اسلام و جهانی شدن
آرشیو
چکیده
نویسنده پس از بیان ویژگیها، مؤلفهها و اقتضائات جهانیشدن واقعی، جهانیشدن مصطلح را تبیین کرده است؛ آنگاه پیامدهای جهانیشدن را در قالب تهدیدها و فرصتها برشمرده است. با بررسی وضع کنونی جهان، نشان داده است که آمادگیهای لازم برای جهانیشدن واقعی بیشتر فراهم است تا جهانیشدن مصطلح، و لازم است که با سیر جهانیشدن مصطلح که به جهانگیر شدن نظام سرمایهداری میانجامد، مقابله گردد. سرانجام با استناد به برخی آیات قرآنی به دنبال نشان دادن تواناییهای لازم دین اسلام برای جهانیشدن واقعی است.متن
انتخاب، 10و11/8/82
1. جهانیشدن واقعی و متصور
جهانیشدن واقعی، بر انسانشناسی و فلسفه تاریخ خاصی ابتنا دارد و با هر انسانشناسیای سازگار نیست. در صورتی میتوان از جهانیشدن واقعی سخن به میان آورد که برای انسان، ذات، جوهر، حقوق و غایتی قایل باشیم و تنها در صورتی میتوان برای انسان، ذات، غایت و حقوقی متصور شد که برای او خالقی متصور باشیم. به میزانی که جهان کنونی به خدا، انسان، ذات و غایت او، به فلسفه تاریخِ منبعث از آن و در مرتبط بعدی و اصول اخلاقی و رفتاری منتج از آن باور داشته باشد، میتوان نسبت به جهانی بودن واقعی آن داوری کرد.
2. جهانیشدن مصطلح
1 ـ 2. تعریف جهانیشدن: هرچند در مورد جهانیشدن مصطلح یا متداول هنوز اجماع نظری وجود ندارد، اما شاید در تعریف، همینقدر متیقنی که در مورد آن مطرح است، کفایت کند. اینقدر متیقن نیز دائر مدار «فاصلهگیری زمانی و مکانی»، «تراکم زمانی و مکانی» و «کمرنگ شدن نقش مرزهای جغرافیایی و فضاهای ملی» در اعمال، روابط و تعاملات سازمانهای فراملی و اقتصادی است. باید توجه داشت که در جهانیشدن متداول، هرچند بر ابعاد فرهنگی و سیاسی نیز تأکید میشود، اما محور اصلی تأکید، محور اقتصادی، آن هم در بعد تجاری است.
دیوید هاروی با بحث از تراکم زمانی و فضایی، تفوق را به زمان میدهد. فیالواقع فاصلهها تحت تأثیر زمان قرار میگیرند و با طرح فضاهای مجازی، سازماندهی فضا توسط زمان صورت میگیرد. بر پایه تعریف واترز، جهانیشدن فرآیندی اجتماعی است که در آن قیدوبندهای جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده است، از بین میرود و مردم به طور فزاینده از کاهش این قیدوبندها آگاه میشوند. بر پایه تعریف رابرتسون که فضل تقدمی بر دیگران در تعریف جهانیشدن دارد، جهانیشدن و سیاره شدن جهان، مفهومی است که به تراکم جهان، به تشدید آگاهی درباره جهان به مثابه یک کل، به وابستگی متقابل در قلمرو جهانی و آگاهی از یکپارچگی جهانی در قرن بیستم اشاره دارد. این دسته تلاش میکنند تا واحد جهانی را مطمح نظر قرار دهند و آن را تئوریزه نمایند. در مقابل، کسانی که جهانیشدن را در قالب روابط بینالملل به تصویر میکشند، به نظر نمیرسد حرف تازهای برای گفتن داشته باشند.
در نظام جهانی سرمایهداری، شرکتهای فراملی در واقع کانون فعالیتهای اقتصادی فراملی هستند. طبقه سرمایهداری فراملی، کانون اصلی فعالیتهای سیاسی فراملی است و فرهنگ و ایدئولوژی مصرفگرایی، کانون اصلی فعالیتهای فرهنگی ـ ایدئولوژیک جهانی، در کنترل و اختیار گروهی کوچک در تعداد نسبتا کوچکی از کشورهاست. مفهوم هژمون بهترین تعبیر برای توصیف این عدم تقارن در نظام جهانی است که میتواند یک فرد، سازمان، دولت یا طبقه باشد که منافع آنها در مبارزه برای منابع جهانی، غالب است. البته موفقیت یک نظام با موفقیت یک دولت عجین شده است. چنانچه در سده نوزدهم، بریتانیا و در سده بیستم، آمریکا، هژمون سرمایهداری جهانی بودهاند.
2 ـ 2. مؤلفهها و ابعاد جهانیشدن: علاوه بر بعد اقتصادی جهانیشدن که کاستلز آن را به مثابه یک مثلث با اضلاع اجتماعی، اقتصادی و فنی و اسکلیر آن را مثلثی با اضلاع اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ـ ایدئولوژیک میبیند، باید به وجوه سیاسی و فرهنگی آن نیز توجه داشت. در زمینه سیاسی جهانیشدن، بیش از آنکه جهانیشدن سیاسی به صورت خودجوش رخ دهد، توسط دولتها اتفاق میافتد. یعنی بیش از آنکه جهانیشدن یک واقعیت اجتنابناپذیر یا فرآیند باشد، یک عمل ارادی و با برنامه است که توسط دولتهای خاصی شکل میگیرد.
بعد فرهنگی جهانیشدن نیز ناظر به بحثهایی است که توسط فوکویاما و هانتینگتون مطرح میشود و در بیانیه 58 نفر از شبهروشنفکران آمریکایی، در دفاع از توسعهطلبیهای اقتصادی و نظامی مستتر است: مباحثی از قبیل پایان تاریخ، پایان ایدئولوژی و اینکه سرنوشت محتوم جوامع، حرکت به سوی لیبرال ـ دموکراسی و حقوقبشر یا آمریکایی شدن است. مؤلفه فرهنگی جهانیشدن نیز به گونهای در خدمت سرمایهداری و ایجاد هژمونی برای آن است و القاگر این تصور است که جهانیشدن، فرآیند یا پروسهای واقعی و اجتنابناپذیر است. در بیانیه مذکور ضمن تأکید بر حقوقبشر ، بر جنگ به منظور دفاع از این اصول، بر سکولاریسم و جدایی دین از سیاست، بر تساهل و تسامح با توجه به نسبیبودن حقیقت ــ که البته معلوم نیست نسبی بودن حقیقت چگونه با اصول مربوط به حقوقبشر قابل جمع است ــ اصرار میورزند.
