مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۲۱.
۱۲۲.
۱۲۳.
۱۲۴.
۱۲۵.
۱۲۶.
۱۲۷.
۱۲۸.
۱۲۹.
۱۳۰.
۱۳۱.
۱۳۲.
۱۳۳.
۱۳۴.
۱۳۵.
۱۳۶.
۱۳۷.
۱۳۸.
۱۳۹.
۱۴۰.
دیگری
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۶۶)
51 - 73
حوزه های تخصصی:
عشق یکی از واژه های مهمی است که در اخلاق، فلسفه و عرفان و مکاتب مختلف فلسفی از جمله اگزیستانسیالیسم، مورد بحث قرار گرفته است. گابریل مارسل (1889-1973م)، فیلسوف فرانسوی قرن بیستم در تاملات فلسفی خویش با تفکیک «مساله» از «راز»، عشق را از مصادیق راز به شمار آورده است. از نظر وی «راز» امری است که نمی توان آن را از راه روش های رایج در علوم و در قلمرو تفکر اولیه حل و فصل کرد، بلکه باید اذعان کرد که آن را باید در حوزه تفکر ثانویه مورد تامل قرار داد. همچنین از دیدگاه مارسل راز عشق به ساحت «بودن» متعلق است، نه به قلمرو «داشتن». در این مقاله به روشی توصیفی- تحلیلی، سعی کرده ایم خطوط کلی اندیشه او را در این باب بیان کرده و لوازم معرفت شناختی آن را از منظر روابط انسانی و پذیرش وجود دیگران در شبکه عاشقانه میان انسان ها و پذیرش وجود موجودی متعالی در عشق به ماوراءالطبیعه، نفی شکاکیت، اثبات وجود جهان، کنار نهادن ذهنیت باوری و سوبژکتیویسم دکارتی مورد بحث قرار دهیم.
بررسی شیوه های بازنمایی اندیشه های «امانوئل لویناس» در رمان «موصل، بدون پریچهر» از حسین قسّامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جستارهای نوین ادبی بهار ۱۴۰۱ شماره ۲۱۶
83 - 104
حوزه های تخصصی:
رمان یکی از مهم ترین قالب های آفرینش اثر ادبی است که واجد ظرفیت های ویژه ای است. نویسنده رمان می تواند با استفاده از ابزار زبان و بهره گیری از تخیل، جهانی ساختگی براساس عناصر موجود در جهان واقعیت پدید آورد و طی آن به تشریح ایده های خود بپردازد. دراین میان مفاهیم فلسفی نیز جایگاه خاصی دارند؛ به طوری که گاه قالب رمان در خدمت بیان اندیشه های فلسفی قرار می گیرد و نویسنده آن تلاش می کند تا گزاره های خشک فلسفی را در هیأتی پذیرفتنی تر به مخاطبان ارائه نماید. ظرافت امر هم در همین نکته نهفته است که به جای بیان مستقیم گزاره های فلسفی، باید آنها را طی متن روایی به نمایش گذاشت. در میان پدیدآورندگان آثار داستانی معاصر فارسی، حسین قسّامی نویسنده ای است که در نوشته هایش به مفاهیم فلسفی توجه ویژه ای نشان می دهد. رمان «موصل، بدون پریچهر» آخرین اثر این نویسنده جوان است، که طی آن به تشریح اندیشه های امانوئل لویناس، فیلسوف نام آشنای معاصر، پرداخته است. در باب اهمیت آرای این فیلسوف، همین بس که بسیاری او را به دلیل توجه به «دیگری»، پایه گذار نظامی فلسفی‑اخلاقی دانسته اند که می تواند پایه های سست اخلاق در جهان معاصر را بازسازی کند. لویناس با طرح مفاهیمی همچون «دیگری نامتناهی» و نقش آن در تعیین حدود «سوبژکتیویته» افراد و موضوع «مسئولیت بی نهایتِ» انسان در قبال دیگری، زیستن اخلاقی را درگرو توجه به این مفاهیم دانسته است. در این پژوهش که به روش توصیفی-تحلیلی به نگارش درآمده، تلاش شده است تا شیوه های بازنمایی اندیشه های این فیلسوف در رمان یادشده بررسی شود. نتایج نشان می دهد که قسّامی با پرداخت شخصیت «پریچهر» و موضوع فقدان او و همچنین جستجوی بی سرانجام شخصیت «آرمان» برای یافتن این معشوق گمشده، به شکل غیرمستقیم موضوع «دیگری» با ویژگی هایی همچون «عدم تناهی» و «غیریت» را بازنمایی کرده است. علاوه بر این بیان نمادین، در اثنای روایت آموزه های اساسی لویناس همچون «مسئولیت» و «چهره»، هم در کنش های داستانی و هم گفتگوهای شخصیت ها مورد توجه قرار گرفته است.
