وقتی رادیکال ها سخنگوی جناح ها شوند، عقلا به حاشیه رانده می شوند
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
امیر محبیان در این مصاحبه، ضمن پذیرش اصل اصلاحات و ایراد انتقاداتى به جریان اصلاحطلب، بر بومى کردن اصلاحات و تعامل عقلاى دو جناح تأکید مىورزد.متن
ما منتقد اصلاحطلبى نیستیم؛ بلکه منتقد قرائتى از اصلاحطلبى در عرصه اجراییم. ما معتقدیم هر نظامى نیازمند به اصلاحات است و اصلاحات مىتواند یک نظام را پابرجا نگه دارد و همیشه به آن طراوت بخشد و آن را از اشکالات محتمل دور سازد. اصولاً هر نظام مدیریتى، در سیستم جدید مبتنى بر علم سایبرنتیک، همیشه تلاش مىکند بازخوردها را دریافت کند و مبتنى بر آن، اصلاحاتى را انجام دهد؛ چون نظام و سیستمى که ما داریم، نظام و سیستم بشرى است و طبیعتاً براى رسیدن به آرمانها، دائماً باید خودش را بازبینى و بازرسى کند و اشکالات و نواقص را رفع کند. از نظر ما جریان اصلاحطلبى، جریانى است که باید به یک گفتمان عام و مسلط بر جامعه ما تبدیل شود؛ یعنى همه ما بپذیریم که یک سیستم بشرى را اداره مىکنیم و سعى کنیم به آن الگوى نهایى که به صورت ایدهآلهاى مذهبى و آرمانهاى ماست، تقرب پیدا کنیم و در این مسیر، اصلاحات یکى از ابزارهاى بسیار مهم است که مىتواند ما را در بهینهسازى سیستم کمک کند.
یکى از اشکلات عمدهاى که من به جریان مشهور به اصلاحطلب یا جناح دولتى دارم، این است که آنان سعى کردند یک سرى از مفاهیم ارزشمند و مفیدى را که درستى و اهمیت آن مفاهیم را زودتر از دیگران دریافتند - از قبیل نقد، اصلاحات، مردمسالارى دینى و غیره - به عنوان شعارهاى اساسى و برگ برنده در دست بگیرند و به انحصار خود در آورند. این اولین اشتباه استراتژیک این جریان بود و به نظر من نشاندهنده آن است که آنها بیش از آنکه دغدغه اصلاحات و مردمسالارى داشته باشند، دغدغه قدرت دارند. خوشبختانه جریان نواندیش درون جناح منتقد دولت، این واقعیت را پذیرفت که اصلاحات و مردمسالارى، جداى از اینکه هماکنون چه کسانى داعیهدار آنند، امورى ارزشمند براى جامعه سیاسى ماست و از آن حمایت کرد و کمکم کوشید به عنوان یک گفتمان ارزشمند در درون جناح منتقد از آن حمایت کند و آن را بگستراند و از وجه امتیاز بودن و یا وجه اختلاف بودن و کانون بحران بودن آن بکاهد و لذا قرائتها و تفسیرهاى جدیدى را مطرح کرد.
اصلاحات در کشور ما امرى بدیع نبود؛ بلکه در حوزه سیاست به صورت بدیع مطرح شده است. شما در نظر بگیرید زمانى که بعد از جنگ تحمیلى، آقاى هاشمى، دولت را در دست گرفت، طرح دیدگاه مشارکت در امور اقتصادى، فارغ از انتقاداتى که ممکن است به آن داشته باشیم، یک حرکت اصلاحطلبانه بود. سیاستهاى دولتى کردن و تمرکز اقتصادى را که علاوه بر جلوگیرى از مشارکت مردم، باعث ایجاد نوعى فساد در سیستم ادارى شده و دولت کارپرداز ایجاد کرده بود، اصلاح کرد و گام مهمى را در این زمینه برداشت. هرچند من یکى از منتقدان سرسخت این سیستم هستم که در آن، از الگوهاى درونى استفاده نشد؛ بلکه الگوهاى بیرونى و لیبرال دموکرات را با چشمهاى بسته اجرا کردند. البته در حوزه سیاست، بلاشک آقاى خاتمى فضل این تقدم را دارد و ما باید این را قدر بدانیم. ما به هیچ وجه به دنبال مصادره نیستیم. معتقد هم نیستیم که شرایط نوین سیاسى بر ما تأثیر نگذاشته است و تحت تأثیر محیط قرار نمىگیریم. بدون شک گفتمان موجود در جامعه، بر همه ما تأثیر گذاشته است؛ چنان که بر جناح چپ هم تأثیر گذاشت. این اتفاق نشاندهنده انعطاف ماست و جرم و ضعف به حساب نمىآید که ما بخواهیم آن را بپوشانیم. هرچند شعار اصلاحات توسط این دوستان مطرح و در جامعه پخش شد؛ اما رفتار آنها مؤید رفتار اصلاحطلبانه نبود؛ بلکه بیشتر نشاندهنده رفتار سیاسى خشنى بود که من آن را بازمانده رسوبات برخوردهاى سیاسى اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت مىدانم.
