دموکراسی و اندیشه شیعی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
آقای قادری میان اندیشه ناب شیعه و لیبرال دموکراسی تعارض میبیند و معتقد است که وجود مفهوم امامت در اندیشه شیعی، مانع گذار از عقل امام و نقد آن است. در برابر آن، آقای کدیور معتقد است که امکان جمع بین این دو وجود دارد؛ منتهی نه با اندیشه سنتی؛ که با قرائت روشنفکری دین از مفهوم امامت.متن
یاس نو، 8 و10/9/82
قادری: منظورم از دموکراسی، هم حوزه عمومی است و هم حوزه سیاسی و بر این اساس به پایه «عقلانیت» و به تعامل بین انسانها برای حل مسائل و نحوه سازماندهی خود و نوع مقرراتی که برقرار میکنند، اهمیت میدهم. در واقع، نوعی حقوق پایه را برای فرد به عنوان حقوق غیرقابلخدشه به رسمیت میشناسم. معتقدم اگر دموکراسی یا، به تعبیری، لیبرال دموکراسی را بررسی کنیم و ویژگیهایش را شناسایی نماییم، با اندیشه شیعی سازگاری ندارد. بلکه یک رابطه معکوس وجود دارد. دموکراسی و لیبرالیسم ــ به آن معنا که توضیح دادم ــ در حضور امام، امری عبث است. ممکن است، به معنای روشی، در مقاطع و زمینههایی محدود، بتوان از آن استفاده کرد؛ ولی در جایی که قرار باشد عقلانیت، تفاهم و گفتوگو، به انسانها واگذار شود، چنین چیزی نشدنی است. در غیاب امام هم که حضور امام به معنای غیرمستقیم صورت میگیرد، به همان میزان، شما باید از اندیشه دموکراسی و پایههای لیبرالیسم صرفنظر کنید.
محسن کدیور: عنوان با آنچه دکتر قادری مطرح کردند تفاوت دارد. «نسبتسنجی بین دموکراسی و اندیشه شیعی» یک بحث است و «عدم سازگاری یا سازگاری لیبرال دموکراسی با اندیشه شیعی با محور امامت» مسئلهای دیگر است. با این بخش از صحبت ایشان میتوان موافق بود که «لیبرال ـ دموکراسی با نوعی از اندیشه شیعی، یعنی اندیشه سنتی شیعی سازگار نیست» و اصلاً این مسئله هم احتیاجی به استدلال ندارد و بدیهیتر از آن است که نیاز به چنین جلسه بحث و گفتوگویی داشته باشد.
بحث از فصل مشترک بین انواع مختلف دموکراسی است. همچنانکه میتوانیم مدلهای مختلفی از دموکراسی داشته باشیم: همچون لیبرال دموکراسی، سوسیال دموکراسی، دموکراسی ـ مسیحی که در احزاب دموکرات ـ مسیحی اروپایی تبلور یافته است و میتوان از نوعی اندیشه دموکراتیک در بین مسلمانان هم نام برد.
و اما نکته دوم، دموکراسی، با هر یک از قرائتهای آن، یک اندیشه مدرن و شیوه زندگیِ سیاسیِ مدرن است. دنبال کردن دموکراسی، قبل از مدرنیته و پیش از دوران رنسانس، در جوامع پیشامدرن، امری عبث بوده است. اینکه هزار سال پیش در بغداد بیشتر دموکراسی بوده است یا در قم، همانقدر سخن قابل تأملی است که بخواهیم در دوران پیشامدرن به دنبال مؤلفههای مدرنیته بگردیم. دموکراسی قبل از رنسانس به هیچوجه مطلوبیت دوران امروز را نداشت و مبتنی بر نمایندگی و وکالت نبوده است. مراد ما از دموکراسی، دموکراسی غیرمستقیم و «نمایندگیای» است که در عرف مدرنیته مطرح است و یک مفهوم مدرن تلقی میشود. بحث ما دقیقا این است که اگر کسی فکر میکند که خوارج نزدیکترین گروه به دموکراسی و شیعیان دورترین گروه از دموکراسی هستند، یک خلط کامل متدولوژیک مرتکب شده است. [ یعنی] آنچه را که مربوط به دوران پیشامدرن است، با ضوابط مدرنیته سنجیده است.
اما نکته سوم اینکه، اگر بدون توجه به دو نکته قبلی بپرسند که آیا هزار سال پیش، دموکراسی در میان مسلمانان و شیعیان بوده است، میتوانیم بگوییم آنچه همه معتقدان و مؤمنان به یک اندیشه، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، به آن باور دارند، از دو بخش تشکیل شده است: بخشی از متون اساسی دینشان و بخشی از برداشتها، تفسیرها و ذهنیات دینداران و عالمان اعصار گذشته. این بخش دوم هیچ دلیلی ندارد که در زمانها و شرایط دیگر بخواهد رعایت شود. به باور من، ما میتوانیم قرائتی از تشیع ارائه کنیم که مردمسالاری، و نه لیبرال ـ دموکراسی را برتابد میتوان قایل به نبوت محمد صلیاللهعلیهوآله و به امامت اهل بیت علیهمالسلام بود و در عین حال، از ضوابط دموکراتیک یک جامعه دینی در دوران معاصر هم دفاع کرد و به آن پایبند بود. میتوان دو قرائت از امامت داشت: یکی قرائت سنتی و تاریخی و دیگری قرائت نواندیشانه.
اما نکته چهارم، کدام شیعه روشنفکر و نواندیش ِ امروز به روایاتی که بعضا در تعارض تشیع و دموکراسی است استناد میکند تا مستمسک بحث واقع شود؟
قادری: وقتی من از لیبرال ـ دموکراسی صحبت میکردم، نخواستم موضوع بحث را تغییر دهم. در دموکراسی غربی یک سری حقوق پایه، به عنوان حقوق لیبرالی، برای افراد شناخته میشود؛ یعنی ما حق نداریم، حتی اگر اکثریت هم رأی دادند، آن حقوق پایه را مخدوش کنیم. بدین دلیل، در دموکراسی که امروز وجود دارد، حداقلی از لیبرالیسم نهفته است؛ یعنی وجه تمایز نظامهای دموکراتیک مارکسیستی و نظامهای دموکراسی غربی نوعی حقوق پایه است، مثلاً حق آزادی بیان که ما امروز به عنوان حقوق بشر میشناسیم. به دلیل اینکه لیبرالیسم را وجه اصلی قرار ندهم و آن را با اندیشه جمع نکنم، از لفظ «لیبرال ـ دموکراسی» استفاده کردم.
شما میتوانید شیعه باشید و امام علی علیهالسلام را به عنوان رهبر معنوی، در نظر بگیرید؛ ولی نمیتوانید در حوزه سیاسی ـ عمومی هم از ایشان تبعیت کنید و آن وقت بگویید من دموکرات هم هستم. آیا آن عقلانیتی که در نظام دموکراتیک در نظر میگیریم، واقعا، میتواند از امام گذر کند، یا خیر. دموکراسی میگوید که دین، در حوزه اجتماعی و سیاسی، فرع است. شما میتوانید اعتقاد دینیتان را داشته باشید؛ ولی در جامعه، بیشتر، به عنوان شهروند با هم برخورد کنید. رفتار شهروندان بر اساس عقلانیتشان است و شما نمیتوانید بر اساس حجتهای شرعی در آنجا عمل کنید. و در صورت انجام این کار از عقلانیت دموکراسی فاصله گرفتهاید. یعنی شاید شما پیامبر و امام را قدسی بدانید، اما در حوزه خصوصی؛ در حوزه عمومی بین امام، یک یهودی و مسیحی و یک مسلمان سنی، شیعی و زیدی تفاوتی نیست.
مثالی میزنم ــ شاید هم این مثال جعل تاریخی باشد ــ : عدهای، از جمله آنهایی که سابقهشان به عبداللّهبنسبا و فرقه سبائیه و غلوگویان شیعه برمیگردد، حضرت علی علیهالسلام را «خدا» خطاب کردند. و به دلیل امتناع از توبه، ایشان دستور دادند حفره بکنید و آتششان بزنید. آیا این میتواند نظام دموکراتیک را برتابد. فرض کنید من آنقدر شیفته شما میشوم که میگویم تو خدایی. همچنانکه در نظام دموکراتیک حق دارم در خیابان راه بروم و اگر حقوق دیگران را سلب نمیکنم، بگویم فلانی خدای من است. به همین معنا حق دارم کاندیدا شوم، رأی دهم، رأی بگیرم، روزنامه داشته باشم. من این سؤالات را میکنم تا آقای کدیور پاسخ دهند که آیا با قرائتی که از شیعه دارند، جور در میآید. آیا یک یهودی مارکسیست و معتقد به فلان مذهب، میتواند در حوزه اجتماعی حضور یابد.
