آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

امّت و جامعه اسلامی بر مبنای اصول و آیین جهان شمول اسلامی است. امروزه سیستم ملت ـ دولت ــ چنان که انتظار می‏رفت ــ دیگر ضامن آرامش اجتماعی و حافظ اقتصاد ملی نیست و نظام سرمایه‏داری جهانی از این محدوده فراتر رفته است. نهضت‏های اسلامی باید یک سیستم آلترناتیو سیاسی و اقتصادی جهانی ایجاد کنند.

متن

کیهان، 3/8/82
در گفتمان و بحث مربوط به پدیده جهانی‏سازی و جهانی‏شدن و جهانی‏گرایی و اصطلاحاتی مانند اینها، متأسفانه ادبیات و نوشته‏های غرب در ایران و بسیاری از کشورهای جهان سوم و دنیای اسلام غلبه پیدا کرده است. اغلب مقالات و گزارش‏ها و حتی به اصطلاح تحلیل‏هایی که درباره این موضوع در ایران دیده‏ام، در حقیقت تکرار مکررات آنچه که در آمریکا و اروپا و به ویژه در بین «قشر میانه‏رو» نویسندگان این دو قاره، در دو دهه اخیر صورت گرفته است، می‏باشد. این‏گونه گفتمان‏ها که در سال‏های اخیر در ایران بسیار مد شده است، حتی در چارچوب غربی نیز محدود می‏باشد؛ زیرا که منابع اتخاذی در این مباحث، اغلب روی نویسندگان انگلیسی زبان و انگلوساکسون دور می‏زند و بنده، شخصا، چیزی در این مباحث و گزارش‏ها از نظریات و دیدگاه‏های سایر اروپائی‏ها، مثل ایتالیایی، فرانسوی و اروپای شرقی‏ها ندیده‏ام، چه رسد به نظریات دنیای غیراروپایی و آمریکایی، مانند چین، هند، ژاپن و متفکرین بزرگ و اصیل دنیای اسلام و کشورهای مسلمان. یک مثال خوب همین اشاره‏ای است که مرتب به نوشته‏های آنتونی گیدنز می‏شود.
به زعم او یکی از نتایج اولیه مدرن بودن همانا جهان‏شمولی و جهانی‏سازی است. این چیزی بیشتر از انتشار نهادهای غربی در پهنه گیتی است که به عقیده من منجر به تخریب دیگر فرهنگ‏ها می‏شود. در نظریات جهانی‏سازی گیدنز، خبری از «دیگران» نیست؛ زیرا جهانی‏سازی فرآیندی ناهموار است که هم پیوند می‏زند و هم متلاشی می‏سازد. بعد از جنگ دوم، برخی از استادان میانه‏رو جامعه‏شناسی آمریکا، مانند لرنر، مدرن شدن را جهانی می‏دیدند، ولی در مطالعات و نوشته‏های خود بر «ملت‏سازی» تکیه کرده‏اند و حتی ناسیونالیزم حاصل از سرمایه‏داری را برای نوگرایی و تجدد غرب‏نما لازم می‏شمردند و این خود یک تناقض بود. اکنون استادان دیگری، مانند گیدنز که از اصول‏گرایان مدرنیته است، موضوعات را در چارچوب موضوع روز که جهانی‏سازی است، کم و بیش، تکرار می‏کنند. استدلال گیدنز ماهیتا تناقض‏آمیز است؛ زیرا اگر جهان‏شمولی و جهانی‏سازی اساس مدرن بودن است و اگر جهانشمول کردن فرهنگ غرب برای دیگران دنیای مستقلی پدید می‏آورد، پس چگونه فرهنگ‏های غیرغربی در ایجاد شرایط مدرن سهمی ایفا می‏کنند؟ به علاوه اگر به زعم گیدنز، مدرن بودن «ذاتا آینده گر است» و «پیش‏بینی آینده به عنوان جزئی از حال عمل می‏کند و نتیجتا منعکس کننده نحوه پیشرفت آینده است»، پس آینده به نحو مؤثری به مالکیت مطلق غرب درآمده است. مدرن بودن غربی، نه تنها تسلط قطعی غرب بر زمان حاضر است و آن را تضمین می‏کند، بلکه به همین ترتیب بر آینده نیز چنگ می‏اندازد.
