این رسم حمایت نیست!
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
هر چند اصل بر تساوی حقوق بشر است، اما بعضی اقشار همچون زنان و کودکان، نیازمند حمایتهای بیشتر هستند. مواردی همچون پرداخت نفقه، محاسبه مهریه به نرخ روز، اجرتالمثل، کارهای زن در خانه و امثال آنها حمایت از زن نیست، بلکه در این حمایتها هم نگرش مردسالارانه حاکم است.متن
اعتماد، 18/6/82
هر چند اصل بر تساوی حقوق بشر است، اما بعضی اقشار نیازمند حمایتهای بیشتر هستند. این مسئله در منشور حقوق بشر هم اتفاق افتاده. مثلاً کارگران یا کودکان، طبیعی است که به خاطر شرایطشان نیازمند توجه خاص و حمایت هستند. زنان به مناسبت وظایف دوگانهای که در اجتماع و خانه دارند نیازمند حمایتهای ویژهای هستند. اگر قرار باشد از زنی بهخاطر وظایف دوگانهاش حمایت کنیم، بهتر است که خدمات اجتماعی رایگانی را در اختیارش قرار بدهیم، به جای اینکه مرد را موظف به پرداخت نفقهاش کنیم و بگوییم مرد بالاجبار باید برود کار کند و مخارج همسرش را بپردازد. «نفقه» را من حمایت از زن نمیدانم، ولی راهاندازی مهدکودکهای متناسب را یک حمایت میدانم. نوع نگرشها باید تفاوت کند.
به نظر من اینکه زن میتواند به بچهاش شیر ندهد و اگر شیر داد میتواند تقاضای مزد کند یک قانون حمایتی نیست. در این قانون معنای دیگری نهفته که تو به عنوان مادر این فرزند، حقی نسبت به او نداری بلکه نسبت تو با او نسبت یک کارگر، یک دایه است که وظایفی را انجام میدهد و علیالقاعده باید مزدی دریافت کند. یا وقتی موقع طلاق در مقابل کارهایی که زن در خانه انجام داده صحبت از اجرتالمثل میشود، ممکن است در زمانی خاص مشکل عدهای از زنها را حل کند ولی در درازمدت راهگشا نیست؛ چرا که به زن القا میکند نقش تو در خانه نقش خدمتکاری بیش نیست! من بهعنوان یک زن، همسر و شریک یک مرد هستم، اگر آشپزی میکنم به امید دستمزد نیست، این توهین به زن است و یا مثلاً «محاسبه مهریه به نرخ روز» قانون دیگری است که برای حمایت از زنها وضع شده، درحالیکه ما میگوییم مگر مهریه بهای یک انسان است که با نرخ تورم بالا و پایین برود؟
این به نوعی خردکننده شخصیت یک زن است. هر چند برای مدتی در جامعه نقش مسکن را دارد، ولی معنایش این است که حتی مردان مردسالار جامعه متوجه خطری که از طریق این نابرابری تهدیدشان میکند شدهاند؛ چون خودشان دخترانی دارند که هر لحظه شوهرشان اراده کند، میتواند طلاقشان بدهد یا خواهرانی دارند که مورد اذیت و آزار قرار گرفتهاند. میخواهند مانع از این تهدیدها شوند ولی این کار را هم با فرهنگ مردانه میخواهند انجام بدهند.
اگر به قانون رجوع کنیم، میبینیم در طلاق خلع، اگر مرد نخواهد به زندگی با زن ادامه بدهد، باید مهریهاش را بپردازد و اگر زن نخواهد با مرد زندگی کند، باید مهریهاش را ببخشد. اگر چنین قاعدهای را مبنای کار قرار بدهیم، یعنی زن و مرد به یک اندازه و بهطور مساوی حق طلاق داشته باشند، اما مجبور باشند هزینه آن را هم بپردازند، بهتر از شیوههایی مثل پرداخت اجرتالمثل است. وقتی نگرش درست نباشد این مشکلات پیش میآید.