کدیور: جهت رعایت ضوابط روششناختی یک بحث علمی، اجازه دهید تمام سؤالاتی که حضرتعالی در مورد زندگی گذشته مسلمانان مطرح کردهاید را از بحث خارج کنیم. تنها سؤالی که میتوانم از شما بپذیرم آن است که اگر امام زمان ظهور کند، شیوه عمل او دموکراتیک خواهد بود یا خیر؟ این سؤال، به لحاظ روشی صحیح است. اما اینکه امام علی علیهالسلام چه میکرده است را باید با کسانی که در همان شرایط میزیستهاند، مقایسه نمود.
بیشک شما هم با من همعقیدهاید که «به دنبال سازگاری یا ناسازگاری ایدئولوژی دموکراسی با اسلام و تشیع نیستیم؛ بلکه میخواهیم دموکراسی را به مثابه یک روش ــ روش زندگی سیاسی ــ با اندیشه اسلامی و شیعی مقایسه کنیم». آیا مسلمانان میتوانند این روش را در پیش بگیرند یا خیر. پاسخ تشیع معاصر به روش دموکراتیک در زندگی سیاسی، «مثبت» است. اجازه دهید تا من از واژه لیبرال ـ دموکراسی به معنای دموکراسی غربی استفاده نکنم. فرمودند مرادشان از لیبرال ـ دموکراسی معنای دقیق کلمه در حوزه علوم سیاسی نیست؛ بلکه منظورشان مقابل آن چیزی است که رژیمهای مارکسیستی در اروپای شرقی به کار میبرند. معنای این سخن، عدول از اصطلاح رایج علوم سیاسی به عرف عمومی است که زیبنده یک بحث علمی آکادمیک نیست.
نخستین ضابطه دموکراسی، حقوق پایه برای همه انسانهاست، فارغ از دین، جنس، مذهب، ملیتشان و... . اندیشه سنتی که بر تبعیض بین مسلمان و غیرمسلمان، شیعه و سنی تأکید میکند، نمیتواند حقوقبشر را باور داشته باشد؛ به خاطر اینکه سنگ اول حقوقبشر و به تبع آن سنگ اول دموکراسی «برابری همه انسانها در حوزه عمومی» است. در دنیا، مسلمان با غیرمسلمان به لحاظ حقوقی و در حوزه عمومی هیچ تفاوتی نمیکند. اتفاقا مردم در زمان امام علی علیهالسلام ، اعم از مسلمان و غیرمسلمان، موافق و مخالف ایشان، به یک چشم نگریسته میشدند.
ثانیا، میپرسند آیا همه مردم در این عقلانیت در حوزه شرع مساویاند. پاسخ من، بدون هیچ استثنایی، بلی است. اعتقاد به هر نوع حق ویژه در حوزه عمومی، منافی حقوقبشر و دموکراسی است. به هیچ یک از حقوق ویژه برای فقها، دینداران، موحدان، مسلمانان و شیعیان قایل نیستم؛ بلکه به برابری حقوقی در پیشگاه قانون، تساوی در حوزه عمومی معتقدم و یک چنین قرائتی از اندیشه شیعی نه تنها ممتنع نیست، بلکه ضروری است.
نمیتوان و نباید ضوابط اخروی را به دنیا کشانید. این نفی حقوق ویژه دنیوی، کاملاً علوی است.
اما امامت که تشیع، رکن و عمود خیمه آن است، دو ساحت دارد: ساحت اول، ربوبی و قدسی است. امام علی علیهالسلام از جانب خداوند به اعتبار ارتباط با غیب منصوب میشود. به آن میزان که خداوند اراده کند، از علم لدنی بهرهمند میشود و صلاحیت تفسیر بیخطا از وحی و متن دینی را پیدا میکند. ساحت دوم، بشری و انسانی است. ساحت «أنا بشر مثلکم» است. قضاوت، سیاست و تدبیر حوزه عمومی ائمه علیهمالسلام در این ساحت قرار میگیرد و برخلاف ساحت اول، امام علیهالسلام در این حوزه، همانند پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، موظف به مشورت است و با علم عادی و به ظاهر (نه باطن) قضاوت میکند، این ساحت، حوزه علم غیب نیست. از این زاویه و در این حوزه هیچ تفاوتی بین پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، ائمه علیهمالسلام و دیگر آحاد مردم در حوزه عمومی نیست. فرضا شما افسانه عبداللّهبنسبا را قبول داشته باشید؛ متخصصان فن و علما، آن را افسانهای ساختگی و مجعول بیش نمیدانند و من از استناد شما به اینگونه امور بیپایه تاریخی در عجبم. بحث علمی اقتضا دارد که به اعتقادات رایج و مشهور شیعه پرداخته شود و مورد بحث یا نقد قرار گیرد، نه مجعولات.
اما در مورد امام زمان که میتواند شاهبیت غزل شما باشد، به این معنا که ایشان اگر تشریف بیاورند، قضیه اداره جامعه چگونه خواهد بود؟ این ربطی به گذشته ندارد و مربوط به آینده است. قضیه «نجات بخشی» در اندیشه امامت شیعی، نکتهای کاملاً مترقی و قابل دفاع است. نجاتبخشی یعنی اعتقاد به گسترش عدالت، پالایش دین از زنگارها و رسوبات عرفی و تکیه بر عاقبت نیکوی صالحان. در بحث مهدویت دو گونه مستند داریم: دسته اول، مستندات محکم و معتبر که شامل آیات و برخی روایات است و به خطوط کلی آخرالزمان میپردازد. دسته دوم، برخی روایات که غالبا به مشکلات سندی و تعارض در دلالت مبتلا هستند و مخلوط به برداشتهای علما و ذهنیت گذشتگان هستند. ارکان تشیع، باور و اعتقاد به مستندات دسته اول است که من با افتخار و قاطعیت از آن دفاع میکنم؛ اما جزئیات ارائه شده در دسته دوم که اتفاقا مستندات شما همگی در این حوزه قرار میگیرد، از قطعیات و مسلمات تشیع نیست. مسئله مهم در مسلمات و قطعیات، مهدویت، یعنی عدالتگستری، پالایش دین و عاقبت صالحان است. آیا تشیع در این دوران با دموکراسی در تعارض است؟
قادری: دکتر کدیور به من اشکالات متدولوژی وارد کردند. من دارم بین اندیشه شیعی و دموکراسی با محور امامت نسبتسنجی میکنم و این اشکال متدولوژی نیست.
ایشان گفتند: حضرت علی علیهالسلام نسبت به همعصران خودش جلوتر است. تصوری که ما و حداقل من از شیعه دارم، بر این است که علی علیهالسلام نه از زمان خودش که از زمانهای بعد هم باید جلوتر بوده باشد. یعنی ما باید بپذیریم که ائمه علیهمالسلام یکسری ویژگیهایی دارند که مؤثر و جاری در زندگی ماست و نباید با آنها تشریفاتی برخورد کنیم.
در نهایت آن چیزی که در امامت میبینیم، دو وجه میتواند داشته باشد: یا آدمهایی هستند که روابط عرفانی مشخصی میتوان با آنها برقرار کرد، یا در توزیع اجتماعی سهیم میشوند و در بهترین حالت، لیدرهایی هستند که یک گروه را در جامعه نمایندگی میکنند. ما که حرفی نداریم، اگر امامت همین است، خب باشد؛ یعنی «اگر شما شیعه هستید، توجه داشته باشید که حرف امام در حوزه اجتماعی حجت نیست». اما این سؤال پیش میآید که چرا حجت نیست. مگر ایشان اینچنین ویژگیهایی ندارند؟ مگر علمش الاهی نیست؟ ممکن است اشتباه کند؟ ممکن است سخنش نقد و یا دچار مشکل شود؟ ایشان دو جواب دارند: بلی، خیر. اگر بگویند خیر، دوباره همان بحث میشود. درست است به خاطر اینکه شیعه هم بتواند در دموکراسی حضور داشته باشد، امام را کردیم «رهبر حزب». همانطور که حوزه اجتماعی را برای دیگران نقد میکنید، آیا شیعه هم میتواند (امام را) نقد کند. خب اگر ایشان حاضرند چنین تعلیمی بدهند، بحث هزاروچهارصد ساله حل است. ممکن است بگویند این قرائت مدرن است. من با این بحثی ندارم. من نمیگویم شیعه را باید حبس کرد. هرچه ویژگیهای امام را در حوزههای سیاسی و اجتماعی برجسته کنیم، کمتر میتوانیم دموکراسی داشته باشیم و هرچه آن را به حوزه عقلانیت گروهها و تعاملات جمعی تقلیل دهیم، به همان نسبت میتوانیم دموکرات باشیم. ایشان میگوید من حاضرم این کار را انجام دهم. خیلی خُب، حرفی نیست، من با این موضع موافقم. ولی گفتم از نظر من، امامت این نیست که شما میگویید. آقای کدیور پاسخ دهند که آیا امام ممکن است اشتباه کند. آیا سازگاری دموکراسی با اندیشه شیعی در این است. من حداقل تصورم از امامت پررنگتر از این بود. لابد علما و بزرگانی که قبلها بودهاند، بد آموزش دادهاند! آیا امامت همین است که ایشان میگویند. آیا امامت، نقدپذیر و انتقادپذیر است. عقلانیتش، عقلانیت مافوق نیست؟ عقلانیت ما متوقف است بر آن؟
کدیور: من بر این سؤال اصلی بحث دوباره تأکید میکنم. آیا شیعه حاضر میتواند دموکراسی را بپذیرد یا خیر. اما در مورد اینکه این قرائت از امامت، امامت را تشریفاتی میکند یا خیر؟ خیر، همچنان امامت مؤثر است و نفوذ اجتماعی فراوان دارد. حق دارید بفرمایید تلقی گذشتگان از امامت به اندیشه سنتی شیعه و اندیشه تاریخی شیعه نزدیکتر است؛ اما جدا باعث تعجب است که کسی بگوید رأی گذشتگان به اندیشه اصیل دینی نزدیکتر است. اجازه بدهید متذکر شوم که هیچکدام از ما دینسنج و تقواسنج نیستیم. حداکثر همین را میتوانیم بگویم که فلان نظریه به تفکر سنتی نزدیکتر یا دورتر است. امامت، پاسخ به این سؤال کلیدی است که آیا فارغ از کتاب خدا و سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، منبع اصیل، معتبر دینی دیگری داریم. پاسخ اهل سنت این است که ما فقط دو منبع اصیل دینی داریم: کتاب خدا و سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآله . پاسخ شیعه این است که ما سه منبع اصیل دینی در طول هم داریم که اول، کتاب خدا، سپس سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآله و سوم، سنت ائمه هدی علیهمالسلام است . پس، امامت یعنی اعتقاد به سومین منبع خطاناپذیر دینی.
