پیامدهای کنترل رسمی دین و فرهنگ
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
موضوع سخن، نقد کنترل رسمی دین و فرهنگ از سوی حکومت است. نویسنده سعی کرده است پیامدهای منفی کنترل دولتی دین و فرهنگ را در جوامع توسعهنیافته تبیین کند. از دیدگاه ایشان، کنترل رسمی این دو مقوله نه تنها به تقویت مبانی اعتقادی و رفتار دینی و رعایت هنجارهای فرهنگی نمیانجامد، بلکه نهایتا به تضعیف آنها منجر میگردد.متن
نسیم صبا ، 1و5/7/82
هرگاه خواستهایم هنجاری را، با پشتوانههای رسمی قدرت، به جامعهپذیری نزدیک کنیم، با مقاومت اجتماعی روبهرو شده است. روشنترین مثال آن، تلاش نافرجام رضاشاه برای حذف چادر و مشابه آن در جریان انقلاب اسلامی، جریان ناکام اثبات چادر به عنوان برترین حجاب است.
در جوامعه توسعهیافته، روند حرکت از قانون و مقررات موضوعه، به سمت هنجار و عرف است؛ یعنی عامل اصلی کنترل ارزشها و هنجارها، عرف و رسوم حاکم بر جامعه است؛ و به همین جهت از اهرم کنترل رسمی کمتر استفاده میشود. در این شرایط، ضمانت اجرایی آن فقط بر عهده دولت نیست؛ بلکه افکار عمومی هم به عنوان ضمانت اجرایی آن عمل میکنند.
اما در جوامع نابسمان از نظر اجتماعی، به جهت اینکه روزبهروز هنجارها تضعیف میگردد، دولتها برای کنترل اجتماعی مردم و جلوگیری از گسیختگی اجتماعی، هنجار را تبدیل به قانون میکنند؛ تا ضمانت اجرایی آن تقویت شود. این وضعیت، منجر به تعدد و کثرت قانون در جامعه میشود و در پی آن کنترل چنین جامعهای سختتر میگردد. با وجود مجازاتهای قضایی برای چنین انحرافی، بدلیل آنکه از نظر اجتماعی جرمی انجام نشده است، مجازاتی هم ندارد؛ و در صورت مجازات چنین شخصی، جامعه از او برای خود قهرمان میسازد.
بنابراین میتوان گفت عمدهترین آسیبها و تهدیدهای فراروی نظام فرهنگی ایران، ناشی از دخالت فزاینده دولت بر مسائل فرهنگی است؛ که خود آسیبهای دیگری را سبب گردیده و از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. بحران هویت: دولتهای ایدئولوژیک همواره در صدد ارائه تعریف و چارچوب کاملاً متفاوت و جدیدی از زندگی برمیآیند و در تلاش برای ساختن هویت و شخصیتی جدید از مردمان جامعه هستند. چنین تلاشی در جهان امروزی، که هویت انسانی در تعامل با سایر فرهنگها پدید میآید، نافرجام است.
2. سیاسی شدن فرهنگ: به نظر میرسد ادغام ارزشهای دینی و حکومتی، جریان در حال حرکت و منظم دینداری و ارزشی، پس از انقلاب را دستخوش نابسامانیهایی کرده است. بروز این نابسامانیها از تفاوتهایی است که بین دو گفتمان حکومتمدار و دینمدار وجود دارد. حکومت باید میزبان فرهنگ و اعتقادات، و مجری هنجارهای آن باشد؛ و نباید اهرم قدرت، در جایگاه تولید معنی و هنجار قرار گیرد.
3. استفاده ابزاری از دین: در این حالت دین تعیینکننده هدف، ترسیمکننده راه و شیوه حرکت در عرصه اجتماع و سیاست نیست، بلکه صرفا ابزاری در خدمت کسب قدرت و ثروت بیشتر خواهد بود؛ که خود، عواقب زیر را در پی دارد:
الف. کاهش جذابیت پیام دین؛
ب. برخورد دو گانه با مقدسات و ارزشها.
ج. جهتدهی به کلیت ارزشهای دینی به موازات منافع قدرت و تغافل از ارزشهایی که با قدرت در تعارض میافتند.
د. اصالتبخشی به قالبهای دینی و به حاشیه راندن محتوای دین؛
ه . توجیه بهرهمندیهای گروهی و طبقاتی از اقتصاد و سیاست به بهانههای دینی؛
و. کاهش نقش انگیزهبخشی و محرکزایی دین و تبدیل آن به عامل کندکننده توسعه؛
ز. چندکارکردی شدن نهادها و مؤسسات دینی؛
ح. تقدسبخشی به افراد و اشخاص.
