سایه روشن های یک کنوانسیون
آرشیو
چکیده
این نوشتار به تبیین «کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان» و ارائه ادله موافقان و مخالفان الحاق به این کنوانسیون پرداخته است.متن
کیهان، 25 ـ 27/5/82
پیام اصلی «کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان» برابری (تشابه) کامل زن و مرد و از میان رفتن همه تمایزها در عرصههای حقوقی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است؛ مگر آنکه تمایزها از نوع «تبعیض مثبت» و به معنای اعطای حقی خاص به زنان به منظور ارتقای وضعیت آنان و دستیابی به وضعیتی برابر با مردان باشد. ماده یک بیانگر روح کلی معاهده است: «عبارت تبعیض علیه زنان در این کنوانسیون به هرگونه تمایز، استثنا (محرومیت) یا محدودیت براساس جنسیت اطلاق میگردد که نتیجه یا هدف آن خدشهدارکردن یا لغو شناسایی، بهرهمندی یا اعمال حقوق بشر و آزادیهای اساسی در زمینههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، مدنی و یا هر زمینه دیگر توسط زنان است؛ صرفنظر از وضعیت زناشویی ایشان و براساس تساوی میان زنان و مردان».
براساس مواد بعدی کنوانسیون، اقدامات لازمالاجرا در پیگیریهای این معاهده، عرصههای مختلف فرهنگی، آموزشی، اجتماعی، حقوقی و سیاسی را شامل میشود و از دولتها و نهادهای حکومتی فراتر رفته و کلیه سازمانها و مؤسسات خصوصی و رسانهها را نیز دربرمیگیرد. میتوان انتظار داشت که بر این اساس، درج مقالات و تدوین جزوههای آموزشی که مفاد آن بر الگوی برابری استوار نباشد و آموزش احکام و معارف دینیِ مبتنی بر جنسیت نیز با ممنوعیت یا مشکل مواجه شود.
مفهوم «برابری» در معاهده مذکور «مساوات و تشابه» است و نباید آن را با «تناسب و تعادل» یکسان دانست. به عبارت دیگر، سخن از تساوی زن و مرد در انسانیت، برخورداری از کمالات معنوی و تساوی در ارزشمندی نیست، بلکه برابری مورد نظر، تشابه در دسترسی به منابع، آموزش، حقوق و فرصتها و برابری در روابط اجتماعی و سیاسی است و در مقابل واژه تبعیض به معنای هر گونه تمایز، استثنا و تفاوت است؛ نه به معنای خصوص نابرابریهای ناعادلانه و عدم تناسبها. از اینجا میتوان دریافت که لفظ تبعیض در عبارت «اسلام با تبعیض میان زن و مرد مخالف است» که در دفاع از پیوستن ایران به این معاهده مطرح شده، تنها در صورتی که مراد از تبعیض، مطلق نابرابریها باشد نه خصوص عدم تناسب و نابرابریهای ظالمانه، در تأیید مفاد کنوانسیون مفید است.
«آزادی» دومین مفهوم محوری در معاهده محو تبعیض علیه زنان است. گرچه آزادی به معنای لیبرالیستی آن، که حاکمیت تمایلات نفسانی، و یا به قول کانت، در خدمت شهوت بودن قوای عقلانی است، به صراحت بیان نشده، اما در قالب تعابیری دیگر در نظر گرفته شده است. در اندیشه لیبرالیسم، هیچ ارزشی به غیر از آزادیِ دیگران نمیتواند آزادی انسان را محدود کند و سخنی از قبول آزادی در چارچوب ارزشهای متعالی، سخنی بیمعناست. برایناساس، هرچند مقدمه کنوانسیون در دفاع از خانواده سخن گفته است، اما آنگاه که بحث از ذکر مقدمات و نکات اخلاقی فراتر میرود و به موادی که ارزش استناد قانونی و پیگیری اجرایی دارد، میرسد، ارزشمندی خانواده نمیتواند ملاکی برای محدود کردن تمایلات نفسانی قرار گیرد.
