آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

آنچه در زیر آمده است خلاصه بخش اول این گفتگو است که به رابطه فقه و عقل یا رابطه فقه و علوم بشرى مى پردازد. دیگر بخشهاى گفتگو چندان نکته تازه اى در بر ندارد. به هر حال، ایشان معتقد است که دین عمدتاً به امور تعبدى و مسائل مربوط به رابطه انسان و خدا مى پردازد; اما روابط اجتماعى و بین المللى که براى خودشان حکم دارند(البته احکام مشترک) به خود آنها واگذار شده و شریعت در آنجا هیچ تعبدى برخلاف بناى عقلا نمى کند. ایشان تصریح مى کند که عقل، فطرت و بناى عقلا هر سه به یک معناست.

متن

اجتهاد و تقلید ( در فقه شیعه)

ما اعتقاد داریم که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) همه احکامى را که لازم بوده، بیان کرده است و خلأ حکمى و قانونى در اسلام نیست. البته دین عبارت از همان احکام واقعیه اسلام است که فهم فقیه ممکن است مطابق با واقع باشد و ممکن است خطا کند.حال سؤال این است که آیا خداوند متعال همه احکام و قوانین را در همه ابعاد بیان مى کند، یا اینکه امورى را به عقل سلیم انسان موکول مى کند؟
به اعتقاد ما یکى از منابع مهم فقه، حکم عقل است. البته منظور از عقلى که در دین و فقه مورد ابتلاست، «عقل عملى» است که باید و نبایدها را درک مى کند، نه «عقل نظرى» که از واقعیت اشیاء بحث مى کند. بسیارى از احکام ما مبنایش عقل است; دلیلش هم ملازمه اى است که بین حکم عقل و حکم شرع وجود دارد. مذهب شیعه معتقد است که احکام تابع ملاکات است و همه احکامش تابع مصالح و مفاسدى است که در متعلق احکام وجود دارد. ما قائل به حسن و قبح عقلى هستیم و معتقدیم که افعال انسانها و تمام اشیاء در عالم ارزشهاى ذاتى دارند; بنابراین هرگاه عقل سلیم حکم کرد که چیزى نیکو است، شرع مقدس با آن مخالفت نمى کند; چون اساس و ریشه عقل عملى از فطرت انسانها نشأت مى گیرد.
انسانها با اختلاف فرهنگها و رسوم همگى در مجموعه اى از بایدها و نبایدها اتفاق نظر دارند. این وحدت و اتفاق از فطرت برخاسته است(فطرة الله التى فطر الناس علیها). فطرت در حقیقت نیرویى است در انسان که او را رهنمون مى کند که چیزهایى نیکو را انجام دهد و ناپسندها را ترک کند. شرع نمى تواند چیزى را که فطرت مى گوید باید انجام دهى، حرام کند; زیرا بین اراده تکوینى و تشریعى خداوند تخالف نمى شود: کلّما حکم به العقل حکم به الشرع. بنابراین عقل را در بعضى جاها مى توان «فطرت» نامید و در بعضى جاها «هدایت تکوینى انسان».
به هر حال، مسائلى هست که جنبه عقلایى دارد; یعنى هیچ شریعتى خودش مؤسس نیست; بلکه از همان آغاز که جامعه عقلا پدید آمده است، این مسائل را داشته اند. در مسائل عقلایى، شرع هیچ وقت برخلاف عقلا تعبد به یک امرى نمى کند; یعنى ما را واگذار مى کند که بر اساس حکم عقلا عمل کنیم. این طرز تفکر غلط است که تمام چیزها را دین باید بیان کند. دین در مسائل تعبدى که عقلا نمى توانند درک کنند مطالب را بیان مى کند. دین عمدتاً رابطه بین فرد و خداوند را بیان مى کند; اما رابطه فرد و جامعه یا رابطه جامعه با جامعه دیگر، یعنى حقوق عمومى، حقوق بین الملل، حقوق تجارت بین الملل، حقوق جزاى عمومى، تمام اینها را عقلا براى خودشان حکم دارند. اگر در بعضى جاها شرع هم حکمى کرده است، ارشادى است، نه اینکه خلاف حکم عقلا بخواهد چیزى را بر ما تحمیل کند; بنابراین فقیه در تعبدیات باید به دنبال کتاب و سنت برود و در مسایل عقلایى و عمومى به دنبال حکم عقل و بناى عقلا.
