مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
یکجانبه گرایی
حوزه های تخصصی:
اهداف اعلامی حمله نظامی آمریکا به افغانستان و عراق در راستای به کارگیری ابزارهای قدرت برای از بین بردن چالش و ایجاد ژئوپلیتیک تعادل بوده است. اگر چه سیاست عملی امریکا نشانه های کاملا متفاوتی را نشان می دهد. در واکنش به اقدام نظامی آمریکا، گروه های مختلفی به نقد سیاست و استراتژی آمریکا مبادرت نمودند. آنان بر این اعتقادند که اقدام نظامی، مخاطرات متنوعی را برای ایالات متحده ایجاد می کند. افرادی همانند «جوزف نای» و «کالین» بر این اعتقادند که کاربرد قدرت سخت افزاری نه تنها به ثبات و امنیت منجر نمی شود، بلکه بحران های منطقه ای را نیز افزایش خواهد داد. این نظریه پردازان توانسته اند بین موضوعات مربوط به «ژئوپلیتیک تعادل» و همچنین «موازنه نرم» رابطه متقابل برقرار نمایند. این امر به مفهوم آن است که به هر میزان کاربرد نیروی نظامی افزایش یابد و یا اینکه به کارگیری قدرت، بیش از ظرفیت منطقه ای کشورها باشد. در آن شرایط، امکان از بین رفتن تعادل منطقه ای وجود داشته و زمینه را برای گسترش بحران های عمومی فراهم می سازد.چارچوب نظری این مقاله بر اساس رهیافت های نئولیبرالی جوزف نای می باشد. فرضیه مقاله بر این امر تاکید دارد که به هر میزان قدرت سخت و یکجانبه گرایی از سوی امریکا افزایش یابد، به همان میزان زمینه برای افزایش تعارض و ستیزش منطقه ای بیشتر خواهد شد. اعتمادسازی و چند جانبه گرایی به عنوان ضرورت های تعادل گرایی منطقه ای محسوب می شوند. منطقه خلیج فارس که دارای نشانه های ژئوپلیتیکی در سیاست جهانی می باشد، صرفا در شرایطی می تواند در فضای تعادل و ثبات قرار گیرد که از یک سو، با الگوهای موازنه نرم کنترل شود و از سوی دیگر، اقداماتی همانند جنگ پیشدستانه مورد استفاده قرار نگرفته و به جای آن به کارگیری الگوهایی همانند سازماندهی مجمع امنیت منطقه ای، اعتمادسازی و ائتلاف منطقه ای در برابر تهدیدات خارجی به آزمون گذاشته شود
تحول در مفهوم میلیتاریسم و تاثیر آن بر روابط بین الملل با تاکید بر یک جانبه گرایی نظامی آمریکا
حوزه های تخصصی:
پیدایش هر اصطلاح ، زاییده شرایط خاصی می باشد . تغییر آن شرایط ممکن است به حذف ، زوال و یا تحول مفهوم یا مصداق آن اصطلاح یا کلید واژه منجر گردد . میلیتاریسم اصطلاحی است که با توجه به بار مفهومی و مصداق خاص خود ، از ادبیات سیاسی - نظامی قابل حذف نمی باشد ، گر چه تغییر شرایط می تواند مفهوم و مصداق آن را متحول سازد . در این مقاله تلاش بر آن است که تحولات مفهومی و محتوایی اصطلاح میلیتاریسم را بررسی نماییم و در نهایت تاثیر این مقوله را بر روابط بین الملل مرور کنیم .