میتوان با کنار هم قراردادن مواد این معاهده، نگاه تنظیمکنندگان این سند به خانواده را دریافت. خانواده در کنوانسیون، نهادی منسجم و نیازمند به هماهنگی و سرپرستی نیست (ماده 16، بندهای ج و ح). هر یک از زوجین در انتخاب محل اقامت خود آزادند و بدینترتیب مرد در شهری و همسرش در شهر دیگر، و البته با کمال آزادی، میتوانند به زندگی انفرادی خود مشغول باشند (ماده 15، بند 4). کنوانسیون پای را از این فراتر نهاده و اصولاً زن و شوهر را در تابعیت نیز مستقل اعلام میکند. موکول بودن ازدواج تنها به رضایت زوجین (ماده 16) به این معناست که اذن پدر در ازدواج دختر لزومی ندارد و به این ترتیب، استقلال جوانان بر پیوندهای خانوادگی میان دختر و پدر مقدم میگردد و دختر از حمایتهای پدر تا حدودی محروم میشود. به استناد همین ماده، دختر مسلمان میتواند با مرد غیرمسلمان ازدواج کند. این مطلب علاوه بر آنکه آینده مذهبی دختر را به مخاطره میاندازد، فرزندان را نیز غالبا از تربیت دینی محروم خواهد نمود. مهمتر آنکه در این معاهده «مادری» به عنوان شأن ویژه زن، که مظهر اقتدار و تأثیرگذاری خاص او و مهمترین و پیچیدهترین نوع مشارکت اجتماعی زنان است، درعمل نادیده گرفتهشده یا بسیار کمرنگ به حساب آمده است. «برنامهریزی جنسیتی» در اشتغال و در نظام آموزشی که با شعار حذف کلیشههای جنسیتی و براساس الگوی تشابه میان زن و مرد پایهریزی شده، هر گونه آموزش خاص به دختران برای ایفای نقش مادری و همسری را از میان برده است (ماده 10، بند ج). این بدان معناست که مادری و همسری از وجود قابلیتی خاص در زنان حکایت نمیکند و نیازمند کسب مهارت و آموزش نیست. از آثار سوء چنین نگاهی در ناکارآمدی و بحرانهای نسل آینده نباید غافل شد.
با توجه به نکات گفتهشده توجیه طرفداران الحاق ایران به معاهده محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان چیست؟
ادله موافقان الحاق
دلایل موافقان الحاق ایران به کنوانسیون را میتوان چنین برشمرد:
1. پیام مثبت کنوانسیون: برابری و مساوات، پیام اصلی اسلام است. نکته اساسی در این نظریه آن است که عدالت، مفهومی عصری است؛ یعنی تفسیری ثابت از عدالت وجود ندارد و تعریف آن در هر عصری به خود انسانها واگذار شده است و متفکران موظفاند با شناخت نابرابریها به تعریف عدالت نزدیکتر شوند.
2. پیوستن به قافله جهانی: جهان رفتهرفته کوچک و کوچکتر میشود. سخن از «دهکده جهانی» و «جهانیسازی» به این معناست که در آیندهای بسیار نزدیک، تمام کشورهای جهان به منزله کشوری کوچک خواهند بود که با قوانین مشترک و تحت نظارت یک دولت مرکزی اداره میشوند. قوانین و آداب و رسوم محلی تنها زمانی پایدار خواهد ماند که در راستای فرهنگ واحد جهانی قابلتوجیه باشد. التزام به معاهدات و قراردادهای عام بینالمللی زمینه را برای این مهم فراهم میسازد.
3. فشارهای بینالمللی: ایران در سالیان گذشته برای الحاق به معاهدات مختلف، از جمله این معاهده، تحت فشارهای بینالمللی قرار گرفته است. این فشارها گاه در کنفرانسهای بینالمللی، از جمله کنفرانس پکن و نیویورک، و بهصورت عام بر کشورهای عضو سازمان ملل وارد آمده است و گاه کشورهایی خاص از جمله ایران مورد خطاب قرار گرفتهاند.
4. امکان فعالیت در عرصه بینالمللی: هر کشوری، پس از الحاق به این معاهده، امکان شرکت در کمیته رفع تبعیض علیه زنان را که طبق ماده هفدهم، کنوانسیون، نظارت بر اجرای آن را بر عهده دارد، خواهد داشت. بهعلاوه، پس از الحاق موظف است هر چهار سال یک بار گزارش پیشرفت وضعیت زنان براساس این معاهده را به کمیسیون ارائه کند و این خود فرصتی است که جمهوری اسلامی ایران بتواند با شرکت فعال، دیدگاه خود را برای کشورهای جهان بیان کند و از فشار بینالمللی بکاهد.
5 . تبدیل شدن معاهده به عرف بینالمللی: این معاهده به صورت عرف بینالمللی درآمده است و در چنین حالتی برای دولتهای غیرعضو هم الزامآور خواهد بود.
