کوچک ترین واحد اجتماع: بزرگ ترین دل مشغولی ما
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
آموزههای دینی مسلمانان برای معضلات و مشکلات زن در جامعه امروز و تحکیم خانواده چه تدبیری اندیشیده است. آموزههای دینی چگونه میخواهد تبعیض و نابرابری را که منشأ همه مشکلات زنان است، از میان بردارد. تا زمانی که ریاست و حاکمیت مطلق خانواده در اختیار مرد است و زن هیچگونه حقی در خانواده ندارد، مشکلات زنان همچنان پابرجاست. بنابراین باید با نگاه دوباره به منابع دینی، الگوی برابری و تشابه زن و مرد را در دنیای امروز به شیوه اسلامی ارائه نمود.متن
وقایع اتفاقیه، 30/3/83
اینکه خانواده کوچکترین و بنیادیترین واحد اجتماع است و از این جهت، همه قوانین و مقررات و برنامهریزیهای مربوط باید در جهت آسان کردن تشکیل آن باشد و اینکه خانواده کانون اصلی رشد و تعالی انسان است و شرط اصلی در تشکیل این نهاد، توافق عقیدتی و آرمانی است، محل مناقشه نیست. صحبت بر سر آن است که در میدان عمل چه تدابیری برای حفظ و حراست و تقویت نهادی که در وصف اهمیتش سخن گفتیم، اندیشیده شده است. نسخه عملی آموزههای دینی و مسلمانان برای جامعه امروز بشری و شکافهای عمیق میان نسل امروز و دیروز چیست. آیا توصیه و نصیحت کافی است.
ما مدعی هستیم دین ما چنان پویایی دارد که راهکارهایی متناسب با آن عصر و بیآنکه ذات دین آسیب ببیند، در هر زمان و مکان ارائه میکند. اکنون وقت عمل است. خانواده دیگر آن قوام و پایداری قبل را ندارد. آمار طلاق رو به افزایش است. فرزندان ناسازگارتر شدهاند و دادگاههای خانواده پررونق شدهاند. تمایل به ازدواج و تشکیل خانواده در میان جوانان رو به کاهش است و ... . خلاصه مطلب اینکه خانواده به نهادی آسیبپذیر و بحرانزده تبدیل شده است. فرصتهای نابرابر در عرصههای سیاسی و اجتماعی، بسیاری از زنان و دختران تحصیلکرده را به خانه برمیگرداند. خانههایی که قوانین قرنها پیش بر آن حکمرانی میکند و این انباشت علم و آگاهی در سیستمی که محلی برای ارائه آن نیست، باعث ایجاد مشکلاتی میشود. مادران زحمتکشی که همه عمرشان مصروف خانواده است، بیآنکه کمترین اندوخته شخصی داشته باشند، اگر از کارافتاده شوند یا حادثهای زندگی آنها را دچار بحران کند، یا باید از صفر شروع کنند و یا دستشان پیش پسر و دختر دراز شود. اینها سطرهای کوتاهی از دفتر هزاران برگ واقعیتهای جامعه ماست که باید خوانده شود.
فمینیستها در تشریح چرایی فرودستی زنان، بر مسائل متعددی در حوزه خانواده و روابط حاکم بر آن انگشت میگذارند؛ خانوادهای را که اساس روابط حاکم بر آن نابرابری باشد، به نقد میکشند و ادعا میکنند که خانواده صحنهای نابرابر است که زنان در آن به انقیاد کشیده میشوند و نقش ایشان تداوم مییابد.(1) باورهای عامه درباره ماهیت خانواده، موجب کاهش فرصت مشارکت زنان در جامعه بزرگتر و کسب برابری آنان با مردان میشود. کنار گذاشته شدن زنان از بازار کار، فرهنگ جوانان، زندگی سیاسی و دیگر عرصهها را نیز بر همین اساس میتوان توضیح داد.(2) آنان مشخصا به نحوه تقسیم کار در خانه که سبب محرومیت زنان از عرصه مشارکت اجتماعی میشود، نقد دارند.
جامعهشناسان فمینیست موقعیت زنان در خانواده را مورد توجه قرار دادهاند و استدلال کردهاند که خانواده محل عمده ستم بر زنان در بریتانیای امروز است.(3) فمینیستها با ریزبینیای ستودنی، کار خانگی زنان را ارزشگذاری میکنند: «خانهداری یعنی کار بدون مزد زن» و اگر قرار باشد با قیمتهای بازار سنجیده شود، بسیار باارزش است. در 1987 یک شرکت بیمه عمر، ارزش کار زنان وابسته را 19253 پوند در سال تخمین زد. آموزه فمینیستی مطلقانگاری ریاست مرد بر خانواده را هم به نقد میکشد. اگر هیچ انسانی برای قدرت مطلق مناسب نیست، چگونه است که همه مردان بالغ، از بهترین آنها تا پستترین و درندهخوترین آنها، را شایسته میدانیم که اختیار مطلق یک زن را در دست بگیرند. آری، عموما طبیعت بشر به چنین سویی گرایش دارد: »قدرت نامحدودی که نهادهای اجتماعی به مرد میدهند تا
______________________________
1. ابوت پاملا و کلر والاس، جامعهشناسی زنان، ترجمه منیژه نجم عراقی، ص 114
2. همان، ص 115
3. همان، ص 112
______________________________
سلطه خود را دستکم بر یک انسان دیگر اعمال کند».
