مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۸۱.
۱۸۲.
۱۸۳.
۱۸۴.
۱۸۵.
۱۸۶.
۱۸۷.
۱۸۸.
۱۸۹.
۱۹۰.
۱۹۱.
۱۹۲.
۱۹۳.
۱۹۴.
۱۹۵.
۱۹۶.
۱۹۷.
۱۹۸.
۱۹۹.
۲۰۰.
فارابی
منبع:
آینه معرفت سال ۲۲ پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۷۲)
145 - 164
آراء و اندیشه های فارابی در تبیین شکاف میان معرفت و فعل اخلاقی، با بررسی نقش مدینه فاضله نمایان می شود. از نظر فارابی، وظیفه حکومت و مدینه فاضله، ایجاد زمینه مناسب برای عادت ها و سنت های فاضله در شهرها و بین امت هاست که از طریق تعلیم و تربیت امکان پذیر می شود. در واقع در دیدگاه فارابی مدینه و حکومت می تواند شرایط تربیت صحیح و به تبع آن زمینه بروز و ظهور رفتارهای اخلاقی پسندیده گردد و آن زمانی است که مدینه از نوع فاضله آن باشد؛ اما در عین حال مدینه می تواند زمینه ساز شکاف میان معرفت و فعل اخلاقی گردد و آن زمانی است که مدینه از نوع فاسقه باشد. مدینه فاسقه، مدینه ای است که اهالی آن به همه آراء و عقاید اهالی مدینه فاضله باور دارند؛ اما به آن عمل نمی کنند و افعال و کردارشان شبیه افعال و کردار اهالی مدینه جاهلیه است. علت این امر را می توان در تربیت اهالی مدینه فاسقه و چگونگی حکومت آن جستجو کرد. در واقع تربیت، اساس شکل گیری رفتارهای اخلاقی اعم از پسندیده و ناپسند است. البته بایستی به این نکته اشاره شود که فارابی در عین حال به نقش عادت، لذت، ضعف اراده و ضعف در سنجش نیز در ایجاد شکاف میان معرفت و فعل اخلاقی اشاره می کند.
الگوی تربیت عقلانی از منظر فارابی با تأکید بر عقل عملی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه های نوین تربیتی دوره هجدهم پاییز ۱۴۰۱شماره ۳
119 - 141
هدف کلی از انجام این پژوهش، ارائه یک الگو، شامل اهداف، اصول و روش های تربیت عقلانی فارابی در حیطه عقل عملی است. در این پژوهش گردآوری اطلاعات از طریق مطالعه مجموعه آثار فارابی و کتاب هایی در زمینه نظریّات تربیتی فارابی به روش فیش برداری صورت گرفته است. در انجام این پژوهش از روش استنتاجی فرانکنا استفاده شده است؛ به این صورت که در مرحله اوّل با استفاده از نظام مقوله بندی قیاسی، مطالب مورد بررسی قرار گرفته و با توجّه به آنها در مرحله بعد گزاره های واقع نگر معیّن شده اند و در آخر با استفاده از روش استنتاجی فرانکنا، اهداف، اصول و روش های تربیت عقلانی با توجّه به دیدگاه فارابی درباره عقل در حیطه عقل عملی مشخّص شده است. در پایان نیز نتیجه گیری شده است که هدف غایی تربیت عقلانی فارابی، نیل به الله به-عنوان سبب اوّل در راستای رسیدن به سعادت است و اهداف واسطه ای تربیت عقلانی، در حیطه عقل عملی عبارتند از: فعلیّت یافتن قوه عاقله (خردورزی)، تحقّق اراده ناشی از قوّه ناطقه (اختیار)، ایجاد فضایل اخلاقی در میان امّت ها، ساختن شخصیّت معتدل و تحقّق مدینه فاضله. اصول تربیت عقلانی در حیطه عقل عملی از این قرارند: اصل آمادگی، اصل تربیت پذیری (تأدیب)، اصل مسئولیّت پذیری (عاملیّت فردی)، عدم تمامیّت شناخت انسان، اصل استدراج. روش های تربیت عقلانی در حیطه عقل عملی نیز از این قرارند: مشاهده، توجّه به توانایی افراد (دادن تکلیف بر اساس توانایی)، کسب تجربه، تأدیب، تهذیب اخلاق، تعاون (همدلی و همکاری)، تکرار و تمرین و آموختن حکمت.
