زن هیچ صفت فرودستی ندارد
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
زنان جامعه ما در مسائل حقوقی و جایگاهشان در جامعه، دچار مشکلاتی هستند و منشأ این مشکلات، چهرهای است که فقه و احکامِ شرعی ما در برخی موارد برای زنان ترسیم کرده است و سبب شده است زنان به عنوان موجوداتی فرودست و جنس دوم تلقی شوند. دنیای امروز و عقلانیت امروز با گذشته بسیار متفاوت است. ازاینرو، باید در مسائل فقهی و حقوقی زنان نیز، متناسب با امروز تجدید نظر کرد و حقوقی مساوی با مردان را به زنان اعطا نمود.متن
نسیم صبا، 26/9/82
طرح مسئله حقوق زنان در جامعه دلالت بر آن میکند که بانوان در چنین جامعهای مشکل حقوقی دارند. دشواری در این است که سنتیهای ما کمتر مقتضیات جهان جدید و متجدد را میشناسند یا اصلاً نمیشناسند. از سوی دیگر، با روشنفکرانی مواجه هستیم که سنت خود را نشناختهاند.
گاه فرد در فضای دیگری تنفس کرده و آنجا را هم درست یافته است، ولی امروز وقتی میخواهد آن را به جامعه ما منتقل کند به خاطر نشناختن سنت بومی جامعه خود، کاملاً اشتباه میکند. سخنانی میگوید که باعث میشود موضعگیری و حساسیت اهالی سنت برانگیخته شود و به جای اینکه قدمی در حل مشکلات جامعه برداشته شود باعث میشود، مشکلات جامعه افزوده شود.
عقلانیت امروز با عقلانیت دیروز، زمین تا آسمان فرق کرده است. نمیگوییم همه چیز عوض شده است، اما میگوییم بسیاری چیزها عوض شده است. اگر این را کسی باور نکند یعنی این دوران را و مقتضیات زمان و مکان را نمیشناسد. امروز بسیاری از مسائل است که دینداران را از ویترین دینی خود خارج میکند. این مطالب، دیروز در ویترین دینداران بود و همه آن را میدیدند، ولی و هیچکس به آن اعتراضی نداشت. امروز گزارههایی است که کوشش میشود پنهان شود. بردگی تا دو قرن پیش، تا 150 سال پیش در تمام دنیا مورد تأیید بود؛ فلاسفه در تأیید آن رساله و کتاب نوشتهاند و از آن دفاع کردهاند و به ذهن احدی خطور نمیکرد که این کار زشت و غیرعقلایی است، اما امروز در قرن 21، از قرن 20 به بعد میبینید، یکی از بندهای مهم اعلامیه حقوق جهانی بشر، الغاء بردهداری و بردگی است؛ یعنی اینکار زشتترین زشتها شمرده میشود. نگاه به مسئله زنان در گذشته و امروز متفاوت است که عینا شبیه مسئله بردهداری است؛ یعنی همانگونه که نگاه دیروزی به بردهداری با دید امروزی به آن تفاوت فراوانی دارد، مسئله زنان نیز در گذشته جنبههایی داشت و امروز جنبههای متفاوتی دارد. در گذشته، نگاه به زن، نگاه دیگری بود که واقعا میتوانیم این را به فرهنگ گذشته نسبت بدهیم؛ یعنی به قرن پیش از دوران رنسانس یا پیش از دوران تجدد نسبت دهیم. در همه دنیا اینچنین بوده است و فقط اختصاص به جامعه عربی یا جامعه اسلامی، یا ایرانی و یا جامعه شرقی نداشته است و زن موجود درجه دوم حساب میشده است. زن موجودی فرودست و سخت آسیبپذیر، محسوب میشده است؛ موجودی که همواره باید در چتر حمایت مرد قرار گیرد و اگر سایه پاسداری مردانه از سر زن برداشته شود، بلافاصله مانند گلی است که پژمرده میشود و مانند گوهری است که به دست راهزنان ربوده میشود، ازاینرو، همواره باید تحت پاسداری مردانه قرار بگیرد. پدر، برادر، شوهر و فرزند پسر، این امتیازی است که شما در بیشتر جوامع مشاهده میکنید. گذشته و دوران پیش از تجدد دورانی بوده است که شرایط فیزیکی، بدن، زورِ بازو و قدرت فیزیکی حرف اول را میزده است. مشخص است در جامعهای که قدرت فیزیکی بدن حرف اول را میزند، زن در آن جامعه چندان جایگاهی نمیتواند داشته باشد. در گذشته؛ به دلایل مختلف، معیشت و تأمین هزینههای زندگی به عهده مردان بوده است. تولید غالبا مردانه بوده است، نه اینکه زنان نقشی در آن نداشتند، منتها غالبا پول درآوردن و تکفل کردن مایحتاج زندگی خانواده در بسیاری از جوامع، بیشتر به دوش مردان بوده است. وقتی کسی پول میدهد میتواند سیاست تعیین بکند، زمامداری کند و بگوید اینگونه باش یا آنگونه باش، چنین باش یا چنین نباش. ازاینرو، خیلی طبیعی است اگر نفقه به عهده مرد باشد، زمامداری و ریاست خانواده نیز به عهده مرد خواهد بود. همان کسی که مایحتاج خانواده را تأمین میکند، میتواند حرف اول را در خانواده بزند. در جهان جدید جنسیت عامل تبعیض نیست. نکته بسیار جالب این است که در گذشته، نه تنها جنسیت عامل تبعیض بود، بلکه رنگ و نژاد هم عامل تبعیض بوده. اسلام آمد و گفت که «لا فخر لِعربیه علی الاعجمی و لا لا اسود الا ابیض» یعنی تبعیضها و امتیازهای نژادی به لحاظ رنگ پوست را رد میکند. در این دین، نژاد بر انسانیت مقدم نیست. آنچه خداوند به آن نگاه میکند رنگ من نیست و اگر دقیقتر بخواهیم ذکر کنیم، «عنداللّه» حتی به جنس ما هم نگاه نمیکند. مقتضای زمان جدید این است که انسان معیار ارزش شده است و همه اموری که احیانا در انسانها تفاوت ایجاد میکند، این را منشاء تبعیض حقوقی ندانستهاند. جامعه مردانه جامعهای مطلوب نیست. جامعه متشکل از زن و مرد به معنای پذیرش این مطلب است که جامعه را به پویش و جهش وا میدارد؛ پس این اختلاف باید باشد، ولی حرف در این است که آیا اختلاف و تفاوتهای بیولوژی و فیزیولوژیک و فیزیکی و بدنی، میتوانند منشأ تفاوتهای حقوقی شوند؛ کدام دلیل معرفتشناختی یا کدام دلیل فلسفی میتواند اثبات کند زن و مرد چون به دلیل فیزیولوژیک با هم متفاوتند، حقوقشان هم باید متفاوت باشد. ازاینرو، انسان امروز معتقد است زن و مرد هر دو اگر فرصتهای مساوی داشته باشند میتوانند همانند هم پیش بروند و لازم نیست که زن، مرد شود و یا مرد، زن شود، هر یک شکل طبیعی مسیر خود را دنبال خواهد کرد. اگر امروز فرصتهای مساوی در اختیار دو جنس متفاوت قرار داده شود هر کدام استعدادهای خود را بروز خواهد داد.