ممکن است سؤال شود که آیا هیچ جامعهای میتواند بدون حکومت به حیات خود ادامه دهد. پس در خانواده نیز، مانند دولت، باید یک فرد مشخص حاکم نهایی باشد. اصولاً درست نیست که تصور کنیم در جمع داوطلبانه دو انسان، ضرورتا یکی از آنها باید حاکم مطلق باشد. نادرستتر این است که گمان کنیم قانون باید از قبل مشخص کند که کدام آنها فرادست و کدام فرودست باشد. معمولترین نوع ارتباط داوطلبانه، شراکت در کار است و هیچکس تصور نمیکند که در چنین شراکتی، ضرورتا باید یک نفر به تنهایی همه امور را سامان دهد و دیگران گوش به فرمان او باشند. به چالش کشیدن خانواده سنتی که به اعتقاد جامعه شناسان، دیگر پاسخگوی نیازهای جامعه امروز بشری نیست، در همه نظریههای فمینیستی با تفاوتهای اندک وجود دارد: «نه تنها راه بازگشتی به خانواده سنتی وجود ندارد، بلکه باید چنین هم باشد؛ چراکه خانواده سنتی بر عدم تعادل قدرت استوار است و این، با دموکراسی سازگاری ندارد».
آیا ارزشگذاری بر کار خانگی زنی که همه وقت، انرژی و عمرش را برای امور خانه صرف میکند، آموزه دینی ماست یا صرفا آموزهای وارداتی و، به قول برخی، آموزهای فمینیستی. گو اینکه این دستور دینی نه مربوط به این زمان است که زنان بسیاری ناگزیرند میان نقش مادری یا همسری و کار و مسئولیت اجتماعی، یکی را ترجیح دهند؛ بلکه مربوط به زمانی است که اغلب زنان، خانهدار بودهاند و اساسا فرصتهای حضور اجتماعی برای آنها اندک بوده است. اما این دستور تنها در حد یک توصیه باقی مانده است. کمتر زنی را میشناسیم که برای کار خانگی، مزد دریافت کند. چه آنکه زنان زندگی خانوادگی را نه عرصه تجارت، که یکسره عرصه ایثار و همدلی میدانند و همین نجابت موجب آنان حذف مسئله شده است. آموزه دینی ما از تقسیم کار و وظایف در زندگی مشترک سخن میگوید. اما آیا این صحیح است که کار و مسئولیت تقسیم شود، اما حقوق، مزایا و درآمدها خیر. آموزه دینی ما زن را شریک زندگی میداند نه اسیر آن و معتقد است زن، دومین عرصه رشد و بهرهوری زندگی را در محیط خانواده طی میکند؛ یعنی چنین نیست که او اسباب کمال دیگری شود. زن در همه مزایای زندگی سهیم است، چه به عنوان همسر و چه به عنوان مادر.(1)
مبنای ریاست مرد بر خانواده آیه «الرِّجَالُ قَوَّ مُونَ عَلَی النِّسَآءِ» است که مبنای قوامیت را فضیلت مردان و انفاق آنان میداند. آموزه دینی ما در تفویض ریاست مرد بر خانواده، شروطی
______________________________
1. مهدی، مهریزی شخصیت و حقوق زن در اسلام، ص 228
______________________________
را لحاظ میکند که به موجب آن میتوان گفت که ریاست نه ثابت، که متغیر است.(1) ما این آموزهها را داریم؛ اما آیا دلیل اینکه این آموزهها اغلب در حد خطابه و حرف باقی ماندهاند و نتوانستهاند دیوارهای بلند تحجر را بشکافاند و به قوانین اجتماعی تبدیل شوند، بر فمینیستهایی است که با اختلافِ چندین قرن از آموزههای دینی ما، این مطالبات را قانونی کردهاند.
ما از یک سو آموزههایی داریم که آنها را مبتنی بر وحی و نشان دهنده راه سعادت میدانیم و در صحت آنها شک نداریم. اما از سوی دیگر، از راهکارهای عملی برگرفته از این آموزهها بهرهای نبردهایم و نتیجهاش مانند آن است که اساسا چنین تعالیمی نداشتهایم. چه تفاوتی است میان اینکه تعالیم آسمانی نداشته باشیم و یا اینکه اگر داشته باشیم، از آنها استفاده نکنیم.
ما معتقدیم که تعالیم دینی ما نسخهای است که نیازهای این عصر را پاسخ میدهد و جهان را دگرگون میکند. این نسخه چه وقت به بازار میآید. آیا هنگامی که از خانواده چیزی جز نام و یا از مادرانی که بهشت زیر پای آنهاست چیزی جز آرزو نماند. مگر شرط خریدن بهشت، جز مادری، نابودی هم بود. این باور ما خارج از جوامع مسلمان تا زمانی که نسخه عملی و کارآمدی از آن ارائه ندهیم، فقط یک ادعاست. به خصوص که در زمان استقرار حکومت اسلامی طرح ادعا کنیم. اکنون وجود تفکر و اندیشهای چون فمینیسم اسلامی از سوی برخی فمینیستها، با تردید روبهرو است؛ چون فمینیسم در غرب را با آنچه به این نام در کشورهای اسلامی وجود دارد از بنیان متفاوت میدانند: «اغلب فمینیستهای اسلامی خواست برابری خود را بر تعالیم و آموزههای اسلام بنا میکنند. آنها خود و هویت خود را به عنوان یک زن، مستقل از متون مذهبی نمیبینند. در باور آنها نابرابری نتیجه سوء برداشت از قرآن است».
