آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

در بین علماى مشروطه‏طلب و علماى مخالف مشروطه، در مفهوم و کارکرد آزادى تفاوت چندانى وجود ندارد. آنان آزادى را در چارچوب درک سنتى از اسلام و منحصر به دو اصل رهایى از استبداد قدرت‏هاى داخلى و رهایى از سلطه خارجى مى‏دانستند. از نظر تاریخ دموکراسى، دیدگاه آنان، هم غیرتاریخى و هم غیردموکراتیک بود. آقاى عبدالرسول کاشانى یکى از معدود علمایى است که آزادى را نزدیک به مفهوم دموکراتیک آن مطرح کرده است.

متن

در تحلیل مواضع علماى دینى عصر مشروطیت درباره آزادى، بسیارى از مورخان و پژوهشگران، آنان را به اعتبار موافقت و مخالفت با مشروطیت، به دو گروه اصلى آزادى‏خواه و استبدادگرا تقسیم کرده‏اند و امثال شیخ فضل‏اللَّه را در گروه استبدادگرا و سید محمد طباطبایى و سید عبداللَّه بهبهانى و مراجع دینى مشروطه‏طلب نجف را در گروه آزادى‏خواه قرار داده‏اند. ولى محدود کردن و منحصر دانستن نسبت علماى دینى با اصل آزادى به موافقت یا مخالفت آنان با نظام سیاسى مشروطیت، خالى از ساده‏اندیشى نخواهد بود. این شیوه تحلیل که نتیجه و نشانه نوعى بدخوانى و بدفهمى از تاریخ است، از توضیح ناهم‏خوانى‏هاى موجود ناتوان مانده است؛ ناهم‏خوانى‏هاى موجود میان مفهوم و مصادیق آزادى در تلقى بسیارى از علماى دینى مشروطه‏طلب، با واقعیت مفهوم و مصادیق آزادى در چارچوب دموکراتیک به شیوه پذیرفته‏شده آن در فلسفه سیاسى و جوامع غربى و نیز واقعیت برخى تمایلات هرچند محدود ضد استبداى بعضى از علماى مخالف مشروطیت.
بسیارى از علماى مشروطه‏طلب، به‏رغم موافقت با مشروطیت، نتوانستند چندان از چارچوب مفهوم سنتى آزادى فراتر روند. در واقع میان ماهیت آزادى‏خواهى غالب علماى مشروطه‏طلب با تلقى سنتى بعضى از علماى مخالف مشروطه، تفاوت اصولى و عمده‏اى وجود نداشت. در تلقى سنتى آزادى‏خواهان عصر مشروطیت، مفهوم رایج آزادى و مصادیق آن، به‏طور عمده محدود بود به دو اصل ضرورت رهایى از ظلم و استبداد حکومت‏هاى داخلى و ضرورت رهایى از سلطه‏جویى‏هاى قدرت‏هاى خارجى با هدف حفظ بیضه اسلام و مصالح مسلمین. این تلقى سنتى از آزادى، با تجربه تاریخى ایرانیان پیوند تنگاتنگى داشت. حتى در میان بسیارى از علماى مشروطه طلب، مفهوم «ملت» همچنان در چارچوب سنتى آن و به مفهوم «پیروان شریعت» به کار رفت و مفهوم جدید ملت و حقوق و آزادى‏هاى شهروندى در یک جامعه مدنى و دموکراتیک، چندان معنا و جایگاهى نیافت؛ همچنان که تلاش آنان براى رهایى از نفوذ و سلطه قدرت‏هاى خارجى در ایران از چارچوب مفهوم دینى چندان فراتر نرفت. در واقع واکنش آزادى‏خواهانه علما در برابر قدرت‏هاى خارجى و تلقى آنان در لزوم تلاش براى جلوگیرى و رهایى از نفوذ قدرت‏هاى خارجى، نشان‏دهنده مبارزه براى دفاع از حقوق شهروندى ملت در مفهوم جدید سیاسى آن در برابر استعمار به مفهوم پدیده‏اى ضد بشرى نبود؛ بلکه بر شالوده ضرورت دفاع از اسلام و امت اسلامى در برابر کفار خارجى قرار داشت. نه قرائت سنتى از دین قادر به پذیرش آزادى در مفهوم جدید آن بود و نه آزادى در مفهوم جدید آن مى‏توانست درچارچوب قرائت‏هاى سنتى از دین به‏کار گرفته شود.