ادله مخالفان الحاق
مخالفان، الحاق به این معاهده را ناشی از ضعف فعالیتهای کارشناسانه و سطحینگری ارزیابی کردهاند. آنان بر این باورند که در این مسئله نه به مصلحت زنان چنانکه شایسته است، توجه شده و نه شرایط داخلی و بینالمللی به خوبی تحلیل شده است. بیشتر ادله مورد نظر مخالفان در ضمن پاسخ به موافقان ابراز شده است:
1. مخالفت با مصالح زنان: متأسفانه در طول تاریخ، نگرش پستنگر که زنان را گاه موجودی نیمهانسان و حتی شبهانسان میدانست، «حق رشد»، «حق آرامش» و «احساس ارزشمندی» زنان را به رسمیت نمیشناخت و برنامه مشخصی برای اصلاح نقشهای زنانه پیشنهاد نمیکرد. با کمال تأسف، امروزه نیز نظام سرمایهداری در پوشش سازمانهای بینالمللی، با ارائه الگویی منحط در دفاع از حقوق زنان، در عمل، به تقویت نگرش «شیءانگارانه» و «مردمحورانه» پرداخته است و ویژگیها و توانمندیهای زنان را نادیده میگیرد. «حذف نقشهای کلیشهای» که در معاهدات و بیانیههای بینالمللی مورد تأکید قرار میگیرد، بهمعنای به رسمیت نشناختن توانمندی و نقش ویژه زنان در جایگاه مادری و همسری است. با پیشنهاد حذف کلیشههای جنسیتی، آموزشهای ویژهای که زنان را در تربیت فرزندان و پشتیبانی عاطفی و تربیتی از همسر، به عنوان پیچیدهترین، مشکلترین و والاترین نوع مشارکت زنان، توانمند میسازد، به فراموشی سپرده میشود.
پذیرش الحاق به کنوانسیون، با حق شرط کلی، به این معناست که الگوی «تشابه محور» را در غیر از موارد خاصی که خلاف شرع شمرده میشود، الگویی مترقی میدانیم. الگوی متعالی در دفاع از شخصیت و حقوق زنان، الگوی «تناسبمحور» است که ضمن پافشاری بر برابری زن و مرد در انسانیت، حقوق و فرصتها را متناسب با کارآمدی و نقش هر یک از دو جنس تنظیم، و برنامهریزی اجتماعی را براساس اعتنا به این نقشها ارائه میکند. تجربه دفاع از حقوق زنان در کشورهای غربی نشان میدهد که هرچند نمایش حضور زنان در محیطهای اجتماعی و اقتصادی آماری روزافزون دارد، در عرصه رقابتهای اقتصادی، موقعیتها به گونه معناداری به نفع جنس مرد رقم خورده است. به علاوه، ناهنجاریهای اخلاقی در جوامع غربی (بهویژه در جوامعی که از نظر شاخصههای بینالمللی در ارتقای وضعیت زنان جایگاه ممتازی دارند)، تزلزل بنیان خانواده و بحران هویت نسل جدید میتواند از پیآمدهای بیتوجهی به ویژگیهای هر یک از دو جنس، و ملاحظه این ویژگیها در مدل برنامهریزی اجتماعی باشد.
2. مخالفت با دیدگاه اسلامی: روح کلی معاهده، یعنی پیگیری مطالبات و دفاع از حقوق زنان در چارچوب الگوی برابری، هرچند در موارد جزئی ممکن است مخالف شرع نباشد، با اهداف و برنامههای دین سازگار نیست. اصولاً برداشتی از دین که موافقت یا مخالفت با شریعت را تنها در محدوده احکام فرعی جزئی پیگیری میکند، از دین در مرحله برنامهریزی کلان اجتماعی و نظامسازی غفلت میکند، و نتیجه طبیعی این نگرش آن است که احکام شرعی در خدمت بسط ارزشهای غیراسلامی درآید.
اسلام در جامعیت خود عهدهدار هدایت انسان در زمینههای اعتقادی، اخلاقی و عملی، به گونهای هماهنگ و نظاممند، است و منحصر کردن برنامههای هدایت بخش دین به حوزه عملکردها، و غفلت از اصلاح اعتقادی و اخلاقی، بهویژه در برنامهریزی اجتماعی، غفلت از جامعیت دین محسوب میشود. به عبارت دیگر، حکومت علاوه بر آنکه باید با اصلاح قوانین و اجرای صحیح آن، احکام واجب را جاری سازد و محرمات را از میان بردارد، موظف است زمینه اعتلای فرهنگی جامعه و رشد فضایل اخلاقی و از میان رفتن رذایل را نیز فراهم سازد. حفظ و ارتقای هویت اسلامی جامعه و بسترسازی مناسب برای تمایل اجتماعی به فضایل اخلاقی، اعمال صالح و اعتقادات صحیح و دورشدن مردم از مفاسد اخلاقی و اعتقادات باطل، از وظایف اولیه حکومت است که تعطیلشدنی نیست.