کیهان شناسی سیاست فارابی و عدم نیاز به سنجش گزاره ها در فلسفه مدنی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش سیاست نظری پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳۲
187 - 229
رابطه فلسفه عملی با فلسفه نظری، موضوعی دیرین در تاریخ فلسفه سیاسی است. این رابطه در نظام فلسفی قدیم عمدتاً رابطه ای تبعی میان فلسفه عملی در نسبت با فلسفه نظری است. اما موضوع حائز اهمیت دراین میان، میزان تبعیت فلسفه عملی از فلسفه نظری و تأثیری است که یکی بر دیگری دارد. مقاله حاضر با اتکا به این نسبت در تلاش است تا نشان دهد که این رابطه در فلسفه سیاسی فارابی، چه رابطه ای است و میزان اثرگذاری فلسفه نظری وی در بازتولید فلسفه عملی چه اندازه است و این موضوع چه تأثیری بر ساختار فلسفه سیاسی فارابی بر جای گذاشته است. به این منظور با اتکا به روشی شناختی در فلسفه قدیم یعنی آنالوژی، تلاش شده تا نشان داده شود که فارابی چگونه با مبنا قرار دادن فلسفه نظری، فلسفه سیاسی خود را بازتولید کرده است. مدعای مقاله این است که فارابی در کنشی یک سویه، فلسفه سیاسی خود را از دل فلسفه نظری استخراج کرده است و این کنش به بازتولید فلسفه نظری در فلسفه سیاسی رسیده است. فارابی با ابتنا به فلسفه نظری و انتقال گزاره ها از فلسفه نظری به فلسفه سیاسی نیازی به سنجش مجدد گزاره های منتقل شده به فلسفه سیاسی ندیده است. به این معنا فارابی با متناظر کردن یکیاز این دو بر دیگری با استفاده از روش قیاس یا آنالوژی عملاً خود را بی نیاز از سنجش مجدد گزاره هایش در فلسفه سیاسی دیده است. از این رو وظیفه وی به عنوان فیلسوف سیاسی در توصیف مدینه فاضله و سامان مطلوب و مدینه های غیر فاضله و فاقد سامان مطلوب در جایی به اتمام می رسد که هنوز از فلسفه نظری، فاصله زیادی نگرفته است. در این مقاله تلاش شده است تا با اتکا به روشی که فارابی برای دستیابی به فلسفه سیاسی انتخاب کرده است، نشان دهیم که چگونه استقلال فلسفه سیاسی و فهم آن در آرای وی تابع فلسفه نظری است و این موضوع چگونه باعث شده است تا شارحان وی، دیدگاه های بسیار متفاوتی از یکدیگر داشته باشند.
حقیقت نفس انسانی از دیدگاه فارابی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جستارهایی در فلسفه و کلام سال ۵۴ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۱۰۹
185 - 203
حقیقت نفس از مسائل بنیادین مباحث نفس شناسی و مبنای نظریات مختلف هستی شناختی، انسان شناختی، و معرفت شناختی است. افلاطون در بیان حقیقت نفس قائل به ثنویت گرایی طبیعی عقلی می شود که مبتنی بر دیدگاه او در باب نظریه یادآوری و تمثیل غار است. ارسطو با ارائه دو تعریف از نفس درصدد ارائه حد حقیقی از نفس است که به نظر می رسد تعریف او خالی از اشکال نباشد. فارابی در توافق با افلاطون در ثنویت گرایی انسان و عدم توان بشر در وصول به حد حقیقی اشیاء، و برخلاف ارسطو، ارائه حد حقیقی ماهیات را در توان انسان وابسته به ماده نمی داند و شناسایی را از طریق خواص و لوازم امور میسر می داند که به ارائه تعاریف مختلف از نفس منجر می شود. تعاریف فارابی توجه ویژه او را به مبحث سعادت و مبادی، مانند هیئات طبیعی و ارادی در وصول به مرتبت عقل بالفعل، و لوازم آن، مانند آثار عقل عملی قوه ناطقه نشان می دهد. گزینش واژه «استکمال» نشان گر جامعیت مباحث فلسفی معطوف به سعادت در تعریف نفس است. فارابی با رویکرد انتقادی به مباحث الجمع پرداخته، و تعاریف کارکردی الجدل و کتاب الاخلاق را به عنوان وظایف نفس ناطقه لحاظ کرده است.