از نظر بنده، فاصله و شکاف بین جامعه (یعنی مردم و امت) از یک طرف و دولت (یعنی هیئت حاکمه) در ممالک اسلامی رو به افزایش است؛ زیرا دولت و هیئت حاکمه در اکثر قریب به اتفاق کشورهای اسلامی، اصلاً نماینده مردم مسلمان آن سرزمین‏ها نیستند. اختلاف بین دولت و هیئت حاکمه ممالک مختلف اسلامی در یک قرن اخیر، همیشه وجود داشته است.
از نظر من، دولت اسلامی با دولت حاکم بر کشور اسلامی دو چیز کاملاً متفاوت است. دولت اسلامی بر مبنای اصول اسلامی و در نتیجه خواسته‏های مردم مسلمان آن کشور به وجود می‏آید و مردم‏سالاری اسلامی را توسعه می‏دهد؛ درحالی‏که دولت حاکم بر یک کشور اسلامی ممکن است علاوه بر اسلامی نبودن، کاملاً سکولار و غربی و بر مبنای سیستم‏های امروزی ملت ـ دولت باشد. از آنجا که دول اسلامی (بر عکس دول حاکم بر ممالک اسلامی) به مکتب و نظام اسلام ارجحیت و اولویت می‏دهند، امکان تشکیل یک اتحادیه امت اسلامی بین این‏گونه نظام‏ها نیز بیشتر وجود دارد؛ وگرنه چه انتظاری می‏توان از کشورها و دولت‏های کنونی کشورهای اسلامی داشت که بالاتر از دایره سازمانی مانند سازمان سران کشورهای اسلامی، تصمیم بگیرند و عمل کند. اتحاد امت اسلامی باید بر مبنای چیزی بالاتر از مبارزه با آمریکا و غرب باشد؛ وگرنه مارکسیست‏ها و سوسیال ـ دموکرات‏ها و بی‏دین‏ها نیز گاه‏گاهی جهت مبارزه با این و آن، وارد صفوف امت اسلامی می‏شوند و به صورت ائتلافی و موقتی، جبهه واحد تشکیل خواهند داد. به عقیده من، امت و جامعه اسلامی، امت و جامعه‏ای است که مبنای آن بر اصول و آئین جهان‏شمول اسلامی است. اتحاد امت اسلامی قبل از آنکه بر علیه دشمنان باشد، باید نخست بر پایه قرآن، حدیث، سنت و فرهنگ و کلام اسلامی و به طورکلی جهان‏بینی اسلامی استوار باشد؛ وگرنه دشمنان اسلام در طول تاریخ عوض می‏شوند و تغییر جلد می‏دهند. مبارزه‏ای که شالوده سازمان‏های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، تکنولوژیک و نظامی را فرو بریزد، مثبت است و نه تنها مبارزه با دشمن ویژه زمان.
جریان تجدد غربی، ابعاد تاریخی مختلفی داشته است که در دنیای اسلام تأثیر فوق‏العاده‏ای می‏گذارد. یکی اکتشافات مغزی و علمی است که دنیای اسلام در آن پیش‏کسوت بود و تا اواخر قرون وسطی که اروپا در تاریکی به سر می‏برد، مرکزیت آن را به عهده داشت و در حقیقت پایه‏های علمی رنسانس در اروپا را فراهم کرد. تمدن اسلامی هیچ‏وقت تعارضی بین علوم ملموس، یعنی حسی و عینی و علوم غیرملموس، یعنی نظری و الاهی و ماوراءالطبیعی ندید. در دنیای اسلام، ریاضیات، جبر، فیزیک، شیمی، نجوم و علوم پزشکی به موازات و همراه علوم نظری پیشرفت کرد؛ ولی با آغاز قرن پانزدهم، غرب و تجددگرایی آن بر علوم ملموس و حس‏گرایی تکیه کرد و آنچه را که نمی‏شد حس نمود و اندازه گرفت، رد نمود. مقابله مسلمانان با تجدد علمی غربی، از همین مسئله معرفت و دانش‏شناسی شروع می‏شود.
