دین، امنیت و اقتدار ملی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده در این مقاله سعى دارد تا موضع دین را نسبت به امنیت ملى مورد بررسى قرار دهد و به این سؤال پاسخ دهد که از منظر دین، امنیت ارزشهاى انسانى و اجتماعى چگونه باید تأمین گردد.متن
امنیت، به عنوان یک مفهوم سیاسى، از ویژگىهاى زندگى اجتماعى بوده و از هنگام شکلگیرى زندگى جمعى مطرح بوده است. از طرفى این مفهوم، ارتباطى تنگاتنگ با ارزشهاى اجتماعى بشر دارد. ارزشهاى انسانى به دو گروه پایهاى و روبنایى تقسیم مىشوند: ارزشهاى پایه، مانند عقیده، فرهنگ، آبرو، ناموس؛ و ارزشهاى روبنایى، مانند مال و کشور و چیزهایى که به نوعى به انسان تعلق دارند. حفظ این ارزشهاست که فرایند امنیت ملى را شکل مىدهد. این موضوع را در پنج محور عقیدتى و فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى، سیاسى و نظامى بررسى مىکنیم:
الف) عقیده و فرهنگ:
کارآمدترین عنصر و زیربناى تحولات دیگر اجتماعى ، فرهنگ است. همان طور که عقیده حق، با خود، فرهنگ خودباورى، خوداتکایى و رویکرد به فضایل انسانى، کرامت و بزرگمنشى را به همراه مىآورد؛ در برابر، باورهاى باطل، فرهنگ خودباختگى، وابستگى، فرومایگى و ابتذال و افسردگى و خمودگى را موجب مىشود. تلاش اصلى دین، استقرار عقیده حق و فرهنگ بالنده است. البته عقیده را با زور، نه مىتوان مستقر و نه پاسدارى کرد. باور را با برهان به عقل و موعظه در دل مستقر مىسازند. این راه استقرار است. روش تأمین امنیت آن نیز همین است. آنچه از عقیده حراست مىکند، تحلیلهاى صحیح از اندیشههاى وحیانى است. تلاش دین، آن است که اندیشه حق را در بهترین فرصت و در سن نوجوانى در ذهنها مستقر کند و چون ذهن نوجوانان از زمینه پذیرش برخوردار است، قبل از بذرافشانى باطلگراها، باید آن را دریافت. با بالنده نمودن اندیشه جوانان و با تحلیلهاى صحیح و منطقى، جامعه از آسیبها مصون مىماند. بر این اساس، راه استقرار اندیشه و حفظ امنیت آن، اندیشه است؛ نه بهرهورى از ابزار زور و خشونت.
ب) اجتماعى:
ناامنىهاى اجتماعى از دو جبهه پدیدار مىشوند: یکى ناهنجارىهاى فردى، که افراد اقدام به رفتار بزهکارانه مىکنند و به طور کلى، به هنجارهاى اجتماعى بىاعتنایى مىنمایند؛ و دیگرى چالشهاى گروهى که توسط تشکلهاى اجتماعى و سیاسى و قومیتهاى گوناگون پدیدار مىشوند. در محور اول، چون خاستگاه ناهنجارىهاى فردى را فرهنگ و نیز فقر اقتصادى تشکیل مىدهد، تلاش اصلى دین از بین بردن این زمینههاست و با رشد فرهنگى و شکوفا نمودن اقتصاد جامعه، آن زمینهها از بین مىرود. اما نوع دوم از آسیبهاى اجتماعى به صورت گروهى و حزبى پدیدار مىشود. خاستگاه چالشهاى اجتماعى را باید در عدم تأمین حقوق و بىتوجهى نهاد سیاسى به خواستههاى اجتماعى مردم جستوجو کرد که عمده زمینه این نوع پدیدهها را در دو محور مىتوان بررسى نمود:
1. عدالت اجتماعى: اگر جامعه، بهویژه نهاد سیاسى، نسبت به تأمین حقوق اجتماعى مردم بىتفاوت باشد یا در زمینههایى مانند فراهم آوردن و توزیع امکانات عمومى بین اقشار جامعه تبعیض قائل شود، زمینه خیزش و شورش و ناامنى را فراهم کرده است. بىعدالتى محور مهم تهدید و ناامنى به حساب مىآید که خطر اصلى ناامنى اجتماعى نیز از همین جبهه پدیدار مىشود. دین با استقرار عدالت در تمام این محورها، زمینه این ناامنى را از بین مىبرد.