جریان شناسی مفهوم «رؤیت» حق تعالی و بازتاب آن در حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال نوزدهم زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴ (پیاپی ۵۳)
511 - 522
مسئله رؤیت حق تعالی که ناظر بر آیات قرآن کریم است، از جمله مهم ترین مباحث مورد توجه متکلمان اسلامی محسوب می شود. اما چگونگی مواجهه فیلسوفان اسلامی در تحلیل این مسئله با توجه به سابقه دینی آنها، دغدغه اصلی این پژوهش است. فلاسفه اسلامی مانند ابن سینا و سهروردی اگرچه به امکان دستیابی علم به خدا و ارتباط با حق اشاراتی داشته اند، اما به صورت مستقل در خصوص مسئله رؤیت نظریه پردازی نکرده اند. البته بر اساس مبانی حکمت اسلامی از جمله فارابی و ابن سینا، مراد از رؤیت، نمی تواند رؤیت حسی مأخوذ در امور مادی باشد؛ بلکه منظور از آن، مرتبه ای از علم حضوری است. اما با بررسی آرای گوناگون و پراکنده حکمای اسلامی مانند سهروردی و به ویژه ملاصدرا، چنین استنباط می شود که انسان در مسیر تکامل و حرکت اشتدادی خود به مرتبه ای می رسد که می تواند حق را با قلب خود مشاهده کند. چراکه نفس تکامل یافته از طریق نور قلب، تجلی متکاملی بر عقل خواهد داشت و آن را برای دست یافتن به مراتبی بالاتر از مراتب عقل صرف، مهیا می سازد. ازاین رو رؤیت قلبی نوعی علم به خداوند و ارتباط با اوست. البته قلبی بودن رؤیت ناظر بر وجدانی و غیرمادی بودن این نوع از علم و ادراک است که برای واصلان به مقام عبودیت حاصل می شود. ازاین رو و به گواهی برخی از آیات، عقل با کمک قلب به مرتبه ای ورای مرتبه عقل محض وارد می شود. البته هر کس به اندازه سعه وجودی خود، می تواند به مرتبه ای از علم و ادراک نسبت به خدا برسد. درواقع نفس انسان بر اساس حرکت جوهری خود، باید مراحلی را طی کند و در این مسیر، عقل نظری و عملی خود را به تکامل برساند تا درنهایت با کنار زدن حجاب ها، البته به اندازه سعه وجودی و تجردی خود، به شهود و رؤیت قلبی حق دست یابد.
نسبت فلسفه موسیقی فارابی با افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۸۷
209 - 235
در مقاله حاضر، نسبت فلسفه موسیقی فارابی با افلاطون در چهار موضوعِ (1) موسیقی و جهان، (2) ήθος و παιδεία، (3) لذت، (4) دولت شهر و موسیقی عملی بررسی شده و نشان داده شده که باآنکه فارابی در حکمت عملی از افلاطون تأثیراتی گرفته، اما در فلسفه موسیقی و در تمام موضوعات با افلاطون اختلاف اساسی دارد و بااینکه در بعضی مواضع آرای مشابهی صادر شده، اما مبادی یا غایات رأی تفاوت داشته است. افلاطون که فیثاغورسی است، با گرایش اخلاقی پررنگ، با تغییر در نظر و عملِ موسیقی زمانه خویش مواجه است و سعی در اثبات اصول موسیقایی و حفظ سنت و آیین موسیقایی پیشین دارد، درحالی که فارابی در چنان بزنگاه تاریخی مشابه افلاطون قرار ندارد، اما در مرکز تمدن اسلامی با پیشینه های فرهنگی متفاوت و آرای مختلف موسیقایی قرار گرفته و همین طور کتب موسیقیِ نظری یونانی را نیز پیش دست دارد و دغدغه اصلی وی تشکیل علمِ جامع موسیقی در نظر و عمل است. فارابی، با غایت قراردادن سعادت در حکمت عملی، استفاده از موسیقی را نیز در جهت سعادت تبیین می کند. او، با انکار منشأبودنِ روابط کیهانی در علم موسیقی و با گرایش به فلسفه علم ارسطویی، مبادی علم موسیقی را بر تجربه بنا نهاده و از گفتمان فیثاغورسی ای که افلاطون در آن قرار داشته گذر کرده است.
مبانی کیهان شناسی فارابی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۲ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲۹
115 - 144
کیهان شناسی فارابی یکی از ابعاد فلسفه فارابی است که بازتابی از جهان بینی وی است. فارابی نخستین فیلسوف اسلامی است که در مورد کیهان نظریه منسجم و مدونی را تدوین کرد که الگو و مبنائی برای کیهان شناسی در سنت فلسفه اسلامی قرار گرفت. کیهان شناسی فارابی آمیزه ای از دو میراث یونانی اعم از فلسفی و علمی و دیگری میراث تمدن نوظهور اسلامی است که با نوآوری و ابتکارت خاص وی همراه شده است. فارابی با پذیرش نظریه صدور، نگاه ذات گرایانه و ماهوی ارسطو در کیهان-شناسی را کنار زد و با رویکرد هستی شناسی، کیهان شناسی مختص به خود را ترسیم کرد. کیهان شناسی فارابی نظامی پارادایمی و الگوی محور است که مبدأ آن مشخص است و براساس مبدأ اولیه مقصد نیز قابل ترسیم است، برخلاف نظام ارسطویی که نظامی اکتشافی است و موجودات در مراحل تحقیق و تأمل منکشف می شوند. در کیهان شناسی فارابی استلزامات نظیر خداباوری، نظام محوری، انسان مداری، تقدم هستی شناسی بر معرفت شناسی و رابطه علّی و معلولی قابل پی گیری است. نوشتار پیش رو در تلاش است کیهان شناسی فارابی را براساس خاستگاه، مبانی، ابداعات و ابتکارات فارابی توصیف کند و در ادامه استلزامات کیهان شناسی فارابی را بیان کند؛با توجه اینکه کار مستقلی نیز در زمینه انجام نشده است.
