جامعه شناسی دین
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده به چالشهاى علم نسبت به دین در قرن نوزدهم اشاره مىکند و علم را مسؤول پاکسازى به اصطلاح نابخردىهاى دین مىداند. در قرن بیستم این چالش جاى خود را به ندانمگویى (= لاادرىگرى) مىدهد. دین تعریفهاى ذاتى، کارکردى و غایى دارد که به نظر نویسنده، معمول این تعریفها خالى از اشکال نیستند. از نظر نویسنده، میان نظامهاى دینى و نظامهاى اخلاقى تفاوت است.متن
در جوامع پیشین، اندیشهها و باورداشتهاى دینى، سراسر نظام ارزشى بشر را مىساختند؛ اما در قرن نوزدهم، رهیافتهاى اثباتگرایانه، بهویژه رهیافتهاى جامعهشناختى، برداشتهاى دینى و مذهبى را سراسر توهمآمیز، نابخردانه و بیهوده مىانگارند. در جوامع نوین، علم تسلط یافت و اندیشههاى مذهبى در برابر تبیینهاى علمى رفته رفته تحلیل رفت. کشفیات علوم طبیعى چالشى اساسى در برابر مذهب پدیدآورد؛ زیرا نه تنها پذیرش دواعى مذهبى را به خطر انداخت، بلکه ادعاى سرچمشهیابى و منشأشناسى باورهاى دینى را نیز داشت. به گفته ماکسوبر: «جوامع پیشین در باغى جادویى زندگى مىکردند؛ در حالى که جوامعنوین شاهد نوعى افسونزدایى همهجانبه از جهان بودهاند». به نظر برخى از این اندیشمندان، وظیفه چالش علم، رفع این به اصطلاح نابخردىهاى رسوبیافته از گذشته و تسریع جایگزینى علم و یافتن جانشینى براى باورهاى مذهبى در جامعه معاصر بود، بهگونهاى که هم منافع اساسى دین را دربرداشته باشد (دیدگاه کارکردگرایانه) و هم فاقد خصلت فراطبیعى آن باشد (دیدگاه اثباتگرایى سده نوزدهم).
این رویکرد در قرن بیستم جاى خود را به رویکرد ندانمگویانه )agnostic( داد که قاطعیت کمترى دارند و حالت انکار آن نسبت به دعاوى مذهبى کمتر است. اینان با صدق و کذب دعاوى مذهبى کارى ندارند. البته براى جامعهشناس هیچگونه شواهد عینى، غیر از آنچه خود مؤمنان براى اثبات حقانیت مناسکشان در دست دارند، وجود ندارد که بتواند با تکیه بر آنها آنچه را که مؤمنان باور دارند و انجام مىدهند، تبیین کند.
بهطور کلى سؤال اساسى در جامعهشناسى دین این است که چرا مردم به این صورت مىاندیشند و چرا تجربههایشان را به این شیوه خاص ادارک مىکنند؟ در واقع هرگاه شخصى از خود بپرسد که تحت چه شرایطى آدمها به صورت مذهبى مىاندیشند یا نمىاندیشند و چه شرایط خاصى با صورتهاى ویژه بیان مذهبى همراهند، به جامعهشناسى دین نزدیک شده است.
جامعهشناس دین برحسب اینکه از دین تعریفى ذاتى ارائه دهد یا کارکردى یا غایى، خط سیرش از همکارانش جدا مىشود. تعاریف ذاتى سعى دارند ماهیت دین را به ما نشان دهند و تعاریف کارکردى مىگویند دین چه کارى انجام مىدهد. تعاریف کارکردى معمولاً دربرگیرندهاند؛ یعنى طیف گستردهاى از پدیدهها را شامل مىشوند. بنا بر برخى تعاریف کارکردى، نظامهاى ارزشى و باورهایى چون کمونیسم، فاشیسم و ناسیونالیسم نیز دین محسوب مىشوند. مشکل اساسى این تعاریف، گستردگى بیش از حد آنهاست. مشکل دیگر این است که تعاریف کارکردى پیشداورى تجربهباورانهاى دارند که معتقد است مىتوان از طریق تحقیق علمى به حل همه مسائل اقدام کرد.
مشکل تعاریف ذاتى ابهامى است که در مفاهیم آنها وجود دارد. الفاظى چون «روحانى»، «امور مقدس»، «فرا انسانى» و «فراتجربى»، نه تنها دردى را دوا نمىکنند، که ایجاد سردرگمى و ابهام نیز مىنمایند.