من معتقدم در مورد مهریه میشود قانون گذاشت که حداکثر میزان مهریه، مهرالسنه باشد، بیش از این مقدار اگر تعیین کردید، ایرادی ندارد ولی وقتی برای امر طلاق به دادگاه مراجعه کردید، بیش از میزان مهرالسنه یعنی مهریه حضرت فاطمه زهرا(س) به زن تعلق نمیگیرد. از آن طرف همانطور که مرد حق طلاق دارد، زن هم از این حق برخوردار باشد. الان کارکرد مهریه به نوعی مقابله با حق طلاق مرد است. درحالیکه اگر زن هم این حق را داشته باشد، دیگری نیازی به مهریههای سنگین نیست. چنان که بسیاری از پسرها مایلاند ازدواج کنند، ولی بهخاطر مهریههای سنگین نمیتوانند. از آن طرف دختران مجردی هم هستند که خانوادههایشان از ترس اینکه مرد حق نامحدود طلاق دارد و ممکن است دخترشان در آینده دچار مشکل شود، مایل نیستند بدون مهریه سنگین با ازدواج او موافقت کنند.
این مشکلی که الان رایج است و فقط مرد به خواستگاری میرود، یک مشکل عرفی است و گرنه از نظر شرعی، ایجاب (پیشنهاد) را زن میگوید. یعنی این زن است که میگوید «من خودم را به تو تزویج کردم» و مرد میگوید «قبول کردم». اتفاقا این یک نکته بسیار مثبت در دین اسلام است که فراموش شده. شما فکر کنید، چهارده قرن پیش در جامعهای مثل عربستان این قانون اسلامی متعارف شده است که حق ایجاب با زن است و مرد «قبلت» را میگوید!
بهتدریج، تحولات اجتماعی و وظایف خانهداری و مادری زنان را از خلاقیتهای فکری بازداشته است. دو نفر با هم خواستهاند ازدواج کنند، هر دو با اراده دو طرفه تصمیم به زناشویی میگیرند و بدون رضایت یکی از طرفین عقد صحیح نیست، ولی وقت بر هم خوردن این زندگی و این قرارداد که میرسد میشنویم که میگویند تصمیم یک طرف، یعنی مرد کافی است. چطور یک چنین چیزی با عقل انسانی همخوانی دارد؟!
باید بگوییم همانطور که در تشکیل این زندگی نظر دو طرف مورد توجه بوده است، برای بر هم خوردنش هم باید نظر طرفین جدی گرفته شود و اگر یک کدام از طرفین (فرقی نمیکند زن باشد یا مرد) تصمیم گرفت بدون جلب موافقت طرف مقابل این قرارداد را بر هم بزند، باید تاوانش را بدهد. یعنی اگر مرد نخواست به زندگی ادامه بدهد، حق طلاق داشته باشد و مهریه هم بپردازد و اگر زن تصمیم به طلاق گرفت، باید با داشتن حق طلاق، از مهریهاش بگذرد.
نگرش قانون اساسی به زن مگر چیست؟ حمایت از حقوق زن، اما کدام زن؟ زنی که همسر است، مادر است، بیوه است یا زنی که نانآور خانه است؟ من میگویم، زنی که در سایه مرد زندگی میکند.
اشاره
خانم شیرین عبادی از فعالان جنبش حقوق زنان در ایران و از طرفداران برابری حقوق زنان با مردان است. ایشان به اقتضای حرفه خویش، مسائل زنان را از دریچه حقوقی مینگرد و پیگیری میکند. این رویکرد هرچند به خودی خود اشکالی ندارد ولی آنجا که معضلات جامعه زنان در ایران و کشورهای پیرامونی فراتر از مسائل حقوقی است، سبب میشود که مسائل بهگونهای جزء نگرانه و نامتناسب به تصویر درآید. ازاینرو، این گفتوگو را در دو سطح میتوان مورد تجزیه و تحلیل قرار داد: یکی از منظرِ خاصِ حقوقی و دیگری از منظرِ کلانِ اجتماعی. در اینجا تنها اشاراتی را در این خصوص ارائه خواهیم کرد.
1. چنان که گفته شد، خانم عبادی از منظر حقوقی علیالأصول به تساوی حقوق زنان و مردان معتقد است و این موضوع را بارها در نوشتهها و گفتههای خویش باز گفته است. چنان که میدانیم، این نظریه که عمدتا برخاسته از حقوق مدرن غرب است، در مقابل تساوی حقوق، سعی میکند در وظایف و کارکردهای اجتماعی زنان و مردان نیز مشابهسازی کند. از این نگاه، نه تنها در مسئولیتهای اجتماعی و سیاسی نباید تفاوتی میان زنان و مردان باشد بلکه در محیط خانوادگی نیز با تقسیم کار جنسیتی میان مرد و زن به مخالفت برخاسته میشود. گرایشهای رادیکال و تندرو در غرب بر این عقیدهاند که حتی جنبههای زیستیِ مردانه و زنانه را به گونهای باید تعدیل و تحت کنترل درآورد که اصل خانواده و نقشهای مادری و پدری از بین برود. به نظر آنان، نهاد خانواده معلول مناسبات مردسالارانه است و بقای این نهاد تبعیض جنسیتی را استمرار و تداوم میبخشد. اما گرایشهای لیبرال و میانهرو عمدتا معتقدند که با حفظ اصل خانواده، باید نقش مادری و پدری را به جنبههای ضروری محدود ساخت و در سایر وظایف همچون نفقه و نانآوری، خانهداری، ترتبیت فرزند، سرپرستی فرزندان و غیره نباید هیچ تفاوتی میان زن و مرد باشد. بنابراین در حقوق زن و شوهر نیز نباید تفاوتی وجود داشته باشد.
