به نظر می رسد داشتن توافقی بر سر موضوع سیاست، سمت و سوی فعالیت های نظری و عملی هر قوم را سامان می بخشد. موضوع سیاست آن گاه که جامع و مانع باشد، «امر سیاسی» نامیده می شود. امر سیاسی، مولود مشاجرات و نقدهای حدوداً یک صدساله اخیر معرفت شناسان حوزه علوم سیاسی است. به ویژه آن گاه که پوزیتویسم در اوج اقتدار، هرگونه رقیب معرفتی غیرتجربی و غیراثباتی را در مقام معرفتی «غیرعلمی» و در نتیجه غیراطمینان آور و نهایتاً غیرمصرفی، طرد کرد. در این زمان بود که تازه به میدان آمدگانِ مدعی علم اثباتیِ سیاست (و سپس از منظری دیگر، فلاسفه سیاسیِ از قافله وامانده) تلاش کردند تا حضور و حیات خود در عرصه معرفت شناسی را با پاسخ به رقیب از طریق عَلم کردن «امر سیاسی» به رسمیت بشناسند. در این خصوص، تلاش های زیادی انجام شد تا برداشتی متفق علیه از امر سیاسی ارائه شود. مقاله حاضر به بررسی این روند می پردازد و به نحو ضمنی بیان می کند که داشتن برداشتی از امر سیاسی، زمینه ساز پیگیری درست و متناسب توسعه سیاسی در میان هر ملتی است.