3 ـ 2. مراحل جهانیشدن: به تعبیر رابرتسون که جزو پیشگامان طرح جهانیشدن است، تاریخ جهانیشدن به ظهور سرمایهداری برمیگردد و مسیر پنج مرحلهای را برای آن ترسیم میکند: 1) مرحله بدوی یا اولیه (اروپای 1400 ــ 1750) که با تجزیه کلیسا و ظهور جوامع دولتمدار کلیسای جهانی کاتولیک، تعمیمهایی درباره بشریت و فرد، نخستین نقشههای کره زمین، تقویم جهانی در غرب، اکتشافات جهانی و پدیده استعمار، مواجهیم. 2) مرحله نخستین (1750 ــ 1875) که طی آن ظهور دولت ـ ملت، دیپلماسی رسمی بین دولتها، شهروندی، نمایشگاهها و موافقتنامههای بینالمللی مربوط به ارتباطات، پیمانهای حقوقی، ظهور ملتهای غیراروپایی و اولین عقاید جهانگرایی را شاهد هستیم. 3) مرحله جهش (1875 ــ 1925) در این مرحله با تعبیر مفهومی جهان در قالب چهار عامل جهانیکننده دولت ـ ملت، فرد، جامعه واحد بینالملل و بشریت واحد، با پدیدههای فراگیر مواجه هستیم. 4) مرحله تلاش برای کسب سلطه (1925 ــ 1969) با شکلگیری جامعه ملل و سازمان ملل، جنگ دوم جهانی، جنگ سرد، مفهوم جنایات جنگی، تهدید جهان به بمب اتمی و ظهور جهان سوم به عنوان بخشی از جهان، روبهرو میباشیم. 5) مرحله عدم قطعیت (1969 ــ 1992) با وجود پدیدههایی چون کشف فضا، ارزشهای فرامادی و گفتمان حقوقی، سیال و پیچیده شدن روابط بینالملل، شناخت مسائل زیستمحیطی جهانی و رسانههای گروهی جهانی از طریق دستیابی به تکنولوژی فضایی و ماهوارهای. هرچند رابرتسون، ظهور جهانیشدن را با ظهور سرمایهداری عجین میداند، اما ارتباط مفاهیم مطروحه در مرحلهبندی پنجگانه با نظام سرمایهداری در طرح وی معلوم نیست.
تقسیمبندی جامعتر و واقعیتری توسط دیوید هلد صورت گرفته است که با واقعیات و تحولات فعلی جهان سرمایهداری به رهبری آمریکا منطبق است. مراحل مورد نظر وی عبارتند از: 1) افزایش روابط اقتصادی و فرهنگی، موجب کاهش قدرت و کارایی حکومتها در سطح دولت ـ ملت میشود. 2) با افزایش فرآیندهای فراملی، مانند شرکتهای فراملی، قدرت دولتها باز هم کاهش مییابد. 3) اغلب حوزههای سنتیِ مسئولیت دولت، مانند دفاع، ارتباطات و مدیریت اقتصادی، متناسب با اصول بینالمللی یا بین حکومتی هماهنگ میشود. 4) دولتها ناگزیرند خود را در قالب واحدهای سیاسی بزرگتر، مثل جامعه اروپا، آسه آن و... ، محدود کنند. 5) بنابراین یک نظام «حاکمیت جهانی» با نظام سیاستگذاری و مدیریت ویژه خود که بیشتر باعث کاهش قدرت دولت است، در حال ظهور میباشد. 6) حاکمیت جهانی، پایه و اساسی را برای ظهور دولت فراملی با قدرت مسلط نظامی و قانونگذاری فراهم میکند.
4 ـ 2. تاریخچه و مبانی معرفتی ـ اجتماعی جهانیشدن: تاریخ جهانیشدن مرتبط با ظهور و شکلگیری نظام سرمایهداری است و بدون فهم مبانی، ریشهها، تاریخچه، تضادها و پارادوکسهای نظام سرمایهداری، فهم جهانیشدن امکانپذیر نخواهد بود. ردپای نظام سرمایهداری را در آثار تمام متفکرانی که دلمشغول نظریهپردازی نظام و جامعه جهانی در قالب نظریات امپریالیسم و نئوامپریالیسم، نوسازی و تکاملگرایی جدید، نظریات نئومارکسیستی، از جمله نظریههای وابستگی، نظام جهانی و نظریه تقسیم کار جدید بینالمللی و نظریه شیوههای تولید بودهاند، مشاهده میکنیم.
سرمایهداری در کُنه و ذات خود، چه از لحاظ درونی و چه از لحاظ بیرونی، یک نظام گسترش یابنده، است و از نخستین روزهای پیدایش تا کنون با گسترش خویش در فضای غیرسرمایهداری پیرامون خود، زندگی کرده است و تنها از همین طریق توانسته است زنده بماند.
جهانیشدن ارتباطی وثیق با نظام سرمایهداری دارد که وجه خوشبینانه این ارتباط، ناظر به سودطلبی بیشتر نظام سرمایهداری، و وجه دیگر آن ناظر به رهایی نظام سرمایهداری از بنبستها و تضادهایی است که هم به لحاظ نظری و معرفتی و هم به لحاظ اقتصادی ـ اجتماعی با آن مواجه است.
5 ـ 2. تهدیدها و فرصتهای جهانیشدن: مهمترین تهدید جهانیشدن را میتوان پیرامونی کردن جهان دانست. با توجه به مرکزیت سرمایهداری، تعداد کوچکی از کشورها میتوانند سرمایهدار اصلی شوند و فاصله بین مرکز و پیرامون افزایش مییابد. کشورهای پیرامونی با تحمل تبعات فراوان اقتصادی، زمینهای برای کاهش تضادهای ذاتی سرمایهداری میشوند؛ بنابراین اگر آگاهانهتر عمل میکردند، نظام سرمایهداری، اگر تا کنون نابود نشده بود، حداقل تا این اندازه رشد نکرده بود. از تبعات غیراقتصادی ورود به نظام جهانی سرمایهداری میتوان به استحالهگرایی و از خودبیگانگی و در کل بحران هویت ملی و تاریخی و بروز و ظهور هویتهای قومی و منطقهای اشاره کرد که باید به شدت با آن مقابله کرد.
در کنار تهدیدها و پیامدهای سوء جهانیشدن، به دلیل طرح فراجامعه، ظرفیتها و قابلیتهایی نیز برای جهانیشدن واقعی و مورد نظر ادیان فراهم میشود. یکی از قابلیتهای مفهومی که جهانیشدن کنونی برای جهانیشدن واقعی ایجاد کرده است، پشت سر گذاشتن مرزهای جغرافیایی ملی در مناسبات و روابط فرهنگی ـ اجتماعی است و این فرصتی است برای انتشار پیام ادیان ابراهیمی که در نشر آیین خود مرز نمیشناسند. چنانچه مخاطب ادیان، به ویژه اسلام، انسان به ما هو انسان است و اگر به قبایل و شعوب انسان میشود، از باب شناسایی است و به هیچوجه به معنی نفی ذات و جوهر ثابت انسانی نیست. به علاوه جهانبینی توحیدی اقتضا میکند که جهان را به مثابه یک کل منسجم که به اصل توحید برمیگردد، ببینیم؛ یعنی جهان به رغم تکثرهای مختلف از ریسمان مشترک و وحدتبخشی نیز برخوردار است.