4. نفی ایرانیت و جمهوریت: درهمتنیدگی فرهنگ و تمدن ایرانی با اسلام، آنچنان قوی است که به جرأت میتوان گفت که هیچ نظام سیاسی بدون در نظر گرفتن این دو رکن، فرجام خوشی نخواهد داشت. این دو، با هم، هویت ملی ایران را میسازند؛ یکی مکمل دیگری است و در طول تاریخ نیز به موازات هم حرکت کردهاند.
5 . تقابل ارزشهای مردم و حاکمیت: طبیعت هر انقلابی، نفی و سلب است؛ و این جهت همواره کمتر از حیثیت ایجابی آن میباشد. دولت ما هم نتوانسته است نظامی هنجاری و مجموعه مفهومی را ارائه کند که دربرگیرنده عواطف و احساسات و ذائقههای درونی مردم باشد. روشن است که وجود یک سلسله هنجارهای درونی شده در یک جامعه، که به نحوی پیوستگی و مفاهمه ملی را پدید آورده باشد، بسیار مغتنمتر از بیهنجاری و نفی وضع موجود است. نتیجه یک آمارگیری از یک جامعه آماری شانزده هزار نفری ایرانی نشان میدهد که بیش از نود درصد پاسخدهندگان، خواستار تغییر وضعیت موجود هستند.
6. فرهنگ عمومی، عرصه تشدید دوگانگی اخلاقی: وقتی نظام سیاسی، که مسئول اجرای هنجارهاست، به هنجارسازی بپردازد، بین هنجارهای واقعی جامعه و هنجارهای برآمده از قدرت، در ذهنیت جامعه دوگانگی رخ میدهد؛ چون فرهنگ و هنجاری که تحت نفوذ قدرت سیاسی شکل گرفته، درونی نشده است. فرهنگ واقعی، حاصل تفکر و خلاقیت متفکران و هنرمندان است که به تدریج و در گذر زمان درونی میشود.
7. نگرش امنیتی به فرهنگ: نگاه امنیتی و نظامی به حوزههای فرهنگی، نظیر مطبوعات و کتاب بیش از پیش به سلب مشارکت اجتماعی میانجامد. شرط رشد و تعالی اندیشهها، آزادی است.
8 . ناهمواری باب نقد: قدرت منهای نقد، ونظارت و انباشت قدرت بدون کنترل اجتماعی فسادآور است و این مسئله در متون دینی نیز ریشه دارد. سفارشهات فراوانی از علی علیهالسلام رسیده است که جامعهای که در آن حقداران فاقد قدرت، نتوانند حق خود را با کمال قدرت از زورمندان بگیرند، دارای ارزش نخواهد بود. در دنیای امروز نیز بدون حضور و مشارکت مردم، هیچ حکومت و نظامی پایدار نخواهد ماند.
9. انفعال در برابر جهانیشدن: هنوز در داخل کشور به مفهوم جهانیشدن با تمام اهمیتی که دارد، اهتمام جدی و واقع نگرانه، چه در حوزههای تئوریک و چه در سیاستگذاری، نمیشود. تا کنون نتوانستهایم پدیدههای فراملیتی و امواج و جریانات فکری، سیاسی، علمی و فنی را به خوبی درک نماییم و مواضع خود را پیدا کنیم. لذا در موضعی انفعالی قرار گرفتهایم.
اشاره
1. گرچه نویسنده محترم سعی وافری کرده تا به اثبات رساند که کنترل رسمی دین و فرهنگ، مختص جوامع توسعهنیافته است؛ اما واقعیات عینی به روشنی این مدعا را به اثبات میرسانند که هیچ دولت و حکومتی را در پهنه جهان کنونی نمیتوان یافت که در هیچ عرصه فرهنگی یا دینی تأثیرگذار نباشد؛ و به جرأت میتوان گفت که در همه کشورها، کم و بیش نوعی کنترل رسمی بر دین و فرهنگ، به صورت آشکار و پنهان، حضور دارد.
2. برخی از پیامدهایی که به عنوان پیامد کنترل رسمی دین و فرهنگ در مقاله برشمرده شده، پدیدههای فرهنگی بسیار پیچیدهای هستند که تحت تأثیر عوامل بسیار متنوعی پدید میآیند. در میان این عوامل، کنترل رسمی دین و فرهنگ، یا تأثیر بسیار ناچیز دارد و یا اصلاً تأثیرگذار نیست. روشن است که غفلت از عوامل اصلی و کلیدی و عدم توجه به تنوع این عوامل، این تحلیل جامعهشناسانه را با نقدهای متعددی روبهرو میکند.
