رابطه معد و فعل است.
4ـ3. نتیجه تحلیل و مقایسه
اکنون به سؤال و پاسخی که قبل از تحلیل معنای «ساختن» مطرح کردیم بازگردیم. سؤال این بود که چرا یکنواختی و ضرورت عملکرد عوامل دخیل در ساعت، موجب بینیازی از سازنده (ساعت ساز) است، ولی در طبیعت چنین نیست. در پاسخ گفته شد که علت این فرق آن است که ساعتساز نسبت به عوامل کارگر در ساعت، معد است؛ ولی خداوند نسبت به عوامل طبیعی کارگر در طبیعت، فاعل است. چون فعالیت و مداخله خداوند اولاً، در طول عوامل طبیعی است، یعنی فعل این عوامل همان فعل خداوند است، نه در عرض آنها و ثانیا، فعالیتی دائمی و مستمر است و ثالثا، به نحو یکنواخت و قانونمند صورت میپذیرد. اینگونه نیست که اگر انسان آن را درک نکرد، گمان کند که خداوند پس از خلقت و به کار انداختن اولیه طبیعت، دیگر در طبیعت مداخلهای ندارد. در حقیقت، استنباط ساعتساز لاهوتی از ماشین جهانی نیوتن، ناشی از پیشفرضهای فلسفی نادرستی است که در ذهن دانشمندان وجود داشته است.
4. بررسی مسئله از دیدگاه حرکت جوهری
بنابر نظریه حرکت جوهری، خداوند به طور دائم و مستمر در حال آفرینش و ایجاد تکتک اجزای طبیعت است؛ چرا که با توجه به این دیدگاه، هر جسمی با تمام عوارض و لواحقش در هر لحظهای در حال نو شدن و پدید آمدن است. پس هرچند به حسب ظاهر به نظر میرسد که بسیاری از موجودات عالم طبیعت ثابت و باقیاند و هیچ نوع حدوث و ایجادی ندارند، ولی به حسب واقع هیچیک از موجودات عالم طبیعت در دو لحظه باقی نیست، بلکه در لحظه اول جزئی از آن موجود است و پس از آن این جزء معدوم میشود و جزء دیگری از آن حادث میگردد و این امر بهطور پیوسته ادامه دارد. هر جزء از اجزای طبیعت، یک ایجاد و آفرینش مستمر خداوند است. پس خداوند به طو دائم و پیوسته در حال آفرینش و ایجاد تکتک اجزای طبیعت است.
5. بررسی مسئله از دیدگاه نظریه صورت و ماده
به نظر فیلسوفان، غیر از ذرات بنیادی فیزیک و نیروهای فیزیکی کارگر در بین آنها، طبیعت شامل موجودات و اجزای دیگری نیز هست: انواع صورتها. مثلاً تبادل نیرو در اتم اکسیژن تنها به دلیل گرد آمدن تعدادی الکترون، پروتون، نوترون و سایر ذرات نیست، بلکه ترکیب این ذرات در آرایش یک اتم اکسیژن، صرفا ماده مستعدی پدید میآورد برای آفریده شدن موجود دیگری به نام «صورت دیگر» در آن. در هر حال، همزمان با هر ترکیبی که به اثر جدیدی منجر میشود، موجود جدیدی که «صورت» نام دارد آفریده میشود و به عکس، با پاشیده شدن یک ترکیب، صورتی که در آن وجود دارد معدوم میشود.
اشاره
با توجه به عنوان مقاله و توضیحی که نویسنده در چکیده و ابتدای آن ارائه کرده است، اندیشه ساعتساز لاهوتی درباره خدا، اندیشه دانشمندان پس از نیوتن است. وی با ریشهیابی تاریخی سعی در این داشته است تا اعتبار منطقی آن را مخدوش کند و با مبانی فلسفه اسلامی به نقد و رد آن بپردازد. اما در هر سه مرحله از نوشتار دچار خطاهایی بوده است که به اختصار بررسی میشود.