البته بناى عقلا که بنده مى گویم، یعنى همه شمول و فراگیر. مسائل کثیرى که امروز هست، باید ببینیم عقلا چه مى گویند. امروز اگر علماى اقتصاد چیزى را در شکوفایى اقتصاد نیکو دیدند و مخالف با کتاب و سنت هم نیست، باید آن را بپذیریم. در مسأله مدیریت و حکومت هم که امورى عقلایى هستند باید ببینیم عقلا چه روشى را دنبال مى کنند و ما هم باید دنبال آنها را بگیریم.
اینکه گفته مى شود باید علوم طبیعى، مثل کشاورزى یا پزشکى را از آیات و احادیث استخراج کنیم درست نیست. اینکه بگوییم پزشکى اسلامى یا فیزیک اسلامى داریم، این مطالب به شریعت ضرر مى زند. اینها واقعیاتى هستند که نمى توان آنها را به اسلام یا مسیحیت اضافه کرد.
اشاره
مطالبى که در این گفتگو بیان شده است جاى تأمل بسیار دارد که به برخى از موارد اشاره مى کنیم:
1. گوینده محترم عقل عملى و فطرت را به یک معنا دانسته است و فطرت را گرایش انسانها به امور خیر و نیکو تعریف مى کند; حال آنکه عقل عملى از مقوله ادراک است و فطرت بدین معنا نشان از یک گرایش واقعى در انسان دارد. روشن است که از وجود یک گرایش در انسان(هست)، نمى توان یک حکم الزامى(باید) استنتاج کرد. آیا مى توان گفت که اگر در انسانها گرایش به کارى وجود دارد، لزوماً عقل هم به آن فعل حکم مى کند؟
2. عجیب تر آنکه ایشان عقل را با بناى عقلا یکى دانسته است و تصریح مى کند که اگر مردم در امور اجتماعى خود رویه اى را پسندیده اند، شرع نمى تواند آن را نفى کند. در علم اصول به روشنى فرق میان «حکم عقل» و «سیره عقلا» تبیین گشته است. برخلاف نظر ایشان، بسیارى از امور عقلایى ریشه در عقل ندارد و حاصل تجارب یا برگرفته از سنن و عادات اجتماعى است. از این رو، شارع هرگز حکم عقل را نفى نمى کند، ولى بناى عقلا در بسیارى از شرایع نقض شده است. در فقه اسلامى، در ابواب اقتصادى، حقوقى و جزایى بسیارى از احکام عقلایى نقض شده است و حکم جدیدى از سوى شارع ابلاغ گشته است.
3. طُرفه آنکه گوینده محترم دستاوردهاى جدید بشرى در حوزه اقتصاد، سیاست و مدیریت را جزء بناى عقلا مى شمارد و آن را به عنوان حکم عقلِ قطعى، لازم الاتباع مى داند. پوشیده نیست که نظریه هاى موجود در این علوم نه تنها مورد پذیرش همه عقلا نبوده است، بلکه امروزه نیز محل اختلاف جدى صاحب نظران است و دائماً در حال تغییر و تحول مى باشد. چنان که اندیشمندان غرب نیز بارها تأکید کرده اند، این علوم محصول «عقل ابزارى» است و با عقل عملى هیچ ارتباطى ندارد. امروزه به درستى معلوم داشته اند که این علوم بر پایه مبانى فلسفى و ایدئولوژیک بنا مى شود و به شناسایى مناسبات عینى و راهکارهاى عملى براى تحقق همان اهداف مورد نظر مى پردازد و از این روست که بسیارى از دستاوردهاى آنها با مبانى دینى و اسلامى ناسازگار است.
4. ایشان صراحتاً دین را در چارچوب روابط فردى محدود مى کند و حوزه عمومى را به عقل و عرف مى سپارد. این دیدگاه جز سکولاریسم و جدایى دین و دنیا هیچ معناى دیگرى ندارد. آیا هیچ فقیه یا فقه دانى مى تواند ادعا کند که احکام اجتماعى اسلام سراسر ارشادى و برگرفته از سیره عقلا هستند؟
5. گفته اند که علوم طبیعى(همچون پزشکى و کشاورزى) جنبه اسلامى یا غیراسلامى ندارد; اما سخن در این است که آیا در مورد علوم انسانى نظیر اقتصاد، مدیریت و جامعه شناسى نیز این نکته صادق است؟ آیا مى توان گفت(چنان که ایشان تصریح کرده است) که دین فقط آمده است تا در مورد رکعات نماز و شرایط روزه حکم براند و نسبت به مناسبات اقتصادى و انسانى که بیشترین تأثیر را در حیات مادى و معنوى انسانها دارد، هیچ دستور و برنامه اى ارایه نکرده است؟

تبلیغات