آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

پل ویتز در این مقاله، یافته‏های تحقیقات علوم اجتماعی در مورد آثار طلاق و خانواده‏های تک‏والدی را با تأکید بر عواملی چون خشونت، خودکشی، مواد مخدر و ... مورد بررسی قرار می‏دهد. او معتقد است که بر اساس یافته‏های علوم اجتماعی، عواملی مانند طلاق و عدم تمایل به ازدواج، اصلی‏ترین دلایل بروز بحران‏هایی مانند افزایش خشونت، خودکشی، مواد مخدر و ... است. ویتز در تحقیق حاضر خود که در واقع خلاصه‏ای از تحقیقات بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی است، یافته‏های قابل توجهی را در مورد «زوج‏های هم‏خانه ازدواج نکرده» بیان می‏دارد.

متن

سیاحت‏غرب، ش 10
این مقاله خلاصه‏ای از تحقیقات اخیر در مورد خانواده است که پیش از همه به بررسی خانواده در ایالات متحده می‏پردازد و نشان دهنده افول شدید این نهاد در دهه‏های اخیر است. اصل این تحقیقات و بسیاری از تفاسیر آنها متعلق به من نیستند و من در مورد آنها وامدار اساتید دیگری هستم. تلاش من بر آن است که در مورد آثار آنها، قضاوت و بهره‏برداری عادلانه‏ای داشته باشم. در این زمینه، خصوصا از آثار آلن کارلسون و بریک کریستن‏سن از محققین مرکز تحقیقاتی هاوارد استفاده کرده‏ام.
در هر صورت، من معتقدم که با نگاهی به کلیه این تحقیقات و قرار دادن اجزای مختلف آن در کنار هم، واضح است که خانواده آمریکایی رو به زوال نهاده است. شایان توجه است که به خاطر داشته باشیم، این تحقیقات بیانگر معدل کل مسائل است و البته استثناءهای فراوانی در این میان وجود خواهد داشت. آن‏چه اهمیت دارد این است که نباید این استثناءها ــ هرچند که از لحاظ شخصی و فردی، اهمیت و معنای زیادی برای ما داشته باشدــ مانع واقعیت‏نگری ما شود. نتیجه نهایی‏ای که در انتها به آن می‏رسیم، منبع اصلی این معضلات را نیز کاملاً مشخص می‏سازد.
در دهه‏های اخیر، ایالات متحده شاهد رشد سریعی در نرخ موالید نامشروع بوده است. نرخ زایمان زنان ازدواج نکرده از 1/14 در هر هزار نفر در سال 1950 به 8/43 در هر هزار نفر در سال 1990 رسیده است: (افزایش 310 درصدی). تعداد زایمان‏ها از 150 هزار کودک نامشروع در سال 1950، به 1150 هزار در سال 1990 رسیده است که حتی اگر نرخ رشد جمعیت را نیز در نظر بگیریم، باز هم رشد بسیار بالایی بوده است. نرخ زایمان دختران زیر 20 سال (15ـ19 ساله) که ازدواج نکرده‏اند، از 6/12 در 1950 به 5/42 در سال 1990 افزایش یافته است: افزایش 337 درصدی. اداره آمار و سرشماری ایالات متحده گزارش داده است که 25% از زنان ازدواج نکرده در ایالات متحده مادر می‏شوند و نرخ این امر صرفا در طول 10 سال گذشته، 60% افزایش یافته است. برخی از گمانه‏زنی‏های اخیر، نرخ ملی موالید نامشروع را 30% اعلام نموده‏اند.
نرخ طلاق در ایالات متحده نیز که از دهه 1960 سرعت یافت و در 1981 به نقطه اوج خود رسید، افزایش بسیاری یافته است. چهار درصد از کل جمعیت بزرگسال کشور در سال 1970 مطلقه بودند؛ حال آنکه این آمار در سال 1992 به 11% افزایش یافته است: 226% افزایش در عرض 22 سال. امروزه کاملاً واضح است که 50% از ازدواج‏ها به طلاق می‏انجامد. این نرخ بالای طلاق به این معناست که در 20 سال گذشته، در هر سال یک میلیون کودک آمریکایی، جدایی پدر و مادر خود را تجربه کرده‏اند.