جریان عمومى منتقد دولت پس از اینکه در دوم خرداد 76 در معرض یک شوک جدى قرار گرفت، تا سال 78 کلیه حرکتهایش واکنش و عکسالعمل بود. از سال 78 بود که یک بازنگرى جدى شکل گرفت و ما سعى کردیم با مفاهیم، فارغ از بیان کنندههاى آن روبهرو شویم. وقتى به مفاهیم نگاه کردیم، دیدیم که بحث آزادى، بحث اصلاح سیستم و رفع اشکالات آن و اینکه مردم بر سرنوشت خودشان حاکم بشوند، اینها دغدغههایى بود که بسیارى از بزرگان ما بهخاطر آن، سالها در زندان بودند. یکى از نکات مورد ایراد ما به جناح مقابل این بود که این مفاهیم را بدون پشتوانه تئوریک قوى و بدون بازشکافى دقیق مطرح مىکنند. وقتى که جامعه مدنى مطرح شد، دیدیم که قرائتهاى سکولار از آن شدیداً در جامعه مطرح مىشود و هیچ مخالفتى هم با آن نمىشود؛ گویا جامعه مدنى که ما مىخواهیم ایجاد کنیم، جامعهاى سکولار و لیبرال و دموکرات است. وقتى که انتقادات به صورت جدى مطرح شد، کمکم یک دیدگاه جدیدى رشد کرد و سرانجام آقاى خاتمى گفتند که جامعه مدنى ما همان مدینةالنبى است؛ ولى در واقع، این سخن هم روشن نبود. طبیعتاً مدینةالنبى، جامعه آرمانى است؛ اما به لحاظ رفتار پیامبر، نه اینکه ساز و کار آن زمان، قابل الگوبردارى دقیق در این زمان باشد. ما با جامعهاى بغرنج و پیچیده روبهرو هستیم و این جامعه بغرنج و پیچیده، ساز و کار پیچیده خود را مىخواهد. خلاصه اینکه هیچ وقت روشن نشد که جامعه مدنى مورد نظر آقایان چیست. بسیارى از مباحث دیگر نظیر آزادى هم همین وضعیت را داشتند و هیچگاه مرز آزادىها روشن نشد. وقتى ما قالب را ارائه دادیم، ولى محتوا را ارائه ندادیم، طبیعتاً جوان ما اولین محتواى نزدیک و قریب به خود را برمىگزیند؛ محتوایى که رسانهها یا کتابها و اندیشههاى فیلسوفان خارجى و جامعهشناسان آنها مطرح مىکنند و منطبق با استانداردهاى غربى است. بحث ما این است که بسیارى از سخنانى که آقاى خاتمى مىفرمایند، کاملاً درست و منطقى است؛ ولى ما از اینها چه مراد مىکنیم و چگونه مىخواهیم در جامعه آن را تفسیر و تعبیر کنیم که مورد سوءتفاهم قرار نگیرد.
