پیچیدگی واقعیت و سادگی تحلیلها
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده در این مقاله با اشاره به مطالب گفتهشده توسط دکتر سروش، نظرات وى را درباره تمامیتخواهى، دگراندیشى و گرایشات روشنفکرى مورد نقد قرار داده است. مصاحبه روزنامه ایران با دکتر سروش نقاط ابهام و تاریکى در خود داشت که شایسته پاسخگویى و نقد است. نقدنامه حاضر در دو قسمت مجزا ترتیب یافته است. در بخش نخست به برخى ملاحظات صورى و ساختارى سخنان دکتر سروش اشاره شده است و در قسمت دوم، ایرادهاى متدیک و معرفتى آن را مورد توجه قرار داده است.متن
الف) ملاحظات صورى و ساختارى
1. دکتر سروش در نقد تمامیتخواهان، سرگذشت یکسان و یکپارچهاى نداشته است. او زمانى زبان به انتقاد تمامیتخواهان گشود که شرایط جهانى و وضعیت عمومى داخل کشور به ضرر تمامیتخواهى بود. بر همین اساس، نقد برخى از شخصیتهاى علمى - فرهنگى نظیر دکتر سروش و مخملباف نسبت به اندیشه تمامیتخواهى، نقدى ابتکارى نیست.
دکتر سروش در نقد و حتى تصفیه دگراندیشان در زمانى که در بافت قدرت بود، اقدام عملى کرد؛ اما در دوران جدید به حمایت از دگراندیشان، البته به صورت لفظى و تنها در مورد برخى از ایشان برخاسته است.
2. دکتر سروش در مواجهه با شریعتى چهرههاى متعارضى از خود نشان داده است. یک بار اندیشه شریعتى را سفرهاى مىداند که هیچکس از آن بىبهره نخواهد بود؛ بار دیگر شریعتى را آغازگر قرائتهاى مختلف از دین معرفى مىکند و زمانى هم او را یک ایدئولوگ تمامیتخواه که راهش به دیکتاتورى مىانجامد قلمداد مىکند. مخاطبان جدى دکتر سروش در انتظارند که سخن و تحلیل نهایى ایشان را در مورد شریعتى بدانند.
3. دکتر سروش که خود را طرفدار گرایش دموکراتیک مىداند در نقد همه مخالفان و از جمله شریعتى، زبانى به شدت ایدئولوژیک به کار مىبرد. کمتر کسى است که چون سروش، کلام را به مثابه گرزى آتشین بر فرق مخالفان تئوریک و غیرتئوریک خود بکوبد. زبان سروش، زبان داناى کل است. اما نه مشرب و تمایلات عرفانى از این زبان را تصدیق و تأیید مىکند و نه التزام به عقل نسبىنگر کانتى را.
ب) ملاحظات متدیک و معرفتى
1. دکتر سروش گرایشات روشنفکرى دینى را در سه نحله خلاصه کرده است: گرایش سنتى، گرایش ایدئولوژیک، گرایش دموکراتیک.
در آغاز نقد مضمونى این تقسیمبندى باید متذکر شد که ایشان مبناى واحدى را در دستهبندى خود مراعات نکردهاند. ویژگى دو گرایش اول (سنتى و ایدئولوژیک) به گمان سروش، جزمىگرایى و برترىطلبى نسبت به عقاید دیگران است. با این حساب طبیعىتر و بهتر بود که گرایش سوم را با همین معیار بسنجد و آن را نسبىگرا بنامد، نه دموکراتیک. از سوى دیگر، هیچ دلیل منطقى نمىتوان ارائه کرد که بر آن اساس از نگرش نسبىگرا، لزوماً تفکر دموکراتیک برخیزد. دکتر سروش، خود این نظریه را مدلل کرده است که از «است»، «باید» برنمىخیزد؛ بنابراین ایشان در تقسیمبندى خود اولاً معیار واحدى انتخاب نکرده است؛ ثانیاً یک خطاى منطقى مرتکب شده است و تفکر دموکراتیک را لزوماً برخاسته از نسبىگرایى دانسته است.
2. سروش با یکسان انگاشتن گرایش سنتى و ایدئولوژیک، در حقیقت بسیارى از اندیشههاى خود را مبنى بر تفاوت دنیاى قدیم با جدید از خاطر برده است. حتى مخالفان ایدئولوژى نیز بر این نکته اتفاق نظر دارند که ایدئولوژى اساساً متعلق به جهان جدید است و دکتر سروش نیز این نکته را در درسهاى خود مکرر گفته است که تغییر بنیانهاى دنیا، خصلت جهان جدید است. از سوى دیگر ایشان، به تبعیت از موج نولیبرالیسم جهانى، واژه «ایدئولوژى» را واژهاى ضد ارزش و نامطلوب تلقى مىکند؛ در حالى که هنوز هم مىتوان در فرهنگ غرب، کسانى و آثارى را یافت که به ایدئولوژى نظر مثبت دارند. دو کتاب ایدئولوژى چیست؟ و درباره ایدئولوژى، حاوى دیدگاههاى مثبت و همدلانه معاصر با ایدئولوژى است؛ لذا نمىتوان با حکمى کلى و مطلق، ایدئولوژى را به واژهاى جهنمى بدل کرد و هر آنچه زشتى و ضعف است به آن استناد داد.
