آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

دکتر نحاس در سخنرانى خود درباره جهانى شدن، ابتدا به ابهام مفهومى آن اشاره مى کند و این ابهام را زمینه ساز برداشتهاى متفاوت از آن مى داند و سپس موضع گیرى متفکران در برابر این برداشتها و قرائتهاى مختلف را عاطفى و ضعیف ارزیابى مى کند. وى سپس با ذکر محورهاى اساسى مورد بحث در تز «جهانى شدن»، به بررسى آنها پرداخته و در نهایت جهانى شدن را خطرى براى انسان نمى داند، بلکه معتقد است با تربیت مى توان از آن استفاده مثبت کرد.
چالش سنت و مدرنیسم، عمرى به قدمت تاریخ دارد و ما اکنون در سایه فرایندى به نام «جهانى شدن»، یکى از پیچیده ترین برهه هاى این چالش را پشت سر مى گذاریم. از ویژگى هاى سالهاى پایانى قرن بیستم، کاربرد فراگیر واژه «جهانى شدن» است. از آنجا که زمان درازى از کاربرد این واژه نمى گذرد، نمى توان به تعریفى نهایى از آن دست یافت و فقدان تعریف واحد از ماهیت جهانى شدن موجب برداشتهاى متفاوت از آن مى شود. پاره اى از قرائتهاى متفاوت عبارت اند از:
1) فن آورى جدید ارتباطات، به انتقال داده ها و تخصصها کمک مى کند و این امر جهان را به سمت ائتلاف بیشتر سوق مى دهد و در نتیجه به نوعى جهانى شدن منجر مى شود;
2) پیشرفت ابزار گوناگون فن آورى با انتقال تازه ترین دستاوردهاى فرهنگى در همه کشورهاى جهان، فضاى جدید و مشابهى به وجود مى آورد;
3) تکنولوژى داده ها به جایى رسیده که دیگر سخن گفتن درباره مرزهاى ملى و قومى به مفهوم رایج آن دشوار است. این امر در عرصه سیاست جهانى زمینه را براى ایجاد نوعى جهانى شدن متفاوت با دو نوع دیگر فراهم مى کند.
بسیارى از متفکران در برابر این قرائتهاى مختلف موضع محتاطانه اى اتخاذ کرده اند. ادله اصلى موضع گیرى محتاطانه آنها عبارت اند از:
1) حاکمیت خط مشى واحدى که متأثر از فرهنگ غربى ـ بویژه آمریکاى شمالى ـ است این نگرانى را پدید آورده که فن آورى جدید، ابزارى است براى استعمار نوین;
2) نابودى شاخصهایى که به فرهنگ رنگ بومى مى دهد این نگرانى را پدید آورده که به جاى آن که فرهنگ جهانى قالب مشترک آینده انسان قرار گیرد، فرهنگ یک بعدى و یک جهتى به عنوان فرهنگ جهانى تلقى گردد;
3) سیطره یافتن بر بستر تاریخى امور که نتیجه اش آن است که ضرادخانه ها به حمایت از اولویتهایى برخاسته اند که سلطه جویان، آنها را جایگزین پدیده جهانى شدن کرده اند.
دکتر نحاس این موضع گیریها را عاطفى و برخاسته از ضعف و فقدان روحیه علمى به شمار مى آورد و معتقد است مدرنیسم نه تنها خطر محسوب نمى شود، بلکه با مراجعه به محورهاى اصلى و روشنى که بتوان با آن فرایند «جهانى شدن» را ارزیابى کرد مى توان به استفاده مثبت از آن دست یافت. این محورهاى اساسى و اصلى سه دسته اند: انسان که در حقوق بشر جستجو مى شود; آزادى که دموکراسى مظهرى از آن است و تربیت.
در مورد هر یک از این سه دسته سؤالاتى وجود دارد. براى مثال، آیا جهانى شدن خطراتى را متوجه انسان مى سازد؟ آیا جهانى شدن به طرح مسائلى شایسته بحث و نقادى درباره انسان مى پردازد؟ آیا نمودهاى بیرونى جهانى شدن، مفهوم کلى آزادى را مورد تهدید قرار مى دهد؟ آیا این نمودهاى بیرونى، روند تربیت را تعطیل خواهد کرد؟ این محورها هرچند همواره در طول تاریخ، دغدغه فلاسفه، متفکران و ادیان گوناگون بوده است، اما برخورد تفکر جهانى اعم از فلسفى، ادبى و کلامى با مقوله جهانى شدن، برخورد جدیدى است و در اینجا این پرسش باقى مى ماند که ادیان با این پدیده، یعنى جهانى شدن چگونه برخورد خواهند کرد؟
دکتر نحاس در ادامه به بررسى هر یک از این سه محور مى پردازد و این بررسى را این چنین شروع مى کند:
جهانى شدن و انسان:
