ما را زن تربیت می کنند
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
زنان در جامعه با نظام مردانهنگر و مردسالار مواجهاند و برای تغییر این نظام و حصول برابری میان زن و مرد باید همگی سیمون دوبوار باشند و برای ایجاد تساوی و برابری میان زن و مرد و بازپسگیری حقوق خویش از مردان به پاخیزند.متن
وقایع اتفاقیه، 11/3/83
«همه زنها میتوانند سیمون دوبوار باشند». این جملهای است که در نمایشگاه مطبوعات از پسر جوانی که خودش را حامی شیوه «مردسالارانه» میدانست شنیدم. وی معتقد بود که زنان از توانایی بالا و تحسینبرانگیزی برخوردارند و میگفت: «نمیدانم چرا زنان جامعه ما، از این همه قدرت و توانمندی برای احقاق حقوق مادی و معنوی خود استفاده نمیکنند و همچنان بدون دلیل، حقوق انسانی و اجتماعیشان را واگذار میکنند و در جهت تغییر وضعیت گام برنمیدارند».
واقعیت این است که امروز بهانه نداشتن برای خودباوری از سوی زنان، دستآویز بسیار خوبی برای مردانی است که قصد واگزاری فرصتهای برابر در حوزههای مختلف را به زنان ندارند و به همین دلیل سعی میکنند با تمسک به عدم توانمندی و کارآیی و یا شایستگی آنها، تمامی ابزارها و منابع اجتماعی را به خود اختصاص دهند. آنها زنان را رقیب خود میدانند و برای حذف رقیب از هر بهانهای استفاده میکنند.
بدیهی است بر اساس پیوند بین فعالیتهای مختلف در هر جامعه روند پویایی شکل میگیرد که تابعی از نگرشها و باورهای آگاهانه یا ناخودآگاهانه است که نظام مردسالار و مردانهنگر به ما تحمیل میکند و از جزئیترین تا کلیترین مسائل جامعه را دربرمیگیرد. حتی خانواده در جهت تحکیم همین روابط، «مردانهنگری» را در جامعه بازتولید میکند و در نهایت، زن تبدیل به موجودی وابسته، غیرمستقل و با هویتی مبهم و تاریک میشود. زنی که بدون بهرهمندی از هویتی انسانی و آزاد، یا همسر است یا دختر یا خواهر و یا مادر. بر همین اساس، نقشها، اظهارنظرها، رفتارها، وظایف، اختیارات، حقوق و حتی حدود مشارکت زنان بر اساس نوع جنسیت، مشخص و تعریف میشود و در نهایت باور عمومی را به این نتیجه میرساند که زن آمادگی پذیرش مسئولیتهای کلان اجتماعی را ندارد و بهتر است تا رسیدن به این مرحله با وضعیت موجود بسازد. نظام آموزشی و تبلیغاتی هم در حق تربیت زنان کوتاهی نمیکند و با تلقین و تکرار و جامعهپذیری، کلیشهها و چارچوبها را بیش از پیش درونی میکند.
این سیستم نه تنها باورهای مردسالارانه را تقویت، بلکه انگارههای بعدی اجتماعی را معین میکند. الگوهای تفسیم کار جنسیتی در این کتابها آموزش میدهد که مردان به عرصههای اجتماعی و زنان به کار خانگی تعلق دارند.
فرهنگ تأیید شده رسمی هم که از سوی قدرتمندان حمایت میشود، زنان را به ساحت قدرت سیاسی راه نمیدهد و نیمی از جامعه به بهانه زنبودن حذف میشوند. در چنین فضایی زنان نقشی زیردستانه بازی میکنند و بسیاری از زنان فعال به ناچار از رفتارهای مردسالار برای ماندن در صحنه فعالیتهای اجتماعی پیروی میکنند و زیر سایه مردان و در پیروی از نگرشهای مردانه نسبت به مسائل پیرامونی فعالیت میکنند. حتی بسیاری از تشکلهای زنان از استقلال واقعی دور هستند و به عنوان شاخه و زیرگروه عمل میکنند.