در میان زنان سنین 25ـ29 سال و 30ـ34 سال، درصد زنانی که هرگز ازدواج نکرده‏اند، از سال 1970ـ1992 سه برابر شده است. یعنی زنان گروه‏اول از 11% به 33% و زنان گروه دوم از 6% به 19% افزایش داشته است. همچنین تعداد هم‏خانه‏هایی که ازدواج نکرده‏اند (مرد و زنی که با یکدیگر در یک خانه زندگی می‏کنند و روابط جنسی مانند زناشویی دارند، اما ازدواج عرفی و قانونی نکرده‏اند) در سال 1992، 3/3 میلیون زوج بوده است که نسبت به 1980، دو برابر شده است. امروزه وقتی که میلیون‏ها زندگی هم‏خانگی از این دست برهم‏می‏خورد، در هیچ آمار رسمی‏ای ثبت نمی‏شود؛ حتی اگر این زوج ازدواج نکرده، فرزند هم داشته باشند.
نکته جالب توجه این است که احتمال طلاق زوج‏هایی که مدتی پیش از ازدواج با هم زندگی کرده‏اند و سپس ازدواج می‏کنند، بیشتر از آنانی است که قبل از ازدواج با هم زندگی نکرده‏اند. این امر در تحقیقات متفاوتی که بنت در سوئد، بوث و جانسون در ایالات متحده و بالاکریشانان، واتسون و دموئو و دیگران در کانادا انجام داده‏اند، به دست آمده است. نکته جالب توجه دیگری که از این تحقیقات به دست می‏آید این است که زوج‏هایی که بدون ازدواج با یکدیگر به صورت هم‏خانگی زندگی می‏کنند، احتمال ازدواج آنها نسبت به دیگر زوج‏ها کمتر و پذیرش آنها نسبت به طلاق بیشتر است و معمولاً کسانی به این کار دست می‏زنند که خود، فرزندان طلاق هستند. تحقیقی که از سوی فورسته و تانفر در سال 1996 صورت گرفته است نشان می‏دهد که زنانی که پیش از ازدواج به صورت هم‏خانگی با مردی زندگی کرده‏اند، غالبا پس از ازدواج به همسر خود خیانت می‏کنند. به علاوه، ستس در تحقیقی که در سال 1993 انجام داده بود، دریافت که بین داشتن رابطه هم‏خانگی پیش از ازدواج و کیفیت پایین روابط خانوادگی پس از ازدواج، رابطه مستقیم وجود دارد و به‏طور کلی زوج‏هایی که رابطه هم‏خانگی داشته‏اند، نسبت به زوج‏هایی که بدون رابطه هم‏خانگی و جنسی قبل از ازدواج با هم ازدواج کرده‏اند، روابط خانوادگی بی‏کیفیت‏تری دارند. به عنوان مثال، زنانی که رابطه هم‏خانگی با یک مرد را دارند، پنج برابر زنان شوهرکرده (بدون رابطه هم‏خانگی) از خشونت شدید رنج می‏برند و آن‏را در زندگی خود با شریک‏شان تجربه می‏کنند.
به هر ترتیب، با توجه به تعداد زیاد این زوج‏ها، می‏توان منتظر تعداد بسیار بیشتری از طلاق‏ها در آینده بود و نیز باید به خاطر داشت که فرزندان طلاق و خانواده‏های تک‏والدی در آینده، کمتر احتمال ازدواج کردن و در صورت ازدواج، بیشتر از دیگران احتمال طلاق را در پیش‏رو دارند. بسیاری از تحلیل‏گران، افزایش شدید کودکان نامشروع و طلاق را عامل افزایش مشکلات روانی در میان جوانان می‏دانند: پس از 1950، میزان خودکشی جوانان آمریکایی، 300% افزایش داشته است؛ نرخ جنایت و آدم‏کشی آمریکایی‏های زیر 25 سال به همین میزان افزایش یافته است؛ اعتیاد به مواد مخدر شیوع پیدا کرده است و نرخ دستگیری و ارتکاب رفتارهای جنایی جوانان، خصوصا از سال 1960 به بعد، سر به فلک کشیده است.