تحلیل تطبیقی آرای ویتگنشتاین و فارابی درباره زبان و معنا(مقاله پژوهشی حوزه)
معنای زبان هدف اصلی در پژوهش های زبانی است. ویتگنشتاین دو دیدگاه نسبت به زبان داشت: اول، زبان را تصویری از عالم می دانست؛ یعنی واژگان ارجاع ناپذیر به محسوسات را بی معنا می پنداشت؛ دوم، معنای زبان را تابع کارکرد آن در بازی های زبانیِ مخصوص کاربران آن می دانست. فارابی نیز زبان را فقط مافی الضمیر در انسان می دانست و بر این باور بود که قصد گوینده، که برای معانی به کار می رود و در قالب لفظ گنجانده می شود، همان زبان است. از دیدِ او، معانی موجودند و الفاظ نزد ملت ها قراردادی اند. این پژوهش با رویکرد توصیفی تطبیقی نظریات ویتگنشتاین و فارابی درباره زبان و معنی را تحلیل کرده و وجوه تفاوت و تشابه آن ها را نشان داده است. فارابی دو نظریه درمورد الفاظ داشت که با دیدگاه اول و دوم ویتگنشتاین سازگار بود. همچنین هر دو اندیشمند، زبان را محور اصلی فلسفه می دانستند و بر این باور بودند که کار اصلی فلسفه ابهام زدایی از زبان است، اما ویتگنشتاین در آغاز برخی گزاره ها را بی معنا تلقی می کرد و فارابی معنا را موجود در جهان می دانست. ویتگنشتاین دستور زبان را به عنوان علمی عملی نمی پذیرد و آن را تابع معنا می داند، اما فارابی علم نحو را علمی مستقل و هم سو با منطق می شمارد؛ به نظر او هر منطقی برای بیان نظریات خود نیازمند دستور زبان است تا به معنای صحیح برسد.
فارابی در روایت سید جواد طباطبایی: سه تفسیر، سه استنتاج(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مهم ترین مشکل در مطالعه فلسفه سیاسی فارابی، درک ماهیت معماگونه اندیشه اوست که از ترکیب فلسفه سیاسی یونانی، اندیشه ایرانشهری و آموزه های اسلامی به وجود آمده و به راحتی در سه گانه مشهور مستشرقین یعنی فلسفه سیاسی یونانی، شریعت نامه های فقهی و اندرزنامه های ایرانشهری نمی گنجد. در پژوهش حاضر، چارچوب کلی روایت های ارائه شده درباره فارابی به سه مقام توصیف (پرسش های منبع یابی)، تفسیر (پرسش های هویت یابی) و استنتاج (پرسش های تمدنی) تقسیم شده است و با فرض اهمیت اساسی مقام دوم ادعا می گردد که مهم ترین مسئله در تفسیر و هویت یابی اندیشه فارابی مسئله «نحوه جمع عقل و وحی یا اسلام و فلسفه یونانی» نزد اوست. بر همین اساس ضمن نقد برخی گونه شناسی های ارائه شده در تفسیر اندیشه فارابی، گونه شناسی چهارگانه ای (فیلسوف نامسلمان/ متکلم نافیلسوف/ ملی گرای نامسلمان/ مؤسس فلسفه اسلامی) ارائه می گردد که سه نوع اول بر پایه امتناع فلسفی جمع عقل و دین و گونه آخر بر پایه امکان فلسفی جمع عقل و دین استوار است. در نهایت با ارزیابی نوشته های سید جواد طباطبایی بر پایه این دستگاه مفهومی مشخص می شود ما در آثار وی نه با یک فارابی که با سه فارابی مواجهیم و وی به فراخور زمینه و فضای بحث، یکی از سه تفسیر اول و سه استنتاج تمدنی متعارض (ظهور مقطعی عصر اومانیسم اسلامی/ زوال تدریجی اندیشه سیاسی در ایران/ مقاومت و حفظ ایران زمین در برابر تازی گری ایدئولوژیک) را درباره فارابی ارائه کرده است که در نهایت به کاهش اعتبار علمی و واسازی وحدت روایی وی انجامیده است.