در ادبیات دینی ما دو سیما از زن به چشم میخورد. یک سیما که بیشتر قرآنی است و در بسیاری از آیات قرآن این سیما را میتوان مشاهده کرد. زن انسانی متفاوت با مرد اما همپای مرد است، هیچ صفت فرودستی در این سیمای اول مشاهده نمیشود. آیات متعددی هست که هر مسلمانی قاعدتا با اینها آشناست و اصلاً احساس نمیکند که زن پایینتر از مرد است، یا زن برای مرد آفریده شده است. هر کسی که عمل صالح انجام دهد و مؤمن باشد، ما او را به حیات طیبه و زندگی پاکیزه آخرت رهنمون خواهیم شد و هرگز چیزی از او ضایع نخواهیم کرد. این سیما یک سیمای انسانی است و امروز هم ما با این سیما هیچ مشکلی نداریم. و اتفاقا همه کوشش من تقویت این سیماست؛ به نظرم، سیمای قرآنی که باید در جوامع مختلف دینی آن را شناخت و شناساند.
سیمای دوم، بیشتر سیمای شرعی و فقهی است؛ یعنی در احکام ما این سیمای دوم بیشتر مشاهده میشود. این سیما، از زن یک چهره انسان فرودست و آسیبپذیر و نیازمند پاسداری دائمی مرد ارائه میکند. کدام سیما، سیمای اصلی است؟ کدام سیما سیمای الاهی زن است؟ این دوتا هر چه هست هر دو با هم نمیتوانند جمع شوند.
به نظر من، این سیمای دوم رسوب عرف جهان گذشته در دین ماست. این دقیقا سازگار با آن فرهنگی است که ما توصیفش کردیم. این فرهنگ، فقط فرهنگ ایرانی و عربی و شرقی نیست، فرهنگ جهانی بوده است. جایی را سراغ داریم که نسبت به زنان اینگونه نیاندیشیده باشند؟ در اروپای قرون وسطی وضع چندان بهتر از این نبوده است که در عرب جاهلی یا ایران گذشته بوده است، منتها با تفاوتهایی جزئی؛ اما کلیاش همین بود که خدمت شما عرض شد.
متأسفانه، کسانی هستند که میپندارند هر آنچه متعلق به دین یا فرهنگ ملی ما است، همه رها کردنی است؛ یا آنچه که امروز از دنیای جدید آمده است، همه پسندیده نیست. این را بگویم نجابت و عفافی که در فرهنگ ملی و دینی ما است، با یک دنیا عوض کردنی نیست. این ارزشهایی است که ما باید با پذیرش مقتضیات دنیای جدید آن را حفظ کنیم و به نظر من، میتوان این را حفظ کرد. امروز کسانی هستند که تلازمی ایجاد کردهاند؛ برای مثال، بین مدرن بودن و روابط آزاد پیش از ازدواج درحالیکه این، هرگز نه در فرهنگ دینی ما پذیرش میشود و نه در فرهنگ ملی ما مورد پسند است.
من میخواهم الان برخی نواقص حقوقی خودمان را بشمارم. امیدوارم با شنیدن یک نقصان حقوقی، بلافاصله ذهنمان به این طرف معطوف نشود که پس همه این احکام نادرست است، خیر. این احکام مواردی دارد که در هر مجمع حقوقی بنده افتخار میکنم از آن دفاع کنم، البته موارد نقصانی هم دارد که به آن اشاره خواهم کرد.
کار دشوار مجتهدین بصیر، همین است که بتوانند آن گوهرهای معتبر دینی را از این عناصر رسوب گرفته و عرفی جدا کنند. این، در واقع کار نواندیشی دینی است که بتوانند آنچه که احکام ثابت دینی است، از آنچه که احکام عرفی متعلق به گذشته است جدا کنند. در مجموعه ادبیات دینی ما هر دو بخش مشاهده میشود؛ یعنی هم آن احکام ثابتی که دلالت بر پیام جاودانه دین دارد، هم برخی از احکامی که متأثر از عرف زمانه و فرهنگ دیروز هستند. مثلاً ما در زمینه ازدواج تفاوتها را میبینیم: دختر و پسر برای ازدواج کردن نیازی به تحصیل اذن پدر ندارند، اما بسیاری از علمای ما احتیاط میکنند، فتوا هم نمیدهند، احتیاطا میگویند دختر در نخستین ازدواج خودش از پدرش اجازه بگیرد. چه اشکالی دارد اگر اذن لازم است، هم برای پسر لازم باشد و هم برای دختر. دختر چقدر از پسر کمتر است؟ هر دو انصافا در آن شرایط احساساتیاند، اگر احساساتی بودن ملاک باشد، هر دو در عنفوان جوانی در امر ازدواج، عواطفشان بر عقلشان برتری دارد و تنها اختصاص به دختران هم ندارد. در زندگی زناشویی، بحث ریاست مرد بر خانواده مطرح است؛ این ریاست را هم، برخی مانند ولایت مطلقه میدانند و مانند حکومت استبدادی که حرف اول و آخر، حرف مرد است و اگر زن ذرهای خلاف نظر مرد عمل کرد، جای او جهنم است و ناشزه شده است. چه اشکالی دارد بگوییم امور با مشورت یکدیگر سامان بیابد، ولی مأمور اجرایی مرد باشد. به هر حال، هر جامعهای یک نفر، دو نفر، یا سه نفر باشد یک مجری میطلبد، ولی تصمیم با مشورت گرفته شود، فرض کنید مجری هم مرد باشد، اشکالی دارد یا حکم دیگر. بنابر تبعیت زوجه از زوج در اقامتگاه، اگر بپرسند خانه تو کجا است، میگویی خانه مرد کجا است تا خانه من بر اساس خانه او تعیین شود. چه اشکالی دارد ما اقامتگاه را بر اساس رضایت تنظیم کنیم. دو حق در خانواده نسبت به فرزندان موجود است: 1. حق ولایت نسبت به فرزندان؛ 2. حق حضانت، یعنی تا زمانی که فرزندان صغیرند و بالغ نشدهاند و مکلف نشدهاند، اداره آنها و خرجشان و تصمیمگیری در مورد آنها با کیست؟ تصمیمگیری مطلقا به عهده پدر و جد پدری است. حتی اگر پدر و جد پدری از دنیا بروند، یکی را به عنوان وصی انتخاب میکنند و وصی پدر یا جد پدری، تصمیماش بر تصمیم مادر برای فرزندان مقدم است. چه اشکالی دارد ما اینجا ولایت نسبت به فرزندان را بر سبیل تساوی برای پدر و مادر قرار بدهیم اگر پدر معتاد باشد قطعا ساقط است و ولایت مادر هم، اگر خدایی ناکرده منحرف باشد، باطل است و میان پدر و مادر از این زاویه تفاوتی نیست.
