جنبشهای اجتماعی زنان
آرشیو
چکیده
نویسنده مقاله با اشاره به ورود اقتصاد از حوزه خصوصى به حوزه عمومى در دوران سرمایه دارى و بروز نابرابرى هاى اجتماعى، به بررسى تاریخچه ظهور جنبشهاى زنان و فمینیسم مى پردازد. با توجه به اختلاف تعبیرها درباره مشکلات زنان و اشاره واژه «فمینیسم» به این مشکلات، گونه هاى مختلفى از فمینیسم وجود پیدا مى کند و این عدم یکپارچگى موجب مى شود واژه «فمینیسم» جاى خود را به واژه «فمیسنیسمها» بدهد. همچنین نویسنده به حوزه هاى مختلف حضور این جریانات اشاره مى کند.متن
جنبش زنان به عنوان جنبشى که در راه اهداف خاص زنان فعالیت مى کند پدیده اى جدید است. در دوران مدرن تحولى در تقسیم بندى بین قلمرو عمومى و خصوصى ایجاد مى شود. تا قبل از این دوره هرچند زنان در عرصه عمومى حضور نداشتند، اما عرصه عمومى به عرصه سیاسى محدود مى شد و اگرچه زنان متعلّق به خانه تلقى مى شدند، اما اقتصاد که تدبیر منزل بود در خانه انجام مى شد و در نتیجه زنان در عرصه اقتصادى فعال بودند. در دوران سرمایه دارى، اقتصاد از حوزه خصوصى وارد حوزه عمومى مى شود و حوزه عمومى تنها محل حضور مردان است; اما نیازهاى سرمایه دارى، زنان را براى انجام فعالیتهاى اقتصادى به این عرصه مى کشاند. حضور زنان در قلمرو عمومى که براساس برابرى افراد تعریف شده است، بدون آنکه از آن برابرى سودى ببرند موجب تعارضاتى مى گردد که به تدریج آنان را به یک خودآگاهى جمعى رهنمون مى سازد. از اواخر قرن 18 به طور انفرادى ایده هایى از سوى بعضى زنان مطرح مى شود و از نیمه قرن نوزدهم به طور خاص جنبشهاى زنان به شکل حرکات جمعى زنان شکل مى گیرد. گردهمایى سال 1848 در نیویورک معمولا نخستین گام در جنبشهاى زنانه تلقى مى شود و از آن تاریخ به بعد جنبش زنان در طول 150 سال اخیر رشد و تحول مى یابد. جنبشهاى زنان تا چه حدى با فمینیسم در ارتباط است و آیا واژه «فمینیسم» دال بر جنبش اجتماعى زنان مى باشد؟ از اوایل قرن بیستم واژه «فمینیسم» وارد گفتمان عمومى مى شود. گاهى فمینیسم مترادف با جنبش زنان و گاهى در معناى وسیعترى به کار مى رود و بعضى نیز فمینیسم را بُعد نظرى جنبش زنان مى دانند; اما همه اینها در واقع سلیقه اى است. از آنجا که مدعیان فمینیسم تعبیرشان از مشکل زنان و راه حل آن یکى نیست، با گونه هاى متفاوتى از فمینیسم مواجه مى شویم. از طرف دیگر به خاطر سوءتفاهمها یا حتى افراط گرى هاى تاریخى که با فمینیسم همراه بوده، در بسیارى از جوامع تمایل به استفاده از این اسم وجود ندارد; حتى در برخى جوامع شاهد جنبشهاى زنانى هستیم که خود را ضد فمینیسم معرفى مى نمایند; چرا که خواسته هاى طیف وسیعى از زنان در آن جوامع منطبق با اهداف فمینیستى نیست. براى شناخت بیشتر ارتباط بین این دو باید به تعریف هر یک توجه کرد. جنبشهاى زنان در جوامع مختلف براساس خواسته هاى متفاوتشان داراى تنوّع زیادى مى باشند.