3. پیآمدهای جهانیسازی(1): جهانیسازی از مهمترین حوادث عصر حاضر است که متأسفانه چنانکه باید مورد تحلیل اندیشمندان قرار نگرفته است. جهانیسازی به معنای یکسانسازی جوامع در چارچوب تمدنی واحد و اهدافی واحد است.(2) جهانیسازی فرآیند حاکمیت و نفوذ همهجانبه فرهنگ و تمدن غربی و تسلط بلامنازع نظام سرمایهداری است و نتیجه آن، یکسانسازی در فرهنگ، خوراک، پوشاک و روابط اجتماعی است. در جهانیسازی
______________________________
1. Globalization
2. پگاه حوزه، ش 34 به نقل از: یاسر عبدالجواد، «مقاربتان عربیتان للعولمه»، المستقل العربی، ش 252، فوریه 2000، ص 2.
______________________________
فرهنگها و قدرتهای منطقهای به نفع نظام سرمایهداری صحنه را ترک خواهند گفت. از قرائن موجود چنین استفاده میشود که دول استکباری تمام همت خود را برای ورود کشورهای جهان سوم به دهکده جهانی بهکار بستهاند.
سخن از جهانیسازی و لزوم یا عدم لزوم پیوستن به این قافله از مسائلی نیست که زیربخشهای نظام نسبت به آن تصمیم مستقلی اتخاذ کنند. متأسفانه در شرایطی که رهبری نظام اسلامی و رئیس جمهوری به انتقاد از جهانیسازی میپردازند و مجمع تشخیص مصلحت سیاست خود را نسبت به این مقوله مهم اعلام نکرده است، زیربخشها به تصمیماتی مبادرت میکنند که سیاستهای کلی نظام را تحت تأثیر قرار میدهد. به نظر میرسد بحث از لزوم پیوستن به معاهداتی که زمینهساز طرح جهانیسازی تلقی میشوند، باید پس از بحث از موضع ایران نسبت به اصل مسئله، عنوان گردد. وانگهی اگر جهانیسازی علت پیوستن ایران به این معاهده باشد، به همین دلیل باید تن به الحاق مطلق داد؛ چون لازمه پیوستن به قافله جهانی الحاق مطلق است، نه مشروط.
4. نگاهی به فشارهای بینالمللی: گرچه همانطور که موافقان الحاق ذکر کردهاند، برخی فشارهای بینالمللی برای الحاق ایران به کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض وجود دارد، اما توجه به نکاتی حائز اهمیت است: نخست آنکه برخلاف گفته مخالفان، فشارهای بینالمللی برای الحاق ایران به معاهده مذکور با پذیرش الحاق مشروط از میان نخواهد رفت، بلکه به سمت حذف حق تحفظها و اجرایی کردن معاهده تغییر مسیر خواهد داد. به علاوه، صرفنظر از فشارهای سازمان ملل به پس گرفتن حق شرطها و اجرایی کردن تمام مفاد معاهده، فشارهای جانبی خارج از تشکیلات سازمان ملل توسط کشورهای مختلف نیز کم نخواهد بود؛ چنان که کشورهایی چون لیبی که در چارچوب شریعت اسلام به این معاهده پیوستهاند، مورد اعتراض بسیاری از کشورها قرار گرفتهاند.
دوم آنکه برخورد سازمان ملل و نهادهای بینالمللی دیگر نسبت به حقوق بشر و معاهدات دیگر، برخوردی دوگانه است و بر اساس اغراض خاص سیاسی، فشارهایی را متوجه دولتها میسازد. ازاینرو، جمهوری اسلامی به دلیل ماهیت اصولگرای خود، همواره مورد هجمه کشورهای بزرگ و مجامع بینالمللی بوده و هست. بنابراین نباید شرایط جمهوری اسلامی را با شرایط کشورهایی چون عربستان مقایسه کرد. تا ماهیت استکبارستیزی نظام اسلامی باقی است، چنین فشارها و محکومیتهایی وجود دارد و الحاق مشروط به یک معاهده نمیتواند از میزان فشارها بکاهد، بلکه چنین الحاقی، حرص بینالمللی را برای افزایش فشار به دولت اسلامی برای پس گرفتن حق شرطها تقویت خواهد نمود. جای بسی تعجب است که هیچ یک از طرفداران الحاق، به این مهم تصریح نمیکنند که پس از الحاق، فشارهای بینالمللی برای اجرایی کردن مفاد کنوانسیون فزونی خواهد گرفت. اصولاً فشارهایی هم که تاکنون به دولت جمهوری اسلامی وارد شده، برای اجرایی کردن مفاد آن بوده است.