خلاصه آنکه، ما با جامعهای روبهرو هستیم که از نشانههای رشدیافتگی محروم است و بسیاری از راههای ارتقا و کسب فرصتهای برابر از زنان گرفته شده است. البته من هم معتقدم که هر زنی نه تنها میتواند، بلکه باید سیمون دوبوار باشد؛ هرچند که هنوز ریاست خانواده با مرد است و مرد از اختیارات قانونی فراوانی برای اعمال سلطه و خشونت استفاده میکند و هنوز زنان در صورت عدم اطاعت، از نفقه محروم میشوند و حق طلاق با مرد است و مرد میتواند با کار کردن و درس خواندن و مسافرت زن مخالفت کند. هنوز نظر مادر در ازدواج در صورت فوت پدر، دخیل نیست و زنان بسیاری در گوشه و کنار شهر و کشور ما با فحاشی و خشونت و ناسزا و قتلهای ناموسی روبه رو هستند. هتلها و مسافرخانهها از دادن اتاق به زن تنها معذورند و اگر زن مسلمانی به قتل رسید، مجازات قاتل بر حسب آنکه زن باشد یا مرد، متفاوت است. از همه اینها گذشته، زنان ما از حداقل امکانات ورزشی و تفریحی محرومند و برای گذراندن اوقات فراغت، امکانات شهری تعریف شدهای ندارند. وزیر شدن زنان تبدیل به سنگر غیرقابل فتحی شده است و ریاست جمهوری همچنان در ید قدرت مردان قرار دارد و دهها هنوز و هنوز دیگر که با مقاومت گسترده روبهرو است. اما با همه این حرفها، به یقین همه زنان ما میتوانند هر روز با خود این جمله معروف او را تکرار کنند که «زنان، زن متولد نمیشوند؛ بلکه زن تربیت میشوند».
اشاره
1. عمدهترین سخن نویسنده در نوشتار حاضر این است که زنان فاقد ویژگیهای خاص زنانهاند و زنان را زن تربیت میکنند؛ یعنی خصوصیات زنانگی آنان محصول تربیت اجتماعی است. البته این سخن حرف تازهای نیست؛ بلکه همان شعار معروف فمینیستهای رادیکال در سالهای 1950 ــ1960 میلادی است که امروز تاریخ مصرف آن به پایان رسیده است. فمینیستهای رادیکال و در رأس آنها سیمون دوبوار با طرح شعارهای تند و افکار زنانگی زنان و مقابله شدید با مردان، کار را به جایی رساندند که ازدواج، بارداری، فرزندداری و همسری را عامل اسارت زنان در برابر مردان دانستند و شعار «زنان بدون مردان» را سرلوحه کار خویش قرار دادند و سرانجام، زنان را به همجنسگرایی فراخواندند.
ناگفته پیداست که هر انسان منصفی تفاوتهای آشکاری میان روحیات زنان و مردان مییابد که ناشی از آفرینش و عمق وجود آن دو میباشد و این تفاوتها حتی از زمان کودکی در رفتارهای دختر و پسر به خوبی قابل مشاهده است. افکار زنانگی زنان، آنان را در وضعیت نامطلوبی قرار میدهد؛ از نعمتهای الاهی و فطری خویش محروم میسازد؛ آنان را در مسابقهای مردانه وارد میسازد و عرصه هنرنمایی را از ایشان سلب میکند. بنابراین، اگر کسانی مدعی دفاع از حقوق زناناند، بایستی با حفظ زنانگی زنان و پذیرفتن تفاوتهای آشکار زن و مرد، در راستای ارتقاء جایگاه و شخصیت زن و دفاع از حقوق او تلاش کنند. امروزه در دنیای غرب نیز سخن از توجه به زنانگی زنان است و آنان نیز در حال بازگشت از راه اشتباه «نفی زنانگی زنان» هستند. امروزه فمینیستهای پستمدرن با نفی افراطگریهای فمینیستهای رادیکال، سخن از لزوم توجه به ویژگیهای زنانه به میان میآورند. مکتب حیاتبخش اسلام با توجه به صحیفه تکوین و تفاوتهای عمیق میان زن و مرد، حقوق، تکالیف و جایگاههای متناسب با هر یک از زن و مرد را برای آن دو در نظر گرفته است؛ در برابر دیدگاه تشابهمحور غرب، دیدگاه تناسب و هماهنگی حقوق و تکالیف با ویژگیهای تکوینی را مطرح میسازد؛ در برابر تفکر پستنگر نسبت به زن، شخصیت انسانی زن را با مرد برابر میداند و همه زمینههای رشد و تعالی را برای زن و مرد به طور یکسان فراهم ساخته است.
