استراتژی ایران در جنگ، به ویژه پس از آزادسازی خرمشهر، ظاهراً اقدامات جنگی را تا جایی تجویز می کرد که مکمل و مددکار یک دیپلماسی موثر برای پایان بخشیدن پیروزمندانه به جنگ باشد. در عمل اما روند مواضع و اقدامات سیاست خارجی ایران از تمایل و اراده صریحی برای به جریان انداختن فرایند سیاسی خاتمه جنگ حکایت نمی کرد. در این مقاله، با تدارک یک چارچوب تحلیلی ترکیبی، که آن را تحلیل «گفتمانی راهبردی» نامیده ایم، به بررسی این موضوع پرداخته ایم. دلیل انتخاب این چارچوب به ماهیت دو گانه جنگ و فرایند تصمیم گیری های مرتبط با آن برمی گردد. جنگ از یک سو با منطق گفتمانی انقلاب پیوستگی داشت و از سوی دیگر از منطق راهبردی سیاست تأثیر می پذیرفت. استدلال اصلی مقاله این است که موازنه میان این دو منطق، منجر به بحران در حوزه استراتژی جنگ شد. نشانه مهم این بحران، بن بست تصمیم گیری درباره روش و زمان مناسب خاتمه جنگ بود.