اکتشاف دیگری که در هزاره گذشته صورت گرفت، اکتشاف جغرافیایی بود و این جریان اروپائی‏ها را روانه قاره آمریکا، استرالیا و همچنین مناطق مختلف دنیای اسلام نمود. این اکتشاف، با اکتشاف سومی که اکتشاف استعماری و بهره‏برداری غیرمشروع از منابع طبیعی و انسانی دوران تجدد بود، همراه شد. این سه نوع اکتشاف بستر فعالیت تجددگرایی را در غرب تشکیل می‏دهند. اکتشاف درونی در غرب هنوز مانده و چیزی از آن دیده نمی‏شود. اکتشاف درونی از ابعاد لاینفک تمدن اسلامی است. همان‏طوری که غرب دنیای اسلام را در چند قرن گذشته به چالش طلبید، اکنون این دنیای اسلام است که به ویژه در نیم قرن اخیر، تجدد غربی را به چالش می‏طلبد. به عقیده من، اینها صفوف اصلی مقابله مسلمانان یا دنیای اسلام با تجدد غرب می‏باشد.
الگوی ملت ـ دولت بر ملی‏گرایی و حتی قوم‏گرایی و طایفه‏گرایی تکیه می‏کند و با اصول اسلامی که جهانی است، مبانیت دارد. حکومت‏های مبتنی بر ملی‏گرایی در کشورهای اسلامی با مبانی نظری اسلام و با درخواست عمومی جامعه در تعارض است.
این تعارض‏ها موضع این حکومت‏ها را علاوه بر قدرت‏های ذی‏نفوذ داخلی در برابر قدرت‏های خارجی نیز ضعیف می‏کند. اگر مسلمانان، یک جبهه واحد دولتی داشتند، کار صدام حسین را خود مسلمانان تمام می‏کردند، نه آمریکا. اگر مسلمانان و اعراب به جای بیست واحد ملت ـ دولت در خاورمیانه، یک واحد امت اسلامی و یک جبهه متشکل داشتند، این همه ظلم و خون‏ریزی در فلسطین و سرزمین‏های اعراب صورت نمی‏گرفت. امروز، سیستم ملت ـ دولت که سالیان سال، حتی در غرب، یک احساس امید و تعلق به مردم می‏داد، دیگر ضامن آرامش اجتماعی و حافظ اقتصاد ملی، آن‏طور که انتظار می‏رفت، نیست. به‏خصوص که ضعف سیستم‏های ملی به علت این واقعیت است که نظام جدیدِ جهانیِ سرمایه‏داریِ مصرفی، تحت قیمومیت شرکت‏های فراملی، در جست‏وجوی بازار کالاهایشان فراتر از محدوده ملت ـ دولت رفته است. دولت‏های ملی به طور فزاینده‏ای نمی‏توانند به عنوان حامیان داخلی در عرصه جهانی‏شدن یا جهانی‏گرایی عمل کنند. شما فکر می‏کنید چرا پانزده کشور عضو اتحادیه اروپا دور هم جمع شده و این روزها از اتحادیه سیاسی و فرهنگی نیز صحبت می‏کنند؟ چرا ایالات متحده آمریکا 140 سال قبل با دادن شصت هزار تلفات در جنگ‏های داخلی خود سعی نمود وحدت و امپراطوری خود را حفظ نماید. امروز اتحادیه اروپا در مقابل آمریکا به رقابت برخاسته است. آیا ملل اسلامی که از جنبه فرهنگی و دینی و مذهبی، تاریخ طولانی‏تر و عمیق‏تر از کشورهای غربی دارند و بر بسیاری از مناطق پر ثروت و سوق‏الجیشی دنیا تسلط جغرافیایی دارند، باید در مقابل این جریانات سکوت اختیار کنند و طعمه اقویا شوند یا اینکه از امتیازات خدادادی و منابع انسانی خود استفاده کنند و در صحنه جهانی تجلی یابند؟ نهضت‏های اسلامی در مقابل غرب، ابعاد دفاعی، مقاومت، ایستادگی، و بیداری دارد؛ نه تهاجمی و درصورتی‏که این جنبش‏ها و نهضت‏ها متشکل شوند و یک نظام مستقل سیاسی و اقتصادی به وجود آورند و یک سیستم آلترناتیو و مقابله در نظام جهانی عرضه کنند، غرب، البته، در مقابل آن واکنش نشان خواهد داد.