2. آزادىهاى اجتماعى: اگر نهاد سیاسى یا هر قدرت دیگرى، آزادىهاى اجتماعى را محدود ساخت، مشارکت مردم را در امور خود برنتافت و تلاشهاى اجتماعى و گروهى و احزاب را متوقف و یا محدود ساخت، زمینه انواع ناامنى و چالشگرى را موجب شده است. دین با استقرار نهاد سیاسى در جامعه، زمینه مشارکت مردم را در امور اجتماعى فراهم مىآورد. نظام دینى چون متکى بر مردم است، هیچگاه از آزادىهاى اجتماعى در هراس نخواهد بود.
بدین ترتیب دین با استقرار عدالت اجتماعى و آزادى اجتماعى، زمینه چالشگرىها را از بین مىبرد؛ زیرا نهاد سیاسى دینى که پایگاه آن مردمند، از پشتوانه امنیت و اقتدار ملى در جامعه برخوردار است.
ج) اقتصادى:
بنیان زندگى دنیایى را اقتصاد شکل مىدهد. زندگى مادى انسان، ناگزیر از بهرهورىهاى گوناگون از مواهب مادى الهى مىباشد. اقتصاد بیمار باعث انواع ناامنى و ناهنجارى و به خطر افتادن عزت و کرامت جامعه مىگردد. فقر و نابسامانى اقتصادى، ضربه اصلى را به فرهنگ و باورهاى دینى عموم مردم وارد آورده و ایمان افراد ضعیف را متزلزل مىسازد. برخورد دین با آسیبهاى جبهه اقتصادى، بسیار آشکار است. دین، یک مرام آخرتنگر که بىتوجه به زندگى و معاش دنیوى باشد، نیست. دین در نگرش واقعگراى خویش، هم به تولید و هم به توزیع سرمایه و نیز دانش و فناورى و همینطور مهار سرمایههاى کلان توجه شایان دارد. دین در عین اینکه به تولید تشویق مىکند، با وضع مقررات، در جهت تعدیل سرمایه، قدم برمىدارد. همچنین جامعهاى که دین در آن مستقر شده است، در تکنولوژى، وابسته به دیگران نخواهد بود.
د) سیاسى:
نهادهاى سیاسى بر دو گونهاند: گونه اول، نهادهاى سیاسى غیر مردمى، همچون الیگارشى و آریستوکراسى مىباشند. این طیف از آنجا که از پایگاه مردمى برخوردار نمىباشد، همواره از ناحیه چالشهاى سیاسى تهدید مىشود. این نوع نهادهاى سیاسى که شاخصههاى دیگر آنها، فقدان امنیت ملى و عدم استقرار نهادهاى قانونى اجرایى و نیز ایجاد تفاوتها و ناهنجارى در قانونگذارى و نظام قضایى و نیز ناهنجارى در نظام مدیریتى و... مىباشند، همان گونه که در استقرار نظام سیاسى ناکام مىباشند، در استقرار امنیت ملى نیز ناکارآمد خواهند بود.
گونه دوم، نهادهاى سیاسى مردمى هستند. این نوع نهادها هرچند تفاوتهاى اساسى با یکدیگر دارند، در این اصل که از پایگاه مردمى بهره مىبرند، مشترکند. این نوع نهاد سیاسى که دموکراسى نامیده مىشود، مردم را در شؤون مختلف سیاست مشارکت مىدهد و چون برخاسته از متن مردم است، در حقوق اجتماعى مردم هیچ گونه کاستى پدید نمىآورد.
ه) نظامى:
هیچ نهاد سیاسى در تأمین امنیت و اقتدار ملى، بىنیاز از قوه قهریه نیست. هرچند بیشتر نهادهاى سیاسى، تنها راه امنیت عمومى را ابراز خشونت مىپندارند؛ اما امروز این فرهنگ در بین عموم یا بیشتر نظامهاى حکومتى، پذیرفته شده است که براى تأمین امنیت، باید قدرت نظامى را افزایش داد و در برابر چالشهاى داخلى و تهدیدهاى خارجى به ستیز برخاست.
اشاره
این مقاله، حاوى این نکته ارزشمند است که مىتوان به کارکرد دین و دیانت در تأمین امنیت اندیشید و تأثیر رفتارهاى دینى در ایجاد امنیت، قابل چشمپوشى نیست. مسلماً نمىتوان نقش دین را، خصوصاً در عرصه فرهنگ و اجتماع و آنچه تحت تأثیر نگرشها و بینشها و نیز هنجارها قرار مىگیرد، نادیده گرفت. از طرفى نظامهاى سیاسى، اقتصادى و حقوقى دین به طور طبیعى در راستاى تأمین یکى از مهمترین نیازهاى زندگى جمعى، یعنى مقوله امنیت قرار دارد. با وجود این نباید این نکته را از نظر دور داشت که سادگى و بساطت مفهوم امنیت، به منزله سادگى در تحلیل موقعیتهاى امنیتساز و وضعیتهاى ضد امنیت نیست. بحثهاى فراوانى که امروزه در خصوص امنیت ملى و رویکردهاى مختلف به آن مىشود، از همین امر حکایت دارد.
