پیش درآمدی بر بحث عمومی و خصوصی در فرهنگ اسلامی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
حوزه خصوصی در فرهنگ اسلامی کوچکتر از قلمرو رایج در جهان معاصر، و حوزه عمومی گستردهتر از حد متعارف است. عدم رعایت این قلمروها شرعا گناه و قانونا جرم و قابل مجازات است. اما تمسک فراوان به امر به معروف و نهی از منکر و الزامات دیگر در حوزه عمومی سبب گسترش ریا و تظاهر در جامعه خواهد شد.متن
یکی از مهمترین عوامل تعیین دامنه حوزههای عمومی و خصوصی، عامل فرهنگی بهویژه دین است. با اهتمام به زندگی خصوصی در ادیان ابراهیمی بهویژه اسلام، هویت انسانی فرد ارتقا مییابد. از دیدگاه اسلامی، ممیزات و قلمرو زندگی خصوصی چیست؟ آیا این قلمرو در جامعهای که تحت ضوابط شریعت اسلامی اداره میشود، تغییر میکند و کوچکتر میشود؟ هرچند ریشههای تفکیک حوزه خصوصی از حوزه عمومی در متون اسلامی و آثار فقهی و اخلاقی به چشم میخورد، ولی مطالعه مستقل در این زمینه سابقه چندانی ندارد. ازاینرو به عنوان طرح بحث مقدماتی برای پاسخگویی به پرسش یاد شده، آنرا پیشدرآمد نامیدیم.
1. خصوصی چیزی است که انسان میخواهد پنهان و غیرقابل دسترس دیگران بماند؛ یا آنچه تصمیمگیری درباره آن به گونه مستقل به عهده خود انسان میباشد. با ضابطه اول، آگاهی و نظارت دیگران منتفی میشود و با ضابطه دوم، ولایت و سرپرستی دیگران سلب میشود. حوزه عمومی حوزهای است که در آن، چیزی پنهان و غیرقابل دسترس نیست و تدبیر و سازمان آن نیز به یک فرد و گروه اختصاص ندارد؛ این حوزه، منطقه اقتدار دولت است.
2. برابر ضوابط شریعت اسلامی، اصل بر «عمومی نبودن» است؛ یعنی قاعده با خصوصی بودن است، مگر خلاف آن اثبات شود. از سویی، از امور مرتبط با اشخاص نمیتوان پرسید، مگر اینکه با دلیل اثبات شود که آن مورد از مصداقهای حوزه عمومی است. از سوی دیگر، هر کسی بر زندگی و سرنوشت خود اختیار کامل دارد و دخالت دیگران در امور مرتبط با وی نیاز به دلیل معتبر دارد. اکنون باید پرسید دلیلهای دینی، چه اموری را به صورت روشن از ممنوعیت تجسس و تفتیش یا دخالت دیگران استثنا کرده است؟
3. مؤمن کسی است که همه ابعاد زندگی خود را با ضوابط الاهی سازگار میکند. برایناساس، تفاوتی میان حوزه عمومی و خصوصی نیست. خداوند از زندگی خصوصی اشخاص آگاه است و مؤمنان آزادانه و با اختیار در تدبیر زندگی خصوصی و عمومی خود ضوابط الاهی را لحاظ میکنند. مؤمن موظف نیست گناهانی را که در زندگی خصوصی مرتکب شده و اثبات آن مجازات دنیوی دارد، به هیچکس ابراز کند، به شرطی که در آن پایمال کردن حقوق دیگر مردم نباشد. همین که توبه کند کافی است؛ بلکه شرعا بهتر است آنرا آشکار نکند. در اسلام، رابطه انسان و خداوند مستقیم است. هیچ کس حق ندارد دیندار را در زندگی خصوصی خود به انجام وظایف دینی مجبور کند.
4. قرآن کریم آشکارا تجسس و تفتیش را از زندگی خصوصی مردم (چه مسلمان و چه غیرمسلمان) حرام دانسته و افزون بر آن، انتشار احوال شخص و ابعاد زندگی خصوصی دیگران را ممنوع دانسته است. در شریعت اسلامی، تجاوز به حریم زندگی خصوصی، تجسس و کنجکاوی در آن یا انتشار آن، نه تنها گناه محسوب میشود، بلکه مجازات دینوی نیز دارد. ازاینرو، ضمانت رعایت حریم زندگی خصوصی در یک جامعه اسلامی بیشتر است.