وضع کنونی جهانی
در اینکه نظام جهانی سرمایهداری توانسته است بازارهای مختلف منابع اولیه، مالی و سرمایهگذاری و صنعتی را در سراسر جهان به تسخیر خود درآورد، تردیدی نیست. آمار وارقام مؤید این استعمار تکنولوژیک است. بیش از نود درصد سرمایهگذاری خارجی متعلق به ده کشور سرمایهداری است که حدود دو سوم آن متعلق به چهار کشور آمریکا، انگلیس، ژاپن و آلمان است.
جهان فعلی به لحاظ اعتقاد به وجود ضروری و حقیقت غایی دین، منطبق با جهانیشدن واقعی است که حتی تقسیمبندی تمدنهای مورد نظر هانیتنگتون نیز مؤید این ادعاست. شواهدی، حتی در مرکز سرمایهداری، وجود دارد که مردم به تدریج به دنبال دلالتهای منطقی دینگرایی و اصلگرایی در عرصههای عمومی و مقابله و مواجهه با مدرنیسم، سکولاریسم و در نتیجه نظام سرمایهداریاند. اشاعه عرفیزدایی، گرایش به خدا در ساحت خردورزی و معنویت در ساحت روابط اجتماعی، تماما حاکی از واقعیت فوق است. در مجموع به نظر میرسد جهان فعلی بیش از آنکه با ملزومات نظری و فلسفی جهانیشدن ِ مصطلح و خردِ خودبنیاد آن همساز باشد، با جهانیشدن واقعی سازگار و متناظر است.
در شرایط کنونی نه تنها مبارزه و مواجهه با نظام سرمایهداری سر از نظام سوسیالیستی مبتنی بر الحاد در نخواهد آورد، که مقابله با نظام سرمایهداری و مبانی و ملزومات نظری مدرنیستی و سکولار آن به نظام دینی خواهد انجامید که ابعاد انضمامی آن اعم از اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، صورتی مغایر با سلطهطلبیها وسودجوییهای نظام سرمایهداری خواهد داشت. در این میان، به طور قطع، فهم روح زمانه و تحولات آن و ایجاد زمینه برای گفتوگوی بین ادیان و تلاش در جهت نابودی سریعتر نظام سرمایهداری و ایفای نقش فعالتر در آینده بدون داشتن نظریه و استراتژی منسجمی امکانپذیر نخواهد بود.
اسلام و جهانیشدن
ادیان، به طور عام و اسلام، به طور خاص از قابلیتهای زیادی برای جهانیشدن ِ قابل دفاع فلسفی و نظری برخوردار است. جهانیشدن ارتباطات، رشد شبکههای فراملیِ بازیگرانِ مذهبی را تسهیل کرده است. اسلام سعی کرده است خود را به عنوان یک نظام مذهبی، اجتماعی و فرهنگی از طریق ایجاد یک جامعه مذهبی فراملی، تبدیل به دین جهانی کند. علاوه بر آن، ادعای ادیان و مذاهب جهانی، مبنی بر اینکه جهان توسط خدای یگانه آفریده شده است و بشریت، نمود عامی از وجود خداوند است، از دیرباز نیروی محرکه جهانیشدن بوده است.
آموزههای دینی اسلام از قابلیتهای فراوانی برای جهانیشدن برخوردار است. این مهم، در آرا اندیشمندان مسلمان و آیات قرآنی به چشم میخورد. چنانچه بحث اصالت وجود و وحدت در عین کثرت ملاصدرا و همچنین مراجعه به آثار بزرگانی چون خواجه نصیر و ابنسینا و شارحان آثار آنان مؤید این مطلب است. قرآن نیز سند مهمی در جهانگرایی اسلام است؛ چنانچه در سوره فاتحة الکتاب، «ربالعالمین» حکایت از یکپارچگی دنیا و آخرت به مثابه یک کل منسجم دارد. ارجاع آیات و پدیدههای مختلف به اصلی واحد، لازمه جهانیشدن واقعی است که در قالب عبارات مختلف قرآنی شاهد آن هستیم. چند نمونه از این آیات به شرح مقابل است: «له ما فی السموات والارض» (بقره: 2، 116)؛ «خالق کل شیء» (انعام: 6، 101)؛ «رب الناس» (ناس: 114، 1)؛ «مالک المک» (آل عمران: 3، 26)؛ ، این کلیتگرایی و اصلگرایی را به تصویر میکشد؛ «وللّه المشرق والمغرب فأینما تولوا فُثم وجه اللّه ان اللّه واسعٌ علیم»؛ و از آن خداست مشرق و مغرب، به هر سو که روی آورید، همانجا روی خداست، همانا خداست گشایشمند دانا.» (بقره: 2، 115)؛ آیه 62 سوره بقره، یک حلقه و ریسمان مشترک بین ادیان مختلف بر پایه ایمان، تقوا و اعمال صالحه برقرار میکند؛ آیه 13 سوره حجرات، با اشاره به منشأ پیدایش انسان از یک مرد و زن بین شعوب و قبایل، اشتراک و وحدت برقرار میسازد؛ آیه 285 سوره بقره، ایمان به همه رسولان و پیامبران الاهی را از خصلتهای مؤمنان میداند. چنانچه مخاطب اصلی قرآن در وهله اول «ناس» یا مردم است. بنابراین در این کره خاکی هر کس با هر پیشینهای میتواند مخاطب قرآن باشد و این نیز قابلیتی دیگر برای اسلام در جهت جهانیشدن است؛ مانند آیات 21 سوره بقره، 3 از سوره فاطر و 6 از سوره انشقاق.
بنابراین اگر لازمه یک جهانیشدن واقعی، باور به یک وجود ضروری و حقیقت غایی و نگرش توحیدی و یکپارچه و منسجم به عالم باشد که زمان و مکان نمیشناسد و انسان به ما هو انسان را با هر رنگ و تعلقی مخاطب قرار میدهد و اسلام سرشار از آموزهها، آیات و اصولی است که مؤید محورهای فوق است.
اشاره
1. نگاه خوشبینانه و به تعبیری واقعبینانه، به حوادث جهانی به گونهای که برای جهانیشدن اسلام، زمینهها و شرایط مساعد جلوه میکند، از وجوه امتیاز این نوشته است. نویسنده برای برقراری نسبت صحیحی میان شرایط موجود و شرایط مطلوب، یعنی حرکت از جهانیشدن مصطلح به سوی جهانیشدن اسلام، عنصر واسطهای به نام جهانیشدن واقعی و متصور تعبیه نموده است که ملاک و شاخص جهانیشدن مطلوب و واقعی، و قابل مفاهمه با پیروان ادیان توحیدی است. لکن مناسبتر آن است که از مفهوم «جهانیشدن حقیقی»، استفاده میشد، یعنی وضعیت و شرایطی که حقانیت و مطلوبیت آن مورد انتظار است. واقعی، مفهوما ناظر به وضعیتی است که در حال تحقق و جریان است و جهانیشدن اصطلاحی، تداعی کننده آن میباشد.