اشاره
1. نویسنده مبنای تحلیلهای خویش را تفکرات فمینیستی قرار داده است و به شدت از دیدگاههای فمینیستی دفاع میکند و منشأ همه مشکلات زنان را نابرابری و عدم تساوی موقعیت زنان و مردان در خانواده و اجتماع میداند. درحالیکه مشکلات و بحرانهای زن امروز در ایران و حتی جهان، چه در خانواده و چه در اجتماع، برابری و تشابه زن و مرد نیست. اگر اینچنین است پس چرا دنیای غرب که مدعی تساوی زن و مرد در خانواده و جامعه است از مشکلات بیشتری در رنج است. بحران بیسابقه خانواده در غرب، فروپاشی خانوادهها، سقط جنین، گسترش فساد جنسی خانوادههای تکوالد، فرزندان نامشروع و هزاران معضل روحی و روانی در زنان ومردان، همگی ارمغان امروز دنیایی
______________________________
1. همان، 305
______________________________
است که مبتکر فمینیسم و دیدگاه تشابه و تساوی ظاهری زن و مرد است. نویسنده با چه منطقی و بر اساس چه مبنایی راهحل مشکلات زنان را در ایدئولوژی فمینیستی قرار داده است. واقعیت این است که مشکلات عدیده زن و خانواده در عصر حاضر، معلول عوامل متعددی است که به رغم تصور نویسنده، بخش عمده آن ناشی از تشابه جایگاه زن و مرد، رها شدن خانواده، کمرنگ شدن نقش مادری و سابقه بیامان دنیاخواهی و لذتجویی میان زنان و مردان است.
2. درست است که زنان جامعه ما با مشکلات عدیدهای دست به گریباناند؛ اینکه خانواده استحکام گذشته را ندارد و که اسلام به عنوان کاملترین برنامه حیات بشر میبایست برنامه عملی برای حل معضلات امروزین خانواده و جامعه زنان داشته باشد؛ اما پرسش این است که آیا آسیبشناسی شده است که منشأ این مشکلات عمدتا از ناحیه عدم ارائه برنامه دینی است یا از ناحیه ترک دستورات و برنامههای دینی و دل سپردن به دستآوردهای مدرنیته. گمان میرود قبل از هر چیز باید تلاش کرد تا بستری اجتماعی برای تحقق آرمانهای دینی فراهم نمود؛ نه آنکه شعار اسلام را سر داد، اما در عمل الگوی برنامه اجتماعی غرب را به اجرا درآورد و آنگاه متفکران اسلامی را مسئول نابسامانیها و عوارض مدرنیته دانست. متأسفانه از جمله خطاهایی که در کشور ما صورت گرفته است اینگونه برخورد کردن با آموزههای دینی است؛ بدین معنی که در تمامی عرصههای فرهنگی، اقتصای و سیاسی، به جای فراهم ساختن بستر اجتماعی تحقق دین، تنها به زیر سؤال بردن برنامههای دینی و متهم ساختن آنها به عدم تناسب با شرایط زمان و مکان اکتفا میشود؛ در حالیکه آنچه در عمل و در مقام برنامهریزی و اجرا مورد توجه قرار میگیرد، همان مدلهای توسعه غرب است. به واقع اگر جامعه در برنامهریزی و مدیریت و حرکت اجتماعی، متأثر از دنیای مدرن و تحولات مدرنیته حرکت کند و آنگاه از دین انتظار داشته باشیم که پیوسته خود را با این تحولات هماهنگ کند، مدرنیته را مقتدا و دین را پیرو و دنبالهرو آن قرار دادهایم. معادله صحیح آن است که آموزههای دینی را مبنای ساماندهی و برنامهریزی و مدیریت جامعه قرار دهیم و تحولات جهان را بر اساس چارچوبهای دینی تحلیل و ارزیابی کنیم و تحولات جامعه دینی را برآمده از غرب نسازیم. پس معنای روزآمدی و کارآمدی دین به این معناست که دین با نگاه به تحولات زمانی و مکانی، برنامههای خویش را به گونهای ارائه کند که آرمانهای دین به بهترین شکل و در همه عصرها محقق گردد.
3. پرسش ما از طرفداران دیدگاههای تشابهطلب و فمینیستی آن است که آنان چه تدبیری برای سلامت خانواده و تقویت محبت و عاطفه در کانون خانواده، تضمین حقوق متقابل و عادلانه همسران و فرزندان و دیگر مسائل مشابه اندیشیدهاند. اگر ارمغان دیدگاه تشابه، همان کوچه بنبستی است که دنیای غرب به تازگی به پایان آن رسیده است و دچار سردرگمی گشته است، این مدل قابل توصیه در هیچ جای جهان نیست، چه رسد به ایران اسلامی و اگر برنامه دیگری دارند، آنرا بهطور مشخص ارائه و از آن دفاع کنند.
4. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان با وجود آنکه بخش عظیمی از مسائل و مشکلات زنان ناشی از مشکلات و نارساییهای فرهنگی است، اما نویسنده تمام این مشکلات را به عدم ارائه برنامه کارآمد از سوی متفکران اسلامی نسبت داده است. به عبارت دیگر نمیبایست آنچه را در جامعه رخ میدهد، به حساب آرمانهای اسلامی گذاشت و آنگاه در کارآمدی برنامههای دینی موجود تشکیک نمود. البته درست است که برنامهریزیها و مدلهای دینی موجود نیز قطعا نیاز به بازنگری و تکمیل دارند؛ اما چنین نیست که تنها و اساسیترین مشکل این مسئله باشد. به نظر میرسد عوامل عدیدهای را باید مورد توجه قرار داد و منصفانه داوری نمود.
5 . کدام آموزه دینی گفته است که حقوق و مزایای زندگی میان زن و مرد تقسیم نشود. مگر مردان در آموزههای اسلامی موظف نیستند تمام نیازهای مادی همسر خویش را در حد شأن وی فراهم سازند. مگر تهیه مسکن و دیگر نیازمندیهای زندگی بر عهده مردان نیست. آیا بر اساس آموزههای اسلامی کوچکترین وظیفهای در زمینه تأمین اقتصاد خانواده بر عهده زنان گذاشته شده است. حتی کارهای خانه نیز شرعا بر عهده زنان نیست. مگر نه آن است که زن چنانچه درآمد مالی داشته باشد، میتواند همه را برای خویش به مصرف رساند و هیچگونه وظیفهای در قبال خانواده ندارد و مرد نیز هیچگونه حق تصرف در اموال او ندارد. مگر مردان در هنگام ازدواج موظف به پرداخت مهریه زن نیستند. مگر مردان تمامی هزینههای فرزندان از کودکی تا بزرگسالی را بر عهده ندارند. اینها همه الگوی اسلامی روابط اقتصادی زن و مرد در خانواده است. اسلام زن را مالک درآمدهای خویش و مرد را موظف به پرداخت مهریه و نفقه و نیازهای زن و فرزندان میداند و زن در برابر این امور هیچگونه مسئولیت پاسخگویی ندارد تا بتواند به راحتی کانون خانواده به ویژه فرزندان را از وجود سراسر محبت و عاطفه خویش بهرهمند سازد. اگر جامعه ما به دلیل عمل نکردن به این آموزهها دچار مشکلات و نابسامانیهای متعددی بوده و هست، چرا تقصیر را بر گردن متفکران و برنامهریزان دینی میگذاریم.
6. نویسنده مدعی است که حاکمیت مطلق مرد در خانواده صحیح نیست و مطلقانگاری ریاست مرد از سوی آموزههای فمینیستی به نقد کشیده شده است. پرسش ما از نویسنده محترم آن است که کدام اندیشمند مسلمان و حتی کدام مسلمان آشنا با مفاهیم اولیه اسلام مدعی شده است که اسلام مدعی حاکمیت مطلق مرد در خانواده است. مگردر کتابهای فقهی و اخلاقی اسلام چارچوبها و ضوابط مدیریت و سرپرستی مرد در خانواده بیان نشده است. آموزههای دینی ما بر اساس منطق عقلانی و الاهی، مدیریت بر کانون خانواده را حتمی و لازم میداند و مدیریت مرد را با اصول و ضوابط کاملاً عادلانه و انسانی تعریف میکند و این، سرپرستی را محدود به اموری خاص میداند. زن در خانواده در بسیاری از امور خویش کاملاً مستقل است؛ ولی تنها تصمیمگیری نهایی در امور کلان و سرنوشتساز با مرد است که آن هم همراه توجه به مصالح اعضای خانواده و گفتوگو با آنان صورت میپذیرد. اگر نویسنده در مقام نقد حاکمیت مطلق مرد در برخی خانوادههای سنتی است، این مسئله را باید از دیدگاه اسلام تفکیک نمود. به علاوه آنکه امروزه در بسیاری از خانوادههای امروزی معادله سرپرستی و ریاست خانواده به عکس شده است و مردان بر روی کاغذ و در متن قوانین خانواده ریاست و سرپرستی خانواده را در دست دارند؛ اما در عمل، مأموران اجرای دستوارت اعضای خانواده به ویژه همسران خویشاند که البته این پدیده نیز در جای خود نامطلوب و نیازمند نقد است.
7. نویسنده با استناد به نوشتههای برخی نویسندگان متأثر از جریان روشنفکری معاصر، دچار سوء برداشت و تفسیر ناصواب از قرآن کریم در زمینه قوامیت مرد شده است و آنرا در خانواده متغیر و غیرثابت دانسته است؛ درحالیکه هیچیک از مفسران و قرآنشناسان بزرگ شیعه و سنی چنین برداشتی از آیه «الرِّجَالُ قَوَّ مُونَ عَلَی النِّسَآءِ» ارائه نکردهاند. مضافا بر آنکه سرپرستی مرد در خانواده تنها مستند به این یک آیه از قرآن نیست؛ بلکه آیات دیگر و روایات فراوانی که از اهل بیت عصمت علیهمالسلام به دست ما رسیده است، این حکم مسلم و غیرقابل تغییر اسلام را تبیین کردهاند.