1. نکته شایان توجه قبل از بررسی اشکالات مقاله، ضعف آن از لحاظ منابع و استنادات است. نویسنده محترم از میان دهها منبع معتبر فقط به کتاب ایان باربور استناد میکند و بدون کمترین بررسی جانبی از مسئله آن را به دانشمندان استناد داده است. درحالیکه این مسئله در میان اندیشمندان امروزی (تقریبا از نیمه دوم قرن بیستم به بعد) مخدوش و مردود است.(1) مجموعه منابعی که در این مقاله مورد استفاده قرار گرفته سه منبع است. کتاب ایان بابور مبنای طرح شبهه، اساس الاقتباس مبنای تعریف منطقی تمثیل، و درآمدی بر فلسفه اسلامی از خود نویسنده نیز مبنای تمام نقد و بررسی، و نظریات فلاسفه اسلامی قرار گرفته است. درحالیکه مسئله مزبور نه فقط از نظر فلسفه اسلامی، بلکه از سوی دانشمندان و فلاسفه کنونی غرب نیز مورد نقد و بررسی واقع شده است. از سوی دیگر، نظر فلاسفه اسلامی هر یک در منبعی مشخص و مختص به خود ذکر و تبیین شده که شایسته چنین نقد و بررسی این است که در آن به منابع دسته اول استناد شود. همچنین بسیاری از مطالب مقاله بدون هیچ استنادی ذکر شده که سبب ضعف و بیاعتباری ادعاها میگردد.
2. با صرف نظر از چنین روندی در مقاله، نداشتن پشتوانهای محکم در زمینه پیشینه تاریخی مسئله، از اشکالات اساسی به شمار میرود. نکات مهمی که شایان یادآوری است عبارتاند از:
اولاً، از لحاظ تاریخی، علت پدید آمدن تصویر نادرست ساعتساز لاهوتی درباره خدا، نیوتن (1727ـ1642) نیست، بلکه رین دکارت (165ـ1596) در عرصه فلسفه و کیهانشناسی است که نظریه ساعتگونه مکانیزم کیهان و سازنده لاهوتی آن را مطرح و تشریح کرد. گرچه فیزیک نیوتن نقش غیرقابل انکاری در بسط این نظریه داشته است. پس علت تصویر مزبور «ماشین جهان» نیوتن نبوده است، بلکه نظریه «ماشینوار انگارانه» دکارت و سیستم تناقضآمیز فلسفه و جهانشناسی وی، بهطور صریح، عامل اساسی در وارد شدن نظریه ساعتساز لاهوتی به صحنه علم و فلسفه میباشد.(2) زیرساختهای این نظریه همان مبانی و نتایج شکاکیت دستوری در فلسفه دکارت است و در این میان، تئوری تباین جواهر سه گانه ماده، روح و خدا مهمترین نقش را در چالشهای پس از وی ایفا کرده است. به طوریکه فلاسفه پس از وی کوشیدند تا این چالشها را سامان دهند و رابطه جوهر خدا و ماده و روح را توجیه کنند. در این راستا بود که مالبرانش نظریه علل اعدادی، لایب نیتس (1716ـ1646) نظریه موناد و اسپینوزا (1677ـ1632) نظریه وحدت وجود را مطرح کردند تا از مشکلات کلامی ـ اعتقادی و فلسفی ـ منطقی نظریه دکارت رهایی یابند.(3)
______________________________
1. جان هرمی رندل و جاستوس باکلر، درآمدی به فلسفه، ترجمه امیر جلال الدین اعلم، چاپ دوم، سروش، تهران، 1375، ص 189 و 217 و بعد
2. جان لازی، درآمدی تاریخی به فلسفه علم، ترجمه علی پایا، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1362، ص 98 و فریدریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه امیر جلال الدین اعلم، چاپ سوم، سروش و انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1375، ج 5، ص 257
3. ریچارد پاپکین و آوروم استرول، کلیات فلسفه، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، چاپ شانزدهم، حکمت، تهران، پاییز 1379، ص 156 به بعد
______________________________
حتی خود نظریه ماشینوارانگاری(1) دکارت پیشزمینههای دیگری چون نظریههای توماس هابز(2)، لئوناردو داوینچی و گالیله(3) داشته و دکارت به شدت تحت تأثیر آنها بوده است.
