آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نوشتار زیر حاصل نظرات علیرضا علوى‏تبار درباره مسائل زنان از دیدگاه روشنفکرى دینى است. وى ضمن آنکه به بررسى پاره‏اى از مسائل زنان در ایران مى‏پردازد، انگیزه توجه جریان روشنفکرى دینى به مسائل زنان و اقدامات آنان را در راستاى بهبود بخشیدن به وضعیت زنان تشریح مى‏نماید و در جمع‏بندى نهایى فعالیت روشنفکران دینى در این حوزه را با توجه به محدودیتهاى موجود در جامعه ایران، تلاشى موفق مى‏شمارد.

متن

یک مسأله در درون خود حکایت از وجود تصور ذهنى خاصى از یک واقعیت عینى دارد؛ تصورى که از فاصله غیرقابل قبول میان «آنچه هست» و «آنچه باید باشد» حکایت مى‏کند؛ بنابراین اگر تعداد قابل ملاحظه‏اى از مردم به وجود چنین مسأله‏اى باور داشته باشند، آنگاه باید آن را به رسمیت شناخت.
از آغاز این قرن، تحت تأثیر اندیشه‏ها و ایدئولوژى‏هاى مدرن و به دلیل مقایسه موقعیت زنان ایران با موقعیت زنان در کشورهاى صنعتى، وضع موجود زنان غیرقابل قبول تلقى شد و گرایشى وسیع براى برنامه‏ریزى و سیاستگذارى به منظور حل مسأله زنان پدید آمد.
مسائل زن امروز ایرانى را با نگاهى به نشریات و نوشته‏هاى مربوط به آن مى‏توان چنین فهرست کرد:
1. نابرابرى حقوقى میان زن و مرد؛
2. نابرابرى فرصتها میان زن و مرد: این نابرابرى در چهار مطلوب زندگى اجتماعى جدید، یعنى ثروت، قدرت، منزلت و اطلاعات به چشم مى‏خورد؛
3. فقدان نهادهاى مدنى معطوف به دلبستگى‏هاى زنان.
غیر از مسائل فوق، سایر مسائلى که مسأله زنان شمرده مى‏شود، مسائل مشترک میان زنان و مردان است و حل آنها در گرو حل مسائل عمومى جامعه است.
جریان روشنفکرى دینى، از آغاز حرکت به دو دلیل بخشى از توجه خویش را معطوف به مسأله زنان کرد. اولاً به دلیل آنکه روشنفکرى دینى با عینک عقل مستقل و نقاد به انسان، جامعه، جهان و دین مى‏نگریست و روشها و نظامهاى اجتماعى را از این زاویه ارزیابى مى‏کرد که ناگزیر به نقد موقعیت زنان در جامعه نیمه‏سنتى ایران پرداخت. اهمیت زنان در پیشبرد یک جنبش اجتماعى گسترده، روشنفکرى دینى را وا مى‏داشت تا با طرح مسائل زنان و برانگیختن حساسیتهاى آنان در جهت بسیج اجتماعى آنها حرکت کند. ثانیاً درهم‏آمیختگى سنت و دین در ایران و این واقعیت که سنت توجیه خود را در دین جستجو مى‏کرد، باعث مى‏شد تا کسانى که به دنبال ارائه تفسیرى مدرن از دین بودند با حامیان سنت درگیر شوند که بخشى از این درگیرى در محدوده‏هاى مربوط به زنان به وقوع مى‏پیوست. به بیان دیگر، روشنفکران دینى در مسیر پیشبرد دو پروژه اصلى خود، یعنى «تحقق مدرنیته در جامعه» و «ارائه تفسیرى مدرن از دین» ناگزیر به نقد موقعیت موجود زنان مى‏پرداختند و مى‏کوشیدند تا افقهاى تازه‏اى براى جایگزینى ارائه کنند.
اگرچه موقعیت و جایگاه اجتماعى زنان در سالهاى پس از پیروزى انقلاب به‏طور انکارناپذیرى ارتقا یافته است، امّا با وجود این، مسائل خاص زنان همچنان پابرجاست. روشنفکرى دینى در سالهاى گذشته به عنوان منتقد یا مشاور قدرت، گامهاى زیر را براى ارتقاى بیشتر موقعیت زنان و حل مسائل آنها برداشته است:
الف) مقابله با بنیادگرایى دینى: بنیادگرایى بیشترین دفاع را از نابرابرى حقوقى میان زن و مرد و کاهش حضور مستقل زنان در عرصه اجتماع انجام داده است. طى سالهاى اخیر، روشنفکران دینى اصلى‏ترین و مؤثرترین مقابله را با بنیادگرایى کرده‏اند.