از اینها که بگذریم، برخى تعاریف ما را به نوعى از مسائل غایى در زندگى بشرى ارجاع مىدهند. آنچه در هر جامعه با خرده فرهنگ معین بهعنوان «مسائل غایى» نشان داده مىشود، متغیرى فرهنگى است. مشکل این تعاریف، دَوْرى بودن آنهاست؛ زیرا اصطلاح «غایى» عموماً برمبناى دین تعریفپذیر است. از سوى دیگر، برخلاف قاعده منطقى مرسوم، معرف از موضوع تعریف و «غایى» از «دین» گستردهتر است. مشکل دیگر اینکه با تعریفى غایتگرانه از دین، به گونهاى پیشین آن را مصون از هرگونه آزمون مىدانیم و ارزش تبیینى آن را سلب مىکنیم و نظریه دینى ما به عبارتى ایمانى تبدیل مىشود.
تعاریف مختلفى از دین عرضه شده است که هرکدام با دشوارى خاصى روبهروست. دورکیم تحت تأثیر رابرتسون اسمیت، که به تقدم مناسک بر باورها معتقد بود، دین را در تمایز امور مقدس از نامقدس تشخیص مىدهد. اما این ادعا که دین با امر مقدس سر و کار دارد و این امر مقدس، مفهومى جهانى در جامعه بشرى است، با چالش انسانشناسان روبهرو شد. براى نمونه، فردریک گودى (1945 - 1865) دریافت که مردم یکى از اقوام افریقاى غربى میان مقدس و نامقدس هیچ تمایزى قائل نمىشوند. از سوى دیگر، دورکیم بایستى معیارى براى تمییز مقدس از نامقدس ارائه مىداد؛ اما پیچیدگى تعریف دین با تلاش در ارائه چنین معیارى دوچندان شد. «احترام» به عنوان یکى از معیارهاى پیشنهادى نمىتوانست راهگشا باشد؛ زیرا در بسیارى از نظامهاى مذهبى، اعیان و موجودهاى مذهبى همیشه احترام برانگیز نیستند. حتى در یک محیط کاتولیکى، مانند ایتالیا، قدیسى را که پس از عبادتهاى طولانى و پىدرپى، پاسخ حاجتمندى را به شیوه دلخواهش نمىدهد، بهشدت تازیانه مىزنند و مجسمهاش را سرنگون مىکنند و در نهایت هم جایش را به قدیس و بتى دیگر مىدهند. از سوى دیگر، بسیارى چیزها و اشخاص هستند که با وجود ارتباط نداشتن با فعالیتهاى مذهبى، احترام برانگیزند.
گروهى که معتقدند دین به هیچروى به تحلیل جامعهشناسى درنمىآید و گروهى که آن را به برخى حوزهها، مانند اعمال جادوگرانه یا ایجادکننده همبستگى و وحدت جامعه محدود مىکنند، در تقلیلگرایى و تکبعدى نگریستن به آن شریکند. در تعاریف دینى باید حتىالامکان از کلىگویى و ابهامسازى جلوگیرى کرد. همچنین باید بر تفاوت دین و علم صحه گذارد. تجربیات دینى افراد را نمىتوان با انگ غیرعلمى بودن رد کرد؛ زیرا مشکل صاحبان این تجربهها عموماً دروغگویى و دغلکارى یا عوامفریبى نیست؛ بلکه ناگفتنى بودن تجربیاتشان است. همچنین نباید کژفهمى دینداران را به عموم پیروان یک دین تسرى داد و نقص باورداشتها و ایمان فردى را به نقص دین احاله و ارجاع داد.
ما باید میان نظامهاى اخلاقى و نظامهاى مذهبى و ایمانى که تنها با اصول و آرمانهاى رفتار سر و کار دارند، تمایز قائل شویم. دینهاى جهانى، مانند مسیحیت و اسلام، هم دین هستند و هم نظامهاى ایمانى و اخلاقى، و در نتیجه در کانون نمودارى قرار مىگیرند که در آنجا هرسه مقوله تداخل دارند. نظامهاى اعتقادى دیگر ممکن است هم نظامهاى ایمانى و هم نظامهاى اخلاقى را در برگیرند؛ ولى شاید فاقد عنصر مذهبى به معناى تعریف شده در اینجا باشند. همچنین نظامهایى اخلاقى وجود دارند که عنصر مذهبى ندارند و نمىتوان آنها را ایمان نامید (مانند انسانگرایى).