دوم، همانگونه که اشاره شد، امروزه نه تنها همه دانشمندان و فلاسفه به آن تصویر اعتقاد ندارند، بلکه عمدتا نظریه توحیدی (اداره لاهوتیِ امورات هستی به طور عام توسط خدا) مورد قبول دانشمندان و فلاسفه غرب قرار گرفته است(4) و در حقیقت اندیشه مزبور تقریبا منسوخ شده است.(5)
سوم، با بررسی منابع تاریخی در زمینه عقاید یهودی، اندیشه ساعتساز لاهوتی، گرچه با همین عنوان نبوده باشد، مبنای افکار یهودی درباره خداوند است و یکی از جنبههای شأن نزول آیههایی مانند آیةالکرسی و آیه سی و شش از سوره قیامت در پاسخ و رد چنین عقیدهای بوده است.(6)
چهارم، با توجه به توضیحات گفته شده، اِسناد تصویر خدای ساعتساز به بسیاری از دانشمندان غرب و فلاسفه، کاملاً خطا و بیاعتبار است، حتی اگر ایان باربور منبع و مستند این اسناد قرار گرفته باشد؛ زیرا منابع معتبرتر از ایان باربور وجود دارد که هم تاریخچه مسئله را به طور دقیق ذکر کردهاند و هم نظریات و بررسیهای معاصر و اخیر را یادآور شدهاند.
3. گفته شد در میان مبانی فلسفه دکارت، چالش برانگیزترین رکن تصویر چنین خدایی برای عالم مادی، تئوری تباین جواهر سه گانه ماده، روح و خدا است، نه ماشین جهان نیوتن. این مطلب را بیشتر میشکافیم. در حقیقت، قیاسِ شکل یافته درباره تصویر مزبور، تمام ماجرای نقد و بررسی مسئله نیست و مطرح شدن این تصویر از خدا و جهان مادی، به صرف یک تمثیل و تشبیه نیست تا بتوان با تبیین بطلان ارتباط منطقی دو طرف تشبیه، به مسئله پاسخ داد؛ بلکه بخش عمدهای از ماجرا به زیر ساخت فکری و فلسفی قائلان آن در مورد ارتباط جواهر مزبور مربوط میشود.(7) بدین توضیح که خداباوران مدعی
______________________________
1. routledge Encyclopedia of philosophy, general editor: Edward Craig, consultant By: Routledge, 11 New fetter Lane, London, EC4-4EE, UKeditor: Luciano Floridi,
2. کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج 5، ص 34 به بعد
3. ویل دورانت، تاریخ فلسفه، ترجمه عباس زریاب خویی، چاپ سیزدهم، علمی و فرهنگی، تهران، 1376، ص 140
4. فریدریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، بهاء الدین خرمشاهی، چاپ دوم، سروش و انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1376، ج 8، ص 362
5. درآمدی به فلسفه، ص 189
6. محمد بن مسعود بن محمد بن عباس السلمی السمرقندی، تفسیر العیاشی، تحقیق و تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، مکتبة علمیة اسلامیة، تهران، ج 1، ص 137
7. درآمدی به فلسفه، ص 178 به بعد
______________________________
ساعتساز لاهوتی، ادعا و اعتقاد خود را با قیاس تشبیه و تمثیل مزبور توجیه و تبیین نکردهاند؛ بلکه در اساس اولاً: خدا را جوهری در کنار دو جوهر جسم و روح فرض کرده بودند، ثانیا، عدم ارتباط این سه جوهر را به عنوان مبنا فرض گرفته بودند که طراح این مبنا نیز خود دکارت بود(1) و ثالثا، در جهت توجیه اعتقاد به خدا و خالقیت ارادهمند وی برای برطرف کردن ناسازگاری آن با عدم ارتباط سه جوهر تلاش کردند و نظریات گوناگونی طرحریزی نمودهاند که در این راستا مالبرانش مثال زنگ تلفن،(2) و لایب نیتس مثال ساعت کوک شده توسط ساعتساز(3) را به عنوان تشبیه و توضیح مبنای توجیهی اعتقاد به خدا مطرح نمودند.