بازنمایی تحولات ایران عصر صفوی به مثابه «دیگری» در سفرنامه های مستشرقان اروپایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
راهبرد اجتماعی فرهنگی سال یازدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۴۲
264 - 314
حوزه های تخصصی:
عصر صفوی به لحاظ شناخت دیگری، نقطه عطفی در تاریخ ایران اسلامی است. هویت و شخصیت اجتماعی جامعه صفوی با مولفه هایی نظیر: یکپارچگی و استقلال ملی، تشیع و شاهنشاه به مثابه مرشد کامل شناخته می شود. مجموع این مؤلفه ها موجبات زایش لایه فرهنگی و تمدنی ایران عصر صفوی را فراهم کردند که نتیجه آن هویت جدید اجتماعی بود. نوشتار مزبور با روش تاریخی در پی پاسخ به این پرسش است که تحولات ایران عصر صفوی به مثابه «دیگری» چگونه در سفرنامه های مستشرقان اروپایی بازنمایی شده است؟ نظرگاه مستشرقان در بازنمایی این تصویر بسیار متغیر است. این متغیربودن در ارتباط مستقیم با اعصار و ادوار نسل های شاهان و حکمرانان صفوی است به نحوی که در زمان اوج و حضیض قدرت حاکمه نحوه بازنمایی از تمامیت ایران بسیار متفاوت از هم هستند که به نظر می رسد دلیل آن فقدان سطوح نهادی باشد. همچنین، جامعه ایران عصر صفوی در مواجهه با دو جامعه و تمدن -عثمانی و غرب مسیحی- تصویری جدید از خود ساخت؛ بدین معنی که به توسط شناخت دیگری شناختی جدید از خود به دست آورد. دیگری، آیینه ای بود که منِ خود را در آن می دید. این اتفاق برای دو تمدن دیگر نیز رخ داد. البته، تمدن غرب در آن زمان در مقابل ایران یک «منِ واحد» نبود لکن در برابر دشمنش -عثمانی- در قامت یک کل واحد خود را بازنمایی می کرد. نتیجه این مثلث دیگری، شناخت و آگاهی جدید برای هر سه این جوامع بود
تحلیل تطبیقی «دیگری هژمونیک» در نمایشنامه های جزیره از آثول فوگارد و پرواربندان از غلامحسین ساعدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال چهاردهم بهار و تابستان ۱۴۰۱شماره ۲۶
291 - 325
حوزه های تخصصی:
یکی از کارکردهای ادبیات تطبیقی آمریکایی امکان برابر نهادن آثاری از جغرافیاهای متفاوت است که هیچ گونه برخوردی از لحاظ تاریخی با یکدیگر نداشته اند. در واقع این مکتب بستری را برای فراتر رفتن از محدودیت های مکتب فرانسوی چون شرط برخورد تاریخی به ما می دهد. این پژوهش با استفاده از این رویکرد اندیشگانی موجود در قلمرویی فرامرزی، به تحلیل تطبیقی دو اثر از آثول فوگارد و غلامحسین ساعدی می پردازد که از حیث مفهومی به نام «دیگری» با یکدیگر قرابت دارند. در واقع نگره فکری دو نویسنده معطوف کردن توجه خود به تقابل های دوگانی موجود در جامعه از حیث مفهوم «دیگری» است. از سوی دیگر دگرگونی در امر استعمار صرفاً به صورت گذشته که به شکل حکومت مستقیم یا حاکمیّت دست نشانده در جریان بود نیست و در جهان کنونی با روش های متفاوت از گذشته و در چهره سلطه خاموش قد علم کرده است. دو نمایشنامه جزیره و پرواربندان در این تلاش بوده اند که در کشاکش دگرگونی های اجتماعی و فرهنگی، واکنشی درخور نسبت به این تغییرات داشته باشند که همین امر موجب شده است تا از منظری تطبیقی قابل بحث و بررسی باشند؛ بنابراین با توجه به ظرفیت متنی و فضای دو نمایشنامه در به تصویر کشیدن سلطه و هژمونی، نتایج آن بر روی شخصیت ها و واکنش دیگری سرکوب شده به آن و استفاده از رویکرد تطبیقی به خوانش پسااستعماری این دو نمایشنامه می پردازیم. این پژوهش می کوشد تا در کنار واکنش شخصیت ها و جهت گیری روایی متون، این دو متن را در بستری فرهنگی و جریانی واسازانه مورد تحلیل قرار دهد.
