چرا مدافعان زنان از فمینیست نامیدن خود بیم دارند؟
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
زنان در ایران در معرض تبعیض جنسیتیاند. برای رفع این تبعیضات باید پویش زنان به یک جنبش نشاندار با عنوان فمینیسم تبدیل شود. بدین منظور باید تمامی عوامل فمینیستی دفاع از حقوق زنان - اعم از متفکران و عناصر اصلی، هواداران و علاقهمندان - با نشانِ «فمینیسم» معرفی شوند و ترسی از فمینیست نامیده شدن نداشته باشندمتن
زنان در ایران، در معرض تبعیض جنسیتی(1) هستند؛ تبعیضهایی که قوانین رسمی، سنتهای بازاندیشینشده مذهبی و فرهنگ مردسالار آنها را تقویت میکند. شمار زیادی از زنان ایران، نسبت به این تبعیضها آگاه شدهاند و از آن رنج میبرند و خواهان اصلاح چنین وضعیتی هستند؛ تعداد زیادی از زنان و مردان در تشکلها و محافل گوناگون، با تبعیضهای جنسیتی مخالفاند و بخشی از آنها برای رفع آن مبارزه میکنند؛ با این همه، پویش زنان هنوز به یک پویش تعیینکننده و اثرگذار مستقل تبدیل نشده است.
______________________________
1. منظور از تبعیضهای جنسیتی تفاوت در صفات فیزیکی مردان و زنان نیست، بلکه این تبعیض به ویژگیهای رفتار مردانه و زنانه در جامعه مربوط میشود. به بیان دیگر، تبعیضهای جنسیتی (Gender) به انتظارات رسمی، حکومتی، اجتماعی و فرهنگی در مورد رفتاری مربوط میشود که برای اعضای هر جنس مناسب دانسته میشود؛ انتظاراتی که معمولاً تبعیضآمیز است. اتفاقا هدف اصلی مطالعات فمینیستی مطالعه همین تبعیضها در دنیای جدید است.
______________________________
به بیان دیگر، پویش زنان هنوز خود را به اندازه یک جنبش اجتماعی بهنام «جنبش زنان» ارتقا نداده است. برای این ادعا دلایل گوناگونی میتوان ذکر کرد.(1) یکی از آنها این است که پویش زنان وقتی به جنبش تبدیل میشود که جامعه شاهد فعالیت «حاملان» با نشان باشد. در جوامعی که شاهد جنبش زنان بودهاند، حاملان این جنبش با عنوان «فمینیست» شناخته شدهاند؛ در صورتیکه در ایران حتی مدافعان زنان (که همان فمینیستها هستند) از کاربرد واژه فمینیست بیم دارند.(2) ازاینرو، تنها پس از ظهور حاملان با نشان میتوان انتظار تکوین تدریجی جنبش زنان را داشت.
چرا حاملان نقشی محوری در تکوین جنبشها و از آن جمله جنبش زنان دارند؟ حاملان همان کسانی هستند که تنهااز تبعیض علیه زنان رنج نمیبرند، بلکه با فعالیت فکری - عملی، فردی - جمعی و محفلی - سازمانی در راه رفع تبعیض کوشش میکنند و با عوامل و نهادهای استحکامبخش تبعیض مبارزه میکنند. به بیان دیگر، حاملان کسانی هستند که یک یا چند مسئله اجتماعی را - در اینجا مسئله زنان را - به یک جنبش اجتماعی تبدیل میکنند تا با «قدرت اجتماعی» ناشی از جنبش، حقوق پایمال شده و شرایط نابرابر جنسیتی را که معمولاً قدرت سیاسی و قدرت نهادهای مرد و پدر سالار آنها را تغذیه میکنند، برطرف کنند.
با این همه، مفهوم «حاملان جنبش» دربرگیرنده چهار دسته از افراد مختلف جامعه در جریان جنبش زنان است:دسته اول، همان فعالان اصلی یا «هسته پیشبرنده» مطالبات زنان در جامعه در جریان پویش زنان است. این عده معمولاً کسانی هستند که اولاً، خودشان نسبت به
______________________________
1. نگارنده در دو نوشته از زوایای دیگری به این دلایل اشاره کرده است. نوشته اول، با عنوان «اختلاط مفهوم فمینیسم با جنبش زنان»، در کتاب جامعهشناسی اجتماعی، به کوشش انتشارات طرح نو به چاپ رسیده است. دومی، با عنوان «ارزیابی پویش زنان ایران»، در آبان 82 در روزنامه یاس نو چاپ شد و هماکنون در سایت اینترنتی رویداد (Rouydad) قابل دسترسی است.