اشاره
1. باید توجه داشت که نویسنده محترم، واژه «مذهب» را نه در معناى اصطلاحى آن، که به فرقههاى یک دین اطلاق مىشود، بلکه در معناى «دین» بهکار مىبرد.
2. بدون اینکه بخواهیم در اینجا تعریفى دقیق و بىاشکال از دین عرضه کنیم، نکاتى را براى اندیشهورزى بیشتر مطرح مىنماییم. جاى این سؤال وجود دارد که آیا نمىتوان از دین، یا هر پدیده دیگرى، تعریفى ترکیبى ارائه کرد؟ مقصود ما از «تعریف ترکیبى» تعریفى است که در آن هم بر ماهیت پدیده تکیه شده باشد و هم به کارکردهاى آن و احیاناً به غایت آن نیز توجهى شده باشد. مزیت تعریف ترکیبى این است که اولاً سعى مىکند از مزایاى هر یک از آن تعاریف بهرهمند شود و ثانیاً عیبهاى هر یک را با استفاده از دیگرى برطرف نماید. بهعنوان مثال، اگر تعاریف کارکردى دین بیش از حد فراگیر و در بر گیرندهاند، مىتوان با مقید کردن آنها به پارهاى ویژگىهایى که در تعریف ذاتى بهکار مىرود، از شمول بیش از حد آن کاست؛ یا اگر تعریف ذاتى با ابهام روبهروست، مىتوان با اشاره به پارهاى کارکردهاى مرتبط با آن تعریف ذاتى، ابهام مورد اشاره را برطرف نمود. بر این اساس مىتوان تعریف زیر را درباره دین عرضه کرد: «دین عبارت است از مجموعهاى از معارف قدسى که براثر ارتباط انسان با امر مقدس پدید مىآید، به نحوى که این ارتباط موجب برانگیخته شدن حالت رغبت و رهبت، خوف و شوق، طمأنینه و غلبه برترس از مرگ و مانند آن در انسان مىگردد». در این تعریف هم به ماهیت دین اشاره شده است و هم به آثار و کارکردهاى آن؛ نه ابهام تعاریف ذاتى را دارد و نه شمول بیش از حد تعاریف کارکردى را.
3. «احترام» یکى از ویژگىهاى امر مقدس است؛ اما تنها مشخصه آن نیست. امر مقدس به دلیل تعالى و فوق طبیعى بودن، هم مهیب است و هم جذاب؛ یعنى همزمان واجد دو وصف به ظاهر متضاد عظمت و زیبایى(جلال و جمال) است. این ویژگىها در انسان حالتهاى متضادى برمىانگیزند: خوف و رجا، بیم و امید، بعد و قرب و مانند آن. تعالى امر مقدس احترامانگیز است؛ مهابت آن خشیتآور و جذبه آن شوقانگیز و دلربا. مجموعه آن اوصاف به اضافه این حالات در انسان است که نشانگر امر مقدس و ابهامزداى از آن است. صرف احترام این چنین نیست.
4. اینکه مىگویند: «دربسیارى از نظامهاى مذهبى، اعیان و موجودهاى مذهبى همیشه احترامبرانگیز نیستند. حتى در یک محیط کاتولیکى، مانند ایتالیا، قدیسى را...» سخن درستى به نظر نمىرسد؛ زیرا هر امر دینى به نحوى با امر مقدس پیوند مىخورد و نمىتوان گفت که امور دینى احترامبرانگیز نیستند. چگونه مىتوان پذیرفت که امرى مقدس یا مربوط به مقدس (که در این صورت خود نیز کسب قداست مىکند) باشد، اما احترام برانگیز نباشد. اگر قدیسى را از مقامش عزل مىکنند و احترام سابق را براى وى پاس نمىدارند، دقیقاً در همین چارچوب قابل فهم است. دلیل عزل وى آن است که نتوانسته است پاسخگوى اقتضائات آن مقام قدیسى باشد و شایستگى آن احترام ویژه دینى را ندارد و از امرقدسى دور است؛ پس احترام وى نیز کمتر است. دلیلى ندارد اگر کسى یا چیزى یک زمانى متعلق به امر قدسى بود و در نتیجه محترم به حساب مىآمد، همواره چنین باقى بماند. بستگى دارد به اینکه آیا هنوز هم واجد شرایط آن ارتباط خاص با امر قدسى هست تا شایسته چنان احترامى باشد یا نه.