ب) طراحى ساز و کارهاى نهادین براى پیشرفت زنان: با تلاش روشنفکران دینى، امروزه در کلیه نهادها و سازمانهاى کشور، دستگاه‏هایى براى پیشرفت زنان استقرار یافته است. حاصل این تلاش مجموعه‏اى از ساز و کارهاى نهادین بوده است که برنامه‏ریزى براى توانمندسازى زنان و پشتیبانى و نظارت بر آن را در کشور دنبال مى‏نموده و امکانى بالقوه براى پیشرفت زنان به حساب مى‏آیند.
ج) طرح و پیشنهاد اصلاحات موردى در قوانین مربوط به زنان: اگرچه روشنفکرى دینى به دلیل عدم حاکمیت در دستگاه‏هاى قانون‏گذارى و قضایى کشور نمى‏توانسته اصلاحات بنیادى و اساسى در قوانین مربوط به زنان ایجاد کند، اما تا حد امکان از اقداماتِ اصلاحىِ موردى در قوانین مربوط به زنان که بهبود وضعیت زنان را به دنبال دارد استقبال کرده است. البته موفقیتهاى پیشنهادى روشنفکران دینى فقط با همکارى و همسویى بخشهایى از روحانیت ممکن شده است.
د) زمینه‏سازى و ایجاد انگیزه براى مشارکت زنان در فرایند تصمیم‏گیرى: در نتیجه فعالیت گسترده روشنفکران دینى در تشویق زنان به این مشارکت و مقابله با موانع سیاسى، فکرى، اجتماعى و فرهنگى آن، مشارکت زنان در حوزه عمومى و مشارکت زنان برگزیده در مجلس شوراى اسلامى، امور اجرایى و پستهاى تصمیم‏گیرى افزایش یافته است.
در مجموع، فعالیت روشنفکران دینى در حوزه مسائل زنان با توجه به تنگناها و محدودیتها نمره قابل قبولى خواهد گرفت.
اشاره‏
1. حاصل سخن نویسنده در تعریف «مسأله» آن است که اگر بخش قابل ملاحظه‏اى از مردم، بین وضعیت موجود و آرمانهاى خود فاصله ببینند، آنگاه باید وجود آن را به رسمیت شناخت. چنان‏که پیداست، ایشان بین «مسأله ذهنى» و «مسأله واقعى» خلط کرده‏اند. آنجا که از مسائل زنان یاد مى‏کنیم، نظر به یک دسته از مشکلات و تنگناهاى واقعى اجتماعى داریم که تنها با کنکاش علمى قابل بررسى و جستجو است. مسأله‏شناسى در این معنا، آسیب‏شناسى اجتماعى است که با روش خاص خود باید مطالعه شود. به صرف اینکه گروهى یا حتى همه مردم نسبت به یک پدیده واقعى اجتماعى تلقى یا احساس خاصى داشته باشند، این تلقى یا احساس را مبناى یک دیدگاه علمى قرار نمى‏دهند. ممکن است از نظر یک جامعه‏شناس یا روان‏شناس، تلقى‏هاى مردم یا گروه خاصى، خودش موضوع مطالعه باشد؛ ولى آنها هرگز مسائل ذهنى مردم را به عنوان یک مسأله واقعى به رسمیت نمى‏شناسند. البته این نکته درست است که در اکثر رشته‏هاى علوم انسانى معمولاً یک آرمان یا ایدئولوژى خاص، به صورت پیدا یا پنهان، مبناى آسیب‏شناسى و تجزیه و تحلیل قرار مى‏گیرد و به همین دلیل نیز بر جهت‏دار بودن علوم انسانى تأکید مى‏شود؛ ولى به هر حال در همین رشته‏ها نیز این دانشمندان هستند که با ابزارهاى ویژه خود وضعیت واقعى موجود را با آرمانها و الگوهاى پیش‏بینى شده مى‏سنجند و نقاط آسیب و ریشه‏هاى آن را معرفى مى‏کنند.