2. نگارنده برای این ادعای خود شواهد زیادی دارد که تنها به چند نمونه اشاره میکند و مدتهاست که با کوشش مدافعان مسلمان حقوق زنان در کمیته زنان جبهه مشارکت ایران اسلامی منشور زنان تهیه شده است. با اینکه این منشور نمونه یک منشور فمینیستی اصلاحطلبانه از سوی مسلمانان ایرانی است، اغلب تهیهکنندگان آن از کاربرد واژه «فمینیسم» خودداری کردهاند. نمونه دیگر، خانم شیرین عبادی برنده جایزه نوبل صلح جهانی است. ایشان با اینکه دو دهه برای اعاده حقوق زنان فعالیت کرده است، اما همچنان خود را فمینیست نمینامد. نمونه دیگر خانم رخشان بنی اعتماد کارگردان سینماست که اغلب فیلمهای تأثیرگذارش دفاع از حقوق زنان است، ولی از کاربرد واژه «فمینیسم» اکراه دارد (با این همه، ادعای نگارنده این نیست که تک تک مدافعان زنان در ایران چنین میکنند، بلکه عدهای هم هستند که با صراحت خود را فمینیست میدانند، ولی هنوز این استفاده در میان فعالان تأثیرگذار رایج نشده است
______________________________
)وضعیت زنان و راههای برونرفت از آن آگاهی دارند و با گفتمانها، نظریهها و راهبردهای فمینیستی نیز آشنا هستند؛ ثانیا، از توانایی بسیجکنندگی و هدایت زنان برای آگاهسازی و توانمندسازی نسبت به استیفای حقوقشان برخوردارند. آنها از برچسب فمینیست نهتنها شرمنده نیستند، بلکه به آن میبالند و افتخار هم میکنند و تقریبا تمام وقت خود را به مبارزه در راه رهایی زنان اختصاص میدهند.
دسته دوم، «هواداران» فمینیستها هستند. هواداران ممکن است کیفیت دسته اول را نداشته باشند و تمام وقت خود را صرف اهداف فمینیستی نکنند، اما معمولاً به فراخوانهای گوناگون دسته اول (مانند کمک مالی، اختصاص وقت، شرکت در اجتماعات و مناسبتها) پاسخ میدهند. دسته سوم از حاملان، «علاقهمندان» به شعارهای فمینیستی هستند. این عده، برخلاف دسته دوم، انرژی و وقت زیادی را اختصاص نمیدهند، ولی دوست دارند اهداف فمینیستها در جامعه تحقق پیدا کند و اگر برای آنان زمینه نگرانکنندهای به وجود نیاید، آماده همدردی و تشویق فمینیستها (مانند رأی دادن به نمایندگان آنها) هستند.(1)
دسته چهارم شامل انبوه میلیونی «بیطرفان» در جامعه است. بیطرفان در جامعه غرق در زندگی خود هستند، ولی اگر بنا به عللی فکر کنند بازار حاملان دسته اول و دوم (و بعد سوم) در جامعه گرم شده و رونق گرفته و در شرایطی که نشانههای پیروزی آنها به چشم بیاید، به احتمال زیاد، عده بسیاری از آنها به پویش زنان میپیوندند.
در ذیل این تقسیمبندی، اکنون بهتر میتوان به این پرسش پاسخ داد که چرا تاکنون در ایران پویش زنان به جنبش تبدیل نشده است؟ وقتی که هنوز مدافعان حقوق و شرایط برابر زنان، خود را آشکارا با عنوان فمینیست (طرفداران حقوق زنان) هویتیابی نمیکنند و به جامعه نمیشناسانند، این بدین معناست که «هواداران» و «علاقه مندان» از هسته بسیجگر و هدایتکننده در جامعه محروماند و جمعیت بیطرف هم به زندگی خود ادامه میدهد و در جامعه هم خبری از جنبش زنان نخواهد بود. اینک به پرسش اصلی این نوشته میرسیم: چرا مدافعان زنان، یا دسته اول حاملان، از کاربرد واژه فمینیست نگرانی دارند و خود را با این واژه هویت یابی نمیکنند؟ از میان دلایل گوناگون، چهار دلیل این نگرانی را به حد کافی
______________________________
1. تفاوت دسته دوم با سوم را با تمثیل ذیل بهتر میتوان روشن کرد. دسته دوم مانند هواداران تیمی هستند که حاضرند برای تشویق اعضای تیمشان حتی در چله زمستان به ورزشگاه بروند و تیمشان را تشویق کنند تا بر رقیب پیروز شود؛ اما دسته سوم همان علاقه مندانی هستند که فقط پای تلویزیون مینشینند و از تیمشان هواداری میکنند.
______________________________
توضیح میدهد: 1. مدافعان زنان خود را با واژه فمینیست هویت یابی نمیکنند زیرا آنها و نیز جامعه، فکر میکنند فمینیسم با «نهاد خانواده» که بنیان جامعه است ضدیت دارد، اما این نگرانی ناشی از بیتوجهی به بدنه اصلی گفتمانها و مطالبات فمینیستی در دویست سال گذشته است؛ زیرا فمینیستها عمدتا با نهاد خانواده ضدیت ندارند، بلکه با نوع خانواده «مردسالار» ضدیت دارند و بهجای آن بر «خانواده دموکراتیک» تأکید میکنند.(1) تنها در معدودی از شاخههای فرعی گفتمانها و مطالعات فمینیستی است که از «ضدیت با خانواده» سخن میرود. 2. آن شاخه از فمینیسم که بر «آزادی بدن» تکیه میکند، این نگرانی را در میان مدافعان زنان ایجاد میکند که گویی فمینیسم باعث رشد و گسترش بیبندوباری یا «اباحهگری» است. این نگرانی نیز پایه محکمی ندارد. اولاً، حرف اصلی گفتمانها و مطالبات فمینیستی گسترش اباحهگری نیست. آنها در تندترین ارزیابیهایشان تنها میگویند «لذت جنسی» هم حق مرد و هم حق زن است، اما در خانوادههای مردسالار، تنها «لذتجویی» مردان مورد توجه است.