نقش نفت در حمله آمریکا به عراق
حادثه یازدهم سپتامبر 2001 منجر به تغییر محیط نظام بین الملل، نوع و شکل روابط و حتی مفاهیم آن به صورت اساسی شد. این حادثه را می توان پایان دوره گذار در نظام بین الملل و سیاست خارجی آمریکا دانست. حادثه یازده سپتامبر با خلق و ایجاد دشمن جدیدی به نام تروریسم، زمینه را برای بهره برداری آمریکا از این دشمن برای حل مشکلات خود در نظام بین الملل فراهم کرد. این حادثه شرایط متفاوتی را برای دستگاه سیاست خارجی آمریکا فراهم آورد و باعث شد که آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم و نابودی سلاح های کشتار جمعی در سال 2003 به عراق حمله کند. اما به نظر می رسد که در کنار این اهداف بیان شده، دستیابی به منابع غنی نفت عراق هم جزء اهداف پشت پرده جنگ آمریکا در عراق بود. به عبارتی بحران عراق ارتباط تنگاتنگی با منابع نفتی این کشور داشته و نفت یکی از اهداف مهم آمریکا در حمله به عراق بوده است.
چند جانبه گرایی و روابط فراآتلانتیک در افغانستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نوشتار حاضر با طرح این سؤال که روی کار آمدن اوباما و اتخاذ سیاست چندجانبه گرایی جدید چه دستاوردهایی در حل مسئله افغانستان برای دو سوی آتلانتیک به همراه داشته، به این پاسخ رسیده است که اتخاذ چنین سیاستی منجر به هر چه نزدیکترشدن دیدگاهها و ارائه راهکارهای مشترک و همکاری مؤثرتر دو سوی آتلانتیک در حل مسئله افغانستان شده است. از سوی دیگر، به نظر می رسد چندجانبه گرایی مؤثر در افغانستان زمانی به موفقیت دست خواهد یافت که سرمایه گذاری بزرگ اروپا از نظر «قدرت سخت» و تعهد بیشتر آمریکا به «قدرت نرم» را در پی داشته باشد.
کانادا در کشاکش قبض و بسط سیاست خارجی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از اوایل قرن بیست و یکم به ویژه از زمان روی کار آمدن محافظه کاران، تغییرات و چرخش های اساسی در رویکردهای سیاسی و بین المللی کانادا به وجود آمد که دلالت بر گسست از سنت های اعتدال و چندجانبه گرایی و پیوست با رویه های افراطی، یکجانبه گرایی و تقویت نظامی گری در سیاست خارجی این کشور دارد. از این رو می توان از نوعی قبض و بسط در سیاست خارجی کانادا سخن گفت که تحت تأثیر سیاست داخلی در برهه های زمانی مختلف، موجب کشاکش میان گرایش به واقع گرایی و محافظه کاری از یک سو و گرایش به آرمان گرایی و لیبرالیسم از سوی دیگر شده است. این مقاله درصدد واکاوی ریشه های سیاسی و تبیین نمودهای قبض و بسط در سیاست خارجی کانادا است. بدین منظور ابتدا به تبیین و تحلیل مبانی سیاسی و راهبردی سیاست خارجی کانادا می پردازد و با ارزیابی کارشناسانه ای از عوامل تعیین کننده در شکل گیری و روند تحول تاریخی سیاست خارجی کانادا، نقاط عطفی که نمایانگر تناوب قبض و بسط در سیاست خارجی کانادا بوده است را شناسایی و تحلیل می نماید. سپس با تبیین سنت چندجانبه گرایی در تقابل با گرایش محافظه کاری در سیاست خارجی کانادا چنین نتیجه می گیرد که این کشور در حال انتقال از یک دوره انقباض و اقتدارگرایی متصلب و عمل گرایی تندروانه به دوران انبساط و بازسازی سنت چندجانبه گرایی است، هرچند که در مسیر این انتقال با چالش های سخت داخلی و خارجی مواجه است.