5 . پیآمد از دو قاعده مهم سلطنت وعدم ولایت، آزادی مردم در زندگی خصوصی در چارچوب شریعت اسلامی است. در حریم زندگی خصوصی (خانه)، فرد مجاز است هر کاری انجام دهد، ولو معصیت باشد؛ تنها مجاز نیست به دیگران ضرر بزند. اما در حوزه عمومی در یک جامعه اسلامی ـ جامعهای که احکام اسلامی جزئی از قانون آن است ـ محدودیتهایی در لباس، روابط جنسی، خوردن و آشامیدن، روابط اقتصادی و مسائل عبادی ساکنان آن دیده میشود. ازاینرو، حوزه خصوصی در فرهنگ اسلامی کوچکتر از قلمرو رایج در جهان معاصر و حوزه عمومی آن، گستردهتر از حد متعارف است. رعایت نکردن این قلمروها، شرعا گناه و قانونا جرم و قابل مجازات است. آنچه در حوزه عمومی رعایت آنها لازم است، ظاهر شریعت است؛در صورتی که تنها خداوند یا وجدان انسانی،شایستگی ارزیابی باطن دیانت را دارند.
6. بر اساس فریضه مسلم امر به معروف و نهی از منکر، ساکنان جامعه اسلامی مجاز نیستند در حوزه عمومی مرتکب گناهی آشکار شوند یا تظاهر به گناه کنند و در صورت ترک واجبات یا ارتکاب محرمات ظاهری، باید منتظر ابراز نارضایتی یا تذکر زبانی و احیانا با شرایطی، تعرض فیزیکی مسلمانان باشند. اگرچه امر به معروف و نهی از منکر، اهرمی قدرتمند در دست مسلمانان برای نظارت و رویارویی با دولتهای ستمگر و ضمانت نیکویی برای استمرار ضوابط و ارزشهای اسلامی در میان بیشتر افراد جامعه است، با این همه، عدم رعایت دقیق شرایط آن میتواند حربهای برای دخالت ناروا در زندگی خصوصی مردم بسازد و با سوء استفاده از آن، راه را برای نقض حقوق و آزادیهای مشروع مردم هموار کند.
7. دایره حسبه یکی از نهادهای دولت اسلامی است که وظیفه آن، همگانی کردن و گسترش معروف و جلوگیری از ارتکاب منکر در جامعه است. دایره حسبه تمامی حوزه عمومی را فرا میگیرد. کار محتسب، کنجکاوی در فضای عمومی برای رعایت ضوابط و ارزشهای دینی است. محتسب میتواند از اهرمهای زیر برای پاکسازی فضای عمومی استفاده کند: اجبار بر انجام واجبات و برخی مستحبات و مباحات به شرط مصلحت عمومی، اجبار بر ترک محرمات، پارهای مکروهات و مباحات به شرط مصلحت، تعزیر مجرمان و متخلفان به جریمه نقدی، حبس و مجازات بدنی. اختیارات بیحد و حصر محتسب، تهدیدی جدی برای حوزه خصوصی است و با وابستگی به آن، میتوان تمامی آزادی عمل مردم در حوزه عمومی را از آنها گرفت.
8 . اگر دولت دینی مشی توتالیتر یا دیکتاتوری در پیش گیرد، حوزه خصوصی چنین جوامعی بیشتر آسیب میبیند. در دولتهای دینی مانند خلافت (در اهل سنت) و ولایت فقیه (در شیعه)، مصلحت، سلاح برندهای است که بهسادگی زندگی خصوصی مردم را درمینوردد. به رسمیت شناختن مصلحت بدون حد و مرز و اختیارات مطلقه برای حاکم اسلامی، به معنای اجازه نقض زندگی خصوصی است. بدون پیشبینی کمترین حقوق ثابت قانونی ـ یعنی حقوق مطلقه آحاد مردم ـ که هیچ حکومتی به هیچ بهانهای توان زیر پا گذاشتن آن را نداشته باشد، جامعه سالم نخواهد بود.
9. با تمسک فراوان به فریضه امر به معروف و نهی از منکر ـ بدون رعایت ظرایف آن ـ نهاد دولتی حسبه، اختیارات مطلقه حاکم دینی و بالاتر دانستن مصلحت نظام از احکام شرع، ظاهر شریعت با زور در جامعه مسلط میشود، اما به میزان استفاده از زور و اجبار، باطن دیانت و ایمان دینی تضعیف میشود و ریا، نفاق و تظاهر در جامعه شیوع مییابد. یک حوزه عمومی دیندار با حریمهای خصوصی منافی شریعت، چه ارزشی دارد؟ فریضه امر به معروف و نهی از منکر باید در متن دین رحمت معنا شود و معنای آن، زمینهسازی و آسان کردن انجام معروف و ترک منکر است که بدون بازسازی وجدان دینی مردم محقق نمیشود. اجبار به ظاهر و عمل بدون درمان وجدان دینی ناسالم راه حل این مشکل نیست. پرداختن به دینداری دیگران، نیازمند تدوین قانونی است که کمترین امور ثابت و غیرقابل تأویل و تغییر زندگی خصوصی را به رسمیت شناخته باشد. دایره حسبه بهجای اینکه نهادی دولتی باشد، میتواند از نهادهای جامعه مدنی باشد و توسط خود مردم اداره شود. اندیشه اسلامی با دولت مطلقه و مصلحت غیرمقید به مرزهای ثابت شرعی، بیگانه است. رسیدن به نقطه تعادلی که حوزه خصوصی در کنار حوزه عمومی در چارچوب ضوابط دینی، سلامت کارکرد لازم خود را داشته باشد، در گرو اجتهاد نوین و نگاهی تازه به میراث کهن است.