3. بسیاری از پیامدهای ذکر شده در مقاله، نتیجه تعامل غیرمناسب حکومت با مردم است؛ نه نتیجه کنترل رسمی دین. به عبارت دیگر اگر کارگزاران حکومت، بستر مناسب اجرای قوانین و هنجارهای مناسب را فراهم نسازند و یا مردم شاهد دوگانگی میان عمل و گفته باشند، و به بسیاری از زمینههای دیگر توجه نشود، کنترل و نظارت حکومت، نتیجه معکوس خواهد داشت. در این میان، به نظر میرسد، طرح بعضی از پیامدها نظیر استفاده ابزاری از دین، نشان روشنی است که مؤلف محترم نیز فرض خود را، در طرح کلی مقاله، بر روی حکومتی برده است که فاقد مشروعیت الاهی و عقلانی است.
4. فهم ارتباط منطقی بین برخی از پیامدهای ذکر شده در مقاله، نظیر نفی ایرانیت و جمهوریت و بعضی موارد دیگر، با کنترل رسمی دین و فرهنگ دشوار است.
5 . با فرض پذیرش این مدعا که جوامع توسعهیافته کنترل رسمی بر فرهنگ ندارند، نمیتوان پذیرفت که این جوامع دچار هنجارشکنی کمتری نسبت به جوامعی مانند جامعه ایران هستند. زیرا آمار رسمی نشان میدهد که دهها کشور از کشورهایی که در جدول رتبهبندی آمار جُرم و هنجارشکنی در رتبهای بالاتر از ایران قرار دارند، کشورهای توسعهیافتهاند و جالب است بدانیم بیشترین آمار جرم و هنجارشکنی در کشور آمریکا گزارش شده است که خود پیشتاز توسعهیافتگی است.
6. در نظام سیاسی اسلام، کنترل رسمی فرهنگ و دین، تنها در بخشی از این دو مقوله مطرح میشود که ناظر به مسائل عمومی جامعه باشد و به نحوی به فرهنگ عام برگردد. البته این مهم، باید پس از فراهم کردن شرایط مساعد اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی صورت پذیرد که نمونه موفق چنین کنترلی، حکومت نبوی بود. اما دین و فرهنگ در حیطه فردی، و تا جایی که به مسائل شخصی آحاد جامعه برمیگردد، از کنترل رسمی حکومت خارج است.
هرگاه خواستهایم هنجاری را، با پشتوانههای رسمی قدرت، به جامعهپذیری نزدیک کنیم، با مقاومت اجتماعی روبهرو شده است. روشنترین مثال آن، تلاش نافرجام رضاشاه برای حذف چادر و مشابه آن در جریان انقلاب اسلامی، جریان ناکام اثبات چادر به عنوان برترین حجاب است.
در جوامعه توسعهیافته، روند حرکت از قانون و مقررات موضوعه، به سمت هنجار و عرف است؛ یعنی عامل اصلی کنترل ارزشها و هنجارها، عرف و رسوم حاکم بر جامعه است؛ و به همین جهت از اهرم کنترل رسمی کمتر استفاده میشود. در این شرایط، ضمانت اجرایی آن فقط بر عهده دولت نیست؛ بلکه افکار عمومی هم به عنوان ضمانت اجرایی آن عمل میکنند.
اما در جوامع نابسمان از نظر اجتماعی، به جهت اینکه روزبهروز هنجارها تضعیف میگردد، دولتها برای کنترل اجتماعی مردم و جلوگیری از گسیختگی اجتماعی، هنجار را تبدیل به قانون میکنند؛ تا ضمانت اجرایی آن تقویت شود. این وضعیت، منجر به تعدد و کثرت قانون در جامعه میشود و در پی آن کنترل چنین جامعهای سختتر میگردد. با وجود مجازاتهای قضایی برای چنین انحرافی، بدلیل آنکه از نظر اجتماعی جرمی انجام نشده است، مجازاتی هم ندارد؛ و در صورت مجازات چنین شخصی، جامعه از او برای خود قهرمان میسازد.