5. تلاش مخالفان مفهوم «مقدس» بهعنوان کانون دین در یافتن نمونههاى خلاف، چندان ناموفق بوده که تنها یک نمونه از اقوام افریقاى غربى را ذکر مىکنند که گویا میان امر مقدس و نامقدس تفکیک قائل نیستند و این بهترین دلیل براى اعتبار آن رأى است؛ زیرا در امور انسانى و اجتماعى همواره براى هر تعریف و قاعده کلى استثنائات متعدد وجود دارد. اگر براى مفهوم «مقدس» به عنوان جوهره دین فقط یک استثناى کوچک در میان یکى از اقوام دورافتاده افریقاى غربى یافتهاند، روشن مىشود که بقیه ملل بزرگ جهان تمایز میان مقدس و نامقدس را شناخته و به آن پایبندند.(1)
پى نوشت:
1) پایبندى نه به معناى دیندارى؛ بلکه به معناى پذیرش مفهوم «مقدس» بهعنوان شاخصه اصلى دین.
انتخاب، 10/5/80
این رویکرد در قرن بیستم جاى خود را به رویکرد ندانمگویانه )agnostic( داد که قاطعیت کمترى دارند و حالت انکار آن نسبت به دعاوى مذهبى کمتر است. اینان با صدق و کذب دعاوى مذهبى کارى ندارند. البته براى جامعهشناس هیچگونه شواهد عینى، غیر از آنچه خود مؤمنان براى اثبات حقانیت مناسکشان در دست دارند، وجود ندارد که بتواند با تکیه بر آنها آنچه را که مؤمنان باور دارند و انجام مىدهند، تبیین کند.
بهطور کلى سؤال اساسى در جامعهشناسى دین این است که چرا مردم به این صورت مىاندیشند و چرا تجربههایشان را به این شیوه خاص ادارک مىکنند؟ در واقع هرگاه شخصى از خود بپرسد که تحت چه شرایطى آدمها به صورت مذهبى مىاندیشند یا نمىاندیشند و چه شرایط خاصى با صورتهاى ویژه بیان مذهبى همراهند، به جامعهشناسى دین نزدیک شده است.
جامعهشناس دین برحسب اینکه از دین تعریفى ذاتى ارائه دهد یا کارکردى یا غایى، خط سیرش از همکارانش جدا مىشود. تعاریف ذاتى سعى دارند ماهیت دین را به ما نشان دهند و تعاریف کارکردى مىگویند دین چه کارى انجام مىدهد. تعاریف کارکردى معمولاً دربرگیرندهاند؛ یعنى طیف گستردهاى از پدیدهها را شامل مىشوند. بنا بر برخى تعاریف کارکردى، نظامهاى ارزشى و باورهایى چون کمونیسم، فاشیسم و ناسیونالیسم نیز دین محسوب مىشوند. مشکل اساسى این تعاریف، گستردگى بیش از حد آنهاست. مشکل دیگر این است که تعاریف کارکردى پیشداورى تجربهباورانهاى دارند که معتقد است مىتوان از طریق تحقیق علمى به حل همه مسائل اقدام کرد.
مشکل تعاریف ذاتى ابهامى است که در مفاهیم آنها وجود دارد. الفاظى چون «روحانى»، «امور مقدس»، «فرا انسانى» و «فراتجربى»، نه تنها دردى را دوا نمىکنند، که ایجاد سردرگمى و ابهام نیز مىنمایند.
از اینها که بگذریم، برخى تعاریف ما را به نوعى از مسائل غایى در زندگى بشرى ارجاع مىدهند. آنچه در هر جامعه با خرده فرهنگ معین بهعنوان «مسائل غایى» نشان داده مىشود، متغیرى فرهنگى است. مشکل این تعاریف، دَوْرى بودن آنهاست؛ زیرا اصطلاح «غایى» عموماً برمبناى دین تعریفپذیر است. از سوى دیگر، برخلاف قاعده منطقى مرسوم، معرف از موضوع تعریف و «غایى» از «دین» گستردهتر است. مشکل دیگر اینکه با تعریفى غایتگرانه از دین، به گونهاى پیشین آن را مصون از هرگونه آزمون مىدانیم و ارزش تبیینى آن را سلب مىکنیم و نظریه دینى ما به عبارتى ایمانى تبدیل مىشود.
