جنبش دانشجویی ایران مطالبات «ملی» دارد
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده این مقاله معتقد است که جنبش دانشجویى همواره از ویژگى هایى چون تحولخواهى، آرمانگرایى، گذرا و سیال بودن برخوردار بوده است، اما جنبش دانشجویى از جهت تولید تئورى و ایدئولوژى همواره وابسته به جنبش روشنفکرى بود و در واقع نقش واسطه را میان نخبگان و روشنفکران با تودههاى مردم ایفا مىکرده است، البته از نظر سیاسى گاه مستقل و تأثیرگذار بوده است. در دوم خرداد، جنبش دانشجویى بهترین رسانه ارتباطى میان رهبران و استراتژیستهاى دوم خرداد با تودههاى مردم بود.متن
جنبش دانشجویى بطور کلى داراى یک سلسله ویژگىهایى است که ناشى از صفات ویژه دانشجو است. چون دانشجویان هنوز وارد مناسبات تولیدى و طباقتى جامعه نشدهاند و از سه منبع «قدرت»، «ثروت» و «منزلت» تقریباً دور هستند، لذا احساس محرومیت نسبى موجب مىشود که معمولاً قشر دانشجو خواهان تغییر و تحول باشد و تفکر محافظهکارى کمتر در میان دانشجویان جایى دارد؛ از این رو، رادیکالیزم و تحولخواهى، یکى از ویژگىهاى عام دانشجویان است. علاوه بر این، چون دانشجویان در سنین جوانى هستند و با واقعیتهاى ملموس زندگى کمتر ارتباط دارند، لذا آرمانگرایى آنها بر واقعگرایىشان پیشى مىگیرد. همچنین به دلیل اشتغال به تحصیل، جنبش دانشجویى یک جنبش محض پراتیک یا عملگرا نیست؛ بلکه همیشه ضریبى از اندیشه و آگاهى نظرى در آن وجود دارد.
در همه کشورها، جنبش دانشجویى بخشى از جنبش روشنفکرى است و دانشجویان در واقع حد فاصل میان روشنفکران به معنى کلاسیک کلمه، با توده مردم هستند؛ ولى برخلاف روشنفکران که تقریباً در نوعى انزواى اجتماعى بهسر مىبرند و ارتباطشان با توده مردم کمتر است، حامل ویژگىهاى گروهى و طبقاتى یا جنبشهاى غیرروشنفکرى هستند. جنبش دانشجویى یک جنبش طبقاتى نیست؛ بلکه بیشتر خصلت تودهاى و پوپولیستى دارد؛ منتهى این پوپولیسم عمدتاً به طبقات فرودست جامعه معطوف است.
ویژگى دیگر جنبش دانشجویى، گذرا و سیال بودن آن است. دانشجویى عمرى کوتاه و موقتى دارد؛ لذا جنبش دانشجویى دائماً در حال پوست انداختن و تغییر و تحول است. این نکته هرچند مانع تصلّب جنبش دانشجویى مىشود، ولى موجب مىشود که کمتر فرصت یک استراتژى ثابت و برنامهریزى مشخص را در درازمدت داشته باشد و لذا بیشتر شاهد حرکات زیگزاگى بودهایم. در ضمن، معمولاً در کشورهاى جهان سومى، جنبشهاى دانشجویى با جنبشهاى ایدئولوژیکى پیوندى نزدیک برقرار مىکنند و لذا در ایران هم همیشه جنبشهاى دانشجویى به گونهاى حامل جنبشهاى فکرى و ایدئولوژیکى بودهاند.
امّا ویژگى منحصر به فرد جنبش دانشجویى ایران، پیگیرى مداوم آن است. جنبش دانشجویى ایران یکى از قدرتمندترین و پیگیرترین جنبشهاى دانشجویى در سراسر جهان بوده است و اهدافى فراتر از اهداف صنفى یا اهداف خاص سیاسى را دنبال مىکرده است و مبارزاتش معطوف به مبارزات ملى بوده است. به همین جهت، در جنبش دانشجویى ایران در یک مقطع، هژمونى ایدئولوژىهاى چپ و مارکسیستى یا ایدئولوژىهاى ناسیونالیستى و در عالىترین سطوح مبارزه در ایران، ایدئولوژىهاى دینى و اسلامى را مشاهده مىکنیم.