تحلیلی ژئوپلیتیکی بر سیاست یکجانبه گرایی ایالات متحده آمریکا در منطقه خاورمیانه از منظر سازه انگاری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ایالات متحده آمریکا پس از جنگ سرد به عنوان تنها هژمون نظام بین الملل خود را متعهد به تأمین امنیت مناطق مختلف دنیا می دید. یکی از این مناطق که بیش از هر جای دیگر مورد توجه امنیتی، سیاسی، اقتصادی و در یک کلام توجه همه جانبه ایالات متحده قرار دارد، منطقه خاورمیانه است. منطقه خاورمیانه به دلایل ژئوپلیتیکی مختلف مانند ذخایر عظیم نفتی و گازی، بی ثباتی های پی در پی، اسلام سیاسی و ... یکی از مناطق استراتژیک مهم دنیا تلقی می شود که تأمین امنیت آن نقشی اساسی در سیاست خارجی ایالات متحده پیدا کرده است. اما آنچه در مورد تحرکات امنیتی آمریکا در منطقه خاورمیانه قابل توجه است، رویکرد تکروی و یکجانبه گرایی و غیر مشورتی این کشور با قدرت های مختلف جهانی و منطقه ای است، که به سیاست «یکجانبه گرایی» ایالات متحده معروف گردیده است. پژوهش حاضر در صدد تحلیل ژئوپلیتیکی این سیاست از منظر رویکرد سازه انگاری است. این پژوهش که به شیوه ای توصیفی- تحلیلی نگاشته شده است در صدد پاسخگویی به این سوال است که از منظر سازه انگاری چه عواملی ژئوپلیتیکی سبب شکل گیری سیاست یکجانبه گرایی ایالات متحده در خاورمیانه گردیده است؟
Trump and the Perspective of the US National Security Strategy; the Transition from Multilateralism to Unilateralism(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ژئوپلیتیک سال سیزدهم زمستان ۱۳۹۶ شماره ۴ (پیاپی ۴۸)
210 - 229
حوزه های تخصصی:
Donald Trump, the forty-fifth president of the United States, entered the White House with a very different agenda and sought to redefine the pattern of US action and engagement in the international sphere. While rejection of Obama's policies, Trump has sought to alteration, the US foreign policy and security strategy at almost all levels and in this pathway has sought to change the strategic mechanisms of the United States. The present paper, through a brief review of the US National Security Strategy during Barack Obama's presidency, discusses the most significant signs of a possible transformation in the US National Security Strategy in the coming years. This survey is based on reports, documents and white House new president and decision makers' speech. The main question of the present article is what features of the Trump National Security Strategy in the coming years differentiate from Obama's strategy in 2008-2016, And its initial hypothesis focuses on the formulation of a national security strategy in a different framework than Obama's multilateralism, mainly as a form of moderate unilateralism, and based on ambiguous politics and, in particular, the Madman theory of Henry Kissinger as the main difference between Obama's declared strategy. <br /> <br />
تحلیل و بررسی ابعاد نظری و عملی سیاست خارجی دولت بوش(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۴۰ زمستان ۱۳۸۹ شماره ۴
83 - 102
حوزه های تخصصی:
سیاست خارجی در مقایسه با امور داخلی، حوزه ای است که نومحافظه کاران در آمریکا از دهه 1970 به بعد تمرکز بیشتر نسبت به آن مبذول داشته و معتقد بودند که استثناءگرایی آمریکایی بویژه بعد از فروپاشی شوروی این فرصت را برای آنها فراهم آورده که ارزش های آمریکایی را در سطح بین المللی با توجه به موقعیت هژمونیک آن در جهان اعمال نمایند. حادثه یازدهم سپتامبر 2001 فرصتی مناسب را برای عملیاتی کردن این ایده های انباشت شده فراهم آورد که آن را می توان خیزش هژمونی آمریکایی در قرن بیست و یکم نام نهاد که از نظر این گروه، آمریکا نه تنها برای جهان امن تر بلکه برای جهان بهتر فعالیت خواهد کرد. با اتمام حاکمیت هشت ساله سیاست خارجی دولت بوش، ارزیابی ها از این سیاست ها نشان می دهد که این سیاست ها با محدودیت های داخلی و خارجی متعدد مواجه بوده است که تغییر در آنها
بررسی علل ناکارآمدی شورای امنیت در حفظ صلح و امنیت بین المللی
منبع:
پژوهشنامه حقوق فارس سال دوم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۴
97 - 117
حوزه های تخصصی:
سازمان ملل متحد از بدو تأسیس تاکنون شاهد تحولات بسیاری بوده است. سازمان ملل به طور اعم و شورای امنیت و مجمع عمومی به طور اخص، اقدامات متعدد و متفرقی را در راستای حفظ صلح و امنیت بین المللی انجام داده اند. شورای امنیت از طریق سازوکار موجود در منشور ملل در صورت تشخیص به خطر افتادن صلح و امنیت بین المللی، می تواند بر اساس مقررات منشور ملل متحد اقدام نموده و مجازات هایی را علیه کشور خاطی وضع و اعمال نماید. هدف پژوهش حاضر بررسی عوامل مؤثر بر ناکارآمدی شورای امنیت در حفظ صلح و امنیت بین المللی و ارائه راهکارهایی در این زمینه می باشد. از مهم ترین علل ناکارآمدی شورای امنیت در حفظ صلح و امنیت بین المللی ضعف در مکانیسم های نظارت بر تصمیمات شورای امنیت توسط سازمان ملل متحد، یکجانیه گرایی شورای امنیت و سیاسی کاری این نهاد (استفاده از حق وتو) می باشد. با توجه به نتایج پژوهش از جمله راهکارهای حل این مسئله همکاری لازم و هماهنگی شورای امنیت با سایر بخش های سازمان ملل متحد، نظارت مستمر سازمان ملل متحد بر تصمیمات و اقدامات شورای امنیت، توجه ویژه شورای امنیت به درگیری های مسلحانه و حل تعارضات میان کشورهای متخاصم و... اشاره نمود. روش پژوهش حاضر به صورت توصیفی- تحلیلی می باشد.
تحلیل نقش گلوبالیسم لیبرال آمریکا در ظهور و تعمیق ترامپیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دونالد ترامپ در انتخابات سال 2020 با وجود واگذاری نتیجه، موفق به کسب بیش از 74 میلیون رأی شد که رکورد درخورتوجهی برای کاندیدای شکست خورده در این کشور است. این نتیجه درحالی حاصل شد که وی و دولتش طی چهار سال آماج انتقادات و مخالفت های داخلی و خارجی گسترده ای قرار داشتند. انتخابات 2020 نشان داد که باورهای ناسیونالیستی ترامپ به رغم تقابل آشکار با گفتمان هژمونی لیبرال، که چند دهه در سیاست آمریکا حاکم بوده، نفوذ گسترده ای در کشور یافته است. سؤال مقاله حاضر این است که چرا آمریکا در دوره ترامپ در مسیر ناسیونالیسم و ضدیت با گلوبالیسم هژمونی طلبانه لیبرال قرار گرفت؟ فرضیه مقاله این است که هژمونی دولت آمریکا در دوره گلوبالیسم مسائل و هزینه هایی به بار آورد که تدریجاً موجب تقویت ناسیونالیسم تندروانه و حمایت گرایانه در کشور شد. مقاله به لحاظ نظری از تئوری هژمونی لیبرال در روابط بین الملل بهره گرفته است و از نظر روشی به ترکیب داده های کمی و کیفی گرایش دارد.