اشاره
تفکیک میان حوزه عمومی و حوزه خصوصی، یکی از مباحثی است که از قرن هفدهم میلادی و همزمان با تشکیل دولتهای جدید در اروپا مطرح شد. این بحث در دوران جدید دو علّت عمده داشت: از سویی دولتهای جدید با استفاده از اهرمهای نظامی، سیاسی و اقتصادی، اقتدار و سلطه خویش را در جنبههای مختلف زندگی مردم توسعه میدادند و در مقابل، فرهنگ مدرن با تأکید بر فردگرایی(1)، خواستههای شخصی مردم را در برابر سلطههای سیاسی قرار میداد. جداسازی حوزه خصوصی از حوزه عمومی، در واقع برای ایجاد یک مرز جداکننده میان زندگی فردی و شخصی از زندگی اجتماعی بود. با این حال، این موضوع هرچند به شرایط جدید سیاسی در جهان سیاست باز میگردد، ولی نگرانی اصلی آن را میتوان در مناسبات گذشته نیز جستوجو کرد. به این معنای گسترده، شاید بتوان گفت که توجه به حفظ حریم خصوصی در همه جوامعی که دولت یا جامعه از اقتدار لازم برای دخالت در فضای زندگی شخصی برخوردار بوده، وجود داشته است. البته در همه حال، باید به تفاوتهای مقولههای مدرن غربی در شرایط متفاوت در جوامع دیگر توجه داشت. با اذعان به این نکته که هنوز مباحث مربوط به حوزه خصوصی
______________________________
1. Individualism
______________________________
و عمومی در مطالعات اسلامی به جد پیگیری نشده است، ملاحظاتی را در ادامه مطالب این مقاله یادآور میشویم:
1. نخست باید در تعریف این دو مقوله دقت بیشتری روا داشت. تاکنون تعریفهای بسیار مختلف و فراوانی ارائه شده است که هر کدام به دیدگاه یا مبحث خاصی مربوط میشود؛ از آن جمله، تعریفهایی است که نویسنده محترم در این مقاله آورده است، اما از چند نظر اشکالهایی بر این تعریف وارد است؛ برای نمونه، تعریف اول از حوزه خصوصی (آنچه انسان میخواهد پنهان و غیرقابل دسترس دیگران بماند) گستردهتر از معنای مورد نظر از این واژه است. چه بسا اموری که انسان میخواهد آن را از دیگران پنهان نگه دارد، ولی به حوزه عمومی مربوط میشود. در اصل، اینکه حوزه خصوصی را به «چیزی که مربوط به اراده وخواست شخص است» تعریف کنیم، این واژه را مبهم ونامتعین خواهد ساخت. تعریف دوم (آنچه تصمیمگیری درباره آن، مستقلاً به عهده خود انسان است) در واقع، یک حکم یا داوری در مورد حوزه خصوصی است نه تعریف موضوع آن. نخست باید روشن کنیم که حوزه خصوصی چیست تا سپس معلوم شود که چه کسی در آن حوزه میتواند دخالت کند. بهتر است حوزه خصوصی را به اموری تعریف کنیم که تنها به زندگی و سرنوشت خود انسان مربوط میشود و حوزه عمومی به اموری گفته شود که دیگران نیز در سود و زیان آن شریک هستند. با این تعریف، روشن میشود که چرا دخالت دولت یا دیگران در حوزه خصوصی ممنوع شمرده میشود.
حال پرسش این است که چه اموری در حوزه خصوصی و چه اموری در حوزه عمومی قرار میگیرد؟ اختلاف نظر میان مکاتب مختلف در تشخیص مصادیق این دو حوزه است؛ برای نمونه، مارکسیسم مقولههایی چون مالکیت (یا دستکم مالکیت ابزار تولید) را مربوط به حوزه عمومی میداند و ازاینرو، تصمیمگیری در اینباره را به دولت و جامعه وامیگذارد؛ درحالیکه لیبرالیسم، مالکیت را مطلقا در حوزه خصوصی میگنجاند. برای بررسی دیدگاه اسلام، باید نشان داد که کدامین موارد و تا چه حدودی به حوزه خصوصی یا حوزه عمومی ارتباط مییابد. این تلاش در مقاله حاضر صورت نگرفته است و در ظاهر، پیشفرضهای ذهنی حاکم که گرایش لیبرالیسم است، این مقولهها را حتمی انگاشته است.
