آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نویسنده مقاله به بررسى راه درست برخورد با تحولات جدید در عرصه فرهنگ مى پردازد. از دیدگاه ایشان براى تحقق اعتلاى فرهنگى که حاصل برخورد صحیح با تحولات فرهنگى است، باید بر دو مانع بزرگ، یعنى سنت گرایى به معناى سرکوب اندیشه هاى نو و نیز خودباختگى در برابر فرهنگ بیگانه غلبه کرد و به نقد خویش و میراث بردن از مزایاى فرهنگ بیگانه اندیشید. نویسنده در ادامه به بیان روش میراث برى که همانا گفتگوى فرهنگها و تمدنهاست مى پردازد و شرایط آن را برمى شمرد.

متن

فرهنگ و مطالعات اجتماعی
ایران در چند دهه اخیر همواره کانون تحولات در عرصه هاى مختلف سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى بوده است. برخورد صحیح با تحولات جدید در عرصه فرهنگ، اعتلاى فرهنگى را به دنبال دارد و برخورد غلط و ناصحیح چیزى جز انحطاط فرهنگى به ارمغان نمى آورد. در تعامل فرهنگى، سه گونه برخورد با تحولات جارى فرهنگى متصور است که دو گونه آن مسلماً به اعتلاى فرهنگى نمى انجامد: یکى سنت گرایى که تحت هر شرایطى خواهان حفظ و بقاى سنتهاى فرهنگى است و به طرد و سرکوب هر نوع دیدگاه نو و پدیده فرهنگى مى اندیشد. از نظر سنت گرایان، هر نوع نگرش فرهنگى غیر سنتى، یکسره حاصل نفوذ فرهنگهاى بیگانه و در جهت به انقیاد درآوردن جامعه از نظر فرهنگى ارزیابى مى شود. سنت گرایى، گرایش و بینشى نیست که در جامعه سنتى بهوجود آید; بلکه اساساً نتیجه مستقیم به بن بست رسیدن سنتهاى فرهنگى در پاسخ گویى به ضرورتها و اهداف اجتماعى موجود است; یعنى سنت گرایى در شرایط گذر از جامعه سنتى به جامعه متجدد (مدرن) زمینه مى یابد و در تقابل با تجددخواهى تأسیس مى شود.
گونه دوم، گرایشى است که سنتهاى فرهنگى جامعه را یکسره از عوامل اصلى عقب ماندگى جامعه دانسته، گذر از جامعه سنتى به جامعه متجدد را از جمله با نفى و طرد همه سنتهاى فرهنگى برابر مى گیرد. از این رو این گرایش براى تحقق جامعه متجدد، دنباله روى و تقلید از فرهنگ جوامعى را که گذار از جامعه سنتى به متجدد را پشت سر گذاشته اند، پیشنهاد مى کند.
اعتلاى فرهنگى حاصل وحدت و تضاد «گسست» و «تداوم» است. تحول، بدون تبدیل هرباره تداوم به گسست و گسست به تداوم و بازتولید این دو ممکن نیست. گرایش نخست، در امر تحول، گسست را نادیده مى گیرد و گرایش دوم، تداوم را. همین نکته کافى است تا نتیجه گرفته شود که هر دو گرایش ضدتحول هستند و بنابراین ناتوان از تحقق اعتلاى فرهنگ در جامعه; از این رو تنها راه پیشرو و مترقى براى دستیابى به تحول و اعتلاى فرهنگى، راهى است که تحول را بر زمینه گسست و تداوم فرهنگى جستجو مى کند، و مگر اعتلا به معناى حرکت رو به کمال و رشد، جز جدایى از وضع موجود و پاگذارى به پله بالاتر معناى دیگرى دارد؟ برآیند این شیوه در برخورد با سنتهاى فرهنگى به منظور تحول اعتلاى فرهنگى آنها، میراث برى انتقادى به جاى پذیرش یا انکار مطلق و جزمى آنهاست; به این معنا که برخورد صحیح با هنجارها و ارزشهاى سنتى فرهنگ، مى باید از دو جنبه نقد و میراث بردن تشکیل شود. بى گمان جدایى نقد و میراث برى در برخورد با سنتهاى فرهنگى، یا به سنت گرایى افراطى و تقلید مکانیکى از سنن فرهنگى بدون در نظر گرفتن الزامات شرایط تغییریافته اجتماعى مى انجامد و یا در نهایت به تجددگرایى مفرط و حذف جزمى سنتها و دستاوردهاى فرهنگى اى که یک ملت در طول تاریخ انباشته درمى غلطد. در اینجا باید دید که میراث بردن انتقادى چگونه ممکن مى شود. در این نوشتار عمدتاً به عامل تعامل و گفتگو با فرهنگهاى بیگانه پرداخته مى شود. در تعامل و گفتگوى فرهنگها باید به دو نکته اساسى توجه کرد: اولا تأثیر و تأثر فرهنگى در دوران معاصر اجتناب ناپذیر است; ثانیاً اصل حاکم بر روند تعامل و گفتگو، تأثیرگذارى فرهنگ پویا و پیشرو بر فرهنگ ایستا و عقب مانده است.