در مورد حضانت و نگهداری طفل، به خصوص اگر کوچک و شیرخواره باشد، تا بزرگ شود گفته شده است حضانت طفل تا 2 سالگی در مورد پسر و تا 7 سالگی در مورد دختر با مادر است؛ در صورتی که ازدواج مجدد نکرده باشد؛ در صورتی که ازدواج کرد، بلافاصله فرزند از او گرفته میشود و بعد از این سنها هم همه مسئولیتها به عهده پدر خواهد بود. حالا اگر بخواهیم پسر 2 ساله را از مادرش جدا کنیم، البته مسئله برای زمانی است که پدر و مادر از هم جدا شده باشند، به نظر میرسد میتوان به گونهای دیگر اندیشید. دستکم، احتمال این است که بگوییم هر دو تا سن بلوغ در اختیار مادر صالح باشد مگر دادگاه احراز کند که مادر به دلیلهای محکمه پسند صلاحیت حضانت فرزندش را ندارد.
اشاره
آقای کدیور در سخنان خود به مسائل متعددی اشاره کردهاند که آنها را در چند محور اساسی بررسی میکنیم:
1. تحقیر زن در فرهنگهای پیشین:
ایشان ضمن بیان تلقیهای نادرستِ پیشینیان در اقوام و ملل مختلف درباره زن گفتهاند: «این گذشته که ذکر میکنیم، فقط مختص جوامع اسلامی نیست تا ما بخواهیم اولیاء دین خود را شماتت کنیم... این فرهنگ جهانی است که آن روز در مورد زن به گونهای میاندیشیده است و امروز به گونهای دیگر میاندیشد.» پرسش اساسی از وی این است که اعتقاد به تأثیرپذیری پیامبر و معصومین علیهمالسلام از فرهنگ زمانه، چگونه با عصمت آنان سازگار است؟ اگر به چنین سخنی ملتزم شویم، به کدامیک از سخنان اولیاء دین میتوان اعتماد نمود و آنگاه چگونه میتوان اطمینان داشت که آیات قرآن کریم نیز تحت تأثیر فرهنگ زمانه قرار نگرفته باشد و یا دستکم، پیامبر در برداشت وحی و ابلاغ آن از کژیهای زمان خویش تأثیر نگرفته باشد؟ اعتقاد به عصمت اولیاء دین، به ویژه عصمت در ارائه معارفِ دین، مهمترین و بلکه زیربناییترین عامل اعتقاد ما به استحکام و درستی معارف و احکام اسلامی است.
2. فرودستی زنان
وی معتقد است در گذشته، زن موجودی فرودست و سخت آسیبپذیر محسوب میشده است؛ موجودی که همواره باید در چتر حمایت مرد قرار گیرد و اگر سایه پاسداری مردانه از سر زن برداشته شود، بلافاصله مانند گلی است که پژمرده میشود.»
اولاً، آسیبپذیری و نیاز به مراقب خاص داشتن به معنی فرودستی و درجه دوم بودن نیست؛ چه بسیار امور گرانقدری که از حمایتها و مراقبتهای ویژه برخوردارند، اما نه تنها درجه دوم محسوب نمیشوند، بلکه در موقعیتی بس ارزشمند قرار دارند. آیا مراقبت خاص و ویژه از گُل، دلیل بر کم ارزش بودن آن است؟ آیا مراقبتها و حمایتهای ویژه دولتهای امروز جهان از استعدادهای درخشان، به معنیِ فرودستی آنان است؟ امروزه پس از سالها شعارهای فمینیستی در دنیای غرب، بسیاری از نویسندگان و محققان آنان بر تفاوتهای عمیق روحی و روانی زن و مرد تأکید کرده و نیاز زن به حمایتهای مرد را از صفات غریزی و فطری او میدانند.(1) ثانیا، به اعتقاد ما، مسئله درست بر عکس چیزی است که وی ادعا میکند. انسانها در طول تاریخ با درک فطری خویش، دریافتهاند که زنان به دلیل لطافت و ظرافت جسمی، همواره مورد توجه مردان مهاجم قرار میگیرند و طبعا توان مقاومت در برابر قدرت جسمی مردان را ندارند. ازاینرو، به حمایت از زنان در کانون خانواده پرداختهاند. اسلام نیز نه تنها بر این رویه مهر تأیید نهاده است، بلکه آن را تکمیل نموده است. سرپرستی شوهر نسبت به همسر و پدر نسبت به فرزندان، به ویژه دختران،
______________________________
1. رک: جوزف تک، معمای زن.
______________________________
عامل بسیار مهمی در آسایش و آرامش و امنیت روانی آنان خواهد بود. سزاوار نیست این ارزش اصیلِ ملی و اسلامی خود را، که سبب میشود مردان به حمایتِ کامل از خانواده خویش برخیزند و همواره نگاهبان آنان باشند و نگذارند سختیهای مادی وروحی روزگار بر آنان فشار وارد سازد، فرودستی زنان قلمداد نماییم. البته همه خانوادههای مسلمان ایرانی میدانند که حمایت مردان از زنان، بدین معنا نیست که زنان از خود قدرت تصمیمگیری ندارند. بلکه آزادی و اختیار زنان همواره محفوظ و محترم است.