سوم آنکه اگر واقعا فشار بینالمللی بر نظام اسلامی برای الحاق به این معاهده بسیار زیاد است، چرا هیچیک از نهادهای مربوطه در گزارشی به مردم و فرهیختگان، پرده از ماهیت نظامی و اقتدارگرایانه سازمان ملل و نهادهای بینالمللی دیگر برنمیدارد؟ وجود اضطرارهای اجتماعی که در صحنه عمل، یک دولت را به اتخاذ تصمیماتی بر خلاف اهداف اولیه خود ناچار سازد، در کلیت خود قابلتصور و قابلتوجیه است ــ گرچه در مسئله موردبحث جای تردید فراوان باقی است ــ اما مهم آن است که در چنین مواردی، موضع یک حکومت در مقام عمل، از مقام تحلیل و نظر تفکیک گردد. اگر اضطرار، دولت اسلامی را به پیوستن به جامعه جهانی وادار میسازد، چه اضطراری در عدم تبیین واقعیتهای جهانی برای مردم و فرهیختگان وجود دارد؟ مگر نه آن است که هر کس به انکار منکرات با قلب و دست و زبان برنخیزد چون مردهای در میان زندگان است؟
5 . حاکمیت ادبیات تشابهمحور در سازمان ملل: گفته میشود که الحاق ایران به معاهده مذکور، زمینه حضور فعال ایران در کمیسیون حقوق بشر و ارائه گزارش فعال از وضعیت پیشرفت زنان و اعلام موضع جمهوری اسلامی را در عرصه بینالملل فراهم میآورد. در پاسخ باید گفت که گرچه با الحاق، امکان احراز کرسی در کمیته رفع تبعیض برای نمایندگان ایران فراهم میشود، اما از آن پس، تنها در چارچوب ادبیات «تشابهمحور» زمینه بحث و تبادل نظر باقی میماند و در چارچوب چنین ادبیاتی، جمهوری اسلامی همیشه حالت ضعف و انفعال خواهد داشت و باید پاسخ گوی فشار کشورهای مختلفی باشد که بر اساس «الگوی برابری» به هر قسمت از کنوانسیون که استناد میکنند، چنین پاسخ میشنوند که: «ایران در چارچوب شریعت اسلام به این معاهده ملحق شده است». مگر میشود ادبیات تشابهمحور را که روح کلی کنوانسیون است، پذیرفت و به دفاع اصولی از دهها حکم اسلامی، از جمله احکام ارث، دیه، قضاوت، طلاق و حجاب، پرداخت؟
از سوی دیگر، واقعیتهای موجود، ادعای موافقان الحاق را تأیید نمیکند. گروههای دولتی و غیردولتی سابقه بیست سال حضور در کنفرانسهای مهم و مجامع بینالمللی را در پرونده دارند که شرکت بیش از یکصد تن از نمایندگان سازمانهای دولتی و غیردولتی در کنفرانس پکن (1995) و شرکت گروهی دیگر در کنفرانس نیویورک (2000) نمونههایی از این حضور است؛ اما هیچگاه شاهد طراحی یک حرکت نوین در انتقاد از کلیت «ادبیات تشابهمحور» و توجه دادن جامعه جهانی به الگویی دیگر در دفاع از حقوق زنان نبودهایم و در این مدت، نمایندگان ما به حرکتهای موردی و اصلاحیههای جزئی بسنده کردهاند و گاه با کسب برخی کرسیهای بینالمللی، سخنگوی ادبیات رایج در عرصه بینالملل شدهاند. وانگهی، گزارشهای مکتوب ارائهشده از سازمانهای دولتی به سازمان ملل، گویای این واقعیت تلخ است که از فرصتهای بهدستآمده، آنطور که ادعا شده است، استفاده نکردهایم.
6. نگاهی به قواعد آمره و عرف بینالملل: گفته شده است که در آیندهای نزدیک، این معاهده شکل قواعد آمره را به خود خواهد گرفت و ایران، هرچند ملحق به معاهده نشده باشد، ملزم به اجرای مفاد آن است. در پاسخ باید گفت: اولاً، تبدیل شدن کنوانسیون و مفاد آن به قواعد آمره بسیار بعید است. براساس ماده 53 حقوق معاهدات 1969 وین «قاعده آمره قاعدهای است که از سوی جامعه بینالمللی کشورها، در مجموع، به عنوان قاعدهای تحفظناپذیر که تنها بهوسیله یک قاعده جدید حقوق بینالملل عام با همان ویژگی قابلتغییر باشد، پذیرفته و به رسمیت شناخته شده است».(1) گرچه در ظاهر تعریفی مشخص از قاعده آمره بهدست داده شده است، اما به تصریح حقوقدانان بزرگ چنان ابهامی در مفهوم و مصادیق موجود است که جز قانون منع کشتار جمعی و منع تبعیض نژادی، مورد دیگری برای آن یافت نشده است. اگر مراد از عرف بینالملل وجود یک رویه شناخته شده قبل از الحاق رسمی کشور به مفاد یک معاهده باشد، چنین مسئلهای در مورد معاهده محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، بهویژه با توجه به کثرت تخصیصهای وارد به مواد مختلف آن، حاصل نشده است.