پس اساس مسئله به مبنایی زیربناییتر برمیگردد، نه به تمثیلی ظاهری و توجیهی، و نقد و بررسی مثال مناقشهپذیر به جای مبنای نظریه، امری نامعقول و غیرمنطقی به شمار میرود. آنچه در این بخش از مطلب شایان توجه است اینکه اگر سه نکته مزبور نقد و بررسی شود مسئله حل میشود و بررسی مثال ساعت در واقع بیراهه رفتن و دور شدن از اصل مسئله است نه حل آن.
4. پاسخ به مبنای نادرست دکارت از این قرار است که اولاً، خدا جوهری در برابر جسم و روح نیست، بلکه بر مبنای فلسفه اسلامی، خدا حقیقت وجودی فوق مقوله میباشد.(4) زیرا چون وجود صرف بوده، ماهیتی ندارد، و از آنجا که مقولات تقسیم وجودهای ماهیتدار است، پس خدا فوق مقوله است.(5) البته فوق مقوله بودنِ حقیقت وجودی خدا به معنای عدم ارتباط با موجودات ماهوی نیست، بلکه بدین معناست که وجود صرف بدون ماهیت است، و وجود صرف بسیط بر همه حقایق وجودی است.(6)
دوم، فلسفه دکارت فلسفه شکاکیت دستوری و فرضی است. او با شک نمودن در همه دانستهها، هیچ مبنای یقینی جز شک باقی نگذاشته است و فلسفه خود را از همین مبنا پایهگذاری کرد. او هر آنچه واضح و متمایز نبود، یقینی ندانست. ازاینرو، بزرگترین اشکالی که بر مبنای تباین سه جوهر و عدم ارتباط آنها وارد است این است که هیچ دلیل واضح و متمایزی وجود ندارد. فقدان چنین دلیلی هم از لحاظ عقلی و منطقی است و هم از لحاظ تاریخی. سوم، این مبنای فرضی، به رغم بیدلیل و بیاعتبار بودن آن، مبنای مادهباورانه (ماتریالیستی) و غیرهستی شناختی است. این مبنا در میان فلاسفه غرب به
______________________________
1. کلیات فلسفه، ص 151 به بعد
2. کلیات فلسفه، ص 157
3. همان، ص 159
4. سید محمدحسین طباطبایی، نهایةالحکمه، تحقیق عباس علی زارعی شیرازی، چاپ چهارم، انتشارات اسلامی، قم، 1417 ق، ص 73 و محمد صدرالمتألهین شیرازی، الاسفار الاربعة العقلیة، مکتبة المصطفوی، قم، بی تا، ج 1، ص 50 به بعد
5. سید محمدحسین طباطبایی، بدایة الحکمه، چاپ سوم، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، 1410 ق، ص 22
6. مرتضی مطهری، مقالات فلسفی، چاپ اول، حکمت، تهران، تابستان 1369، ج 3، ص 30 به بعد
______________________________
حد کافی مورد نقد و بررسی قرار گرفته و نقاط ضعف آن روشن شده است.(1)
چهارم، ادله هستی شناختی بر ارتباط تمام جواهر (چه جواهر پنداشتی دکارتی، چه جواهر کانتی، چه جواهر جان لاکی، چه جواهر بارکلی و چه جواهر مقولیِ فلسفه اسلامی) وجود دارد که راه را بر همه مبانیِ ساختگی و بیدلیل تصویر خدای ساعتساز میبندد (مبانی آن عبارتاند از: جوهریت خدا، عدم ارتباط سه جوهر، ماشینوار انگاری گیتی، ذاتی و ضروری بودن ارتباط اجزای گیتی و ...).