ثانیا، فساد و بیبندوباری جوامع مردسالار کمتر از جوامع دموکراتیک نیست، ولی چون این اباحهگری در بخشهای پنهان جامعه است و دیده نمیشود، عدهای فکر میکنند گویی این پدیده وجود ندارد و بیبندوباری ویژه جوامع غربی است. ثالثا، البته وضعیت جامعهای که در آن زنان و مردان حقوق و شرایط برابر داشته باشند (حداقل در تئوری)، برآیندهای ناخواستهای دارد که با یک جامعه مردسالار متفاوت است. اما این وضعیت به هیچوجه دلیل نمیشود که ما فمینیسم را به اباحهگری فروکاهیم. چنین فروکاستن بیپایهای مانند فروکاستن آثار دموکراسی به «ارتداد» و آثار صنعت به «دود» یا فروکاستن دین اسلام به «مسلک خوارج» است.
3. سومین دلیل این نگرانی بیپایه، به پیشینه مارکسیستی فمینیستها در دو دهه اخیر در کشورهای غربی مربوط است. باز اولاً، شاخه اصلی فمینیسم در تاریخ آن، بر دوش فمینیستهای اصلاح طلب بوده و فمینیستهای چپ هم تنها فمینیستهای
______________________________
1. خانواده دموکراتیک، یعنی خانوادهای که همه اعضای آن، اعم از زن و شوهر و فرزندان، در آن احساس وظیفه میکنند و با توافق و رضایت کارهای خانه میان آنان تقسیم میشود. نقد خانواده مردسالار و تأکید بر خانواده دموکراتیک یکی از مفاهیم کلیدی در تئوریهای جدید دموکراسی است - مانند دموکراسی عاطفی. برای آشنایی مختصر با این تحولات نگاه کنید به سخنرانی آنتونی گیدنز، با عنوان «چشمانداز خانواده»، که در مجله آفتاب شماره 29 چاپ شده است.
______________________________
مارکسیست - لنینیست (که همه اغلب از این شاخه از چپ میترسند) نیستند، بلکه فمینیستهای چپ میراثبر سوسیالیسم اروپایی و سوسیال ــ دموکراسی نیز هستند و شاخه چپ افراطی و استالینی فمینیست نیز، هیچ وقت از حد یک «فرقه» گذار نکرده است. ثانیا، فمینیسم هم مثل دموکراسی (در عالم سیاست) با چپ و راست همراه بوده است و به همان دلیلی که ما «دموکراسی» را به چپ استالینی نمیتوانیم فروکاهیم، فمینیسم را هم نمیتوانیم.
4. دلیل دیگر این است که ما در جامعهای زندگی میکنیم که یک گرایش بنیادگرای مذهبی بر بخشهای اصلی ارکان دولت پنهان این جامعه مسلط است و اگر کارگزاران این دولت پنهان، فضای داخلی و بینالمللی را مساعد ببینند، اوضاع را بر «فمینیستها» تنگ خواهند کرد. ازاینرو، لذا حتی زنان معتقد به فمینیسم، از اینکه خود را فمینیست بنامند احتیاط میکنند.
از آنچه در این نوشته آمد میتوان نتیجه گرفت که مدافعان زنان بیهوده نگراناند. (البته بهجز نگرانی ناشی از دلیل چهارم) آنان بدون دغدغه میتوانند از واژههای فمینیست، فمینیستهای ایرانی، فمینیستهای اصلاحطلب و فمینیستهای مسلمان استفاده کنند و با این هویتیابی و پرچمداری در راه اعتلای موقعیت زنان گام بردارند.(1) بدون گذار از چنین فرآیندی، «میلیونها بیطرف» همچنان با تبعیضها میسازند و زندگی میکنند.
اشاره
نویسنده مدعی است زنان در ایران در معرض تبعیض جنسیتیاند. این ادعا مبتنی بر این پیش فرض است که ایشان و همه فمینیستهای خارجی و داخلی هر گونه تفاوت حقوقی و اجتماعی میان زن و مرد را هرچند بر اساس منطق دینی و عقلی باشد تبعیض میدانند؛ درحالیکه نه تنها در اندیشه دینی، بلکه در بسیاری از فرهنگها و تمدنها، بر اساس تفاوتهای عمیق روحی و روانی میان زنان و مردان، به تفاوت در جایگاه و نقش زنان و مردان در برخی عرصههای خانوادگی و اجتماعی قائلاند. البته در این نکته نیز تردیدی نیست که در بسیاری از جوامع از جمله کشور ایران، تضییع حقوق نسبت به زنان در برخی
______________________________
1. البته در اینجا ذکر دو نکته ضروری است. اول، اگر حاملان جنبش خود را با عنوان فمینیست هویتیابی کنند، تنها یکی از شروط تبدیل «مسئله زنان» به «جنبش زنان» فراهم شده است که بررسی شرایط دیگر در حوصله این نوشته نیست. دوم، اگر حاملان جنبش فعال شوند حتی ممکن است پیش از اینکه پویش زنان به جنبش تبدیل شود، خود حکمرانان به مطالبات زنان پاسخ دهند واز ظهور جنبش زنان پیشگیری کنند. بهنظر نکارنده، اگر چنین شود اتفاق خوبی است، ولی معمولاً تجارب جوامع دیگر، حتی جوامع غربی، نشان میدهد که حکومتها و نهادهای مردسالار به راحتی به استیفای حقوق زنان تن ندادهاند.
______________________________
عرصهها بهویژه در خانواده صورت میپذیرد که باید برای رفع آنها کوشید. البته نه با تفکر و عینک فمینیستی چنانکه نویسنده به آن معتقد است.