2. هرچند نویسنده محترم، در یک مورد جهانیشدن را به یک عمل ارادی و با برنامه معرفی میکند، لیکن این تعبیر را تنها در مورد جهانیشدن سیاسی به کار میبرد که طی آن دولتها آن را به وجود میآورند. درحالیکه بر اساس آنچه در مراحل جهانیشدن آمده است، اولاً، روندی که از سال 1400 میلادی آغاز شده است، خود یک پروسه اجتنابناپذیر نیست، بلکه مبتنی بر اراده و خواستی معین و حساب شده است. ثانیا، تنها در حوزه سیاسی این اتفاق نیفتاده است؛ در حوزههای فرهنگی و اقتصادی نیز تلاشهای حسابشده و منسجمی از سوی مرکزیت نظام سرمایهداری، روند جهانیشدن لیبرال ـ دموکراسی و سرمایهداری را پیش برده است. ازاینرو بهتر است از این وضعیت، با عنوان «جهانی سازی» یاد شود که در ضمن، خود اراده و فاعلیتی همیشگی را به ذهن خواننده متبادر میکند.
3. نویسنده ادعا میکند که جهان فعلی بیش از آنکه با ملزومات نظری و فلسفی جهانیشدن مصطلح و خرد خودبنیاد آن همساز باشد، با جهانیشدن واقعی سازگار و متناظر است. اگر همسازی و سازگاری را به معنای مهیا بودن زمینهها و بستر مناسب پذیرش مقیاسهای مطلوب بدانیم، چنین است؛ ولی تلاش بیوقفه جهانیسازان با مبانی سکولار و خرد خودبنیاد بشری و اصالت نظام لیبرال ـ دموکراسی حکایت از آن دارد که جهان با سرعت فزایندهای به سوی یکپارچه شدن در فرهنگ، سیاست و اقتصاد مبتنی بر آموزههای مدرنیته و نظام سرمایهداری پیش میرود. تنها میتوان به جهانیشدن در سایه مبارزه با نظام سرمایهداری و ایجاد سازوکارهای لازم جهت فراگیر نمودن اسلام، امیدوار بود.
4. بهرغم عنوان مقاله که رابطه اسلام و جهانیشدن را هدف قرار داده است، حجم بسیار کمی از مقاله به دیدگاه اسلام و قابلیتهای موجود در مسیر جهانیشدن اسلام، اختصاص داده شده است. به نظر میرسد در این قسمت تتبع بسیار ناقص صورت گرفته است و زوایای قابل توجهی که اسلام را به عنوان دینی جهانی و آماده گسترش در همه جوامع بشری معرفی مینماید، مورد غفلت واقع شده است. چنانچه بر اساس فلسفه تاریخ اسلام، حکومت جهانی مهدی موعود از جمله وجوه راهبردی در مسیر جهانیشدن اسلام است و اعتقاد صحیح به انتظار میتواند منجر به فراهم ساختن مقدمات و آماده کردن تمامی زمینهها برای تحقق دولت جهانی موعود گردد.
برای نشان دادن رابطه اسلام و جهانیشدن لازم است در اولین گام، مختصات جهانیشدن واقعی و مطلوب را از نظر بگذرانیم؛ آنگاه با بررسی ابعاد مختلف جهانیشدن مصطلح و مقایسه با جهانیشدن واقعی، پرده از راز سازگاری یا عدم همسازی آن با جهانیشدن واقعی و مطلوب برمیداریم و سپس با مروری بر برخی از ظرفیتها و توانمندیهای ادیان به ویژه اسلام، میزان انطباق آن را با جهانیشدن واقعی بررسی خواهیم کرد.
با وجود آنکه جهانیشدن واقعی بر محور انسان و حیات او به تصویر کشیده شده است، لکن با قدری تأمل میتوان مؤلفههای دیگری را بر بنیانهای مشترک برای جهانیشدن واقعی، افزود که از مهمترین آنها ربوبیت و ولایت الاهی است که در قالب نظامی از سطوح مختلف سرپرستی و ولایت، چون ولایت پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، معصومین علیهمالسلام و نایبان آنها در عصر غیبت آن بزرگواران، نهادینه شده است. همچنانکه اولیای طاغوت نیز در همیشه تاریخ به صورت جریان مستمری در مقابل اولیای الاهی صفبندی نمودهاند، غفلت از این مهم، یعنی عنصر ولایت، روند جهانیشدن واقعی را به نتیجه دلخواه نخواهد رساند. گرچه با معیارهای مذکور در سطوحی خاص انسانهای خداباور را به هم نزدیک خواهد کرد، ولی به وحدتی که ثمرهاش یکپارچگی اراده اجتماعی و تاریخی انسانها حول محور پرستش و تبعیت از خداوند در عرصههای مختلف حیات مادی و معنوی است، نخواهد رساند.
5 . به رغم اینکه در باب جهانیشدن مصطلح، به بیان نویسنده اجماعنظر وجود ندارد، دستیابی به تعریفی مشترک و قابل تطبیق با شرایط عینی جهانی توانسته است زمینه تفاهم نسبی بر سر موضوع جهانیشدن را فراهم سازد. لکن همانطور که اذعان نمودهاند، جانمایه این تعاریف، اقتصادی است و حال آنکه واقعیت موجود و پارادایم حاکم در جهانیشدن، مجموعهای از فرآیندهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است. اگر تعریف، ارتقا پیدا نکند، نمیتواند به خوبی از تبیین واقعی موضوع خود برآید.
6. تهدیدهای مورد نظر و بیان نویسنده هرچند بهجا و به مورد است، ولی این نکته را باید افزود که تنها استحالهگرایی در جهت ظهور هویتهای قومی و منطقهای و بحران هویت ملی و تاریخی نیست؛ بلکه در افقی بالاتر، حاکم شدن جوهره نظام سرمایهداری بر سلب هویت واقعی از انسان و تفسیر مادی اوست. پس میتوان مدعی شد که ادامه روند فعلی و حاکمیت سرمایهداری و لیبرال ـ دموکراسی، انسان را از هویت انسانی خویش تهی خواهد کرد و او را از فطرت خود بیگانه خواهد نمود. همچنانکه در بعد اثباتی، حاکم نمودن فرهنگ طغیان و عصیان در قبال خداوند و تعالیم انبیای او از دیگر پیامدهای فرهنگیِ چنین جهانیشدنی خواهد بود.
اگر گفته میشود که شکسته شدن مرزهای جغرافیایی ملی فرصتی در اختیار ادیان ابراهیمی قرار داده است، باید به این نکته توجه داشت که از این فرصت، امروزه بیشترین بهره را جهانیشدن مصطلح در جهت همگانی و عمومی جلوه دادن ارزشها و مفاهیم مورد قبول خود میبرد. در صورتی میتوان از این فضا به عنوان فرصت مناسب برای ادیان توحیدی و ابراهیمی یاد کنند که گفتمان خود را بر محور برنامههای تأمین هویت و سعادت انسان و جامعه انسانی متمرکز کنند و بشریتِ رها از تعصب را قانع کنند که گمشدهاش را در چنگ زدن به آیین الاهی و تبعیت از رهبران الاهی و برنامههای آنان خواهد یافت. در کنار آن، اگر در این میان فضایی به ادیان الاهی برسد و در دست یافتن به قلههای استراتژیک رهبری بر عالم و قرار گرفتن در رأس هرم قدرت جهانی، رقابت و مسابقه پیش آید و سمت و سوی آن به جای مبارزه با دشمن مشترک، متوجه جنگهای بینالادیانی گردد، فرصت حاصله خواهد سوخت و به جای جذب بشریت، اسباب گریز بیشتر آنان را از دین فراهم خواهد ساخت.