ایشان، همچنین تأمین نفقه زن توسط مرد را نیز از مصادیق فرودستی زنان تلقی کردهاند. جالب است بدانیم گروهی از فمینیستهای غربی معتقد بودند زنان باید با همه توان از زیر سلطه مردان خارج شوند. ازاینرو، نفقه را که عامل سلطه مرد بر زن است، نفی میکردند و معتقد بودند ازدواج و تشکیل خانواده، اولین گامِ اسارت زنان است. ازاینرو، زنان را به تجرد و سپس به همجنسگرایی تشویق کردند. اما در نگاه اندیشه اصیل اسلامی، پرداخت نفقه نه برای اسارت زن، بلکه برای تکریم اوست؛ اسلام با این کار، زحمتِ نان آوری و کار طاقتفرسای تأمین معاش را از دوش زنان برداشته است تا آنان با خیالی آسوده، فرزندانی پاک و شاداب تربیت نمایند و در ایام بارداری و زایمان و پس از آن، دغدغه کار و تأمین اقتصادی خانواده نداشته باشند، بلکه مردان را در خدمتِ آنان قرار داده است تا بتوانند کانون خانواده را برای فرزندان و همسر خویش به سکوی عروج به صفات عالی انسانی مبدّل سازند. اینها، همه در حالی است که اسلام تلاش و کار اقتصادی زنان را ممنوع نساخته و آنان را مالک اموال خود دانسته است و استقلال اقتصادی آنان را به رسمیت شناخته و حقوق مالی آنان را محترم شمرده است. اما با این همه، هر چند زن در خانواده از اموال و امکانات مالی شخصیِ فراوانی برخوردار باشد و یا منبع درآمد داشته باشد، باز هم وظیفه نانآوری و تأمین نفقه از عهده مرد برداشته نخواهد شد.
3. تفاوتهای حقوقی
ایشان ضمن انکار تأثیر جنسیت در تفاوتهای حقوقی میگوید: «کدام دلیل معرفتشناختی یا کدام دلیل فلسفی، میتواند اثبات کند زن و مرد چون به دلیل فیزیولوژیک با هم متفاوتند، حقوقشان هم باید متفاوت باشد.» به نظر میرسد وی با اینکه مدعی آشنایی با غرب و حضور در دانشگاههای آن است، با دیدگاههای فمینیستی دنیای غرب آشنا نیست؛ چرا که فمینیستهای موج دوم و فرا مدرن، امروزه بر تأثیر تفاوتهای بیولوژیک زن و مرد در عرصه حقوق و قوانین، صحّه میگذارند. و این مسئله از پشتوانه معرفتی و فلسفی نیز برخوردار است؛ زیرا چنانچه تفاوتهای روحی و روانی زن و مرد در مسیر تعالی زن و مرد در جامعه مورد توجه قرار نگیرد و زنان به سوی مردانه شدن و مردان به سوی زنانه شدن بروند، قطعا به کمالِ واقعی خویش نخواهند رسید.
به علاوه، وی چگونه چنین سخنی را بر زنان میراند در حالیکه خود در همین سخنرانی میگوید: «این احکام [ احکام اسلامی زنان] مواردی دارد که در هر مجمع حقوقی، بنده افتخار میکنم از آن دفاع کنم». البته ممکن است مراد وی این باشد که تفاوتهای بیولوژیک نباید موجب تفاوتهای حقوقی ناروا و ظالمانه شوند که در این صورت سخن قابل قبولی است.
4. سیمای قرآنی، سیمای فقهی
وی مدعی است سیمای قرآنی زن، سیمای مطلوبی است که در همه جهان قابل دفاع است، اما سیمای زن در فقه و احکام شرعی سیمای مناسبی نیست و باید اصلاح شود.
اولاً، اگر مراد وی این است که سیمای زن در قرآن متناسب با ادبیاتِ تجددگرایی و تشابه و همانندی زن و مرد است، چنین سخنی ناصواب است. نگاهی به فرهنگ قرآن و سیمای زن در قرآن، نشان میدهد که قرآن فرهنگ تشابه مطلق زن و مرد در همه عرصهها را نفی کرده و بر فرهنگ و تفکر تناسب و تعادل در روابط زن و مرد، تأکید مینماید. همین مسئله حجاب که وی نیز از آن دفاع کرده است، از مصادیق آشکار تفاوتهای زن و مرد است. جالب است بدانیم بیش از سی آیه در قرآن کریم، تفاوتهای حقوقی زن و مرد را بیان کرده است که از جمله تفاوت در ارثبری، شهادت و گواهی، حق طلاق، سرپرستی خانواده، عدّه و موارد دیگر را میتوان نام برد. باید از وی پرسید آیا در قرآن مسئله سرپرستی و قوّامیت مرد در کانون خانواده و مسئله پرداخت نفقه زنان توسط مردان ـ که به اعتقاد وی موجب فرودستی زنان است ـ به عنوان دیدگاه اسلامی مطرح نشده است؟
خداوند متعال به عنوان قانونگذار شریعت اسلامی، بر اساس حکمت بالغه خویش و بر اساس مشترکات و تفاوتهای تکوینی و شرایط طبیعی زن و مرد، نقشهای مشترک و متفاوت را برای آن دو ترسیم کرده است، که هم منطقی و قابل دفاع است و هم در همه جوامع، کم و بیش پذیرفته شده است.
ثانیا، سخنان وی این توهم را ایجاد میکند که تنها منبع شناخت شخصیت و سیمای زن، قرآن کریم است درحالیکه از منابع مسلم و قطعیِ دین، سنت یعنی سخن، عمل و تقریر معصومین علیهمالسلام است که همواره در کنار کتاب به عنوان یکی از مهمترین منابع معارف اسلامی قرار داشته است و بلکه در حدیث متواتر ثقلین خواندهایم که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودند: کتاب و عترت (سنت) از یکدیگر جدایی ناپذیرند و تمسک به یکی از این دو بدون دیگری، سرانجامی جز گمراهی و ضلالت ندارد. به علاوه، در بسیاری از موارد، قرآن کریم به ذکر کلیات اکتفا کرده و بیان جزئیات را به پیامبر اسلام و پس از ایشان ائمه هدی علیهمالسلام واگذار کرده است که از آن جمله است: حج، نماز، زکات و مانند آنها که قرآن کریم تنها حکم وجوبِ آنها را بیان کرده و نحوه انجام آنها و دیگر جزئیات را بیان نکرده است. بنابراین توجه به منابع روایی، در فهم احکام و معارف اسلامی نقشی اساسی دارد.