آنچه گفته شد، حاصل مباحثاتی بود که در سراسر قرن بیستم در اروپا و کشورهای پیرامونی مطرح بود. اما تجربه نشان داد که نه میتوان نهاد خانواده را به سادگی از محیط زندگی بشر حذف کرد و نه بهرغم تبلیغهای فراوان، میتوان کارکردهای مشابه برای زنان و مردان در محیط جامعه و خانواده پیشنهاد نمود. نتیجه آن شد که در جوامع مدرن، زنان دچار مسئولیتهای دوگانه و طاقتفرسا شدند. به دلیل شرایط زنانگی، باید وظایف متداول زنانه را انجام دهند و به دلیل مسئولیتهایی که حقوق جدید برای مشابهسازی آنان با مردان تعبیه کرده بود، باید عهدهدار وظایف اقتصادی و اجتماعی باشند. ازاینرو، طرفداران برابری حقوق زنان در دهههای اخیر، سیستمهای حمایتی از زنان را برای جبران این مشکل پیشنهاد کردند. البته در این سیستمهای حمایتی هم وحدت نظر و رویه وجود نداشته است، ولی در مجموع همه آنها تلاش کردهاند که با حفظ برابری حقوق و فرصتها، از فشار مضاعف بر زنان در جامعه مدرن جلوگیری کنند.
این که تا چه اندازه این قوانین و رویههای حقوقی در غرب توانسته است حقوق زنان را استیفا کند و برابری حقوقی و رضایتمندی واقعی را برای زنان به ارمغان آورد، جای گفتوگوی بیشتر دارد. بحث کنونی ما دیدگاه خانم عبادی است که آیا از نظر حقوقی، پیشنهادات ایشان میتواند مبنای قانونگذاری در کشور ما قرار گیرد. ایشان به خوبی واقف است که نظامهای حقوقی باید متناسب با فرهنگ و ارزشهای هر جامعه تنظیم گردد. صرف نظرشان از اینکه آیا دعاوی ایشان با دیدگاه اسلامی سازگار است یا خیر، این پرسش وجود دارد که ایشان و همفکرانشان هنوز به درستی مشخص نکردهاند که با حفظ یا حذف کدامیک از مؤلفههای فرهنگی جامعه ما میخواهند تشابه حقوقی زن و مرد را اجرا کنند؟ خانواده در فرهنگ اسلامی ـ ایرانی ما دارای مشخصهها و کارکردهای مهم فرهنگی و اجتماعی است که با جامعه غرب تفاوت جدی دارد. با همین تلقی است که نقشهای همسری، پدری، مادری و فرزندی، حتی فراتر از ضوابط حقوقی، در فرهنگ ملی و دینی ما از قدیم تعریف خاصی پیدا کرده است. در این شرایط، الزامات حقوقی همچون برداشتن وظیفه نفقه از مرد، واگذاری وظیفه خانهداری به مردان، محدود ساختن مهریه به مهرالسنه در مقابل اعطای حق طلاق به زنان و... معلوم نیست که حتی اگر قابل اجرا باشد، بتواند آثار مثبتی برای جامعه زنان و کانون خانواده به دنبال داشته باشد.