جنبش دانشجویى به دلیل خصلت جوان و سیال بودن، از حیث تولید ایدئولوژى و تئورى نمىتواند قائم بالذات باشد و بیشتر توزیعکننده و مصرفکننده است؛ یعنى همان ویژگى حد وسطبودن براى نخبگان و روشنفکران با توده مردم. البته از نظر سیاسى گاه مستقل بوده و حتى سازمانهاى سیاسى را دچار نوعى عقبماندگى و انفعال کرده است (مثل تسخیر لانه جاسوسى).
جنبش دانشجویى در مرحله نفى و تخریب، بیشتر امکان دوام و بقا پیدا مىکند؛ ولى در مرحله نظام و سیستمسازى که در آن برخورد با مسائل نیازمند نگاهى عمیقتر و ارائه راهحلها و برنامههاى سنجیدهترى است، ادامه حرکت دانشجویى بدون ارتباط با دیگر جنبشهاى فکرى و سیاسى بیرون از دانشگاه سخت مىشود.
در دوم خرداد، جنبش دانشجویى با تشکیلات نسبتاً گستردهاى که در سراسر کشور داشت، بهترین رسانه ارتباطى میان رهبران جنبش دوم خرداد (برنامهریزان و استراتژیستها) با تودههاى مردم بود. امروزه نیز عمده بار توسعه سیاسى و جنبش اصلاحطلبى و ایستادگى در مقابل نیروهاى محافظهکار بر شانههاى دو نهاد سنگینى مىکند: یکى مطبوعات و ارباب جراید و دیگرى جنبش دانشجویى.
تداوم جنبش اصلاحطلبى نیازمند تداوم جنبش دانشجویى است و به همین جهت بر تمام اصلاحطلبان و طرفداران جنبش دوم خرداد است که مسأله جنبش دانشجویى را مسأله خودشان بدانند و با تمام وجود از آن دفاع کنند.
اشاره
1. نویسنده در این مقاله منظور خویش را از «جنبش» بیان نکرده است؛ از این رو، با سلیقه خود، عنوان «جنبش دانشجویى» را تنها بر بخش خاصى از فعالیتهاى سیاسى دانشجویى اطلاق کرده است. واقعیت این است که حرکت و تشکلهاى دانشجویى در ایران، برخلاف پارهاى از کشورها، هرگز در یک چارچوب خاص قرار نگرفته و به یک نهضت یکپارچه تبدیل نشده است؛ بلکه بسته به تنوعِ اندیشهها و سلیقههاى دانشجویان، حرکتهاى دانشجویى (سیاسى یا فرهنگى) نیز ناهمگون و گاه متضاد با یکدیگر بوده است؛ بنابراین تأکید نویسنده بر اینکه «جنبش دانشجویى همواره بخشى از جنبش روشنفکرى بوده است» و اینکه «دانشجویان توزیعکننده و مصرفکننده تولیدات روشنفکرى بودهاند»، چندان درست نمىنماید؛ مگر آنکه عنوان «روشنفکرى» را چنان عام و کلى تعریف کنیم که شامل کلیه متفکران و صاحبنظران شود که در آن صورت، دیگر منظور و مدعاى خاص ایشان را اثبات نمىکند.
البته جریان روشنفکرى در ایران همواره در تلاش بوده است که از محافل دانشگاهى براى طرح و اشاعه دیدگاههاى خود بهره جوید و به دلیل نزدیکى فرهنگ دانشگاه با اندیشه تجددگرایى (مدرنیته)، جریان روشنفکرى جز در این گونه محافل معمولاً پایگاه دیگرى نیافته است؛ اما این سخن هرگز بدین معنا نیست که حرکتهاى دانشجویى تنها در چارچوب جریانات وابسته به روشنفکرى بوده است.