طرح مسئله حقوق زنان در جامعه دلالت بر آن میکند که بانوان در چنین جامعهای مشکل حقوقی دارند. دشواری در این است که سنتیهای ما کمتر مقتضیات جهان جدید و متجدد را میشناسند یا اصلاً نمیشناسند. از سوی دیگر، با روشنفکرانی مواجه هستیم که سنت خود را نشناختهاند.
گاه فرد در فضای دیگری تنفس کرده و آنجا را هم درست یافته است، ولی امروز وقتی میخواهد آن را به جامعه ما منتقل کند به خاطر نشناختن سنت بومی جامعه خود، کاملاً اشتباه میکند. سخنانی میگوید که باعث میشود موضعگیری و حساسیت اهالی سنت برانگیخته شود و به جای اینکه قدمی در حل مشکلات جامعه برداشته شود باعث میشود، مشکلات جامعه افزوده شود.
عقلانیت امروز با عقلانیت دیروز، زمین تا آسمان فرق کرده است. نمیگوییم همه چیز عوض شده است، اما میگوییم بسیاری چیزها عوض شده است. اگر این را کسی باور نکند یعنی این دوران را و مقتضیات زمان و مکان را نمیشناسد. امروز بسیاری از مسائل است که دینداران را از ویترین دینی خود خارج میکند. این مطالب، دیروز در ویترین دینداران بود و همه آن را میدیدند، ولی و هیچکس به آن اعتراضی نداشت. امروز گزارههایی است که کوشش میشود پنهان شود. بردگی تا دو قرن پیش، تا 150 سال پیش در تمام دنیا مورد تأیید بود؛ فلاسفه در تأیید آن رساله و کتاب نوشتهاند و از آن دفاع کردهاند و به ذهن احدی خطور نمیکرد که این کار زشت و غیرعقلایی است، اما امروز در قرن 21، از قرن 20 به بعد میبینید، یکی از بندهای مهم اعلامیه حقوق جهانی بشر، الغاء بردهداری و بردگی است؛ یعنی اینکار زشتترین زشتها شمرده میشود. نگاه به مسئله زنان در گذشته و امروز متفاوت است که عینا شبیه مسئله بردهداری است؛ یعنی همانگونه که نگاه دیروزی به بردهداری با دید امروزی به آن تفاوت فراوانی دارد، مسئله زنان نیز در گذشته جنبههایی داشت و امروز جنبههای متفاوتی دارد. در گذشته، نگاه به زن، نگاه دیگری بود که واقعا میتوانیم این را به فرهنگ گذشته نسبت بدهیم؛ یعنی به قرن پیش از دوران رنسانس یا پیش از دوران تجدد نسبت دهیم. در همه دنیا اینچنین بوده است و فقط اختصاص به جامعه عربی یا جامعه اسلامی، یا ایرانی و یا جامعه شرقی نداشته است و زن موجود درجه دوم حساب میشده است. زن موجودی فرودست و سخت آسیبپذیر، محسوب میشده است؛ موجودی که همواره باید در چتر حمایت مرد قرار گیرد و اگر سایه پاسداری مردانه از سر زن برداشته شود، بلافاصله مانند گلی است که پژمرده میشود و مانند گوهری است که به دست راهزنان ربوده میشود، ازاینرو، همواره باید تحت پاسداری مردانه قرار بگیرد. پدر، برادر، شوهر و فرزند پسر، این امتیازی است که شما در بیشتر جوامع مشاهده میکنید. گذشته و دوران پیش از تجدد دورانی بوده است که شرایط فیزیکی، بدن، زورِ بازو و قدرت فیزیکی حرف اول را میزده است. مشخص است در جامعهای که قدرت فیزیکی بدن حرف اول را میزند، زن در آن جامعه چندان جایگاهی نمیتواند داشته باشد. در گذشته؛ به دلایل مختلف، معیشت و تأمین هزینههای زندگی به عهده مردان بوده است. تولید غالبا مردانه بوده است، نه اینکه زنان نقشی در آن نداشتند، منتها غالبا پول درآوردن و تکفل کردن مایحتاج زندگی خانواده در بسیاری از جوامع، بیشتر به دوش مردان بوده است. وقتی کسی پول میدهد میتواند سیاست تعیین بکند، زمامداری کند و بگوید اینگونه باش یا آنگونه باش، چنین باش یا چنین نباش. ازاینرو، خیلی طبیعی است اگر نفقه به عهده مرد باشد، زمامداری و ریاست خانواده نیز به عهده مرد خواهد بود. همان کسی که مایحتاج خانواده را تأمین میکند، میتواند حرف اول را در خانواده بزند. در جهان جدید جنسیت عامل تبعیض نیست. نکته بسیار جالب این است که در گذشته، نه تنها جنسیت عامل تبعیض بود، بلکه رنگ و نژاد هم عامل تبعیض بوده. اسلام آمد و گفت که «لا فخر لِعربیه علی الاعجمی و لا لا اسود الا ابیض» یعنی تبعیضها و امتیازهای نژادی به لحاظ رنگ پوست را رد میکند. در این دین، نژاد بر انسانیت مقدم نیست. آنچه خداوند به آن نگاه میکند رنگ من نیست و اگر دقیقتر بخواهیم ذکر کنیم، «عنداللّه» حتی به جنس ما هم نگاه نمیکند. مقتضای زمان جدید این است که انسان معیار ارزش شده است و همه اموری که احیانا در انسانها تفاوت ایجاد میکند، این را منشاء تبعیض حقوقی ندانستهاند. جامعه مردانه جامعهای مطلوب نیست. جامعه متشکل از زن و مرد به معنای پذیرش این مطلب است که جامعه را به پویش و جهش وا میدارد؛ پس این اختلاف باید باشد، ولی حرف در این است که آیا اختلاف و تفاوتهای بیولوژی و فیزیولوژیک و فیزیکی و بدنی، میتوانند منشأ تفاوتهای حقوقی شوند؛ کدام دلیل معرفتشناختی یا کدام دلیل فلسفی میتواند اثبات کند زن و مرد چون به دلیل فیزیولوژیک با هم متفاوتند، حقوقشان هم باید متفاوت باشد. ازاینرو، انسان امروز معتقد است زن و مرد هر دو اگر فرصتهای مساوی داشته باشند میتوانند همانند هم پیش بروند و لازم نیست که زن، مرد شود و یا مرد، زن شود، هر یک شکل طبیعی مسیر خود را دنبال خواهد کرد. اگر امروز فرصتهای مساوی در اختیار دو جنس متفاوت قرار داده شود هر کدام استعدادهای خود را بروز خواهد داد.