اما همین ائمه علیهمالسلام و پیامبر وقتی وارد حوزه عمومی میشوند، «أنا بشر مثلکم» هستند. پیامبر صلیاللهعلیهوآله و امام علیهالسلام فقط یک تفاوت دارند: به پیامبر وحی میشود و امام به اعتقاد شیعه، با علم لدنی و موهبتی و الهام به اذن الاهی به معارف اصیل دینی دست یافته است. در هر کجا به پیامبر وحی شده، طبق همان عمل کرده است و هر کجا که وحی نشده، به عقل خویش عمل نموده است. پیامبر فرموده است که من مأمور به مشورت در دنیایتان هستم. امر مشورت در احکام منصوص قطعی، جاری نیست. مشورت وظیفه یقینی پیامبر و ائمه در حوزه غیر منصوص، یعنی حوزه سیاست است. لذا، میگوییم ائمه در حوزه عمومی به لحاظ حقوقی مانند بقیه مردماند. میپرسند، نقدپذیرند؟ با قاطعیت پاسخ میدهم بله، میتوان عملکرد امام علی علیهالسلام را نقد کرد و نقد کردند و امام علیهالسلام نه تنها با انتقاد از خود مخالفت نکرد، بلکه با صراحت از نصیحت و انتقاد به خود استقبال کرد.
ساحت قدسی پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ائمه علیهمالسلام ، هسته سخن دین و مذهب است. اما، در حوزه عمومی معتقدیم که که سیاستورزی، متوقف بر مجموعه عوامل متعددی است: یکی اندیشه خود پیامبر صلیاللهعلیهوآله و امام، دیگری اطلاعاتی است که به آنها میرسد. این اطلاعات رسیده امکان دارد مطابق با واقع نباشد. سیاستورزی، فعل مشخصی نیست که عصمت را بتوان به آن نسبت داد؛ بلکه حاصل عقل جمعی و کار گروهی است.
این ساحت دوم، یعنی حوزه عمومی مشورت، نقدپذیری و به لحاظ اینکه فعل جمعی است، خطاپذیر میباشد. عصمت پیامبر صلیاللهعلیهوآله در حوزه «أخذ وحی»، «تلقی وحی» و «ابلاغ وحی» است. عصمت ائمه علیهمالسلام نیز در حوزه اخذ، تلقی و ابلاغ تعالیم دینی از پیامبر یا خداوند است. ادله، همین حوزه از عصمت را اثبات میکند. با این همه در ساحت دوم که ساحتی بشری است، افضلاند؛ یعنی در مقایسه با دیگران بهترند.
اشاره
این سؤال که اندیشه مدرن تا چه اندازه با اندیشه دینی قابل جمع است، در حوزههای مختلف قابل طرح است. یکی از این حوزهها، سیاست است. در این مقام، همواره نوعی تقابل میان منشأ احکام اجتماعی وجود داشته است. در اندیشه اسلامی، به ویژه اندیشه شیعی، به دلیل حضور جدی و تعیینکننده و انکارناپذیر دین، جایی برای سکولاریسم وجود نداشته و ندارد. ازاینرو، همواره شاهد حضور فعال دانشمندان دینی در عرصههای سیاسی ـ اجتماعی بودهایم. از طرفی، در اندیشه مدرن نیز جایی برای مرجعیت و منبعیت دینی باقی نمیماند. تعارض نیز از همینجا ناشی میشود. در این مناظره آقای قادری بر این تعارض پافشاری میکند و آقای کدیور سعی در رفع تعارض دارد. طبیعی است که برای رفع این تعارض، باید یکی از دو سوی مسئله را به نفع دیگری به عقبنشینی کشاند؛ یا هر دو طرف از بخشی از دعاویشان دست بردارند. در مورد نوع نگاهِ هر یک از دو طرف مناظره و نحوه حل مسئله، نکات قابل تأملی به شرح زیر وجود دارد:
1. به نظر میرسد برداشت آقای قادری از مفهوم امامت نزد شیعیان به راستآیینی شیعی بسیار نزدیکتر است، تا برداشت آقای کدیور. تلقی درست از امامت شیعی را میتوان در چند گزاره زیر خلاصه کرد:
الف) مسئله امامت از مسائل بحثبرانگیز در جامعه اسلامی بوده و هست؛ هرچند نوع بحثها و اشکالات در طول زمان تغییراتی هم یافته است.
ب) امامت عبارت است از رهبری جامعه اسلامی (امت) در امور دین و دنیا به نیابت از پیامبر.
ج) «امت»، جامعهای انسانی، دارای ایمان مشترک و هدف واحد است. و بدون امام قابل تصور نیست. کسانی که ولایتاللّه را پذیرفتهاند، عضو یک امّتاند.
د) در فرهنگ اسلامی، امور دین و دنیای انسانها با هم پیوند وثیق دارند و از همین رو، این قید در تعریف امامت آورده شده است.
ه ) از آنجا که امامت، رهبری امت اسلامی است و رهبری به معنای سرپرستی جامعه است، مفهوم رهبری با مفهوم ولایت پیوند مییابد. ولایت معانی مختلف دارد که همه آنها حول محور «نزدیکی و قرب» جمع میشود و در ضمن این معانی، مفهوم «سرپرستی و صاحباختیاری» وجود دارد که محل بحث ماست.
و) ولایت به دو قسم حقیقی و اعتباری، و ولایت اعتباری به سه قسم تشریعی، تفسیری و اجتماعی تقسیم میشود.
ز) ولایت حقیقی، قدرت تصرف در امور جهان و برهم زدن نظم عادی آن با استفاده از نیروی فوق طبیعی را دارد. ولایت حقیقی یا تکوینی مختص پیامبران و اولیای الهی و متکی به علم لدنی است. شبیه علم آصفبنبرخیا که تخت بلقیس را در کمتر از لحظهای از فرسنگها دورتر به حضور سلیمان آورد. مطابق برخی آیات و روایات امامان شیعه واجد چنین مقامی هستند.
ح ) پذیرش ولایت اعتباری، اختیاری است، برخلاف ولایت حقیقی که در برابر آن نمیتوان مقاومت کرد.
ط) ولایت تشریعی که از اقسام ولایت اعتباری است، به معنای جعل احکام دین است. این حق مختص خداوند است و جز در موارد اندکی که به رسولاللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم داده شده است، کس دیگری از آن بهرهمند نیست.
ی) ولایت تفسیری به معنای آن است که تفسیر و توضیح ولیّ الهی از وحی، به دلیل اتصال او به خزانه علم الهی، حجیت تعبدی دارد و محتاج دلیل نیست. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و ائمه علیهمالسلام مفسران کلام الهیاند و این مطلب از مفاد بسیاری روایات به دست میآید. یکی از موارد اختلاف مهم شیعه و سنی در همین مسئله است.