ما باید یک نگاهمان به فراوردههاى کشورهاى دیگر باشد و از آنها استفاده بکنیم؛ ولى در عین حال باید بدانیم که مهبط و محل نزول این دستاوردهاى بشرى کجاست. بخش عمدهاى از هویت ما را دین ما تشکیل مىدهد و ما نباید فراموش کنیم که ایران شاید یکى از معدود کشورها و شاید تنها کشورى در تاریخ است که سابقه کفر ندارد و همیشه دین و روحانیان به عنوان نهاد دین در حکومت ایران تأثیر جدى داشتند. اگر بخواهیم مدرنیسم را هم ایجاد کنیم، مدرنیسم ایرانى ایجاد مىکنیم یعنى از درون سنت و فرهنگ خودمان و از طریق یک دالان کریتیک و نقد سنت و جهان موجود، جهان نوینى مىآفرینیم که با ما بیگانه نیست و از درون فرهنگ خودمان برآمده؛ اما در عین حال از تجربههاى بشرى هم استفاده کرده است. تکیه بر سنتها و هویت خودى به این مفهوم نیست که هویت و سنت خودى هرچه هست، درست است و قابل نقد نیست؛ بلکه با نقد هویت خودى و با نگاه به تجربیات بشرى، مىتوانیم مدرنیسم ایرانى را بهوجود بیاوریم که در آن، نظام مطبوعاتى، حزب، دموکراسى و مفاهیم دیگر، معناى ویژهاى داشته باشند و ساز و کار خاص خود را بطلبند. بحث هویت و سنت و ترکیب و تلفیق و سنتزى که از آن و مدرنیسم کنونى دنیا به وجود مىآید، دغدغه اصلى من است. بسیارى از دوستان ما در جناح مقابل، بلاشک داراى همین دغدغه هستند؛ اما عکسالعملى و واکنشى عمل مىکنند و چون جناح مقابلشان دغدغههاى هویت و سنت و فرهنگ بومى دارد، براى مقابله با آن، کلاً هویت و دغدغههاى دینى و ملى ما را نفى مىکنند. این شیوه بسیار خطرناک است. ما منتقد جناح دولتى هستیم؛ ولى منتقم جناح مقابل نیستیم و قصد انتقام نداریم. ما قصد داریم یک پروژه مشترک را پیش ببریم. ما مىخواهیم به جناح مقابل بفهمانیم که فضل تقدم در طرح برخى از مفاهیم با شماست؛ ولى این مفاهیم را باید تعمیق کرده و از لحاظ مفهومى و پشتوانههاى تئوریک، ملى و دینى کنیم و علاوه بر سطح، در عمق هم آن را بگسترانیم. لازمه این امر آن است که ما اصلاحات و مردمسالارى را خیمه مشترک و پروژه مشترک بدانیم؛ نه پروژه یک جناح. از این رو من معتقدم عجیب نیست اگر در دور بعد، پرچم اصلاحات در دست بخشى از جناح منتقد دولت باشد. باید این کار صورت بگیرد؛ به دلیل اینکه ما باید اصلاحات و مردمسالارى را به یک دوامدادى تبدیل کنیم. دست به دست شدن این مفاهیم باعث غنى شدن آنها خواهد
شد.
نه جناح دولتى، غربگراى محض و ضد دین است و نه جناح ما جناحى است که بخواهد در مقابل جمهوریت و مردم بایستد و آن را کلاً نفى کند؛ بلکه صرفاً دیدگاههاى ما متفاوت است. اشکال قضیه این است که وقتى مىخواهیم به قضاوت درباره این دو جناح بپردازیم، حادترین و رادیکالترین دیدگاهها را به عنوان شاخص مىگیریم؛ در حالى که براى گفتوگو و نزدیکشدن دو جناح خودى به یکدیگر، ما باید حاشیهنشینان مرزهاى مشترک بین خودمان را جایگاه گفتوگو قرار دهیم. از دل هر دو جریان مىتواند حرکتهاى عمیق و گسترده عقلانى بیرون بیاید تا رادیکالها به حاشیه رانده شوند و کنترل متن هر دو جناح را عقلا در درست بگیرند. کسانى که هم دغدغه دین داشته باشند و هم دغدغه مردم و این دو نه تنها با هم تعارض ندارند، بلکه با هم معنا پیدا مىکنند.