2. اما سیاستهای حمایتی پیشنهادی در این گفتوگو چندان منسجم و هماهنگ نمینماید. ایشان از یک سو، تأمین معیشت زن را از دوش مردان برداشته و بر خود زنان وامینهد و از سوی دیگر، وظایفی چون شیردهی، خانهداری و... را برای زنان پذیرفته و تعیین اجرت در مقابل آنها را نیز خلاف شئوون آنان میداند. از طرف دیگر، نه محاسبه مهریه به نرخ روز را میپذیرد و نه اعطای مهریه بیش از مهرالسنه را در هنگام طلاق قبول دارد. در مقابلِ این همه، اولاً، واگذاری حق طلاق به زنان را لازم میشمارد و ثانیا، حمایتهایی چون مهدکودک و امثال آن را مناسب تشخیص میدهد. به گمان ما، این پیشنهادات ملغمهای از حقوق مدرن و غیرمدرن است که اجرای آنها جز فشار و ستم مضاعف بر زنان نتیجهای ندارد. وظایف خاص مادری و لوازم آن و حتی ویژگیهای جسمی و روانی به هر حال به گونهای است که اگر حمایتهایی چون نفقه و امثال آن را به دنبال نداشته باشد، عملاً به نابرابری اقتصادی و اجتماعی دامن خواهد زد. ناگفته پیداست که مقوله طلاق و شرایط پس از آن مخصوصا اگر حضانت فرزندان را نیز به دنبال داشته باشد، امتیازی برای زنان به حساب نمیآید، بلکه یکی از مشکلات مهم جامعه زنان در همه جوامع بشری است. مشکل اینجاست که خانم عبادی و همفکرانشان هنوز نتوانستهاند تکلیف خود را با مقولات فرهنگی و اجتماعی در جامعه ما یکسره کنند و یک بار بدین نکته سخت بیاندیشند که اجرای حقوقِ تشابهمحورِ غربی تنها در متن فرهنگ مادی و فردمحور غرب قابل تصویر و اجراست.
در مقابل، معتقدیم که باید از اساس در نگرش «تشابهمحوری» و کارکردهای آن تأمل ورزید و با تجربههای بهدست آمده، به دیدگاه «تناسبمحوری» و تأمین حقوق عادلانه و متناسب برای زنان و مردان از طریق رعایت ویژگیها و خصلتهای جنسیتی و نقشهای آنها در خانواده و جامعه روی آورد. در این نگرش، نفقه، مهریه و امثال آنها بخشی از سیاست حقوقی اسلام در تقسیم وظایف میان زن و مرد متناسب با ویژگیهای تکوینی و شرایط روحی آنهاست و نباید آن را با تعابیر و برداشتهای ناشایست مخدوش کرد.
3. اما مسئله حق طلاق که ایشان بسیار بر آن تأکید میورزد، چندان غامض و پیچیده نیست. اولاً در نظام حقوقی اسلام دوگونه ازدواج و پیوند زناشویی میان زن و مرد پیشبینی شده است که هر یک، ویژگی و کارکرد خاص خود را دارد. ازدواج موقت کاملاً زمانمند است و زن میتواند با تعیین محدوده زمانی، آزادی خود را ادامه دهد. وانگهی، در این عقد، زن و مرد عمده الزاماتِ موجود در ازدواج دائم را ندارند و میتوانند آزادانه، جز در محدوده بهرهمندی متقابل زناشویی، بهکار و برنامههای شخصی خود بپردازند.
امّا در ازدواج دائم که کارکرد آن تأسیس و تحکیم نهاد خانواده به عنوان کانون تربیت و انتقال میراث فرهنگی و... است، شروع این عقد با پذیرش و انتخاب زن و تأمین کلیه شروط مورد نظر او شکل میگیرد و مرد در این مرحله تابع خواستههای زن و شرایط اوست و در پایان نیز تنها در صورتی که به شروط مورد تعهد خود عمل کند و از جمله مهریه را پرداخت کند، میتواند این عقد را بر هم زند. در این حالت، پیشبینی شده است که در شرایط عادی و بدون عذر حق بر هم زدنِ عقدی را که پذیرفته است نداشته باشد، ولی در همینجا نیز اگر بقای عقد به نوعی موجب ضرر و زیان به زن میشود، با حمایتهای قابل پیشبینی در سیستم قضایی اسلام، حاکم شرع چنین حقی را برای زن منظور میدارد. وانگهی، زن میتواند در همین عقد دائم نیز حق طلاق را در ضمن عقد برای خود شرط کند.
به هر حال، راه برای تأمین خواستههای زن در نظام حقوقی اسلام به هیچ روی بسته نیست و در مجموع نیز برای سلب حق طلاق به صورت ابتدایی از زن میتواند فوایدی برشمرد که با همه ملاحظات فوق، میتواند معقول و منطقی بودن چنین نظرگاه حقوقی را اثبات کند. به هر حال، جامعه مسلمانان با تعهد و ایمان نسبت به اسلام و منافعی که در اجرای احکام الاهی وجود دارد و احیانا عقل بشری در دورههایی از تجربه خود نمیتواند به درستی آن را فهم کند، در اینگونه موارد به جای در افتادن در مناسبات و ارزشهای بیگانه و نافرجام، راه تعبد و تسلیم را در پیش میگیرد و از مجموع فواید این نظام حقوقی بهرهمند میگردد.