2. نویسنده پس از تعریف، بلافاصله به دنبال یک اصل کلی برای تعیین مرزهای این دو حوزه برآمده است و بر آن است که اصل بر خصوصی بودن است. چنانکه گفته شد، پیش از تأسیس اصل برای تعیین حکم، باید به تعیین موارد و مصادیق موضوع پرداخت و در مواردی که در تبیین مصداق شبههای وجود داشته باشد، باید یک اصل موضوعی ارائه کرد. اصلهایی همچون سلطنت، عدم ولایت یا عدم تجسس، قواعد حکمی هستند و نمیتوانند به تعیین موضوع بپردازند. به اصطلاح رایج در علم اصول، «در شبهات مصادقیه نمیتوان به عموم حکم مراجعه کرد»؛ به عبارت سادهتر، قاعده سلطنت (الناس مسلطون علی اموالهم) تنها اموالِ شخصی را در بر میگیرد و در جایی که روشن نیست آیا تنها اموال شخصی در نظر است یا اموال عمومی را نیز در برمیگیرد، نمیتوان به این قاعده مراجعه کرد، بنابراین باید بررسی کرد که آیا دلیل شرعی یا عقلی وجود دارد که همه امور را از حوزه خصوصی و شخصی بدانیم، مگر مواردی که دلیلی بر عمومی بودن آن باشد؟ این بحث در این مقاله بررسی نشده است.
3. اما در هنگام حکم، نویسنده محترم به پیروی از بیشتر فقهای شیعه، اصل سلطنت یا عدم ولایت را مطرح کرده است. در این مورد نیز ملاحظهای وجود دارد که نیاز به وقت بیشتری دارد. (چنانکه میدانیم، فقه شیعه در گذشته تنها در محدودههای فردی و برای تعیین تکلیف مردم در حکومتهای جور بوده است، حال باید دقت کرد که آیا در فقه اجتماعی و حکومتی هم، بهسادگی میتوان از این قواعد بهره جست.) اگر قرار باشد که فقه به تبیین مناسبات اجتماعی و حکومتی بپردازد، شاید بتوان به گونه دیگری این موضوع را مطالعه کرد و قواعد تکمیلی را از منابع دینی و مبانی عقلایی، باز جست.
4. در این مقاله، از جایگاه رابطه انسان با خداوند گفته شده است، ولی هنگام نتیجهگیری، از این موضوع به خوبی بهرهبرداری نشده است. در مکاتب مادی که جنبههای الاهی و آسمانیِ قوانین را نادیده میگیرند، مناسبات انسانی به دو حوزه خصوصی و عمومی تقسیم میشود و رابطه انسان با خداوند و جنبههای اخلاقی، همگی به حوزه خصوصی باز میگردد. اما در نگرش اسلامی، حیات ظاهری انسان، از جنبه فردی، خانوادگی و اجتماعی، در سایه رابطه او با حقایق برین و ارزشهای بنیادین معنا و مفهوم مییابد. از این روست که نمیتوان حوزه خصوصی را به گونهای که در غرب معنا میکنند، به کلی به دور از نظارتهای بیرونی تعریف کرد؛ چنان که در اسلام، حوزه عمومی تنها به رأی و نظر خود مردم مربوط نیست و بدون توجه به چارچوبهای ارزشی و اصول اخلاق و الاهی، هیچ دولتی مشروعیت ندارد و هیچ تصرفی پذیرفته نیست.
از این دیدگاه، باید یادآور شد که دخالت ارزشها در حوزه خصوصی یا عمومی، تنها به نهاد امر به معروف و نهی از منکر ختم نمیشود؛ بلکه قوانین و مقررات اجتماعی و مکانیزمهای جریان یافتن قوانین در جامعه اهمیت بیشتری دارد .
5 . با توجه به ملاحظات یاد شده و پس از پاسخگویی به پرسشهای پیشین، توجه به حریم خصوصی افراد و جلوگیری از تجاوز به این حوزه از الزامات اسلامی و عقلانی است.
اساسا حفظ حریم خصوصی افراد ـ در چارچوبهای تعیین شده ، خود جزئی از احکام و ارزشهای الاهی است که رعایت آن بر همه افراد جامعه لازم است و دولت یا قوانین حکومتی نمیتوانند این حق را از آنها بگیرند. اینجاست که باید مرز میان مصلحت و حقوق شرعی و عرفی فرد و جامعه را به دقت بازشناخت و از آن پاسداری کرد.
