آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

موضوع سلامت روانى زنان جامعه و علل و عوامل عدم سلامت روانى آنان و راه‏کارهاى حل این مشکلات، محورهاى اصلى این نوشته‏اند. به عقیده نویسنده، مشکل اصلى در فرهنگ آموزش زنان است و مهمترین راه‏کار، تغییر در نظام آموزشى فرهنگ حاکم بر جامعه است.

متن

سلامت روانى زنان جامعه:
برخى از زنان واقعاً آموزش و تجربه این را که بتوانند بین مشکلات اجتماعى، فردى و عاطفى‏شان توازن برقرار کنند، ندارند؛ در نتیجه همیشه با مشکل روبه‏رو هستند و سلامت روانى‏شان هم تحت فشار قرار مى‏گیرد. زنان ما فرهنگ نوین در فرزندپرورى ندارند. اگر در جامعه‏اى پدر، مادر و فرزند ارتباط سالمى داشته باشند، آن جامعه مى‏تواند سالم باشد. شیرین‏ترین و اعجاب‏انگیزترین شغل، فرزندپرورى است.
دولت نه مى‏تواند و نه صحیح است که براى همه آدمها پلیس بگذارد؛ ولى مادر مى‏تواند فرزندانش را حفظ کند. مادران به جاى صرف وقت در کارهاى ظاهرى، دوتا کتاب بخوانند. وزارت بهداشت، آموزش فرزندپرورى بگذارد.
اگر دینامیسم خانوادگى والدین طورى باشد که بچه‏ها به حداکثر رشد عاطفى‏شان برسند، آدمهاى سالمى‏اند و در دوران زندگى راه مبارزه با پستى و بلندى‏ها را بدون آنکه تنشى به آنان دست دهد آموخته‏اند. اما اگر سالهاى کودکى فرد درست شکل نگرفته باشد، در نتیجه ظرفیت روانى‏اش مجهز نیست و در مقابل هر تندباد یا نسیم مخالفى مى‏شکند.
تعریف خشونت:
خشونت در جوامع به‏طور کلى دو حالت دارد. زنان با زیرکى این کار را مى‏کنند؛ یعنى زمینه را براى خشونت مردان فراهم مى‏کنند. زنان به علت داشتن دایره لغت وسیع در مغزشان، واژه‏ها را مى‏دانند و بنابراین هرجور بخواهند جو را به نفع خودشان برمى‏گردانند. از آن طرف مردها استدلال قوى دارند، اما با واژه‏هاى ضعیف؛ در نتیجه چون نمى‏توانند با واژه‏ها مقابله کنند، دست به برخورد فیزیکى مى‏زنند. برخورد فیزیکى متأسفانه به ایجاد تنفر و تعارض در فرزندان منجر مى‏شود.
منشأ خشونت:
خشونت یک الگوى جنسیتى است. مردها آن را وابسته به جنس مرد مى‏دانند و در نتیجه در روابط جنسى هم آن را اعمال مى‏کنند. در مقابل، زنان الگوى جنسیتى مدارا و سازگارى را آموخته و پذیراى خشونت‏اند. این الگو را به دلیل آنکه در فرهنگ ما وارد شده نمى‏توانیم عوض کنیم. گاه زنان، خود تقویت‏کننده خشونت مردان‏اند. اگر زمینه‏هاى عاطفى خانه را هموار کنند، شاید مردها به آستانه اعمال خشونت نرسند. فرهنگهاى مختلف طبقاتى نیز اصولاً خشونت را موجه مى‏دانند. مرد حق مسلم خود مى‏داند که به دلیل نان‏آور بودن، مانند برده با زنان رفتار کند.
راه‏کارها:
شناخت و به‏کار بردن راه‏هاى درستى که در عقاید، سنتها، ارزشها، مسائل دینى و اقتصادى ما وجود دارد، مؤثر است. زنان تهرانى مرحله گذار از سنت‏گرایى به نوگرایى را طى مى‏کنند. اگر تفسیرى که از نوگرایى رفتارى دارند، درست باشد، به هدف مى‏رسند؛ نه اینکه فقط در قید ظاهر قضایا باشند. جاى تأسف است که برخى از زنان ما به‏طور افراطى به دنبال ظاهر و آرایش و پوشش خود هستند و آن‏قدر توجه به این مسائل دارند که وقت و انرژى‏شان صرف تقویت ذهنشان نمى‏شود. بنابراین، این عامل مهمى است که هدف زندگى، صرف تربیت نسل سالم براى جامعه باشد؛ بعد هم وظیفه محیطهاى آموزشى است که امکان شناخت به زنان ما بدهند. در جامعه ما زن روشنفکر کسى است که خوب آرایش کند و خوب بپوشد؛ اما آدمى که خوب پیشرفت مى‏کند شامل این تعریف نمى‏شود.
باید بدانیم که در جامعه ما دانشجوى آرایش‏کرده درونش ناآرام است؛ یک ماسک مى‏گذارد تا درون ناآرامش شناخته نشود. همه این مشکلات از خانواده سرچشمه مى‏گیرد. اگر واقعاً مى‏خواهیم بچه‏اى را تنبیه یا تشویق کنیم، باید والدینش را مورد تنبیه یا تشویق قرار دهیم. باید به بهداشت روانى افراد و خانواده‏ها بیش از پیش توجه کنیم.
اشاره‏
1. گفتگو از خشونت و بررسى راه‏کارهاى مبارزه با آن در یک جامعه سالم نباید با دوربین رقابت و تقابل بین زن و مرد انجام پذیرد؛ بلکه باید با اهداف سالم‏سازى فضاى اخلاقى و بهبود وضعیت روانى خانواده‏ها و جامعه که جز با همسویى و هماهنگى زن و مرد ممکن نیست، مورد توجه واقع شود. خشونت، چنان‏که در این گفتار اشاره شد، معضلى اخلاقى است که ریشه در تربیت و گاه رفتارهاى متقابل انسانها دارد؛ بنابراین حل آن منوط به اصلاح نگرشها، عادات، عواطف و رفتارهاى دو جنس است.
2. یکى از نکات مهم این گفتگو، بحث گذار از مرحله سنت‏گرایى به نوگرایى است. به نظر مى‏رسد در مسیر گذار از سنت‏گرایى به نوگرایى توجه به سه مقوله اساسى است: یکى دریافت صحیح از سنت، ریشه‏ها، ارزشها و کارکردهاى آن؛ دیگرى تعریف و تبیین شفاف از نوگرایى و نمودها و پیامدهاى آن در جوامع مدرن و سوم بینش و تفکرى که به تحلیل سنت و نوگرایى مى‏نشیند و ارزشهاى آنها را برمى‏گزیند. در حقیقت میزان ارزش‏گذارى نسبت به سنت یا مدرنیسم وابسته به بینش حاکم بر زنان جامعه است. هستى‏شناسى و انسان‏شناسى افراد بر آنان حکم مى‏کند که خود را به سیل نوگرایى سپرده و تابع محض باشند یا با ارزیابى تأثیرات و پیامدهاى آن، آگاهانه گوشه‏هایى از آن را برگزینند و یکسره سنت و سنت‏گرایى و ارزشهاى دیرین خود را نفى ننمایند.
‏ایران، 20/5/79

تبلیغات