بار دیگر به همان نکته آغازین باز مىگردیم و مىپرسیم: آیا بر این فعالیتهاى متنوع و ناهمگون سیاسى و فرهنگى مىتوان نام «جنبش» نهاد و به فرض که چنین باشد، آیا جنبش دانشجویى را مىتوان در چارچوب تنگ تفکر روشنفکرى مصطلح، محدود و محصور نمود؟
2. از این نکته اساسى که بگذریم، پارهاى از ویژگىهایى که نویسنده براى دانشجویان و حرکتهاى دانشجویى برشمرده است، اجمالاً قابل قبول است. البته ایشان در تحلیل و تبیین این ویژگىها صرفاً به ریشههاى اقتصادى و اجتماعى (و عمدتاً به عوامل مادى و طبقاتى) توجه کرده است و از ریشههاى فکرى و فرهنگى آن بازمانده است. در این گفتگو حتى عنوان «دانشجو» و هویت فرهنگى آن بدرستى تبیین نشده است و بر نقش عواملى همچون نظام آموزشى دانشگاه و دادههاى اطلاعاتى آن بر نگرش و گرایشهاى دانشجویى، انتظارات اجتماعى از دانشجو، برداشت دانشجویان از کارکرد خود در جامعه، بیم و امیدهاى آنان نسبت به آینده و... در حرکتهاى جمعى دانشجویان، درنگ لازم صورت نگرفته است. همچنین جا دارد در مورد خصلتهاى خاص جوانى (روحى، رفتارى و ذهنى) و نیازهاى طبیعى و آرمانهاى پاک و نداشتن آگاهىهاى لازم، بویژه در سنینى که مقارن با اولین سالهاى تحصیل دانشگاهى است، تحقیق شود تا معلوم گردد این شرایط تا چه حد در فعالیتهاى جمعى دانشجویى مؤثر مىباشد.
3. چنانکه گفته شد، نویسنده محترم در یک چارچوب مادى و طبقاتى به تحلیل جریانات دانشجویى پرداخته است، ولى در همین چارچوب نیز سخن ایشان خالى از تعارض نیست؛ زیرا از یکسو براى تبیین خصلت «رادیکالیزم» دانشجویان به دورى آنان از مناسبات طبقاتى استناد مىجوید و همزمان براى تبیین خصلت «اجتماعىبودن»، آنها را حامل ویژگىهاى گروهى و طبقاتى مىشمارد. این تعارض از آنجا ناشى مىشود که نویسنده ریشه هر دو خصوصیت را در عوامل اقتصادى محدود کرده است.
4. نویسنده محترم به درستى به انزواى اجتماعى روشنفکران در تاریخ معاصر اشاره مىکند ولى توضیح نمىدهد که این انزوا و دورى از تودههاى مردم دقیقاً ریشه در اخلاق و خصلتهاى روشنفکرى دارد. در این خصوص جاداشت به جاى تحلیل اقتصادى و طبقاتى، بر این نکته تأکید مىشد که پایگاه فرهنگى و خاستگاه اجتماعى روشنفکران ما از آنرو که با فرهنگ اسلامى - ملى مردم فاصله داشته است، این همدلى و همزبانى هیچگاه رخ نداده است.
5. درست است که جنبش دانشجویى بیشتر در دوران نهضت و تخریب فعال است و در مرحله سازندگى و حفظ دستاوردهاى نهضت از نظامسازى و ارائه برنامه عاجز است، اما باید جستجو کرد که آیا این خصلت از عوارض ذاتى حرکتهاى دانشجویى است یا ریشه در خصلتهاى دانشگاهى در جهان سوم دارد. به نظر مىرسد که دانشگاه و دانشپژوهان به دلیل خصلت خاص علمى و فرهنگىشان باید نقش فعالترى در عرصه نوسازى و برنامه ریزى داشته باشند ولى به دلایل بسیار و از آن جمله ویژگى و ساختار فکرى محافل روشنفکرى، فضاى فعالیتهاى دانشجویى بیشتر هیجانزا، گذرا و به دور از رسالتهاى اصلى دانشگاهى باقى مانده است.
بهار، 19/4/79
در همه کشورها، جنبش دانشجویى بخشى از جنبش روشنفکرى است و دانشجویان در واقع حد فاصل میان روشنفکران به معنى کلاسیک کلمه، با توده مردم هستند؛ ولى برخلاف روشنفکران که تقریباً در نوعى انزواى اجتماعى بهسر مىبرند و ارتباطشان با توده مردم کمتر است، حامل ویژگىهاى گروهى و طبقاتى یا جنبشهاى غیرروشنفکرى هستند. جنبش دانشجویى یک جنبش طبقاتى نیست؛ بلکه بیشتر خصلت تودهاى و پوپولیستى دارد؛ منتهى این پوپولیسم عمدتاً به طبقات فرودست جامعه معطوف است.
ویژگى دیگر جنبش دانشجویى، گذرا و سیال بودن آن است. دانشجویى عمرى کوتاه و موقتى دارد؛ لذا جنبش دانشجویى دائماً در حال پوست انداختن و تغییر و تحول است. این نکته هرچند مانع تصلّب جنبش دانشجویى مىشود، ولى موجب مىشود که کمتر فرصت یک استراتژى ثابت و برنامهریزى مشخص را در درازمدت داشته باشد و لذا بیشتر شاهد حرکات زیگزاگى بودهایم. در ضمن، معمولاً در کشورهاى جهان سومى، جنبشهاى دانشجویى با جنبشهاى ایدئولوژیکى پیوندى نزدیک برقرار مىکنند و لذا در ایران هم همیشه جنبشهاى دانشجویى به گونهاى حامل جنبشهاى فکرى و ایدئولوژیکى بودهاند.