بنابراین میتوان گفت عمدهترین آسیبها و تهدیدهای فراروی نظام فرهنگی ایران، ناشی از دخالت فزاینده دولت بر مسائل فرهنگی است؛ که خود آسیبهای دیگری را سبب گردیده و از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. بحران هویت: دولتهای ایدئولوژیک همواره در صدد ارائه تعریف و چارچوب کاملاً متفاوت و جدیدی از زندگی برمیآیند و در تلاش برای ساختن هویت و شخصیتی جدید از مردمان جامعه هستند. چنین تلاشی در جهان امروزی، که هویت انسانی در تعامل با سایر فرهنگها پدید میآید، نافرجام است.
2. سیاسی شدن فرهنگ: به نظر میرسد ادغام ارزشهای دینی و حکومتی، جریان در حال حرکت و منظم دینداری و ارزشی، پس از انقلاب را دستخوش نابسامانیهایی کرده است. بروز این نابسامانیها از تفاوتهایی است که بین دو گفتمان حکومتمدار و دینمدار وجود دارد. حکومت باید میزبان فرهنگ و اعتقادات، و مجری هنجارهای آن باشد؛ و نباید اهرم قدرت، در جایگاه تولید معنی و هنجار قرار گیرد.
3. استفاده ابزاری از دین: در این حالت دین تعیینکننده هدف، ترسیمکننده راه و شیوه حرکت در عرصه اجتماع و سیاست نیست، بلکه صرفا ابزاری در خدمت کسب قدرت و ثروت بیشتر خواهد بود؛ که خود، عواقب زیر را در پی دارد:
الف. کاهش جذابیت پیام دین؛
ب. برخورد دو گانه با مقدسات و ارزشها.
ج. جهتدهی به کلیت ارزشهای دینی به موازات منافع قدرت و تغافل از ارزشهایی که با قدرت در تعارض میافتند.
د. اصالتبخشی به قالبهای دینی و به حاشیه راندن محتوای دین؛
ه . توجیه بهرهمندیهای گروهی و طبقاتی از اقتصاد و سیاست به بهانههای دینی؛
و. کاهش نقش انگیزهبخشی و محرکزایی دین و تبدیل آن به عامل کندکننده توسعه؛
ز. چندکارکردی شدن نهادها و مؤسسات دینی؛
ح. تقدسبخشی به افراد و اشخاص.
4. نفی ایرانیت و جمهوریت: درهمتنیدگی فرهنگ و تمدن ایرانی با اسلام، آنچنان قوی است که به جرأت میتوان گفت که هیچ نظام سیاسی بدون در نظر گرفتن این دو رکن، فرجام خوشی نخواهد داشت. این دو، با هم، هویت ملی ایران را میسازند؛ یکی مکمل دیگری است و در طول تاریخ نیز به موازات هم حرکت کردهاند.
5 . تقابل ارزشهای مردم و حاکمیت: طبیعت هر انقلابی، نفی و سلب است؛ و این جهت همواره کمتر از حیثیت ایجابی آن میباشد. دولت ما هم نتوانسته است نظامی هنجاری و مجموعه مفهومی را ارائه کند که دربرگیرنده عواطف و احساسات و ذائقههای درونی مردم باشد. روشن است که وجود یک سلسله هنجارهای درونی شده در یک جامعه، که به نحوی پیوستگی و مفاهمه ملی را پدید آورده باشد، بسیار مغتنمتر از بیهنجاری و نفی وضع موجود است. نتیجه یک آمارگیری از یک جامعه آماری شانزده هزار نفری ایرانی نشان میدهد که بیش از نود درصد پاسخدهندگان، خواستار تغییر وضعیت موجود هستند.
6. فرهنگ عمومی، عرصه تشدید دوگانگی اخلاقی: وقتی نظام سیاسی، که مسئول اجرای هنجارهاست، به هنجارسازی بپردازد، بین هنجارهای واقعی جامعه و هنجارهای برآمده از قدرت، در ذهنیت جامعه دوگانگی رخ میدهد؛ چون فرهنگ و هنجاری که تحت نفوذ قدرت سیاسی شکل گرفته، درونی نشده است. فرهنگ واقعی، حاصل تفکر و خلاقیت متفکران و هنرمندان است که به تدریج و در گذر زمان درونی میشود.
7. نگرش امنیتی به فرهنگ: نگاه امنیتی و نظامی به حوزههای فرهنگی، نظیر مطبوعات و کتاب بیش از پیش به سلب مشارکت اجتماعی میانجامد. شرط رشد و تعالی اندیشهها، آزادی است.