2. اعتقاد نویسنده مبنی بر اینکه همه زنان باید سیمون دوبوار باشند و ازاینرو بر علیه نظام مردسالار و فرهنگ حاکم مردانهنگر قیام کنند و حقوق خویش را از مردان بازستانند، دقیقا برگرفته از تفکرات فمینیسم افراطی است که سیمون دوبوار از نظریهپردازان آن بود. فمینیستهای تندرو با حرکتهای افراطی در مقابله با مردان و ایجاد جو تخاصم و تقابل میان زن و مرد، جامعه را به عرصه تاخت و تاز و رقابت برای کسب رفاه، قدرت، ثروت و شهرت تبدیل کردند. البته بر اساس جهانبینی الحادی و فردگرای غرب چنین پیآمدهایی غیرطبیعی نیست؛ اما در جامعه الاهی و اسلامی، زن و مرد خود را در تقابل و تخاصم نمیبینند و نزاع بر سر قدرت و دستیابی به لذت و رفاه نیست. هدف زن و مرد در چنین جامعهای، کسب تعالی و دستیابی به سعادت دنیا و آخرت است که آن هم در پرتو حرکت در مسیر و چارچوب برنامه ارائه شده از سوی خداوند که توسط انبیا و اوصیاء الاهی بیان شده است صورت میگیرد. زن و مرد در دیدگاه اسلامی میخواهند با انجام وظایف الاهی خویش، به مقام قرب خداوند دستیابند و از همینرو، نزاع بر سر کسب قدرت، شهرت و ثروت، بیمعناست.
3. نویسنده مدعی است که زنان جامعه ما بدون بهرهمندی از هویتی انسانی و آزاد، یا همسرند یا دختر و یا مادر. اگر مقصود وی این است که همسر، دختر یا مادر بودن، موجب سلب هویت انسانی و شخصیت مستقل زن است، در پاسخ باید گفت چنین دیدگاهی در تفکر اسلامی جایگاهی ندارد. زنان مسلمان درحالیکه همسر یا مادرند، هویتی انسانی دارند و شخصیت انسانی آنان محفوظ و محترم است و خود حاکم بر سرنوشت خویشاند. البته کانون خانواده در راستای حمایت از آنان، ضوابط و حدودی را برای زنان و مردان اعمال میکند که هیچگونه منافاتی با شخصیت و هویت انسانی آنان ندارد.
4. از آنجا که نویسنده فرهنگ تشابه و همانندی زن و مرد در غرب را مطلوب، و نشانه رشد و توسعه میداند، مدعی است که جامعه ما به دلیل نبود فرصتهای برابر برای زنان، جامعهای رشدنایافته است. درحالیکه ما معتقدیم شاخصههای رشد و عدم رشد در یک جامعه اسلامی باید از چارچوبهای دینی به دست آید تا بتوان بر اساس آن داوری کرد. در نتیجه ملاکهای رشد و توسعه متفاوت خواهد بود و تساوی و تشابه زن و مرد نه تنها نشان رشدیافتگی نیست، بلکه علامت انحطاط و عقبماندگی است.
«همه زنها میتوانند سیمون دوبوار باشند». این جملهای است که در نمایشگاه مطبوعات از پسر جوانی که خودش را حامی شیوه «مردسالارانه» میدانست شنیدم. وی معتقد بود که زنان از توانایی بالا و تحسینبرانگیزی برخوردارند و میگفت: «نمیدانم چرا زنان جامعه ما، از این همه قدرت و توانمندی برای احقاق حقوق مادی و معنوی خود استفاده نمیکنند و همچنان بدون دلیل، حقوق انسانی و اجتماعیشان را واگذار میکنند و در جهت تغییر وضعیت گام برنمیدارند».
واقعیت این است که امروز بهانه نداشتن برای خودباوری از سوی زنان، دستآویز بسیار خوبی برای مردانی است که قصد واگزاری فرصتهای برابر در حوزههای مختلف را به زنان ندارند و به همین دلیل سعی میکنند با تمسک به عدم توانمندی و کارآیی و یا شایستگی آنها، تمامی ابزارها و منابع اجتماعی را به خود اختصاص دهند. آنها زنان را رقیب خود میدانند و برای حذف رقیب از هر بهانهای استفاده میکنند.
بدیهی است بر اساس پیوند بین فعالیتهای مختلف در هر جامعه روند پویایی شکل میگیرد که تابعی از نگرشها و باورهای آگاهانه یا ناخودآگاهانه است که نظام مردسالار و مردانهنگر به ما تحمیل میکند و از جزئیترین تا کلیترین مسائل جامعه را دربرمیگیرد. حتی خانواده در جهت تحکیم همین روابط، «مردانهنگری» را در جامعه بازتولید میکند و در نهایت، زن تبدیل به موجودی وابسته، غیرمستقل و با هویتی مبهم و تاریک میشود. زنی که بدون بهرهمندی از هویتی انسانی و آزاد، یا همسر است یا دختر یا خواهر و یا مادر. بر همین اساس، نقشها، اظهارنظرها، رفتارها، وظایف، اختیارات، حقوق و حتی حدود مشارکت زنان بر اساس نوع جنسیت، مشخص و تعریف میشود و در نهایت باور عمومی را به این نتیجه میرساند که زن آمادگی پذیرش مسئولیتهای کلان اجتماعی را ندارد و بهتر است تا رسیدن به این مرحله با وضعیت موجود بسازد. نظام آموزشی و تبلیغاتی هم در حق تربیت زنان کوتاهی نمیکند و با تلقین و تکرار و جامعهپذیری، کلیشهها و چارچوبها را بیش از پیش درونی میکند.