وانگهى، واژه «تعداد قابل ملاحظه‏اى» آن‏قدر گنگ و مبهم است که در زمان واحد مى‏توان گفت که تعداد قابل ملاحظه‏اى از زنان وضعیت موجود را با آرمانهاى خود هماهنگ نمى‏بینند و در مقابل تعداد قابل ملاحظه‏اى وضعیت موجود را با آرمانهاى خود هماهنگ مى‏بینند. به راستى در این صورت ملاک تعیین مسأله از غیرمسأله کدام است؟ به نظر مى‏رسد که دیدگاه نویسنده، در نهایت به یک نوع ذهنیت‏گرایى در معیارهاى صدق و کذب و نسبیت‏گرایى در معیارهاى اخلاقى و ارزشى مى‏انجامد.
2. نویسنده، همه دستاوردهاى انقلاب اسلامى در ارتقاى شخصیت زن مسلمان را یکجا و بى‏هیچ درنگى به نفع روشنفکرى دینى مصادره مى‏کند و یکى از دغدغه‏هاى مهم روشنفکران را در گذشته مسائل زنان مى‏داند. این مطلب از جهات گوناگون جاى تردید دارد:
الف. پیش از آقاى علوى‏تبار، همفکران ایشان در پاسخ به همین نشریه زنان بارها تأکید کردند که مسأله زنان از اولویتهاى جریان روشنفکرى نبوده است و ادبیات روشنفکرى ما در این موضوع ناچیز و بسیار کم‏مایه است.(1) مناسب بود که ایشان به جاى کلى‏گویى دقیقاً نشان مى‏دادند که خودشان و همفکرانشان چگونه در این دستاوردهاى انقلاب نسبت به زنان سهیم بوده‏اند.
ب. ایشان نیز مانند برخى دیگر، از واژه «روشنفکر دینى» به صورت ابهام‏آمیزى استفاده کرده است و از این رو ادعاهاى متفاوتى را درباره روشنفکرى مطرح کرده است که قابل جمع نیست. براى مثال، وى از یک سو روشنفکران دینى را در سالهاى پس از انقلاب فاقد قدرت سیاسى مى‏داند و تنها منتقد و مشاور قدرت مى‏شمارد و از سوى دیگر، همه خدمات انقلاب اسلامى به جامعه زنان ایرانى را مرهون فعالیت روشنفکران مى‏شمارد. از ایشان مى‏پرسیم که از نظر شما آیا شخصیتهایى چون امام خمینى‏قدس سره و شهید مطهرى و نیز پایه‏گذاران اصلى قانون اساسى و نظام حقوقى و ادارى جمهورى اسلامى نظیر شهید بهشتى، شهید باهنر و اکثر دولتمردان و قانون‏گذاران در دوره‏هاى مختلف پس از انقلاب، جزء روشنفکران دینى به شمار مى‏آیند یا خیر؟ بى‏تردید بیشترین نقش را در اصلاح و بهبود وضعیت زنان پس از انقلاب همین اشخاص برعهده داشته‏اند.
ج. ایشان به پیروى از برخى از نویسندگان دیگر معتقد است که در حال حاضر، در جهان اسلام سه جریان بنیادگرایى، سنت‏گرایى و نوگرایى وجود دارد. در جاى دیگر نشان داده‏ایم که انحصار جریانهاى اسلامى در این سه قسم کاملاً اشتباه است و از جمله، متفکران و بنیان‏گذاران جمهورى اسلامى (نظیر حضرت امام، شهید مطهرى، شهید بهشتى و...) را در بر نمى‏گیرد.(2) شاید اشتباه ایشان در اینکه همه دستاوردهاى مثبت انقلاب درباره زنان را به روشنفکران نسبت مى‏دهد، ناشى از همین تقسیم‏بندى غلط باشد.