2. نویسنده بر آن است حاملان جنبش زنان باید آشکارا خود را فمینیست بنامند و تنها راه حل عمومی کردن جنبش، زنان استفاده از واژه فمینیست و معرفی حاملان به این نام است. وی علت این امر را دستاوردهای مثبت فمینیسم دانسته و از فمینیسم به شدت دفاع کرده است. جای بسی تعجب است که نویسندهای که خود را روشنفکر دینی میداند، نسخه مطلوب دفاع از حقوق زنان را نه اسلام و فرهنگ اسلامی که فمینیسم میداند. افزون بر این، گویا ایشان با فمینیسم و پیآمدهای آن در دنیای غرب به خوبی آشنا نیست و از تجربیات تلخ و نامیمون جریان فمینیسم در جهان آگاهی ندارد. فمینیسم جهانی، امروزه با چالشهای اساسی در دنیای غرب روبه روست و پیآمدهای ناگوار آن فریاد متفکران غربی را نیز بلند کرده است. در ذیل به نمونهای از پیآمدهای ناگوار فمینیسم در جهان اشاره میکنیم.
الف) بیبند و باری جنسی: خانم وندی شلیت ــ نویسنده آمریکایی ــ میگوید: بدیهی است وقتی هر کاری آزاد باشد، آزادی جنسی، مزاحمتها و تجاوز به عنف هم افزایش پیدا میکند. جامعهای که علیه شرم و حیا اعلام جنگ کرده، دشمن زنان است.(1)
ب) افزایش موالید نامشروع: در سال 1995 از هر چهار کودکی که توسط دختران نوجوان به دنیا میآمدند، سه کودک در اثر رابطه نامشروع به دنیا آمده بودند. در واشتنگتن دی. سی، تقریبا 97 درصد کودکان دختران نوجوان حاصل رابطه نامشروع بودند.(2)
ج) سستی بنیان خانواده: شلیت میگوید: این روزها بنیان خانواده [در آمریکا] سست شده و در نتیجه، هر بنایی که بر این بنیان ساخته شود، سست است. بچههایی که با یکی از والدین خود زندگی میکنند، دو برابر بچههایی که با هر دو زندگی میکنند، از مدرسه اخراج میشوند. دخترهایی هم که با یکی از والدین زندگی میکنند،دو برابر آنهایی که با هر دو زندگی میکنند، بهطور نامشروع باردار میشوند. کودکانی که تنها با مادرشان زندگی میکنند بیش از بچههای که پدر و مادر هر دو در کنارشان هستند مورد تجاوز قرار میگیرند، افت تحصیلی دارند و یا از مدرسه اخراج میشوند، دست به بزهکاری کودکانه میزنند، مواد مخدر مصرف میکنند و مرتکب جرائم بزرگسالان میشوند.(3)
افزون به آنچه گذشت، امروزه تفکر فمینیسم علاوه بر پیآمدهای اجتماعی، با چالشهای نظریِ جدی رو به روست و اندیشههای فمینیسی در غرب به شدت به نقد کشیده شده است. برخی از چالشهای اساسی دیدگاه فمینیستی در محافل علمی امروز ایران نیز مطرح است.(4)
______________________________
1. فمینیسم در آمریکا تا سال 2003، ص 18
2. همان، ص 205
3. همان، ص 207
4. ر. ک: فمینیسم و دانشهای فمینیستی، ناشر دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، و ر. ک: در آمدی بر نظام شخصیت زنان در اسلام، محمد رضا زیبایی نژاد و محمد تقی سبحانی
______________________________
3ـ نویسنده در دفاع از فمینیسم، میگوید: فمینیسم با نهاد خانوده ضدیت ندارد، بلکه با نوع خانوده مردسالار ضدیت دارد. نگاهی به اندیشههای رادیکال ــ فمینیستها این ادعا را مورد تردید قرار میدهد. یکی از فمینیستهای رادیکال به نام شولامیت فایرستون در کتاب دیالکتیک جنسیت، عامل فرودستی زنان را در طول تاریخ، مسائل بیولوژیکی زنان، یعنی وضعیت خاص زایمان میداند. به نظر وی، تکنولوژیهای جدید، با میسر ساختن لقاح بدون آمیزش، پرورش جنین خارج از رحم و بزرگ کردن بچه خارج از خانواده، زنان را آزاد خواهد کرد. در این روند، خانواده به عنوان واحدی برای تولید مثل و برای اقتصاد از میان خواهد رفت و جامعهای آزاد از نقشهای مبتنی بر جنسیت شکوفا خواهد شد.(1)
همچنین، حتی فمینیستهای فرامدرن که امروزه با خانواده مخالفت نکرده و از آن دفاع میکنند، تعریفی از خانواده ارائه میدهند که چیزی معادل «سرپناه» است، نه خانواه به مفهومی که در فرهنگ اسلامی و ملی ایران وجود دارد. بنابراین بیتردید فمینیسم هرگز خانواده ـ در مفهوم دینی ـ را استحکام نمیبخشد.
4ـ نویسنده میگوید: فمینیسم اباحهگری و بیبند و باری را گسترش نمیدهد.