افزون بر عدم آگاهى کافى بسیارى از علماى مشروطه‏طلب از ماهیت واقعى مفهوم و کارکردهاى اصل آزادى در یک چارچوب دموکراتیک و نیز برخى تضادهاى میان آن مفهوم و کارکردها با بعضى از قوانین و احکام شرعى، اقدام مصلحت‏اندیشانه گروهى از روشنفکران آزادى‏خواه، چون میرزا یوسف‏خان مستشارالدوله و میرزا ملکم‏خان و هم‏اندیشان آنان، در تقلیل برخى از مفاهیم و تلاش براى انطباق آنها با احکام شرعى و قرائت‏هاى سنتى از دین، یکى از علل مهمى بود که به بدفهمى بسیارى از علماى مشروطه‏طلب از مشروطیت و اصولى چون اصل آزادى در مفهوم دموکراتیک آن کمک کرد. برخى افراطى‏گرى‏هاى گروهى از مشروطه‏طلبان و نیز سوء استفاده آنان از آزادى که به ایجاد نوعى بدبینى، ترس و سرخوردگى از مشروطیت و آزادى در میان بسیارى از مردم و گروهى از علما انجامید، از جمله علل و عوامل مهمى بود که فرصت تاریخى براى معرفى صحیح واقعیت مفاهیمى چون آزادى‏هاى دموکراتیک را در جامعه ایران سلب کرد. در چنین شرایطى، گروهى دیگر از آنان به مخالفت با اصل آزادى در نظام مشروطیت و گروهى دیگر از آنان به حمایت از آن برخاستند. علماى مخالف مشروطیت و اصل آزادى در چنان نظامى به اعتبار نسبت آنان با استبداد به دو گروه تقسیم شده بودند: نخست، علماى استبداگرا که مخالفت آنان با اصل آزادى، نتیجه و نشانه منفعت‏طلبى شخصى، تحجر فکرى و پیوند منافع آنان با نظام سیاسى سلطنت استبدادى مطلقه بود. گروه دوم کسانى بودند که هرچند از برخى شائبه‏هاى نزدیکى با حکومت استبدادى قاجاریه و تحجر فکرى و انگیزه‏هاى شخصى خالى نبودند، اما تا حدود زیادى از انگیزه‏هاى دینى و دلایل ایدئولوژیک پیروى مى‏کردند. شیخ فضل‏اللَّه و برخى از هم‏اندیشان روحانى وى نماینده گروه اخیر بودند. در اندیشه سیاسى شیخ فضل‏اللَّه، نیاز مردم و جامعه ایران به وضع اصول و قوانین در وظایف دربارى و معاملات دیوانى پذیرفته شده بود و وجود مجلس شوراى ملى براى وضع قوانینى که پادشاه و هیأت سلطنت را محدود کند و راه ظلم و تعدى و تطاول را مسدود نماید به رسمیت شناخته شده بود. در واقع شیخ نشان داد که براى پذیرش بعضى اصلاحات و آزادى‏خواهى‏هاى محدود در چارچوب سنتى آن تا حدودى آمادگى دارد. در تلقى او و همفکرانش، آزادى در نظام مشروطیت تنها هنگامى مشروعیت داشت که در چارچوب تلقى و قرائت سنتى آنان از دین به کار گرفته شود؛ در حالى که آزادى در مفهوم جدید خود نه به چنین کاربردى تن مى‏داد و نه در صورت تن دادن به آن مى‏توانست مفهوم واقعى و اولیه خود را حفظ کند. به عبارت دیگر، مشروعه شدن مشروطه و تن دادن مفهوم جدید آزادى به چارچوب مورد ادعا و مطلوب شیخ فضل‏اللَّه، موضوعى بود که از نظر دموکراسى نه ممکن بود و نه مطلوب.