«دیگری» و «تفرد» در فلسفه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خردنامه صدرا دوره ۲۶ بهار ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۱۰۷)
99 - 111
حوزه های تخصصی:
مسئله «دیگری» در فلسفه غرب نخستین بار توسط ایمانوئل لویناس و بعنوان موضوع و کلیدواژه اصلی فلسفه او مطرح شد. کارکرد این مسئله در توجیه بسیاری از اصول اخلاقی انکارناپذیر است و بنظر میرسد عمده مشکلات و معضلات کنونی در روابط اجتماعی و بین المللی با نظر عمیق در این مسئله قابل حل باشد. بنظر میرسد گرچه این بحث، در دوران معاصر شکل گرفته اما بسیاری از آراء و اندیشه های فلسفی متقدم توان پاسخگویی به مسائل در اینباره را دارند که ازجمله میتوان به نظام فلسفی ملاصدرا اشاره کرد که متشکل از مبانی و اصولی است که بر پایه» تفکر وجودشناسانه او بنا شده است. بکارگیری مبانی حکمت متعالیه در متن زندگی بعنوان روشی برای زیستن، دست کم حامل تغییراتی در نگرش، برای ما خواهد بود. بعنوان مثال از کنار هم قراردادن چند اصل فلسفی همچون اصالت و تشکیک وجود در کنار نظریه» مظهریت موجودات، به تعریفی جدید از اصل «تفرد» دست خواهیم یافت. همچنین با مقایسه» اصل «فردیت» با اصل «وحدت وجود» صدرایی میتوان به نتایچ قابل توجهی در این بحث دست یافت
بررسی دلالت فرمول های امر مطلق و نسبت میان آنها در اندیشه اخلاقی کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال چهاردهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۳
125 - 141
حوزه های تخصصی:
امر مطلق بیان هنجاری فلسفه اخلاق کانت و مساوی اصل عالی اخلاق برای موجودات غیرمقدس است. کانت در کتاب بنیادگذاری برای مابعدالطبیعه اخلاق، چند فرمول را به عنوان فرمول های امر مطلق معرفی می کند. مفسران کانت دراین باره اختلاف نظر دارند که اصلاً کانت چند فرمول ارائه کرده است، کدام فرمول در روند متن نقش اصلی را ایفا می کند و آیا فرمول ها هم ارز همدیگر است یا به لحاظ مصداق های خود در تعیین وظایف متفاوت است. موضع مختار این نوشتار این است که اگرچه پنج فرمول به عنوان فرمول های امر مطلق یا اصل عالی اخلاق ارائه می شود، ازاین میان، یکی از فرمول ها بیان اصلی است؛ اما چهار فرمول دیگری که ارائه می کند، در نظر او برای تعیین وظایف هم ارز همدیگر خواهد بود، همگی باتوجه به مفهوم «دیگری به مثابه سوژه عقلانی» معنای تمهیدی مشابهی خواهد یافت و همراه هم نظامی یکسان از وظایف را پیشنهاد خواهد کرد. علاوه براین، نشان داده خواهد شد که نزد کانت هر فرمول به طور مجزّا به کار گرفته نمی شود؛ بلکه باید همه فرمول ها در کنار همدیگر برای فهم هر وظیفه به کار گرفته شود و هریک پرتویی بر وظیفه سوژه اخلاقی در موردی خاص خواهد افکند.
خودِ دیگر من: کشف بنیاد اخلاقی متافیزیک در اندیشۀ ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دوازدهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۸
293 - 316
حوزه های تخصصی:
تفسیر غالب از نسبت میان متافیزیک و امر اخلاقی و عملی در آموزه های ارسطو، تفسیر تفکیکی است. طبق این تفسیر، ارسطو عقل و حکمت نظری را از عمل جدا می داند و از دید او میان متافیزیک و حکمت عملی، ارتباطی نیست. تقسیم عقل و دانش به نظری و عملی که معمولاً با نوعی ارزشگذاری همراه است، در تاریخ فلسفه پیامدهایی به همراه داشته است. در قرن اخیر، برخی متفکران به لوازم خطرناک این تفکیک برای جهان انسانی اشاره کرده اند و ارسطو را به عنوان واضع این تفکیک نقد می کنند. در این نوشتار نشان می دهم که تفسیر تفکیکی از آموزه های ارسطو درباره متافیزیک تفسیر دقیقی نیست. بلکه بازخوانی و تحلیل متون ارسطو در حوزه متافیزیک، اخلاق و زیست شناسی روشن می کند که در منظومه فکری او، لحظه تولد متافیزیک یک لحظه اخلاقی است و متافیزیک برای انسان، فقط در مواجهه و روی داشتن به سوی دیگری امکان تحقق دارد. در این بازخوانی با بررسی کارکردهای مفهوم کلیدی «نوس» در تقویم متافیزیک ارسطویی توضیح داده می شود که نوس مبنای امکان و عینیت متافیزیک ارسطویی و یگانگی متافیزیک با خلاق است. کشف یگانگی در عین غرابت دیگری، وضعیتی است که متافیزیک در آن آغاز می شود و به پیش می رود. این کشف، با دو کارکرد هستی شناسانه و معرفت شناسانه نوس ممکن می شود. بر این اساس، در فهمی دقیق تر از لحظه پیدایش متافیزیک، در تفسیر مبنی بر گسست عمل و نظر در آموزه های ارسطو باید تردید کرد.