1. جهانیشدن واقعی و متصور
جهانیشدن واقعی، بر انسانشناسی و فلسفه تاریخ خاصی ابتنا دارد و با هر انسانشناسیای سازگار نیست. در صورتی میتوان از جهانیشدن واقعی سخن به میان آورد که برای انسان، ذات، جوهر، حقوق و غایتی قایل باشیم و تنها در صورتی میتوان برای انسان، ذات، غایت و حقوقی متصور شد که برای او خالقی متصور باشیم. به میزانی که جهان کنونی به خدا، انسان، ذات و غایت او، به فلسفه تاریخِ منبعث از آن و در مرتبط بعدی و اصول اخلاقی و رفتاری منتج از آن باور داشته باشد، میتوان نسبت به جهانی بودن واقعی آن داوری کرد.
2. جهانیشدن مصطلح
1 ـ 2. تعریف جهانیشدن: هرچند در مورد جهانیشدن مصطلح یا متداول هنوز اجماع نظری وجود ندارد، اما شاید در تعریف، همینقدر متیقنی که در مورد آن مطرح است، کفایت کند. اینقدر متیقن نیز دائر مدار «فاصلهگیری زمانی و مکانی»، «تراکم زمانی و مکانی» و «کمرنگ شدن نقش مرزهای جغرافیایی و فضاهای ملی» در اعمال، روابط و تعاملات سازمانهای فراملی و اقتصادی است. باید توجه داشت که در جهانیشدن متداول، هرچند بر ابعاد فرهنگی و سیاسی نیز تأکید میشود، اما محور اصلی تأکید، محور اقتصادی، آن هم در بعد تجاری است.
دیوید هاروی با بحث از تراکم زمانی و فضایی، تفوق را به زمان میدهد. فیالواقع فاصلهها تحت تأثیر زمان قرار میگیرند و با طرح فضاهای مجازی، سازماندهی فضا توسط زمان صورت میگیرد. بر پایه تعریف واترز، جهانیشدن فرآیندی اجتماعی است که در آن قیدوبندهای جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده است، از بین میرود و مردم به طور فزاینده از کاهش این قیدوبندها آگاه میشوند. بر پایه تعریف رابرتسون که فضل تقدمی بر دیگران در تعریف جهانیشدن دارد، جهانیشدن و سیاره شدن جهان، مفهومی است که به تراکم جهان، به تشدید آگاهی درباره جهان به مثابه یک کل، به وابستگی متقابل در قلمرو جهانی و آگاهی از یکپارچگی جهانی در قرن بیستم اشاره دارد. این دسته تلاش میکنند تا واحد جهانی را مطمح نظر قرار دهند و آن را تئوریزه نمایند. در مقابل، کسانی که جهانیشدن را در قالب روابط بینالملل به تصویر میکشند، به نظر نمیرسد حرف تازهای برای گفتن داشته باشند.
در نظام جهانی سرمایهداری، شرکتهای فراملی در واقع کانون فعالیتهای اقتصادی فراملی هستند. طبقه سرمایهداری فراملی، کانون اصلی فعالیتهای سیاسی فراملی است و فرهنگ و ایدئولوژی مصرفگرایی، کانون اصلی فعالیتهای فرهنگی ـ ایدئولوژیک جهانی، در کنترل و اختیار گروهی کوچک در تعداد نسبتا کوچکی از کشورهاست. مفهوم هژمون بهترین تعبیر برای توصیف این عدم تقارن در نظام جهانی است که میتواند یک فرد، سازمان، دولت یا طبقه باشد که منافع آنها در مبارزه برای منابع جهانی، غالب است. البته موفقیت یک نظام با موفقیت یک دولت عجین شده است. چنانچه در سده نوزدهم، بریتانیا و در سده بیستم، آمریکا، هژمون سرمایهداری جهانی بودهاند.
2 ـ 2. مؤلفهها و ابعاد جهانیشدن: علاوه بر بعد اقتصادی جهانیشدن که کاستلز آن را به مثابه یک مثلث با اضلاع اجتماعی، اقتصادی و فنی و اسکلیر آن را مثلثی با اضلاع اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ـ ایدئولوژیک میبیند، باید به وجوه سیاسی و فرهنگی آن نیز توجه داشت. در زمینه سیاسی جهانیشدن، بیش از آنکه جهانیشدن سیاسی به صورت خودجوش رخ دهد، توسط دولتها اتفاق میافتد. یعنی بیش از آنکه جهانیشدن یک واقعیت اجتنابناپذیر یا فرآیند باشد، یک عمل ارادی و با برنامه است که توسط دولتهای خاصی شکل میگیرد.
بعد فرهنگی جهانیشدن نیز ناظر به بحثهایی است که توسط فوکویاما و هانتینگتون مطرح میشود و در بیانیه 58 نفر از شبهروشنفکران آمریکایی، در دفاع از توسعهطلبیهای اقتصادی و نظامی مستتر است: مباحثی از قبیل پایان تاریخ، پایان ایدئولوژی و اینکه سرنوشت محتوم جوامع، حرکت به سوی لیبرال ـ دموکراسی و حقوقبشر یا آمریکایی شدن است. مؤلفه فرهنگی جهانیشدن نیز به گونهای در خدمت سرمایهداری و ایجاد هژمونی برای آن است و القاگر این تصور است که جهانیشدن، فرآیند یا پروسهای واقعی و اجتنابناپذیر است. در بیانیه مذکور ضمن تأکید بر حقوقبشر ، بر جنگ به منظور دفاع از این اصول، بر سکولاریسم و جدایی دین از سیاست، بر تساهل و تسامح با توجه به نسبیبودن حقیقت ــ که البته معلوم نیست نسبی بودن حقیقت چگونه با اصول مربوط به حقوقبشر قابل جمع است ــ اصرار میورزند.