بسیارى از مورخان براى اثبات مخالفت شیخ فضل‏اللَّه با کلیت آزادى، به سخن او درباره ملعونه خواندن آزادى و کفر بودن آن استناد کرده‏اند؛ در حالى که دقت در مکتوبات و رساله‏هاى او نشان مى‏دهد که در میان این گروه از علما، آن مفهومى از آزادى ملعونه و کفر معرفى شده است که به موجب آن، نوشتن اکاذیب و اباطیل و مفتریات و شنایع، از طعن و طنز به اسلام و سبّ و شتم علماى اعلام و تشییع فواحش و منکرات براى مسلمانان و کشیدن تصویر علماى راشدین به صور سباع و درندگان و فحش آزاد شود. او در مذاکراتش با آقا سید عبداللَّه بهبهانى و آقا سید محمد طباطبایى مى‏گوید: «... اما فقط در آزادى زبان یک چیز است که فقط و فقط در خیر عمومْ اگر کسى چیزى به خاطرش مى‏رسد بگوید، لاغیر؛ اما نه تا اندازه‏اى باید آزاد باشد که بتواند توهین از کسى بکند. مراد از «خیر»، عموم ثروت است و رفتن در راه ترقى است و پیدا کردن معدن است؛ بستن سدهاى عدیده است و ترقیات دولت و ملت. آیا گفته‏اند کسى که داراى این آزادى است باید توهین از مردمان محترم بکند؟ آیا گفته‏اند انقلاب و آشوب و فتنه در مملکت حادث کند و باز پى اجابت باشد؟ براى دولت خارج کار کند؟...».
این‏که شیخ فضل‏اللَّه و بعضى از هم‏اندیشان وى مخالفت خود را با اصل آزادى بر شالوده مخالفت با حریت مطلقه قرار دادند، به‏خوبى نشان مى‏دهد که در اندیشه و مواضع آنان، برخى آزادى‏ها، هرچند محدود در چارچوب تلقى سنتى از آزادى، به رسمیت شناخته شده بود. همچنین نمى‏توان از این واقعیت چشم پوشید که بخشى از درک شیخ فضل‏اللَّه درباره وجود برخى تضادهاى ماهوى میان دموکراسى غربى و آزادى‏هاى دموکراتیک با آن نوع قرائتى که وى از اسلام در اختیار داشت، هم از توجیه شرعى برخوردار بود و هم با واقعیت انطباق داشت. وانگهى، بخشى از مخالفت شیخ فضل‏اللَّه نورى با مشروطیت و اصل آزادى در یک چنان نظامى را مى‏توان تا حدودى نتیجه و واکنش وى در برابر برخى از تندروى‏هایى دانست که به نام آزادى صورت مى‏گرفت؛ همچنان که میرزا مهدى قلى هدایت که خود یکى از مشروطه‏طلبان و از مخالفان سرسخت شیخ فضل‏اللَّه بود، از این انتقاد بازنایستاد که: «متنفذین مجلس، زبان را آزاد مى‏خواستند، ولو یاوه گویى و هرزه درآیى؛ و این مصلحت نبود». تأسف و انتقاد روشنگرانه احتشام السلطنه، یکى از رجال سیاسى منورالفکر عصر قاجاریه و مشروطیت، از عملکرد افراطى عده‏اى از آزادى‏خواهان عصر مشروطیت خواندنى است. وى در این باره چنین نوشته است: «بدبختانه بعضى از وکلا که در رأسشان تقى‏زاده و حاجى میرزا ابراهیم آذربایجانى قرار گرفته بودند، اصطلاح انقلاب کبیر فرانسه از زبانشان نمى‏افتاد و عاشق گیوتین و دادگاه‏هاى انقلاب بودند که ظرف یک ساعت اعدام شاه و درباریان و جمیع وزرا و امراى حال و گذشته را صادر نماید. یکى مى‏خواست روبسپیر بشود و دیگرى خود را جانشین مارا مى‏دانست و دیگرى دانتون شده بود».
