آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

زنان در جامعه با نظام مردانه‏نگر و مردسالار مواجه‏اند و برای تغییر این نظام و حصول برابری میان زن و مرد باید همگی سیمون دوبوار باشند و برای ایجاد تساوی و برابری میان زن و مرد و بازپس‏گیری حقوق خویش از مردان به پاخیزند.

متن

وقایع اتفاقیه، 11/3/83
«همه زن‏ها می‏توانند سیمون دوبوار باشند». این جمله‏ای است که در نمایشگاه مطبوعات از پسر جوانی که خودش را حامی شیوه «مردسالارانه» می‏دانست شنیدم. وی معتقد بود که زنان از توانایی بالا و تحسین‏برانگیزی برخوردارند و می‏گفت: «نمی‏دانم چرا زنان جامعه ما، از این همه قدرت و توانمندی برای احقاق حقوق مادی و معنوی خود استفاده نمی‏کنند و هم‏چنان بدون دلیل، حقوق انسانی و اجتماعی‏شان را واگذار می‏کنند و در جهت تغییر وضعیت گام برنمی‏دارند».
واقعیت این است که امروز بهانه نداشتن برای خودباوری از سوی زنان، دست‏آویز بسیار خوبی برای مردانی است که قصد واگزاری فرصت‏های برابر در حوزه‏های مختلف را به زنان ندارند و به همین دلیل سعی می‏کنند با تمسک به عدم توانمندی و کارآیی و یا شایستگی آنها، تمامی ابزارها و منابع اجتماعی را به خود اختصاص دهند. آنها زنان را رقیب خود می‏دانند و برای حذف رقیب از هر بهانه‏ای استفاده می‏کنند.
بدیهی است بر اساس پیوند بین فعالیت‏های مختلف در هر جامعه روند پویایی شکل می‏گیرد که تابعی از نگرش‏ها و باورهای آگاهانه یا ناخودآگاهانه است که نظام مردسالار و مردانه‏نگر به ما تحمیل می‏کند و از جزئی‏ترین تا کلی‏ترین مسائل جامعه را دربرمی‏گیرد. حتی خانواده در جهت تحکیم همین روابط، «مردانه‏نگری» را در جامعه بازتولید می‏کند و در نهایت، زن تبدیل به موجودی وابسته، غیرمستقل و با هویتی مبهم و تاریک می‏شود. زنی که بدون بهره‏مندی از هویتی انسانی و آزاد، یا همسر است یا دختر یا خواهر و یا مادر. بر همین اساس، نقش‏ها، اظهارنظرها، رفتارها، وظایف، اختیارات، حقوق و حتی حدود مشارکت زنان بر اساس نوع جنسیت، مشخص و تعریف می‏شود و در نهایت باور عمومی را به این نتیجه می‏رساند که زن آمادگی پذیرش مسئولیت‏های کلان اجتماعی را ندارد و بهتر است تا رسیدن به این مرحله با وضعیت موجود بسازد. نظام آموزشی و تبلیغاتی هم در حق تربیت زنان کوتاهی نمی‏کند و با تلقین و تکرار و جامعه‏پذیری، کلیشه‏ها و چارچوب‏ها را بیش از پیش درونی می‏کند.
این سیستم نه تنها باورهای مردسالارانه را تقویت، بلکه انگاره‏های بعدی اجتماعی را معین می‏کند. الگوهای تفسیم کار جنسیتی در این کتاب‏ها آموزش می‏دهد که مردان به عرصه‏های اجتماعی و زنان به کار خانگی تعلق دارند.
فرهنگ تأیید شده رسمی هم که از سوی قدرتمندان حمایت می‏شود، زنان را به ساحت قدرت سیاسی راه نمی‏دهد و نیمی از جامعه به بهانه زن‏بودن حذف می‏شوند. در چنین فضایی زنان نقشی زیردستانه بازی می‏کنند و بسیاری از زنان فعال به ناچار از رفتارهای مردسالار برای ماندن در صحنه فعالیت‏های اجتماعی پیروی می‏کنند و زیر سایه مردان و در پیروی از نگرش‏های مردانه نسبت به مسائل پیرامونی فعالیت می‏کنند. حتی بسیاری از تشکل‏های زنان از استقلال واقعی دور هستند و به عنوان شاخه و زیرگروه عمل می‏کنند.