6. آنچه نویسنده محترم در مورد تقویت ایمان باطنی و ارتقای وجدان دینی باز گفته است، نکتهای درست و انکارناپذیر است، اما بدین بهانه که اجرای امر به معروف و نهی از منکر یا هرگونه الزام اجتماعی برای پاکداشت حریم عمومی از پلیدیها و زشتیها، موجب دورویی و نفاق در جامعه میشود، نمیتوان از این تمهیدات دست کشید. حق این است که هر دو مسئله در جای خود ضرورت دارد و از سوی دولت اسلامی، نخبگان و مردم، باید مسئولانه پیگیری شود.
1. خصوصی چیزی است که انسان میخواهد پنهان و غیرقابل دسترس دیگران بماند؛ یا آنچه تصمیمگیری درباره آن به گونه مستقل به عهده خود انسان میباشد. با ضابطه اول، آگاهی و نظارت دیگران منتفی میشود و با ضابطه دوم، ولایت و سرپرستی دیگران سلب میشود. حوزه عمومی حوزهای است که در آن، چیزی پنهان و غیرقابل دسترس نیست و تدبیر و سازمان آن نیز به یک فرد و گروه اختصاص ندارد؛ این حوزه، منطقه اقتدار دولت است.
2. برابر ضوابط شریعت اسلامی، اصل بر «عمومی نبودن» است؛ یعنی قاعده با خصوصی بودن است، مگر خلاف آن اثبات شود. از سویی، از امور مرتبط با اشخاص نمیتوان پرسید، مگر اینکه با دلیل اثبات شود که آن مورد از مصداقهای حوزه عمومی است. از سوی دیگر، هر کسی بر زندگی و سرنوشت خود اختیار کامل دارد و دخالت دیگران در امور مرتبط با وی نیاز به دلیل معتبر دارد. اکنون باید پرسید دلیلهای دینی، چه اموری را به صورت روشن از ممنوعیت تجسس و تفتیش یا دخالت دیگران استثنا کرده است؟
3. مؤمن کسی است که همه ابعاد زندگی خود را با ضوابط الاهی سازگار میکند. برایناساس، تفاوتی میان حوزه عمومی و خصوصی نیست. خداوند از زندگی خصوصی اشخاص آگاه است و مؤمنان آزادانه و با اختیار در تدبیر زندگی خصوصی و عمومی خود ضوابط الاهی را لحاظ میکنند. مؤمن موظف نیست گناهانی را که در زندگی خصوصی مرتکب شده و اثبات آن مجازات دنیوی دارد، به هیچکس ابراز کند، به شرطی که در آن پایمال کردن حقوق دیگر مردم نباشد. همین که توبه کند کافی است؛ بلکه شرعا بهتر است آنرا آشکار نکند. در اسلام، رابطه انسان و خداوند مستقیم است. هیچ کس حق ندارد دیندار را در زندگی خصوصی خود به انجام وظایف دینی مجبور کند.
4. قرآن کریم آشکارا تجسس و تفتیش را از زندگی خصوصی مردم (چه مسلمان و چه غیرمسلمان) حرام دانسته و افزون بر آن، انتشار احوال شخص و ابعاد زندگی خصوصی دیگران را ممنوع دانسته است. در شریعت اسلامی، تجاوز به حریم زندگی خصوصی، تجسس و کنجکاوی در آن یا انتشار آن، نه تنها گناه محسوب میشود، بلکه مجازات دینوی نیز دارد. ازاینرو، ضمانت رعایت حریم زندگی خصوصی در یک جامعه اسلامی بیشتر است.
5 . پیآمد از دو قاعده مهم سلطنت وعدم ولایت، آزادی مردم در زندگی خصوصی در چارچوب شریعت اسلامی است. در حریم زندگی خصوصی (خانه)، فرد مجاز است هر کاری انجام دهد، ولو معصیت باشد؛ تنها مجاز نیست به دیگران ضرر بزند. اما در حوزه عمومی در یک جامعه اسلامی ـ جامعهای که احکام اسلامی جزئی از قانون آن است ـ محدودیتهایی در لباس، روابط جنسی، خوردن و آشامیدن، روابط اقتصادی و مسائل عبادی ساکنان آن دیده میشود. ازاینرو، حوزه خصوصی در فرهنگ اسلامی کوچکتر از قلمرو رایج در جهان معاصر و حوزه عمومی آن، گستردهتر از حد متعارف است. رعایت نکردن این قلمروها، شرعا گناه و قانونا جرم و قابل مجازات است. آنچه در حوزه عمومی رعایت آنها لازم است، ظاهر شریعت است؛در صورتی که تنها خداوند یا وجدان انسانی،شایستگی ارزیابی باطن دیانت را دارند.
