آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

در این مقاله نویسنده با اشاره به سه مؤلفه تعقل، آزادى و اصلاح‏طلبى در تعریف روشنفکرى، نسبت دین با روشنفکرى را مورد بررسى قرار مى‏دهد و تلاش مى‏کند تا به نوعى میان روشنفکرى و دیندارى پیوند برقرار نماید.

متن

روشنفکرى مقوله‏اى جدید است. در تعریفى که از روشنفکرى ارائه مى‏شود مى‏توان به سه مؤلفه اشاره کرد: اگر این سه مؤلفه در فردى وجود داشته باشد مى‏توان او را روشنفکر دانست. مؤلفه اول خردگرایى است. روشنفکر به تعقل اهتمام جدى دارد و محور کارهاى او را تعقل تشکیل مى‏دهد. مؤلفه دوم آزادگى است. اعتراضهایى که از سوى روشنفکر در مقابل قیود آزادى ابراز مى‏شود بر همین اساس است. مؤلفه سوم این است که روشنفکران عموماً افرادى اصلاح‏طلب هستند و مى‏توان این اصلاح‏گرى را تا حد یک انقلاب پیش برد.
وقتى که نسبت روشنفکرى (با سه مؤلفه فوق) با دین و در جامعه ما با اسلام سنجیده مى‏شود، موضوع کمى پیچیده‏تر است. در مورد مؤلفه اوّل و دوم ممکن است این سؤال پیش آید که آیا روشنفکرى اساساً با دین سازگار است یا نه؟ به این پرسش هم پاسخ مثبت و هم پاسخ منفى داده‏اند. برخى گفته‏اند این دو ناسازگار هستند و نمى‏توان طرح عقلانیت را به انتها رسانید مگر اینکه نسبت به دین «لابشرط و لااقتضا» و بى‏تفاوت بود. جالب این است که این جواب را هم برخى از روشنفکر بیان کرده‏اند و هم برخى از دینداران.
در این میان جریان دیگرى وجود دارد که فکر مى‏کنم در نیم قرن اخیر در جامعه ما به شدت رشد کرده است. این جریان به نوعى سازگارى میان روشنفکرى و دین، یا دین و عقلانیت، یا دین و آزادى یا به بیان عمومى‏تر، تجدد و سنت قائل است و معتقد است که مى‏توان این دو را سازگار کرد. میزان این سازگارى در میان این گروه که روشنفکر دینى نامیده مى‏شوند متفاوت است. با این مقدمه مى‏توان روشنفکرى دینى را تعریف کرد. در اینجا منظور ما از دین، اسلام است: روشنفکرى دینى، روشنفکرى است که آن سه مؤلفه مذکور (خردگرایى، آزادگى، اصلاح‏گرى) را در خود دارد، ولى به مؤلفه چهارمى نیز معتقد است: دغدغه دین داشتن. پس دغدغه اصلى روشنفکرى دینى، دنبال کردن اهداف دین و منافات نداشتن اقوال و افعالش با دین است. در نیم قرن اخیر افرادى در جامعه ما ظاهر شدند که این چهار مؤلفه را در خود جمع داشته‏اند. اگر بخواهیم معرفت موجود دینى را با همه لوازم آن بپذیریم، در مواردى به تعارض با پروژه عقلانیت و روشنفکرى مى‏انجامد. روشنفکر دینى در هر دو منطقه تصرف کرده است. یعنى هم در حوزه روشنفکرى تصرفاتى کرده و قیودى قائل شده و هم در حوزه معرفت دینى به تلقى گذشتگان از دین سوهانى کشیده و پالایشى انجام داده است. چنین است که او هم توانسته روشنفکر باقى بماند و هم دیندار.
دقت کنید که من نگفتم روشنفکر دینى در اصل دین تصرف کرده است. این داعیه بعضى از متدینان است. در آنچه که به عنوان فرهنگ دینى یاد مى‏شود عرفیات فراوانى راه پیدا کرده است. روشنفکرى دینى در مقام پالایش این عرفیات از تعالیم دینى به تمامى از ناحیه کتاب و سنت نیست؛ بلکه بخشى از این فرهنگ، برداشت انسانهاى متأثر از مکان یا زمان خاص است که به تدریج به عنوان عرف دینى مطرح شده است؛ گرچه ممکن است به هیچ وجه ریشه و منشأ دینى هم نداشته باشد. آیا روشنفکر دینى مى‏تواند خردورزى را تا به انتها پیش ببرد و به پروژه آزادى تا آخر وفادار باشد؟
روشنفکر دینى در بخش نظرى، فارغ از اعتقادات شخصى و دینى خود مى‏تواند تا به انتها در مورد هر امرى بحث کند و بیندیشد. به تعبیر دیگر، در حوزه نظرى، براى دیندار چه روشنفکر و چه غیرروشنفکر - به شرط اینکه عالم و متخصص باشد - هیچ مرزى وجود ندارد.