خلاصه آنکه، ما با جامعه‏ای روبه‏رو هستیم که از نشانه‏های رشدیافتگی محروم است و بسیاری از راه‏های ارتقا و کسب فرصت‏های برابر از زنان گرفته شده است. البته من هم معتقدم که هر زنی نه تنها می‏تواند، بلکه باید سیمون دوبوار باشد؛ هرچند که هنوز ریاست خانواده با مرد است و مرد از اختیارات قانونی فراوانی برای اعمال سلطه و خشونت استفاده می‏کند و هنوز زنان در صورت عدم اطاعت، از نفقه محروم می‏شوند و حق طلاق با مرد است و مرد می‏تواند با کار کردن و درس خواندن و مسافرت زن مخالفت کند. هنوز نظر مادر در ازدواج در صورت فوت پدر، دخیل نیست و زنان بسیاری در گوشه و کنار شهر و کشور ما با فحاشی و خشونت و ناسزا و قتل‏های ناموسی روبه رو هستند. هتل‏ها و مسافرخانه‏ها از دادن اتاق به زن تنها معذورند و اگر زن مسلمانی به قتل رسید، مجازات قاتل بر حسب آنکه زن باشد یا مرد، متفاوت است. از همه اینها گذشته، زنان ما از حداقل امکانات ورزشی و تفریحی محرومند و برای گذراندن اوقات فراغت، امکانات شهری تعریف شده‏ای ندارند. وزیر شدن زنان تبدیل به سنگر غیرقابل فتحی شده است و ریاست جمهوری هم‏چنان در ید قدرت مردان قرار دارد و ده‏ها هنوز و هنوز دیگر که با مقاومت گسترده روبه‏رو است. اما با همه این حرف‏ها، به یقین همه زنان ما می‏توانند هر روز با خود این جمله معروف او را تکرار کنند که «زنان، زن متولد نمی‏شوند؛ بلکه زن تربیت می‏شوند».
اشاره
1. عمده‏ترین سخن نویسنده در نوشتار حاضر این است که زنان فاقد ویژگی‏های خاص زنانه‏اند و زنان را زن تربیت می‏کنند؛ یعنی خصوصیات زنانگی آنان محصول تربیت اجتماعی است. البته این سخن حرف تازه‏ای نیست؛ بلکه همان شعار معروف فمینیست‏های رادیکال در سال‏های 1950 ــ1960 میلادی است که امروز تاریخ مصرف آن به پایان رسیده است. فمینیست‏های رادیکال و در رأس آنها سیمون دوبوار با طرح شعارهای تند و افکار زنانگی زنان و مقابله شدید با مردان، کار را به جایی رساندند که ازدواج، بارداری، فرزندداری و همسری را عامل اسارت زنان در برابر مردان دانستند و شعار «زنان بدون مردان» را سرلوحه کار خویش قرار دادند و سرانجام، زنان را به هم‏جنس‏گرایی فراخواندند.
ناگفته پیداست که هر انسان منصفی تفاوت‏های آشکاری میان روحیات زنان و مردان می‏یابد که ناشی از آفرینش و عمق وجود آن دو می‏باشد و این تفاوت‏ها حتی از زمان کودکی در رفتارهای دختر و پسر به خوبی قابل مشاهده است. افکار زنانگی زنان، آنان را در وضعیت نامطلوبی قرار می‏دهد؛ از نعمت‏های الاهی و فطری خویش محروم می‏سازد؛ آنان را در مسابقه‏ای مردانه وارد می‏سازد و عرصه هنرنمایی را از ایشان سلب می‏کند. بنابراین، اگر کسانی مدعی دفاع از حقوق زنان‏اند، بایستی با حفظ زنانگی زنان و پذیرفتن تفاوت‏های آشکار زن و مرد، در راستای ارتقاء جایگاه و شخصیت زن و دفاع از حقوق او تلاش کنند. امروزه در دنیای غرب نیز سخن از توجه به زنانگی زنان است و آنان نیز در حال بازگشت از راه اشتباه «نفی زنانگی زنان» هستند. امروزه فمینیست‏های پست‏مدرن با نفی افراطگری‏های فمینیست‏های رادیکال، سخن از لزوم توجه به ویژگی‏های زنانه به میان می‏آورند. مکتب حیات‏بخش اسلام با توجه به صحیفه تکوین و تفاوت‏های عمیق میان زن و مرد، حقوق، تکالیف و جایگاه‏های متناسب با هر یک از زن و مرد را برای آن دو در نظر گرفته است؛ در برابر دیدگاه تشابه‏محور غرب، دیدگاه تناسب و هماهنگی حقوق و تکالیف با ویژگی‏های تکوینی را مطرح می‏سازد؛ در برابر تفکر پست‏نگر نسبت به زن، شخصیت انسانی زن را با مرد برابر می‏داند و همه زمینه‏های رشد و تعالی را برای زن و مرد به طور یکسان فراهم ساخته است.