این سیستم نه تنها باورهای مردسالارانه را تقویت، بلکه انگارههای بعدی اجتماعی را معین میکند. الگوهای تفسیم کار جنسیتی در این کتابها آموزش میدهد که مردان به عرصههای اجتماعی و زنان به کار خانگی تعلق دارند.
فرهنگ تأیید شده رسمی هم که از سوی قدرتمندان حمایت میشود، زنان را به ساحت قدرت سیاسی راه نمیدهد و نیمی از جامعه به بهانه زنبودن حذف میشوند. در چنین فضایی زنان نقشی زیردستانه بازی میکنند و بسیاری از زنان فعال به ناچار از رفتارهای مردسالار برای ماندن در صحنه فعالیتهای اجتماعی پیروی میکنند و زیر سایه مردان و در پیروی از نگرشهای مردانه نسبت به مسائل پیرامونی فعالیت میکنند. حتی بسیاری از تشکلهای زنان از استقلال واقعی دور هستند و به عنوان شاخه و زیرگروه عمل میکنند.
خلاصه آنکه، ما با جامعهای روبهرو هستیم که از نشانههای رشدیافتگی محروم است و بسیاری از راههای ارتقا و کسب فرصتهای برابر از زنان گرفته شده است. البته من هم معتقدم که هر زنی نه تنها میتواند، بلکه باید سیمون دوبوار باشد؛ هرچند که هنوز ریاست خانواده با مرد است و مرد از اختیارات قانونی فراوانی برای اعمال سلطه و خشونت استفاده میکند و هنوز زنان در صورت عدم اطاعت، از نفقه محروم میشوند و حق طلاق با مرد است و مرد میتواند با کار کردن و درس خواندن و مسافرت زن مخالفت کند. هنوز نظر مادر در ازدواج در صورت فوت پدر، دخیل نیست و زنان بسیاری در گوشه و کنار شهر و کشور ما با فحاشی و خشونت و ناسزا و قتلهای ناموسی روبه رو هستند. هتلها و مسافرخانهها از دادن اتاق به زن تنها معذورند و اگر زن مسلمانی به قتل رسید، مجازات قاتل بر حسب آنکه زن باشد یا مرد، متفاوت است. از همه اینها گذشته، زنان ما از حداقل امکانات ورزشی و تفریحی محرومند و برای گذراندن اوقات فراغت، امکانات شهری تعریف شدهای ندارند. وزیر شدن زنان تبدیل به سنگر غیرقابل فتحی شده است و ریاست جمهوری همچنان در ید قدرت مردان قرار دارد و دهها هنوز و هنوز دیگر که با مقاومت گسترده روبهرو است. اما با همه این حرفها، به یقین همه زنان ما میتوانند هر روز با خود این جمله معروف او را تکرار کنند که «زنان، زن متولد نمیشوند؛ بلکه زن تربیت میشوند».
اشاره
1. عمدهترین سخن نویسنده در نوشتار حاضر این است که زنان فاقد ویژگیهای خاص زنانهاند و زنان را زن تربیت میکنند؛ یعنی خصوصیات زنانگی آنان محصول تربیت اجتماعی است. البته این سخن حرف تازهای نیست؛ بلکه همان شعار معروف فمینیستهای رادیکال در سالهای 1950 ــ1960 میلادی است که امروز تاریخ مصرف آن به پایان رسیده است. فمینیستهای رادیکال و در رأس آنها سیمون دوبوار با طرح شعارهای تند و افکار زنانگی زنان و مقابله شدید با مردان، کار را به جایی رساندند که ازدواج، بارداری، فرزندداری و همسری را عامل اسارت زنان در برابر مردان دانستند و شعار «زنان بدون مردان» را سرلوحه کار خویش قرار دادند و سرانجام، زنان را به همجنسگرایی فراخواندند.