من سهم تندروهاى جریان دوم خرداد را در ایجاد بنبست، یا لااقل، کند شدن حرکت اصلاحات بسیار زیاد مىدانم. علت عمدهاش این است که آنان با این تحلیل که جریان اصلاحات را از آن خود، یعنى جریان دولتى مىدانستند، براى مسلط بودن نه به شکل گفتمان فکرى، بلکه به صورت یک حرکت سیاسى تسخیرگر سنگرها حرکت کردند و کوشیدند از نقطه قوت خود به شکل حاد استفاده کنند. نقطه قوتى که آنان براى خود تصویر مىکردند،افکار عمومى بود. لذا تمام این مباحث را که مىتواند مباحث تئوریک باشد و در عمق حرکت کند، به حوزه عمومى و در سطح آوردند و طبیعتاً سخنگویان آنها، ژورنالیستها شدند؛ چون قهرمانان صحنه افکار عمومى، ژورنالیستها هستند. به همین دلیل مىبینیم بسیارى از مباحث سیاسى را براى ایجاد جذابیت بیشتر در صحنه سیاسى به صورت داستان و به شکل مبالغهآمیز مطرح کردند. این مبالغه در حوزه عمومى سیاست که کنترل نشده بود، رادیکالهاى آنها را به حرکت در آورد و آنها به سخنگویان آن جناح تبدیل شدند. در شکل واکنشى، رادیکالهاى طرف مقابل هم به مقابله برخاستند و در این میان دست کوتاه عقلاى دو جناح به هیچ جا نرسید. وقتى که این دو مشتزن خشمگین یعنى رادیکالهاى دو طرف براى حذف همدیگر تمام تلاش خود را به خرج دادند و به زانو درآمدند و خسته شدند، فرصتى پیش آمد تا عقلا به صحنه بیایند و یک حد میانهاى را شناسایى و سعى کنند نوعى تعامل ایجاد کنند؛ اما متأسفانه هر از گاهى شاهد این هستیم که افراد رادیکال، امکان تعامل میان عقلاى هر دو جناح را از میان مىبرند.
اشاره
آقاى محبیان در این گفت و گو نکات بدیعى در مقام سخنگوى یک جناح مطرح کرده است که بدین لحاظ در اینجا گزیده آن آمده است. ایشان ضمن پذیرش فضل تقدم در مطرح کردن پارهاى شعارها و مفاهیم در عرصه سیاسى و اجتماعى براى جناح دولتى، بر لزوم تعامل میان جناحها در پیشبرد اهداف اصلاحات تأکید مىکند. این توجه ایشان را باید گرامى داشت؛ اما در عین حال نباید در این زمینه اغراق کرد. بسیارى شعارها و مفاهیم جناح دولتى، شعارها و مفاهیمى هستند که پیشتر نیز مطرح بودهاند. پارهاى از آنها که کلىترند، همان شعارهاى انقلابند و پارهاى دیگر که با قرائتى خاص مطرح شدهاند، از بیرون از مرزها به عاریت گرفته شدهاند. شعار آزادى و حق مردم، از شعارهاى اساسى انقلابند و شعار جامعه مدنى با قرائتى خاص، شعارى غربى و لیبرالمسلک است. بنابراین آنچه باقى مىماند و اهمیت دارد، بازگشت جناح دولتى از بخشى از شعارهاى تند و رادیکالى اوایل انقلاب است که آثارى ناخوشایند بر جریانهاى داخلى و موضعگیرىهاى خارجى داشت و اینک نیز بخشى از آن جریان به نوعى دیگر دچار افراط و تندروى شده است.
بینش سبز، ش 3
یکى از اشکلات عمدهاى که من به جریان مشهور به اصلاحطلب یا جناح دولتى دارم، این است که آنان سعى کردند یک سرى از مفاهیم ارزشمند و مفیدى را که درستى و اهمیت آن مفاهیم را زودتر از دیگران دریافتند - از قبیل نقد، اصلاحات، مردمسالارى دینى و غیره - به عنوان شعارهاى اساسى و برگ برنده در دست بگیرند و به انحصار خود در آورند. این اولین اشتباه استراتژیک این جریان بود و به نظر من نشاندهنده آن است که آنها بیش از آنکه دغدغه اصلاحات و مردمسالارى داشته باشند، دغدغه قدرت دارند. خوشبختانه جریان نواندیش درون جناح منتقد دولت، این واقعیت را پذیرفت که اصلاحات و مردمسالارى، جداى از اینکه هماکنون چه کسانى داعیهدار آنند، امورى ارزشمند براى جامعه سیاسى ماست و از آن حمایت کرد و کمکم کوشید به عنوان یک گفتمان ارزشمند در درون جناح منتقد از آن حمایت کند و آن را بگستراند و از وجه امتیاز بودن و یا وجه اختلاف بودن و کانون بحران بودن آن بکاهد و لذا قرائتها و تفسیرهاى جدیدى را مطرح کرد.