ک) ولایت اجتماعی به معنای سرپرستی و رهبری اجتماع است. اولین اختلافی که پس از پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم در جامعه پدیدار شد، مسئله جانشینی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بود و اینکه چه کسی صلاحیت این مقام را دارد. بنابر نظر شیعه و بر اساس آیات و روایات معتبر، حکومت پس از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، حق علی علیهالسلام بود.(1)
2. تلقی آقای کدیور از امامت، به ولایت تفسیری محدود میشود و ولایت اجتماعی آنان را نادیده میگیرد. ایشان ساحت اول امامت را قدسی، و ساحت دوم آن را غیرقدسی میداند که امکان وقوع خطا در آن وجود دارد: «ساحت قدسی پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ائمه علیهالسلام هسته سخت دین و مذهب است. اما در حوزه عمومی معتقدیم که سیاستورزی، متوقف بر مجموعه عوامل متعددی است. یکی اندیشه خود پیامبر و امام، دیگری اطلاعاتی که به آنها میرسد. این اطلاعات رسیده امکان دارد مطابق واقع نباشد». این نگرش، نهایتا به نفی ولایت اجتماعی امامان علیهمالسلام و حتی خود پیامبر صلیاللهعلیهوآله منتهی میشود. راستآیینی شیعه همواره بر این بعد از ولایت امامان معصوم علیهمالسلام تأکید داشته است و عمده اختلاف میان اهل سنت و شیعیان بر سر همین موضوع بوده است. وگرنه در باب مرجعیت علمی اهلبیت علیهمالسلام ، بسیاری از اهل سنت، به نحوی از انحا، آنان را عالمان برجسته و آگاه دانستهاند؛ هرچند در مورد مرجعیت بیچون و چرای و عصمت آنان در این زمینه، اختلافنظرهایی دارند. اما، بیشترین اختلافات میان شیعه و سنی در مورد خلافت بلافصل پیامبر است. مراجعه به کتابهای کلامی مفصل و معتبر، مانند شرحالمواقف، شرحالمقاصد، المطالبالعالیه فیالعلمالاهی، از اهل سنت، علاوه بر همه کتابهای شیعی، گویای این مسئله است.
______________________________
1. رک: هادی صادقی، درآمدی بر کلام جدید، کتاب طه و نشر معارف، قم، 1382، فصل 23، امامت و ولایت.
______________________________
بنابراین، هرگونه تفسیر دیگری از مسئله امامت، خارج از ارتودوکس شیعه است و نوعی بدعت محسوب میشود. البته در اینجا، قصد تکفیر کسی یا داوری ارزشی درباره نظرهای وی را نداریم. بلکه مقصود، تبیین موضوع ولایت و امامت در نظر شیعه است؛ این تبیین میان همه فرقههای اسلامی مورد وفاق و اجماع است. این برداشت از امامت، از ضروریات و محکمات تشیع است.
3. بنابر آنچه ذکر شد، قرائت آقای کدیور، از اندیشه شیعی فاصله گرفته است و ضروریات آن را انکار میکند. امامت، در اندیشه شیعی و در مفهوم اجتماعی آن، یک ضرورت تغییرناپذیر است و نمیتوان آن را به گونهای تفسیر و تأویل کرد که رهبری اجتماع و اَولیبهنفس بودن امام(1) از آن درنیاید. امام، رهبر و صاحباختیار (ولیّ) امت است و حاکم بر روابط اجتماعی است. این یک حق الاهی است، نه صرفا بشری. بنابراین، نمیتوان با تفکیک دو ساحت بشری و الاهی در امامت، ساحت بشری آن را غیرقدسی و عرفی اعلام کرد. این تفکیک چیزی جز پذیرش سکولاریسم نیست.
4. امام در حوزه عمومی، مأمور به مشورت با مردم و به کارگیری عقل جمعی آنان است؛ اما این موضوع موجب نمیشود که عقل و علم او را همعرض با عقل مردم بدانیم. در حوزه عمومی، امام موظف است بر اساس یک سلسله از اصول ثابت دینی و اخلاقی عمل کند و جهتگیری حرکت اجتماع را به سوی اهداف الاهی قرار دهد. وی حق اجازه نقص حدود شرع را ندارد؛ حتی اگر عقل جمعی برخلاف شرع نظر دهد. بنابراین، حجیت شرع و عقل شرعی در مسائل عمومی قابل انکار نیست. در عین حال، فضا در محدود مجاز شرعی برای دخالت عقل جمعی فراوان است. بدینگونه، نوعی دموکراسی (= مردمسالاری) محدود شکل میگیرد که مقید به رعایت حدود شرعی و در جهت تحقق بخشیدن به اهداف والای دینی است. در این محدوده وسیع، همه آحاد شهروندان از حقوق برابر برخوردارند و هیچ حق ویژهای برای کسی به رسمیت شناخته نمیشود. به عبارت دیگر، در حوزه عمومی دو ساحت وجود دارد: یکی، ساحت رعایت جهت اصلی حرکت جامعه و حفظ حدود ثابت شرعی و دیگری، ساحت وسیع مجاز شرعی. در ساحت اول، امام موظف است از عقل شرعی بهره گیرد و در ساحت دوم، از عقل جمعی. در قرائت آقای کدیور، ساحت اول به کلی حذف شده است. حذف این ساحت از محدوده دخالت دین، سکولاریسم تمام عیاری را پایهریزی میکند.
5 . آقای کدیور، این سؤال آقای قادری را که آیا ممکن است امام اشتباه کند، اینگونه پاسخ دادند که به لحاظ اطلاعاتی که به امام میرسد، ممکن است اشتباه کند. این سخن نیز
______________________________
1. اشاره به حدیث شریف غدیر که در آن پیامبر از امت اعتراف گرفت که آیا من از شما به خودتان سزاوارتر نیستم و آنان گفتند: بله. سپس، حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله ، همین منصب اولیبهنفس بودن را برای علی علیهالسلام نیز قرار دادند.
______________________________
با اعتقاد شیعی سازگار نیست که امام را معصوم از هر خطایی میداند. همانطور که آقای قادری تشخیص دادند، این تفسیر از امامت، آن را از جایگاه پذیرفته شده نزد شیعه تنزل میدهد. در اینجا خلطی میان نحوه عملکرد امام در جامعه و چگونگی برخورد امام با عقل جمعی از یکسو و شأن اجتماعی امام و حقوق و وظایف او رخ داده است. امام برای رشد دادن به عقل جمعی آن را به کار میگیرد. اما، این به معنای آن نیست که اگر عقل جمعی در مواردی خطاهای جبرانناپذیر یا خطرساز و حیاطی داشت، خودش دخالت نکند. اگر عقل جمعی بر اساس اطلاعات غلط یا بر اساس تمایلات ناصواب به بیراهه رفت، وظیفه امام است که آن را هدایت کند و به راه صواب بازگرداند. اگر چنین نباشد، مفهوم امامت بیمحتوا و بیخاصیت میشود و همانطور که آقای قادری گفتند، امام را در حد یک «رهبر حزب» تقلیل دادهایم. همین تقلیل شأن امام است که موجب شده است آقای کدیور ورود خطا را در تصمیمهای امام بپذیرند و به گونهای ظریف و غیر مصرَّح بگویند که امام در حوزه عمومی خطاپذیر است. اما، ایشان این سؤال را بیپاسخ گذاشتهاند که آیا امام به لحاظ اینکه یک فرد در میان جمع است، خطا میکند؛ یعنی اگر همه یا بخشی از جماعت بر خطا باشند، آیا امام بر خطا میرود. البته، میتوان پاسخ این سؤال را از لابهلای گفتههای آقای کدیور پیدا کرد. اما، شاید اگر لازم به تصریح میشد، ایشان تأمل بیشتری در مقام ارائه پاسخ میکردند و احتمال میرفت که در مواضع خود بازنگری کنند.
6. تعارضی که جناب قادری میان لیبرال ـ دموکراسی و اندیشه شیعی دیدهاند، واقعی و نازدودنی است. روشن است که ایشان، دستکم در حوزه عمومی و سیاسی، قایل به جدایی دین از سیاست و سکولاریسم هستند و بنابراین، جانب لیبرال ـ دموکراسی را میگیرند، نه جانب دین. اما، ایشان باید دو مسئله را پاسخ دهد: یک) اینکه آیا هیچ روایت درست دیگری از دموکراسی وجود ندارد که چنین تعارضی در آن دیده نشود؛ دو) اینکه آیا دلیلی بر ترجیح لیبرال ـ دموکراسی وجود دارد.
همانطور که گفته شد، نوعی مردمسالاری قابل ترسیم است که در آن بتوان به حدود و جهات شرعی، پایبند بود و جمع میان مردمسالاری و دین، در ساحت عمومی و سیاسی صورت پذیرد. از طرفی، لیبرالیسم به عنوان یک ایدئولوژی، هیچ ترجیحی بر سایر ایدئولوژیها ندارد. سهل است که معایب لیبرالیسم، اینک آشکار است. لیبرالیسم برابر است با «پایان فضیلت»(1) و پایان اخلاق (در بعد اخلاقی و اجتماعی)؛ برابر است با سلطه سرمایه و تکنولوژی بر انسان (در بعد اقتصادی و سیاسی)؛ برابر است با پوچی و بیهویتی انسان (در بعد فلسفی و فرهنگی).