3 ـ 2. مراحل جهانیشدن: به تعبیر رابرتسون که جزو پیشگامان طرح جهانیشدن است، تاریخ جهانیشدن به ظهور سرمایهداری برمیگردد و مسیر پنج مرحلهای را برای آن ترسیم میکند: 1) مرحله بدوی یا اولیه (اروپای 1400 ــ 1750) که با تجزیه کلیسا و ظهور جوامع دولتمدار کلیسای جهانی کاتولیک، تعمیمهایی درباره بشریت و فرد، نخستین نقشههای کره زمین، تقویم جهانی در غرب، اکتشافات جهانی و پدیده استعمار، مواجهیم. 2) مرحله نخستین (1750 ــ 1875) که طی آن ظهور دولت ـ ملت، دیپلماسی رسمی بین دولتها، شهروندی، نمایشگاهها و موافقتنامههای بینالمللی مربوط به ارتباطات، پیمانهای حقوقی، ظهور ملتهای غیراروپایی و اولین عقاید جهانگرایی را شاهد هستیم. 3) مرحله جهش (1875 ــ 1925) در این مرحله با تعبیر مفهومی جهان در قالب چهار عامل جهانیکننده دولت ـ ملت، فرد، جامعه واحد بینالملل و بشریت واحد، با پدیدههای فراگیر مواجه هستیم. 4) مرحله تلاش برای کسب سلطه (1925 ــ 1969) با شکلگیری جامعه ملل و سازمان ملل، جنگ دوم جهانی، جنگ سرد، مفهوم جنایات جنگی، تهدید جهان به بمب اتمی و ظهور جهان سوم به عنوان بخشی از جهان، روبهرو میباشیم. 5) مرحله عدم قطعیت (1969 ــ 1992) با وجود پدیدههایی چون کشف فضا، ارزشهای فرامادی و گفتمان حقوقی، سیال و پیچیده شدن روابط بینالملل، شناخت مسائل زیستمحیطی جهانی و رسانههای گروهی جهانی از طریق دستیابی به تکنولوژی فضایی و ماهوارهای. هرچند رابرتسون، ظهور جهانیشدن را با ظهور سرمایهداری عجین میداند، اما ارتباط مفاهیم مطروحه در مرحلهبندی پنجگانه با نظام سرمایهداری در طرح وی معلوم نیست.
تقسیمبندی جامعتر و واقعیتری توسط دیوید هلد صورت گرفته است که با واقعیات و تحولات فعلی جهان سرمایهداری به رهبری آمریکا منطبق است. مراحل مورد نظر وی عبارتند از: 1) افزایش روابط اقتصادی و فرهنگی، موجب کاهش قدرت و کارایی حکومتها در سطح دولت ـ ملت میشود. 2) با افزایش فرآیندهای فراملی، مانند شرکتهای فراملی، قدرت دولتها باز هم کاهش مییابد. 3) اغلب حوزههای سنتیِ مسئولیت دولت، مانند دفاع، ارتباطات و مدیریت اقتصادی، متناسب با اصول بینالمللی یا بین حکومتی هماهنگ میشود. 4) دولتها ناگزیرند خود را در قالب واحدهای سیاسی بزرگتر، مثل جامعه اروپا، آسه آن و... ، محدود کنند. 5) بنابراین یک نظام «حاکمیت جهانی» با نظام سیاستگذاری و مدیریت ویژه خود که بیشتر باعث کاهش قدرت دولت است، در حال ظهور میباشد. 6) حاکمیت جهانی، پایه و اساسی را برای ظهور دولت فراملی با قدرت مسلط نظامی و قانونگذاری فراهم میکند.
4 ـ 2. تاریخچه و مبانی معرفتی ـ اجتماعی جهانیشدن: تاریخ جهانیشدن مرتبط با ظهور و شکلگیری نظام سرمایهداری است و بدون فهم مبانی، ریشهها، تاریخچه، تضادها و پارادوکسهای نظام سرمایهداری، فهم جهانیشدن امکانپذیر نخواهد بود. ردپای نظام سرمایهداری را در آثار تمام متفکرانی که دلمشغول نظریهپردازی نظام و جامعه جهانی در قالب نظریات امپریالیسم و نئوامپریالیسم، نوسازی و تکاملگرایی جدید، نظریات نئومارکسیستی، از جمله نظریههای وابستگی، نظام جهانی و نظریه تقسیم کار جدید بینالمللی و نظریه شیوههای تولید بودهاند، مشاهده میکنیم.
سرمایهداری در کُنه و ذات خود، چه از لحاظ درونی و چه از لحاظ بیرونی، یک نظام گسترش یابنده، است و از نخستین روزهای پیدایش تا کنون با گسترش خویش در فضای غیرسرمایهداری پیرامون خود، زندگی کرده است و تنها از همین طریق توانسته است زنده بماند.
جهانیشدن ارتباطی وثیق با نظام سرمایهداری دارد که وجه خوشبینانه این ارتباط، ناظر به سودطلبی بیشتر نظام سرمایهداری، و وجه دیگر آن ناظر به رهایی نظام سرمایهداری از بنبستها و تضادهایی است که هم به لحاظ نظری و معرفتی و هم به لحاظ اقتصادی ـ اجتماعی با آن مواجه است.
5 ـ 2. تهدیدها و فرصتهای جهانیشدن: مهمترین تهدید جهانیشدن را میتوان پیرامونی کردن جهان دانست. با توجه به مرکزیت سرمایهداری، تعداد کوچکی از کشورها میتوانند سرمایهدار اصلی شوند و فاصله بین مرکز و پیرامون افزایش مییابد. کشورهای پیرامونی با تحمل تبعات فراوان اقتصادی، زمینهای برای کاهش تضادهای ذاتی سرمایهداری میشوند؛ بنابراین اگر آگاهانهتر عمل میکردند، نظام سرمایهداری، اگر تا کنون نابود نشده بود، حداقل تا این اندازه رشد نکرده بود. از تبعات غیراقتصادی ورود به نظام جهانی سرمایهداری میتوان به استحالهگرایی و از خودبیگانگی و در کل بحران هویت ملی و تاریخی و بروز و ظهور هویتهای قومی و منطقهای اشاره کرد که باید به شدت با آن مقابله کرد.
در کنار تهدیدها و پیامدهای سوء جهانیشدن، به دلیل طرح فراجامعه، ظرفیتها و قابلیتهایی نیز برای جهانیشدن واقعی و مورد نظر ادیان فراهم میشود. یکی از قابلیتهای مفهومی که جهانیشدن کنونی برای جهانیشدن واقعی ایجاد کرده است، پشت سر گذاشتن مرزهای جغرافیایی ملی در مناسبات و روابط فرهنگی ـ اجتماعی است و این فرصتی است برای انتشار پیام ادیان ابراهیمی که در نشر آیین خود مرز نمیشناسند. چنانچه مخاطب ادیان، به ویژه اسلام، انسان به ما هو انسان است و اگر به قبایل و شعوب انسان میشود، از باب شناسایی است و به هیچوجه به معنی نفی ذات و جوهر ثابت انسانی نیست. به علاوه جهانبینی توحیدی اقتضا میکند که جهان را به مثابه یک کل منسجم که به اصل توحید برمیگردد، ببینیم؛ یعنی جهان به رغم تکثرهای مختلف از ریسمان مشترک و وحدتبخشی نیز برخوردار است.
وضع کنونی جهانی
در اینکه نظام جهانی سرمایهداری توانسته است بازارهای مختلف منابع اولیه، مالی و سرمایهگذاری و صنعتی را در سراسر جهان به تسخیر خود درآورد، تردیدی نیست. آمار وارقام مؤید این استعمار تکنولوژیک است. بیش از نود درصد سرمایهگذاری خارجی متعلق به ده کشور سرمایهداری است که حدود دو سوم آن متعلق به چهار کشور آمریکا، انگلیس، ژاپن و آلمان است.