نظام «دیگری سازی» در سریال آمریکایی دنیای غرب (با تأکید بر انگاره های رؤیای آمریکایی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بازنمایی «دیگری »های نژادی، قومیتی، فرهنگی و جغرافیایی، راهبردی کانونی در تعدادی از محصولات رسانه ای آمریکا تلقی می شود. بر این اساس، تبیین نظام «دیگری سازی» در سه فصل نخست سریال مشهور دنیای غرب (2016-تاکنون)، با تمرکز بر ارزش های گفتمان رؤیای آمریکایی، هدف اصلی این مقاله بوده است. در مبانی نظری و تحلیل ها از مفهوم «دیگری» در فلسفه غرب و به ویژه مطالعات فرهنگی استفاده شده است. برای فهم سازوکار برساخت «دیگری»ها در این سریال، از روش نشانه شناسی و الگوی سه سطحی جان فیسک به همراه رمزگان نمادین رولان بارت بهره گرفته شده است. یافته های پژوهش نشان می دهد که «حضور» و «غیاب» دو دسته از «دیگری »های درون آمریکایی (سیاه پوستان و سرخ پوستان) و برون آمریکایی (شرق آسیایی ها) در مواجه با سفیدها (به مثابه «خود») در سریال مذکور واجد دلالت های ویژه ای است. نظام های نشانه ای دنیای غرب ، سفیدها را فرادست، شرق آسیایی ها و سرخ پوست ها را فرودست و سیاهان را نزدیک به سفیدها بازنمایی می کند. بدین ترتیب، پیوستاری از قدرت را بر حسب نزدیکی به نژاد سفید، برای بازتولید اسطوره سفید برتر برای جهان آتی طبیعی سازی می کنند. اسطوره ای که عناصر بنیادی گفتمان رؤیایی آمریکایی از جمله «فردگرایی»، «آزادی» و «حق انتخاب» را در انحصار سفیدها بازنمود می کند. همچنین مؤلفه مهم «برابری» را از طریق راهبرد کلیشه سازی و مشروعیت زدایی از «دیگری» ها به حاشیه می راند تا تنها سفیدها برای تصمیم سازی و تصمیم گیری برای آینده جهان حضور داشته باشند.
نسبت میان روش سقراطی و دوستداری دانایی (فیلوسوفیا)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
181 - 195
حوزه های تخصصی:
روش سقراطی که به روش ابطالی معروف است روشی است که در محاورات اولیه افلاطون؛ یعنی محاورات سقراطی به کار برده می شود. این روش پاسخی به ادعای سوفسطائیان راجع به تعلیم فضیلت بود. سقراط با به کار بردن این روش درصدد بود تا نادانی آنان را آشکار کند. او از طریق پرسش و پاسخ سعی می کرد دیگران را به این امر آگاه کند که جست وجوی معرفت و فضیلت در یک فرایند دیالکتیکی و در نسبت با دیگران قابل تحقق است. روش سقراطی صرفاً یک روش گفتگوی ساده نیست، بلکه این روش به تناهی فهم بشری و در نتیجه به ماهیت تفکر فلسفی اشاره دارد. در نظر سقراط فلسفه به معنای دوستداری دانایی است و ادعای داناییِ مطلق توهمی بیش نیست. سقراط از طریق پرسش و پاسخ سعی دارد ادعای دانایی دیگران را به چالش بکشد و آنان را در مسیر جستجوی دانایی قرار دهد. بنابراین روش سقراطی می تواند نقشی اساسی را در تعلیم و تربیت ایفا کند. ما در تفکر سقراط شاهد درهم تنیدگی عناصری هستیم که همه آنها در نسبت با یکدیگر معنا پیدا می کنند. آموزه تذکار (یادآوری)، روش ابطالی، هنرِ دیالکتیکی، پرسش و پاسخ و... از جمله این عناصر هستند. در این نوشتار سعی خواهیم کرد ضمن توجه به این عناصر، ماهیت روش سقراطی را مورد بررسی قرار دهیم.