یکجانبه گرایی دونالد ترامپ و افول قدرت نرم آمریکا در اقتصاد سیاسی جهانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پس از جنگ سرد سرشت و ساختار قدرت در اقتصاد سیاسی جهان، دستخوش تحول شده است. در این راستا ابعاد نوینی از قدرت به ویژه قدرت نرم در تقویت جایگاه و موقعیت کشورها اهمیت بسزائی یافته است. ایالات متحده از جمله کشورهایی است که با آگاهی از این مهم طی چند دهه اخیر سعی کرده است تا از منابع و امکانات موجود در راستای افزایش قدرت نرم و بهره برداری از آن استفاده کند. کارکرد و ارتقای قدرت نرم آمریکا در دوران اوباما براساس شواهد، تغییر چشمگیری یافته بود. به نظر می رسد تغییر ساختار تصمیم گیری در این کشور با روی کار آمدن دونالد ترامپ بر مقوله یادشده تأثیرگذار بوده است. پژوهش حاضر این مسئله را واکاوی می کند که روی کار آمدن ترامپ و سیاست های داخلی و خارجی وی چگونه بر موقعیت قدرت آمریکا در اقتصاد سیاسی جهانی تأثیرگذار بوده است؟ فرضیه پژوهش این است که اقتصاد سیاسی این کشور به دلیل سیاست گذاری های داخلی و خارجی آمریکا در دوره ترامپ به تنزل قدرت نرم این کشور در نظام جهانی انجامیده است. در مقاله حاضر زمینه های اقتصاد سیاسی تنزل قدرت نرم آمریکا و سازوکار اثرگذاری سیاست های ترامپ بر موقعیت و جایگاه قدرت نرم این کشور با تمرکز بر کاربست منابع سخت افزاری قدرت در چارچوب یکجانبه گرایی مطلق، جنگ تعرفه ها، پوپولیسم سیاسی، سیاست های ضد مهاجرتی و تنش با رسانه ها و نهادهای سیاسی دولت ترامپ تشریح می شود. برآیند سیاست های یادشده افول شاخص های قدرت نرم آمریکا در زمینه بی اعتنایی به حقوق بشر و نهادهای سیاسی، آزادی رسانه ها، ارائه تصویری مثبت از آمریکا در میان افکار عمومی جهانیان، چندجانبه گرایی، دیپلماسی عمومی و قراردادها و نهادهای بین المللی بوده که درنهایت جایگاه قدرت نرم این کشور در اقتصاد سیاسی جهانی را با افول مواجه کرده است.
تقابل چند جانبه گرایی و یکجانبه گرایی در جامعه جهانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جامعه شناسی سیاسی ایران سال سوم بهار ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۹)
2367 - 2380
حوزه های تخصصی:
چندجانبه گرایی در عرصه بین الملل به معنای ائتلاف چند کشور برای پیشبرد یک هدف مشترک است. از طرف دیگر یک جانبه گرایی هر گونه آموزه یا برنامه ای است که از اقدام یک جانبه حمایت می کند. چنان اقدامی ممکن است با بی اعتنایی به جانب های دیگر یا همراه با ابراز تعهد به سمت وسویی باشد که دیگر جانب ها با آن موافق باشند. تفاوت های چندجانبه گرایی و یکجانبه گرایی در سه مشخصه بنیادی؛ غیرقابل تقسیم بودن، اصول کلی رفتار و معامله به مثل پراکنده است. یکجانبه گرایی اگرچه در همه موارد یک امر نامشروع و خلاف قواعد حقوقی تلقی نمی شود، اما خلاف روح، ارزش ها و اهدافی است که حقوق بین الملل عرفی و معاهده ای هردو دنبال می کنند. ایالات متحده و همراهانش به دنبال این تفکر هستند که آمریکا امر خطیر حفظ نظم عمومی جهان را بر عهده گرفته و برای انجام صحیح آن نمی توان صرفا به نظام قراردادی بین الملل و حقوق جهانی متکی بود، بلکه آمریکا باید بتواند بصورت بین المللی و فاق از قیدهای نهادهای حقوقی جهانی به افزایش سطح هنجارها و ارزش هایی چون آزادی، دموکراسی و حقوق بشر بپردازد، حتی اگر نقض حقوق بین المللی صورت بگیرد در حالیکه کلیه پیشرفت های اتحادیه اروپایی طی دهه های گذشته، در زمینه داخلی وسیاست خارجی مبتنی بر نظم چند جانبه گرایانه بنا نهاده شده است. چین نیز مدعی است می کند که از یک روش توسعه علمی، مستقل، باز، صلح آمیز، مشارکتی پیروی می کند. توسعه صلح آمیز، مشارکتی و مشترک به طور مستقیم در ارتباط با رویکرد چندجانبه گرایی چین نسبت به کشورهای خارجی است.