اصلاحات در کشور ما امرى بدیع نبود؛ بلکه در حوزه سیاست به صورت بدیع مطرح شده است. شما در نظر بگیرید زمانى که بعد از جنگ تحمیلى، آقاى هاشمى، دولت را در دست گرفت، طرح دیدگاه مشارکت در امور اقتصادى، فارغ از انتقاداتى که ممکن است به آن داشته باشیم، یک حرکت اصلاحطلبانه بود. سیاستهاى دولتى کردن و تمرکز اقتصادى را که علاوه بر جلوگیرى از مشارکت مردم، باعث ایجاد نوعى فساد در سیستم ادارى شده و دولت کارپرداز ایجاد کرده بود، اصلاح کرد و گام مهمى را در این زمینه برداشت. هرچند من یکى از منتقدان سرسخت این سیستم هستم که در آن، از الگوهاى درونى استفاده نشد؛ بلکه الگوهاى بیرونى و لیبرال دموکرات را با چشمهاى بسته اجرا کردند. البته در حوزه سیاست، بلاشک آقاى خاتمى فضل این تقدم را دارد و ما باید این را قدر بدانیم. ما به هیچ وجه به دنبال مصادره نیستیم. معتقد هم نیستیم که شرایط نوین سیاسى بر ما تأثیر نگذاشته است و تحت تأثیر محیط قرار نمىگیریم. بدون شک گفتمان موجود در جامعه، بر همه ما تأثیر گذاشته است؛ چنان که بر جناح چپ هم تأثیر گذاشت. این اتفاق نشاندهنده انعطاف ماست و جرم و ضعف به حساب نمىآید که ما بخواهیم آن را بپوشانیم. هرچند شعار اصلاحات توسط این دوستان مطرح و در جامعه پخش شد؛ اما رفتار آنها مؤید رفتار اصلاحطلبانه نبود؛ بلکه بیشتر نشاندهنده رفتار سیاسى خشنى بود که من آن را بازمانده رسوبات برخوردهاى سیاسى اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت مىدانم.
جریان عمومى منتقد دولت پس از اینکه در دوم خرداد 76 در معرض یک شوک جدى قرار گرفت، تا سال 78 کلیه حرکتهایش واکنش و عکسالعمل بود. از سال 78 بود که یک بازنگرى جدى شکل گرفت و ما سعى کردیم با مفاهیم، فارغ از بیان کنندههاى آن روبهرو شویم. وقتى به مفاهیم نگاه کردیم، دیدیم که بحث آزادى، بحث اصلاح سیستم و رفع اشکالات آن و اینکه مردم بر سرنوشت خودشان حاکم بشوند، اینها دغدغههایى بود که بسیارى از بزرگان ما بهخاطر آن، سالها در زندان بودند. یکى از نکات مورد ایراد ما به جناح مقابل این بود که این مفاهیم را بدون پشتوانه تئوریک قوى و بدون بازشکافى دقیق مطرح مىکنند. وقتى که جامعه مدنى مطرح شد، دیدیم که قرائتهاى سکولار از آن شدیداً در جامعه مطرح مىشود و هیچ مخالفتى هم با آن نمىشود؛ گویا جامعه مدنى که ما مىخواهیم ایجاد کنیم، جامعهاى سکولار و لیبرال و دموکرات است. وقتى که انتقادات به صورت جدى مطرح شد، کمکم یک دیدگاه جدیدى رشد کرد و سرانجام آقاى خاتمى گفتند که جامعه مدنى ما همان مدینةالنبى است؛ ولى در واقع، این سخن هم روشن نبود. طبیعتاً مدینةالنبى، جامعه آرمانى است؛ اما به لحاظ رفتار پیامبر، نه اینکه ساز و کار آن زمان، قابل الگوبردارى دقیق در این زمان باشد. ما با جامعهاى بغرنج و پیچیده روبهرو هستیم و این جامعه بغرنج و پیچیده، ساز و کار پیچیده خود را مىخواهد. خلاصه اینکه هیچ وقت روشن نشد که جامعه مدنى مورد نظر آقایان چیست. بسیارى از مباحث دیگر نظیر آزادى هم همین وضعیت را داشتند و هیچگاه مرز آزادىها روشن نشد. وقتى ما قالب را ارائه دادیم، ولى محتوا را ارائه ندادیم، طبیعتاً جوان ما اولین محتواى نزدیک و قریب به خود را برمىگزیند؛ محتوایى که رسانهها یا کتابها و اندیشههاى فیلسوفان خارجى و جامعهشناسان آنها مطرح مىکنند و منطبق با استانداردهاى غربى است. بحث ما این است که بسیارى از سخنانى که آقاى خاتمى مىفرمایند، کاملاً درست و منطقى است؛ ولى ما از اینها چه مراد مىکنیم و چگونه مىخواهیم در جامعه آن را تفسیر و تعبیر کنیم که مورد سوءتفاهم قرار نگیرد.