برخی از اندیشههای فمینیسی برای مقابله با سلطه جنس مرد بر زن پیشنهاد کردهاند که ارتباطات جنسی، در خارج از نهاد خانواده سامان یابد. ازاینرو، همزیستی آزاد با جنس مخالف یا موافق را توصیه کردهاند. گروهی از رادیکال ــ فمینیستهای هم جنسگرا، رابطه با مردان را امری سیاسی میدانند که زمینهساز سلطه جنس مذکر است. بنابراین، زنانی را که به ارتباط با جنس مخالف روی میآورند، به همدستی در ستم بر زنان متهم میکنند و بر این باورند که برای پیروزی در این مبارزه، لازم است روابط جنسی در همجنسگرایی محدود شود.(2)
______________________________
1. هایدی هارتمن، پیش به سوی یک اتحاد مترقیتر، ترجمه آزاده شکوهی، آوای زن، ش 26 ص 45
2. ر. ک: آلیسون جگر، چهار تلقی از فمینیسم، ترجمه س امیری، زنان، ش 31
______________________________
1. منظور از تبعیضهای جنسیتی تفاوت در صفات فیزیکی مردان و زنان نیست، بلکه این تبعیض به ویژگیهای رفتار مردانه و زنانه در جامعه مربوط میشود. به بیان دیگر، تبعیضهای جنسیتی (Gender) به انتظارات رسمی، حکومتی، اجتماعی و فرهنگی در مورد رفتاری مربوط میشود که برای اعضای هر جنس مناسب دانسته میشود؛ انتظاراتی که معمولاً تبعیضآمیز است. اتفاقا هدف اصلی مطالعات فمینیستی مطالعه همین تبعیضها در دنیای جدید است.
______________________________
به بیان دیگر، پویش زنان هنوز خود را به اندازه یک جنبش اجتماعی بهنام «جنبش زنان» ارتقا نداده است. برای این ادعا دلایل گوناگونی میتوان ذکر کرد.(1) یکی از آنها این است که پویش زنان وقتی به جنبش تبدیل میشود که جامعه شاهد فعالیت «حاملان» با نشان باشد. در جوامعی که شاهد جنبش زنان بودهاند، حاملان این جنبش با عنوان «فمینیست» شناخته شدهاند؛ در صورتیکه در ایران حتی مدافعان زنان (که همان فمینیستها هستند) از کاربرد واژه فمینیست بیم دارند.(2) ازاینرو، تنها پس از ظهور حاملان با نشان میتوان انتظار تکوین تدریجی جنبش زنان را داشت.
چرا حاملان نقشی محوری در تکوین جنبشها و از آن جمله جنبش زنان دارند؟ حاملان همان کسانی هستند که تنهااز تبعیض علیه زنان رنج نمیبرند، بلکه با فعالیت فکری - عملی، فردی - جمعی و محفلی - سازمانی در راه رفع تبعیض کوشش میکنند و با عوامل و نهادهای استحکامبخش تبعیض مبارزه میکنند. به بیان دیگر، حاملان کسانی هستند که یک یا چند مسئله اجتماعی را - در اینجا مسئله زنان را - به یک جنبش اجتماعی تبدیل میکنند تا با «قدرت اجتماعی» ناشی از جنبش، حقوق پایمال شده و شرایط نابرابر جنسیتی را که معمولاً قدرت سیاسی و قدرت نهادهای مرد و پدر سالار آنها را تغذیه میکنند، برطرف کنند.
با این همه، مفهوم «حاملان جنبش» دربرگیرنده چهار دسته از افراد مختلف جامعه در جریان جنبش زنان است:دسته اول، همان فعالان اصلی یا «هسته پیشبرنده» مطالبات زنان در جامعه در جریان پویش زنان است. این عده معمولاً کسانی هستند که اولاً، خودشان نسبت به
______________________________
1. نگارنده در دو نوشته از زوایای دیگری به این دلایل اشاره کرده است. نوشته اول، با عنوان «اختلاط مفهوم فمینیسم با جنبش زنان»، در کتاب جامعهشناسی اجتماعی، به کوشش انتشارات طرح نو به چاپ رسیده است. دومی، با عنوان «ارزیابی پویش زنان ایران»، در آبان 82 در روزنامه یاس نو چاپ شد و هماکنون در سایت اینترنتی رویداد (Rouydad) قابل دسترسی است.
2. نگارنده برای این ادعای خود شواهد زیادی دارد که تنها به چند نمونه اشاره میکند و مدتهاست که با کوشش مدافعان مسلمان حقوق زنان در کمیته زنان جبهه مشارکت ایران اسلامی منشور زنان تهیه شده است. با اینکه این منشور نمونه یک منشور فمینیستی اصلاحطلبانه از سوی مسلمانان ایرانی است، اغلب تهیهکنندگان آن از کاربرد واژه «فمینیسم» خودداری کردهاند. نمونه دیگر، خانم شیرین عبادی برنده جایزه نوبل صلح جهانی است. ایشان با اینکه دو دهه برای اعاده حقوق زنان فعالیت کرده است، اما همچنان خود را فمینیست نمینامد. نمونه دیگر خانم رخشان بنی اعتماد کارگردان سینماست که اغلب فیلمهای تأثیرگذارش دفاع از حقوق زنان است، ولی از کاربرد واژه «فمینیسم» اکراه دارد (با این همه، ادعای نگارنده این نیست که تک تک مدافعان زنان در ایران چنین میکنند، بلکه عدهای هم هستند که با صراحت خود را فمینیست میدانند، ولی هنوز این استفاده در میان فعالان تأثیرگذار رایج نشده است
______________________________
)وضعیت زنان و راههای برونرفت از آن آگاهی دارند و با گفتمانها، نظریهها و راهبردهای فمینیستی نیز آشنا هستند؛ ثانیا، از توانایی بسیجکنندگی و هدایت زنان برای آگاهسازی و توانمندسازی نسبت به استیفای حقوقشان برخوردارند. آنها از برچسب فمینیست نهتنها شرمنده نیستند، بلکه به آن میبالند و افتخار هم میکنند و تقریبا تمام وقت خود را به مبارزه در راه رهایی زنان اختصاص میدهند.