الگوی گفتمانی مدیریت و پخش شایعه در شرایط همه گیری کرونا در شبکه اجتماعی تلگرام(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان پژوهی سال چهاردهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۴
35 - 58
حوزه های تخصصی:
پژوهشِ حاضر با انتخابِ برخی نمونه های موسوم به شایعاتِ کرونایی در برخی صفحه های تلگرامی، سعی دارد ماهیتِ گفتمانی این شایعات را در چارچوب تحول نظام های گفتمانی بررسی کند و ابزار مناسب هر نظامِ گفتمانی برای مدیریتِ آن را پیشنهاد کند. یافته های پژوهش نشان می دهد به هر میزان منابعِ اعتبارسنجیِ اخبار، اعتبار خود را از دست می دهند، زمینه شکل گیری شایعه در نسبت با تقلب و جعل بیشتر می شود. رواج شایعه با مرگ در نسبت قرار می گیرد و به تناسب رواج بیشتر، بیش از پیش زمینه شکل گیری نظام گفتمانی خطر و احتمال خطر را تشدید می کند. این در حالی است که مدیریت فضای بحران به تحققِ نظامِ گفتمانی برنامه محور نیاز دارد تا فضایی را که بالقوه خطرناک است، به تدریج از خطر دور و به نقطه امن نزدیک سازد. اوج بحرانِ گفتمانی آن جا رخ می دهد که منابعِ اعتبارسنجی اخبار متناقض تولید کرده و هم دیگر را خنثی می کنند. بنابراین، بر مبنای یافته های پژوهش، بر خلاف تلقی رایج که نظام گفتمانی تصادفی را بهتر از نظام گفتمانی برنامه محور در نسبت با اتیک («دیگری») توصیف می کند، در شرایط همه گیری خطر که اصل بقای نوع انسانی در مخاطره قرار می گیرد، نظام گفتمانی برنامه محور تناسب بیشتری با اتیک و رعایت حقوق دیگری دارد.
گفتمان و تصویر«دیگری» در سفرنامه ی ناصرخسرو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
برنامه ریزی و توسعه گردشگری سال سوم زمستان ۱۳۹۳ شماره ۱۱
160 - 178
حوزه های تخصصی:
روش گفتمان انتقادی از جمله رهیافت هایی است که پس از انقلاب پساساخت گرایی، به حوزه های نقد معاصر راه یافته است. این شیوه در پی بررسی ساز و کارهای قدرتی است که نه تنها بر ارتباط اجتماعی بلکه بر شیوه ی اندیشیدن نیز تأثیر می گذارد. نگارنده در این مقاله کوشیده است با بررسی سفرنامه ی ناصرخسرو نشان دهد که چگونه، علاوه بر نگاه فردی، ایدئولوژی حاکم بر جامعه ی روزگار ناصر خسرو نیز در نگرش او نسبت به جوامع دیگر و ارزش گذاری بر آن ها مؤثر بوده است. روحیه ی علمی، نگاه دقیق و علاقه به تفسیر و تأویل در کنار گرایش های دینی و اجتماعی، سفرنامه ای را پدید آورده که علاوه بر توصیف جزییات بناها، وضعیت جغرافیایی و اقتصادی شهرها و روستاها، تصویری از شرایط سیاسی- تاریخی آن روزگار نیز فراپیش خواننده می نهد. اساس کار در این پژوهش، مبتنی بر نظریه و روش فرکلاف است و در ضمن بررسی اثر در سه سطح توصیف، تفسیر و تبیین، از نظریات دریدا و هال در باب «دیگری» نیز استفاده شده است.
تحلیل و نقد تقویمِ اگویِ دیگر در پدیدارشناسی هوسرل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
213 - 233
حوزه های تخصصی:
این مقاله قصد دارد تا رهیافت هوسرل در تقویم دیگری، به مثابه اگوی دیگر را، مورد بررسی و تحلیل قرار دهد. آنچه از بیان هوسرل در تأمل پنجم تأملات دکارتی برمی آید، تقویم دیگری به عنوان آغازی برای پی ریزی جهانی است که در آن، عینیت و ابژکتیویته، برای همه در دسترس باشد. هوسرل این جهان را بیناسوبژکتیو نام می نهد. روایت هوسرل از این تقویم، شامل دو گام اساسی است: در گام نخست، تقلیل دوم به اجرا گذارده می شود که به واسطه آن، از تمامی قصدیت ها، انگیزه ها، معانی و جز آن، معطوف به دیگرانِ غیر از من، قطع نظر می شود. سپس با بیان مشخصه ادراک دیگری به مثابه یک حضور غیر مستقیم، معنای دیگری در یک ادراک غیرمستقیم شبیه ساز و به واسطه یک انتقال معنایی در فرآیند جفت وجورسازی، از بدن من به بدن دیگری منتقل می شود. دست کم می توان سه نقد جدی بر این توصیف وارد ساخت: 1. اپوخه دوم، تمامی معناهای معطوف به دیگری را از اگو سلب می کند و بنابراین، هرگونه ارجاعی به دیگری که بناست معنایش را از اگو دریافت کند، منتفی است؛ 2. توصیف هوسرل از بدن، بسیاری از جوانب درباره آن را مغفول می گذارد؛ و حتی در نقطه آغاز، تفاوت ادراکی میان ادراک بدنِ من وبدن دیگری را مورد ملاحظه قرار نمی دهد؛ 3. بیان هوسرل برای تمیز میان ارگانیسم و شبه ارگانیسم، نا روشن، مبهم و نابسنده است. بیان عباراتی مبهم مانند رفتار متغیر اما هماهنگ، و نیز عدم ارائه معیاری برای تشخیص رفتار هماهنگ یک ارگانیسم، از مواردی است که توصیف هوسرل را دچار دشواری می کند.