در برابر تلقى و مواضع شیخ فضل‏اللَّه و همفکرانش درباره آزادى، علماى دینى مشروطه‏طلب هیچ منافاتى میان اصل آزادى در یک نظام مشروطه با اسلام نمى‏یافتند، یا وجود برخى تضادهاى میان آن دو را ناچیز و قابل اغماض مى‏پنداشتند و از این‏رو به حمایت از مشروطیت و اصولى چون آزادى برخاستند. میان علماى دینى مشروطه‏طلب با علمایى چون شیخ فضل‏اللَّه نورى هیچ اختلافى درباره لزوم انطباق مشروطیت و آزادى با اسلام وجود نداشت. تلقى متضاد هر یک از دو گروه درباره اسلامى بودن یا اسلامى نبودن مشروطیت و آزادى‏خواهى به وجود آمده در ایران، یکى از مهم‏ترین عللى بود که به اختلاف مواضع علما درباره مشروطیت و آزادى انجامید. محمداسماعیل غروى محلاتى، یکى از علماى برجسته مشروطه‏طلب، معتقد بود که آزادى در نظام مشروطیت به معناى آزادى از سلطه استبداد مطلقه سلطنت است، نه آزادى از بندگى‏خدا. بلکه او معتقد بود که فایده قانون مشروطیت در ایران، حفظ بیضه اسلام و خلاصى از قید رقیّت کفار است. او آزادى قلم و اندیشه را چنین تعریف مى‏کند: «افکار عمومى عقلا و اقوال و اقلام آنها آزاد است که هرچه را صلاح نوع بدانند و یا وجودش را مضّر به نوع بفهمند، از روى بى‏غرضى محض و ارشاد و به توسط جراید که بلاغ ملت و منبّه آنهاست یا به نحو دیگر ارائه کنند». به این ترتیب، معلوم مى‏شود که میان تلقى محلاتى از آزادى و مفهوم آزادى در یک نظام مشروطه و دموکرات پیوند چندان نزدیکى وجود ندارد و محدود کردن آزادى قلم و اندیشه به آزادى‏هاى سیاسى در برابر حکومت، با آزادى‏هاى همه‏سویه و فراگیر در زمینه‏هایى چون آزادى عقاید و آزادى دینى در یک نظام دموکراتیک منطبق نیست.
علامه نایینى، یکى از علماى مشروطه‏طلب نیز تلقى مشابهى از آزادى دارد. دکتر عبدالهادى حائرى در کتاب تشیع و مشروطیت در ایران به‏شایستگى در نقد سخنان نایینى نوشته است: «سخنان وى از دیدگاه تاریخ دموکراسى، هم غیرتاریخى است و هم غیردموکراتیک. غیرتاریخى است زیرا یکى از پرآوازه‏ترین انقلاب‏هاى جهان که در راه آزادى سخت جنگید، همانا انقلاب بورژوازى فرانسه در اواخر سده 18 میلادى بود و همان انقلاب بود که هدف عمده و اصلى آن پایان دادن به حکومت و اختیارهاى مذهب بود؛ و غیردموکراتیک است زیرا در یک رژیم مشروطه واقعى هر کسى باید از آزادى مذهبى برخوردار و در داشتن یا نداشتن مذهب نیز آزاد باشد... با توجه به این‏که نایینى در معناى مشروطه تحت تأثیر سخنان گمراه‏کننده نوگرایان دنیاى اسلام قرار گرفته بود، چنین به نظر مى‏رسد که وى تفاوت‏هاى بنیادین و اجتناب‏ناپذیر میان اسلام و دموکراسى را از دیده دور داشته...».
