در حالیکه معمولا گفته می شود که دولت اوباما فاقد هرگونه استراتژی در سیاست خارجی خود است این نوشتار با بررسی متغیرهای داخلی و خارجی موثر بر شکل گیری محیط استراتژیک دولت ایالات متحده، استدلال می کند که دولت اوباما تلاش کرده در چارچوب یک استراتژی منسجم عمل کند. در واقع، اگرچه سیاست خارجی دولت اوباما در نگاه اول پراکنده و غیرمنسجم تلقی می شود اما قرار گرفتن در دوره ریاضت اقتصادی و دوره گذار نظام بین الملل الزامات رفتاری را بر سیاست خارجی واشنگتن تحمیل می کند که با داشتن نگاهی عمیق تر می توان منطق راهبردی بنیادین رفتارهای سیاست خارجی دولت اوباما را درک کرد. به عبارت دیگر، این نوشتار به دنبال چیستی و علل شکل گیری استراتژی کلان ایالات متحده در دوره اوباما است. این پژوهش با استفاده از چاچوب نظری رئالیسم نئوکلاسیک استدلال می کند که تجدید توازن در مولفه های قدرت آمریکا مهمترین مفهوم راهبردی شکل دهنده مجموعه اقدامات دولت اوباما در عرصه سیاست خارجی بوده است.