جهان فعلی به لحاظ اعتقاد به وجود ضروری و حقیقت غایی دین، منطبق با جهانیشدن واقعی است که حتی تقسیمبندی تمدنهای مورد نظر هانیتنگتون نیز مؤید این ادعاست. شواهدی، حتی در مرکز سرمایهداری، وجود دارد که مردم به تدریج به دنبال دلالتهای منطقی دینگرایی و اصلگرایی در عرصههای عمومی و مقابله و مواجهه با مدرنیسم، سکولاریسم و در نتیجه نظام سرمایهداریاند. اشاعه عرفیزدایی، گرایش به خدا در ساحت خردورزی و معنویت در ساحت روابط اجتماعی، تماما حاکی از واقعیت فوق است. در مجموع به نظر میرسد جهان فعلی بیش از آنکه با ملزومات نظری و فلسفی جهانیشدن ِ مصطلح و خردِ خودبنیاد آن همساز باشد، با جهانیشدن واقعی سازگار و متناظر است.
در شرایط کنونی نه تنها مبارزه و مواجهه با نظام سرمایهداری سر از نظام سوسیالیستی مبتنی بر الحاد در نخواهد آورد، که مقابله با نظام سرمایهداری و مبانی و ملزومات نظری مدرنیستی و سکولار آن به نظام دینی خواهد انجامید که ابعاد انضمامی آن اعم از اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، صورتی مغایر با سلطهطلبیها وسودجوییهای نظام سرمایهداری خواهد داشت. در این میان، به طور قطع، فهم روح زمانه و تحولات آن و ایجاد زمینه برای گفتوگوی بین ادیان و تلاش در جهت نابودی سریعتر نظام سرمایهداری و ایفای نقش فعالتر در آینده بدون داشتن نظریه و استراتژی منسجمی امکانپذیر نخواهد بود.
اسلام و جهانیشدن
ادیان، به طور عام و اسلام، به طور خاص از قابلیتهای زیادی برای جهانیشدن ِ قابل دفاع فلسفی و نظری برخوردار است. جهانیشدن ارتباطات، رشد شبکههای فراملیِ بازیگرانِ مذهبی را تسهیل کرده است. اسلام سعی کرده است خود را به عنوان یک نظام مذهبی، اجتماعی و فرهنگی از طریق ایجاد یک جامعه مذهبی فراملی، تبدیل به دین جهانی کند. علاوه بر آن، ادعای ادیان و مذاهب جهانی، مبنی بر اینکه جهان توسط خدای یگانه آفریده شده است و بشریت، نمود عامی از وجود خداوند است، از دیرباز نیروی محرکه جهانیشدن بوده است.
آموزههای دینی اسلام از قابلیتهای فراوانی برای جهانیشدن برخوردار است. این مهم، در آرا اندیشمندان مسلمان و آیات قرآنی به چشم میخورد. چنانچه بحث اصالت وجود و وحدت در عین کثرت ملاصدرا و همچنین مراجعه به آثار بزرگانی چون خواجه نصیر و ابنسینا و شارحان آثار آنان مؤید این مطلب است. قرآن نیز سند مهمی در جهانگرایی اسلام است؛ چنانچه در سوره فاتحة الکتاب، «ربالعالمین» حکایت از یکپارچگی دنیا و آخرت به مثابه یک کل منسجم دارد. ارجاع آیات و پدیدههای مختلف به اصلی واحد، لازمه جهانیشدن واقعی است که در قالب عبارات مختلف قرآنی شاهد آن هستیم. چند نمونه از این آیات به شرح مقابل است: «له ما فی السموات والارض» (بقره: 2، 116)؛ «خالق کل شیء» (انعام: 6، 101)؛ «رب الناس» (ناس: 114، 1)؛ «مالک المک» (آل عمران: 3، 26)؛ ، این کلیتگرایی و اصلگرایی را به تصویر میکشد؛ «وللّه المشرق والمغرب فأینما تولوا فُثم وجه اللّه ان اللّه واسعٌ علیم»؛ و از آن خداست مشرق و مغرب، به هر سو که روی آورید، همانجا روی خداست، همانا خداست گشایشمند دانا.» (بقره: 2، 115)؛ آیه 62 سوره بقره، یک حلقه و ریسمان مشترک بین ادیان مختلف بر پایه ایمان، تقوا و اعمال صالحه برقرار میکند؛ آیه 13 سوره حجرات، با اشاره به منشأ پیدایش انسان از یک مرد و زن بین شعوب و قبایل، اشتراک و وحدت برقرار میسازد؛ آیه 285 سوره بقره، ایمان به همه رسولان و پیامبران الاهی را از خصلتهای مؤمنان میداند. چنانچه مخاطب اصلی قرآن در وهله اول «ناس» یا مردم است. بنابراین در این کره خاکی هر کس با هر پیشینهای میتواند مخاطب قرآن باشد و این نیز قابلیتی دیگر برای اسلام در جهت جهانیشدن است؛ مانند آیات 21 سوره بقره، 3 از سوره فاطر و 6 از سوره انشقاق.
بنابراین اگر لازمه یک جهانیشدن واقعی، باور به یک وجود ضروری و حقیقت غایی و نگرش توحیدی و یکپارچه و منسجم به عالم باشد که زمان و مکان نمیشناسد و انسان به ما هو انسان را با هر رنگ و تعلقی مخاطب قرار میدهد و اسلام سرشار از آموزهها، آیات و اصولی است که مؤید محورهای فوق است.
اشاره
1. نگاه خوشبینانه و به تعبیری واقعبینانه، به حوادث جهانی به گونهای که برای جهانیشدن اسلام، زمینهها و شرایط مساعد جلوه میکند، از وجوه امتیاز این نوشته است. نویسنده برای برقراری نسبت صحیحی میان شرایط موجود و شرایط مطلوب، یعنی حرکت از جهانیشدن مصطلح به سوی جهانیشدن اسلام، عنصر واسطهای به نام جهانیشدن واقعی و متصور تعبیه نموده است که ملاک و شاخص جهانیشدن مطلوب و واقعی، و قابل مفاهمه با پیروان ادیان توحیدی است. لکن مناسبتر آن است که از مفهوم «جهانیشدن حقیقی»، استفاده میشد، یعنی وضعیت و شرایطی که حقانیت و مطلوبیت آن مورد انتظار است. واقعی، مفهوما ناظر به وضعیتی است که در حال تحقق و جریان است و جهانیشدن اصطلاحی، تداعی کننده آن میباشد.
2. هرچند نویسنده محترم، در یک مورد جهانیشدن را به یک عمل ارادی و با برنامه معرفی میکند، لیکن این تعبیر را تنها در مورد جهانیشدن سیاسی به کار میبرد که طی آن دولتها آن را به وجود میآورند. درحالیکه بر اساس آنچه در مراحل جهانیشدن آمده است، اولاً، روندی که از سال 1400 میلادی آغاز شده است، خود یک پروسه اجتنابناپذیر نیست، بلکه مبتنی بر اراده و خواستی معین و حساب شده است. ثانیا، تنها در حوزه سیاسی این اتفاق نیفتاده است؛ در حوزههای فرهنگی و اقتصادی نیز تلاشهای حسابشده و منسجمی از سوی مرکزیت نظام سرمایهداری، روند جهانیشدن لیبرال ـ دموکراسی و سرمایهداری را پیش برده است. ازاینرو بهتر است از این وضعیت، با عنوان «جهانی سازی» یاد شود که در ضمن، خود اراده و فاعلیتی همیشگی را به ذهن خواننده متبادر میکند.