برخى تنگ‏اندیشى‏هاى گروهى از علماى دینى مشروطه‏طلب و بعضى از منورالفکران عصر مشروطیت ایران که در واقع دو صورت متفاوت از یک فرهنگ مشترک استبداد فکرى را نشان مى‏دهد، تقریباً کارکردهاى یکسان و مشابهى در محدود کردن برخى آزادى‏هاى فردى و اجتماعى در ایران داشت. تنها تفاوت تنگ‏اندیشى دین‏مدارانه و تنگ‏اندیشى منورالفکرانه، در شکل و ابزارهاى اِعمال آن بود. شواهد و نمونه‏هاى فراوان(1) در این خصوص نشان مى‏دهد که هرگونه مبالغه در آزادى‏خواهى علماى مشروطه‏طلب و روشنفکران، خالى از ساده‏اندیشى و بدفهمى تاریخى نیست. بنابراین، به‏رغم آزادى‏هاى نسبى به وجود آمده در عصر مشروطیت ایران، آزادى و آزادى‏خواهى نتوانست بر عرصه‏اى همه‏سویه و فراگیر، به‏ویژه در زمینه احترام به آزادى اندیشه و به رسمیت شناختن حقوق مخالفان فکرى، پاى نهد. تنها تعداد محدودى از علما و روشنفکران بودند که به طور نسبى و در مقایسه با هم‏مسلکان خود توانستند فراتر از وضع موجود و جریان غالب، با دست یافتن به سطح بالاترى از مفهوم آزادى به عرصه گسترده‏ترى از قلمرو آزادى‏خواهى پاى نهند.
ملا عبدالرسول کاشانى، از علماى مشروطه‏خواه و اصلاح طلب دینى، مهم‏ترین روحانى آزادى‏خواهى بود که فراتر از چارچوب سنتى آزادى و نزدیک به واقعیت مفهوم جدید آزادى در یک نظام دموکراتیک، به‏ویژه در زمینه آزادى اندیشه و آزادى عقاید مذهبى، به شیوه‏اى نسبتاً دقیق سخن گفته است. کاشانى با به رسمیت شناختن آزادى‏هاى قلم، بیان، شغل، تجارت، صنعت، اندیشه و امتیازات دینى، آزادى را لازمه انسان بودن و مرز میان انسان و حیوان شمرده است و با محدود کردن آزادى یک شخص به رعایت آزادى اشخاص دیگر از طریق قانون، میان آزادى و خودسرى تفاوت قائل شده است. او این مدعاى خود را مستند به روایاتى چون «الناس مسلطون على اموالهم و انفسهم» و برگرفته از قواعدى چون «لا ضرر و لا ضرار» دانسته است. کاشانى درباره چگونگى نسبت ایمان مذهبى و آزادى در اسلام و جامعه‏اسلامى معتقد است که هیچ کس حق ندارد کسى را برخلاف عقیده‏اش، حتى اگر عقیده‏اش از نگاه جامعه اسلامى و متولیان دینى عقیده‏اى باطل باشد، جز با شیوه استدلال و نصیحت، به حق دعوت کند و چنانچه شخص مخالف، گرایشى به آنچه از نظر دعوت‏کننده، حق نامیده مى‏شود پیدا نکرد، کسى اجازه تعرض به او را ندارد. اهمیت دیدگاه کاشانى از آن جهت است که وى به شیوه‏اى از آزادى سخن گفته است که هم تا حدود زیادى به آن نوع قرائتى که وى از اسلام ارائه کرده است سازگار بوده و هم پیوند نسبتاً نزدیکى با مفهوم واقعى آزادى‏هاى دموکراتیک دارد.