______________________________
1. اشاره به کتابی به همین نام از مک اینتایر، از منتقدان بنام لیبرالیسم.
قادری: منظورم از دموکراسی، هم حوزه عمومی است و هم حوزه سیاسی و بر این اساس به پایه «عقلانیت» و به تعامل بین انسانها برای حل مسائل و نحوه سازماندهی خود و نوع مقرراتی که برقرار میکنند، اهمیت میدهم. در واقع، نوعی حقوق پایه را برای فرد به عنوان حقوق غیرقابلخدشه به رسمیت میشناسم. معتقدم اگر دموکراسی یا، به تعبیری، لیبرال دموکراسی را بررسی کنیم و ویژگیهایش را شناسایی نماییم، با اندیشه شیعی سازگاری ندارد. بلکه یک رابطه معکوس وجود دارد. دموکراسی و لیبرالیسم ــ به آن معنا که توضیح دادم ــ در حضور امام، امری عبث است. ممکن است، به معنای روشی، در مقاطع و زمینههایی محدود، بتوان از آن استفاده کرد؛ ولی در جایی که قرار باشد عقلانیت، تفاهم و گفتوگو، به انسانها واگذار شود، چنین چیزی نشدنی است. در غیاب امام هم که حضور امام به معنای غیرمستقیم صورت میگیرد، به همان میزان، شما باید از اندیشه دموکراسی و پایههای لیبرالیسم صرفنظر کنید.
محسن کدیور: عنوان با آنچه دکتر قادری مطرح کردند تفاوت دارد. «نسبتسنجی بین دموکراسی و اندیشه شیعی» یک بحث است و «عدم سازگاری یا سازگاری لیبرال دموکراسی با اندیشه شیعی با محور امامت» مسئلهای دیگر است. با این بخش از صحبت ایشان میتوان موافق بود که «لیبرال ـ دموکراسی با نوعی از اندیشه شیعی، یعنی اندیشه سنتی شیعی سازگار نیست» و اصلاً این مسئله هم احتیاجی به استدلال ندارد و بدیهیتر از آن است که نیاز به چنین جلسه بحث و گفتوگویی داشته باشد.
بحث از فصل مشترک بین انواع مختلف دموکراسی است. همچنانکه میتوانیم مدلهای مختلفی از دموکراسی داشته باشیم: همچون لیبرال دموکراسی، سوسیال دموکراسی، دموکراسی ـ مسیحی که در احزاب دموکرات ـ مسیحی اروپایی تبلور یافته است و میتوان از نوعی اندیشه دموکراتیک در بین مسلمانان هم نام برد.
و اما نکته دوم، دموکراسی، با هر یک از قرائتهای آن، یک اندیشه مدرن و شیوه زندگیِ سیاسیِ مدرن است. دنبال کردن دموکراسی، قبل از مدرنیته و پیش از دوران رنسانس، در جوامع پیشامدرن، امری عبث بوده است. اینکه هزار سال پیش در بغداد بیشتر دموکراسی بوده است یا در قم، همانقدر سخن قابل تأملی است که بخواهیم در دوران پیشامدرن به دنبال مؤلفههای مدرنیته بگردیم. دموکراسی قبل از رنسانس به هیچوجه مطلوبیت دوران امروز را نداشت و مبتنی بر نمایندگی و وکالت نبوده است. مراد ما از دموکراسی، دموکراسی غیرمستقیم و «نمایندگیای» است که در عرف مدرنیته مطرح است و یک مفهوم مدرن تلقی میشود. بحث ما دقیقا این است که اگر کسی فکر میکند که خوارج نزدیکترین گروه به دموکراسی و شیعیان دورترین گروه از دموکراسی هستند، یک خلط کامل متدولوژیک مرتکب شده است. [ یعنی] آنچه را که مربوط به دوران پیشامدرن است، با ضوابط مدرنیته سنجیده است.
اما نکته سوم اینکه، اگر بدون توجه به دو نکته قبلی بپرسند که آیا هزار سال پیش، دموکراسی در میان مسلمانان و شیعیان بوده است، میتوانیم بگوییم آنچه همه معتقدان و مؤمنان به یک اندیشه، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، به آن باور دارند، از دو بخش تشکیل شده است: بخشی از متون اساسی دینشان و بخشی از برداشتها، تفسیرها و ذهنیات دینداران و عالمان اعصار گذشته. این بخش دوم هیچ دلیلی ندارد که در زمانها و شرایط دیگر بخواهد رعایت شود. به باور من، ما میتوانیم قرائتی از تشیع ارائه کنیم که مردمسالاری، و نه لیبرال ـ دموکراسی را برتابد میتوان قایل به نبوت محمد صلیاللهعلیهوآله و به امامت اهل بیت علیهمالسلام بود و در عین حال، از ضوابط دموکراتیک یک جامعه دینی در دوران معاصر هم دفاع کرد و به آن پایبند بود. میتوان دو قرائت از امامت داشت: یکی قرائت سنتی و تاریخی و دیگری قرائت نواندیشانه.
اما نکته چهارم، کدام شیعه روشنفکر و نواندیش ِ امروز به روایاتی که بعضا در تعارض تشیع و دموکراسی است استناد میکند تا مستمسک بحث واقع شود؟
قادری: وقتی من از لیبرال ـ دموکراسی صحبت میکردم، نخواستم موضوع بحث را تغییر دهم. در دموکراسی غربی یک سری حقوق پایه، به عنوان حقوق لیبرالی، برای افراد شناخته میشود؛ یعنی ما حق نداریم، حتی اگر اکثریت هم رأی دادند، آن حقوق پایه را مخدوش کنیم. بدین دلیل، در دموکراسی که امروز وجود دارد، حداقلی از لیبرالیسم نهفته است؛ یعنی وجه تمایز نظامهای دموکراتیک مارکسیستی و نظامهای دموکراسی غربی نوعی حقوق پایه است، مثلاً حق آزادی بیان که ما امروز به عنوان حقوق بشر میشناسیم. به دلیل اینکه لیبرالیسم را وجه اصلی قرار ندهم و آن را با اندیشه جمع نکنم، از لفظ «لیبرال ـ دموکراسی» استفاده کردم.
شما میتوانید شیعه باشید و امام علی علیهالسلام را به عنوان رهبر معنوی، در نظر بگیرید؛ ولی نمیتوانید در حوزه سیاسی ـ عمومی هم از ایشان تبعیت کنید و آن وقت بگویید من دموکرات هم هستم. آیا آن عقلانیتی که در نظام دموکراتیک در نظر میگیریم، واقعا، میتواند از امام گذر کند، یا خیر. دموکراسی میگوید که دین، در حوزه اجتماعی و سیاسی، فرع است. شما میتوانید اعتقاد دینیتان را داشته باشید؛ ولی در جامعه، بیشتر، به عنوان شهروند با هم برخورد کنید. رفتار شهروندان بر اساس عقلانیتشان است و شما نمیتوانید بر اساس حجتهای شرعی در آنجا عمل کنید. و در صورت انجام این کار از عقلانیت دموکراسی فاصله گرفتهاید. یعنی شاید شما پیامبر و امام را قدسی بدانید، اما در حوزه خصوصی؛ در حوزه عمومی بین امام، یک یهودی و مسیحی و یک مسلمان سنی، شیعی و زیدی تفاوتی نیست.
مثالی میزنم ــ شاید هم این مثال جعل تاریخی باشد ــ : عدهای، از جمله آنهایی که سابقهشان به عبداللّهبنسبا و فرقه سبائیه و غلوگویان شیعه برمیگردد، حضرت علی علیهالسلام را «خدا» خطاب کردند. و به دلیل امتناع از توبه، ایشان دستور دادند حفره بکنید و آتششان بزنید. آیا این میتواند نظام دموکراتیک را برتابد. فرض کنید من آنقدر شیفته شما میشوم که میگویم تو خدایی. همچنانکه در نظام دموکراتیک حق دارم در خیابان راه بروم و اگر حقوق دیگران را سلب نمیکنم، بگویم فلانی خدای من است. به همین معنا حق دارم کاندیدا شوم، رأی دهم، رأی بگیرم، روزنامه داشته باشم. من این سؤالات را میکنم تا آقای کدیور پاسخ دهند که آیا با قرائتی که از شیعه دارند، جور در میآید. آیا یک یهودی مارکسیست و معتقد به فلان مذهب، میتواند در حوزه اجتماعی حضور یابد.
کدیور: جهت رعایت ضوابط روششناختی یک بحث علمی، اجازه دهید تمام سؤالاتی که حضرتعالی در مورد زندگی گذشته مسلمانان مطرح کردهاید را از بحث خارج کنیم. تنها سؤالی که میتوانم از شما بپذیرم آن است که اگر امام زمان ظهور کند، شیوه عمل او دموکراتیک خواهد بود یا خیر؟ این سؤال، به لحاظ روشی صحیح است. اما اینکه امام علی علیهالسلام چه میکرده است را باید با کسانی که در همان شرایط میزیستهاند، مقایسه نمود.