ما باید یک نگاهمان به فراوردههاى کشورهاى دیگر باشد و از آنها استفاده بکنیم؛ ولى در عین حال باید بدانیم که مهبط و محل نزول این دستاوردهاى بشرى کجاست. بخش عمدهاى از هویت ما را دین ما تشکیل مىدهد و ما نباید فراموش کنیم که ایران شاید یکى از معدود کشورها و شاید تنها کشورى در تاریخ است که سابقه کفر ندارد و همیشه دین و روحانیان به عنوان نهاد دین در حکومت ایران تأثیر جدى داشتند. اگر بخواهیم مدرنیسم را هم ایجاد کنیم، مدرنیسم ایرانى ایجاد مىکنیم یعنى از درون سنت و فرهنگ خودمان و از طریق یک دالان کریتیک و نقد سنت و جهان موجود، جهان نوینى مىآفرینیم که با ما بیگانه نیست و از درون فرهنگ خودمان برآمده؛ اما در عین حال از تجربههاى بشرى هم استفاده کرده است. تکیه بر سنتها و هویت خودى به این مفهوم نیست که هویت و سنت خودى هرچه هست، درست است و قابل نقد نیست؛ بلکه با نقد هویت خودى و با نگاه به تجربیات بشرى، مىتوانیم مدرنیسم ایرانى را بهوجود بیاوریم که در آن، نظام مطبوعاتى، حزب، دموکراسى و مفاهیم دیگر، معناى ویژهاى داشته باشند و ساز و کار خاص خود را بطلبند. بحث هویت و سنت و ترکیب و تلفیق و سنتزى که از آن و مدرنیسم کنونى دنیا به وجود مىآید، دغدغه اصلى من است. بسیارى از دوستان ما در جناح مقابل، بلاشک داراى همین دغدغه هستند؛ اما عکسالعملى و واکنشى عمل مىکنند و چون جناح مقابلشان دغدغههاى هویت و سنت و فرهنگ بومى دارد، براى مقابله با آن، کلاً هویت و دغدغههاى دینى و ملى ما را نفى مىکنند. این شیوه بسیار خطرناک است. ما منتقد جناح دولتى هستیم؛ ولى منتقم جناح مقابل نیستیم و قصد انتقام نداریم. ما قصد داریم یک پروژه مشترک را پیش ببریم. ما مىخواهیم به جناح مقابل بفهمانیم که فضل تقدم در طرح برخى از مفاهیم با شماست؛ ولى این مفاهیم را باید تعمیق کرده و از لحاظ مفهومى و پشتوانههاى تئوریک، ملى و دینى کنیم و علاوه بر سطح، در عمق هم آن را بگسترانیم. لازمه این امر آن است که ما اصلاحات و مردمسالارى را خیمه مشترک و پروژه مشترک بدانیم؛ نه پروژه یک جناح. از این رو من معتقدم عجیب نیست اگر در دور بعد، پرچم اصلاحات در دست بخشى از جناح منتقد دولت باشد. باید این کار صورت بگیرد؛ به دلیل اینکه ما باید اصلاحات و مردمسالارى را به یک دوامدادى تبدیل کنیم. دست به دست شدن این مفاهیم باعث غنى شدن آنها خواهد
شد.