اینکه خانواده کوچکترین و بنیادیترین واحد اجتماع است و از این جهت، همه قوانین و مقررات و برنامهریزیهای مربوط باید در جهت آسان کردن تشکیل آن باشد و اینکه خانواده کانون اصلی رشد و تعالی انسان است و شرط اصلی در تشکیل این نهاد، توافق عقیدتی و آرمانی است، محل مناقشه نیست. صحبت بر سر آن است که در میدان عمل چه تدابیری برای حفظ و حراست و تقویت نهادی که در وصف اهمیتش سخن گفتیم، اندیشیده شده است. نسخه عملی آموزههای دینی و مسلمانان برای جامعه امروز بشری و شکافهای عمیق میان نسل امروز و دیروز چیست. آیا توصیه و نصیحت کافی است.
ما مدعی هستیم دین ما چنان پویایی دارد که راهکارهایی متناسب با آن عصر و بیآنکه ذات دین آسیب ببیند، در هر زمان و مکان ارائه میکند. اکنون وقت عمل است. خانواده دیگر آن قوام و پایداری قبل را ندارد. آمار طلاق رو به افزایش است. فرزندان ناسازگارتر شدهاند و دادگاههای خانواده پررونق شدهاند. تمایل به ازدواج و تشکیل خانواده در میان جوانان رو به کاهش است و ... . خلاصه مطلب اینکه خانواده به نهادی آسیبپذیر و بحرانزده تبدیل شده است. فرصتهای نابرابر در عرصههای سیاسی و اجتماعی، بسیاری از زنان و دختران تحصیلکرده را به خانه برمیگرداند. خانههایی که قوانین قرنها پیش بر آن حکمرانی میکند و این انباشت علم و آگاهی در سیستمی که محلی برای ارائه آن نیست، باعث ایجاد مشکلاتی میشود. مادران زحمتکشی که همه عمرشان مصروف خانواده است، بیآنکه کمترین اندوخته شخصی داشته باشند، اگر از کارافتاده شوند یا حادثهای زندگی آنها را دچار بحران کند، یا باید از صفر شروع کنند و یا دستشان پیش پسر و دختر دراز شود. اینها سطرهای کوتاهی از دفتر هزاران برگ واقعیتهای جامعه ماست که باید خوانده شود.
فمینیستها در تشریح چرایی فرودستی زنان، بر مسائل متعددی در حوزه خانواده و روابط حاکم بر آن انگشت میگذارند؛ خانوادهای را که اساس روابط حاکم بر آن نابرابری باشد، به نقد میکشند و ادعا میکنند که خانواده صحنهای نابرابر است که زنان در آن به انقیاد کشیده میشوند و نقش ایشان تداوم مییابد.(1) باورهای عامه درباره ماهیت خانواده، موجب کاهش فرصت مشارکت زنان در جامعه بزرگتر و کسب برابری آنان با مردان میشود. کنار گذاشته شدن زنان از بازار کار، فرهنگ جوانان، زندگی سیاسی و دیگر عرصهها را نیز بر همین اساس میتوان توضیح داد.(2) آنان مشخصا به نحوه تقسیم کار در خانه که سبب محرومیت زنان از عرصه مشارکت اجتماعی میشود، نقد دارند.
جامعهشناسان فمینیست موقعیت زنان در خانواده را مورد توجه قرار دادهاند و استدلال کردهاند که خانواده محل عمده ستم بر زنان در بریتانیای امروز است.(3) فمینیستها با ریزبینیای ستودنی، کار خانگی زنان را ارزشگذاری میکنند: «خانهداری یعنی کار بدون مزد زن» و اگر قرار باشد با قیمتهای بازار سنجیده شود، بسیار باارزش است. در 1987 یک شرکت بیمه عمر، ارزش کار زنان وابسته را 19253 پوند در سال تخمین زد. آموزه فمینیستی مطلقانگاری ریاست مرد بر خانواده را هم به نقد میکشد. اگر هیچ انسانی برای قدرت مطلق مناسب نیست، چگونه است که همه مردان بالغ، از بهترین آنها تا پستترین و درندهخوترین آنها، را شایسته میدانیم که اختیار مطلق یک زن را در دست بگیرند. آری، عموما طبیعت بشر به چنین سویی گرایش دارد: »قدرت نامحدودی که نهادهای اجتماعی به مرد میدهند تا
______________________________
1. ابوت پاملا و کلر والاس، جامعهشناسی زنان، ترجمه منیژه نجم عراقی، ص 114
2. همان، ص 115
3. همان، ص 112
______________________________
سلطه خود را دستکم بر یک انسان دیگر اعمال کند».