امّا ویژگى منحصر به فرد جنبش دانشجویى ایران، پیگیرى مداوم آن است. جنبش دانشجویى ایران یکى از قدرتمندترین و پیگیرترین جنبشهاى دانشجویى در سراسر جهان بوده است و اهدافى فراتر از اهداف صنفى یا اهداف خاص سیاسى را دنبال مىکرده است و مبارزاتش معطوف به مبارزات ملى بوده است. به همین جهت، در جنبش دانشجویى ایران در یک مقطع، هژمونى ایدئولوژىهاى چپ و مارکسیستى یا ایدئولوژىهاى ناسیونالیستى و در عالىترین سطوح مبارزه در ایران، ایدئولوژىهاى دینى و اسلامى را مشاهده مىکنیم.
جنبش دانشجویى به دلیل خصلت جوان و سیال بودن، از حیث تولید ایدئولوژى و تئورى نمىتواند قائم بالذات باشد و بیشتر توزیعکننده و مصرفکننده است؛ یعنى همان ویژگى حد وسطبودن براى نخبگان و روشنفکران با توده مردم. البته از نظر سیاسى گاه مستقل بوده و حتى سازمانهاى سیاسى را دچار نوعى عقبماندگى و انفعال کرده است (مثل تسخیر لانه جاسوسى).
جنبش دانشجویى در مرحله نفى و تخریب، بیشتر امکان دوام و بقا پیدا مىکند؛ ولى در مرحله نظام و سیستمسازى که در آن برخورد با مسائل نیازمند نگاهى عمیقتر و ارائه راهحلها و برنامههاى سنجیدهترى است، ادامه حرکت دانشجویى بدون ارتباط با دیگر جنبشهاى فکرى و سیاسى بیرون از دانشگاه سخت مىشود.
در دوم خرداد، جنبش دانشجویى با تشکیلات نسبتاً گستردهاى که در سراسر کشور داشت، بهترین رسانه ارتباطى میان رهبران جنبش دوم خرداد (برنامهریزان و استراتژیستها) با تودههاى مردم بود. امروزه نیز عمده بار توسعه سیاسى و جنبش اصلاحطلبى و ایستادگى در مقابل نیروهاى محافظهکار بر شانههاى دو نهاد سنگینى مىکند: یکى مطبوعات و ارباب جراید و دیگرى جنبش دانشجویى.
تداوم جنبش اصلاحطلبى نیازمند تداوم جنبش دانشجویى است و به همین جهت بر تمام اصلاحطلبان و طرفداران جنبش دوم خرداد است که مسأله جنبش دانشجویى را مسأله خودشان بدانند و با تمام وجود از آن دفاع کنند.
اشاره
1. نویسنده در این مقاله منظور خویش را از «جنبش» بیان نکرده است؛ از این رو، با سلیقه خود، عنوان «جنبش دانشجویى» را تنها بر بخش خاصى از فعالیتهاى سیاسى دانشجویى اطلاق کرده است. واقعیت این است که حرکت و تشکلهاى دانشجویى در ایران، برخلاف پارهاى از کشورها، هرگز در یک چارچوب خاص قرار نگرفته و به یک نهضت یکپارچه تبدیل نشده است؛ بلکه بسته به تنوعِ اندیشهها و سلیقههاى دانشجویان، حرکتهاى دانشجویى (سیاسى یا فرهنگى) نیز ناهمگون و گاه متضاد با یکدیگر بوده است؛ بنابراین تأکید نویسنده بر اینکه «جنبش دانشجویى همواره بخشى از جنبش روشنفکرى بوده است» و اینکه «دانشجویان توزیعکننده و مصرفکننده تولیدات روشنفکرى بودهاند»، چندان درست نمىنماید؛ مگر آنکه عنوان «روشنفکرى» را چنان عام و کلى تعریف کنیم که شامل کلیه متفکران و صاحبنظران شود که در آن صورت، دیگر منظور و مدعاى خاص ایشان را اثبات نمىکند.