دسته دوم، «هواداران» فمینیستها هستند. هواداران ممکن است کیفیت دسته اول را نداشته باشند و تمام وقت خود را صرف اهداف فمینیستی نکنند، اما معمولاً به فراخوانهای گوناگون دسته اول (مانند کمک مالی، اختصاص وقت، شرکت در اجتماعات و مناسبتها) پاسخ میدهند. دسته سوم از حاملان، «علاقهمندان» به شعارهای فمینیستی هستند. این عده، برخلاف دسته دوم، انرژی و وقت زیادی را اختصاص نمیدهند، ولی دوست دارند اهداف فمینیستها در جامعه تحقق پیدا کند و اگر برای آنان زمینه نگرانکنندهای به وجود نیاید، آماده همدردی و تشویق فمینیستها (مانند رأی دادن به نمایندگان آنها) هستند.(1)
دسته چهارم شامل انبوه میلیونی «بیطرفان» در جامعه است. بیطرفان در جامعه غرق در زندگی خود هستند، ولی اگر بنا به عللی فکر کنند بازار حاملان دسته اول و دوم (و بعد سوم) در جامعه گرم شده و رونق گرفته و در شرایطی که نشانههای پیروزی آنها به چشم بیاید، به احتمال زیاد، عده بسیاری از آنها به پویش زنان میپیوندند.
در ذیل این تقسیمبندی، اکنون بهتر میتوان به این پرسش پاسخ داد که چرا تاکنون در ایران پویش زنان به جنبش تبدیل نشده است؟ وقتی که هنوز مدافعان حقوق و شرایط برابر زنان، خود را آشکارا با عنوان فمینیست (طرفداران حقوق زنان) هویتیابی نمیکنند و به جامعه نمیشناسانند، این بدین معناست که «هواداران» و «علاقه مندان» از هسته بسیجگر و هدایتکننده در جامعه محروماند و جمعیت بیطرف هم به زندگی خود ادامه میدهد و در جامعه هم خبری از جنبش زنان نخواهد بود. اینک به پرسش اصلی این نوشته میرسیم: چرا مدافعان زنان، یا دسته اول حاملان، از کاربرد واژه فمینیست نگرانی دارند و خود را با این واژه هویت یابی نمیکنند؟ از میان دلایل گوناگون، چهار دلیل این نگرانی را به حد کافی
______________________________
1. تفاوت دسته دوم با سوم را با تمثیل ذیل بهتر میتوان روشن کرد. دسته دوم مانند هواداران تیمی هستند که حاضرند برای تشویق اعضای تیمشان حتی در چله زمستان به ورزشگاه بروند و تیمشان را تشویق کنند تا بر رقیب پیروز شود؛ اما دسته سوم همان علاقه مندانی هستند که فقط پای تلویزیون مینشینند و از تیمشان هواداری میکنند.
______________________________
توضیح میدهد: 1. مدافعان زنان خود را با واژه فمینیست هویت یابی نمیکنند زیرا آنها و نیز جامعه، فکر میکنند فمینیسم با «نهاد خانواده» که بنیان جامعه است ضدیت دارد، اما این نگرانی ناشی از بیتوجهی به بدنه اصلی گفتمانها و مطالبات فمینیستی در دویست سال گذشته است؛ زیرا فمینیستها عمدتا با نهاد خانواده ضدیت ندارند، بلکه با نوع خانواده «مردسالار» ضدیت دارند و بهجای آن بر «خانواده دموکراتیک» تأکید میکنند.(1) تنها در معدودی از شاخههای فرعی گفتمانها و مطالعات فمینیستی است که از «ضدیت با خانواده» سخن میرود. 2. آن شاخه از فمینیسم که بر «آزادی بدن» تکیه میکند، این نگرانی را در میان مدافعان زنان ایجاد میکند که گویی فمینیسم باعث رشد و گسترش بیبندوباری یا «اباحهگری» است. این نگرانی نیز پایه محکمی ندارد. اولاً، حرف اصلی گفتمانها و مطالبات فمینیستی گسترش اباحهگری نیست. آنها در تندترین ارزیابیهایشان تنها میگویند «لذت جنسی» هم حق مرد و هم حق زن است، اما در خانوادههای مردسالار، تنها «لذتجویی» مردان مورد توجه است.
ثانیا، فساد و بیبندوباری جوامع مردسالار کمتر از جوامع دموکراتیک نیست، ولی چون این اباحهگری در بخشهای پنهان جامعه است و دیده نمیشود، عدهای فکر میکنند گویی این پدیده وجود ندارد و بیبندوباری ویژه جوامع غربی است. ثالثا، البته وضعیت جامعهای که در آن زنان و مردان حقوق و شرایط برابر داشته باشند (حداقل در تئوری)، برآیندهای ناخواستهای دارد که با یک جامعه مردسالار متفاوت است. اما این وضعیت به هیچوجه دلیل نمیشود که ما فمینیسم را به اباحهگری فروکاهیم. چنین فروکاستن بیپایهای مانند فروکاستن آثار دموکراسی به «ارتداد» و آثار صنعت به «دود» یا فروکاستن دین اسلام به «مسلک خوارج» است.