6. بر اساس فریضه مسلم امر به معروف و نهی از منکر، ساکنان جامعه اسلامی مجاز نیستند در حوزه عمومی مرتکب گناهی آشکار شوند یا تظاهر به گناه کنند و در صورت ترک واجبات یا ارتکاب محرمات ظاهری، باید منتظر ابراز نارضایتی یا تذکر زبانی و احیانا با شرایطی، تعرض فیزیکی مسلمانان باشند. اگرچه امر به معروف و نهی از منکر، اهرمی قدرتمند در دست مسلمانان برای نظارت و رویارویی با دولتهای ستمگر و ضمانت نیکویی برای استمرار ضوابط و ارزشهای اسلامی در میان بیشتر افراد جامعه است، با این همه، عدم رعایت دقیق شرایط آن میتواند حربهای برای دخالت ناروا در زندگی خصوصی مردم بسازد و با سوء استفاده از آن، راه را برای نقض حقوق و آزادیهای مشروع مردم هموار کند.
7. دایره حسبه یکی از نهادهای دولت اسلامی است که وظیفه آن، همگانی کردن و گسترش معروف و جلوگیری از ارتکاب منکر در جامعه است. دایره حسبه تمامی حوزه عمومی را فرا میگیرد. کار محتسب، کنجکاوی در فضای عمومی برای رعایت ضوابط و ارزشهای دینی است. محتسب میتواند از اهرمهای زیر برای پاکسازی فضای عمومی استفاده کند: اجبار بر انجام واجبات و برخی مستحبات و مباحات به شرط مصلحت عمومی، اجبار بر ترک محرمات، پارهای مکروهات و مباحات به شرط مصلحت، تعزیر مجرمان و متخلفان به جریمه نقدی، حبس و مجازات بدنی. اختیارات بیحد و حصر محتسب، تهدیدی جدی برای حوزه خصوصی است و با وابستگی به آن، میتوان تمامی آزادی عمل مردم در حوزه عمومی را از آنها گرفت.
8 . اگر دولت دینی مشی توتالیتر یا دیکتاتوری در پیش گیرد، حوزه خصوصی چنین جوامعی بیشتر آسیب میبیند. در دولتهای دینی مانند خلافت (در اهل سنت) و ولایت فقیه (در شیعه)، مصلحت، سلاح برندهای است که بهسادگی زندگی خصوصی مردم را درمینوردد. به رسمیت شناختن مصلحت بدون حد و مرز و اختیارات مطلقه برای حاکم اسلامی، به معنای اجازه نقض زندگی خصوصی است. بدون پیشبینی کمترین حقوق ثابت قانونی ـ یعنی حقوق مطلقه آحاد مردم ـ که هیچ حکومتی به هیچ بهانهای توان زیر پا گذاشتن آن را نداشته باشد، جامعه سالم نخواهد بود.
9. با تمسک فراوان به فریضه امر به معروف و نهی از منکر ـ بدون رعایت ظرایف آن ـ نهاد دولتی حسبه، اختیارات مطلقه حاکم دینی و بالاتر دانستن مصلحت نظام از احکام شرع، ظاهر شریعت با زور در جامعه مسلط میشود، اما به میزان استفاده از زور و اجبار، باطن دیانت و ایمان دینی تضعیف میشود و ریا، نفاق و تظاهر در جامعه شیوع مییابد. یک حوزه عمومی دیندار با حریمهای خصوصی منافی شریعت، چه ارزشی دارد؟ فریضه امر به معروف و نهی از منکر باید در متن دین رحمت معنا شود و معنای آن، زمینهسازی و آسان کردن انجام معروف و ترک منکر است که بدون بازسازی وجدان دینی مردم محقق نمیشود. اجبار به ظاهر و عمل بدون درمان وجدان دینی ناسالم راه حل این مشکل نیست. پرداختن به دینداری دیگران، نیازمند تدوین قانونی است که کمترین امور ثابت و غیرقابل تأویل و تغییر زندگی خصوصی را به رسمیت شناخته باشد. دایره حسبه بهجای اینکه نهادی دولتی باشد، میتواند از نهادهای جامعه مدنی باشد و توسط خود مردم اداره شود. اندیشه اسلامی با دولت مطلقه و مصلحت غیرمقید به مرزهای ثابت شرعی، بیگانه است. رسیدن به نقطه تعادلی که حوزه خصوصی در کنار حوزه عمومی در چارچوب ضوابط دینی، سلامت کارکرد لازم خود را داشته باشد، در گرو اجتهاد نوین و نگاهی تازه به میراث کهن است.