روش شناسی فارابی در علوم اجتماعی و فرهنگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بحث متدولوژی و استراتژی های پژوهش در علوم اجتماعی از اهمیت و ارزشی ویژه ای برخوردار است، اما از آنجا که در ادبیات علمی گذشته گان توجه اندکی به منطق و روش برای خلق معرفت می شد، پرداختن پیشینیان نظیر فارابی و ابن خلدون به مقوله متدولوژی و تکنیک های پژوهشی و استانداردهای علمی به سبک و سیاق امروزی آنهم به صورت آگاهانه، فعالیت ارزشمندتری به حساب می آید. به خصوص تأمل و دقت های ژرفی که فارابی نسبت به بحث متدولوژی از خود نشان داده است به گونه ای که می توان او را پیش گام در طرح مباحث روش شناسی دانست. این نوشتار در پی آن است تا با تعمق در آثار فارابی، یعنی "احصاء العلوم"، "علم مدنی" و" آراءاهل مدینه فاضله" و برخی دیگر آثار او که به بحث متدولوژی پرداخته، قواعد و اصول روش شناختی که مؤلف از آن بهره برده است را استخراج، طبقه بندی و تشریح نماید و تلاش دارد تا شیوه هایی که فارابی در مقام گرد آوری و تحلیل داده ها و نقد ارزیابی آرای دیگران به کار گرفته است توضیح دهد. قبل از آن، به مفروضاتی در مورد ماهیت واقعیت اجتماعی که از آن به مفروضات "هستی شناختی" یاد می شود و نیز مجموعه ی مرتبطی از مفروضات در مورد شیوه ای که معرفت نسبت به این واقعیت را می توان بدست آورد یعنی مفروضات "معرفت شناختی" و نیز مفروضات "انسان شناختی" که نقش مقدمی در بحث روش ها دارد، به اجمال پرداخته است.
مفهوم عدالت از منظر فارابی و ابن خلدون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عدالت از مفاهیم بنیادی در دین اسلام است که متفکران بی شماری به آن توجه کرده و تعابیر مختلفی از آن ارائه داده اند. هدف پژوهش حاضر این است که با بررسی اسنادی مبتنی بر روش تحلیل محتوای کیفی به مطالعه مفهوم عدالت از دیدگاه دو اندیشمند مسلمان یعنی فارابی و ابن خلدون بپردازد و در نهایت راه کار آنها در خصوص برخورد با بی عدالتی را بررسی کند. شایان ذکر است که فارابی و ابن خلدون به دو دوره تاریخی متفاوت تعلق دارند و دارای دو نوع نگرش خاص به جامعه، انسان و جامعه طبقاتی هستند و منظور از مقایسه دیدگاه آنها، توجه به اشتراک و اختلاف آنها در کلیت و به نحو اجمال است. به طور کلی، آنها آرای فلسفی خاصی درباره عدالت دارند. با توجه به گستره دیدگاه آنها، گفتمان ایشان در قلمرو گفتمان اسلامی قرار دارد و گاهی رنگ و بوی الهی می دهد. از جمله اینکه دو اندیشمند مذکور، ضمن اینکه عدالت را تحت تأثیر دین و فقه، ملکه نفسانی و ملکه راسخه معرفی می کنند، تحقق عدالت محض را فقط در سایه نبوت و امامت میسر می دانند. ایشان همانند سایر فلاسفه کلاسیک، عدالت را بر حسب سزاواری ها و استحاق می شناسند. فارابی عدالت را حامل امنیت می داند که از طریق قانون تأمین می شود و نظریه عدالت او با مسئله ثبوت حق و ضرورت حمایت از این حق توسط حکومت تکمیل می شود. از دیدگاه ابن خلدون نیز عدالت اجتماعی به معنای تأمین مصلحت عمومی و مبنای تأمین عمران و امنیت است.
نقش اجتماعی فلسفه نزد ابونصر فارابی و جمال الدین اسدآبادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سؤال اصلی تحقیق نقش اجتماعی فلسفه از نگاه دو متفکر مسلمان است. نقش اجتماعی فلسفه، کارکرد فلسفه با توجه به پایگاه آن در گروه معارف و علوم است که تعیین کننده اعمال با توجه به پایگاه در گروه و تعیین کننده حقوق و مزایایی است که تابع هنجارها اجرا می شود کوئن ، 1391: 99؛O’Donnel، 1997: 4 ؛Ritzer, 1988: 211;، ؛ ;Harlambos et.al, 2000: 6). براساس چارچوب نظری، نقش اجتماعی فلسفه در چهار بخش پایگاه فلسفه، انتظارات از فلسفه، حق فلسفه و هنجارهای مورد نیاز فلسفه تفکیک شد. مهم ترین آثار اجتماعی ابونصر فارابی و جمال الدین اسدآبادی با روش اسنادی و کتابخانه ای و فن تحلیل محتوا مرور شد.نتیجه مطالعه نشان می دهد نقش اجتماعی اصلی فلسفه نزد دو اندیشمندترسیم راه سعادت و اعتدال در مقابل فرد و جامعه است. بنابراینصرفاًفلسفه معرفتی نظری نیست بلکه کاربردی است. مسئول اصلی کاربرد آن نزد فارابی، رئیس اول، با تأکید بر شیوه های عقلی است ونزد اسدآبادی دانشمندان، پیشوایان و فیلسوفان با تأکید بر شیوههای عقلی و(حتی معرفت تخیلی از نوع شعر) ملهم از قرآن است. دغدغه فلسفه فارابی نفاق وتفرقه بین مسلمانان است. بنابراین از معرفتهای تفرقه انگیز تخیلی، به معرفت کارساز و وحدت آفرین فلسفه و شیوه های عقلی پناه می برد. دغدغه فلسفه اسدآبادی عقب ماندگی و فقر مسلمانان است و بنابراین به نقش کارساز معرفتی و اعتدالی فلسفه در یافتن نقطه اعتدال قوای ده گانه انسانی پناه می برد که موجب سعادت فرد و جامعه است. فارابی از سوق یافتن فلسفه به سمت تخیل تفرقه انگیز می هراسد و اسدآبادی تخیل شعر را در خدمت تقویت فلسفه می نگرد. اسدآبادی از سوق یافتن فلسفه به سمت تقلید و خرافات و انتزاع صرف می هراسد.