ممکن است سؤال شود که آیا هیچ جامعهای میتواند بدون حکومت به حیات خود ادامه دهد. پس در خانواده نیز، مانند دولت، باید یک فرد مشخص حاکم نهایی باشد. اصولاً درست نیست که تصور کنیم در جمع داوطلبانه دو انسان، ضرورتا یکی از آنها باید حاکم مطلق باشد. نادرستتر این است که گمان کنیم قانون باید از قبل مشخص کند که کدام آنها فرادست و کدام فرودست باشد. معمولترین نوع ارتباط داوطلبانه، شراکت در کار است و هیچکس تصور نمیکند که در چنین شراکتی، ضرورتا باید یک نفر به تنهایی همه امور را سامان دهد و دیگران گوش به فرمان او باشند. به چالش کشیدن خانواده سنتی که به اعتقاد جامعه شناسان، دیگر پاسخگوی نیازهای جامعه امروز بشری نیست، در همه نظریههای فمینیستی با تفاوتهای اندک وجود دارد: «نه تنها راه بازگشتی به خانواده سنتی وجود ندارد، بلکه باید چنین هم باشد؛ چراکه خانواده سنتی بر عدم تعادل قدرت استوار است و این، با دموکراسی سازگاری ندارد».
آیا ارزشگذاری بر کار خانگی زنی که همه وقت، انرژی و عمرش را برای امور خانه صرف میکند، آموزه دینی ماست یا صرفا آموزهای وارداتی و، به قول برخی، آموزهای فمینیستی. گو اینکه این دستور دینی نه مربوط به این زمان است که زنان بسیاری ناگزیرند میان نقش مادری یا همسری و کار و مسئولیت اجتماعی، یکی را ترجیح دهند؛ بلکه مربوط به زمانی است که اغلب زنان، خانهدار بودهاند و اساسا فرصتهای حضور اجتماعی برای آنها اندک بوده است. اما این دستور تنها در حد یک توصیه باقی مانده است. کمتر زنی را میشناسیم که برای کار خانگی، مزد دریافت کند. چه آنکه زنان زندگی خانوادگی را نه عرصه تجارت، که یکسره عرصه ایثار و همدلی میدانند و همین نجابت موجب آنان حذف مسئله شده است. آموزه دینی ما از تقسیم کار و وظایف در زندگی مشترک سخن میگوید. اما آیا این صحیح است که کار و مسئولیت تقسیم شود، اما حقوق، مزایا و درآمدها خیر. آموزه دینی ما زن را شریک زندگی میداند نه اسیر آن و معتقد است زن، دومین عرصه رشد و بهرهوری زندگی را در محیط خانواده طی میکند؛ یعنی چنین نیست که او اسباب کمال دیگری شود. زن در همه مزایای زندگی سهیم است، چه به عنوان همسر و چه به عنوان مادر.(1)
مبنای ریاست مرد بر خانواده آیه «الرِّجَالُ قَوَّ مُونَ عَلَی النِّسَآءِ» است که مبنای قوامیت را فضیلت مردان و انفاق آنان میداند. آموزه دینی ما در تفویض ریاست مرد بر خانواده، شروطی
______________________________
1. مهدی، مهریزی شخصیت و حقوق زن در اسلام، ص 228
______________________________
را لحاظ میکند که به موجب آن میتوان گفت که ریاست نه ثابت، که متغیر است.(1) ما این آموزهها را داریم؛ اما آیا دلیل اینکه این آموزهها اغلب در حد خطابه و حرف باقی ماندهاند و نتوانستهاند دیوارهای بلند تحجر را بشکافاند و به قوانین اجتماعی تبدیل شوند، بر فمینیستهایی است که با اختلافِ چندین قرن از آموزههای دینی ما، این مطالبات را قانونی کردهاند.
ما از یک سو آموزههایی داریم که آنها را مبتنی بر وحی و نشان دهنده راه سعادت میدانیم و در صحت آنها شک نداریم. اما از سوی دیگر، از راهکارهای عملی برگرفته از این آموزهها بهرهای نبردهایم و نتیجهاش مانند آن است که اساسا چنین تعالیمی نداشتهایم. چه تفاوتی است میان اینکه تعالیم آسمانی نداشته باشیم و یا اینکه اگر داشته باشیم، از آنها استفاده نکنیم.
ما معتقدیم که تعالیم دینی ما نسخهای است که نیازهای این عصر را پاسخ میدهد و جهان را دگرگون میکند. این نسخه چه وقت به بازار میآید. آیا هنگامی که از خانواده چیزی جز نام و یا از مادرانی که بهشت زیر پای آنهاست چیزی جز آرزو نماند. مگر شرط خریدن بهشت، جز مادری، نابودی هم بود. این باور ما خارج از جوامع مسلمان تا زمانی که نسخه عملی و کارآمدی از آن ارائه ندهیم، فقط یک ادعاست. به خصوص که در زمان استقرار حکومت اسلامی طرح ادعا کنیم. اکنون وجود تفکر و اندیشهای چون فمینیسم اسلامی از سوی برخی فمینیستها، با تردید روبهرو است؛ چون فمینیسم در غرب را با آنچه به این نام در کشورهای اسلامی وجود دارد از بنیان متفاوت میدانند: «اغلب فمینیستهای اسلامی خواست برابری خود را بر تعالیم و آموزههای اسلام بنا میکنند. آنها خود و هویت خود را به عنوان یک زن، مستقل از متون مذهبی نمیبینند. در باور آنها نابرابری نتیجه سوء برداشت از قرآن است».