در هیچ‏یک از متون دینى ما هیچ مرز ممنوعى در حوزه نظر و اندیشه مشاهده نمى‏شود. حتى در حوزه بیان در مجامع علمى نیز هیچ خط قرمزى به لحاظ دینى ندارد. بنابراین، اگر منظور از عقلانیت جواز نقادى همه سطوح و حوزه‏هاست، مى‏توان گفت متخصص و عالم در هر امرى مى‏تواند چنین کند. براى عالم هیچ خط قرمزى در اندیشه وجود ندارد. به نظر من عقلانیت انتقادى در حوزه نظرى و اندیشه‏ورزى و براى متخصصان آزاد است و هیچ قید و بندى ندارد. شخص عالم حق دارد در مجامع علمى در مورد هر موضوعى - اعم از دینى و غیردینى - با رعایت ضوابط علمى سخن بگوید، تنها قید، رعایت موازین و زبان علمى است. همین و بس.
یک موضوع باقى مى‏ماند: آیا این‏گونه بحثها را به حوزه عمومى کشاندن، به نحوى که متخصصان و غیرمتخصصان درباره آنها اظهار نظر کنند، مجاز است یا نه؟ اگر در متون و تعالیم دینى ما قیودى در مورد طرح این‏گونه مباحث نظرى وجود دارد، این قیود متوجه حوزه عمومى و طرح این مباحث براى توده مردم است. به میزانى که جامعه رشد کند، مهیاى ورود به چنین مباحثى مى‏شود و به همین میزان این مباحث به تدریج در جامعه امکان طرح پیدا مى‏کند. اما اینکه آیا مصلحتى نیز براى طرح این‏گونه مباحث در حوزه عمومى وجود دارد بحث دیگرى است.
نکته دیگرى نیز وجود دارد. آیا ما در پروژه عقلانیت، عقل را تنها منبع ادراک مى‏دانیم یا نه؟ پاسخ این است که دیندار چه روشنفکر و چه غیرروشنفکر بر این باور نیست که عقل تنها منبع ادراک و داورى است. ما منبعى فراتر و اقوى از عقل نیز داریم. آنچه دیندار روى آن دست مى‏نهد و با روشنفکر غیردینى در مورد آن تعارض منظر جدى پیدا کند، پذیرش منبعى فراعقلى - و نه غیرعقلى - است. این منبع عقلى، وحى است. اگر روشنفکرى به معناى نفى هرگونه منبع ادراکى غیرعقلى باشد، قطعاً روشنفکر دینى در این زمینه، با دیگران تفاوت و مناقشه جدى دارد. این همان مؤلفه چهارمى است که قبلاً گفتم (دغدغه دیندارى) باید در روشنفکر دینى باشد. معنى دغدغه دیندارى این است که حاکمى به نام وحى، مدرکى به نام وحى و منبعى به نام وحى در امور خاصى حضور مستقیم دارد. پذیرش این امر گام اول در دیندارى است. بنابراین ما منبعى غیر از عقل براى معارف خود داریم. این منبع فراتر از عقل انسان (جمعى و تاریخى) است. علاوه بر این داورى‏ها نیز منحصر به داورى عقل (اعم از عقل جمعى و تاریخى) نیست. دیندارى یعنى پذیرش این دو نکته در مورد وحى؛ یعنى ما هم منبع معرفتى فراعقلى داریم و هم منبع داورى فراعقلى.
گرچه چنان‏که گفتم، این منبع نیز همچون منبع عقل، نقدپذیر است - البته با همان قیودى که گذشت: با ضابطه علمى، از سوى متخصصان، به تعبیر دیگر چنین نیست که تمام آموزه‏هاى وحیانى توقیفى و تعبدى باشد.