مسائل اجتماعی مرزنشینان: دیگری سازی، بازنمایی رسانه ای و امنیتی سازی فضا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم اجتماعی (علامه طباطبایی) زمستان ۱۴۰۰ شماره ۹۵
141 - 182
حوزه های تخصصی:
هدفِ مقاله بررسی این موضوع است که در چه گفتمانی مسائل اجتماعی مرزنشینان، پرابلمتیک نمی شود. در بخش مبانی، نظریه ی شرق شناسی (داخلی) را به منظور تببین پرابلماتیک نشدن مسائل اجتماعی انتخاب کرده ایم. طبق این نظریه، رویکرد کلی مرکز، دیگری سازی در مناطق پیرامونی (مرزی) است و با ایجاد دوگانه ها (زبانی، قومیتی و دینی)، دست به امنیتی سازی فضا و اجرای سیاست همسان سازی می زند. روش کلی تحقیق روش تاریخی-اسنادی است. بررسی بازنمایی رسانه ای نشان می دهد که از 781 مورد جستجو (از 1379 تا 1400)، بیشترین اخبار در مورد حوزه ی اقتصادی با 456 خبر (58%)، پس ازآن حوزه ی امنیتی با 283 خبر (36%) و سپس حوزه ی اجتماعی و فرهنگی مرزنشینان تنها با 28 خبر (3.5%) قرار دارد که خود نشانی از مسئله نبودن مسائل اجتماعی مرزنشینان است. طبق یافته های تحقیق بزرگ ترین مسائل اجتماعی مناطق مرزی: مهاجرت های گسترده، وجود فقر چندبعدی، نرخ بی سوادی بالا، وضعیت آموزشی و وضعیت بهداشتی-درمانی نامناسب است. مسئله اصلی در سیاست های فعلی، در درجه ی اول رویکرد دیگری سازی است و در سطح پایین تر تأکید بر عوامل و راهکارهای اقتصادی است. راهکارهای اقتصادی نیز به دلیل ضعف قوانین و نقص اجرایی، به موفقیت نرسیده اند. پیشنهاد این پژوهش اتخاذ رویکرد تکثرگرا و توجه هم زمان به توانمندی های درونی مناطق، روستاها و شهرهای مرزنشین چون توجه به اقتصاد کشاورزی، گسترش خدمات رفاهی (آموزشی و بهداشتی)، گسترش قابلیت های فردی مردم و توجه به توسعه اجتماعی این مناطق است.
«من و دیگری» در این خیابان سرعت گیر ندارد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این خیابان سرعت گیر ندارد اثری داستانی است که پیرنگ آن بر بستر دغدغه ها و تقلاهای زنی برای به چنگ آوردن و حفظ استقلال شخصی خود گسترده شده است. این تلاش و تقلاها، همان طورکه می توان حدس زد، در رابطه یا مواجهه با دیگری "مرد" یا "فضای مردانه" گشوده می شود. در این نوشتار با تکیه بر مفاهیم نظری و شیوه تحلیل روایی ملهم از نگاه باختینی، برآنیم تا نشان دهیم که اولاً، در این داستان نه یک دیگری، بلکه سه دیگری و در سه ساحت حضور دارند و ثانیاً، با وجود نثر نسبتاً روان و گیرای داستان و نیز اقبال مخاطبان به آن، رابطه یا مواجهه با دیگری های چندلایه، مخدوش و غیرگفتگویی است. معضل اخیر نه فقط به مؤلفه های غیرگفتگویی، در رابطه مشخص با "دیگری" بازمی گردد، بلکه نوع فضاسازی ها و نیز نقصان های زبانی، ساختمان داستان را از ساختاری رمان وار و نگاه گفتگویی جامعه شناسی آگاهی ها (در جهان داستانی به مثابه جهان اجتماعی) دور می کند.
سازوکار مواجهه با دیگری در نمایشنامه «آی بی کلاه، آی باکلاه» با رویکرد نشانه شناسی فرهنگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش که با روش تحلیلیِ نشانه شناسی فرهنگی به انجام رسیده، یک نمایشنامه نوشته شده در فضای ادبیات نمایشی مدرن ایرانی و ساختار تئاتری آن را در سپهر نشانه ای قرن 14 هجری شمسی، به عنوان یک پدیده بینافرهنگی با استفاده از نشانه شناسی فرهنگی، مورد بررسی قرارداده است. با درنظرگرفتن حضور فرهنگ اروپا/آمریکا مرکز به عنوان دیگری فرهنگی در قرن مذکور، شیوه های مواجهه با این دیگری مورد تحلیل قرار گرفته است. در این پژوهش با تحلیل فرایند سازوکار جذب و طرد در نمایشنامه «آی با کلاه، آی بی کلاه»، شیوه ساعدی برای ترجمه فرهنگی تئاتر از سپهر فرهنگی تئاتر غربی و همچنین سازوکار مواجهه با دیگری های درزمانی و هم زمانی مورد توجه قرار گرفته است. مطالعه پسااستعماری این سازوکار در اثر ساعدی نشان می دهد که سازوکار مواجهه ساعدی با دیگری، سازوکاری است که هراس از دیگری و خطر آن را به عنوان پیش فرض در نظر می گیرد و با طرد بخشی از فرهنگ درزمانی به عنوان سنت ها و طرد بخش های دیگری از آن و همچنین طرد گفتمان غالب و رسمی قدرت، برای مقابله با دیگری، تکیه بر آگاهی را پیشنهاد می کند.