همشهرى، 17 و 20/11/80
الف) عقیده و فرهنگ:
کارآمدترین عنصر و زیربناى تحولات دیگر اجتماعى ، فرهنگ است. همان طور که عقیده حق، با خود، فرهنگ خودباورى، خوداتکایى و رویکرد به فضایل انسانى، کرامت و بزرگمنشى را به همراه مىآورد؛ در برابر، باورهاى باطل، فرهنگ خودباختگى، وابستگى، فرومایگى و ابتذال و افسردگى و خمودگى را موجب مىشود. تلاش اصلى دین، استقرار عقیده حق و فرهنگ بالنده است. البته عقیده را با زور، نه مىتوان مستقر و نه پاسدارى کرد. باور را با برهان به عقل و موعظه در دل مستقر مىسازند. این راه استقرار است. روش تأمین امنیت آن نیز همین است. آنچه از عقیده حراست مىکند، تحلیلهاى صحیح از اندیشههاى وحیانى است. تلاش دین، آن است که اندیشه حق را در بهترین فرصت و در سن نوجوانى در ذهنها مستقر کند و چون ذهن نوجوانان از زمینه پذیرش برخوردار است، قبل از بذرافشانى باطلگراها، باید آن را دریافت. با بالنده نمودن اندیشه جوانان و با تحلیلهاى صحیح و منطقى، جامعه از آسیبها مصون مىماند. بر این اساس، راه استقرار اندیشه و حفظ امنیت آن، اندیشه است؛ نه بهرهورى از ابزار زور و خشونت.
ب) اجتماعى:
ناامنىهاى اجتماعى از دو جبهه پدیدار مىشوند: یکى ناهنجارىهاى فردى، که افراد اقدام به رفتار بزهکارانه مىکنند و به طور کلى، به هنجارهاى اجتماعى بىاعتنایى مىنمایند؛ و دیگرى چالشهاى گروهى که توسط تشکلهاى اجتماعى و سیاسى و قومیتهاى گوناگون پدیدار مىشوند. در محور اول، چون خاستگاه ناهنجارىهاى فردى را فرهنگ و نیز فقر اقتصادى تشکیل مىدهد، تلاش اصلى دین از بین بردن این زمینههاست و با رشد فرهنگى و شکوفا نمودن اقتصاد جامعه، آن زمینهها از بین مىرود. اما نوع دوم از آسیبهاى اجتماعى به صورت گروهى و حزبى پدیدار مىشود. خاستگاه چالشهاى اجتماعى را باید در عدم تأمین حقوق و بىتوجهى نهاد سیاسى به خواستههاى اجتماعى مردم جستوجو کرد که عمده زمینه این نوع پدیدهها را در دو محور مىتوان بررسى نمود:
1. عدالت اجتماعى: اگر جامعه، بهویژه نهاد سیاسى، نسبت به تأمین حقوق اجتماعى مردم بىتفاوت باشد یا در زمینههایى مانند فراهم آوردن و توزیع امکانات عمومى بین اقشار جامعه تبعیض قائل شود، زمینه خیزش و شورش و ناامنى را فراهم کرده است. بىعدالتى محور مهم تهدید و ناامنى به حساب مىآید که خطر اصلى ناامنى اجتماعى نیز از همین جبهه پدیدار مىشود. دین با استقرار عدالت در تمام این محورها، زمینه این ناامنى را از بین مىبرد.
2. آزادىهاى اجتماعى: اگر نهاد سیاسى یا هر قدرت دیگرى، آزادىهاى اجتماعى را محدود ساخت، مشارکت مردم را در امور خود برنتافت و تلاشهاى اجتماعى و گروهى و احزاب را متوقف و یا محدود ساخت، زمینه انواع ناامنى و چالشگرى را موجب شده است. دین با استقرار نهاد سیاسى در جامعه، زمینه مشارکت مردم را در امور اجتماعى فراهم مىآورد. نظام دینى چون متکى بر مردم است، هیچگاه از آزادىهاى اجتماعى در هراس نخواهد بود.