3. سومین دلیل این نگرانی بیپایه، به پیشینه مارکسیستی فمینیستها در دو دهه اخیر در کشورهای غربی مربوط است. باز اولاً، شاخه اصلی فمینیسم در تاریخ آن، بر دوش فمینیستهای اصلاح طلب بوده و فمینیستهای چپ هم تنها فمینیستهای
______________________________
1. خانواده دموکراتیک، یعنی خانوادهای که همه اعضای آن، اعم از زن و شوهر و فرزندان، در آن احساس وظیفه میکنند و با توافق و رضایت کارهای خانه میان آنان تقسیم میشود. نقد خانواده مردسالار و تأکید بر خانواده دموکراتیک یکی از مفاهیم کلیدی در تئوریهای جدید دموکراسی است - مانند دموکراسی عاطفی. برای آشنایی مختصر با این تحولات نگاه کنید به سخنرانی آنتونی گیدنز، با عنوان «چشمانداز خانواده»، که در مجله آفتاب شماره 29 چاپ شده است.
______________________________
مارکسیست - لنینیست (که همه اغلب از این شاخه از چپ میترسند) نیستند، بلکه فمینیستهای چپ میراثبر سوسیالیسم اروپایی و سوسیال ــ دموکراسی نیز هستند و شاخه چپ افراطی و استالینی فمینیست نیز، هیچ وقت از حد یک «فرقه» گذار نکرده است. ثانیا، فمینیسم هم مثل دموکراسی (در عالم سیاست) با چپ و راست همراه بوده است و به همان دلیلی که ما «دموکراسی» را به چپ استالینی نمیتوانیم فروکاهیم، فمینیسم را هم نمیتوانیم.
4. دلیل دیگر این است که ما در جامعهای زندگی میکنیم که یک گرایش بنیادگرای مذهبی بر بخشهای اصلی ارکان دولت پنهان این جامعه مسلط است و اگر کارگزاران این دولت پنهان، فضای داخلی و بینالمللی را مساعد ببینند، اوضاع را بر «فمینیستها» تنگ خواهند کرد. ازاینرو، لذا حتی زنان معتقد به فمینیسم، از اینکه خود را فمینیست بنامند احتیاط میکنند.
از آنچه در این نوشته آمد میتوان نتیجه گرفت که مدافعان زنان بیهوده نگراناند. (البته بهجز نگرانی ناشی از دلیل چهارم) آنان بدون دغدغه میتوانند از واژههای فمینیست، فمینیستهای ایرانی، فمینیستهای اصلاحطلب و فمینیستهای مسلمان استفاده کنند و با این هویتیابی و پرچمداری در راه اعتلای موقعیت زنان گام بردارند.(1) بدون گذار از چنین فرآیندی، «میلیونها بیطرف» همچنان با تبعیضها میسازند و زندگی میکنند.
اشاره
نویسنده مدعی است زنان در ایران در معرض تبعیض جنسیتیاند. این ادعا مبتنی بر این پیش فرض است که ایشان و همه فمینیستهای خارجی و داخلی هر گونه تفاوت حقوقی و اجتماعی میان زن و مرد را هرچند بر اساس منطق دینی و عقلی باشد تبعیض میدانند؛ درحالیکه نه تنها در اندیشه دینی، بلکه در بسیاری از فرهنگها و تمدنها، بر اساس تفاوتهای عمیق روحی و روانی میان زنان و مردان، به تفاوت در جایگاه و نقش زنان و مردان در برخی عرصههای خانوادگی و اجتماعی قائلاند. البته در این نکته نیز تردیدی نیست که در بسیاری از جوامع از جمله کشور ایران، تضییع حقوق نسبت به زنان در برخی
______________________________
1. البته در اینجا ذکر دو نکته ضروری است. اول، اگر حاملان جنبش خود را با عنوان فمینیست هویتیابی کنند، تنها یکی از شروط تبدیل «مسئله زنان» به «جنبش زنان» فراهم شده است که بررسی شرایط دیگر در حوصله این نوشته نیست. دوم، اگر حاملان جنبش فعال شوند حتی ممکن است پیش از اینکه پویش زنان به جنبش تبدیل شود، خود حکمرانان به مطالبات زنان پاسخ دهند واز ظهور جنبش زنان پیشگیری کنند. بهنظر نکارنده، اگر چنین شود اتفاق خوبی است، ولی معمولاً تجارب جوامع دیگر، حتی جوامع غربی، نشان میدهد که حکومتها و نهادهای مردسالار به راحتی به استیفای حقوق زنان تن ندادهاند.
______________________________
عرصهها بهویژه در خانواده صورت میپذیرد که باید برای رفع آنها کوشید. البته نه با تفکر و عینک فمینیستی چنانکه نویسنده به آن معتقد است.
2. نویسنده بر آن است حاملان جنبش زنان باید آشکارا خود را فمینیست بنامند و تنها راه حل عمومی کردن جنبش، زنان استفاده از واژه فمینیست و معرفی حاملان به این نام است. وی علت این امر را دستاوردهای مثبت فمینیسم دانسته و از فمینیسم به شدت دفاع کرده است. جای بسی تعجب است که نویسندهای که خود را روشنفکر دینی میداند، نسخه مطلوب دفاع از حقوق زنان را نه اسلام و فرهنگ اسلامی که فمینیسم میداند. افزون بر این، گویا ایشان با فمینیسم و پیآمدهای آن در دنیای غرب به خوبی آشنا نیست و از تجربیات تلخ و نامیمون جریان فمینیسم در جهان آگاهی ندارد. فمینیسم جهانی، امروزه با چالشهای اساسی در دنیای غرب روبه روست و پیآمدهای ناگوار آن فریاد متفکران غربی را نیز بلند کرده است. در ذیل به نمونهای از پیآمدهای ناگوار فمینیسم در جهان اشاره میکنیم.