تبارشناسی دلقک در نمایش سنتی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دلقک، شخصیتی از ژرفای فرهنگ عامیانه کشورهاست که محبوبیت مردمی به آن جایگاهی ماندگار بخشیده است و آن را به الگویی ثابت، فراتر از زمان و مکان تبدیل کرده است. او هوشمندانه خود را با افق اجتماعی روز هماهنگ ساخته و جایگاه خود را در میان فرهنگ مردمی ثابت و استوار نگاه داشته است. شناخت بهتر مفهومی چون دلقک نیاز به مطالعاتی تبارشناسی در چگونگی شکل گیری و گونه شناسی در بررسی نمونه های موجود دارد. دلقک سنتی نمایش های ایرانی در سه گونه بقال بازی، سیاه بازی و خیمه شب بازی را می توان ادامه گروه های اجتماعی دانست که تبار آیینی، اجتماعی و تاریخی او به نظر می رسند و به شکلی کلی با محور "دیگری" مشخص شده اند. بلاگردان از نظر آیینی، خنیاگر، کولی و نیرنگ باز (عیار) از نظر تاریخی و دلقک های میدانی و دربار از نظر اجتماعی، تبارهای دلقک سنتی ایرانی هستند. جستجوی تباری ویژگی های دلقک های نمایش سنتی در گروه های تباری، هم چنان که آنها را ژرف و چند لایه می سازد، افقی برای مطالعه ادامه کارکرد دلقک سنتی ایرانی تا امروز به دست می دهد.
رویکردی متفاوت به دیگری در هنر: با یک رویکرد لومانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در رویکرد لومانی، هنر به مثابه سیستمی اجتماعی از جنس ارتباطاتِ غیرمستقیم و فرازبانی است که با ابتنا بر عملکردهای خود-ارجاع، فروبسته عمل می کند. سیستم با رجوع به عملکردهای پیشین در افق زمانی گذشته، افق زمانی آینده را به روی خود گشوده نگه می دارد. حاصل این امر، پدید آمدن سبک های هنری یکی پس از دیگری است که برخی عناصر یکدیگر را نقد، تأیید، یا تعدیل کرده اند. برای نمونه، سبک «امپرسیونیسم»، حاصل فعالیت سیستم هنر در واکنش به سبک «رئالیسم» بوده و از پیامدهای خود-ارتباطی سیستم هنر به شمار می آید. تمایز هدایتگر میان سیستم/محیط، نشان می دهد که خود-ارتباطی هرگز به معنای نفیِ نقش دیگری در هنر نیست. هنر برای اعلام موجودیت و به پایان نرسیدن باید از غیر هنر، یا دیگری تفکیک شود. اما انکار سودمندی، لذت بی غرض، غایت در خود، یا بی غایتی در «هنر برای هنر» به معنای حذف دیگری نیست. هیچ یک از جنبش های هنری مدرن نوآور نمی توانند به صِرف داشتن خود-ارتباطیِ محض ادعا کنند. در سیستم هنر، سیستم های روانی (انسان ها) و اجتماعی مشارکت کنترل شده دارند. فقدان کنترل مصادف با تحلیل رفتن پویاییِ سیستم هنر است. در این پژوهش تلاش شده با ابتنا بر مطالعه (ترجمه و تحلیل) آثار اصلی لومان، ضرورت وجود دیگری در هنر از منظری متفاوت بیان شود.