3. شواهد عینى و تاریخى قطعاً این نکته را تأیید مىکند که طرفداران گرایش ایدئولوژیک در سالهاى دور و نزدیک، در خدمت به آزادى و مردمسالارى همتى والا و عملکردى مثبت داشتهاند و حتى از گرایش دموکراتیک، کارنامهاى کامیابتر و پربارتر داشتهاند. محک عمل و عینیت مىتواند التزام واقعى هرگروه و گرایشى را به دموکراسى و آزادى بهتر نشان دهد. پیروان گرایش ایدئولوژیک هیچ وقت از نگرش بنیادین خود به سوى تحول و بهبود ناامید و مأیوس نشدند و با وجود همه کمبودها و بىپناهىها همچنان به ترویج مفاهیم استراتژیک و تئوریک اصلاح همت کردند و در بومىسازى مفاهیم جدید، دغدغهاى اصیل داشتند؛ در حالى که عملکرد مجموعه کسانى که خود را دموکراتیک به شمار مىآورند، آمیزهاى است از نقاط مثبت و منفى، از دلدادگى و خدمت به تمامیتخواهى تا دلزدگى از آن. البته محک عملى به هیچ وجه ملاک مطلق داورىها نتواند بود؛ اما لااقل نشانهاى براى این قضاوت در اختیار ما قرار مىدهد.
4. ارزیابى سروش از گرایشهاى سهگانه، ارزیابىاى مطلقگرا و مبتنى بر منطق سیاه و سفید است. سروش به این نکته توجهى نکرده است که حتى گرایش سنتى نیز مىتواند در عالم سیاست، اجتماع و قدرت، عملکردى دو سویه داشته باشد؛ یعنى مىتوان با بازخوانى آراى برخى از اندیشمندان سنتى، قرائتى ارائه نمود که با دموکراسى سازگار باشد. همین نکته در مورد دو گرایش دیگر (ایدئولوژیک و دموکراتیک) هم صادق است. از یک متفکر، پسندیده نیست که بازخوانى نامطلوب از رقیب را عین افکار او بداند و بازخوانى مطلوب از آراى خود را تنها بازخوانى آن قلمداد کند.
ایران، 2/7/79
1. دکتر سروش در نقد تمامیتخواهان، سرگذشت یکسان و یکپارچهاى نداشته است. او زمانى زبان به انتقاد تمامیتخواهان گشود که شرایط جهانى و وضعیت عمومى داخل کشور به ضرر تمامیتخواهى بود. بر همین اساس، نقد برخى از شخصیتهاى علمى - فرهنگى نظیر دکتر سروش و مخملباف نسبت به اندیشه تمامیتخواهى، نقدى ابتکارى نیست.
دکتر سروش در نقد و حتى تصفیه دگراندیشان در زمانى که در بافت قدرت بود، اقدام عملى کرد؛ اما در دوران جدید به حمایت از دگراندیشان، البته به صورت لفظى و تنها در مورد برخى از ایشان برخاسته است.
2. دکتر سروش در مواجهه با شریعتى چهرههاى متعارضى از خود نشان داده است. یک بار اندیشه شریعتى را سفرهاى مىداند که هیچکس از آن بىبهره نخواهد بود؛ بار دیگر شریعتى را آغازگر قرائتهاى مختلف از دین معرفى مىکند و زمانى هم او را یک ایدئولوگ تمامیتخواه که راهش به دیکتاتورى مىانجامد قلمداد مىکند. مخاطبان جدى دکتر سروش در انتظارند که سخن و تحلیل نهایى ایشان را در مورد شریعتى بدانند.
3. دکتر سروش که خود را طرفدار گرایش دموکراتیک مىداند در نقد همه مخالفان و از جمله شریعتى، زبانى به شدت ایدئولوژیک به کار مىبرد. کمتر کسى است که چون سروش، کلام را به مثابه گرزى آتشین بر فرق مخالفان تئوریک و غیرتئوریک خود بکوبد. زبان سروش، زبان داناى کل است. اما نه مشرب و تمایلات عرفانى از این زبان را تصدیق و تأیید مىکند و نه التزام به عقل نسبىنگر کانتى را.