5. بیاعتبار بودن تمثیل خدای ساعتساز از لحاظ منطقی نه آنگونه که نویسنده محترم تبیین کرده است، بلکه به دلیل نادرست بودن مبنای ماشینوار انگارانه تشبیه است. بدین توضیح که اندیشه «ماشینوار انگاری» کیهان مادی به عنوان ماده اساسی قیاس مزبور مورد خدشه و بلکه باطل است. این خدشه و بطلان از سوی دانشمندان و فلاسفه بزرگ بعد از دکارت به گونههای مختلفی ارائه و تبیین شده است.(2) در حقیقت جهان مادی نه آنگونه که بنیانگذاران پندار مکانیزمی درباره آن بافته و بسط داده بودند، بلکه با ساز و کاری بسیار پیچیدهتر از آن در جریان است. بدین توضیح که اگر در زمان گالیله، دکارت و نیوتن امکان بررسی و تبیین گیتی با قوانین دست و ذهنساز بشر وجود داشت ــ که این امکان ظاهر قضیه بود ــ امروزه دیگر چنین تبیینی به هیچ وجه امکانپذیر نیست؛ زیرا بسیاری از حوادث و رویدادهای مادی و روحانی پیش روی نوع انسانی نمایان گشته است که با هیچ تبیین مکانیزمی و ماشینواری سازگار نیست که نمونه بسیار ساده چنین ناسازگاری را در قضیه معروف بِل میتوان مشاهده کرد. بر اساس این قضیه، دو الکترون که دارای اسپین است در محیط آزمایشگاهی میکروسکوپیکی بر یکدیگر اثر گذاشته و به محض تغییر وضعیت یکی، دیگری نیز وضعیت خود را تغییر میدهد. این نوع تغییر وضعیت و علل فیزیکی و غیرفیزیکی آنها نه در فیزیک نسبیتی و نه در فیزیک کوانتومی قابل توجیه و تبیین نیست.(3) همچنین موارد دیگری از این دست که امروز در علوم فیزیک، کیهانشناسی، ژنتیک و... یافت میشود. پس پیشفرضِ ماشینواری گیتی، اساسا پیشفرضی نادرست و پنداری است که امروزه اعتبار علمی و فلسفی خود را در میان فلاسفه و دانشمندان جدید از دست داده است.
______________________________
1. کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج 8، ص 362 و درآمدی بر فلسفه، ص 212 به بعد
2. ویل دورانت، تاریخ فلسفه، ص 140؛ کاپلستون، تاریخ فلسفه ج 8، ص 124، 393 و 545؛ همان، ج 5، ص 73 به بعد و آلفرد نورث وایتهد، شیوههای فکر، ترجمه علی شریعتمداری، چاپ دوم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1374، ص 137 و ص 186
3. ایران. لواین، شیمی کوانتومی، ترجمه صمد مؤتمنی طباطبایی، چاپ اول دانشگاه صنعتی سهند، تبریز، 1372، ص 299 به بعد. و مصطفی تقوی، «ناسازگاریهای فلسفی فیزیک کوانتوم و نسبیت» (رساله کارشناسی ارشد رشته فلسفه علم دانشگاه شریف)
______________________________
بنابراین اولاً، اعتبار قیاس مزبور قبل از بررسی منطقی آن، از لحاظ مبانی هستیشناختی و مادی مخدوش و مردود است، نه آنگونه که نویسنده محترم ذکر کرده، یعنی از لحاظ منطقی. ثانیا، همانگونه که یاد شد، مسئله ساعت نه به عنوان اصل مسئله بلکه از سوی لایب نیتس به عنوان مثال یاد شده است تا مسئله ارتباط جوهر خدا با ماده و روح را توضیح دهد. در حقیقت وجه مشابهت ساعت و طبیعت در اندیشه ماشینوار انگاری (درباره کیهان مادی) نه وجه ظاهری دارد و نه وجه واقعی، بلکه اساسا برای تقریب ذهن به نحوه ماشینواری ذکر شده است. چنین مثالی را به سرسختیِ منطقی نمیتوان نقد نمود.ثالثا، پاسخ بسیاری از دانشمندان به سؤال نویسنده نه تنها مثبت نیست، بلکه امروزه این اندیشه منسوخ و بیاعتبار است.