هر چند اصل بر تساوی حقوق بشر است، اما بعضی اقشار نیازمند حمایتهای بیشتر هستند. این مسئله در منشور حقوق بشر هم اتفاق افتاده. مثلاً کارگران یا کودکان، طبیعی است که به خاطر شرایطشان نیازمند توجه خاص و حمایت هستند. زنان به مناسبت وظایف دوگانهای که در اجتماع و خانه دارند نیازمند حمایتهای ویژهای هستند. اگر قرار باشد از زنی بهخاطر وظایف دوگانهاش حمایت کنیم، بهتر است که خدمات اجتماعی رایگانی را در اختیارش قرار بدهیم، به جای اینکه مرد را موظف به پرداخت نفقهاش کنیم و بگوییم مرد بالاجبار باید برود کار کند و مخارج همسرش را بپردازد. «نفقه» را من حمایت از زن نمیدانم، ولی راهاندازی مهدکودکهای متناسب را یک حمایت میدانم. نوع نگرشها باید تفاوت کند.
به نظر من اینکه زن میتواند به بچهاش شیر ندهد و اگر شیر داد میتواند تقاضای مزد کند یک قانون حمایتی نیست. در این قانون معنای دیگری نهفته که تو به عنوان مادر این فرزند، حقی نسبت به او نداری بلکه نسبت تو با او نسبت یک کارگر، یک دایه است که وظایفی را انجام میدهد و علیالقاعده باید مزدی دریافت کند. یا وقتی موقع طلاق در مقابل کارهایی که زن در خانه انجام داده صحبت از اجرتالمثل میشود، ممکن است در زمانی خاص مشکل عدهای از زنها را حل کند ولی در درازمدت راهگشا نیست؛ چرا که به زن القا میکند نقش تو در خانه نقش خدمتکاری بیش نیست! من بهعنوان یک زن، همسر و شریک یک مرد هستم، اگر آشپزی میکنم به امید دستمزد نیست، این توهین به زن است و یا مثلاً «محاسبه مهریه به نرخ روز» قانون دیگری است که برای حمایت از زنها وضع شده، درحالیکه ما میگوییم مگر مهریه بهای یک انسان است که با نرخ تورم بالا و پایین برود؟
این به نوعی خردکننده شخصیت یک زن است. هر چند برای مدتی در جامعه نقش مسکن را دارد، ولی معنایش این است که حتی مردان مردسالار جامعه متوجه خطری که از طریق این نابرابری تهدیدشان میکند شدهاند؛ چون خودشان دخترانی دارند که هر لحظه شوهرشان اراده کند، میتواند طلاقشان بدهد یا خواهرانی دارند که مورد اذیت و آزار قرار گرفتهاند. میخواهند مانع از این تهدیدها شوند ولی این کار را هم با فرهنگ مردانه میخواهند انجام بدهند.
اگر به قانون رجوع کنیم، میبینیم در طلاق خلع، اگر مرد نخواهد به زندگی با زن ادامه بدهد، باید مهریهاش را بپردازد و اگر زن نخواهد با مرد زندگی کند، باید مهریهاش را ببخشد. اگر چنین قاعدهای را مبنای کار قرار بدهیم، یعنی زن و مرد به یک اندازه و بهطور مساوی حق طلاق داشته باشند، اما مجبور باشند هزینه آن را هم بپردازند، بهتر از شیوههایی مثل پرداخت اجرتالمثل است. وقتی نگرش درست نباشد این مشکلات پیش میآید.
من معتقدم در مورد مهریه میشود قانون گذاشت که حداکثر میزان مهریه، مهرالسنه باشد، بیش از این مقدار اگر تعیین کردید، ایرادی ندارد ولی وقتی برای امر طلاق به دادگاه مراجعه کردید، بیش از میزان مهرالسنه یعنی مهریه حضرت فاطمه زهرا(س) به زن تعلق نمیگیرد. از آن طرف همانطور که مرد حق طلاق دارد، زن هم از این حق برخوردار باشد. الان کارکرد مهریه به نوعی مقابله با حق طلاق مرد است. درحالیکه اگر زن هم این حق را داشته باشد، دیگری نیازی به مهریههای سنگین نیست. چنان که بسیاری از پسرها مایلاند ازدواج کنند، ولی بهخاطر مهریههای سنگین نمیتوانند. از آن طرف دختران مجردی هم هستند که خانوادههایشان از ترس اینکه مرد حق نامحدود طلاق دارد و ممکن است دخترشان در آینده دچار مشکل شود، مایل نیستند بدون مهریه سنگین با ازدواج او موافقت کنند.