نقش ادراکات انسانی در مراتب تکامل اجتماعات انسانی در علم مدنی فارابی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش درصدد است که به ارزیابی نقش ادراکات انسان در شکل گیری انواع جوامع انسانی و تکامل آنها در علم مدنی فارابی بپردازد؛ به عبارت دیگر هدف از انجام این پژوهش، ارزیابی رویکرد فارابی نسبت به منشأ تفاوت های موجود در مُدُن انسانی از چارچوب مراتب ادراکی حاکم بر یک جامعه است. روش تحقیق در پژوهش حاضر، استفاده از روش اکتشافی و رویکرد توصیفی-تحلیلی است و سعی می شود آراء این اندیشمند مسلمان درباره مسئله اصلی پژوهش، تبیین و بررسی شود. سامان دهی تحقیق این گونه خواهد بود که پس از طرح مسئله و ذکر مقدمه ای در باب اهمیت و ضرورت اقدام به چنین پژوهشی، مبانی انسان شناسیِ معرفت از منظر فارابی ارائه می شود، سپس به مبحث انواع مُدُن انسانی از نظر وی پرداخته خواهد شد و مبادی معرفتی و غیرمعرفتی مؤثر بر شکل گیری این جوامع مورد بررسی قرار خواهد گرفت، و در پایان به منشأ تفاوت های موجود در جوامع انسانی نسبت به دوری یا نزدیکی به مدینه فاضله که نشان دهنده تفاوت موجود بین مُدُن فاضله و غیر فاضله است، خواهد پرداخت.
تحلیلی بر ضرورت و امتناع مدینه نزد فارابی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تحلیل فلسفی اندیشه های فارابی نشان می دهد که مباحث او در خصوص نسبت انسان فاضل و مدینه فاضله نهایتاً راه به دو سر طیف بی وطنی (انزوا) و جهان وطن گرایی (آوارگی) می برد: از یک سو انسان فاضل در مدینه محقق می شود و از سوی دیگر مدینه غیرفاضله، امکان فضلیت مندی انسان را منتفی می کند و انسان فاضل به بیرون از مدینه سوق داده می شود. از این نظر مدینه امری ممتنع است چون سازندگان مدینه یعنی انسان های فاضل یارای ساخت مدینه خود را ندارند. از سوی دیگر، او ذیل بررسی انواع مدینه های غیرفاضله به ضرورت مدینه می پردازد. او در بحث از معموره فاضله گذر از مدینه گرایی به جهان وطن گرایی را تجویز می کند. معموره، اجتماع بزرگ همه جماعت های بشری در سراسر زمین است که با ریاست واحد، بر اساس اعمال فضیلت مندانه هدایت می شود. گویی معموره فقط می تواند در قالب فاضله تصور شود که آن نیز در حد یک آرمان باقی می ماند. در میانه بحث از مدینه های غیرفاضله از یک سو و مدینه و معموره فاضله از سوی دیگر، و با نظر به عدم تحقق عینی مدینه و معموره فاضله، او به نفی مدینه و اثبات کرانه های مدینه نظر می دهد؛ در اینجا به جای مدینه فاضله، فرد فاضل مد نظر قرار می گیرد. با این حال، او همچنان در بحث از مدینه های غیرفاضله، زندگی در اجتماع مدنی را به رسمیت می شناسد.