8 . ناهمواری باب نقد: قدرت منهای نقد، ونظارت و انباشت قدرت بدون کنترل اجتماعی فسادآور است و این مسئله در متون دینی نیز ریشه دارد. سفارشهات فراوانی از علی علیهالسلام رسیده است که جامعهای که در آن حقداران فاقد قدرت، نتوانند حق خود را با کمال قدرت از زورمندان بگیرند، دارای ارزش نخواهد بود. در دنیای امروز نیز بدون حضور و مشارکت مردم، هیچ حکومت و نظامی پایدار نخواهد ماند.
9. انفعال در برابر جهانیشدن: هنوز در داخل کشور به مفهوم جهانیشدن با تمام اهمیتی که دارد، اهتمام جدی و واقع نگرانه، چه در حوزههای تئوریک و چه در سیاستگذاری، نمیشود. تا کنون نتوانستهایم پدیدههای فراملیتی و امواج و جریانات فکری، سیاسی، علمی و فنی را به خوبی درک نماییم و مواضع خود را پیدا کنیم. لذا در موضعی انفعالی قرار گرفتهایم.
اشاره
1. گرچه نویسنده محترم سعی وافری کرده تا به اثبات رساند که کنترل رسمی دین و فرهنگ، مختص جوامع توسعهنیافته است؛ اما واقعیات عینی به روشنی این مدعا را به اثبات میرسانند که هیچ دولت و حکومتی را در پهنه جهان کنونی نمیتوان یافت که در هیچ عرصه فرهنگی یا دینی تأثیرگذار نباشد؛ و به جرأت میتوان گفت که در همه کشورها، کم و بیش نوعی کنترل رسمی بر دین و فرهنگ، به صورت آشکار و پنهان، حضور دارد.
2. برخی از پیامدهایی که به عنوان پیامد کنترل رسمی دین و فرهنگ در مقاله برشمرده شده، پدیدههای فرهنگی بسیار پیچیدهای هستند که تحت تأثیر عوامل بسیار متنوعی پدید میآیند. در میان این عوامل، کنترل رسمی دین و فرهنگ، یا تأثیر بسیار ناچیز دارد و یا اصلاً تأثیرگذار نیست. روشن است که غفلت از عوامل اصلی و کلیدی و عدم توجه به تنوع این عوامل، این تحلیل جامعهشناسانه را با نقدهای متعددی روبهرو میکند.
3. بسیاری از پیامدهای ذکر شده در مقاله، نتیجه تعامل غیرمناسب حکومت با مردم است؛ نه نتیجه کنترل رسمی دین. به عبارت دیگر اگر کارگزاران حکومت، بستر مناسب اجرای قوانین و هنجارهای مناسب را فراهم نسازند و یا مردم شاهد دوگانگی میان عمل و گفته باشند، و به بسیاری از زمینههای دیگر توجه نشود، کنترل و نظارت حکومت، نتیجه معکوس خواهد داشت. در این میان، به نظر میرسد، طرح بعضی از پیامدها نظیر استفاده ابزاری از دین، نشان روشنی است که مؤلف محترم نیز فرض خود را، در طرح کلی مقاله، بر روی حکومتی برده است که فاقد مشروعیت الاهی و عقلانی است.
4. فهم ارتباط منطقی بین برخی از پیامدهای ذکر شده در مقاله، نظیر نفی ایرانیت و جمهوریت و بعضی موارد دیگر، با کنترل رسمی دین و فرهنگ دشوار است.
5 . با فرض پذیرش این مدعا که جوامع توسعهیافته کنترل رسمی بر فرهنگ ندارند، نمیتوان پذیرفت که این جوامع دچار هنجارشکنی کمتری نسبت به جوامعی مانند جامعه ایران هستند. زیرا آمار رسمی نشان میدهد که دهها کشور از کشورهایی که در جدول رتبهبندی آمار جُرم و هنجارشکنی در رتبهای بالاتر از ایران قرار دارند، کشورهای توسعهیافتهاند و جالب است بدانیم بیشترین آمار جرم و هنجارشکنی در کشور آمریکا گزارش شده است که خود پیشتاز توسعهیافتگی است.
6. در نظام سیاسی اسلام، کنترل رسمی فرهنگ و دین، تنها در بخشی از این دو مقوله مطرح میشود که ناظر به مسائل عمومی جامعه باشد و به نحوی به فرهنگ عام برگردد. البته این مهم، باید پس از فراهم کردن شرایط مساعد اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی صورت پذیرد که نمونه موفق چنین کنترلی، حکومت نبوی بود. اما دین و فرهنگ در حیطه فردی، و تا جایی که به مسائل شخصی آحاد جامعه برمیگردد، از کنترل رسمی حکومت خارج است.