مقابله دنیای اسلام با دنیای غرب آن‏طور نیست که نویسندگانی مانند ساموئل هانتینگتون و دیگران کوشش کرده‏اند در دهه‏های اخیر ارائه دهند. دنیای اسلام می‏خواهد جایگاه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود را در تمدن بشری حفظ کند و این یک تقاضا و خواست مشروع و طبیعی می‏باشد.
به خاطر داشته باشیم که تمدن اسلامی تنها تمدن دینی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی در دنیاست. تمدن غرب و تمدن‏های دیگر این جامعیت و چند بعدی بودن را ندارند و تمدن غرب به‏ویژه یک تمدن سکولار ـ صنعتی ـ مادی می‏باشد و نه مسیحی. ما نمی‏توانیم امروز از تمدن مسیحیت در آن ردیفی که تمدن اسلامی هست، صحبت کنیم. هیچ کشوری در دنیای مسیحیت خواستار حکومت مسیحی نیست؛ ولی حکومت اسلامی یکی از خواسته‏های اصلی امروز مسلمانان و تمدن اسلامی می‏باشد. هیچ کشوری به دنبال اقتصاد مسیحی نیست؛ ولی در بسیاری از کشورها، دولت‏ها از اقتصاد و بانک و مؤسسات مالی اسلامی صحبت می‏کنند. اگر کشورهای اسلامی و مسلمانان به استقلال و اصالت حقیقی دست یابند، گرایش آنها، بدون شک، به طرف اسلام خواهد بود. ولی در مورد کشورهای غیراسلامی و غرب این فرضیه و ادعا را نمی‏شود ارائه داد؛ زیرا تجربه یک‏صد سال اخیر نشان داد که بسیاری از کشورهای مسیحی مذهب که موفق شدند از سیستم سرمایه‏داری اروپا و آمریکا رهایی یابند به سوسیالیسم و مارکسیسم گرایش پیدا کردند. آمریکای جنوبی یک نشانه خوب از این تجربه در گذشته بود.
استعمار غرب و نظام ملت ـ دولت غرب مرزهای سیاسی‏ای را در جهان اسلام به وجود آورد که قبلاً وجود خارجی نداشتند. تغییر ماهیت حکومت اسلامی در طی این دوره باعث دوری و جدایی جامعه از حکومت شد.
آنچه ما احتیاج داریم و باید تبیین کنیم، جهانی‏سازی و جهانی‏شدن اسلامی است و در این مورد وظیفه ماست که تشریح کنیم که اسلام چگونه می‏تواند امیدها و اندیشه‏های خود را نخست به خود مسلمانان و سپس به تمامی جهان بسط دهد. دقیقا در این چارچوب است که بنده پیشنهاد یک سیستم سیاسی، اقتصادی و فرهنگی «اتحادیه امت اسلامی» را ارائه می‏کنم. جنبش‏های انقلابی و تلاش برای تجدید حیات اسلامی در قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یکم توسط امت اسلامی، نمونه‏هایی از استفاده بالقوه از رسانه‏های اسلامی مانند مساجد است. مگر رسانه‏ای جهانی‏تر از مسجد می‏تواند در اسلام وجود داشته باشد؛ این تقصیر مسلمانان است که از آن استفاده نمی‏کنند. شما فکر کنید اگر تمدن غرب یا دین مسیحیت یا ادیان دیگر چیزی مثل مراسم و تکالیف حج داشتند، چه استفاده اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و تبلیغاتی از آن می‏بردند؟ یکی از جذاب‏ترین پدیده‏های معاصر در جهان اسلام، هم‏گرایی فن‏آوری‏های ارتباطی با رسانه‏های ارتباطی سنتی بوده است که در مشروعیت بخشیدن به مراکز قدرت و سرعت بخشیدن به روند تغییرات اجتماعی و سیاسی مؤثر بوده است.