ثانیا، اگر بپذیریم که بالاخره این معاهده شکل قاعده آمره به خود خواهد گرفت، الحاق مشروط ایران مشکلی را از پیش برنخواهد داشت و چه الحاق مشروط و چه عدم الحاق، ایران را ملزم به اجرای تکتک مواد خواهد نمود. علاوه بر این، اگر مراد از قواعد آمره چنان باشد که مدعیان الحاق بیان کردهاند، پیوستن ایران یا هر کشور دیگری به این معاهده خود گامی به سمت قاعده آمره شدن آن است و امتناع از پذیرش آن، این فایده را خواهد داشت که دستکم قاعده آمره شدن کنوانسیون را به تأخیر اندازد.
7. نگاهی به حق تحفظ عام: الحاق ایران به معاهده محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان با شرط کلیِ «در چارچوب شرع» تعجب برخی کارشناسان حقوق بینالملل را برانگیخته است. کارشناسان معتقدند که حق تحفظ در تکتک مواد این معاهده، به دلیل کثرت آن، در عمل به معنای مخالفت با اکثر مواد آن (تخصیص اکثر) است که اعتراض کشورها را به دنبال خواهد داشت و چه بسا حق تحفظ عام، شرایط ایران را از این هم پیچیدهتر سازد؛ چه حق شرط عام، هم
______________________________
1. محمدرضا ضیائی بیگدلی، حقوق بینالملل عمومی، ص 142.
______________________________
به دلیل ابهام و عدم شفافیت و هم به دلیل مغایرت با روح معاهده و جزئی نبودن موارد حق تحفظ و لزوم تخصیص اکثر، هم با ماده 28 همین معاهده و هم با قانون معاهدات وین ناهماهنگ است و بیش از تحفظ در موارد جزئی، واکنش کشورهای مختلف و مجامع بینالمللی را برخواهد انگخیت. چنان که گذشت، نباید از عدم واکنش شدید به حق تحفظ برخی کشورها، چنین نتیجه گرفت که حق شرط کلی ایران هم مورد اعتراض واقع نمیشود. جامعه بینالملل میدان تصفیه حسابهای سیاسی است و جمهوری اسلامی ایران با چنین تصمیمی ابزاری برای فشار بهدست مجامع بینالمللی خواهد بود.
8 . عدم وجود سازوکارهای مناسب: اگر فرض کنیم که شرایط موجود، ما را به پذیرش مشروط معاهده محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان وادارد، لازم است ساز و کارهای مناسب آن را در داخل کشور فراهم کنیم. در غیر این صورت، الحاق مشروط، الحاق مطلق را درپی خواهد داشت. تجربه نامیمون الحاق ایران به «کنوانسیون حقوق کودک» تأییدی بر این مدعاست؛ درحالیکه جمهوری اسلامی الحاق خود را مقید به شرع و قانون اساسی کرده است، هیچ روش و مرجعی برای تشخیص موارد خلاف شرع در آن پیشبینی نشده و در عمل، نهتنها در معرض اختلاف سلیقه و برداشت گروهی از کارشناسان و نهادها قرار گرفته است، بلکه برخی نهادهای دولتی و غیردولتی و یونسکو و یونیسف به تبلیغ معاهده مذکور، بهطور مطلق، پردختهاند. طبق اطلاعات بهدستآمده، سازمان ملل در سال گذشته بیشترین میزان فروش کارتپستالهایی با مضمون دفاع از مفاد کنوانسیون حقوق کودک، در کل جهان را در ایران بهدست آورده است. به علاوه، در سال جاری طرح آموزش کنوانسیون حقوق کودک به دانشآموزان آغاز شده است.
پس از بحث الحاق به معاهده محو تبعیض علیه زنان در چارچوب شرع، اولین پرسشی که به ذهن تبادر میکند، آن است که مرجع تشخیص «چارچوب شرع» چه شخص یا نهادی است؟ برخی بر این عقیدهاند که باید براساس نواندیشی دینی و فقه مدرن، به بازنگری تمام قوانین موجود پرداخت و اصلاحاتی در حقوق زنان ایجاد کرد. گروهی دیگر در عدم مخالفت یک دیدگاه با شریعت، وجود یک فقیه را در تمام دوران غیبت که چنین حکمی را تأیید کند، کافی میدانند. برخی اتفاقنظر مراجع تأییدشده، برخی دیدگاه مشهور، برخی دیدگاه یکی از فقهای معاصر و بالاخره برخی دیدگاه حاکم اسلامی را مرجع تشخیص موارد خلاف شرع میدانند. به راستی، از میان دیدگاههای مختلف، کدامیک را باید برگزید؟ گرچه در قانون اساسی و رویه شورای نگهبان راههایی خاص پیشبینی شده است، اما در مواردی که مسئلهای به شواری نگهبان ارجاع نشود، چه باید کرد؟ امروزه عملکرد نهادهای مختلف حاکی از نوعی ابهام و ناهماهنگی است. به عنوان مثال، در پیگیری راههای کنترل جمعیت و جلوگیری از بارداری شیوههایی رایج شده است با دیدگاههای حضرت امام خمینی قدسسرهم و مقام معظم رهبری و قول مشهور هماهنگ نیست و یا از تبدیل سن تکلیف دختران به سیزده سال در کتب درسی سخن به میان آمده که در طول تاریخ شیعه دیدگاهی بیسابقه است و هیچیک از مراجع مورد تأیید جامعه علمی حوزه به آن فتوا ندادهاند.
