آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

ملت ایران در طول تاریخ در برابر بحرانهاى ناشى از نظامهاى سلطه به دو صورت واکنش نشان داده اند: قهرآمیز و غیرقهرآمیز. خرد جمعى مردم ایران آموخته است که اگر از طریق مقاومت قهرآمیز به اهداف خود نرسد، با تأکید بر عناصر فرهنگى و نشر تولیدات مادى و فرهنگى در هیأت حاکمه رخنه ایجاد کند و با حمایت از اصلاح طلبان در مقابل محافظه کاران، زمینه تغییرات ساختارى را ایجاد کند. با پیروزى مردم در انتخابات مجلس ششم و درهم شکسته شدن مقاومت محافظه کاران، اگر مسیر اصلاحات تا تغییر ساختار قدرت ادامه پیدا نکند، زمینه براى ورود به مرحله انقلاب اجتماعى فراهم خواهد شد.

متن

در دوره هاى بحرانى که حیات اجتماعى و هویت ملى ساکنان این سرزمین در مخاطره قرار مى گیرد و دفاع قهرآمیز بى اثر، پرهزینه یا ناممکن مى گردد، مردم ایران به یک رشته تمهیدات و واکنشهاى خردمندانه متوسل مى شوند که در حافظه جمعى آنان به طور ناخودآگاه ذخیره شده است. بحران، وضعیتى است که در آن حیات مادى، فکرى، فرهنگى و اجتماعى جامعه تحت فشار فلج کننده، از تحرک، رشد و بالندگى باز مى ایستد و دچار رکود مى گردد و تلاشهاى مقطعى براى اصلاح و احیاء آن به نتیجه نمى رسد. اما ملت ایران طى سه هزار سال گذشته، با تکیه بر میراثى غنى از تجربه فرهنگ سازى و تلاش و مبارزه سخت و طولانى براى بقا، تا کنون بر بحرانهاى سختى غلبه کرده و کشتى استقلال و موجودیت سیاسى و فرهنگى خویش را از میان توفانهاى سخت و امواج پرقدرت و مهلک به سلامت گذرانده است; بحرانهایى نظیر حمله اسکندر، اشغال ایران توسط اعراب، حمله مغول و ... .
اشکال و مراحل مقاومت:
واکنش مردم ایران در این گونه موارد به دو صورت کلى، قهرآمیز و غیرقهرآمیز، بروز کرده است. مقاومتهاى مسلحانه در برابر استبدادجویى عربها، مغولان و دو استبداد قاجار و پهلوى و یا دفاع در برابر مداخله جویى و تجاوزات دو دولت روس و انگلیس و اخیراً عراق، بیانگر آمادگى تاریخى مردم ایران براى پرداختن بهاى این نوع مبارزه است. دفاع و مبارزه قهرآمیز اگر به پیروزى نینجامد، دوران طولانى مبارزه و مقاومت در اشکال فرهنگى، اجتماعى و سیاسى آغاز مى شود و آرام و بى وقفه ادامه پیدا مى کند.
مراحل مبارزه مسالمت آمیز سیاسى و فرهنگى:
مطالعه نحوه رویارویى مردم ایران با بحرانهاى ناشى از تجاوز و سلطه جویى قدرتهاى بیگانه یا استبداد و ستم حکام داخلى، از وجود یک خرد جمعى پویا و در حال رشد در آنان خبر مى دهد. این خرد جمعى هرچند متناسب با شرایط و ویژگى هاى هر عصر و ماهیت نیروهاى متجاوز و سلطه جو و اشکال و ابعاد بحرانها، به شیوه هاى متفاوتى بروز مى کند، اما در اصل بر اصول واحدى استقرار است. مراحل اساسى این مقاومت عبارت اند از:
1. ملت پس از یأس از نتایج مقابله قهرآمیز به سنگرهاى خود در عرصه هاى مختلف تولید مادى و فرهنگى پناه مى برند و بر شعایر دینى و سنن فرهنگى اصرار می ورزند تا از اضمحلال قطعى حیات اجتماعى، فرهنگى و فیزیکى خود جلوگیرى کنند.
