پایان یک پروژه
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
دکتر حسین بشیریه در این گفتوگو اظهار مىدارد که جمهورى اسلامى با طى دو دوره دموکراسى انقلابى و دموکراسى صورى، اکنون وارد دوره شبهدموکراسى شده است و رسیدن به دموکراسى واقعى در گرو تغییر ساختارهاى حقوقى و سیاسى است.متن
جمهورى اسلامى تاکنون سه مرحله را پشت سر گذاشته است. حکومت دوران اولیه انقلاب از سال 1357 تا 1367 که یک دوران بسیجگرایانه پوپولیستى و کاریزماتیک بود که باید آن را از نوع دموکراسىهاى انقلابى محسوب کرد و با حکومتهاى دموکراتیک تثبیتشده، نسبتى نداشت. از سال 1368 تا سال 1376 نیز ساختار حکومتى کشور ما، یک دموکراسى صورى است؛ چراکه برخى نهادها و رویههاى دموکراتیک مثل پارلمان در آن رایج است. در این نوع دموکراسى، نمایى از نهادهاى دموکراتیک وجود دارد؛ امّا در پشت این نما اریستوکراسى قدرت قرار دارد که همه ابواب قدرت را کموبیش کنترل مىکند و مىبندد. در سال 1376 اتفاقى که افتاد این بود که قدرت سنتى در ایران به دلایلى از حفظ وحدت خود باز ماند و نتوانست مانع گسترش نیروهاى مخالف شود و در نتیجه دچار نوعى بحران شد و در واقع چیزى که اتفاق افتاد این بود که کشور از یک دموکراسى صورى به شبه دموکراسى گذر کرد.
شبه دموکراسى فرایندى است که در آن اریستوکراسى سنّتى قدرت فائقه گذشته را ندارد و حداقل اینکه دیگر نمىتواند همه مراجع اقتدار را تصرف کند. در این وضعیت، بعضى از مراجع اقتدار، مثل ریاست جمهورى و پارلمان بهدست بعضى از گروههاى سیاسى معارض مىافتد و یک الیگارشى سیاسى جدید شکل مىگیرد. با وجود این، کارکرد آقاى خاتمى به عنوان رئیس جمهورى و دولت ایشان بیش از حدّ انتظار بوده است و در عین حال اگر دولت و مردم بخواهند، مىتوان برخى از تنگناها را که بر سر راه است برداشت. کشور ما استعداد گسترش دموکراسى را دارد؛ ولى همیشه در ساختار قدرت سیاسى و اجتماعى و ساختار حقوقى آن دشوارىهایى وجود داشته است.
دوم خرداد این پتانسیل را دارد که یا دیوارههاى نظام حقوقى را بشکند تا جنبش بتواند پر و بال بگیرد و یا اینکه در چارچوب همین نظام حقوقى فعالیت کند و برخى خواستههایش را پیش ببرد و البته ظرفیتهاى فراوانى وجود دارد؛ مسائلى چون بیکارى و مقوله جوانان، تورم و غیره وجود دارد، امّا براى پیشبرد پروژه دوم خرداد به عنوان یک طرح سیاسى، دیگر ظرفیتى باقى نمانده است.