الف) بیبند و باری جنسی: خانم وندی شلیت ــ نویسنده آمریکایی ــ میگوید: بدیهی است وقتی هر کاری آزاد باشد، آزادی جنسی، مزاحمتها و تجاوز به عنف هم افزایش پیدا میکند. جامعهای که علیه شرم و حیا اعلام جنگ کرده، دشمن زنان است.(1)
ب) افزایش موالید نامشروع: در سال 1995 از هر چهار کودکی که توسط دختران نوجوان به دنیا میآمدند، سه کودک در اثر رابطه نامشروع به دنیا آمده بودند. در واشتنگتن دی. سی، تقریبا 97 درصد کودکان دختران نوجوان حاصل رابطه نامشروع بودند.(2)
ج) سستی بنیان خانواده: شلیت میگوید: این روزها بنیان خانواده [در آمریکا] سست شده و در نتیجه، هر بنایی که بر این بنیان ساخته شود، سست است. بچههایی که با یکی از والدین خود زندگی میکنند، دو برابر بچههایی که با هر دو زندگی میکنند، از مدرسه اخراج میشوند. دخترهایی هم که با یکی از والدین زندگی میکنند،دو برابر آنهایی که با هر دو زندگی میکنند، بهطور نامشروع باردار میشوند. کودکانی که تنها با مادرشان زندگی میکنند بیش از بچههای که پدر و مادر هر دو در کنارشان هستند مورد تجاوز قرار میگیرند، افت تحصیلی دارند و یا از مدرسه اخراج میشوند، دست به بزهکاری کودکانه میزنند، مواد مخدر مصرف میکنند و مرتکب جرائم بزرگسالان میشوند.(3)
افزون به آنچه گذشت، امروزه تفکر فمینیسم علاوه بر پیآمدهای اجتماعی، با چالشهای نظریِ جدی رو به روست و اندیشههای فمینیسی در غرب به شدت به نقد کشیده شده است. برخی از چالشهای اساسی دیدگاه فمینیستی در محافل علمی امروز ایران نیز مطرح است.(4)
______________________________
1. فمینیسم در آمریکا تا سال 2003، ص 18
2. همان، ص 205
3. همان، ص 207
4. ر. ک: فمینیسم و دانشهای فمینیستی، ناشر دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، و ر. ک: در آمدی بر نظام شخصیت زنان در اسلام، محمد رضا زیبایی نژاد و محمد تقی سبحانی
______________________________
3ـ نویسنده در دفاع از فمینیسم، میگوید: فمینیسم با نهاد خانوده ضدیت ندارد، بلکه با نوع خانوده مردسالار ضدیت دارد. نگاهی به اندیشههای رادیکال ــ فمینیستها این ادعا را مورد تردید قرار میدهد. یکی از فمینیستهای رادیکال به نام شولامیت فایرستون در کتاب دیالکتیک جنسیت، عامل فرودستی زنان را در طول تاریخ، مسائل بیولوژیکی زنان، یعنی وضعیت خاص زایمان میداند. به نظر وی، تکنولوژیهای جدید، با میسر ساختن لقاح بدون آمیزش، پرورش جنین خارج از رحم و بزرگ کردن بچه خارج از خانواده، زنان را آزاد خواهد کرد. در این روند، خانواده به عنوان واحدی برای تولید مثل و برای اقتصاد از میان خواهد رفت و جامعهای آزاد از نقشهای مبتنی بر جنسیت شکوفا خواهد شد.(1)
همچنین، حتی فمینیستهای فرامدرن که امروزه با خانواده مخالفت نکرده و از آن دفاع میکنند، تعریفی از خانواده ارائه میدهند که چیزی معادل «سرپناه» است، نه خانواه به مفهومی که در فرهنگ اسلامی و ملی ایران وجود دارد. بنابراین بیتردید فمینیسم هرگز خانواده ـ در مفهوم دینی ـ را استحکام نمیبخشد.
4ـ نویسنده میگوید: فمینیسم اباحهگری و بیبند و باری را گسترش نمیدهد.
برخی از اندیشههای فمینیسی برای مقابله با سلطه جنس مرد بر زن پیشنهاد کردهاند که ارتباطات جنسی، در خارج از نهاد خانواده سامان یابد. ازاینرو، همزیستی آزاد با جنس مخالف یا موافق را توصیه کردهاند. گروهی از رادیکال ــ فمینیستهای هم جنسگرا، رابطه با مردان را امری سیاسی میدانند که زمینهساز سلطه جنس مذکر است. بنابراین، زنانی را که به ارتباط با جنس مخالف روی میآورند، به همدستی در ستم بر زنان متهم میکنند و بر این باورند که برای پیروزی در این مبارزه، لازم است روابط جنسی در همجنسگرایی محدود شود.(2)
______________________________
1. هایدی هارتمن، پیش به سوی یک اتحاد مترقیتر، ترجمه آزاده شکوهی، آوای زن، ش 26 ص 45
2. ر. ک: آلیسون جگر، چهار تلقی از فمینیسم، ترجمه س امیری، زنان، ش 31