نه جناح دولتى، غربگراى محض و ضد دین است و نه جناح ما جناحى است که بخواهد در مقابل جمهوریت و مردم بایستد و آن را کلاً نفى کند؛ بلکه صرفاً دیدگاههاى ما متفاوت است. اشکال قضیه این است که وقتى مىخواهیم به قضاوت درباره این دو جناح بپردازیم، حادترین و رادیکالترین دیدگاهها را به عنوان شاخص مىگیریم؛ در حالى که براى گفتوگو و نزدیکشدن دو جناح خودى به یکدیگر، ما باید حاشیهنشینان مرزهاى مشترک بین خودمان را جایگاه گفتوگو قرار دهیم. از دل هر دو جریان مىتواند حرکتهاى عمیق و گسترده عقلانى بیرون بیاید تا رادیکالها به حاشیه رانده شوند و کنترل متن هر دو جناح را عقلا در درست بگیرند. کسانى که هم دغدغه دین داشته باشند و هم دغدغه مردم و این دو نه تنها با هم تعارض ندارند، بلکه با هم معنا پیدا مىکنند.
من سهم تندروهاى جریان دوم خرداد را در ایجاد بنبست، یا لااقل، کند شدن حرکت اصلاحات بسیار زیاد مىدانم. علت عمدهاش این است که آنان با این تحلیل که جریان اصلاحات را از آن خود، یعنى جریان دولتى مىدانستند، براى مسلط بودن نه به شکل گفتمان فکرى، بلکه به صورت یک حرکت سیاسى تسخیرگر سنگرها حرکت کردند و کوشیدند از نقطه قوت خود به شکل حاد استفاده کنند. نقطه قوتى که آنان براى خود تصویر مىکردند،افکار عمومى بود. لذا تمام این مباحث را که مىتواند مباحث تئوریک باشد و در عمق حرکت کند، به حوزه عمومى و در سطح آوردند و طبیعتاً سخنگویان آنها، ژورنالیستها شدند؛ چون قهرمانان صحنه افکار عمومى، ژورنالیستها هستند. به همین دلیل مىبینیم بسیارى از مباحث سیاسى را براى ایجاد جذابیت بیشتر در صحنه سیاسى به صورت داستان و به شکل مبالغهآمیز مطرح کردند. این مبالغه در حوزه عمومى سیاست که کنترل نشده بود، رادیکالهاى آنها را به حرکت در آورد و آنها به سخنگویان آن جناح تبدیل شدند. در شکل واکنشى، رادیکالهاى طرف مقابل هم به مقابله برخاستند و در این میان دست کوتاه عقلاى دو جناح به هیچ جا نرسید. وقتى که این دو مشتزن خشمگین یعنى رادیکالهاى دو طرف براى حذف همدیگر تمام تلاش خود را به خرج دادند و به زانو درآمدند و خسته شدند، فرصتى پیش آمد تا عقلا به صحنه بیایند و یک حد میانهاى را شناسایى و سعى کنند نوعى تعامل ایجاد کنند؛ اما متأسفانه هر از گاهى شاهد این هستیم که افراد رادیکال، امکان تعامل میان عقلاى هر دو جناح را از میان مىبرند.
اشاره
آقاى محبیان در این گفت و گو نکات بدیعى در مقام سخنگوى یک جناح مطرح کرده است که بدین لحاظ در اینجا گزیده آن آمده است. ایشان ضمن پذیرش فضل تقدم در مطرح کردن پارهاى شعارها و مفاهیم در عرصه سیاسى و اجتماعى براى جناح دولتى، بر لزوم تعامل میان جناحها در پیشبرد اهداف اصلاحات تأکید مىکند. این توجه ایشان را باید گرامى داشت؛ اما در عین حال نباید در این زمینه اغراق کرد. بسیارى شعارها و مفاهیم جناح دولتى، شعارها و مفاهیمى هستند که پیشتر نیز مطرح بودهاند. پارهاى از آنها که کلىترند، همان شعارهاى انقلابند و پارهاى دیگر که با قرائتى خاص مطرح شدهاند، از بیرون از مرزها به عاریت گرفته شدهاند. شعار آزادى و حق مردم، از شعارهاى اساسى انقلابند و شعار جامعه مدنى با قرائتى خاص، شعارى غربى و لیبرالمسلک است. بنابراین آنچه باقى مىماند و اهمیت دارد، بازگشت جناح دولتى از بخشى از شعارهاى تند و رادیکالى اوایل انقلاب است که آثارى ناخوشایند بر جریانهاى داخلى و موضعگیرىهاى خارجى داشت و اینک نیز بخشى از آن جریان به نوعى دیگر دچار افراط و تندروى شده است.
بینش سبز، ش 3