بیشک شما هم با من همعقیدهاید که «به دنبال سازگاری یا ناسازگاری ایدئولوژی دموکراسی با اسلام و تشیع نیستیم؛ بلکه میخواهیم دموکراسی را به مثابه یک روش ــ روش زندگی سیاسی ــ با اندیشه اسلامی و شیعی مقایسه کنیم». آیا مسلمانان میتوانند این روش را در پیش بگیرند یا خیر. پاسخ تشیع معاصر به روش دموکراتیک در زندگی سیاسی، «مثبت» است. اجازه دهید تا من از واژه لیبرال ـ دموکراسی به معنای دموکراسی غربی استفاده نکنم. فرمودند مرادشان از لیبرال ـ دموکراسی معنای دقیق کلمه در حوزه علوم سیاسی نیست؛ بلکه منظورشان مقابل آن چیزی است که رژیمهای مارکسیستی در اروپای شرقی به کار میبرند. معنای این سخن، عدول از اصطلاح رایج علوم سیاسی به عرف عمومی است که زیبنده یک بحث علمی آکادمیک نیست.
نخستین ضابطه دموکراسی، حقوق پایه برای همه انسانهاست، فارغ از دین، جنس، مذهب، ملیتشان و... . اندیشه سنتی که بر تبعیض بین مسلمان و غیرمسلمان، شیعه و سنی تأکید میکند، نمیتواند حقوقبشر را باور داشته باشد؛ به خاطر اینکه سنگ اول حقوقبشر و به تبع آن سنگ اول دموکراسی «برابری همه انسانها در حوزه عمومی» است. در دنیا، مسلمان با غیرمسلمان به لحاظ حقوقی و در حوزه عمومی هیچ تفاوتی نمیکند. اتفاقا مردم در زمان امام علی علیهالسلام ، اعم از مسلمان و غیرمسلمان، موافق و مخالف ایشان، به یک چشم نگریسته میشدند.
ثانیا، میپرسند آیا همه مردم در این عقلانیت در حوزه شرع مساویاند. پاسخ من، بدون هیچ استثنایی، بلی است. اعتقاد به هر نوع حق ویژه در حوزه عمومی، منافی حقوقبشر و دموکراسی است. به هیچ یک از حقوق ویژه برای فقها، دینداران، موحدان، مسلمانان و شیعیان قایل نیستم؛ بلکه به برابری حقوقی در پیشگاه قانون، تساوی در حوزه عمومی معتقدم و یک چنین قرائتی از اندیشه شیعی نه تنها ممتنع نیست، بلکه ضروری است.
نمیتوان و نباید ضوابط اخروی را به دنیا کشانید. این نفی حقوق ویژه دنیوی، کاملاً علوی است.
اما امامت که تشیع، رکن و عمود خیمه آن است، دو ساحت دارد: ساحت اول، ربوبی و قدسی است. امام علی علیهالسلام از جانب خداوند به اعتبار ارتباط با غیب منصوب میشود. به آن میزان که خداوند اراده کند، از علم لدنی بهرهمند میشود و صلاحیت تفسیر بیخطا از وحی و متن دینی را پیدا میکند. ساحت دوم، بشری و انسانی است. ساحت «أنا بشر مثلکم» است. قضاوت، سیاست و تدبیر حوزه عمومی ائمه علیهمالسلام در این ساحت قرار میگیرد و برخلاف ساحت اول، امام علیهالسلام در این حوزه، همانند پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، موظف به مشورت است و با علم عادی و به ظاهر (نه باطن) قضاوت میکند، این ساحت، حوزه علم غیب نیست. از این زاویه و در این حوزه هیچ تفاوتی بین پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، ائمه علیهمالسلام و دیگر آحاد مردم در حوزه عمومی نیست. فرضا شما افسانه عبداللّهبنسبا را قبول داشته باشید؛ متخصصان فن و علما، آن را افسانهای ساختگی و مجعول بیش نمیدانند و من از استناد شما به اینگونه امور بیپایه تاریخی در عجبم. بحث علمی اقتضا دارد که به اعتقادات رایج و مشهور شیعه پرداخته شود و مورد بحث یا نقد قرار گیرد، نه مجعولات.
اما در مورد امام زمان که میتواند شاهبیت غزل شما باشد، به این معنا که ایشان اگر تشریف بیاورند، قضیه اداره جامعه چگونه خواهد بود؟ این ربطی به گذشته ندارد و مربوط به آینده است. قضیه «نجات بخشی» در اندیشه امامت شیعی، نکتهای کاملاً مترقی و قابل دفاع است. نجاتبخشی یعنی اعتقاد به گسترش عدالت، پالایش دین از زنگارها و رسوبات عرفی و تکیه بر عاقبت نیکوی صالحان. در بحث مهدویت دو گونه مستند داریم: دسته اول، مستندات محکم و معتبر که شامل آیات و برخی روایات است و به خطوط کلی آخرالزمان میپردازد. دسته دوم، برخی روایات که غالبا به مشکلات سندی و تعارض در دلالت مبتلا هستند و مخلوط به برداشتهای علما و ذهنیت گذشتگان هستند. ارکان تشیع، باور و اعتقاد به مستندات دسته اول است که من با افتخار و قاطعیت از آن دفاع میکنم؛ اما جزئیات ارائه شده در دسته دوم که اتفاقا مستندات شما همگی در این حوزه قرار میگیرد، از قطعیات و مسلمات تشیع نیست. مسئله مهم در مسلمات و قطعیات، مهدویت، یعنی عدالتگستری، پالایش دین و عاقبت صالحان است. آیا تشیع در این دوران با دموکراسی در تعارض است؟
قادری: دکتر کدیور به من اشکالات متدولوژی وارد کردند. من دارم بین اندیشه شیعی و دموکراسی با محور امامت نسبتسنجی میکنم و این اشکال متدولوژی نیست.
ایشان گفتند: حضرت علی علیهالسلام نسبت به همعصران خودش جلوتر است. تصوری که ما و حداقل من از شیعه دارم، بر این است که علی علیهالسلام نه از زمان خودش که از زمانهای بعد هم باید جلوتر بوده باشد. یعنی ما باید بپذیریم که ائمه علیهمالسلام یکسری ویژگیهایی دارند که مؤثر و جاری در زندگی ماست و نباید با آنها تشریفاتی برخورد کنیم.
در نهایت آن چیزی که در امامت میبینیم، دو وجه میتواند داشته باشد: یا آدمهایی هستند که روابط عرفانی مشخصی میتوان با آنها برقرار کرد، یا در توزیع اجتماعی سهیم میشوند و در بهترین حالت، لیدرهایی هستند که یک گروه را در جامعه نمایندگی میکنند. ما که حرفی نداریم، اگر امامت همین است، خب باشد؛ یعنی «اگر شما شیعه هستید، توجه داشته باشید که حرف امام در حوزه اجتماعی حجت نیست». اما این سؤال پیش میآید که چرا حجت نیست. مگر ایشان اینچنین ویژگیهایی ندارند؟ مگر علمش الاهی نیست؟ ممکن است اشتباه کند؟ ممکن است سخنش نقد و یا دچار مشکل شود؟ ایشان دو جواب دارند: بلی، خیر. اگر بگویند خیر، دوباره همان بحث میشود. درست است به خاطر اینکه شیعه هم بتواند در دموکراسی حضور داشته باشد، امام را کردیم «رهبر حزب». همانطور که حوزه اجتماعی را برای دیگران نقد میکنید، آیا شیعه هم میتواند (امام را) نقد کند. خب اگر ایشان حاضرند چنین تعلیمی بدهند، بحث هزاروچهارصد ساله حل است. ممکن است بگویند این قرائت مدرن است. من با این بحثی ندارم. من نمیگویم شیعه را باید حبس کرد. هرچه ویژگیهای امام را در حوزههای سیاسی و اجتماعی برجسته کنیم، کمتر میتوانیم دموکراسی داشته باشیم و هرچه آن را به حوزه عقلانیت گروهها و تعاملات جمعی تقلیل دهیم، به همان نسبت میتوانیم دموکرات باشیم. ایشان میگوید من حاضرم این کار را انجام دهم. خیلی خُب، حرفی نیست، من با این موضع موافقم. ولی گفتم از نظر من، امامت این نیست که شما میگویید. آقای کدیور پاسخ دهند که آیا امام ممکن است اشتباه کند. آیا سازگاری دموکراسی با اندیشه شیعی در این است. من حداقل تصورم از امامت پررنگتر از این بود. لابد علما و بزرگانی که قبلها بودهاند، بد آموزش دادهاند! آیا امامت همین است که ایشان میگویند. آیا امامت، نقدپذیر و انتقادپذیر است. عقلانیتش، عقلانیت مافوق نیست؟ عقلانیت ما متوقف است بر آن؟
کدیور: من بر این سؤال اصلی بحث دوباره تأکید میکنم. آیا شیعه حاضر میتواند دموکراسی را بپذیرد یا خیر. اما در مورد اینکه این قرائت از امامت، امامت را تشریفاتی میکند یا خیر؟ خیر، همچنان امامت مؤثر است و نفوذ اجتماعی فراوان دارد. حق دارید بفرمایید تلقی گذشتگان از امامت به اندیشه سنتی شیعه و اندیشه تاریخی شیعه نزدیکتر است؛ اما جدا باعث تعجب است که کسی بگوید رأی گذشتگان به اندیشه اصیل دینی نزدیکتر است. اجازه بدهید متذکر شوم که هیچکدام از ما دینسنج و تقواسنج نیستیم. حداکثر همین را میتوانیم بگویم که فلان نظریه به تفکر سنتی نزدیکتر یا دورتر است. امامت، پاسخ به این سؤال کلیدی است که آیا فارغ از کتاب خدا و سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، منبع اصیل، معتبر دینی دیگری داریم. پاسخ اهل سنت این است که ما فقط دو منبع اصیل دینی داریم: کتاب خدا و سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآله . پاسخ شیعه این است که ما سه منبع اصیل دینی در طول هم داریم که اول، کتاب خدا، سپس سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآله و سوم، سنت ائمه هدی علیهمالسلام است . پس، امامت یعنی اعتقاد به سومین منبع خطاناپذیر دینی.