اشاره
1. نویسنده مبنای تحلیلهای خویش را تفکرات فمینیستی قرار داده است و به شدت از دیدگاههای فمینیستی دفاع میکند و منشأ همه مشکلات زنان را نابرابری و عدم تساوی موقعیت زنان و مردان در خانواده و اجتماع میداند. درحالیکه مشکلات و بحرانهای زن امروز در ایران و حتی جهان، چه در خانواده و چه در اجتماع، برابری و تشابه زن و مرد نیست. اگر اینچنین است پس چرا دنیای غرب که مدعی تساوی زن و مرد در خانواده و جامعه است از مشکلات بیشتری در رنج است. بحران بیسابقه خانواده در غرب، فروپاشی خانوادهها، سقط جنین، گسترش فساد جنسی خانوادههای تکوالد، فرزندان نامشروع و هزاران معضل روحی و روانی در زنان ومردان، همگی ارمغان امروز دنیایی
______________________________
1. همان، 305
______________________________
است که مبتکر فمینیسم و دیدگاه تشابه و تساوی ظاهری زن و مرد است. نویسنده با چه منطقی و بر اساس چه مبنایی راهحل مشکلات زنان را در ایدئولوژی فمینیستی قرار داده است. واقعیت این است که مشکلات عدیده زن و خانواده در عصر حاضر، معلول عوامل متعددی است که به رغم تصور نویسنده، بخش عمده آن ناشی از تشابه جایگاه زن و مرد، رها شدن خانواده، کمرنگ شدن نقش مادری و سابقه بیامان دنیاخواهی و لذتجویی میان زنان و مردان است.
2. درست است که زنان جامعه ما با مشکلات عدیدهای دست به گریباناند؛ اینکه خانواده استحکام گذشته را ندارد و که اسلام به عنوان کاملترین برنامه حیات بشر میبایست برنامه عملی برای حل معضلات امروزین خانواده و جامعه زنان داشته باشد؛ اما پرسش این است که آیا آسیبشناسی شده است که منشأ این مشکلات عمدتا از ناحیه عدم ارائه برنامه دینی است یا از ناحیه ترک دستورات و برنامههای دینی و دل سپردن به دستآوردهای مدرنیته. گمان میرود قبل از هر چیز باید تلاش کرد تا بستری اجتماعی برای تحقق آرمانهای دینی فراهم نمود؛ نه آنکه شعار اسلام را سر داد، اما در عمل الگوی برنامه اجتماعی غرب را به اجرا درآورد و آنگاه متفکران اسلامی را مسئول نابسامانیها و عوارض مدرنیته دانست. متأسفانه از جمله خطاهایی که در کشور ما صورت گرفته است اینگونه برخورد کردن با آموزههای دینی است؛ بدین معنی که در تمامی عرصههای فرهنگی، اقتصای و سیاسی، به جای فراهم ساختن بستر اجتماعی تحقق دین، تنها به زیر سؤال بردن برنامههای دینی و متهم ساختن آنها به عدم تناسب با شرایط زمان و مکان اکتفا میشود؛ در حالیکه آنچه در عمل و در مقام برنامهریزی و اجرا مورد توجه قرار میگیرد، همان مدلهای توسعه غرب است. به واقع اگر جامعه در برنامهریزی و مدیریت و حرکت اجتماعی، متأثر از دنیای مدرن و تحولات مدرنیته حرکت کند و آنگاه از دین انتظار داشته باشیم که پیوسته خود را با این تحولات هماهنگ کند، مدرنیته را مقتدا و دین را پیرو و دنبالهرو آن قرار دادهایم. معادله صحیح آن است که آموزههای دینی را مبنای ساماندهی و برنامهریزی و مدیریت جامعه قرار دهیم و تحولات جهان را بر اساس چارچوبهای دینی تحلیل و ارزیابی کنیم و تحولات جامعه دینی را برآمده از غرب نسازیم. پس معنای روزآمدی و کارآمدی دین به این معناست که دین با نگاه به تحولات زمانی و مکانی، برنامههای خویش را به گونهای ارائه کند که آرمانهای دین به بهترین شکل و در همه عصرها محقق گردد.
3. پرسش ما از طرفداران دیدگاههای تشابهطلب و فمینیستی آن است که آنان چه تدبیری برای سلامت خانواده و تقویت محبت و عاطفه در کانون خانواده، تضمین حقوق متقابل و عادلانه همسران و فرزندان و دیگر مسائل مشابه اندیشیدهاند. اگر ارمغان دیدگاه تشابه، همان کوچه بنبستی است که دنیای غرب به تازگی به پایان آن رسیده است و دچار سردرگمی گشته است، این مدل قابل توصیه در هیچ جای جهان نیست، چه رسد به ایران اسلامی و اگر برنامه دیگری دارند، آنرا بهطور مشخص ارائه و از آن دفاع کنند.
4. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان با وجود آنکه بخش عظیمی از مسائل و مشکلات زنان ناشی از مشکلات و نارساییهای فرهنگی است، اما نویسنده تمام این مشکلات را به عدم ارائه برنامه کارآمد از سوی متفکران اسلامی نسبت داده است. به عبارت دیگر نمیبایست آنچه را در جامعه رخ میدهد، به حساب آرمانهای اسلامی گذاشت و آنگاه در کارآمدی برنامههای دینی موجود تشکیک نمود. البته درست است که برنامهریزیها و مدلهای دینی موجود نیز قطعا نیاز به بازنگری و تکمیل دارند؛ اما چنین نیست که تنها و اساسیترین مشکل این مسئله باشد. به نظر میرسد عوامل عدیدهای را باید مورد توجه قرار داد و منصفانه داوری نمود.
5 . کدام آموزه دینی گفته است که حقوق و مزایای زندگی میان زن و مرد تقسیم نشود. مگر مردان در آموزههای اسلامی موظف نیستند تمام نیازهای مادی همسر خویش را در حد شأن وی فراهم سازند. مگر تهیه مسکن و دیگر نیازمندیهای زندگی بر عهده مردان نیست. آیا بر اساس آموزههای اسلامی کوچکترین وظیفهای در زمینه تأمین اقتصاد خانواده بر عهده زنان گذاشته شده است. حتی کارهای خانه نیز شرعا بر عهده زنان نیست. مگر نه آن است که زن چنانچه درآمد مالی داشته باشد، میتواند همه را برای خویش به مصرف رساند و هیچگونه وظیفهای در قبال خانواده ندارد و مرد نیز هیچگونه حق تصرف در اموال او ندارد. مگر مردان در هنگام ازدواج موظف به پرداخت مهریه زن نیستند. مگر مردان تمامی هزینههای فرزندان از کودکی تا بزرگسالی را بر عهده ندارند. اینها همه الگوی اسلامی روابط اقتصادی زن و مرد در خانواده است. اسلام زن را مالک درآمدهای خویش و مرد را موظف به پرداخت مهریه و نفقه و نیازهای زن و فرزندان میداند و زن در برابر این امور هیچگونه مسئولیت پاسخگویی ندارد تا بتواند به راحتی کانون خانواده به ویژه فرزندان را از وجود سراسر محبت و عاطفه خویش بهرهمند سازد. اگر جامعه ما به دلیل عمل نکردن به این آموزهها دچار مشکلات و نابسامانیهای متعددی بوده و هست، چرا تقصیر را بر گردن متفکران و برنامهریزان دینی میگذاریم.
6. نویسنده مدعی است که حاکمیت مطلق مرد در خانواده صحیح نیست و مطلقانگاری ریاست مرد از سوی آموزههای فمینیستی به نقد کشیده شده است. پرسش ما از نویسنده محترم آن است که کدام اندیشمند مسلمان و حتی کدام مسلمان آشنا با مفاهیم اولیه اسلام مدعی شده است که اسلام مدعی حاکمیت مطلق مرد در خانواده است. مگردر کتابهای فقهی و اخلاقی اسلام چارچوبها و ضوابط مدیریت و سرپرستی مرد در خانواده بیان نشده است. آموزههای دینی ما بر اساس منطق عقلانی و الاهی، مدیریت بر کانون خانواده را حتمی و لازم میداند و مدیریت مرد را با اصول و ضوابط کاملاً عادلانه و انسانی تعریف میکند و این، سرپرستی را محدود به اموری خاص میداند. زن در خانواده در بسیاری از امور خویش کاملاً مستقل است؛ ولی تنها تصمیمگیری نهایی در امور کلان و سرنوشتساز با مرد است که آن هم همراه توجه به مصالح اعضای خانواده و گفتوگو با آنان صورت میپذیرد. اگر نویسنده در مقام نقد حاکمیت مطلق مرد در برخی خانوادههای سنتی است، این مسئله را باید از دیدگاه اسلام تفکیک نمود. به علاوه آنکه امروزه در بسیاری از خانوادههای امروزی معادله سرپرستی و ریاست خانواده به عکس شده است و مردان بر روی کاغذ و در متن قوانین خانواده ریاست و سرپرستی خانواده را در دست دارند؛ اما در عمل، مأموران اجرای دستوارت اعضای خانواده به ویژه همسران خویشاند که البته این پدیده نیز در جای خود نامطلوب و نیازمند نقد است.
7. نویسنده با استناد به نوشتههای برخی نویسندگان متأثر از جریان روشنفکری معاصر، دچار سوء برداشت و تفسیر ناصواب از قرآن کریم در زمینه قوامیت مرد شده است و آنرا در خانواده متغیر و غیرثابت دانسته است؛ درحالیکه هیچیک از مفسران و قرآنشناسان بزرگ شیعه و سنی چنین برداشتی از آیه «الرِّجَالُ قَوَّ مُونَ عَلَی النِّسَآءِ» ارائه نکردهاند. مضافا بر آنکه سرپرستی مرد در خانواده تنها مستند به این یک آیه از قرآن نیست؛ بلکه آیات دیگر و روایات فراوانی که از اهل بیت عصمت علیهمالسلام به دست ما رسیده است، این حکم مسلم و غیرقابل تغییر اسلام را تبیین کردهاند.