شاید برخی بگویند طلاق هیچ اشکالی ندارد و استدلال کنند که اکثر کودکان آن‏را تحمل می‏کنند و در سلامت باقی می‏مانند و یا این استدلال که مگر مزیت خانواده‏های قدیمی که پدر و مادر با هم هستند به چیست و یا اینکه زنان باید استقلال خود را به دست آوردند و یا اینکه مزیت پدرسالاری چیست. این افراد افزایش پدیده‏های نامطلوبی مانند مصرف مواد مخدر، خودکشی، آدم‏کشی، جنایت، خشونت و ... را به علت‏های دیگری مانند اقتصاد، آموزش‏های پدران و مادران، تلویزیون و ... ربط می‏دهند؛ حال آنکه، در بسیاری از موارد، سقوط و فروپاشی خانواده و به طور کلی زوال خانواده‏ها در سطح اجتماع، عامل اصلی این پیشرفت‏های ناخشنودکننده است.
اشاره
1. نقش خانواده در بهبود و سلامت روانی جامعه از جمله مسائلی است که از دیرباز مورد اتفاق نظر همه متفکران و آحاد جوامع بشری بوده است. دانشمندان بزرگ جهان همواره سعادت فرد و جامعه را در گروی خانواده سالم و پاک دانسته‏اند. شخصیت‏های سالم، انسان‏های مفید و متعادل، از کانون انسان‏سازی به نام خانواده پدید می‏آیند. متأسفانه دنیای مدرن و تمدن مادی بشر، در مسیر فردیت، دنیاپرستی و خودخواهی، خانواده را در مسیر زوال قرار داده است و امروزه شاهدیم که محققان دنیای غرب، با تحقیقات و آمارهای مستند، سقوط اخلاقی جوامع غربی را به تصویر کشیده‏اند. اما تأسف‏بارتر آنکه همین ایده توسط نظام حاکم جهانی با عناوین کنوانسیون‏ها و قراردادهای بین‏المللی و دیگر برنامه‏های جهانی‏سازی در کشورهای دیگر به ویژه کشورهای اسلامی ترویج می‏شود و راه شکست‏خورده و بن‏بست اخلاقی غرب امروز، با نام دفاع از آزادی و دموکراسی، دفاع از حقوق زنان و حاکمیت زنان بر بدن خویش، فراروی این کشورها قرار داده می‏شود. تضعیف حجاب بانوان، ترویج بی‏بند و باری و اختلاط زن و مرد، تحقیر مقام مادری و همسری و کاهش حضور زنان در کانون خانواده، همگی دست به دست هم داده و خانواده را در معرض تهدید جدی قرار داده است. جا دارد در تدوین سیاست و برنامه‏های توسعه جمهوری اسلامی ایران برای حفظ و سلامت کانون خانواده، تجارب تلخ دنیای غرب مورد توجه قرار گیرد. بررسی سند برنامه چهارم توسعه کشور که اخیرا از سوی شورای نگهبان به مجلس شورای اسلامی ارجاع داده شده است نشان می‏دهد که متأسفانه سیاست‏ها و برنامه‏های در نظر گرفته شده نه تنها اهتمام کافی به مسئله خانواده را نشان نمی‏دهد؛ بلکه موارد پیش‏بینی شده، بحران خانواده و تضعیف نقش مادران در خانواده را به دنبال خواهد داشت.
2. از جمله نکات جالب ارائه شده در این مقاله تأثیر منفی روابط قبل از ازدواج، در زندگی زن و مرد پس از ازدواج است. در سنت‏های دیرین جامعه ما آشنایی و انس زن و مرد با ازدواج آغاز و به تدریج افزایش می‏یابد و روزبه‏روز بر تعلق و همدلی زوجین افزوده می‏گردد. با این همه، امروزه تحت عناوینی همچون ضرورت شناخت دختر و پسر قبل از ازدواج، سخن از دوستی‏ها و روابط طولانی دختران و پسران، قبل از ازدواج به میان می‏آید. در حالی که بر اساس سنت ملی و اسلامی کشور ما، اساسا شناخت زوجین از شناخت متقابل خانواده‏ها از یکدیگر آغاز می‏شود و با ارتباط‏هایی که میان دو خانواده ایجاد می‏گردد، افزایش می‏یابد و پس از تحقیقات لازم، ملاقات حضوری دختر و پسر و گفت‏وگوی آن دو با هم و شناخت ملاک‏ها و ارزش‏های یکدیگر، تحقیقات به مرحله پایانی می‏رسد. بهتر است کسانی‏که روابط دختران و پسران را قبل از ازدواج به ویژه در طول دوران دانشجویی توصیه می‏کنند، اندکی به تجارب دنیای غرب در این زمینه توجه نمایند.

تبلیغات