تکوین علم مدنی فارابی از منظر روش شناسی بنیادین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ابونصر فارابی، به عنوان موسس فلسفه اسلامی، در مواجهه با علوم یونانی، از جمله فلسفه سیاسی، سعی کرده است با تکیه بر آموزه های اسلامی، علوم یونانی را بازخوانی و متحول کند. محصول این بازخوانی و تحول، طرحِ علومی متناسب با فرهنگ اسلامی از جمله علم مدنی است. این مقاله تلاش می کند این فرایند بازخوانی و تحول را با استفاده از روش شناسی بنیادین توضیح دهد. روش شناسی بنیادین، در سه بخش، چگونگی «شکل گیری نظریات علمی» را تبیین کرده و توضیح می دهد. بخش اول، ابعاد منطقی و معرفتی نظریه، بخش دوم، ابعاد وجودی-اجتماعی نظریه و بخش سوم، تأثیر تعاملات بنیادین فرهنگی بر شکل گیری نظریه است. در بخش سوم، در الگوی مواجهه فعال با فرهنگ های دیگر، به بازخوانیِ عناصر فرهنگ «دیگر» بر اساس «عناصر بنیادین» فرهنگ «خود» اشاره می شود، برخی از عناصر فرهنگ غیر پذیرفته و برخی دیگر بازگردانده می شوند و در نهایت منجر به سازگاری عناصر فرهنگیِ بیگانه با فرهنگِ خودی می شود. در علم مدنی فارابی عناصر بنیادین فرهنگ اسلامی، توسط رسول و از طریق اتصال با عقل فعال (وحی) شکل می گیرد و بر اساس آن، علوم سیاسی یونانی بازخوانی می شوند.
فارابى، فیلسوف تربیت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم تربیتی سال ۲۰ بهار و تابستان ۱۳۹۲ شماره ۱
29 - 50
حوزه های تخصصی:
با آن که در ذهن و زمان فارابی، فلسفه ی تربیت حیات و هویت مستقل و بازشناخته ای ندارد، با ریزکاوی در آثار او می توان به شماری از مفاهیمی که امروزه در فلسفه ی تعلیم و تربیت مطرح است پی برد و دریافت که فارابی پس از جابر بن حیان و کندی، سومین فیلسوف تربیت در جهان اسلام است که پاره ای از دیدگاه های تربیتی او به یادگار مانده است. در جستار پیش رو تلاش شده است از رهگذر پژوهشی بنیادی- تاریخی و با تکیه بر روش توصیفی- تحلیلی، اندیشه های تربیتی فارابی واکاوی شود تا معلوم گردد وی تعلیم و تربیت را چه سان تعریف کرده است و درباره ی امکان و ضرورت تربیت چه گفته است و اهداف و اصول و عوامل تربیت از نگاه او کدام است و وی نسبت به برنامه ی درسی و ساحت های تربیت و روش های تربیتی چه دیدگاهی داشته است
تطبیق وجود از دیدگاه فارابی و هایدگر و دلالت های آن در تعلیم و تربیت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم تربیتی سال ۲۳ پاییز و زمستان ۱۳۹۵ شماره ۲
57 - 76
حوزه های تخصصی:
تحقیق حاضر باهدف بررسی تطبیقی مبحث وجود از دیدگاه فارابی و هایدگر، و استنتاج دلالت های آن در تعلیم و تربیت به انجام رسیده است. برای رسیدن به هدف فوق، چهار سؤال پژوهشی به این شرح صورت بندی شده است: الف)نوآوری های فارابی در مبحث وجود در فلسفه اسلامی چه می باشند؟ ب) نوآوری های هایدگر در مبحث وجود، در فلسفه غرب چه می باشند؟ ج)وجوه اشتراک و افتراق وجود شناسی از دیدگاه فارابی و هایدگر چه می باشند؟ د)دلالت های تربیتی وجود شناسی از دیدگاه فارابی و هایدگر چه می باشند؟ روش های مورداستفاده در تحقیق حاضر شامل روش توصیفی – تحلیلی (تحلیل تطبیقی)، و استنتاجی می باشد. یافته های تحقیق نشان می دهد که وجه اشتراک اصلی فارابی و هایدگر، در مبحث وجودشناسی بازگشت به «وجود» به جای موجود در فلسفه می باشد. البته برای فارابی، وجود سلسله مراتبی و ارزش مدار می باشد. همچنین تعلیم و تربیت برای هر دو فیلسوف، راه رسیدن به وجود است. البته برای فارابی، وجود درنهایت، وجود واجب (باری تعالی) می باشد درحالی که هایدگر به وجود خود اهمیت می دهد.