3. در این گفتار، وضع موجود زنان ایران به دلیل مقایسه موقعیت آنان با موقعیت زنان در کشورهاى صنعتى، وضعیتى غیرقابل قبول معرفى گشته و چنین آمده است: «زنان، بویژه زنان نخبه، از وضع موجود زنان ناراضى و خواستار دگرگونى‏اند.» سؤال اینجاست که اگر ایشان از نگاه جریان روشنفکرى دینى به تحلیل نشسته است، چگونه در ارزیابى خویش ملاک تشخیص وضعیت مقبول یا نامقبول زنان مسلمان را مقایسه موقعیت آنان با موقعیت زنان در کشورهاى صنعتى و مدرن قرار داده است؟ این نگاه شاید با کلمه «نواندیشى» به نوعى سازگار باشد؛ اما با جزء دوم که «دینى بودن» است هیچ‏گونه تناسبى ندارد؛ چراکه آنچه در غرب و کشورهاى صنعتى بر حوزه مسائل زنان حاکم است، محصول نظام فردمدار و سکولار غرب است که از ریشه و اساس با مبانى تفکر دینى در تعارض مى‏باشد. ثانیاً ایشان از زنان نخبه چه کسانى را اراده نموده‏اند و ملاکشان براى تشخیص نخبگى چیست؟ اگر نخبگى، بهره‏مندى از عقلانیت و اطلاعات براى رسیدن به الگوهاى جامعه مدرن معنا شود، شاید بتوان ادعاى ایشان را صحیح دانست؛ اما اگر آن را به کسب درجات علمى و فضائل معنوى، در پرتو عقل و وحى و تلاش براى نیل به الگوهاى واقعى بندگى و شخصیت راستین انسانى معنا کنیم، هم باید در مصادیق نخبگى تجدیدنظر نماییم و هم در رضایت و نارضایتى زنان مسلمان ایرانى از وضع موجود جاى درنگ فراوان وجود دارد. به هر حال، با پذیرش مشکلات و وجود خلأهایى در وضعیت زنان جامعه اسلامى، اینها را نه در مقایسه با وضعیت نامطلوب زنان در نظام غربى، که باید در مقایسه با جایگاه آرمانى زنان در نظام اسلامى تعریف کرد.
4. در این گفتگو دو پروژه اصلى روشنفکرى دینى، «تحقق مدرنیته در جامعه» و «ارائه تفسیرى مدرن از دین» معرفى شده است. چنان‏که آقاى علیرضا علوى‏تبار در مقاله دیگرى نیز اشاره کرده‏اند، مراد از «تفسیر مدرن دین»، ارائه فقهى براساس مقتضیات عصر مدرن و فرهنگ مدرنیته غربى است.(3) سؤال این است که چگونه مى‏توان دینى را که ریشه‏هاى اساسى تفکرش با بن‏مایه‏هاى فرهنگ مدرنیته و مؤلفه‏هاى آن در تعارض آشکار است، با آن فرهنگ جمع کرد و هماهنگ نمود؟ علاوه بر این، براساس چه ملاک معرفت‏شناسانه و روش‏شناسانه‏اى مى‏توان همسویى دین با ویژگى‏هاى سکولاریستى و لیبرالیستى نظام صنعتى غرب و دوران مدرن را شاخصه ممتاز روزآمدى و کارآمدى دین دانست؟ آیا دینى که راز جاودانگى و تعلّق به کلّ تاریخ بشر از جلوه‏هاى اعجاز اوست، نیازمند تابعیت از شرایط برخاسته از فرهنگ و الگوهاى مادى غربى و تغییر و اصلاح براساس آنهاست؟ آیا چنین پندارى اصل شفاف خاتمیت را مورد تردید قرار نمى‏دهد؟
اینکه جناب آقاى علوى‏تبار فاش مى‏گوید که روشنفکران دینى پس از انقلاب به دنبال تحقق مدرنیته در جامعه اسلامى ایران هستند و چون دین و فقاهت را مانع اساسى بر سر نفوذ فرهنگ مدرنیته غربى مى‏دانند، به تفسیر و تأویل مبانى و گزاره‏هاى دینى دست یازیده‏اند، نکته‏اى درست و اساسى است که دیگران معمولاً از گفتن آن پرهیز مى‏کنند. تنها یادآورى مى‏کنیم که روشنفکران لائیک سالها پیشتر از روشنفکران مسلمان به چنین نتیجه‏اى رسیده بودند و از این رو معتقدند که روشنفکران دینى در ایران، زمینه حاکمیت سکولاریسم و لیبرالیسم را فراهم مى‏کنند.(4)
پی نوشت:
1) براى این منظور حتى کافى است به عناوین مقالات ایشان توجه شود: عباس عبدى، «روشنفکرى دینى و مسائل فورى‏تر از مسأله زنان»، زنان، ش 58 ؛ حسین یوسفى اشکورى، «نواندیشان دینى و کلى‏گویى درباره زنان»، همان، ش 62 ؛ مجید محمدى، «جنسیت، خط قرمز روشنفکران دینى»، همان، ش 58 ؛ هومن پناهنده، «الهام در تعبیر مسأله زنان در ایران»، همان، ش 63 ؛ عمادالدین باقى، «مسأله زنان، کدام مسأله؟»، همان، ش 57 .
2) بازتاب اندیشه، ش 4، ص 29
3) زنان، ش 58 ، ص 37
4) براى نمونه، رک.: هوشنگ امیراحمدى، «جامعه مدنى در ایران امروز»، ایران فردا، ش 27 و 28 .
زنان، ش 65

تبلیغات