اشاره
1. در این تحلیل، دوره اولیه بعد از انقلاب بر اساس مدلى تحلیل شده است که سیطره کاریزماتیک رهبرى، نوعى مشارکت تودهوار را ایجاد مىکند و قدرت بسیج اجتماعى نیروهاى موافق در حدّى است که مانع از آن است که مخالفان به دنبال عرض اندام باشند. در چارچوب این تحلیل، مسائلى چون آزادى و دموکراسى، در سایه سیطره کاریزماتیک رهبر رنگ مىبازد و آنچه تعیین نقش مىکند، دو عامل «رهبر» و «مردم» در یک رابطه غیردموکراتیک و صرفاً تودهاى و بسیجگراست. در اینکه قوّت و قدرت نفوذ رهبرى انقلاب از توان بسیج فوقالعاده نیروهاى انقلاب برخوردار است و توان بهراهاندازى تودهها را در جهت آرمان انقلابى داراست، تردیدى نیست؛ امّا این نکته را نیز باید مدّنظر داشت که در سالهاى اولیه بعد از انقلاب، شعارهاى مردمسالارى و دموکراتیک در سطح جامعه ما از جاذبه بالایى برخوردار بود و حجم مطبوعات منتشره از طرف مخالفان و تلاشهاى سیاسى گروههاى معارض بیانگر همین امر است. این وضعیت خصوصاً در سه سال اوّل بعد از پیروزى انقلاب به روشنى به چشم مىخورد. علاوه بر این نباید از نظر دور داشت که قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران محصول همین دوران است که هم اصلِ وضع قانون اساسى و هم محتواى آن حکایت از آن دارد که مفاهیمى از قبیل آزادى، پارلمان و... که معمولاً در جوامع دموکراتیک مطرح است، در فضاى آن روز جامعه اسلامى و گفتمان آن دوران در حدّ چشمگیرى مطرح است.
2. این نکته را نیز نباید از ذهن دور داشت که آنچه در اینجا تحت عنوان «اریستوکراسى قدرت در دوره دوم بعد از پیروزى انقلاب» از آن یاد مىشود، با الیگارشى جدیدى که در دوره سوم در مراکز قدرت مىنشینند به لحاظ افراد تفاوت چندانى ندارد. بخش زیادى از مسؤولان دوره دوم، با تغییر ذائقه سیاسى در دوره جدید ایفاى نقش کردند و البته در این دوره شعارهاى جدیدترى مطرح شد؛ از این رو آنچه آقاى بشیریه از آن به «شبهدموکراسى دوران سوّم» یاد کردهاند، ادامه دموکراسى دوران دوم است و تفاوت جدّىاى در ساختار سیاسى کشور مشاهده نشده است. البته گفتمان سیاسى عمیقاً دچار تحوّل شده و این نیز کاملاً قابل توجه است؛ به دلیل اینکه نوع برنامهریزى سیاسى و فرهنگى با توجه به تجدید نسل نو و شکاف میان نسلها امرى کاملاً طبیعى است.
3. حال باید دید آرمان دموکراسى تا کجا با آرمان انقلاب اسلامى ما همراه است و آیا شالودهشکنى قانون اساسى ما در جهت برداشتن قدمهایى جدىتر به سمت دموکراسى تمامعیار، آرمانى است که ملّت و رهبران انقلابى ما خواهان آن بودهاند؟ بىتردید همنهادى میان اسلامیت با جمهوریت و دموکراسى اجازه هر نوع چارچوبشکنى را به ما نمىدهد
جامعه مدنى، ش 15
شبه دموکراسى فرایندى است که در آن اریستوکراسى سنّتى قدرت فائقه گذشته را ندارد و حداقل اینکه دیگر نمىتواند همه مراجع اقتدار را تصرف کند. در این وضعیت، بعضى از مراجع اقتدار، مثل ریاست جمهورى و پارلمان بهدست بعضى از گروههاى سیاسى معارض مىافتد و یک الیگارشى سیاسى جدید شکل مىگیرد. با وجود این، کارکرد آقاى خاتمى به عنوان رئیس جمهورى و دولت ایشان بیش از حدّ انتظار بوده است و در عین حال اگر دولت و مردم بخواهند، مىتوان برخى از تنگناها را که بر سر راه است برداشت. کشور ما استعداد گسترش دموکراسى را دارد؛ ولى همیشه در ساختار قدرت سیاسى و اجتماعى و ساختار حقوقى آن دشوارىهایى وجود داشته است.