2. در مرحله بعد، تهاجم فرهنگى ملت آغاز مى گردد و تولیدات و تظاهرات فرهنگى مردم به صورت آشکارترى انتشار مى یابد و از این طریق، طبقه مسلط را ناگزیر از تسلیم شدن و پیروى از سنن و شعایر ملى خویش مى کنند و تفکر بسته حاکم را دچار بحران مى سازند. افزایش نظارت و فشار برمردم، سبب خشم و نفرت در اقشار فرودست مى گردد و وضعیت انفجارى در جامعه به وجود مى آید.اینجاست که در باره چگونگى غلبه بر بحران و کنترل اوضاع میان طبقه حاکم شکاف ایجاد مى شود.
3. در این حال، مردم ایران استراتژى ایجاد شکاف در ساخت قدرت و استفاده از تضادهاى درونى طبقه حاکم را پیش مى گیرند. با کاهش قدرت اقتصادىِ حکومت، اقتدار سیاسى و نظامى هم سستى مى گیرد و خطر فروپاشى، جناحهایى از حاکمیت را در اندیشه اصلاح و تعدیل سیاستها مى اندازد. طبقه حاکم به دو بخش محافظه کار و اصلاح طلب تقسیم مى گردد. اینجاست که مردم هوشیارانه با سنگر گرفتن در جبهه اصلاح طلبان، تضادها را عمق مى بخشند، جناح خشونت گرا و محافظه کار را تضعیف مى کنند و براى حضور فعالتر خود در عرصه زندگى سیاسى و فرهنگى کشور، مجوز قانونى به دست مى آورند.
فعال شدن مردم در حمایت از حرکت اصلاح طلبى، مقدمه پیدایش و اعتلاى یک جنبش اصیل و مستقل مردمى است. با ظهور جنبش اجتماعى و تعمیق و توسعه مطالبات مردمى، اصلاح طلبان نیز خود به دو گروه محافظه کار و رادیکال تقسیم مى شوند. رادیکالها، از درخواست مردم براى ایجاد تغییرات ساختارى پشتیبانى مى کنند و محافظه کاران سعى در کنترل حرکت و محدود کردن مطالبات در چارچوب منافع طبقه حاکم دارند. فرجام جنبش اصلاحى، بستگى به چگونگى عمل این نیروها و بسیارى عوامل درونى و بیرونى دارد که محتاج بررسى و تفصیل بیشترى است.
از بررسى تحولات گذشته این نتیجه به دست مى آید که اگر در این مرحله با پیروزى مردم در انتخابات مجلس ششم، مقاومت جناح محافظه کار شکسته نشود و راه اصلاحات تا تحقق خواستهاى منطقى شان هموار نگردد، بحران و نارضایتى ادامه مى یابد و مردم اجباراً به روشهاى مؤثرترى مى اندیشند که نهایتاً زمینه ساز ورود به مرحله انقلاب اجتماعى است.
اشاره
1. نویسنده در آغاز بحث، دیدگاه خود را به صورت یک نظریه عام و تاریخى ارایه کرده است، اما در طى مقاله نه تنها دلیل و مدرکى بر صحت مدعاى خود نشان نمى دهد، بلکه به تدریج معلوم مى شود که ایشان یک تحلیل سیاسى از انتخابات مجلس ششم(اگر نگوییم یک بیانیه سیاسى) را در قالب یک قاعده فراگیر به خواننده تحویل داده است. از نویسنده محترم که خود مدتها با منطق دیالکتیک مارکسیستى، عالَم و آدم را به تحلیل و نقد مى گرفت(1) و سرانجام شاهد بى پایگى آن همه نظریه پردازى هاى انتزاعى گشت، انتظار مى رود که چشم بر واقعیت بگشاید تا در یک تار عنکبوتى دیگر گرفتار نیاید. به هر حال، مشکلات نظریه ایشان به اختصار عبارت است از:
الف) این تحلیل، ارزش یک «نظریه» را ندارد، چون تقریباً هیچ یک از عناصر آن تعریف عملیاتى نشده است: منظور از استبداد و سلطه داخلى یا خارجى چیست؟ اصلاح طلبى و محافظه کارى که از مفاهیم نوین سیاسى است، چگونه بر مناسبات سیاسى کهن، قابل اطلاق است؟ جنبش اجتماعى به چه معناست و شاخصهاى عینى آن کدام است؟ و... این گونه نظریه پردازى هاى کلى در مقابل دلایل نقض و تأیید، بسیار لغزان و گریزان است.