اشاره‏
مقاله حاضر براى ما به‏ویژه از آن روى اهمیت دارد که یک تجربه نظرى و عملى درباره مسأله بغرنج آزادى فراروى ما مى‏نهد. نویسنده، در نقطه مقابل تحلیل‏هاى روشنفکرى سده اخیر، با نگرشى منصفانه‏تر به بررسى مواضع عالمان و روشنفکران عصر مشروطه پرداخته و نشان داده است که نه علماى بزرگ مشروطه را مى‏توان استبدادگرا و آزادى‏ستیز خواند و نه روشنفکران مشروطه را مى‏توان آزادى‏خواه‏تر از علما پنداشت. البته مقاله حاضر در اصل به دنبال نشان دادن این نکته است که در عصر مشروطه، مفهوم آزادى و نظایر آن از سوى اکثر موافقان و مخالفان به‏درستى درک نشده بود و آنچه در معنا و کارکرد آزادى گفته‏اند، با آزادى در نظام‏هاى دموکراتیک غربى پیوند چندان نزدیکى ندارد. ادعاى نویسنده در جدایى و بیگانگى اندیشه آزادى در بین علماى مشروطه با مفهوم آن در مدرنیته غربى چندان بیراهه و به‏دور از حقیقت نیست؛ اما ریشه‏یابى و تحلیل نویسنده از این موضوع، گاه از جاده صواب خارج شده است و با واقعیت فرهنگى و اجتماعى جامعه ایران سخت بیگانه مى‏نماید. در این‏جا به نمونه‏هایى از این قبیل اشاره مى‏شود:
1. نویسنده محترم درستى اندیشه آزادى در غرب را مسلم گرفته و در قیاس با آن، دیدگاه علماى اسلامى را ناصواب و ناشى از ناآگاهى نسبت به مفهوم آزادى در جوامع دموکراتیک مى‏داند؛ در حالى که از آثار علماى مشروطه، به‏ویژه شخصیت‏هایى چون شیخ فضل‏اللَّه نورى، به‏خوبى برمى‏آید که آنان اگر به تمام وجوه فرهنگ مادى غرب آشنا نبودند، از بنیادها و بن‏مایه‏هاى غیر دینى و ضد دینى آن آگاهى داشتند و به‏نیکى مى‏دیدند که آزادى در مفهوم غربى آن، با حضور و گسترش دین و معنویت در ساختار و سویه نظام اجتماعى در تنافى است و ایجاد یک نظام سکولار را تمهید مى‏کند. آنان برخلاف روشنفکران وابسته یا خودباخته که فرهنگ ایرانیّت و اسلامیّت را مانع ترقى و توسعه مى‏دانستند، بر این باور بودند که نجات و حیات مادى و معنوى کشور ایران تنها در سایه ایرانیت و اسلامیت ممکن مى‏شود و رشد مدرنیزاسیون غربى، هم دین و فرهنگ را از ایران و ا یرانى مى‏گیرد و هم او را از رسیدن به ترقى و توسعه مادى محروم مى‏کند؛ تجربه‏اى که با ظهور رضاشاه و حمایت بى‏دریغ روشنفکران از مدرن‏سازى او به وقوع پیوست و نتیجه‏اى جز وابستگى، بى‏هویتى و غارت سرمایه‏هاى ملى به دست استعمار و سرمایه‏دارى غرب به دنبال نداشت.
2. چنان‏که نویسنده نیز به‏خوبى تأکید کرده است، هیچ‏یک از علماى مشروطه با آزادى در مقابل استبداد داخلى و استعمار خارجى مخالفت نداشتند؛ بلکه با جان و مال از آن حمایت مى‏کردند. آزادى قلم و بیان در مقابل قدرت و دولت براى به‏سازى کشور و جلوگیرى از خودکامگى، از آرمان‏هاى عالمان دینى مشروطه بود که در گفتار و کردار بدان پاى‏بند ماندند. آزادى در شغل، آموزش، تجارت و صنعت نیز چیزى نبود که با مخالفت علما روبه‏رو شود. ظاهراً بزرگ‏ترین نقطه اختلاف میان عالمان (موافقان و مخالفان مشروطه) و روشنفکران، در خصوص آزادى اندیشه و اعتقادات دینى بود.