البته جریان روشنفکرى در ایران همواره در تلاش بوده است که از محافل دانشگاهى براى طرح و اشاعه دیدگاههاى خود بهره جوید و به دلیل نزدیکى فرهنگ دانشگاه با اندیشه تجددگرایى (مدرنیته)، جریان روشنفکرى جز در این گونه محافل معمولاً پایگاه دیگرى نیافته است؛ اما این سخن هرگز بدین معنا نیست که حرکتهاى دانشجویى تنها در چارچوب جریانات وابسته به روشنفکرى بوده است.
بار دیگر به همان نکته آغازین باز مىگردیم و مىپرسیم: آیا بر این فعالیتهاى متنوع و ناهمگون سیاسى و فرهنگى مىتوان نام «جنبش» نهاد و به فرض که چنین باشد، آیا جنبش دانشجویى را مىتوان در چارچوب تنگ تفکر روشنفکرى مصطلح، محدود و محصور نمود؟
2. از این نکته اساسى که بگذریم، پارهاى از ویژگىهایى که نویسنده براى دانشجویان و حرکتهاى دانشجویى برشمرده است، اجمالاً قابل قبول است. البته ایشان در تحلیل و تبیین این ویژگىها صرفاً به ریشههاى اقتصادى و اجتماعى (و عمدتاً به عوامل مادى و طبقاتى) توجه کرده است و از ریشههاى فکرى و فرهنگى آن بازمانده است. در این گفتگو حتى عنوان «دانشجو» و هویت فرهنگى آن بدرستى تبیین نشده است و بر نقش عواملى همچون نظام آموزشى دانشگاه و دادههاى اطلاعاتى آن بر نگرش و گرایشهاى دانشجویى، انتظارات اجتماعى از دانشجو، برداشت دانشجویان از کارکرد خود در جامعه، بیم و امیدهاى آنان نسبت به آینده و... در حرکتهاى جمعى دانشجویان، درنگ لازم صورت نگرفته است. همچنین جا دارد در مورد خصلتهاى خاص جوانى (روحى، رفتارى و ذهنى) و نیازهاى طبیعى و آرمانهاى پاک و نداشتن آگاهىهاى لازم، بویژه در سنینى که مقارن با اولین سالهاى تحصیل دانشگاهى است، تحقیق شود تا معلوم گردد این شرایط تا چه حد در فعالیتهاى جمعى دانشجویى مؤثر مىباشد.
3. چنانکه گفته شد، نویسنده محترم در یک چارچوب مادى و طبقاتى به تحلیل جریانات دانشجویى پرداخته است، ولى در همین چارچوب نیز سخن ایشان خالى از تعارض نیست؛ زیرا از یکسو براى تبیین خصلت «رادیکالیزم» دانشجویان به دورى آنان از مناسبات طبقاتى استناد مىجوید و همزمان براى تبیین خصلت «اجتماعىبودن»، آنها را حامل ویژگىهاى گروهى و طبقاتى مىشمارد. این تعارض از آنجا ناشى مىشود که نویسنده ریشه هر دو خصوصیت را در عوامل اقتصادى محدود کرده است.
4. نویسنده محترم به درستى به انزواى اجتماعى روشنفکران در تاریخ معاصر اشاره مىکند ولى توضیح نمىدهد که این انزوا و دورى از تودههاى مردم دقیقاً ریشه در اخلاق و خصلتهاى روشنفکرى دارد. در این خصوص جاداشت به جاى تحلیل اقتصادى و طبقاتى، بر این نکته تأکید مىشد که پایگاه فرهنگى و خاستگاه اجتماعى روشنفکران ما از آنرو که با فرهنگ اسلامى - ملى مردم فاصله داشته است، این همدلى و همزبانى هیچگاه رخ نداده است.
5. درست است که جنبش دانشجویى بیشتر در دوران نهضت و تخریب فعال است و در مرحله سازندگى و حفظ دستاوردهاى نهضت از نظامسازى و ارائه برنامه عاجز است، اما باید جستجو کرد که آیا این خصلت از عوارض ذاتى حرکتهاى دانشجویى است یا ریشه در خصلتهاى دانشگاهى در جهان سوم دارد. به نظر مىرسد که دانشگاه و دانشپژوهان به دلیل خصلت خاص علمى و فرهنگىشان باید نقش فعالترى در عرصه نوسازى و برنامه ریزى داشته باشند ولى به دلایل بسیار و از آن جمله ویژگى و ساختار فکرى محافل روشنفکرى، فضاى فعالیتهاى دانشجویى بیشتر هیجانزا، گذرا و به دور از رسالتهاى اصلى دانشگاهى باقى مانده است.
بهار، 19/4/79