حال سؤال اساسى این است که تعامل و گفتگوى فرهنگها چه ویژگى اى باید داشته باشد تا به اعتلاى فرهنگ بیانجامد. نکته مهم، شناخت شرایط عمومى و نیازهاى ضرورى جامعه و امکان تلفیق و ترکیب عناصر بیگانه با فرهنگ خودى به منظور اعتلاى فرهنگ و استقرار هدف عمومى اجتماعى است. در تعامل فرهنگى منافع ملى و اهداف و آرمانهاى اجتماعى ایرانیان باید مورد توجه باشد. بنابر آنچه گفته شد، تعامل و گفتگوى فرهنگى مى بایست متکى بر شناخت تحلیلى و دقیق عناصر فرهنگ خودى و بیگانه صورت پذیرد و نیز نباید از یاد برد که چون هدف، شناخت عناصر ترکیب پذیر فرهنگ بیگانه با فرهنگ خودى است، مى باید به جاى توجه صرف به مظاهر فرهنگ بیگانه، توجه ما به لایه هاى زیرین و ماهیت هنجارها، ارزشها و الگوهاى فرهنگ بیگانه معطوف شود تا از تأثیرپذیرى تقلیدى که به پیروى کورکورانه از مظاهر فرهنگ بیگانه مى انجامد، جلوگیرى شود.
واپسین کلام آنکه اگر شیوه خلاق عوامل و گفتگوى فرهنگى را به منظور ترکیب فرهنگ و خلق فرهنگ نو پیش بگیریم و در اجراى آن به کارگزاران فرهنگى جامعه میدان عمل بدهیم، از طریق میراث بردن انتقادى از سنن فرهنگ خودى و بومى کردن عناصر فرهنگ غربى مى توانیم هم جلوى تهاجم فرهنگى را بگیریم و هم به اعتلاى فرهنگ دست یابیم. مضمون اعتلاى فرهنگ، خلق فرهنگ نوین است. ایرانیان در تاریخ فرهنگ خود به صورتهاى گوناگون موفق به ترکیب فرهنگها شده اند. از این منظر، عصر زرین و متعالى فرهنگ ایران، حاصل ترکیب و تلفیق عناصر سه فرهنگ گوناگون است. اگر ایرانیان قرنهاست که در زمینه فرهنگ، حرفى براى عرضه به جهانیان نداشته اند، به علت نادیده انگارى میراث برى انتقادى در برخورد با فرهنگ خودى و بیگانه است.
اشاره
1. مقاله آقاى قاضى مرادى حاوى نکات ارزشمندى پیرامون ضرورت آسیب شناسى و اصلاح فرهنگى است; بویژه راه حل و توصیه اصلى ایشان ـ میراث برى انتقادى ـ که مبتنى بر شناخت دقیق و تحلیلى از سنت و مدرنیزم به جاى طرد و حذف جزمى آنهاست.
2. نویسنده در بخش اول مقاله (در تاریخ 7/3/1379)، گریز از سنت را معلول به بن بست رسیدن آن در پاسخ گویى به نیازها و شرایط زمانه مى داند و بدینوسیله ناخواسته به تقدس و بزرگداشت نوگرایى و نگرشهاى مدرن مى پردازد. این در حالى است که ایشان در ادامه مقاله از جزم اندیشى پیرامون دیدگاه ها و پدیده هاى نو برحذر داشته، از سلیم و سقیم آنها سخن به میان مى آورد. همان طور که نویسنده مقاله اشاره مى کند، سنت گریزى همواره معلول ناتوانى سنتها در پاسخ گویى به نیازهاى روزآمد نیست; بلکه در بسیارى اوقات معلول ناآگاهى سنت گریزان از حقیقت سنت و خودباختگى در برابر عناصر و مؤلفه هاى فرهنگ نو و مدرن است.
3. براى اعتلاى فرهنگ، آنچه از گفتگو و تعامل فرهنگى مهمتر است، حاملان و نمایندگان فرهنگها و تمدنها هستند. نمایندگان ملل و نحل براى اینکه در گفتگو و تعامل فرهنگى مقهور ارزشها، هنجارها و شعارهاى فرهنگ خودى یا بیگانه نشوند، باید از میان اندیشمندانى انتخاب شوند که از آگاهى و شناخت کافى و تحلیلى پیرامون فرهنگ خودى و بیگانه برخوردارند; در غیر این صورت یا سنت گرایى پیشه مى کنند، یا در دامان تجددگرایى مى غلطند و یا تصویرى التقاطى از سنت و مدرنیزم ارائه مى دهند.

تبلیغات