حقوق بین الملل تعاملی: رهیافتی غیرسلسله مراتبی بر یکجانبه گرایی و سلطه جویی در حقوق بین الملل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حقوقی بین المللی سال ۳۹ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۶۶
81-116
حوزه های تخصصی:
این نوشتار بر آن است تا با بررسی نظریه نوظهور حقوق بین الملل تعاملی، به موضوع یکجانبه گرایی و افق نویی که این نظریه در این خصوص می تواند در پیش روی حقوق بین الملل بگشاید بپردازد. طبق این نظریه، یکجانبه گرایی، بخشی از خصوصیت ذاتی حقوق بین الملل تلقی شده اما چنانچه یکی از قوانین بین المللی به صورت یکجانبه از سوی قدرت های برتر نقض شود، لزوماً از مشروعیت و قانونیت لازم برخوردار نخواهد شد و امکان تداوم در مناسبات بین المللی را نخواهد داشت. یکجانبه گرایی به خودی خود، نامطلوب نیز تلقی نشده بلکه رفتاری است که در فرایند برساختن قوانین جدید به کار می آید اما برای برخورداری از قانونیت و مشروعیت باید با درک مشترک سایر بازیگران نیز در تعامل باشد؛ در غیر این صورت به استثناگرایی-معافیت جویی منجر شده و از احراز قانونیت بازمی ماند. در پایان این نوشتار با عبور از دوگانه نقض-مجازات به روشنی نشان می دهد که قدرت های برتر چنانچه بخواهند اراده خود را به صورت یکجانبه و به دور از فرایند تعامل بین المللی بر سایر بازیگران عرصه بین الملل تحمیل کنند در همراه کردن آن ها شکست خورده و حتی به عنوان قدرتمندترین دولت ها، ناتوان از توجیه حقوقی برتری خود خواهند بود. بدین منظور به عنوان پرسش اصلی، این اثر به بررسی این مسئله می پردازد که چگونه نظریه حقوق بین الملل تعاملی به مشکل نقض های یکجانبه در حقوق بین الملل و بازتولید نظام سلطه در این نظام حقوقی پاسخ می دهد.
حقوق بین الملل مدرن در پرتو یک جانبه گرایی آمریکا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
قدرت های بزرگ با توانمندی هایی مختلف، موقعیت ممتازی برای فعالیت در عرصه های گوناگون بین المللی دارند. یکی از این موارد نقشی است که در زمینه ایجاد قواعد حقوقی بین المللی دارند. در دوره مدرن که دوره زمانی بعد از 1945 را در بر می گیرد، قدرت های بزرگ با همکاری و رقابت خود علاوه بر توسعه حقوق بین الملل سنتی، در بسیاری از موارد به قواعد حقوقی جدیدی نیز شکل داده اند. علاوه بر همکاری و رقابت، یکجانبه گرایی قدرت های بزرگ نیز می تواند آثار زیادی بر حقوق بین الملل داشته باشد. هدف پژوهش حاضر بررسی یکجانبه گرایی امریکا در عرصه روابط بین الملل و تأثیرات آن بر حقوق بین الملل است. بدین لحاظ سؤال این است یکجانبه گرایی آمریکا در عرصه روابط بین الملل چگونه حقوق بین الملل را تحت تأثیر قرار می دهد؟ در فرضیه می توان گفت با توجه به اینکه امریکا به عنوان هژمون، ظرفیت تأثیرگذاری بالایی بر عرصه روابط بین الملل دارد، در حوزه حقوق بین المللی نیز عملکرد یکجانبه گرایانه این کشور اگرچه می تواند در مواردی منجر به ایجاد عرف بین المللی شود، ولی در عمل موجبات ضعف و بحران کارکردی این حوزه را فراهم می کند. نتایج پژوهش نشان می دهد که عملکرد یکجانبه امریکا در مواردی مانند دفاع پیشدستانه، استفاده از پهپادها و استفاده از شکنجه برای گرفتن اقرار از متهمین تروریستی منجر به نادیده گرفتن قواعد عمومی و در نهایت تضعیف حقوق بین الملل می شود. پژوهش حاضر با رویکرد توصیفی-تحلیلی یکجانبه گرایی امریکا در عرصه حقوق بین الملل را در سه حوزه ایجاد عرف بین المللی، پیامدهای فرامرزی حقوق داخلی و تفسیر قواعد حقوق بین المللی توسط این کشور مورد بررسی قرار داده است.