جریانهاى اصلى فمینیستى حداقل 5 یا 6 دسته اند:
1. فمینیسم لیبرال: فرض این جریان، برابرى جوهرى زن و مرد است و متأثر از اندیشه مدرن مى باشد. این جریان از نیمه قرن 19 در آمریکا شکل مى گیرد و هم اکنون اصلى ترین جریان فمینیستى در آنجا به حساب مى آید.
2. فمینیسم اجتماعى: جریانى است که در کنار فمینیسم لیبرال از اواخل قرن 19 شکل مى گیرد و در تحول خود به این نتیجه مى رسد که چون زنان متفاوت هستند، محتاج به قوانین متفاوتى نیز مى باشند. همچنین چون برابرى در حقوق به معنى برابرى در فرصت نیست، باید از آغاز، فرصتها را براى زنان برابر کرد. این جریان به دنبال قدرت دهى به زنان و مبتنى بر تفاوت است.
3. فمینیسم رادیکال: جریانى مبتنى بر تقابل است که در سال 1970 شکل گرفته و بر تضاد و آشتى ناپذیرى جوهر زن و مرد تأکید مى کند.
4. فمینیسم زنان سیاه: یک جریان نسبتاً متأخر است و بر این امر تأکید مى کند که زن سفیدپوست تنها ستم بین زن و مرد را تحمل مى کند، در حالى که زن سیاه پوست هم ستم طبقاتى و نژادى و هم ستم جنسیتى را متحمل مى شود; از این رو زنان سیاه پوست نمى توانند دنباله رو جریان فمینیستى تحت سلطه زنان سفیدپوست باشند.
5. فمینیسم جهان سومى: این جریان ستم دیگرى به نام استعمار را به ستمهاى سه گانه فوق اضافه مى کند.
6. فمینیسم پست مدرن یا پسامدرن: در این شاخه از فمینیسم، مقولات زن و مرد کلا نفى مى شود. این جریان درصدد آن است که نشان دهد چگونه مردانگى، زنانگى را در طول تاریخ تحقیر کرده است. این گروه ضد جوهرگرایى هستند. پست فمینیسم جداى از این معنا در معناى دیگرى نیز که به زعم فمینیستها محافظه کاران به کار مى برند، به کار مى رود. این گروه معقتدند که زنان به هر چه خواسته اند، رسیده اند; بنابراین به عصر پست فمینیسم رسیده ایم.
مى توان گفت یکى از ویژگى هاى جنبشهاى زنان در دهه 90 این است که به شدت محدود شده اند و یکى از دلایل آن نیز تأثیر اندیشه هاى پسامدرنیسم است. فمینیسم یا جنبشهاى زنان، حوزه هاى فعالیت متعددى دارند و در طول تاریخ تقریباً در همه حوزه هاى حیات اجتماعى، اقتصادى و سیاسى فعالیت کرده اند و در بعضى حوزه ها نیز فعالترند. مثلا حوزه سیاسى بیشتر مورد علاقه فمینیستهاى لیبرال است. حوزه مبارزات روزمره فردى نیز خاص جنبشهاى جدید اجتماعى است. حوزه مهم مبارزاتى دیگر، حوزه مبارزات آکادمیک است. فمینیستها به سمت مبارزه در درون رشته هاى علمى و مبارزات نظرى رفته اند. البته کار نظرى به دو معناست: کار نظرى براى خود فمینیسم (توضیح در مورد ستم دیدگى زنان یا ستم مردان و...) و نیز مبارزات و مناظرات درون رشته اى. به خصوص فمینیستهاى لیبرال، در موج دوم بر این تأکید داشتند که پروژه علم یک پروژه انسانى است و مردانه نیست. آنان معقتدند علم باید بى طرف و عینى باشد و جانبدارانه نباشد. اگر جانبدارى جنسیتى را از علم درآوریم، علم بى طرف عینى به معنى واقع کلمه خواهیم داشت. در هر حال به نظر مى رسد جنبش اجتماعى زنان و فمینیسم، پدیده یکپارچه اى نیستند و تعاریف متفاوت و متعددى دارند. تقریباً از دهه 80 و 90 به جاى واژه «فمینیسم»، واژه «فمینیسمها» به کار برده شد.
ایران، 3/4/1379