اما همین ائمه علیهمالسلام و پیامبر وقتی وارد حوزه عمومی میشوند، «أنا بشر مثلکم» هستند. پیامبر صلیاللهعلیهوآله و امام علیهالسلام فقط یک تفاوت دارند: به پیامبر وحی میشود و امام به اعتقاد شیعه، با علم لدنی و موهبتی و الهام به اذن الاهی به معارف اصیل دینی دست یافته است. در هر کجا به پیامبر وحی شده، طبق همان عمل کرده است و هر کجا که وحی نشده، به عقل خویش عمل نموده است. پیامبر فرموده است که من مأمور به مشورت در دنیایتان هستم. امر مشورت در احکام منصوص قطعی، جاری نیست. مشورت وظیفه یقینی پیامبر و ائمه در حوزه غیر منصوص، یعنی حوزه سیاست است. لذا، میگوییم ائمه در حوزه عمومی به لحاظ حقوقی مانند بقیه مردماند. میپرسند، نقدپذیرند؟ با قاطعیت پاسخ میدهم بله، میتوان عملکرد امام علی علیهالسلام را نقد کرد و نقد کردند و امام علیهالسلام نه تنها با انتقاد از خود مخالفت نکرد، بلکه با صراحت از نصیحت و انتقاد به خود استقبال کرد.
ساحت قدسی پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ائمه علیهمالسلام ، هسته سخن دین و مذهب است. اما، در حوزه عمومی معتقدیم که که سیاستورزی، متوقف بر مجموعه عوامل متعددی است: یکی اندیشه خود پیامبر صلیاللهعلیهوآله و امام، دیگری اطلاعاتی است که به آنها میرسد. این اطلاعات رسیده امکان دارد مطابق با واقع نباشد. سیاستورزی، فعل مشخصی نیست که عصمت را بتوان به آن نسبت داد؛ بلکه حاصل عقل جمعی و کار گروهی است.
این ساحت دوم، یعنی حوزه عمومی مشورت، نقدپذیری و به لحاظ اینکه فعل جمعی است، خطاپذیر میباشد. عصمت پیامبر صلیاللهعلیهوآله در حوزه «أخذ وحی»، «تلقی وحی» و «ابلاغ وحی» است. عصمت ائمه علیهمالسلام نیز در حوزه اخذ، تلقی و ابلاغ تعالیم دینی از پیامبر یا خداوند است. ادله، همین حوزه از عصمت را اثبات میکند. با این همه در ساحت دوم که ساحتی بشری است، افضلاند؛ یعنی در مقایسه با دیگران بهترند.
اشاره
این سؤال که اندیشه مدرن تا چه اندازه با اندیشه دینی قابل جمع است، در حوزههای مختلف قابل طرح است. یکی از این حوزهها، سیاست است. در این مقام، همواره نوعی تقابل میان منشأ احکام اجتماعی وجود داشته است. در اندیشه اسلامی، به ویژه اندیشه شیعی، به دلیل حضور جدی و تعیینکننده و انکارناپذیر دین، جایی برای سکولاریسم وجود نداشته و ندارد. ازاینرو، همواره شاهد حضور فعال دانشمندان دینی در عرصههای سیاسی ـ اجتماعی بودهایم. از طرفی، در اندیشه مدرن نیز جایی برای مرجعیت و منبعیت دینی باقی نمیماند. تعارض نیز از همینجا ناشی میشود. در این مناظره آقای قادری بر این تعارض پافشاری میکند و آقای کدیور سعی در رفع تعارض دارد. طبیعی است که برای رفع این تعارض، باید یکی از دو سوی مسئله را به نفع دیگری به عقبنشینی کشاند؛ یا هر دو طرف از بخشی از دعاویشان دست بردارند. در مورد نوع نگاهِ هر یک از دو طرف مناظره و نحوه حل مسئله، نکات قابل تأملی به شرح زیر وجود دارد:
1. به نظر میرسد برداشت آقای قادری از مفهوم امامت نزد شیعیان به راستآیینی شیعی بسیار نزدیکتر است، تا برداشت آقای کدیور. تلقی درست از امامت شیعی را میتوان در چند گزاره زیر خلاصه کرد:
الف) مسئله امامت از مسائل بحثبرانگیز در جامعه اسلامی بوده و هست؛ هرچند نوع بحثها و اشکالات در طول زمان تغییراتی هم یافته است.
ب) امامت عبارت است از رهبری جامعه اسلامی (امت) در امور دین و دنیا به نیابت از پیامبر.
ج) «امت»، جامعهای انسانی، دارای ایمان مشترک و هدف واحد است. و بدون امام قابل تصور نیست. کسانی که ولایتاللّه را پذیرفتهاند، عضو یک امّتاند.
د) در فرهنگ اسلامی، امور دین و دنیای انسانها با هم پیوند وثیق دارند و از همین رو، این قید در تعریف امامت آورده شده است.
ه ) از آنجا که امامت، رهبری امت اسلامی است و رهبری به معنای سرپرستی جامعه است، مفهوم رهبری با مفهوم ولایت پیوند مییابد. ولایت معانی مختلف دارد که همه آنها حول محور «نزدیکی و قرب» جمع میشود و در ضمن این معانی، مفهوم «سرپرستی و صاحباختیاری» وجود دارد که محل بحث ماست.
و) ولایت به دو قسم حقیقی و اعتباری، و ولایت اعتباری به سه قسم تشریعی، تفسیری و اجتماعی تقسیم میشود.
ز) ولایت حقیقی، قدرت تصرف در امور جهان و برهم زدن نظم عادی آن با استفاده از نیروی فوق طبیعی را دارد. ولایت حقیقی یا تکوینی مختص پیامبران و اولیای الهی و متکی به علم لدنی است. شبیه علم آصفبنبرخیا که تخت بلقیس را در کمتر از لحظهای از فرسنگها دورتر به حضور سلیمان آورد. مطابق برخی آیات و روایات امامان شیعه واجد چنین مقامی هستند.
ح ) پذیرش ولایت اعتباری، اختیاری است، برخلاف ولایت حقیقی که در برابر آن نمیتوان مقاومت کرد.
ط) ولایت تشریعی که از اقسام ولایت اعتباری است، به معنای جعل احکام دین است. این حق مختص خداوند است و جز در موارد اندکی که به رسولاللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم داده شده است، کس دیگری از آن بهرهمند نیست.
ی) ولایت تفسیری به معنای آن است که تفسیر و توضیح ولیّ الهی از وحی، به دلیل اتصال او به خزانه علم الهی، حجیت تعبدی دارد و محتاج دلیل نیست. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و ائمه علیهمالسلام مفسران کلام الهیاند و این مطلب از مفاد بسیاری روایات به دست میآید. یکی از موارد اختلاف مهم شیعه و سنی در همین مسئله است.