بدین ترتیب دین با استقرار عدالت اجتماعى و آزادى اجتماعى، زمینه چالشگرىها را از بین مىبرد؛ زیرا نهاد سیاسى دینى که پایگاه آن مردمند، از پشتوانه امنیت و اقتدار ملى در جامعه برخوردار است.
ج) اقتصادى:
بنیان زندگى دنیایى را اقتصاد شکل مىدهد. زندگى مادى انسان، ناگزیر از بهرهورىهاى گوناگون از مواهب مادى الهى مىباشد. اقتصاد بیمار باعث انواع ناامنى و ناهنجارى و به خطر افتادن عزت و کرامت جامعه مىگردد. فقر و نابسامانى اقتصادى، ضربه اصلى را به فرهنگ و باورهاى دینى عموم مردم وارد آورده و ایمان افراد ضعیف را متزلزل مىسازد. برخورد دین با آسیبهاى جبهه اقتصادى، بسیار آشکار است. دین، یک مرام آخرتنگر که بىتوجه به زندگى و معاش دنیوى باشد، نیست. دین در نگرش واقعگراى خویش، هم به تولید و هم به توزیع سرمایه و نیز دانش و فناورى و همینطور مهار سرمایههاى کلان توجه شایان دارد. دین در عین اینکه به تولید تشویق مىکند، با وضع مقررات، در جهت تعدیل سرمایه، قدم برمىدارد. همچنین جامعهاى که دین در آن مستقر شده است، در تکنولوژى، وابسته به دیگران نخواهد بود.
د) سیاسى:
نهادهاى سیاسى بر دو گونهاند: گونه اول، نهادهاى سیاسى غیر مردمى، همچون الیگارشى و آریستوکراسى مىباشند. این طیف از آنجا که از پایگاه مردمى برخوردار نمىباشد، همواره از ناحیه چالشهاى سیاسى تهدید مىشود. این نوع نهادهاى سیاسى که شاخصههاى دیگر آنها، فقدان امنیت ملى و عدم استقرار نهادهاى قانونى اجرایى و نیز ایجاد تفاوتها و ناهنجارى در قانونگذارى و نظام قضایى و نیز ناهنجارى در نظام مدیریتى و... مىباشند، همان گونه که در استقرار نظام سیاسى ناکام مىباشند، در استقرار امنیت ملى نیز ناکارآمد خواهند بود.
گونه دوم، نهادهاى سیاسى مردمى هستند. این نوع نهادها هرچند تفاوتهاى اساسى با یکدیگر دارند، در این اصل که از پایگاه مردمى بهره مىبرند، مشترکند. این نوع نهاد سیاسى که دموکراسى نامیده مىشود، مردم را در شؤون مختلف سیاست مشارکت مىدهد و چون برخاسته از متن مردم است، در حقوق اجتماعى مردم هیچ گونه کاستى پدید نمىآورد.
ه) نظامى:
هیچ نهاد سیاسى در تأمین امنیت و اقتدار ملى، بىنیاز از قوه قهریه نیست. هرچند بیشتر نهادهاى سیاسى، تنها راه امنیت عمومى را ابراز خشونت مىپندارند؛ اما امروز این فرهنگ در بین عموم یا بیشتر نظامهاى حکومتى، پذیرفته شده است که براى تأمین امنیت، باید قدرت نظامى را افزایش داد و در برابر چالشهاى داخلى و تهدیدهاى خارجى به ستیز برخاست.
اشاره
این مقاله، حاوى این نکته ارزشمند است که مىتوان به کارکرد دین و دیانت در تأمین امنیت اندیشید و تأثیر رفتارهاى دینى در ایجاد امنیت، قابل چشمپوشى نیست. مسلماً نمىتوان نقش دین را، خصوصاً در عرصه فرهنگ و اجتماع و آنچه تحت تأثیر نگرشها و بینشها و نیز هنجارها قرار مىگیرد، نادیده گرفت. از طرفى نظامهاى سیاسى، اقتصادى و حقوقى دین به طور طبیعى در راستاى تأمین یکى از مهمترین نیازهاى زندگى جمعى، یعنى مقوله امنیت قرار دارد. با وجود این نباید این نکته را از نظر دور داشت که سادگى و بساطت مفهوم امنیت، به منزله سادگى در تحلیل موقعیتهاى امنیتساز و وضعیتهاى ضد امنیت نیست. بحثهاى فراوانى که امروزه در خصوص امنیت ملى و رویکردهاى مختلف به آن مىشود، از همین امر حکایت دارد.
همشهرى، 17 و 20/11/80