مولفه های تاثیرگذار در رویکرد تقابل آمیز میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های روابط بین الملل دوره ۱۲ پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۴۶)
249 - 276
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران، دوستی و تعامل میان ایران و ایالات متحده آمریکا، جای خود را به تقابل و خصومت داده است. علیرغم دیدگاه های مختلفی که در این باره مطرح شده است، تا کنون کمتر پژوهشی با بررسی مولفه های داخلی و خارجی تاثیرگذار در این زمینه به تبیین این رویکرد تقابل آمیز میان دو کشور پرداخته است. در این مقاله پرسش اصلی عبارت است از؛ تداوم تقابل روابط جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا بر مبنای چه رویکرد و مولفه هایی قابل تحلیل و واکاوی می باشد؟ فرضیه اصلی؛ استمرار و علل تداوم تقابل روابط جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده امریکا در قالب رویکرد نوواقع گرایی بر مبنای مولفه های داخلی همچون استکبارستیزی و مبارزه با هژمونی امریکا و مولفه های خارجی نظیر؛ ایران هراسی، لابی های یهودی و گروه های مخالف جمهوری اسلامی ایران، تبلیغات خصمانه، تهییج اعراب و عراق علیه ایران، اقدامات نظامی آمریکا علیه ایران، و تحریم های گسترده آمریکا قابل تبیین و واکاوی می باشد. هدف اصلی؛ بررسی و واکاوی مولفه های تأثیرگذار داخلی و خارجی بر تداوم رویکرد تقابل آمیز روابط جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده امریکا می باشد. در این پژوهش از روش کتابخانه ای برای گردآوری منابع و از روش توصیفی تحلیلی برای تجزیه و تحلیل مطالب استفاده شده است.
ریشه های ناکامی سیاست خارجی آمریکا در عراق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست جهانی دوره چهارم تابستان ۱۳۹۴ شماره ۲ (پیاپی ۱۲)
214 - 183
ایالات متحده در نیم قرن اخیر تأثیرگذارترین بازیگر در جهت یابی روندها و رویدادهای سیاسی، نظامی و اقتصادی نظام اقتصاد سیاسی بین الملل بوده است. با این حال در دو دهه گذشته به دلایل مختلف موقعیت هژمونیک آن از جانب نیروها و رویدادهایی با چالش مواجه شده است. یکی از این حوادث که هژمونی آمریکا را به چالش فراخواند، رویداد11 سپتامبر 2001 بوده است. به دنبال حملات 11سپتامبر دولت وقت ایالات متحده با برجسته ساختن اهدافی متعالی برخی کشورها از جمله عراق را تسخیر کرد اما تنها پس از زمان کوتاهی، کام شیرین کارگزاران امر از تسخیر سرزمین عراق، به تلخی گرایید. در واقع، دولت امریکا نه تنها نتوانست به اهداف خود به ویژه بازتولید نظم و حفظ هژمونی دست یابد بلکه با تداوم و تعمیق بحران، تاکنون هزینه های زیادی را متحمل شد. وضعیت مذکور این پرسش پرابلماتیک را پیش کشاند که چرا دولت آمریکا در تثبیت نظم پس از اشغال عراق ناموفق بوده است؟ این پژوهش با هدف تبیین مسآله مطرح شده بر این باور است که نزد دولتمردان آمریکایی درکی از سرشت قدرت و مکانیسم بازتولید نظم و هژمونی غالب بود که بواسطه آن کاربرد زور نظامی و تصرف نهادهای حاکمیتی قدرت را بدون توجه به الزامات نهادی و فرهنگی بازتولید نظم و هژمونی تعقیب می کردند. برآیند این برداشت از قدرت، تشدید نارضایتی در جامعه عراق و ناکامی یکجانیه گرایی امریکا در حل و فصل منازعات منطقه ای و بین المللی بوده است. آسیب شناسی که گرچه کم و بیش از سوی دولت اوباما به خوبی تشخیص داده شد اما در حوزه عمل نیز این دولت چندان نتوانست موفق عمل کند