تعاریف مختلفى از دین عرضه شده است که هرکدام با دشوارى خاصى روبهروست. دورکیم تحت تأثیر رابرتسون اسمیت، که به تقدم مناسک بر باورها معتقد بود، دین را در تمایز امور مقدس از نامقدس تشخیص مىدهد. اما این ادعا که دین با امر مقدس سر و کار دارد و این امر مقدس، مفهومى جهانى در جامعه بشرى است، با چالش انسانشناسان روبهرو شد. براى نمونه، فردریک گودى (1945 - 1865) دریافت که مردم یکى از اقوام افریقاى غربى میان مقدس و نامقدس هیچ تمایزى قائل نمىشوند. از سوى دیگر، دورکیم بایستى معیارى براى تمییز مقدس از نامقدس ارائه مىداد؛ اما پیچیدگى تعریف دین با تلاش در ارائه چنین معیارى دوچندان شد. «احترام» به عنوان یکى از معیارهاى پیشنهادى نمىتوانست راهگشا باشد؛ زیرا در بسیارى از نظامهاى مذهبى، اعیان و موجودهاى مذهبى همیشه احترام برانگیز نیستند. حتى در یک محیط کاتولیکى، مانند ایتالیا، قدیسى را که پس از عبادتهاى طولانى و پىدرپى، پاسخ حاجتمندى را به شیوه دلخواهش نمىدهد، بهشدت تازیانه مىزنند و مجسمهاش را سرنگون مىکنند و در نهایت هم جایش را به قدیس و بتى دیگر مىدهند. از سوى دیگر، بسیارى چیزها و اشخاص هستند که با وجود ارتباط نداشتن با فعالیتهاى مذهبى، احترام برانگیزند.
گروهى که معتقدند دین به هیچروى به تحلیل جامعهشناسى درنمىآید و گروهى که آن را به برخى حوزهها، مانند اعمال جادوگرانه یا ایجادکننده همبستگى و وحدت جامعه محدود مىکنند، در تقلیلگرایى و تکبعدى نگریستن به آن شریکند. در تعاریف دینى باید حتىالامکان از کلىگویى و ابهامسازى جلوگیرى کرد. همچنین باید بر تفاوت دین و علم صحه گذارد. تجربیات دینى افراد را نمىتوان با انگ غیرعلمى بودن رد کرد؛ زیرا مشکل صاحبان این تجربهها عموماً دروغگویى و دغلکارى یا عوامفریبى نیست؛ بلکه ناگفتنى بودن تجربیاتشان است. همچنین نباید کژفهمى دینداران را به عموم پیروان یک دین تسرى داد و نقص باورداشتها و ایمان فردى را به نقص دین احاله و ارجاع داد.
ما باید میان نظامهاى اخلاقى و نظامهاى مذهبى و ایمانى که تنها با اصول و آرمانهاى رفتار سر و کار دارند، تمایز قائل شویم. دینهاى جهانى، مانند مسیحیت و اسلام، هم دین هستند و هم نظامهاى ایمانى و اخلاقى، و در نتیجه در کانون نمودارى قرار مىگیرند که در آنجا هرسه مقوله تداخل دارند. نظامهاى اعتقادى دیگر ممکن است هم نظامهاى ایمانى و هم نظامهاى اخلاقى را در برگیرند؛ ولى شاید فاقد عنصر مذهبى به معناى تعریف شده در اینجا باشند. همچنین نظامهایى اخلاقى وجود دارند که عنصر مذهبى ندارند و نمىتوان آنها را ایمان نامید (مانند انسانگرایى).
اشاره
1. باید توجه داشت که نویسنده محترم، واژه «مذهب» را نه در معناى اصطلاحى آن، که به فرقههاى یک دین اطلاق مىشود، بلکه در معناى «دین» بهکار مىبرد.