مسئله دیگر آن است که چه سیستم نظارتی برای محدود کردن پیگیریهای سازمان ملل در داخل کشور تعبیه شده است؟ تجربه کنوانسیون حقوق کودک نشان میدهد که سازمان ملل و نهادهای وابسته به آن در داخل کشور خود را ملزم به رعایت چارچوب مشخصشده نمیکنند و برای انجام فعالیتهای تبلیغی و آموزشی خود، نسبت به تعیین موارد خلاف شرع استفسار نمینمایند.
نابهسامانیهای موجود در این عرصهها به موارد ذکرشده ختم نمیشود. درحالیکه جمهوری اسلامی در سال 1376 الحاق به کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان را منتفی دانسته و این مصوبه تاکنون نسخ نشده است، عالیترین نهاد دولتی زنانه، مرکز امور مشارکت زنان ریاست جمهوری، با همکاری یونیسف اقدام به برگزاری «کارگاه آموزشی حقوق انسانی دختران» کرده است که مفاد آن، نقد قانون مدنی در دهها مورد، و آموزش ضمنی مفاد کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان است. متن اصلی این کارگاه که توسط یونیسف و برای ارائه به کشورهای مختلف جهان تنظیم شده به «راهنمای آموزشی اقدام محلی ـ تغییر جهانی» معروف است که تداعیکننده شاهبیت جریان جهانیسازی است که: «جهانی بیندیشیم و محلی عملی کنیم».(1) چنین مواردی نشاندهنده وجود نوعی سردرگمی در عملکرد نهادهای کارشناسی و عملکرد هوشمند نهادهای بینالمللی در کنترل نظام اسلامی است.
اشاره
تصویب کنوانسیون «محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان» در ماه جاری در مجلس شورای اسلامی، پس از سالها بحث و کشمکش، بار دیگر مسئله زنان و جایگاه حقوقی آنها را به یکی از مباحثات و مجادلات سیاسی و فرهنگی در کشور تبدیل کرد. البته مسئله زنان در طول دو سده گذشته همواره با حاشیههای سیاسی و کشمکشهایی همراه بوده است؛ بهطوری که جنبش زنان در غرب، بهرغم آنکه ماهیتی حقوقی و اجتماعی داشته، در چارچوب جنبشهای سیاسی نیز طبقهبندی میشده است. اینکه چرا مسائل زنان اینچنین
______________________________
1. در این راهنمای آموزشی آمده است: «کلیه ادیان دارای ویژگیهای فرهنگی هستند که بر اساس آن به زنان ستم روا میشود». این مورد و موارد مشابه نشاندهنده نگاه سازمان ملل و دول استکباری به ادیان است. البته مرکز امور مشارکت زنان موارد توهینآمیز را از متن آموزشی خود حذف کرده است.