دوم خرداد این پتانسیل را دارد که یا دیوارههاى نظام حقوقى را بشکند تا جنبش بتواند پر و بال بگیرد و یا اینکه در چارچوب همین نظام حقوقى فعالیت کند و برخى خواستههایش را پیش ببرد و البته ظرفیتهاى فراوانى وجود دارد؛ مسائلى چون بیکارى و مقوله جوانان، تورم و غیره وجود دارد، امّا براى پیشبرد پروژه دوم خرداد به عنوان یک طرح سیاسى، دیگر ظرفیتى باقى نمانده است.
اشاره
1. در این تحلیل، دوره اولیه بعد از انقلاب بر اساس مدلى تحلیل شده است که سیطره کاریزماتیک رهبرى، نوعى مشارکت تودهوار را ایجاد مىکند و قدرت بسیج اجتماعى نیروهاى موافق در حدّى است که مانع از آن است که مخالفان به دنبال عرض اندام باشند. در چارچوب این تحلیل، مسائلى چون آزادى و دموکراسى، در سایه سیطره کاریزماتیک رهبر رنگ مىبازد و آنچه تعیین نقش مىکند، دو عامل «رهبر» و «مردم» در یک رابطه غیردموکراتیک و صرفاً تودهاى و بسیجگراست. در اینکه قوّت و قدرت نفوذ رهبرى انقلاب از توان بسیج فوقالعاده نیروهاى انقلاب برخوردار است و توان بهراهاندازى تودهها را در جهت آرمان انقلابى داراست، تردیدى نیست؛ امّا این نکته را نیز باید مدّنظر داشت که در سالهاى اولیه بعد از انقلاب، شعارهاى مردمسالارى و دموکراتیک در سطح جامعه ما از جاذبه بالایى برخوردار بود و حجم مطبوعات منتشره از طرف مخالفان و تلاشهاى سیاسى گروههاى معارض بیانگر همین امر است. این وضعیت خصوصاً در سه سال اوّل بعد از پیروزى انقلاب به روشنى به چشم مىخورد. علاوه بر این نباید از نظر دور داشت که قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران محصول همین دوران است که هم اصلِ وضع قانون اساسى و هم محتواى آن حکایت از آن دارد که مفاهیمى از قبیل آزادى، پارلمان و... که معمولاً در جوامع دموکراتیک مطرح است، در فضاى آن روز جامعه اسلامى و گفتمان آن دوران در حدّ چشمگیرى مطرح است.
2. این نکته را نیز نباید از ذهن دور داشت که آنچه در اینجا تحت عنوان «اریستوکراسى قدرت در دوره دوم بعد از پیروزى انقلاب» از آن یاد مىشود، با الیگارشى جدیدى که در دوره سوم در مراکز قدرت مىنشینند به لحاظ افراد تفاوت چندانى ندارد. بخش زیادى از مسؤولان دوره دوم، با تغییر ذائقه سیاسى در دوره جدید ایفاى نقش کردند و البته در این دوره شعارهاى جدیدترى مطرح شد؛ از این رو آنچه آقاى بشیریه از آن به «شبهدموکراسى دوران سوّم» یاد کردهاند، ادامه دموکراسى دوران دوم است و تفاوت جدّىاى در ساختار سیاسى کشور مشاهده نشده است. البته گفتمان سیاسى عمیقاً دچار تحوّل شده و این نیز کاملاً قابل توجه است؛ به دلیل اینکه نوع برنامهریزى سیاسى و فرهنگى با توجه به تجدید نسل نو و شکاف میان نسلها امرى کاملاً طبیعى است.
3. حال باید دید آرمان دموکراسى تا کجا با آرمان انقلاب اسلامى ما همراه است و آیا شالودهشکنى قانون اساسى ما در جهت برداشتن قدمهایى جدىتر به سمت دموکراسى تمامعیار، آرمانى است که ملّت و رهبران انقلابى ما خواهان آن بودهاند؟ بىتردید همنهادى میان اسلامیت با جمهوریت و دموکراسى اجازه هر نوع چارچوبشکنى را به ما نمىدهد
جامعه مدنى، ش 15