2. بدون اینکه بخواهیم در اینجا تعریفى دقیق و بىاشکال از دین عرضه کنیم، نکاتى را براى اندیشهورزى بیشتر مطرح مىنماییم. جاى این سؤال وجود دارد که آیا نمىتوان از دین، یا هر پدیده دیگرى، تعریفى ترکیبى ارائه کرد؟ مقصود ما از «تعریف ترکیبى» تعریفى است که در آن هم بر ماهیت پدیده تکیه شده باشد و هم به کارکردهاى آن و احیاناً به غایت آن نیز توجهى شده باشد. مزیت تعریف ترکیبى این است که اولاً سعى مىکند از مزایاى هر یک از آن تعاریف بهرهمند شود و ثانیاً عیبهاى هر یک را با استفاده از دیگرى برطرف نماید. بهعنوان مثال، اگر تعاریف کارکردى دین بیش از حد فراگیر و در بر گیرندهاند، مىتوان با مقید کردن آنها به پارهاى ویژگىهایى که در تعریف ذاتى بهکار مىرود، از شمول بیش از حد آن کاست؛ یا اگر تعریف ذاتى با ابهام روبهروست، مىتوان با اشاره به پارهاى کارکردهاى مرتبط با آن تعریف ذاتى، ابهام مورد اشاره را برطرف نمود. بر این اساس مىتوان تعریف زیر را درباره دین عرضه کرد: «دین عبارت است از مجموعهاى از معارف قدسى که براثر ارتباط انسان با امر مقدس پدید مىآید، به نحوى که این ارتباط موجب برانگیخته شدن حالت رغبت و رهبت، خوف و شوق، طمأنینه و غلبه برترس از مرگ و مانند آن در انسان مىگردد». در این تعریف هم به ماهیت دین اشاره شده است و هم به آثار و کارکردهاى آن؛ نه ابهام تعاریف ذاتى را دارد و نه شمول بیش از حد تعاریف کارکردى را.
3. «احترام» یکى از ویژگىهاى امر مقدس است؛ اما تنها مشخصه آن نیست. امر مقدس به دلیل تعالى و فوق طبیعى بودن، هم مهیب است و هم جذاب؛ یعنى همزمان واجد دو وصف به ظاهر متضاد عظمت و زیبایى(جلال و جمال) است. این ویژگىها در انسان حالتهاى متضادى برمىانگیزند: خوف و رجا، بیم و امید، بعد و قرب و مانند آن. تعالى امر مقدس احترامانگیز است؛ مهابت آن خشیتآور و جذبه آن شوقانگیز و دلربا. مجموعه آن اوصاف به اضافه این حالات در انسان است که نشانگر امر مقدس و ابهامزداى از آن است. صرف احترام این چنین نیست.
4. اینکه مىگویند: «دربسیارى از نظامهاى مذهبى، اعیان و موجودهاى مذهبى همیشه احترامبرانگیز نیستند. حتى در یک محیط کاتولیکى، مانند ایتالیا، قدیسى را...» سخن درستى به نظر نمىرسد؛ زیرا هر امر دینى به نحوى با امر مقدس پیوند مىخورد و نمىتوان گفت که امور دینى احترامبرانگیز نیستند. چگونه مىتوان پذیرفت که امرى مقدس یا مربوط به مقدس (که در این صورت خود نیز کسب قداست مىکند) باشد، اما احترام برانگیز نباشد. اگر قدیسى را از مقامش عزل مىکنند و احترام سابق را براى وى پاس نمىدارند، دقیقاً در همین چارچوب قابل فهم است. دلیل عزل وى آن است که نتوانسته است پاسخگوى اقتضائات آن مقام قدیسى باشد و شایستگى آن احترام ویژه دینى را ندارد و از امرقدسى دور است؛ پس احترام وى نیز کمتر است. دلیلى ندارد اگر کسى یا چیزى یک زمانى متعلق به امر قدسى بود و در نتیجه محترم به حساب مىآمد، همواره چنین باقى بماند. بستگى دارد به اینکه آیا هنوز هم واجد شرایط آن ارتباط خاص با امر قدسى هست تا شایسته چنان احترامى باشد یا نه.
5. تلاش مخالفان مفهوم «مقدس» بهعنوان کانون دین در یافتن نمونههاى خلاف، چندان ناموفق بوده که تنها یک نمونه از اقوام افریقاى غربى را ذکر مىکنند که گویا میان امر مقدس و نامقدس تفکیک قائل نیستند و این بهترین دلیل براى اعتبار آن رأى است؛ زیرا در امور انسانى و اجتماعى همواره براى هر تعریف و قاعده کلى استثنائات متعدد وجود دارد. اگر براى مفهوم «مقدس» به عنوان جوهره دین فقط یک استثناى کوچک در میان یکى از اقوام دورافتاده افریقاى غربى یافتهاند، روشن مىشود که بقیه ملل بزرگ جهان تمایز میان مقدس و نامقدس را شناخته و به آن پایبندند.(1)
پى نوشت:
1) پایبندى نه به معناى دیندارى؛ بلکه به معناى پذیرش مفهوم «مقدس» بهعنوان شاخصه اصلى دین.
انتخاب، 10/5/80