این مشکلی که الان رایج است و فقط مرد به خواستگاری میرود، یک مشکل عرفی است و گرنه از نظر شرعی، ایجاب (پیشنهاد) را زن میگوید. یعنی این زن است که میگوید «من خودم را به تو تزویج کردم» و مرد میگوید «قبول کردم». اتفاقا این یک نکته بسیار مثبت در دین اسلام است که فراموش شده. شما فکر کنید، چهارده قرن پیش در جامعهای مثل عربستان این قانون اسلامی متعارف شده است که حق ایجاب با زن است و مرد «قبلت» را میگوید!
بهتدریج، تحولات اجتماعی و وظایف خانهداری و مادری زنان را از خلاقیتهای فکری بازداشته است. دو نفر با هم خواستهاند ازدواج کنند، هر دو با اراده دو طرفه تصمیم به زناشویی میگیرند و بدون رضایت یکی از طرفین عقد صحیح نیست، ولی وقت بر هم خوردن این زندگی و این قرارداد که میرسد میشنویم که میگویند تصمیم یک طرف، یعنی مرد کافی است. چطور یک چنین چیزی با عقل انسانی همخوانی دارد؟!
باید بگوییم همانطور که در تشکیل این زندگی نظر دو طرف مورد توجه بوده است، برای بر هم خوردنش هم باید نظر طرفین جدی گرفته شود و اگر یک کدام از طرفین (فرقی نمیکند زن باشد یا مرد) تصمیم گرفت بدون جلب موافقت طرف مقابل این قرارداد را بر هم بزند، باید تاوانش را بدهد. یعنی اگر مرد نخواست به زندگی ادامه بدهد، حق طلاق داشته باشد و مهریه هم بپردازد و اگر زن تصمیم به طلاق گرفت، باید با داشتن حق طلاق، از مهریهاش بگذرد.
نگرش قانون اساسی به زن مگر چیست؟ حمایت از حقوق زن، اما کدام زن؟ زنی که همسر است، مادر است، بیوه است یا زنی که نانآور خانه است؟ من میگویم، زنی که در سایه مرد زندگی میکند.
اشاره
خانم شیرین عبادی از فعالان جنبش حقوق زنان در ایران و از طرفداران برابری حقوق زنان با مردان است. ایشان به اقتضای حرفه خویش، مسائل زنان را از دریچه حقوقی مینگرد و پیگیری میکند. این رویکرد هرچند به خودی خود اشکالی ندارد ولی آنجا که معضلات جامعه زنان در ایران و کشورهای پیرامونی فراتر از مسائل حقوقی است، سبب میشود که مسائل بهگونهای جزء نگرانه و نامتناسب به تصویر درآید. ازاینرو، این گفتوگو را در دو سطح میتوان مورد تجزیه و تحلیل قرار داد: یکی از منظرِ خاصِ حقوقی و دیگری از منظرِ کلانِ اجتماعی. در اینجا تنها اشاراتی را در این خصوص ارائه خواهیم کرد.
1. چنان که گفته شد، خانم عبادی از منظر حقوقی علیالأصول به تساوی حقوق زنان و مردان معتقد است و این موضوع را بارها در نوشتهها و گفتههای خویش باز گفته است. چنان که میدانیم، این نظریه که عمدتا برخاسته از حقوق مدرن غرب است، در مقابل تساوی حقوق، سعی میکند در وظایف و کارکردهای اجتماعی زنان و مردان نیز مشابهسازی کند. از این نگاه، نه تنها در مسئولیتهای اجتماعی و سیاسی نباید تفاوتی میان زنان و مردان باشد بلکه در محیط خانوادگی نیز با تقسیم کار جنسیتی میان مرد و زن به مخالفت برخاسته میشود. گرایشهای رادیکال و تندرو در غرب بر این عقیدهاند که حتی جنبههای زیستیِ مردانه و زنانه را به گونهای باید تعدیل و تحت کنترل درآورد که اصل خانواده و نقشهای مادری و پدری از بین برود. به نظر آنان، نهاد خانواده معلول مناسبات مردسالارانه است و بقای این نهاد تبعیض جنسیتی را استمرار و تداوم میبخشد. اما گرایشهای لیبرال و میانهرو عمدتا معتقدند که با حفظ اصل خانواده، باید نقش مادری و پدری را به جنبههای ضروری محدود ساخت و در سایر وظایف همچون نفقه و نانآوری، خانهداری، ترتبیت فرزند، سرپرستی فرزندان و غیره نباید هیچ تفاوتی میان زن و مرد باشد. بنابراین در حقوق زن و شوهر نیز نباید تفاوتی وجود داشته باشد.