بررسی جهت گیری نظام نقاشی در دوران انقلاب مشروطه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۲ بهار ۱۳۹۶ شماره ۱
107 - 122
حوزه های تخصصی:
در مواجهه با سپیده دم تجدد ایرانی در عصر مشروطه می توان پرسید آیا انقلاب مشروطه ایران، سرآغازی برای تحولات هنری بوده است یا خیر؟ دربار قاجار پیش از این به مدرنیزاسیون از بالا رو آورده بود که در پی آن، نظام نقاشی ایران، عناصری از بیرون را پذیرفته و حرکت به سوی نقاشی واقع گرایانه را آغاز کرده بود. در این پژوهش، با اتخاذ دیدگاهی تاریخی و جامعه شناختی تلاش شده است نشان داده شود دربار در چه شرایطی سلیقه هنری خود را بروز و تغییر داد و چگونه تحولات فرم شناختی را به خدمت در آورد. با تعلیق این حکم کلی که نظام نقاشی دوره قاجار، درباری است و دربار هم نمی تواند به تجدد فرهنگی کمک چشمگیری کند، می توان مشاهده کرد بستری برای تجدد نقاشی فراهم شد؛ ولی نیروهای مخالفِ دربار، حتی بعد از انقلاب، حمایت چندانی از نقاشی نکردند. در این بین، ناتورالیسم ایرانی نیز از طرح مفاهیم صریح اجتماعی فاصله می گرفت. به نظر می رسد دوری مبارزان عصر مشروطه از هنرهای تجسمی و شکل نگرفتن نقاشی متعهد را بتوان ناشی از عواملی همچون موانع مذهبی در پیوند مشروطه خواهان با هنرهای جدید، اقتصاد خاص و اغلب اشرافی نقاشی و مسائلی از این دست دانست. در این نوشتار، با معرفی جایگاه هنرمند، نقاشان عصر یادشده در کارکردی که در بدنه اجتماع دارند، قالب بندی می شوند.
بررسی حضور «دیگری» و «معنای زندگی» در آثار و اندیشه های مارتین بوبر(مقاله علمی وزارت علوم)
جهت گیری هستی شناختی مبنی بر روی آوردن به «دیگری» برای مارتین بوبر، نوعی شیوه زندگی است که آثار و افکار خود را بر آن بنیان نهاده است. وی به عنوان فیلسوف گفتگو با طرح ارتباط «من-آن» و «من-تو» دو رویکرد اساسی خود درباره «دیگری» را به وضوح تصویر و دست یابی به «معنای زندگی» را منوط به قرار گرفتن در ارتباط «من-تو» کرده است. بوبر معتقد است رابطه «من –تو» به عنوان ارتباطی «سوژه-سوژه» قابلیت ادراک عشق را داراست. عشق در این نگاه، اشتیاقی پرشور برای زندگی معنادار است که تنها از مسیر مواجهه و «گفتگو» با «دیگری» رخ می دهد. بنابراین ادراکی فراتر از خود و حاصل مشارکت با «دیگری» است. در نگاه بوبر، روابط واقعی مسیر فرد برای مواجهه ای راستین با «روح» یا «تو ابدی» و کشف معنای زندگی است و برای دستیابی به این معنا و رسیدن به ظرفیت کامل انسانی، حضور «دیگری» و جهان اطراف ضروری است. در نگرش او، بحران «بی معنایی» و «دیگری ستیزی» انسان معاصر تصویر کاملی از شر است؛ آنچه او تجربه آشوب می نامد برخاسته از عاملی است که انسان را به سوی این وضعیت سوق داده، و آن «بحران گفتگو» است. اندیشه بوبر میان «دیگری هراسی» و فقدان معنای زندگی از سویی و «ناگفتگو»، از سوی دیگر، ارتباط برقرار می کند. این مقاله ضمن تبیین «گفتگو» به عنوان رویکرد هستی شناختی بوبر به «دیگری»، در پی بررسی نقش «دیگری» و شرایط تحقق روابط اصیل برای کشف «معنای زندگی» است. نکته حائز اهمیت دیگر، جزئیات خاص آثار بوبر پیرامون ویژگی ها و مهارت روی آوردن به دیگری است که به جهت یابی گفتگو کمک می نماید.
بررسی و تبیین جایگاه «دیگری» در مواجهه با بیماری کرونا
منبع:
دین پژوهی و کارآمدی دوره ۲ تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۴)
89 - 100
با توجه به ماهیت انسان، ارتباط با «دیگری» برای وی اجتناب ناپذیر است و نمی توان از وجود «دیگری» و ارتباط با او چشم پوشی کرد. مسأله کرونا از دو جهت یعنی اثبات وجود «دیگری» و تأیید دیگرگروی می تواند مورد توجه قرار گیرد. از یک سو بیماری کرونا، وجود «دیگری» را اثبات می کند؛ چراکه «دیگری»، از آن جهت که می تواند سبب آسیب یا منفعت برای انسان باشد امری واقعی است و نمی توان وجود آن را انکار کرد. از سوی دیگر بدون وجود «دیگری»، اخلاق معنای واقعی خود را از دست می دهد؛ چرا که مفاهیم اخلاقی از جمله مفاهیمی هستند که در رابطه ی انسان با «دیگری» معنا و واقعیت پیدا می کنند. لازم به ذکر است که در بعد اخلاقی زمانی که از «دیگری» صحبت می شود ممکن است درک «دیگری» و توجه به او فراروی ما قرار گیرد و یا اینکه ممکن است نقطه مقابل آن یعنی خودخواهی، خودگروی و حتی گریز از «دیگری» مطرح شود. آنچه در مسأله کرونا آشکار می شود در اولویت اول اثبات وجود «دیگری» و در وهله ی بعد؛ درک «دیگری»، توجه به «دیگری» و در نهایت عشق به «دیگری» است.