در ادبیات دینی ما دو سیما از زن به چشم میخورد. یک سیما که بیشتر قرآنی است و در بسیاری از آیات قرآن این سیما را میتوان مشاهده کرد. زن انسانی متفاوت با مرد اما همپای مرد است، هیچ صفت فرودستی در این سیمای اول مشاهده نمیشود. آیات متعددی هست که هر مسلمانی قاعدتا با اینها آشناست و اصلاً احساس نمیکند که زن پایینتر از مرد است، یا زن برای مرد آفریده شده است. هر کسی که عمل صالح انجام دهد و مؤمن باشد، ما او را به حیات طیبه و زندگی پاکیزه آخرت رهنمون خواهیم شد و هرگز چیزی از او ضایع نخواهیم کرد. این سیما یک سیمای انسانی است و امروز هم ما با این سیما هیچ مشکلی نداریم. و اتفاقا همه کوشش من تقویت این سیماست؛ به نظرم، سیمای قرآنی که باید در جوامع مختلف دینی آن را شناخت و شناساند.
سیمای دوم، بیشتر سیمای شرعی و فقهی است؛ یعنی در احکام ما این سیمای دوم بیشتر مشاهده میشود. این سیما، از زن یک چهره انسان فرودست و آسیبپذیر و نیازمند پاسداری دائمی مرد ارائه میکند. کدام سیما، سیمای اصلی است؟ کدام سیما سیمای الاهی زن است؟ این دوتا هر چه هست هر دو با هم نمیتوانند جمع شوند.
به نظر من، این سیمای دوم رسوب عرف جهان گذشته در دین ماست. این دقیقا سازگار با آن فرهنگی است که ما توصیفش کردیم. این فرهنگ، فقط فرهنگ ایرانی و عربی و شرقی نیست، فرهنگ جهانی بوده است. جایی را سراغ داریم که نسبت به زنان اینگونه نیاندیشیده باشند؟ در اروپای قرون وسطی وضع چندان بهتر از این نبوده است که در عرب جاهلی یا ایران گذشته بوده است، منتها با تفاوتهایی جزئی؛ اما کلیاش همین بود که خدمت شما عرض شد.
متأسفانه، کسانی هستند که میپندارند هر آنچه متعلق به دین یا فرهنگ ملی ما است، همه رها کردنی است؛ یا آنچه که امروز از دنیای جدید آمده است، همه پسندیده نیست. این را بگویم نجابت و عفافی که در فرهنگ ملی و دینی ما است، با یک دنیا عوض کردنی نیست. این ارزشهایی است که ما باید با پذیرش مقتضیات دنیای جدید آن را حفظ کنیم و به نظر من، میتوان این را حفظ کرد. امروز کسانی هستند که تلازمی ایجاد کردهاند؛ برای مثال، بین مدرن بودن و روابط آزاد پیش از ازدواج درحالیکه این، هرگز نه در فرهنگ دینی ما پذیرش میشود و نه در فرهنگ ملی ما مورد پسند است.
من میخواهم الان برخی نواقص حقوقی خودمان را بشمارم. امیدوارم با شنیدن یک نقصان حقوقی، بلافاصله ذهنمان به این طرف معطوف نشود که پس همه این احکام نادرست است، خیر. این احکام مواردی دارد که در هر مجمع حقوقی بنده افتخار میکنم از آن دفاع کنم، البته موارد نقصانی هم دارد که به آن اشاره خواهم کرد.
کار دشوار مجتهدین بصیر، همین است که بتوانند آن گوهرهای معتبر دینی را از این عناصر رسوب گرفته و عرفی جدا کنند. این، در واقع کار نواندیشی دینی است که بتوانند آنچه که احکام ثابت دینی است، از آنچه که احکام عرفی متعلق به گذشته است جدا کنند. در مجموعه ادبیات دینی ما هر دو بخش مشاهده میشود؛ یعنی هم آن احکام ثابتی که دلالت بر پیام جاودانه دین دارد، هم برخی از احکامی که متأثر از عرف زمانه و فرهنگ دیروز هستند. مثلاً ما در زمینه ازدواج تفاوتها را میبینیم: دختر و پسر برای ازدواج کردن نیازی به تحصیل اذن پدر ندارند، اما بسیاری از علمای ما احتیاط میکنند، فتوا هم نمیدهند، احتیاطا میگویند دختر در نخستین ازدواج خودش از پدرش اجازه بگیرد. چه اشکالی دارد اگر اذن لازم است، هم برای پسر لازم باشد و هم برای دختر. دختر چقدر از پسر کمتر است؟ هر دو انصافا در آن شرایط احساساتیاند، اگر احساساتی بودن ملاک باشد، هر دو در عنفوان جوانی در امر ازدواج، عواطفشان بر عقلشان برتری دارد و تنها اختصاص به دختران هم ندارد. در زندگی زناشویی، بحث ریاست مرد بر خانواده مطرح است؛ این ریاست را هم، برخی مانند ولایت مطلقه میدانند و مانند حکومت استبدادی که حرف اول و آخر، حرف مرد است و اگر زن ذرهای خلاف نظر مرد عمل کرد، جای او جهنم است و ناشزه شده است. چه اشکالی دارد بگوییم امور با مشورت یکدیگر سامان بیابد، ولی مأمور اجرایی مرد باشد. به هر حال، هر جامعهای یک نفر، دو نفر، یا سه نفر باشد یک مجری میطلبد، ولی تصمیم با مشورت گرفته شود، فرض کنید مجری هم مرد باشد، اشکالی دارد یا حکم دیگر. بنابر تبعیت زوجه از زوج در اقامتگاه، اگر بپرسند خانه تو کجا است، میگویی خانه مرد کجا است تا خانه من بر اساس خانه او تعیین شود. چه اشکالی دارد ما اقامتگاه را بر اساس رضایت تنظیم کنیم. دو حق در خانواده نسبت به فرزندان موجود است: 1. حق ولایت نسبت به فرزندان؛ 2. حق حضانت، یعنی تا زمانی که فرزندان صغیرند و بالغ نشدهاند و مکلف نشدهاند، اداره آنها و خرجشان و تصمیمگیری در مورد آنها با کیست؟ تصمیمگیری مطلقا به عهده پدر و جد پدری است. حتی اگر پدر و جد پدری از دنیا بروند، یکی را به عنوان وصی انتخاب میکنند و وصی پدر یا جد پدری، تصمیماش بر تصمیم مادر برای فرزندان مقدم است. چه اشکالی دارد ما اینجا ولایت نسبت به فرزندان را بر سبیل تساوی برای پدر و مادر قرار بدهیم اگر پدر معتاد باشد قطعا ساقط است و ولایت مادر هم، اگر خدایی ناکرده منحرف باشد، باطل است و میان پدر و مادر از این زاویه تفاوتی نیست.
