سرشت عقلانی شدن در گذر از ایران باستان به ایران اسلامی؛ گذار از جهان بینی اسطوره ای به جهان بینی دینی (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
آرشیو
چکیده
برای تبیین چگونگی گذار ایران از دوره باستان به اسلامی، می توان از چارچوب های گوناگونی استفاده کرد که نظریه تحول آگاهی هابرماس، یکی از آن هاست. مقاله پیش رو با استفاده از این نظریه، به این نتیجه می رسد که اندیشه سیاسی ایرانی، به موازات گذار از آگاهی اسطوره ای در عهد باستان، به آگاهی دینی در دوره میانه، هیچ گاه پیوند خود با متافیزیک را قطع نکرد. در ایران باستان، اساطیر و سپس دین زردشتی مهم ترین منابع تفکر سیاسی به شمار می رفتند که با ورد اسلام به ایران، شریعت اسلامی این نقش را برعهده گرفت. اگر شاه در عهد باستان، در کانون اندیشه سیاسی ایرانی قرار داشت، در دوره اسلامی، در تفکر ابن سینا، نبی و در نظریه سهروردی، حاکمِ حکیم این موقعیت را پیدا نمود. علاوه بر این، در عهد باستان، یک قانون کلی به نام «اَشه» بر طبیعت و اجتماع حاکم بود که در دوره میانه، این جامه بر تن «شریعت» راست شد. پرسش اصلی پژوهش این است که سرشت گذار ایران باستان به ایران اسلامی را از حیث نوع جهان بینی چگونه می توان تحلیل و تبیین کرد؟ فرضیه ما این است که سرشت اصلی تحول از ایران باستان به ایران اسلامی را می توان عقلانی شدن به صورت گذار از جهان بینی اسطوره ای با بینش دوانگاری به جهان بینی دینی با بینش یگانه انگار، توصیف کرد. روش مورد استفاده در این پژوهش، روش انتقادی است که عمدتا توسط متفکران مکتب فرانکفورت از جمله هابرماس به کار گرفته شد.The nature of rationalization in passing from ancient to Middle Age Iran; Transmission from mythical to the religious worldview
For explaining Iranian transmission from the ancient period to the Middle Ages, we can adopt different approaches, of which Habermas's' structure of consciousness theory is one of them. Using this theory, the forward paper came to the conclusion that in the transmission of ancient mythical consciousness to the Middle Ages religious consciousness, Iranian political thought never cut its connection to metaphysics. In the ancient epoch, myths and Zoroastrianism were the most important sources of Iranian political thought, whereas, in the Middle Ages, Islamic sharia took this role. If, in the ancient period, the shah was pivotal in Iranian political thought, in the Islamic period, the prophet, in Ibn Sina, and the sage in Suhrawardi's view, got this place. In addition, in the ancient era, there was a general law known as Aša that governed simultaneously nature and society, whereas in the Middle Ages the sharia wore this cloth. The main question is how we can analyze the nature of worldview transmission from ancient to Islamic Iran. We hypothesized that the nature of transmission from ancient Iran to the Islamic period could be explained by Rationalization theory, i.e. Iran moved from a mythical worldview based on a dual vision to the Islamic worldview based on a monotheistic insight. The research method that we employed is a critical method that is mainly used by Frankfort school thinkers, including Habermas.