اشاره
تفکیک میان حوزه عمومی و حوزه خصوصی، یکی از مباحثی است که از قرن هفدهم میلادی و همزمان با تشکیل دولتهای جدید در اروپا مطرح شد. این بحث در دوران جدید دو علّت عمده داشت: از سویی دولتهای جدید با استفاده از اهرمهای نظامی، سیاسی و اقتصادی، اقتدار و سلطه خویش را در جنبههای مختلف زندگی مردم توسعه میدادند و در مقابل، فرهنگ مدرن با تأکید بر فردگرایی(1)، خواستههای شخصی مردم را در برابر سلطههای سیاسی قرار میداد. جداسازی حوزه خصوصی از حوزه عمومی، در واقع برای ایجاد یک مرز جداکننده میان زندگی فردی و شخصی از زندگی اجتماعی بود. با این حال، این موضوع هرچند به شرایط جدید سیاسی در جهان سیاست باز میگردد، ولی نگرانی اصلی آن را میتوان در مناسبات گذشته نیز جستوجو کرد. به این معنای گسترده، شاید بتوان گفت که توجه به حفظ حریم خصوصی در همه جوامعی که دولت یا جامعه از اقتدار لازم برای دخالت در فضای زندگی شخصی برخوردار بوده، وجود داشته است. البته در همه حال، باید به تفاوتهای مقولههای مدرن غربی در شرایط متفاوت در جوامع دیگر توجه داشت. با اذعان به این نکته که هنوز مباحث مربوط به حوزه خصوصی
______________________________
1. Individualism
______________________________
و عمومی در مطالعات اسلامی به جد پیگیری نشده است، ملاحظاتی را در ادامه مطالب این مقاله یادآور میشویم:
1. نخست باید در تعریف این دو مقوله دقت بیشتری روا داشت. تاکنون تعریفهای بسیار مختلف و فراوانی ارائه شده است که هر کدام به دیدگاه یا مبحث خاصی مربوط میشود؛ از آن جمله، تعریفهایی است که نویسنده محترم در این مقاله آورده است، اما از چند نظر اشکالهایی بر این تعریف وارد است؛ برای نمونه، تعریف اول از حوزه خصوصی (آنچه انسان میخواهد پنهان و غیرقابل دسترس دیگران بماند) گستردهتر از معنای مورد نظر از این واژه است. چه بسا اموری که انسان میخواهد آن را از دیگران پنهان نگه دارد، ولی به حوزه عمومی مربوط میشود. در اصل، اینکه حوزه خصوصی را به «چیزی که مربوط به اراده وخواست شخص است» تعریف کنیم، این واژه را مبهم ونامتعین خواهد ساخت. تعریف دوم (آنچه تصمیمگیری درباره آن، مستقلاً به عهده خود انسان است) در واقع، یک حکم یا داوری در مورد حوزه خصوصی است نه تعریف موضوع آن. نخست باید روشن کنیم که حوزه خصوصی چیست تا سپس معلوم شود که چه کسی در آن حوزه میتواند دخالت کند. بهتر است حوزه خصوصی را به اموری تعریف کنیم که تنها به زندگی و سرنوشت خود انسان مربوط میشود و حوزه عمومی به اموری گفته شود که دیگران نیز در سود و زیان آن شریک هستند. با این تعریف، روشن میشود که چرا دخالت دولت یا دیگران در حوزه خصوصی ممنوع شمرده میشود.
حال پرسش این است که چه اموری در حوزه خصوصی و چه اموری در حوزه عمومی قرار میگیرد؟ اختلاف نظر میان مکاتب مختلف در تشخیص مصادیق این دو حوزه است؛ برای نمونه، مارکسیسم مقولههایی چون مالکیت (یا دستکم مالکیت ابزار تولید) را مربوط به حوزه عمومی میداند و ازاینرو، تصمیمگیری در اینباره را به دولت و جامعه وامیگذارد؛ درحالیکه لیبرالیسم، مالکیت را مطلقا در حوزه خصوصی میگنجاند. برای بررسی دیدگاه اسلام، باید نشان داد که کدامین موارد و تا چه حدودی به حوزه خصوصی یا حوزه عمومی ارتباط مییابد. این تلاش در مقاله حاضر صورت نگرفته است و در ظاهر، پیشفرضهای ذهنی حاکم که گرایش لیبرالیسم است، این مقولهها را حتمی انگاشته است.