ک) ولایت اجتماعی به معنای سرپرستی و رهبری اجتماع است. اولین اختلافی که پس از پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم در جامعه پدیدار شد، مسئله جانشینی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بود و اینکه چه کسی صلاحیت این مقام را دارد. بنابر نظر شیعه و بر اساس آیات و روایات معتبر، حکومت پس از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، حق علی علیهالسلام بود.(1)
2. تلقی آقای کدیور از امامت، به ولایت تفسیری محدود میشود و ولایت اجتماعی آنان را نادیده میگیرد. ایشان ساحت اول امامت را قدسی، و ساحت دوم آن را غیرقدسی میداند که امکان وقوع خطا در آن وجود دارد: «ساحت قدسی پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ائمه علیهالسلام هسته سخت دین و مذهب است. اما در حوزه عمومی معتقدیم که سیاستورزی، متوقف بر مجموعه عوامل متعددی است. یکی اندیشه خود پیامبر و امام، دیگری اطلاعاتی که به آنها میرسد. این اطلاعات رسیده امکان دارد مطابق واقع نباشد». این نگرش، نهایتا به نفی ولایت اجتماعی امامان علیهمالسلام و حتی خود پیامبر صلیاللهعلیهوآله منتهی میشود. راستآیینی شیعه همواره بر این بعد از ولایت امامان معصوم علیهمالسلام تأکید داشته است و عمده اختلاف میان اهل سنت و شیعیان بر سر همین موضوع بوده است. وگرنه در باب مرجعیت علمی اهلبیت علیهمالسلام ، بسیاری از اهل سنت، به نحوی از انحا، آنان را عالمان برجسته و آگاه دانستهاند؛ هرچند در مورد مرجعیت بیچون و چرای و عصمت آنان در این زمینه، اختلافنظرهایی دارند. اما، بیشترین اختلافات میان شیعه و سنی در مورد خلافت بلافصل پیامبر است. مراجعه به کتابهای کلامی مفصل و معتبر، مانند شرحالمواقف، شرحالمقاصد، المطالبالعالیه فیالعلمالاهی، از اهل سنت، علاوه بر همه کتابهای شیعی، گویای این مسئله است.
______________________________
1. رک: هادی صادقی، درآمدی بر کلام جدید، کتاب طه و نشر معارف، قم، 1382، فصل 23، امامت و ولایت.
______________________________
بنابراین، هرگونه تفسیر دیگری از مسئله امامت، خارج از ارتودوکس شیعه است و نوعی بدعت محسوب میشود. البته در اینجا، قصد تکفیر کسی یا داوری ارزشی درباره نظرهای وی را نداریم. بلکه مقصود، تبیین موضوع ولایت و امامت در نظر شیعه است؛ این تبیین میان همه فرقههای اسلامی مورد وفاق و اجماع است. این برداشت از امامت، از ضروریات و محکمات تشیع است.
3. بنابر آنچه ذکر شد، قرائت آقای کدیور، از اندیشه شیعی فاصله گرفته است و ضروریات آن را انکار میکند. امامت، در اندیشه شیعی و در مفهوم اجتماعی آن، یک ضرورت تغییرناپذیر است و نمیتوان آن را به گونهای تفسیر و تأویل کرد که رهبری اجتماع و اَولیبهنفس بودن امام(1) از آن درنیاید. امام، رهبر و صاحباختیار (ولیّ) امت است و حاکم بر روابط اجتماعی است. این یک حق الاهی است، نه صرفا بشری. بنابراین، نمیتوان با تفکیک دو ساحت بشری و الاهی در امامت، ساحت بشری آن را غیرقدسی و عرفی اعلام کرد. این تفکیک چیزی جز پذیرش سکولاریسم نیست.
4. امام در حوزه عمومی، مأمور به مشورت با مردم و به کارگیری عقل جمعی آنان است؛ اما این موضوع موجب نمیشود که عقل و علم او را همعرض با عقل مردم بدانیم. در حوزه عمومی، امام موظف است بر اساس یک سلسله از اصول ثابت دینی و اخلاقی عمل کند و جهتگیری حرکت اجتماع را به سوی اهداف الاهی قرار دهد. وی حق اجازه نقص حدود شرع را ندارد؛ حتی اگر عقل جمعی برخلاف شرع نظر دهد. بنابراین، حجیت شرع و عقل شرعی در مسائل عمومی قابل انکار نیست. در عین حال، فضا در محدود مجاز شرعی برای دخالت عقل جمعی فراوان است. بدینگونه، نوعی دموکراسی (= مردمسالاری) محدود شکل میگیرد که مقید به رعایت حدود شرعی و در جهت تحقق بخشیدن به اهداف والای دینی است. در این محدوده وسیع، همه آحاد شهروندان از حقوق برابر برخوردارند و هیچ حق ویژهای برای کسی به رسمیت شناخته نمیشود. به عبارت دیگر، در حوزه عمومی دو ساحت وجود دارد: یکی، ساحت رعایت جهت اصلی حرکت جامعه و حفظ حدود ثابت شرعی و دیگری، ساحت وسیع مجاز شرعی. در ساحت اول، امام موظف است از عقل شرعی بهره گیرد و در ساحت دوم، از عقل جمعی. در قرائت آقای کدیور، ساحت اول به کلی حذف شده است. حذف این ساحت از محدوده دخالت دین، سکولاریسم تمام عیاری را پایهریزی میکند.
5 . آقای کدیور، این سؤال آقای قادری را که آیا ممکن است امام اشتباه کند، اینگونه پاسخ دادند که به لحاظ اطلاعاتی که به امام میرسد، ممکن است اشتباه کند. این سخن نیز
______________________________
1. اشاره به حدیث شریف غدیر که در آن پیامبر از امت اعتراف گرفت که آیا من از شما به خودتان سزاوارتر نیستم و آنان گفتند: بله. سپس، حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله ، همین منصب اولیبهنفس بودن را برای علی علیهالسلام نیز قرار دادند.
______________________________
با اعتقاد شیعی سازگار نیست که امام را معصوم از هر خطایی میداند. همانطور که آقای قادری تشخیص دادند، این تفسیر از امامت، آن را از جایگاه پذیرفته شده نزد شیعه تنزل میدهد. در اینجا خلطی میان نحوه عملکرد امام در جامعه و چگونگی برخورد امام با عقل جمعی از یکسو و شأن اجتماعی امام و حقوق و وظایف او رخ داده است. امام برای رشد دادن به عقل جمعی آن را به کار میگیرد. اما، این به معنای آن نیست که اگر عقل جمعی در مواردی خطاهای جبرانناپذیر یا خطرساز و حیاطی داشت، خودش دخالت نکند. اگر عقل جمعی بر اساس اطلاعات غلط یا بر اساس تمایلات ناصواب به بیراهه رفت، وظیفه امام است که آن را هدایت کند و به راه صواب بازگرداند. اگر چنین نباشد، مفهوم امامت بیمحتوا و بیخاصیت میشود و همانطور که آقای قادری گفتند، امام را در حد یک «رهبر حزب» تقلیل دادهایم. همین تقلیل شأن امام است که موجب شده است آقای کدیور ورود خطا را در تصمیمهای امام بپذیرند و به گونهای ظریف و غیر مصرَّح بگویند که امام در حوزه عمومی خطاپذیر است. اما، ایشان این سؤال را بیپاسخ گذاشتهاند که آیا امام به لحاظ اینکه یک فرد در میان جمع است، خطا میکند؛ یعنی اگر همه یا بخشی از جماعت بر خطا باشند، آیا امام بر خطا میرود. البته، میتوان پاسخ این سؤال را از لابهلای گفتههای آقای کدیور پیدا کرد. اما، شاید اگر لازم به تصریح میشد، ایشان تأمل بیشتری در مقام ارائه پاسخ میکردند و احتمال میرفت که در مواضع خود بازنگری کنند.
6. تعارضی که جناب قادری میان لیبرال ـ دموکراسی و اندیشه شیعی دیدهاند، واقعی و نازدودنی است. روشن است که ایشان، دستکم در حوزه عمومی و سیاسی، قایل به جدایی دین از سیاست و سکولاریسم هستند و بنابراین، جانب لیبرال ـ دموکراسی را میگیرند، نه جانب دین. اما، ایشان باید دو مسئله را پاسخ دهد: یک) اینکه آیا هیچ روایت درست دیگری از دموکراسی وجود ندارد که چنین تعارضی در آن دیده نشود؛ دو) اینکه آیا دلیلی بر ترجیح لیبرال ـ دموکراسی وجود دارد.
همانطور که گفته شد، نوعی مردمسالاری قابل ترسیم است که در آن بتوان به حدود و جهات شرعی، پایبند بود و جمع میان مردمسالاری و دین، در ساحت عمومی و سیاسی صورت پذیرد. از طرفی، لیبرالیسم به عنوان یک ایدئولوژی، هیچ ترجیحی بر سایر ایدئولوژیها ندارد. سهل است که معایب لیبرالیسم، اینک آشکار است. لیبرالیسم برابر است با «پایان فضیلت»(1) و پایان اخلاق (در بعد اخلاقی و اجتماعی)؛ برابر است با سلطه سرمایه و تکنولوژی بر انسان (در بعد اقتصادی و سیاسی)؛ برابر است با پوچی و بیهویتی انسان (در بعد فلسفی و فرهنگی).
______________________________
1. اشاره به کتابی به همین نام از مک اینتایر، از منتقدان بنام لیبرالیسم.