‏اشاره
1. سه ویژگى تعقل، آزادى‏خواهى و اصلاح‏گرى، از دیرباز در میان انسانها و جوامع، خصوصاً جوامع اسلامى وجود داشته و مورد توصیه و تشویق قرار گرفته است. البته علاوه بر این سه ویژگى فضایل مهم دیگرى همچون حق‏جویى، حق‏طلبى، عدالت‏خواهى و بسیارى از فضایل دیگر نیز وجود داشته و دارد. از این رو باید گفت، بنا بر تعریف مذکور از روشنفکرى در مقاله، روشنفکرى نه تنها مقوله‏اى جدید نیست، بلکه مقوله‏اى ناقص است. مهم آن است که معناى عقل، آزادى و اصلاح‏طلبى در فرهنگ غرب، که زادگاه پدیده به اصطلاح روشنفکرى است، با معانى این سه واژه در فرهنگ دینى، خصوصاً فرهنگ اسلام، متفاوت است. عقل ابزارى در فرهنگ روشنفکرى غرب برترین جایگاه را دارد و در هر تعارض و تزاحمى این عقل است که مقدم مى‏شود. عقل، نقد هر چیزى غیر از عقل را جایز مى‏داند؛ از این رو برخى از اندیشمندان غربى گفته‏اند در پروژه روشنفکرى که اساس آن محوریت انسان است، عقل (محدود بشرى که مغلوب هواهاى نفسانى نیز واقع مى‏شود) بر جاى خداى (حکیم و مهربان و قادر) نشسته است. از همین روست که نویسنده مقاله مى‏گوید: «اگر بخواهیم معرفت موجود دینى را با همه لوازم آن بپذیریم، در مواردى به تعارض با پروژه عقلانیت و روشنفکرى مى‏انجامد».
آزادى نیز در فرهنگ روشنفکرى غرب معنایى متفاوت با فرهنگ دینى دارد. آزادى در فرهنگ روشنفکرى غرب ثمره خودآیینى و خودمختارى فرد است؛ انسان یله و رها از همه تقیدات اخلاقى و دینى. تنها قید آزادى در فرهنگ غرب، عدم زیان به آزادى دیگران است. حال آنکه آزادى در فرهنگ دینى، ثمره وابستگى، عبودیت و مسؤولیت او در برابر خالق است. از همین‏جا تفاوت اصلاح‏طلبى در فرهنگ روشنفکرى غرب با اصلاح‏طلبى در فرهنگ اسلامى روشن مى‏شود. اصلاح‏طلبى غربى در بهترین شکل آن حاصلى جز توسعه آزادى غربى و فراهم ساختن امکانات هرچه بیشتر مادى نیست. در حالى‏که اصلاح‏طلبى در فرهنگ اسلامى، حیات جاویدان و آخرت انسانها را در اصل مدنظر دارد و رفع موانع رشد معنوى و تکامل حقیقى انسانها را هدف قرار داده است. البته آنگاه که انسان و جامعه از نظر دینى اصلاح شد، زندگى مادى و دنیایى او نیز به بهترین شکل تأمین خواهد شد.
2. روشنفکر دینى که بنا به ادعاى نویسنده قصد دارد دین را از عرفیات متأثر از زمان و مکان خاص پیراسته سازد، اولاً با کدام ملاک و معیار مى‏تواند اثبات کند که به دین حقیقى غیرمتأثر از زمان و مکان دست پیدا کرده است؟ مگر او نیز به ادعاى هرمنوتیستهاى هم‏رأى با نویسنده مقاله، در حلقه فرهنگ، زبان و زمانه خویش اسیر نیست؟ اگر نه چرا و چگونه؟ ثانیاً کدام دلیل و برهان، عقل و وجدان و درک و عرفیات روشنفکر را برتر از عرفیات مفروض در دین قرار داده است و به چه وثاقت و حجیتى باید پندار و کردار او را برگزید؟
3. این مطلب که نویسنده مقاله تنها قید مطرح‏ساختن هرگونه اندیشه در مجامع علمى را رعایت موازین و زبان علمى دانسته‏اند، این پرسش را پدید مى‏آورد که به چه دلیل موازین و زبان علمى باید رعایت شود؟ چه کسى یا چه منبعى با چه وثاقت و حجیتى این موضوع را تعیین مى‏کند؟ پاسخ هرچه باشد (دین، عقل، وجدان، اخلاق، عرف، قرارداد و...) خود روشن مى‏سازد که خطوط قرمز و مرزهاى دیگرى، غیر از آنچه نویسنده بیان کرده، نیز وجود دارد یا مى‏تواند وجود داشته باشد؛ زیرا همان منبع با همان وثاقت و حجیت ممکن است موازین و ملاکها و خطوط قرمز دیگرى را تعیین کرده باشد.
حیات نو، 12/5/79

تبلیغات