ب) ملاحظات متدیک و معرفتى
1. دکتر سروش گرایشات روشنفکرى دینى را در سه نحله خلاصه کرده است: گرایش سنتى، گرایش ایدئولوژیک، گرایش دموکراتیک.
در آغاز نقد مضمونى این تقسیمبندى باید متذکر شد که ایشان مبناى واحدى را در دستهبندى خود مراعات نکردهاند. ویژگى دو گرایش اول (سنتى و ایدئولوژیک) به گمان سروش، جزمىگرایى و برترىطلبى نسبت به عقاید دیگران است. با این حساب طبیعىتر و بهتر بود که گرایش سوم را با همین معیار بسنجد و آن را نسبىگرا بنامد، نه دموکراتیک. از سوى دیگر، هیچ دلیل منطقى نمىتوان ارائه کرد که بر آن اساس از نگرش نسبىگرا، لزوماً تفکر دموکراتیک برخیزد. دکتر سروش، خود این نظریه را مدلل کرده است که از «است»، «باید» برنمىخیزد؛ بنابراین ایشان در تقسیمبندى خود اولاً معیار واحدى انتخاب نکرده است؛ ثانیاً یک خطاى منطقى مرتکب شده است و تفکر دموکراتیک را لزوماً برخاسته از نسبىگرایى دانسته است.
2. سروش با یکسان انگاشتن گرایش سنتى و ایدئولوژیک، در حقیقت بسیارى از اندیشههاى خود را مبنى بر تفاوت دنیاى قدیم با جدید از خاطر برده است. حتى مخالفان ایدئولوژى نیز بر این نکته اتفاق نظر دارند که ایدئولوژى اساساً متعلق به جهان جدید است و دکتر سروش نیز این نکته را در درسهاى خود مکرر گفته است که تغییر بنیانهاى دنیا، خصلت جهان جدید است. از سوى دیگر ایشان، به تبعیت از موج نولیبرالیسم جهانى، واژه «ایدئولوژى» را واژهاى ضد ارزش و نامطلوب تلقى مىکند؛ در حالى که هنوز هم مىتوان در فرهنگ غرب، کسانى و آثارى را یافت که به ایدئولوژى نظر مثبت دارند. دو کتاب ایدئولوژى چیست؟ و درباره ایدئولوژى، حاوى دیدگاههاى مثبت و همدلانه معاصر با ایدئولوژى است؛ لذا نمىتوان با حکمى کلى و مطلق، ایدئولوژى را به واژهاى جهنمى بدل کرد و هر آنچه زشتى و ضعف است به آن استناد داد.
3. شواهد عینى و تاریخى قطعاً این نکته را تأیید مىکند که طرفداران گرایش ایدئولوژیک در سالهاى دور و نزدیک، در خدمت به آزادى و مردمسالارى همتى والا و عملکردى مثبت داشتهاند و حتى از گرایش دموکراتیک، کارنامهاى کامیابتر و پربارتر داشتهاند. محک عمل و عینیت مىتواند التزام واقعى هرگروه و گرایشى را به دموکراسى و آزادى بهتر نشان دهد. پیروان گرایش ایدئولوژیک هیچ وقت از نگرش بنیادین خود به سوى تحول و بهبود ناامید و مأیوس نشدند و با وجود همه کمبودها و بىپناهىها همچنان به ترویج مفاهیم استراتژیک و تئوریک اصلاح همت کردند و در بومىسازى مفاهیم جدید، دغدغهاى اصیل داشتند؛ در حالى که عملکرد مجموعه کسانى که خود را دموکراتیک به شمار مىآورند، آمیزهاى است از نقاط مثبت و منفى، از دلدادگى و خدمت به تمامیتخواهى تا دلزدگى از آن. البته محک عملى به هیچ وجه ملاک مطلق داورىها نتواند بود؛ اما لااقل نشانهاى براى این قضاوت در اختیار ما قرار مىدهد.
4. ارزیابى سروش از گرایشهاى سهگانه، ارزیابىاى مطلقگرا و مبتنى بر منطق سیاه و سفید است. سروش به این نکته توجهى نکرده است که حتى گرایش سنتى نیز مىتواند در عالم سیاست، اجتماع و قدرت، عملکردى دو سویه داشته باشد؛ یعنى مىتوان با بازخوانى آراى برخى از اندیشمندان سنتى، قرائتى ارائه نمود که با دموکراسى سازگار باشد. همین نکته در مورد دو گرایش دیگر (ایدئولوژیک و دموکراتیک) هم صادق است. از یک متفکر، پسندیده نیست که بازخوانى نامطلوب از رقیب را عین افکار او بداند و بازخوانى مطلوب از آراى خود را تنها بازخوانى آن قلمداد کند.
ایران، 2/7/79