نقش هویت جمهوری اسلامی ایران در روابط با امریکا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های راهبردی سیاست سال دهم زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴۳ (پیاپی ۷۳)
137 - 161
مقاله به بررسی نقش هویت جمهوری اسلامی ایران در روابط با امریکا در محدوده زمانی سال های 1979 تا 2021 پرداخته است. بر این اساس پرسش اصلی این است که هویت جمهوری اسلامی ایران چه تأثیری بر روابط با ایالات متحده امریکا بین سال های 1979 تا 2021 داشته است؟ فرضیه پژوهش که به روش توصیفی تحلیلی صورت گرفته این است که هویت انقلابی - اسلامی جمهوری اسلامی ایران با نقش پذیری فزاینده ضد یکجانبه گرایانه و سلطه گری در تقابل با منافع ایالات متحده امریکا بوده که منجر به قطع روابط دو کشور بین سال های 1979 تا 2021 شده است. روابط ایران و امریکا در بردارنده ساختار نهادینه شده تخاصم در روابط دو واحد سیاسی است که از یک طرف ریشه در ماهیت و نوع نظام سیاسی آنها و از طرفی هم ریشه در علل و عوامل داخلی، منطقه ای و بین المللی دارد. در واقع آنچه مانع ایجاد روابط معمول میان طرفین گردیده، در سطح گفتمانی و یا رفتاری نیست بلکه ناشی از هویت تقابلی ایران و امریکاست.
تجزیه وتحلیل رویکرد دولت ترامپ درقبال پرونده هسته ای جمهوری اسلامی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آفاق امنیت سال ۱۲ تابستان ۱۳۹۸ شماره ۴۳
75 - 113
حوزه های تخصصی:
برنامه هسته ای جمهوری اسلامی ایران یکی از موضوعات مهم در سیاست خارجی و امنیتی ترامپ در غرب آسیا (خاورمیانه) به شمار می رود. اگرچه گمان می رفت رویکرد تعامل با غرب و توافقنامه هسته ای با گروه 1+5، موسوم به برجام، سیاست ایران هراسی ازسوی واشنگتن را تضعیف نماید، ولی با ورود ترامپ به کاخ سفید، رویکرد تهاجمی او و افراد کابینه اش علیه برنامه هسته ای ایران مجدداً در دستورکار واشنگتن قرار گرفت. دراین راستا، پرسش اصلی مقاله این است که دولت ترامپ درقبال پرونده هسته ای جمهوری اسلامی ایران چه رویکردی را درپیش گرفته است؟ در پاسخ، این فرضیه مطرح است که ترامپ و دولتمردان امریکایی با بزرگ نمایی و تهدیدجلوه دادن برنامه صلح آمیز هسته ای ایران برای امنیت منطقه و جهان، به بهانه اینکه ایران از آن برای ساخت بمب اتمی استفاده می کند، با بهره مندی از ابزار تهدید و فشار درراستای توقف کامل فعالیت های هسته ای ایران گام برمی دارند و در این راستا مقابله با توان فزاینده موشکی و نفوذ منطقه ای ایران را در صدر اهداف و سیاست های خاورمیانه ای امریکا قرار داده اند که این خود می تواند معادلات و نظم منطقه ای را درراستای اهداف و منافع واشنگتن و متحدان منطقه ای آن شکل بخشد و به تضعیف قدرت و نفوذ روزافزون ایران در منطقه منجر شود. یافته های تحقیق نشان می دهد سیاست دولت ترامپ در دستیابی به اهداف کوتاه مدت خود مثل فروپاشی اقتصادی سیاسی ایران در ظرف یک سال و یا رفتن تهران به پای میز مذاکره با شرایط امریکا در نتیجه تحریم و فشار حداکثر اقتصادی، با شکست روبه رو شده است. برای تحلیل داده ها از روش تحلیلِ کیفی استفاده شده است.