______________________________
دستاویز نزاعهای سیاسی بوده است، در اینجا محل کلام نیست، شگفتی در اینجاست که در کشور ما که مناسبات انسانی همواره چهرهای فرهنگی و اخلاقی داشته است و در نظام اسلامی ایران که بر بنیادهای فکری و فرهنگی بنا شده است، چرا باید مهمترین موضوعات انسانی و اجتماعی به ابزاری برای تصفیه حسابهای جناحی و جلب آرای انتخاباتی تبدیل شود. مروری اجمالی بر آنچه در این مدت در باب این کنوانسیون در مطبوعات کشور منتشر شد، نشان میدهد که در اثبات یا نفی این مقولات، بیش از مباحث ماهوی و گفتوگوهای علمی و کارشناسی، مصلحتاندیشیها و مرزبندیهای سیاسی مؤثر و کارساز است. از چند مقاله و گفتوگوی علمی که بگذریم، آنچه در مطبوعات کشور انعکاس یافت، بیشتر دیدگاه مسئولان و کارگزارانی بود که غالبا در این موضوع چندان تخصصی نداشتند.(1)
از میان انبوه مطالب چاپشده، مقاله تحلیلی دفتر مطالعات زنان وابسته به مرکز مدیریت حوزههای علمیه خواهران از غنا و ژرفای بیشتری برخوردار بود. صرفنظر از درستی یا نادرستی مضامین این نوشتار، نویسنده یا نویسندگان آن تلاش کردهاند با عنایت به دیدگاههای موافق و مخالف و استناد به منابع و گفتههای دیگران، مدعای خود را اثبات کنند. در اینجا ما نیز به صورت فهرستوار نکاتی را در راستای مشارکت در این گفتوگوی کارشناسی تقدیم خوانندگان گرامی خواهیم کرد:
1. در این مقاله، دیدگاه برابرخواهانه غرب در حقوق زنان با عنوان «نظریه تشابهمحور» در مقابل دیدگاه اسلامی و دینی با عنوان «نظریه تناسبمحور» قرار داده شده و نشان داده شده است که دیدگاه تشابهمحور نه تنها گامی بهسوی احقاق حقوق واقعی زنان برنخواهد داشت، بلکه با نگرش مردمحورانه نسبت به زن عملاً مزیتهای نسبی زنان در مناسبات انسانی را بهدست فراموشی و نابودی میسپارد. با پذیرش این سخن، باید اذعان نمود که در مقابل، تاکنون دیدگاه تناسبمحور، چنانکه باید، بهصورت یک تئوری جامع و قابلعرضه برای افکار عمومی نسل جدید و نظام بینالملل ارائه نشده است. این تئوری نه تنها باید از جهت مؤلفههای نظری هماهنگ و متناسب با اندیشه اسلامی باشد، بلکه از جهت علمی نیز باید چشماندازهای روشنی در احقاق حقوق زنان و دستیابی به شأن واقعی زن مسلمان ارائه کند. ایجاد هستههای فکری و پژوهشهای گروهی میتواند طی این مسیر را تسریع نماید.
2. هرچند نقد دیدگاههای رقیب و پاک کردن التقاط از چهره دین یا جامعه دینی، یکی از
______________________________
1. برای کسب اطلاع بیشتر درباره این کنوانسیون، میتوان به روزنامه ایران، که متن کامل کنوانسیون را به چاپ رسانده است، رجوع کرد. نیز به روزنامه کیهان مورخ 12/5/82 ، گفتوگو با دکتر مصطفی فضایلی با عنوان «آیا تحفظ امکانپذیر است؟». در کیهان مورخ 22/5/82 ، بیانیه انجمن مادران آمریکایی در اعتراض به کنوانسیون چاپ شده است که قابل توجه است. رسالتهای تعطیلناپذیر عالمان و اندیشمندان است، اما باید توجه داشت که غلبه نگرش سلبی و عدم ارائه الگوها و برنامههای اثباتی در دفاع از حقوق زنان عملاً میتواند در درازمدت به نفوذ دیدگاههای بیگانه در بین جامعه زنان مسلمان بینجامد. ضروری است با مطالعات عمیق فرهنگی و اجتماعی و تشکیل گروههای کارشناسی از اندیشمندان مسلمان و کارگزاران دردآشنا هرچه زودتر گامهای جدیتری برای تحقق آن مهم برداشته شود
_____________________________
3. چنانکه در این مقاله نیز اشاره شده است، امروزه عرصه نظام بینالمللی، میدان تعارض و تعادل قدرتهاست و بیش از آنکه دلایل منطقی یا مصالح واقعی در پیشبرد برنامههای جهانی مؤثر باشد، توانمندیهای سیاسی و اقتصادی در تحمیل یک الگو بر کشورهای دیگر کارساز است. ازاینرو، در کنار مطالعات بنیادی و کاربردی در حوزه زنان باید به ابعاد استراتژیک در عرصه مناسبات جهانی نیز توجه بایسته و شایسته نمود. ازاینرو، داشتن یک چشمانداز استراتژیک در عرصه جهانی امری ضروری است. نظر به پیوند ناگسستنی اقتصاد و سیاست با فرهنگ، ضروری است که نگرش راهبردی در عرصه مسائل زنان با جنبههای اقتصادی و سیاسی نیز هماهنگ و همسو باشد. به نظر میرسد در مسئله پذیرش کنوانسیونهایی همچون کنوانسیون محو تبعیض، در کنار مسائل ماهوی و آثار فرهنگی و اخلاقی، معمولاً این نکته نیز از دیدگاه کارگزاران و کارشناسان پنهان میماند که آیا ما به عنوان یک جریان ممتاز در روابط جهانی در مواجهه با مسائل جهانی از یک استراتژی مشخص و یگانه پیروی میکنیم یا به اقتضای شرایط و با انفعال در مقابل فشارهای بیرونی به اتخاذ تاکتیکهای موضعی میپردازیم. چنانکه گفتهاند، تاکتیک اگر بر پشتوانههای استراتژیک تکیه نزده باشد، غالبا به نتایج معکوس میانجامد.