اخیرا گزارش مفصلی از طرف دولت آمریکا درباره دیپلماسی عمومی آمریکا و دنیای اسلام و عرب در واشنگتن منتشر شده است که باید مورد توجه دولت‏مردان و نخبگان ممالک اسلامی قرار گیرد؛ زیرا علت این مطالعات، گزارش اسلام‏گرایی در جوامع اسلامی و افزایش احساسات ضد آمریکایی، به ویژه در بین جوانان کشورهای عربی می‏باشد. هدف دیپلماسی عمومی آمریکا این است که این تصاویر و احساسات به نفع سیاست جهانی، خارجی و امنیتی آمریکا عوض گردد و برای این منظور در سال‏های آینده هزینه‏های هنگفتی در نظر گرفته شده است.
هرچه حکومت‏های کنونی ممالک اسلامی به الگوی دولت اسلامی نزدیک شوند، همکاری و اتحاد خود را با سایر کشورهای اسلامی در قسمت‏های سیاسی، اقتصادی و نظامی گسترش خواهند داد. اصول و اهداف اصلی لیبرالیسم، کاپیتالیسم و سوسیالیسم نیز در غرب همین نقش را بین کشورها ایفا می‏کند. تنها تجارت یا همکاری نظامی نمی‏تواند اساس پایداری برای اتحاد و همکاری باشد.
جامعه مدنی غرب با جامعه اسلامی تفاوت‏های متعددی دارند. مدنیت در مفهوم جامعه اسلامی تلفیق شده است و در اسلام، جامعه مدنی و جامعه اسلامی یک واحد تفکیک‏ناپذیرند. قرن‏هاست که غرب به دنبال یک جامعه مطلوب بوده است: جامعه نظامی، جامعه مذهبی، جامعه انقلابی، جامعه مدنی و جامعه مافوق صنعتی یا اطلاعاتی و این جست‏وجو هنوز ادامه دارد. امروز اولین ویژگی یک جامعه سالم درک مفهوم و معنی «جامعه» و مغایر نبودن چنین پدیده‏ای با ذات و فطرت «جامعه بشری» است که همه ما در واقع عضو آن هستیم.
اتحادیه امت اسلامی که بنده از آن صحبت می‏کنم، اتحادیه گروهی از نخبگان ممالک اسلامی نیست که از بالا به پایین مسیر پیدا کند. اتحادیه امت اسلامی به افراد جامعه اسلامی متعلق است و با ایمان افراد به اسلام شکل پیدا می‏کند. تفاوت اتحادیه امت اسلامی با اتحادیه‏ها و احزاب امروزی کشورهای دیگر در همین است. چندگونگی رأی در اسلام وجود دارد که بر اصول و قواعد اسلامی استوار می‏باشد و این با وحدت جامعه اسلامی هیچ‏گونه تعارضی نمی‏تواند داشته باشد. دوران عقب‏ماندگی که بر امت اسلامی در این چند قرن فرود آمد، چهره منفی از اسلام به جا گذاشته که با اسلام کاملاً مغایرت دارد.
عقلانیت و ایمان و نه جهالت، کنترل و زور، اساس جامعه اسلامی است. دعوت و اقناع، دو ویژگی اصلی حرکت اسلامی بوده است و این اتحادیه‏ای که از پایین، از میان مردم، شکل گرفته باشد، بدون شک، پایدار و تأثیرگذار خواهد بود.
در اتحادیه امت اسلامی «حاکمیت ملی» تحت‏الشعاع حاکمیت جامعه اسلامی، یعنی امت اسلامی، قرار می‏گیرد و چنین حاکمیتی در اسلام حاکمیت الاهی است. در اتحادیه امت اسلامی منافع امت بر منافع ملی اولویت دارد. اسلام علیه ملیت افراد نیست، ولی علیه ملی‏گرایی است. اصلاً معنی و هدف اتحادیه در هر نظامی، انتقال حاکمیت از حاشیه به مرکز می‏باشد.