ب) نه تنها شواهد تاریخى معتبر آن را تأیید نمى کند، بلکه شواهد بسیار در ابطال آن مى توان نشان داد. براى مثال، در مسأله حمله اعراب به ایران، این نظریه چگونه قابل تطبیق است؟ منظور از مبارزات قهرآمیز اولیه چه حوادثى است؟ اصلاح طلبان و محافظه کاران چه کسانى بودند؟ و سرانجام چگونه مردم ایران فرهنگ خود را بر فرهنگ حاکمان غلبه دادند؟ و... . نمونه هاى نقض دیگر را به حافظه تاریخى خوانندگان حوالت مى دهیم.
ج) درستى یا دست کم فایده یک نظریه، در قدرت پیشگویى آن است وگرنه از یک گزارش تاریخى فراتر نمى رود. ایشان از پیشگویى آینده اصلاحات کنونى آشکارا طفره مى رود و تصریح مى کند که «فرجام جنبش اصلاحى بستگى به چگونگى عمل این نیروها و بسیارى از عوامل درونى و بیرونى دارد.» این نتیجه کلى نیاز به آن همه فلسفه بافى نداشت.
د) در این مقاله یک تناقض آشکار به چشم مى خورد; چون در آغاز ادعا مى شود که مردم ایران همواره پس از یأس از مبارزه قهرآمیز به مبارزه فرهنگى روى مى آورند ولى در پایان نتیجه مى گیرد که در صورت ناامیدى مردم از پیشرفت اصلاحات به شیوه هاى انقلابى دست خواهند زد.
2. برفرض که نظریه ایشان کاملا درست باشد، مهم این است که آیا بر وضعیت کنونى کشور تطبیق مى کند یا خیر؟ نویسنده هرچند نظریه خود را براى تحلیل وضعیت جمهورى اسلامى ارایه کرده است ولى نشان نمى دهد که این نظریه چگونه بر حوادث دو دهه گذشته ایران قابل تطبیق است:
اولا; چگونه نظام جمهورى اسلامى را که بستر همه فداکارى ها، سازندگى ها، فرهنگ پرورى ها و اندیشهورزى هاى این دوره است، با حکومت اسکندر و چنگیز برابر مى داند؟ و آیا ملت مسلمان ایران که در صحنه هاى جنگ، سازندگى، انتخابات و در تظاهرات میلیونى در دفاع از نظام خود هزینه هاى فراوان داده است، چنین اتهامى را مى بخشد؟
ثانیاً; ایشان بنا بر نظریه خود، مشخص نکرده است که مبارزه قهرآمیز ملت ایران علیه نظام جمهورى اسلامى در چه دوره اى رخ داده است که سپس به مبارزه غیرقهرآمیز و فرهنگى منتقل شده است. اگر از نظر ایشان، دوم خرداد و حوادث بعدى، مرحله فرهنگىِ مبارزه مردم علیه جمهورى اسلامى است، پس باید پاسخگو باشند که «فاز نظامى» آن در چه زمانى اتفاق افتاده است؟ احتمالا منظور ایشان همان مبارزه نیروهاى چپ و منافقین در آغاز پیروزى انقلاب باشد ] ؟![ و شاید هم ایشان و هم رزمانشان از مبارزات مخفیانه دیگرى اطلاع دارند که ما بى خبریم؟
3. اگر نظریه نویسنده از جهان خارج پرده برنمى دارد چه باک، که از جهان ذهن او و همکارانش خبرها مى دهد. آرى، این مقاله از مواضع نیروهاى ملى ـ مذهبى در مقابل جمهورى اسلامى پاک پرده برمى دارد و نشان مى دهد که همراهى آنان با اصلاح طلبان تنها یک تاکتیک سیاسى براى براندازى نظام جمهورى اسلامى است. آیا اصلاح طلبان جبهه دوم خرداد با آگاهى از این مواضع، همچنان با آنان هم پیمان و همراه خواهند بود؟ راستى اگر اینان «خودى» هستند، پس «ناخودى»ها کدام اند؟ آیا همچنان اصرار مى شود که این گروه به قانون اساسى و مبانى نظام جمهورى اسلامى پاى بند است؟
4. مقاله حاضر یک نکته دیگر را نیز آشکار مى کند: اینکه نیروهاى واقعى انقلاب هرچند با یکدیگر در روشها و سازوکارها اختلاف داشته باشند، هرگز از مبانى نظام عدول نخواهند کرد و همین نکته، خشم مخالفان جمهورى اسلامى را برانگیخته است. آثار این خشم و کینه از مطالعه اصل مقاله بر خوانندگان آشکار خواهد شد.

تبلیغات