در مورد حضانت و نگهداری طفل، به خصوص اگر کوچک و شیرخواره باشد، تا بزرگ شود گفته شده است حضانت طفل تا 2 سالگی در مورد پسر و تا 7 سالگی در مورد دختر با مادر است؛ در صورتی که ازدواج مجدد نکرده باشد؛ در صورتی که ازدواج کرد، بلافاصله فرزند از او گرفته میشود و بعد از این سنها هم همه مسئولیتها به عهده پدر خواهد بود. حالا اگر بخواهیم پسر 2 ساله را از مادرش جدا کنیم، البته مسئله برای زمانی است که پدر و مادر از هم جدا شده باشند، به نظر میرسد میتوان به گونهای دیگر اندیشید. دستکم، احتمال این است که بگوییم هر دو تا سن بلوغ در اختیار مادر صالح باشد مگر دادگاه احراز کند که مادر به دلیلهای محکمه پسند صلاحیت حضانت فرزندش را ندارد.
اشاره
آقای کدیور در سخنان خود به مسائل متعددی اشاره کردهاند که آنها را در چند محور اساسی بررسی میکنیم:
1. تحقیر زن در فرهنگهای پیشین:
ایشان ضمن بیان تلقیهای نادرستِ پیشینیان در اقوام و ملل مختلف درباره زن گفتهاند: «این گذشته که ذکر میکنیم، فقط مختص جوامع اسلامی نیست تا ما بخواهیم اولیاء دین خود را شماتت کنیم... این فرهنگ جهانی است که آن روز در مورد زن به گونهای میاندیشیده است و امروز به گونهای دیگر میاندیشد.» پرسش اساسی از وی این است که اعتقاد به تأثیرپذیری پیامبر و معصومین علیهمالسلام از فرهنگ زمانه، چگونه با عصمت آنان سازگار است؟ اگر به چنین سخنی ملتزم شویم، به کدامیک از سخنان اولیاء دین میتوان اعتماد نمود و آنگاه چگونه میتوان اطمینان داشت که آیات قرآن کریم نیز تحت تأثیر فرهنگ زمانه قرار نگرفته باشد و یا دستکم، پیامبر در برداشت وحی و ابلاغ آن از کژیهای زمان خویش تأثیر نگرفته باشد؟ اعتقاد به عصمت اولیاء دین، به ویژه عصمت در ارائه معارفِ دین، مهمترین و بلکه زیربناییترین عامل اعتقاد ما به استحکام و درستی معارف و احکام اسلامی است.
2. فرودستی زنان
وی معتقد است در گذشته، زن موجودی فرودست و سخت آسیبپذیر محسوب میشده است؛ موجودی که همواره باید در چتر حمایت مرد قرار گیرد و اگر سایه پاسداری مردانه از سر زن برداشته شود، بلافاصله مانند گلی است که پژمرده میشود.»
اولاً، آسیبپذیری و نیاز به مراقب خاص داشتن به معنی فرودستی و درجه دوم بودن نیست؛ چه بسیار امور گرانقدری که از حمایتها و مراقبتهای ویژه برخوردارند، اما نه تنها درجه دوم محسوب نمیشوند، بلکه در موقعیتی بس ارزشمند قرار دارند. آیا مراقبت خاص و ویژه از گُل، دلیل بر کم ارزش بودن آن است؟ آیا مراقبتها و حمایتهای ویژه دولتهای امروز جهان از استعدادهای درخشان، به معنیِ فرودستی آنان است؟ امروزه پس از سالها شعارهای فمینیستی در دنیای غرب، بسیاری از نویسندگان و محققان آنان بر تفاوتهای عمیق روحی و روانی زن و مرد تأکید کرده و نیاز زن به حمایتهای مرد را از صفات غریزی و فطری او میدانند.(1) ثانیا، به اعتقاد ما، مسئله درست بر عکس چیزی است که وی ادعا میکند. انسانها در طول تاریخ با درک فطری خویش، دریافتهاند که زنان به دلیل لطافت و ظرافت جسمی، همواره مورد توجه مردان مهاجم قرار میگیرند و طبعا توان مقاومت در برابر قدرت جسمی مردان را ندارند. ازاینرو، به حمایت از زنان در کانون خانواده پرداختهاند. اسلام نیز نه تنها بر این رویه مهر تأیید نهاده است، بلکه آن را تکمیل نموده است. سرپرستی شوهر نسبت به همسر و پدر نسبت به فرزندان، به ویژه دختران،
______________________________
1. رک: جوزف تک، معمای زن.
______________________________
عامل بسیار مهمی در آسایش و آرامش و امنیت روانی آنان خواهد بود. سزاوار نیست این ارزش اصیلِ ملی و اسلامی خود را، که سبب میشود مردان به حمایتِ کامل از خانواده خویش برخیزند و همواره نگاهبان آنان باشند و نگذارند سختیهای مادی وروحی روزگار بر آنان فشار وارد سازد، فرودستی زنان قلمداد نماییم. البته همه خانوادههای مسلمان ایرانی میدانند که حمایت مردان از زنان، بدین معنا نیست که زنان از خود قدرت تصمیمگیری ندارند. بلکه آزادی و اختیار زنان همواره محفوظ و محترم است.