اشاره
آقای مولانا در این گفت‏وگو بر مقوله‏ای تأکید کرده است که هرچند پیشینه‏ای درازمدت دارد، ولی در شرایط کنونیِ جهانی‏سازی و با زاویه نگرشی که ایشان به موضوع دارد، شایان توجه و قابل تأمل و درنگ است. چنان‏که می‏دانیم «نهضت بیداری اسلامی» در جهان اسلام که مشخصا از سیدجمال‏الدین اسدآبادی آغاز شد، شعار بازیابی عزت مسلمانان و تشکیل اتحادیه دولت‏های اسلامی را در سرلوحه کار خویش داشت. اما این ایده در آن زمان، پژواک مناسب نیافت و به یک معنا ناکام و نافرجام ماند. این ناکامی ریشه در عوامل گوناگونی داشت که از جمله وابستگی یا خودباختگی اکثر دولت‏های اسلامی و حضور پررنگ اندیشه ملی‏گرایی در بین نخبگان سیاسی و فرهنگی در جهان اسلام بود. یکی دیگر از علل ناکامی پروژه سیدجمال، تأکید وی بر اتحادیه دولت‏مردان و حاکمانِ کشورهای اسلامی، بدون توجه به امت اسلامی و ظرفیت‏های مردمی بود. تجربه هایِ پی‏درپیِ نهضت‏های اسلامی در طول سده گذشته نشان داد که مرکز ثقل این مبارزه را باید بر دوش امت مسلمان قرار داد و نقطه اتکا را نه بر ملاحظات سیاسی و تعامل دیپلماتیک، بلکه بر آگاهی و ایمان مردم نهاد. انقلاب اسلامی ایران و حرکت بیداری‏بخش امام خمینی رحمه‏الله قله اوج و شکوفایی این تجربه تاریخی بود. جای خوشبختی است که امروزه نه تنها در بین ملت‏های مسلمان، بلکه در بین نخبگان نیز این اندیشه شنیده می‏شود و طرف‏داران اندیشمند و فرهیخته‏ای یافته است. اما باید توجه داشت که این ایده اساسی تا هنگامی که به یک طرح علمی و عملیاتی تبدیل نشود و در دو مسیر موازی، یعنی تحقیقات نظری و کاربردی از یک سو و تلاش‏های اجرایی و ارتباطی از سوی دیگر، به صورت پی‏گیر دنبال نشود، نمی‏توان به تحقق کامل این آرمان چندان خوشبین و امیدوار بود. البته مباحث پراکنده و طرح‏های اولیه‏ای که این سو و آن سو مطرح می‏شود، جملگی نشان از ظهور یک اندیشه استوار و آینده‏نگر در این خصوص دارد؛ ولی تا رسیدن به یک الگوی علمی و عملی، کارهای بسیاری باید انجام داد.
ناگفته پیداست که امروز جهان اسلام با تناقض‏های جدی بسیاری روبه‏روست که عمدتا ریشه در نفوذ فرهنگ مدرن در بین نخبگان و نهادهای اجتماعیِ مسلمانان دارد. مقوله‏هایی چون جامعه مدنی، حاکمیت ملی، دموکراسی، ملی‏گرایی و... که در این گفت‏وگو از آن یاد شده است، تنها گوشه‏ای از مفاهیم و مؤلفه‏های بحران‏ساز و هویت‏زا در جوامع مسلمانان است و حل این تعارض‏ها و رسیدن به نقطه‏های روشن نظری و عملی نیاز به برنامه‏ریزی دقیق در محافل علمی حوزه و دانشگاه دارد. متأسفانه به نظر می‏رسد که فراخوان «نهضت نرم‏افزاری و تولید دانش» که از سوی مقام معظم رهبری برای حل چنین مسائلی مطرح شد، از سوی مسئولان این دو نهاد مهم علمی پی‏گیری نشد.

تبلیغات