آزادى در اعتقادات دینى نیز در آن دوران به دو شکل متفاوت تعبیر و تجلى مى‏یافت: یکى بیان عقاید و اندیشه‏هاى غیر دینى و ضد دینى در قالب‏هاى علمى و فلسفى؛ و دیگرى اهانت به مقدسات و تمسخر عقاید و شخصیت‏هاى دینى و مذهبى بود. با توجه به شرایط حاکم بر عصر مشروطیت، بیشترین حساسیت شیخ فضل‏اللَّه و دیگر عالمان دینى، بر آزادى طعن و طنز به اسلام و سبّ و شتم علماى اعلام و تشییع فواحش و منکرات براى مسلمانان بود؛ یعنى دقیقاً همان چیزى که قلم‏به‏دستان خودباخته سعى در گسترش و ترویج آن داشتند و با الگوگیرى از نویسندگان عصر روشنگرى در قرن هجدهم و نوزدهم اروپا، مانند روسو و ولتر، هرگونه مانع و محدودیتى در این راه را مخالفت با آزادى و ترویج استبداد نام مى‏نهادند. به نظر مى‏رسد که نویسنده با همه تلاش خود نتوانسته است رگه‏هاى اختلاف و نزاع را به‏درستى نشان دهد تا معلوم گردد که حقیقتاً عالمان مشروطه با روشنکفران غرب‏گرا در چه مواضعى سر ناسازگارى داشتند.
3. از کاستى‏هاى مقاله حاضر، عدم توجه به مبانى آزادى و دموکراسى در غرب جدید و تفاوت بنیادین آن با نگرش اسلامى یا شرقى است. آزادى در این نگاه، برخاسته از انسان‏شناسى مادى است که حیات انسانى را محدود به جنبه‏هاى جسمانى و دنیوى دانسته، اخلاق و معنویت را بى‏پایه و تنها تابع منافع و سود شخصى تعریف مى‏کند و هیچ آرمان و معیارى را مطلق و ثابت نمى‏داند و همه حقایق را نسبى و شخصى تفسیر مى‏نماید. بدیهى است که آزادى در این نظام فکرى با آزادى در مکاتب الهى فرسنگ‏ها فاصله دارد و نباید آنها را با یکدیگر قیاس کرد.
4. نکته دیگرى که باید بر آن انگشت نهاد، عدم توجه نویسنده به شرایط ویژه ایران در آن عصر و بى‏توجهى به تاریخچه مفهوم و کارکردهاى آزادى در غرب است. اشتباه نویسنده آن است که با آخرین تعریف و تلقى از آزادى در غرب، به تحلیل اندیشه علماى مشروطه نشسته است؛ حال آن‏که نه مفهوم آزادى غربى در آن دوره به وسعت امروزین مطرح بود و نه شرایط سیاسى و اجتماعى مشروطه اقتضاى چنین مباحثى را داشت.
مردم و رهبران مشروطه در آن زمان عمدتاً با دو مسأله مهم، یعنى استبداد داخلى و استعمار خارجى مواجه بودند و افکار مشروطیت و آزادى‏خواهى تنها در این جهت براى آنان معنا و مفهوم داشت. آنچه را برخى روشنفکران با استفاده از این فضا در باب آزادى مطرح مى‏ساختند و خواهان برپایى انقلاب کبیر فرانسه در ایران بودند، باید به حساب بیگانه‏گرایى و ناآشنایى آنان با فرهنگ ایران و ایرانیان گذاشت.
5 . اما آنچه هنوز پس از گذشت یک سده به صورت یک مسأله نظرى و یک نیاز عینى و جدى در جامعه ایران رخ مى‏نماید، ابهام و سردرگمى در تعریف‏ها و تلقى‏ها نسبت به مقوله آزادى و دموکراسى است. هرچند امروزه عالمان و اندیشمندان مسلمان با روشنفکران به همزبانى بیشترى رسیده‏اند و واژه‏ها و تفاوت معانى آنها بیشتر و بهتر فهم مى‏گردد، ولى باید انصاف داد که اندیشه سیاسى ما در مقابل فرهنگ غرب هنوز به ادبیات شفاف و کارآمدى دست نیافته و از تبیین مبانى و مفاهیم و ارائه راهکارهاى عملى در این حوزه ناتوان مانده است. این مهم، همت والاى عالمان دینى و متفکران مسلمان را طلب مى‏کند.
پى نوشت:
1) نویسنده در اینجا به شواهد جالبى از فشارها و تنگ‏نظرى‏هاى روشنفکران و علماى آزادى‏خواه علیه شیخ فضل‏اللَّه و همفکرانش اشاره کرده است. رک. : نگاه نو، ص 35.
نگاه نو، دوره جدید، ش 5

تبلیغات