ناگفته پیداست که هر انسان منصفی تفاوتهای آشکاری میان روحیات زنان و مردان مییابد که ناشی از آفرینش و عمق وجود آن دو میباشد و این تفاوتها حتی از زمان کودکی در رفتارهای دختر و پسر به خوبی قابل مشاهده است. افکار زنانگی زنان، آنان را در وضعیت نامطلوبی قرار میدهد؛ از نعمتهای الاهی و فطری خویش محروم میسازد؛ آنان را در مسابقهای مردانه وارد میسازد و عرصه هنرنمایی را از ایشان سلب میکند. بنابراین، اگر کسانی مدعی دفاع از حقوق زناناند، بایستی با حفظ زنانگی زنان و پذیرفتن تفاوتهای آشکار زن و مرد، در راستای ارتقاء جایگاه و شخصیت زن و دفاع از حقوق او تلاش کنند. امروزه در دنیای غرب نیز سخن از توجه به زنانگی زنان است و آنان نیز در حال بازگشت از راه اشتباه «نفی زنانگی زنان» هستند. امروزه فمینیستهای پستمدرن با نفی افراطگریهای فمینیستهای رادیکال، سخن از لزوم توجه به ویژگیهای زنانه به میان میآورند. مکتب حیاتبخش اسلام با توجه به صحیفه تکوین و تفاوتهای عمیق میان زن و مرد، حقوق، تکالیف و جایگاههای متناسب با هر یک از زن و مرد را برای آن دو در نظر گرفته است؛ در برابر دیدگاه تشابهمحور غرب، دیدگاه تناسب و هماهنگی حقوق و تکالیف با ویژگیهای تکوینی را مطرح میسازد؛ در برابر تفکر پستنگر نسبت به زن، شخصیت انسانی زن را با مرد برابر میداند و همه زمینههای رشد و تعالی را برای زن و مرد به طور یکسان فراهم ساخته است.
2. اعتقاد نویسنده مبنی بر اینکه همه زنان باید سیمون دوبوار باشند و ازاینرو بر علیه نظام مردسالار و فرهنگ حاکم مردانهنگر قیام کنند و حقوق خویش را از مردان بازستانند، دقیقا برگرفته از تفکرات فمینیسم افراطی است که سیمون دوبوار از نظریهپردازان آن بود. فمینیستهای تندرو با حرکتهای افراطی در مقابله با مردان و ایجاد جو تخاصم و تقابل میان زن و مرد، جامعه را به عرصه تاخت و تاز و رقابت برای کسب رفاه، قدرت، ثروت و شهرت تبدیل کردند. البته بر اساس جهانبینی الحادی و فردگرای غرب چنین پیآمدهایی غیرطبیعی نیست؛ اما در جامعه الاهی و اسلامی، زن و مرد خود را در تقابل و تخاصم نمیبینند و نزاع بر سر قدرت و دستیابی به لذت و رفاه نیست. هدف زن و مرد در چنین جامعهای، کسب تعالی و دستیابی به سعادت دنیا و آخرت است که آن هم در پرتو حرکت در مسیر و چارچوب برنامه ارائه شده از سوی خداوند که توسط انبیا و اوصیاء الاهی بیان شده است صورت میگیرد. زن و مرد در دیدگاه اسلامی میخواهند با انجام وظایف الاهی خویش، به مقام قرب خداوند دستیابند و از همینرو، نزاع بر سر کسب قدرت، شهرت و ثروت، بیمعناست.
3. نویسنده مدعی است که زنان جامعه ما بدون بهرهمندی از هویتی انسانی و آزاد، یا همسرند یا دختر و یا مادر. اگر مقصود وی این است که همسر، دختر یا مادر بودن، موجب سلب هویت انسانی و شخصیت مستقل زن است، در پاسخ باید گفت چنین دیدگاهی در تفکر اسلامی جایگاهی ندارد. زنان مسلمان درحالیکه همسر یا مادرند، هویتی انسانی دارند و شخصیت انسانی آنان محفوظ و محترم است و خود حاکم بر سرنوشت خویشاند. البته کانون خانواده در راستای حمایت از آنان، ضوابط و حدودی را برای زنان و مردان اعمال میکند که هیچگونه منافاتی با شخصیت و هویت انسانی آنان ندارد.
4. از آنجا که نویسنده فرهنگ تشابه و همانندی زن و مرد در غرب را مطلوب، و نشانه رشد و توسعه میداند، مدعی است که جامعه ما به دلیل نبود فرصتهای برابر برای زنان، جامعهای رشدنایافته است. درحالیکه ما معتقدیم شاخصههای رشد و عدم رشد در یک جامعه اسلامی باید از چارچوبهای دینی به دست آید تا بتوان بر اساس آن داوری کرد. در نتیجه ملاکهای رشد و توسعه متفاوت خواهد بود و تساوی و تشابه زن و مرد نه تنها نشان رشدیافتگی نیست، بلکه علامت انحطاط و عقبماندگی است.