از دو قرن پیش بویژه تحت تأثیر انقلاب فرانسه، شاهد ظهور جریان نیرومندى بوده ایم که اکنون صفت جهانى شدن را به خود گرفته است. این جریان که جوهر آن را انسان شناسى تشکیل مى دهد، قضیه حقوق بشر را به طور اختصاصى محور کار خود قرار داده است. فلاسفه قرن هیجدهم در واکنش به فشار طبقاتى، به طرح موضوع انسان و حقوق بشر پرداختند و با ظهور جنبشهاى آزادى بخش جهان، سازمان ملل منشور اولیه حقوق بشر را به گونه اى تغییر داد که به منشور جهانى تبدیل شد. منشور اولیه واکنشى به ستم آشکار در جامعه بود; اما درباره عصر حاضر چه حرفى براى گفتن داریم؟ خاستگاه سرکوبهاى عصر حاضر چیست؟ آیا خاستگاه آن استعمار جدید است؟ اگر چنین است، منشورى که تنها به شعار حقوق بشر بسنده کرده است منشور ناقصى است و علت این نقصان آن است که برخى از پدیده هاى تز جهانى شدن، تحت تأثیر سیاست جهانى، زمینه ابهام و برداشتهاى متناقض را فراهم کرده است و بدین ترتیب سیاست جهانى اولین پایگاهى بود که انواع تکنولوژى جدید را در جهت فشار بر افکار عمومى به کار گرفت و از حقوق بشر به عنوان کالایى براى بازاریابى و توجیه انواع دخالتهاى مسلحانه و غیرمسلحانه بهره بردارى کرد و حقوق بشر به صورت حربه اى سیاسى درآمد. آیا کسى هست که داوطلبانه بر سر جهانى شدنى که انسان را از هویت ساقط کرده است فریاد برآورد؟
جهانى شدن و آزادى:
در گفتگوى دینى، آزادى با مسلمات قطعى ایمان محدود مى شود، در حالى که در گفتگوى فلسفى، چنان که یکى از فلاسفه گفته است، آنچه آزادى فرد را محدود مى کند، آزادى دیگران است. نکته مهم آن است که در هیچ یک از حالات فوق، انسان مرجع تعیین کننده حدود آزادى نیست. بنابراین جهان مملو از معیارهایى است که آزادى را محدود مى کند و داورى را نیز همان کسانى به عهده دارند که این معیارها را وضع کرده اند. در چنین شرایطى طبیعى است که برخى از ظواهر جهانى شدن، با سوء استفاده از فقدان چنین الگویى ] یعنى الگویى واحد[، با ادعاى آزادى و دموکراسى ـ به عنوان اصلى ترین نتیجه آزادى ـ خواسته هاى خود را تحمیل کنند.
پارادوکس دموکراسى: دموکراسى یکى از اشکال بیان آزادى فردى و اجتماعى ملتهاست. اما قرائتهاى جدید از جهانى شدن، دموکراسى را نیز همانند حقوق بشر از هدف به وسیله تبدیل کرده که دست دولتهاى بزرگ دنیا را در تسلط و زورگویى به دولتهاى کوچکتر باز مى گذارد. مشکل این است که تز جهانى شدن نقش ابهام آمیزى ایفا مى کند; چیزى را در جایى دموکراسى تلقى مى کند و در جایى دیگر آن را غیردموکراسى مى خواند و این مشکل ناشى از فقدان معیارهاى دموکراسى است.
دکتر نحاس مى گوید: آنچه ما تحت عنوان «جهانى شدن» با آن سر و کار داریم، خواهان آزادى و دموکراسى نیست; بلکه خواهان آن است که تو آزادانه آنچه را که او مى خواهد بگویى. از نظر وى مشکل اساسى این است که ادیان در اثر پیوند دیانت با سیاست، توان رویکرد به انسان را از دست داده اند با تحقق فرایند جهانى شدن و فرایندى به نام «سیاست جهانى» و «نظام جهانى»، دین به عنوان منبع الهام بخش سعادت و به عنوان یک قدرت سیاسى جایگاهى ندارد. على رغم همه این امور، جهانى شدن خطر محسوب نمى شود; بلکه خطر آن است که ما تسلیم ظواهر آن شویم و از فرصتهاى مناسب استفاده نکنیم. خطر آن است که اعتمادمان را به استعدادهایمان از دست بدهیم، استعدادهایى که اگر به فن آورى مجهز گردد، قدرت مى یابد. جهانى شدن نیرویى است که همه از آن برخوردارند. اما سؤال این است که آیا ما خود را براى استفاده از آن نیرو تربیت مى کنیم؟
جهانى شدن و تربیت:
پدیده جهانى شدن ابعاد و ظواهر مثبتى دارد که به فرد امکان مى دهد تا با شایستگى و تهذیب، مرز جغرافیایى خود را پشت سر نهاده، پیوسته افکار خویش را به صورتى زیبا و نو عرضه نماید، از جریانات جارى اطلاع پیدا کند و در زمان مناسب، موضع مناسبى در برابر آن اتخاذ کند. جهانى شدن نیرویى است که با کمک آن همه افراد مى توانند ضمن تعامل با دیگران، نقش خود را در ساختن فرهنگ آینده ایفا کنند و خود را بر مبناى گفته هاى دیگران به نقد بکشند. جهانى شدن واقعیتى است که با بازشناسى نقش خود در آن، مى توان در جهت مثبت از آن بهره گرفت و این امر مستلزم رعایت امور ذیل است:
1. شناخت فن آورى; 2. خودشناسى; 3. ساختن مفاهیم مبنایى با نگاه جدیدى به جهان تا جایگزین نقاط منفى جهانى شدن گردد; 4. درک اینکه تربیت فراتر از یک امر تلقینى است; 5 . طراحى یک برنامه اجرایى صرفاً تربیتى در جهت اهداف زیر: الف) تبدیل خانه به کانون تربیت; ب) زمینه سازى براى نظامى آموزشى که با پدیده هاى جدید برخوردى آگاهانه و مثبت داشته باشد; ج) احترام گذاشتن به مختصات تشکلها; د) تدوین برنامه هایى جهت تشکیل مراکز کنترل علمى براى افشاى هر نوع اختلال در توازن جهانى.

تبلیغات