6. با صرف نظر از اشکالات مزبور در روند نقد منطقی مسئله، اصلاح استدلال و نقد آن را بررسی میکنیم:
هر چند همه گزارههای مقدمه نخست درباره ساعت درست هستند، اما چنین نیست که فقط گزاره دوم نادرست و بقیه درست باشند. زیرا اولاً، گزاره نخست از نظر هستی شناختی با آن عمومیت، قابل قبول نیست. یعنی اینگونه نیست که کار طبیعت به طور عام، فقط از عملکرد عوامل طبیعی و اجزای طبیعت پدید آید.
ثانیا، یکنواختی عملکرد عوامل طبیعت به سان فرضی که در گزاره سوم گرفته شده، صرفا یک پیش فرض بوده و دلیل قاطعی از سوی دانشمندان و فلاسفه ارائه نشده است. بلکه روند تکاملی علوم نشان دهنده عدم یکنواختی و نوعی بینظمی در ساختار عوامل طبیعی و عملکرد آنها میباشد.(1) به طوریکه این پیشفرض مورد نقد فلاسفه قرار گرفته است.(2) اگر این فرض از لحاظ علمی و فلسفی درست فرض شود، باز هم به عنوان گزاره مقدمهای برای رسیدن به همانندی طبیعت با ساعت، مورد خدشه و اشکال واقع خواهد شد. زیرا یکسانی و یکنواختی عملکرد عوامل طبیعی، جز در سایه علیت و ضرورت علی و معلولی قابل تبیین نیست. همانگونه که جان استوارت میل و رومانز تحلیل و بررسی کردهاند، بدون قبول روابط علی و معلولی در ساختار هستی (یعنی تمام موجودات اعم از ماده و روح و خدا) نمیتوان یکسانی و یکنواختی طبیعت را توجیه و تبیین کرد.(3) زیرا اگر علیت در طبیعت را که مبنای یکسانی و یکنواختی عوامل طبیعت به شمار میرود، فقط به طبیعت منحصر کنیم، به امری بیدلیل و غیرمعقول دست زدهایم، پس علیت امری عام است که رابطه بین خدا و طبیعت را نیز شامل شده و ضرورت وجودی میان آن دو را اقتضا میکند. در واقع تبیینی که نویسنده از علیت و ضرورت در پایان مقاله ارائه کرده، در این
______________________________
1. شیوههای فکر، ص 62 به بعد
2. کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج 8، ص 91
3. همان، ص 92 به بعد و ص 130
______________________________
مرحله از بحث ضروری است که امروزه اغلب دانشمندان و فلاسفه غرب آن را قبول دارند.
ثالثا، گزاره چهارم نیز فرضی بیدلیل است؛ چرا که در برخی از موارد، عوامل طبیعی عملکردی خلاف آنچه برای بشر شناخته شده است بروز میدهند که ضروری بودنشان برای آن عوامل قابل توجیه و معقول نیست.
با توجه به این نکات، کبرای قیاس کلیت نداشته و اعتباری به قیاس نمیبخشد.
7. مسئله نظام احسن در زمینه علم الاهی در حکمت متعالیه اسلامی، اعتبار اساسی و بنیادی خود را آنگونه که در فلسفه مشائی داشت از دست داده و جای خود را به «علم اجمالی در عین کشف تفصیلی» داده است و مطرح نمودن آن به عنوان نکتهای از نظر فیلسوفان (به طور عام) خالی از اشکال نیست.