آنچه گفته شد، حاصل مباحثاتی بود که در سراسر قرن بیستم در اروپا و کشورهای پیرامونی مطرح بود. اما تجربه نشان داد که نه میتوان نهاد خانواده را به سادگی از محیط زندگی بشر حذف کرد و نه بهرغم تبلیغهای فراوان، میتوان کارکردهای مشابه برای زنان و مردان در محیط جامعه و خانواده پیشنهاد نمود. نتیجه آن شد که در جوامع مدرن، زنان دچار مسئولیتهای دوگانه و طاقتفرسا شدند. به دلیل شرایط زنانگی، باید وظایف متداول زنانه را انجام دهند و به دلیل مسئولیتهایی که حقوق جدید برای مشابهسازی آنان با مردان تعبیه کرده بود، باید عهدهدار وظایف اقتصادی و اجتماعی باشند. ازاینرو، طرفداران برابری حقوق زنان در دهههای اخیر، سیستمهای حمایتی از زنان را برای جبران این مشکل پیشنهاد کردند. البته در این سیستمهای حمایتی هم وحدت نظر و رویه وجود نداشته است، ولی در مجموع همه آنها تلاش کردهاند که با حفظ برابری حقوق و فرصتها، از فشار مضاعف بر زنان در جامعه مدرن جلوگیری کنند.
این که تا چه اندازه این قوانین و رویههای حقوقی در غرب توانسته است حقوق زنان را استیفا کند و برابری حقوقی و رضایتمندی واقعی را برای زنان به ارمغان آورد، جای گفتوگوی بیشتر دارد. بحث کنونی ما دیدگاه خانم عبادی است که آیا از نظر حقوقی، پیشنهادات ایشان میتواند مبنای قانونگذاری در کشور ما قرار گیرد. ایشان به خوبی واقف است که نظامهای حقوقی باید متناسب با فرهنگ و ارزشهای هر جامعه تنظیم گردد. صرف نظرشان از اینکه آیا دعاوی ایشان با دیدگاه اسلامی سازگار است یا خیر، این پرسش وجود دارد که ایشان و همفکرانشان هنوز به درستی مشخص نکردهاند که با حفظ یا حذف کدامیک از مؤلفههای فرهنگی جامعه ما میخواهند تشابه حقوقی زن و مرد را اجرا کنند؟ خانواده در فرهنگ اسلامی ـ ایرانی ما دارای مشخصهها و کارکردهای مهم فرهنگی و اجتماعی است که با جامعه غرب تفاوت جدی دارد. با همین تلقی است که نقشهای همسری، پدری، مادری و فرزندی، حتی فراتر از ضوابط حقوقی، در فرهنگ ملی و دینی ما از قدیم تعریف خاصی پیدا کرده است. در این شرایط، الزامات حقوقی همچون برداشتن وظیفه نفقه از مرد، واگذاری وظیفه خانهداری به مردان، محدود ساختن مهریه به مهرالسنه در مقابل اعطای حق طلاق به زنان و... معلوم نیست که حتی اگر قابل اجرا باشد، بتواند آثار مثبتی برای جامعه زنان و کانون خانواده به دنبال داشته باشد.