زبان نیایش فارابی و کیِرکگور: فیلسوفان متأله شرق و غرب در گفت و گو با خداوند
منبع:
دعاپژوهی سال اول پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۱
36 - 67
حوزه های تخصصی:
نیایش معصومین به عنوان خالصانه ترین نوع گفت و گو با خداوند از دیرباز در حوزه دین پژوهی مورد توجه و پژوهش های مبسوطی قرار گرفته است. حال آن که در میان نوشتارهای نیایش پژوهانه، به جنبه تطبیقی این حوزه دینی کم تر پرداخته شده، چه رسد به بررسی های میان رشته ای مرتبط زبانی و فلسفی. زین رو در مقاله حاضر برای نخستین بار از نیایش پژوهی میان رشته ای دینی - فلسفی - زبانی و زبان نیایش برخی از فلاسفه متأله خاور - و باخترزمین سخن به میان آمده است. از اهم اهداف چنین پژوهشی که از نوع تفسیری و تحلیلی - توصیفی می باشد، کشف ناهم سانی های زبانی، بینامتنی، ارجاع چنین نیایش های فلسفی ای به کتب مقدس ابراهیمی و ذکر دغدغه ها و دل شوره های قدسی فلاسفه نحله های گوناگون فکری است. در این راه، نگارنده از نظریات زبان شناختی در راستای تفسیر فرضیه پژوهش، یعنی سویه هستی - معرفت شناسانه و دغدغه مندی اندیشمندانه نیایش فلاسفه دین دار، سود جسته است. در زمره نتایج پژوهش حاضر، برجسته سازی وجوه انطباق و افتراق زبان نیایش فارابی و کیرکگور، به عنوان دو فیلسوف متأله است که به ترتیب به کمک اصطلاحات و مفاهیم فلسفی و با رویکرد ایجابی - سلبی و نیز با پرسش از (شروط تحقق) انسانیت، سرشار از امید و بیم با خداوند سخن گفته و به ساحت حضور مطلق گام می نهند.
بررسی «موجود اوّل» و صفات او در فلسفه فارابی (با تمرکز بر آراء أهل المدینه الفاضله و السیاسه المدنیّه)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت معاصر سال ۱۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۳۵)
245-275
حوزه های تخصصی:
یکی از مهم ترین مسائل فلسفه فارابی، بحث از خدا و صفات او و بررسی رابطه او با سایر موجودات است. فارابی خدا را مبدأ وجود همه موجودات می داند و او را «اوّل»، «موجود اوّل» و «سبب اوّل» می خواند. موجود اوّل در اندیشه فارابی نه تنها موجودی ا ست که سایر موجودات در وجود به او وابسته اند؛ بلکه موجودات تنها به جهت ارتباطی که با او دارند صلاحیت بررسی در مابعدالطبیعه را اخذ می کنند. لذا شناخت دقیق موجود اول و ویژیگی های او و ارتباط او با سایر موجودات، از جمله مهم ترین و محوری ترین مسائل پژوهشی در حوزه فارابی شناسی است. از آن جایی که برخی از آثار منسوب به فارابی قطعی الانتساب نیستند و چارچوب فکری متمایزی از آثار قطعی فارابی دارند، در این مقاله کوشش می شود تا با توجه به این امر، آراء اصیل فارابی استخراج شده و گزارش و تحلیل دقیقی از آن ها ارائه شود. بر اساس آثار قطعی الانتساب، فارابی خدا را واجب الوجود نمی خواند و نظریه فیض را که برای تبیین رابطه موجود اوّل با سایر موجودات طرح کرده، بر اساس وجوب و امکان داتی بنا نمی کند. همچنین با توجه به اینکه فارابی در آثار قطعی اش برهان مشخصی در اثبات موجود اوّل ندارد، در این مقاله کوشش می شود تا موضع فارابی نسبت به اثبات موجود اوّل در خلال عبارات و بیاناتش بررسی شود. تعمق در آثار او نشان می دهد که نوعی برهان علیت از بیانات او قابل استخراج است.
مساله فیض در آثار فارابی؛ از آثار ارسطومآبانه تا مستقل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بررسی مساله فیض در متافیزیک فارابی، با دشواری هایی همراه است؛ آیا مساله فیض از آموزه های اصلی متافیزیک فارابی است یا باید آن را جنبه ای فرعی تلقی کرد؟ در این بحث با دو مشکل اساسی مواجه هستیم: در انتساب دو رساله به فارابی (فصوص الحکم و عیون المسایل) که دیدگاه های وی درباره مساله فیض را می توان پی گرفت، تردید شده است. همچنین، آموزه های متافیزیکی فارابی درخصوص مساله فیض، از رساله ای تا رساله دیگر متفاوت هستند. برخی رساله های فارابی آموزه های خود او در این بحث را نشان می دهند در حالی که برخی دیگر دیدگاه های ارسطو را مطرح می کنند. مشکل دیگر این است که فارابی مساله فیض را تنها در رساله های متافیزیکی خود مطرح نمی کند؛ بلکه، در نفس شناسی فلسفی اش نیز او به این مساله می پردازد. برای یافتن برون رفتی از این مشکلات، با بررسی آثاری از فارابی که او در آنها به مساله فیض توجه نموده، سعی خواهیم نمود تا به دیدگاه های خود فارابی بیشتر نزدیک شویم.