2. نویسنده پس از تعریف، بلافاصله به دنبال یک اصل کلی برای تعیین مرزهای این دو حوزه برآمده است و بر آن است که اصل بر خصوصی بودن است. چنانکه گفته شد، پیش از تأسیس اصل برای تعیین حکم، باید به تعیین موارد و مصادیق موضوع پرداخت و در مواردی که در تبیین مصداق شبههای وجود داشته باشد، باید یک اصل موضوعی ارائه کرد. اصلهایی همچون سلطنت، عدم ولایت یا عدم تجسس، قواعد حکمی هستند و نمیتوانند به تعیین موضوع بپردازند. به اصطلاح رایج در علم اصول، «در شبهات مصادقیه نمیتوان به عموم حکم مراجعه کرد»؛ به عبارت سادهتر، قاعده سلطنت (الناس مسلطون علی اموالهم) تنها اموالِ شخصی را در بر میگیرد و در جایی که روشن نیست آیا تنها اموال شخصی در نظر است یا اموال عمومی را نیز در برمیگیرد، نمیتوان به این قاعده مراجعه کرد، بنابراین باید بررسی کرد که آیا دلیل شرعی یا عقلی وجود دارد که همه امور را از حوزه خصوصی و شخصی بدانیم، مگر مواردی که دلیلی بر عمومی بودن آن باشد؟ این بحث در این مقاله بررسی نشده است.
3. اما در هنگام حکم، نویسنده محترم به پیروی از بیشتر فقهای شیعه، اصل سلطنت یا عدم ولایت را مطرح کرده است. در این مورد نیز ملاحظهای وجود دارد که نیاز به وقت بیشتری دارد. (چنانکه میدانیم، فقه شیعه در گذشته تنها در محدودههای فردی و برای تعیین تکلیف مردم در حکومتهای جور بوده است، حال باید دقت کرد که آیا در فقه اجتماعی و حکومتی هم، بهسادگی میتوان از این قواعد بهره جست.) اگر قرار باشد که فقه به تبیین مناسبات اجتماعی و حکومتی بپردازد، شاید بتوان به گونه دیگری این موضوع را مطالعه کرد و قواعد تکمیلی را از منابع دینی و مبانی عقلایی، باز جست.
4. در این مقاله، از جایگاه رابطه انسان با خداوند گفته شده است، ولی هنگام نتیجهگیری، از این موضوع به خوبی بهرهبرداری نشده است. در مکاتب مادی که جنبههای الاهی و آسمانیِ قوانین را نادیده میگیرند، مناسبات انسانی به دو حوزه خصوصی و عمومی تقسیم میشود و رابطه انسان با خداوند و جنبههای اخلاقی، همگی به حوزه خصوصی باز میگردد. اما در نگرش اسلامی، حیات ظاهری انسان، از جنبه فردی، خانوادگی و اجتماعی، در سایه رابطه او با حقایق برین و ارزشهای بنیادین معنا و مفهوم مییابد. از این روست که نمیتوان حوزه خصوصی را به گونهای که در غرب معنا میکنند، به کلی به دور از نظارتهای بیرونی تعریف کرد؛ چنان که در اسلام، حوزه عمومی تنها به رأی و نظر خود مردم مربوط نیست و بدون توجه به چارچوبهای ارزشی و اصول اخلاق و الاهی، هیچ دولتی مشروعیت ندارد و هیچ تصرفی پذیرفته نیست.
از این دیدگاه، باید یادآور شد که دخالت ارزشها در حوزه خصوصی یا عمومی، تنها به نهاد امر به معروف و نهی از منکر ختم نمیشود؛ بلکه قوانین و مقررات اجتماعی و مکانیزمهای جریان یافتن قوانین در جامعه اهمیت بیشتری دارد .
5 . با توجه به ملاحظات یاد شده و پس از پاسخگویی به پرسشهای پیشین، توجه به حریم خصوصی افراد و جلوگیری از تجاوز به این حوزه از الزامات اسلامی و عقلانی است.
اساسا حفظ حریم خصوصی افراد ـ در چارچوبهای تعیین شده ، خود جزئی از احکام و ارزشهای الاهی است که رعایت آن بر همه افراد جامعه لازم است و دولت یا قوانین حکومتی نمیتوانند این حق را از آنها بگیرند. اینجاست که باید مرز میان مصلحت و حقوق شرعی و عرفی فرد و جامعه را به دقت بازشناخت و از آن پاسداری کرد.
6. آنچه نویسنده محترم در مورد تقویت ایمان باطنی و ارتقای وجدان دینی باز گفته است، نکتهای درست و انکارناپذیر است، اما بدین بهانه که اجرای امر به معروف و نهی از منکر یا هرگونه الزام اجتماعی برای پاکداشت حریم عمومی از پلیدیها و زشتیها، موجب دورویی و نفاق در جامعه میشود، نمیتوان از این تمهیدات دست کشید. حق این است که هر دو مسئله در جای خود ضرورت دارد و از سوی دولت اسلامی، نخبگان و مردم، باید مسئولانه پیگیری شود.