آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نویسنده در این مقاله با اشاره به مطالب گفته‏شده توسط دکتر سروش، نظرات وى را درباره تمامیت‏خواهى، دگراندیشى و گرایشات روشنفکرى مورد نقد قرار داده است. مصاحبه روزنامه ایران با دکتر سروش نقاط ابهام و تاریکى در خود داشت که شایسته پاسخگویى و نقد است. نقدنامه حاضر در دو قسمت مجزا ترتیب یافته است. در بخش نخست به برخى ملاحظات صورى و ساختارى سخنان دکتر سروش اشاره شده است و در قسمت دوم، ایرادهاى متدیک و معرفتى آن را مورد توجه قرار داده است.

متن

‏الف) ملاحظات صورى و ساختارى

1. دکتر سروش در نقد تمامیت‏خواهان، سرگذشت یکسان و یکپارچه‏اى نداشته است. او زمانى زبان به انتقاد تمامیت‏خواهان گشود که شرایط جهانى و وضعیت عمومى داخل کشور به ضرر تمامیت‏خواهى بود. بر همین اساس، نقد برخى از شخصیتهاى علمى - فرهنگى نظیر دکتر سروش و مخملباف نسبت به اندیشه تمامیت‏خواهى، نقدى ابتکارى نیست.

دکتر سروش در نقد و حتى تصفیه دگراندیشان در زمانى که در بافت قدرت بود، اقدام عملى کرد؛ اما در دوران جدید به حمایت از دگراندیشان، البته به صورت لفظى و تنها در مورد برخى از ایشان برخاسته است.

2. دکتر سروش در مواجهه با شریعتى چهره‏هاى متعارضى از خود نشان داده است. یک بار اندیشه شریعتى را سفره‏اى مى‏داند که هیچ‏کس از آن بى‏بهره نخواهد بود؛ بار دیگر شریعتى را آغازگر قرائتهاى مختلف از دین معرفى مى‏کند و زمانى هم او را یک ایدئولوگ تمامیت‏خواه که راهش به دیکتاتورى مى‏انجامد قلمداد مى‏کند. مخاطبان جدى دکتر سروش در انتظارند که سخن و تحلیل نهایى ایشان را در مورد شریعتى بدانند.

3. دکتر سروش که خود را طرفدار گرایش دموکراتیک مى‏داند در نقد همه مخالفان و از جمله شریعتى، زبانى به شدت ایدئولوژیک به کار مى‏برد. کمتر کسى است که چون سروش، کلام را به مثابه گرزى آتشین بر فرق مخالفان تئوریک و غیرتئوریک خود بکوبد. زبان سروش، زبان داناى کل است. اما نه مشرب و تمایلات عرفانى از این زبان را تصدیق و تأیید مى‏کند و نه التزام به عقل نسبى‏نگر کانتى را.

ب) ملاحظات متدیک و معرفتى‏

1. دکتر سروش گرایشات روشنفکرى دینى را در سه نحله خلاصه کرده است: گرایش سنتى، گرایش ایدئولوژیک، گرایش دموکراتیک.

در آغاز نقد مضمونى این تقسیم‏بندى باید متذکر شد که ایشان مبناى واحدى را در دسته‏بندى خود مراعات نکرده‏اند. ویژگى دو گرایش اول (سنتى و ایدئولوژیک) به گمان سروش، جزمى‏گرایى و برترى‏طلبى نسبت به عقاید دیگران است. با این حساب طبیعى‏تر و بهتر بود که گرایش سوم را با همین معیار بسنجد و آن را نسبى‏گرا بنامد، نه دموکراتیک. از سوى دیگر، هیچ دلیل منطقى نمى‏توان ارائه کرد که بر آن اساس از نگرش نسبى‏گرا، لزوماً تفکر دموکراتیک برخیزد. دکتر سروش، خود این نظریه را مدلل کرده است که از «است»، «باید» برنمى‏خیزد؛ بنابراین ایشان در تقسیم‏بندى خود اولاً معیار واحدى انتخاب نکرده است؛ ثانیاً یک خطاى منطقى مرتکب شده است و تفکر دموکراتیک را لزوماً برخاسته از نسبى‏گرایى دانسته است.