2. اعتقاد نویسنده مبنی بر اینکه همه زنان باید سیمون دوبوار باشند و ازاین‏رو بر علیه نظام مردسالار و فرهنگ حاکم مردانه‏نگر قیام کنند و حقوق خویش را از مردان بازستانند، دقیقا برگرفته از تفکرات فمینیسم افراطی است که سیمون دوبوار از نظریه‏پردازان آن بود. فمینیست‏های تندرو با حرکت‏های افراطی در مقابله با مردان و ایجاد جو تخاصم و تقابل میان زن و مرد، جامعه را به عرصه تاخت و تاز و رقابت برای کسب رفاه، قدرت، ثروت و شهرت تبدیل کردند. البته بر اساس جهان‏بینی الحادی و فردگرای غرب چنین پی‏آمدهایی غیرطبیعی نیست؛ اما در جامعه الاهی و اسلامی، زن و مرد خود را در تقابل و تخاصم نمی‏بینند و نزاع بر سر قدرت و دست‏یابی به لذت و رفاه نیست. هدف زن و مرد در چنین جامعه‏ای، کسب تعالی و دست‏یابی به سعادت دنیا و آخرت است که آن هم در پرتو حرکت در مسیر و چارچوب برنامه ارائه شده از سوی خداوند که توسط انبیا و اوصیاء الاهی بیان شده است صورت می‏گیرد. زن و مرد در دیدگاه اسلامی می‏خواهند با انجام وظایف الاهی خویش، به مقام قرب خداوند دست‏یابند و از همین‏رو، نزاع بر سر کسب قدرت، شهرت و ثروت، بی‏معناست.
3. نویسنده مدعی است که زنان جامعه ما بدون بهره‏مندی از هویتی انسانی و آزاد، یا همسرند یا دختر و یا مادر. اگر مقصود وی این است که همسر، دختر یا مادر بودن، موجب سلب هویت انسانی و شخصیت مستقل زن است، در پاسخ باید گفت چنین دیدگاهی در تفکر اسلامی جایگاهی ندارد. زنان مسلمان درحالی‏که همسر یا مادرند، هویتی انسانی دارند و شخصیت انسانی آنان محفوظ و محترم است و خود حاکم بر سرنوشت خویش‏اند. البته کانون خانواده در راستای حمایت از آنان، ضوابط و حدودی را برای زنان و مردان اعمال می‏کند که هیچ‏گونه منافاتی با شخصیت و هویت انسانی آنان ندارد.
4. از آنجا که نویسنده فرهنگ تشابه و همانندی زن و مرد در غرب را مطلوب، و نشانه رشد و توسعه می‏داند، مدعی است که جامعه ما به دلیل نبود فرصت‏های برابر برای زنان، جامعه‏ای رشدنایافته است. درحالی‏که ما معتقدیم شاخصه‏های رشد و عدم رشد در یک جامعه اسلامی باید از چارچوب‏های دینی به دست آید تا بتوان بر اساس آن داوری کرد. در نتیجه ملاک‏های رشد و توسعه متفاوت خواهد بود و تساوی و تشابه زن و مرد نه تنها نشان رشدیافتگی نیست، بلکه علامت انحطاط و عقب‏ماندگی است.

تبلیغات