ایشان، همچنین تأمین نفقه زن توسط مرد را نیز از مصادیق فرودستی زنان تلقی کردهاند. جالب است بدانیم گروهی از فمینیستهای غربی معتقد بودند زنان باید با همه توان از زیر سلطه مردان خارج شوند. ازاینرو، نفقه را که عامل سلطه مرد بر زن است، نفی میکردند و معتقد بودند ازدواج و تشکیل خانواده، اولین گامِ اسارت زنان است. ازاینرو، زنان را به تجرد و سپس به همجنسگرایی تشویق کردند. اما در نگاه اندیشه اصیل اسلامی، پرداخت نفقه نه برای اسارت زن، بلکه برای تکریم اوست؛ اسلام با این کار، زحمتِ نان آوری و کار طاقتفرسای تأمین معاش را از دوش زنان برداشته است تا آنان با خیالی آسوده، فرزندانی پاک و شاداب تربیت نمایند و در ایام بارداری و زایمان و پس از آن، دغدغه کار و تأمین اقتصادی خانواده نداشته باشند، بلکه مردان را در خدمتِ آنان قرار داده است تا بتوانند کانون خانواده را برای فرزندان و همسر خویش به سکوی عروج به صفات عالی انسانی مبدّل سازند. اینها، همه در حالی است که اسلام تلاش و کار اقتصادی زنان را ممنوع نساخته و آنان را مالک اموال خود دانسته است و استقلال اقتصادی آنان را به رسمیت شناخته و حقوق مالی آنان را محترم شمرده است. اما با این همه، هر چند زن در خانواده از اموال و امکانات مالی شخصیِ فراوانی برخوردار باشد و یا منبع درآمد داشته باشد، باز هم وظیفه نانآوری و تأمین نفقه از عهده مرد برداشته نخواهد شد.
3. تفاوتهای حقوقی
ایشان ضمن انکار تأثیر جنسیت در تفاوتهای حقوقی میگوید: «کدام دلیل معرفتشناختی یا کدام دلیل فلسفی، میتواند اثبات کند زن و مرد چون به دلیل فیزیولوژیک با هم متفاوتند، حقوقشان هم باید متفاوت باشد.» به نظر میرسد وی با اینکه مدعی آشنایی با غرب و حضور در دانشگاههای آن است، با دیدگاههای فمینیستی دنیای غرب آشنا نیست؛ چرا که فمینیستهای موج دوم و فرا مدرن، امروزه بر تأثیر تفاوتهای بیولوژیک زن و مرد در عرصه حقوق و قوانین، صحّه میگذارند. و این مسئله از پشتوانه معرفتی و فلسفی نیز برخوردار است؛ زیرا چنانچه تفاوتهای روحی و روانی زن و مرد در مسیر تعالی زن و مرد در جامعه مورد توجه قرار نگیرد و زنان به سوی مردانه شدن و مردان به سوی زنانه شدن بروند، قطعا به کمالِ واقعی خویش نخواهند رسید.
به علاوه، وی چگونه چنین سخنی را بر زنان میراند در حالیکه خود در همین سخنرانی میگوید: «این احکام [ احکام اسلامی زنان] مواردی دارد که در هر مجمع حقوقی، بنده افتخار میکنم از آن دفاع کنم». البته ممکن است مراد وی این باشد که تفاوتهای بیولوژیک نباید موجب تفاوتهای حقوقی ناروا و ظالمانه شوند که در این صورت سخن قابل قبولی است.
4. سیمای قرآنی، سیمای فقهی
وی مدعی است سیمای قرآنی زن، سیمای مطلوبی است که در همه جهان قابل دفاع است، اما سیمای زن در فقه و احکام شرعی سیمای مناسبی نیست و باید اصلاح شود.
اولاً، اگر مراد وی این است که سیمای زن در قرآن متناسب با ادبیاتِ تجددگرایی و تشابه و همانندی زن و مرد است، چنین سخنی ناصواب است. نگاهی به فرهنگ قرآن و سیمای زن در قرآن، نشان میدهد که قرآن فرهنگ تشابه مطلق زن و مرد در همه عرصهها را نفی کرده و بر فرهنگ و تفکر تناسب و تعادل در روابط زن و مرد، تأکید مینماید. همین مسئله حجاب که وی نیز از آن دفاع کرده است، از مصادیق آشکار تفاوتهای زن و مرد است. جالب است بدانیم بیش از سی آیه در قرآن کریم، تفاوتهای حقوقی زن و مرد را بیان کرده است که از جمله تفاوت در ارثبری، شهادت و گواهی، حق طلاق، سرپرستی خانواده، عدّه و موارد دیگر را میتوان نام برد. باید از وی پرسید آیا در قرآن مسئله سرپرستی و قوّامیت مرد در کانون خانواده و مسئله پرداخت نفقه زنان توسط مردان ـ که به اعتقاد وی موجب فرودستی زنان است ـ به عنوان دیدگاه اسلامی مطرح نشده است؟
خداوند متعال به عنوان قانونگذار شریعت اسلامی، بر اساس حکمت بالغه خویش و بر اساس مشترکات و تفاوتهای تکوینی و شرایط طبیعی زن و مرد، نقشهای مشترک و متفاوت را برای آن دو ترسیم کرده است، که هم منطقی و قابل دفاع است و هم در همه جوامع، کم و بیش پذیرفته شده است.
ثانیا، سخنان وی این توهم را ایجاد میکند که تنها منبع شناخت شخصیت و سیمای زن، قرآن کریم است درحالیکه از منابع مسلم و قطعیِ دین، سنت یعنی سخن، عمل و تقریر معصومین علیهمالسلام است که همواره در کنار کتاب به عنوان یکی از مهمترین منابع معارف اسلامی قرار داشته است و بلکه در حدیث متواتر ثقلین خواندهایم که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودند: کتاب و عترت (سنت) از یکدیگر جدایی ناپذیرند و تمسک به یکی از این دو بدون دیگری، سرانجامی جز گمراهی و ضلالت ندارد. به علاوه، در بسیاری از موارد، قرآن کریم به ذکر کلیات اکتفا کرده و بیان جزئیات را به پیامبر اسلام و پس از ایشان ائمه هدی علیهمالسلام واگذار کرده است که از آن جمله است: حج، نماز، زکات و مانند آنها که قرآن کریم تنها حکم وجوبِ آنها را بیان کرده و نحوه انجام آنها و دیگر جزئیات را بیان نکرده است. بنابراین توجه به منابع روایی، در فهم احکام و معارف اسلامی نقشی اساسی دارد.