3. نویسنده ادعا میکند که جهان فعلی بیش از آنکه با ملزومات نظری و فلسفی جهانیشدن مصطلح و خرد خودبنیاد آن همساز باشد، با جهانیشدن واقعی سازگار و متناظر است. اگر همسازی و سازگاری را به معنای مهیا بودن زمینهها و بستر مناسب پذیرش مقیاسهای مطلوب بدانیم، چنین است؛ ولی تلاش بیوقفه جهانیسازان با مبانی سکولار و خرد خودبنیاد بشری و اصالت نظام لیبرال ـ دموکراسی حکایت از آن دارد که جهان با سرعت فزایندهای به سوی یکپارچه شدن در فرهنگ، سیاست و اقتصاد مبتنی بر آموزههای مدرنیته و نظام سرمایهداری پیش میرود. تنها میتوان به جهانیشدن در سایه مبارزه با نظام سرمایهداری و ایجاد سازوکارهای لازم جهت فراگیر نمودن اسلام، امیدوار بود.
4. بهرغم عنوان مقاله که رابطه اسلام و جهانیشدن را هدف قرار داده است، حجم بسیار کمی از مقاله به دیدگاه اسلام و قابلیتهای موجود در مسیر جهانیشدن اسلام، اختصاص داده شده است. به نظر میرسد در این قسمت تتبع بسیار ناقص صورت گرفته است و زوایای قابل توجهی که اسلام را به عنوان دینی جهانی و آماده گسترش در همه جوامع بشری معرفی مینماید، مورد غفلت واقع شده است. چنانچه بر اساس فلسفه تاریخ اسلام، حکومت جهانی مهدی موعود از جمله وجوه راهبردی در مسیر جهانیشدن اسلام است و اعتقاد صحیح به انتظار میتواند منجر به فراهم ساختن مقدمات و آماده کردن تمامی زمینهها برای تحقق دولت جهانی موعود گردد.
برای نشان دادن رابطه اسلام و جهانیشدن لازم است در اولین گام، مختصات جهانیشدن واقعی و مطلوب را از نظر بگذرانیم؛ آنگاه با بررسی ابعاد مختلف جهانیشدن مصطلح و مقایسه با جهانیشدن واقعی، پرده از راز سازگاری یا عدم همسازی آن با جهانیشدن واقعی و مطلوب برمیداریم و سپس با مروری بر برخی از ظرفیتها و توانمندیهای ادیان به ویژه اسلام، میزان انطباق آن را با جهانیشدن واقعی بررسی خواهیم کرد.
با وجود آنکه جهانیشدن واقعی بر محور انسان و حیات او به تصویر کشیده شده است، لکن با قدری تأمل میتوان مؤلفههای دیگری را بر بنیانهای مشترک برای جهانیشدن واقعی، افزود که از مهمترین آنها ربوبیت و ولایت الاهی است که در قالب نظامی از سطوح مختلف سرپرستی و ولایت، چون ولایت پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، معصومین علیهمالسلام و نایبان آنها در عصر غیبت آن بزرگواران، نهادینه شده است. همچنانکه اولیای طاغوت نیز در همیشه تاریخ به صورت جریان مستمری در مقابل اولیای الاهی صفبندی نمودهاند، غفلت از این مهم، یعنی عنصر ولایت، روند جهانیشدن واقعی را به نتیجه دلخواه نخواهد رساند. گرچه با معیارهای مذکور در سطوحی خاص انسانهای خداباور را به هم نزدیک خواهد کرد، ولی به وحدتی که ثمرهاش یکپارچگی اراده اجتماعی و تاریخی انسانها حول محور پرستش و تبعیت از خداوند در عرصههای مختلف حیات مادی و معنوی است، نخواهد رساند.
5 . به رغم اینکه در باب جهانیشدن مصطلح، به بیان نویسنده اجماعنظر وجود ندارد، دستیابی به تعریفی مشترک و قابل تطبیق با شرایط عینی جهانی توانسته است زمینه تفاهم نسبی بر سر موضوع جهانیشدن را فراهم سازد. لکن همانطور که اذعان نمودهاند، جانمایه این تعاریف، اقتصادی است و حال آنکه واقعیت موجود و پارادایم حاکم در جهانیشدن، مجموعهای از فرآیندهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است. اگر تعریف، ارتقا پیدا نکند، نمیتواند به خوبی از تبیین واقعی موضوع خود برآید.
6. تهدیدهای مورد نظر و بیان نویسنده هرچند بهجا و به مورد است، ولی این نکته را باید افزود که تنها استحالهگرایی در جهت ظهور هویتهای قومی و منطقهای و بحران هویت ملی و تاریخی نیست؛ بلکه در افقی بالاتر، حاکم شدن جوهره نظام سرمایهداری بر سلب هویت واقعی از انسان و تفسیر مادی اوست. پس میتوان مدعی شد که ادامه روند فعلی و حاکمیت سرمایهداری و لیبرال ـ دموکراسی، انسان را از هویت انسانی خویش تهی خواهد کرد و او را از فطرت خود بیگانه خواهد نمود. همچنانکه در بعد اثباتی، حاکم نمودن فرهنگ طغیان و عصیان در قبال خداوند و تعالیم انبیای او از دیگر پیامدهای فرهنگیِ چنین جهانیشدنی خواهد بود.
اگر گفته میشود که شکسته شدن مرزهای جغرافیایی ملی فرصتی در اختیار ادیان ابراهیمی قرار داده است، باید به این نکته توجه داشت که از این فرصت، امروزه بیشترین بهره را جهانیشدن مصطلح در جهت همگانی و عمومی جلوه دادن ارزشها و مفاهیم مورد قبول خود میبرد. در صورتی میتوان از این فضا به عنوان فرصت مناسب برای ادیان توحیدی و ابراهیمی یاد کنند که گفتمان خود را بر محور برنامههای تأمین هویت و سعادت انسان و جامعه انسانی متمرکز کنند و بشریتِ رها از تعصب را قانع کنند که گمشدهاش را در چنگ زدن به آیین الاهی و تبعیت از رهبران الاهی و برنامههای آنان خواهد یافت. در کنار آن، اگر در این میان فضایی به ادیان الاهی برسد و در دست یافتن به قلههای استراتژیک رهبری بر عالم و قرار گرفتن در رأس هرم قدرت جهانی، رقابت و مسابقه پیش آید و سمت و سوی آن به جای مبارزه با دشمن مشترک، متوجه جنگهای بینالادیانی گردد، فرصت حاصله خواهد سوخت و به جای جذب بشریت، اسباب گریز بیشتر آنان را از دین فراهم خواهد ساخت.