8. از بحثهای مربوط به ساختن ساعت و طبیعت که بگذریم، به مسئله علت فاعلی وجود اَشکال و اوضاع میرسیم که شایان توجه و بررسی است. آنگونه که نویسنده درباره فاعلیت نیروها بر عملکرد عوامل طبیعی مطرح کردهاند، در صورتی صحیح است که نیروها و انرژیهای فیزیکی از لحاظ هستیشناختی به عنوان جوهری مستقل از جسم وجود داشته باشند. این رویکرد به نیرو و انرژی، رهاوردهایی دارد که در فلسفه نوین اسلامی شایان توجه است.(1)
9. مسئله دیگری که قابل توجه بسیار است، نحوه مداخله خداوند در عملکرد عوامل طبیعی است. نویسنده محترم مداخله خداوند در این روند را طولی میداند. درحالیکه وجود خداوند بنابر پایههای استوار حکمت متعالیه اسلامی و متون دینی معتبر (قرآن، نهج البلاغه و ...)، وجودی فعال و داخل در همه اشیاء است و در حقیقت، قضیه عکس گفته نویسنده است؛ یعنی وجود عوامل در طول وجود خدا بوده، و فعل این عوامل فعل خودِ خداست، نه اینکه فعل خدا در طول فعل این عوامل بوده باشد.
10. نکته پایانی که شایان ذکر است قابل تأمل و بررسی بودن حل مسئله با نظریه «حرکت جوهری» و نظریه «ماده و صورت» است. زیرا اولاً، نظریه ماده و صورت با پیدایش نظریه حرکت جوهری، اعتبار هستیشناسانه خود را از دست داده است(2). ثانیا، توضیحی که نویسنده درباره عوض شدن و به وجود آمدن صورتها ارائه نموده نادرست است. ثالثا، نظریه حرکت جوهری با تقریر صدرایی در توجیه فاعلیت مستمر خداوند برای کیهان مادی، نارسا و ناقص است؛ زیرا این نظریه اساسا در صدد توجیه ربط
______________________________
1. رحیم قربانی، «بررسی جوهرشناختی ماده و انرژی در فلسفه»، مجله معرفت فلسفی، شماره 4، تابستان 83، ص 138 به بعد
2. مرتضی مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، چاپ چهارم، صدرا، تهران، بهار 1368، ج 4، ص 129 به بعد و ص 309
______________________________
موجود متغیر به ثابت است و در پاسخ به شبهه دیرین چگونگی خلق موجود متغیر (عالم ماده) توسط موجود ثابت (خدا)، مطرح و بسط یافته است، نه برای بیان علیت تام خدا بر جهان مادی. از سوی دیگر، توضیح حرکت جوهری با ادعای نویسنده مبنی بر استمرار فاعلیت خدا منافات دارد. بدین توضیح که چون خدا موجود ذاتا متحرک را خلق کرده است، پس عالم ذاتا متحرک است و در این حرکت ذاتی دیگر نیازی به همراهی مستمر خدا با آن نیست تا لازمهاش متحرک بودن ذات خداوندی باشد. بهتر بود که نویسنده به این جنبه از نظریه حرکت جوهری توجه میکرد و آن را به نوعی حل مینمود. پس بهترین روش در توجیه فاعلیت مستمر خدا بر عالم ماده، همان مسئله علیت و ترتب ضروری علت و معلول است که نویسنده بدان اشاره کرده است.
نتیجه اینکه اندیشه ساعتساز لاهوتی دیرینه چند قرنی از زمان قوم یهود داشته و در آیات قرآنی و روایات به آن پاسخ داده شده است و معلول نظریه «ماشین جهان» نیوتن نبوده، بلکه محصول نظریهپردازیهای شخصیتهایی نظیر گالیله و دکارت بوده است. این اندیشه نه به خاطر ساختار منطقی استدلالی، بلکه به دلیل مبانی فلسفی ارائهکنندگانش مخدوش و مردود است. اساسا اصل ماجرا مسئله ساعت و سازندهاش نبوده و فقط به عنوان مثال برای اصل قضیه که ماشینوار انگاری و تباین ذاتی جواهر سه گانه جسم، روح و خدا بوده مطرح شده است. این قضیه در قرن بیستم به شدت مورد نقادی و حمله دانشمندان و فلاسفه غرب قرار گرفت. بهطوریکه امروزه دیگر اندیشهای باطل و ناقص شمرده میشود. برخی از انتقاداتی که متوجه مبانی فلسفی آن بوده است، در این نوشتار بررسی شد.