2. سروش با یکسان انگاشتن گرایش سنتى و ایدئولوژیک، در حقیقت بسیارى از اندیشه‏هاى خود را مبنى بر تفاوت دنیاى قدیم با جدید از خاطر برده است. حتى مخالفان ایدئولوژى نیز بر این نکته اتفاق نظر دارند که ایدئولوژى اساساً متعلق به جهان جدید است و دکتر سروش نیز این نکته را در درسهاى خود مکرر گفته است که تغییر بنیانهاى دنیا، خصلت جهان جدید است. از سوى دیگر ایشان، به تبعیت از موج نولیبرالیسم جهانى، واژه «ایدئولوژى» را واژه‏اى ضد ارزش و نامطلوب تلقى مى‏کند؛ در حالى که هنوز هم مى‏توان در فرهنگ غرب، کسانى و آثارى را یافت که به ایدئولوژى نظر مثبت دارند. دو کتاب ایدئولوژى چیست؟ و درباره ایدئولوژى، حاوى دیدگاههاى مثبت و همدلانه معاصر با ایدئولوژى است؛ لذا نمى‏توان با حکمى کلى و مطلق، ایدئولوژى را به واژه‏اى جهنمى بدل کرد و هر آنچه زشتى و ضعف است به آن استناد داد.

3. شواهد عینى و تاریخى قطعاً این نکته را تأیید مى‏کند که طرفداران گرایش ایدئولوژیک در سالهاى دور و نزدیک، در خدمت به آزادى و مردم‏سالارى همتى والا و عملکردى مثبت داشته‏اند و حتى از گرایش دموکراتیک، کارنامه‏اى کامیابتر و پربارتر داشته‏اند. محک عمل و عینیت مى‏تواند التزام واقعى هرگروه و گرایشى را به دموکراسى و آزادى بهتر نشان دهد. پیروان گرایش ایدئولوژیک هیچ وقت از نگرش بنیادین خود به سوى تحول و بهبود ناامید و مأیوس نشدند و با وجود همه کمبودها و بى‏پناهى‏ها همچنان به ترویج مفاهیم استراتژیک و تئوریک اصلاح همت کردند و در بومى‏سازى مفاهیم جدید، دغدغه‏اى اصیل داشتند؛ در حالى که عملکرد مجموعه کسانى که خود را دموکراتیک به شمار مى‏آورند، آمیزه‏اى است از نقاط مثبت و منفى، از دلدادگى و خدمت‏ به تمامیت‏خواهى تا دلزدگى از آن. البته محک عملى به هیچ وجه ملاک مطلق داورى‏ها نتواند بود؛ اما لااقل نشانه‏اى براى این قضاوت در اختیار ما قرار مى‏دهد.

4. ارزیابى سروش از گرایش‏هاى سه‏گانه، ارزیابى‏اى مطلق‏گرا و مبتنى بر منطق سیاه و سفید است. سروش به این نکته توجهى نکرده است که حتى گرایش سنتى نیز مى‏تواند در عالم سیاست، اجتماع و قدرت، عملکردى دو سویه داشته باشد؛ یعنى مى‏توان با بازخوانى آراى برخى از اندیشمندان سنتى، قرائتى ارائه نمود که با دموکراسى سازگار باشد. همین نکته در مورد دو گرایش دیگر (ایدئولوژیک و دموکراتیک) هم صادق است. از یک متفکر، پسندیده نیست که بازخوانى نامطلوب از رقیب را عین افکار او بداند و بازخوانى مطلوب از آراى خود را تنها بازخوانى آن قلمداد کند.

ایران، 2/7/79

تبلیغات