2. اما سیاستهای حمایتی پیشنهادی در این گفتوگو چندان منسجم و هماهنگ نمینماید. ایشان از یک سو، تأمین معیشت زن را از دوش مردان برداشته و بر خود زنان وامینهد و از سوی دیگر، وظایفی چون شیردهی، خانهداری و... را برای زنان پذیرفته و تعیین اجرت در مقابل آنها را نیز خلاف شئوون آنان میداند. از طرف دیگر، نه محاسبه مهریه به نرخ روز را میپذیرد و نه اعطای مهریه بیش از مهرالسنه را در هنگام طلاق قبول دارد. در مقابلِ این همه، اولاً، واگذاری حق طلاق به زنان را لازم میشمارد و ثانیا، حمایتهایی چون مهدکودک و امثال آن را مناسب تشخیص میدهد. به گمان ما، این پیشنهادات ملغمهای از حقوق مدرن و غیرمدرن است که اجرای آنها جز فشار و ستم مضاعف بر زنان نتیجهای ندارد. وظایف خاص مادری و لوازم آن و حتی ویژگیهای جسمی و روانی به هر حال به گونهای است که اگر حمایتهایی چون نفقه و امثال آن را به دنبال نداشته باشد، عملاً به نابرابری اقتصادی و اجتماعی دامن خواهد زد. ناگفته پیداست که مقوله طلاق و شرایط پس از آن مخصوصا اگر حضانت فرزندان را نیز به دنبال داشته باشد، امتیازی برای زنان به حساب نمیآید، بلکه یکی از مشکلات مهم جامعه زنان در همه جوامع بشری است. مشکل اینجاست که خانم عبادی و همفکرانشان هنوز نتوانستهاند تکلیف خود را با مقولات فرهنگی و اجتماعی در جامعه ما یکسره کنند و یک بار بدین نکته سخت بیاندیشند که اجرای حقوقِ تشابهمحورِ غربی تنها در متن فرهنگ مادی و فردمحور غرب قابل تصویر و اجراست.
در مقابل، معتقدیم که باید از اساس در نگرش «تشابهمحوری» و کارکردهای آن تأمل ورزید و با تجربههای بهدست آمده، به دیدگاه «تناسبمحوری» و تأمین حقوق عادلانه و متناسب برای زنان و مردان از طریق رعایت ویژگیها و خصلتهای جنسیتی و نقشهای آنها در خانواده و جامعه روی آورد. در این نگرش، نفقه، مهریه و امثال آنها بخشی از سیاست حقوقی اسلام در تقسیم وظایف میان زن و مرد متناسب با ویژگیهای تکوینی و شرایط روحی آنهاست و نباید آن را با تعابیر و برداشتهای ناشایست مخدوش کرد.
3. اما مسئله حق طلاق که ایشان بسیار بر آن تأکید میورزد، چندان غامض و پیچیده نیست. اولاً در نظام حقوقی اسلام دوگونه ازدواج و پیوند زناشویی میان زن و مرد پیشبینی شده است که هر یک، ویژگی و کارکرد خاص خود را دارد. ازدواج موقت کاملاً زمانمند است و زن میتواند با تعیین محدوده زمانی، آزادی خود را ادامه دهد. وانگهی، در این عقد، زن و مرد عمده الزاماتِ موجود در ازدواج دائم را ندارند و میتوانند آزادانه، جز در محدوده بهرهمندی متقابل زناشویی، بهکار و برنامههای شخصی خود بپردازند.
امّا در ازدواج دائم که کارکرد آن تأسیس و تحکیم نهاد خانواده به عنوان کانون تربیت و انتقال میراث فرهنگی و... است، شروع این عقد با پذیرش و انتخاب زن و تأمین کلیه شروط مورد نظر او شکل میگیرد و مرد در این مرحله تابع خواستههای زن و شرایط اوست و در پایان نیز تنها در صورتی که به شروط مورد تعهد خود عمل کند و از جمله مهریه را پرداخت کند، میتواند این عقد را بر هم زند. در این حالت، پیشبینی شده است که در شرایط عادی و بدون عذر حق بر هم زدنِ عقدی را که پذیرفته است نداشته باشد، ولی در همینجا نیز اگر بقای عقد به نوعی موجب ضرر و زیان به زن میشود، با حمایتهای قابل پیشبینی در سیستم قضایی اسلام، حاکم شرع چنین حقی را برای زن منظور میدارد. وانگهی، زن میتواند در همین عقد دائم نیز حق طلاق را در ضمن عقد برای خود شرط کند.
به هر حال، راه برای تأمین خواستههای زن در نظام حقوقی اسلام به هیچ روی بسته نیست و در مجموع نیز برای سلب حق طلاق به صورت ابتدایی از زن میتواند فوایدی برشمرد که با همه ملاحظات فوق، میتواند معقول و منطقی بودن چنین نظرگاه حقوقی را اثبات کند. به هر حال، جامعه مسلمانان با تعهد و ایمان نسبت به اسلام و منافعی که در اجرای احکام الاهی وجود دارد و احیانا عقل بشری در دورههایی از تجربه خود نمیتواند به درستی آن را فهم کند، در اینگونه موارد به جای در افتادن در مناسبات و ارزشهای بیگانه و نافرجام، راه تعبد و تسلیم را در پیش میگیرد و از مجموع فواید این نظام حقوقی بهرهمند میگردد.