مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
۲۸.
۲۹.
۳۰.
۳۱.
۳۲.
۳۳.
۳۴.
۳۵.
۳۶.
۳۷.
۳۸.
۳۹.
۴۰.
رئالیسم انتقادی
حوزههای تخصصی:
طالبوف تبریزی ) 1250 - 1329 هجری قمری( یکی از شاخ صترین متفکران عصر مشروطه است. آراء سیاسی وی به شیو ههای گوناگون، از جمله در چارچوب تاریخ نگاری اندیشه معاصر ایران، شرح و تب یین شده است. در این مقاله، آراء طالبوف با استعانت از «رهیافت دلالتی » و با روش «رئالیسم انتقادی » نوع شناسی می شود. این کار، که با تشخیص نوع شناخت از «امر واقع » و نیز پاسخ به پرسش «چه باید کرد؟ » توسط هر متفکری، از جمله طالبوف، انجام می گیرد، می تواند شناخت بیشتری از تفکر سیاسی اجتماعی در ایران معاصر به دست دهد. بنابراین پاسخ طالبوف به پرسش «چه باید کرد؟ » در حوز ههای مختلف سیاست، اقتصاد، علم و فرهنگ بررسی شده و آراء سیاسی او با روش رئالیسم انتقادی «روی بسکر » نوع شناسی شده است. نتیجه این نوشته ابعاد جدیدی از تفکر طالبوف و تأثیر شکاف عمل و نظر را بر اندیشه او آشکار می سازد؛ اینکه بازتاب صدای پای نظریه تجدد اقتدارگرایانه و روشنگری از بالا در اندیشه متفکری که می توان از او به عنوان نظریه پرداز آزادی یاد کرد، از فردای انقلاب مشروطه شنیده می شد.
مقایسه هستی شناسی ملاصدرا و روی بَسکار با تاکید بر نقش مفهوم «غیب »(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
رئالیسم انتقادی، نحله ی نسبتا نوظهوری است که دو ادعای مهم دارد: ابتدا، این که جهان خارج، مستقل از ما وجود دارد و دوم، این که معرفت به این جهان، آن گونه که هست، امکان پذیر است. روی بَسکار (Roy Bhaskar) - برجسته ترین اندیشمند این جریان - در نظریه پردازی های خود سهم بسیاری برای هستی شناسی قائل است. پرسش اولیه ایشان، این است که جهان چگونه باید باشد تا معرفت ما از آن ممکن شود؟ پاسخی که به این پرسش می دهد، هستی شناسی لایه بندی شده ای را در برابر دیدگان به تصویر می کشد که شامل سه لایه: تجربی، بالفعل و واقعی است. این نوع هستی شناسی، علاوه بر دیدگاه او در باب وجود ضرورت و مکانیسم های علّی و نیز طرح مفهوم غیب در نظریه ی دیالکتیک وی، شباهت هایی را با هستی شناسی تشکیکی ملاصدرا مبتنی بر اصالت وجود به وجود می آورد و این سوال در ذهن ایجاد می شود که این دو هستی شناسی چه تفاوت هایی با یکدیگر دارند؟<br /> این مقاله با روش توصیفی - تحلیلی، مقایسه ای را بین هستی شناسی این دو متفکر انجام داده و نشان می دهد؛ اگرچه بَسکار در هستی شناسی لایه بندی شده ی خود با باور به وجود ضرورت و مکانیسم های علّی از محسوسات فراتر رفته ولی هستی شناسی وی در نظام اندیشه ی صدرایی در لایه ی ماده بوده و قائل به امر مجرد نیست و مفهوم غیاب در هستی شناسی هر یک از این دو اندیشمند، اگرچه معنایی نزدیک پیدا می کند، ولی متفاوت است.
تحلیل نسبت هستی شناسی و روش شناسی علم اقتصاد با اتکا بر رهیافت لاوسون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هر نوع خاصی از هستی شناسی مستلزم روش شناسی ویژه است. هدف این مقاله بررسی دیدگاه لاوسون دربارة ماهیت واقعیت اقتصادی- اجتماعی، ماهیت معرفت به آن و مشخص کردن روش هایی است که برای ارزیابی جهان اقتصادی - اجتماعی مناسب هستند. مطابق تحلیل صورت گرفته در این مقاله، با اتکا بر رهیافت رئالیسم انتقادی لاوسون، ماهیت واقعیت اجتماعی به گونه ای است که ابزار و روش ریاضی را برنمی تابد و به جای روش قیاس و روش استقرا استفاده از پس کاوی برای تحلیل های اقتصادی مناسب است. استدلال پس کاوانه عبارت است از حرکت از شناخت برخی پدیده های موجود در هر سطح از واقعیت به سمت شناخت مکانیسم ها در یک سطح عمیق تر از واقعیت. علم اقتصاد با استفاده از روش استنتاج پس کاوی، می تواند در تبیین واقعیات اجتماعی موفق باشد. روش شناسی پس کاوانه، خود از هستی شناسی مبتنی بر رئالیسم انتقادی نشئت می گیرد که در مقابل روش قیاسی اقتصاد متعارف می تواند در تحلیل اقتصادی به کار گرفته شود. بر اساس یافته های تحقیق از پس کاوی می توان در تدوین نظریات اقتصاد اسلامی بهره برد.
تأثیر جهانی شدن بر نهادهای مدنی در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در قلمرو مطالعات علوم انسانی در دهه هشتاد میلادی، پدیده «جهانی شدن» و نیز «جامعه مدنی» در کانون توجه قرار گرفت و در این میان نسبت این دو با یکدیگر نیز در مرکز توجه و تحلیل اندیشمندان مختلف بوده است. مقوله جامعه مدنی در ایران نیز در نیمه دهه هفتاد شمسی مورد توجه قرار گرفت که مقارن با اواخر دهه 90 میلادی است. در این مقاله با استفاده از روش رئالیسم انتقادی، تأثیر جهانی شدن بر نهادهای مدنی در ایران تجزیه و تحلیل شده و نشان داده شده است که در سال های 1376-1390، تناظری میان تحول در نهادهای مدنی و جهانی شدن در ایران وجود نداشته است. رئالیسم انتقادی به این معنا که امر واقعی مورد مواجهه، یعنی نهادهای مدنی از سه سطح هستی-شناسانه، واقعیت مندی و داده ای تشکیل شده است. نهادهای عمومی (مشارکتی) به عنوان سطح هستی شناختی امر واقع، نهادهای اجتماعی به عنوان سطح واقعیت مندی امر واقع و نهادهای سیاسی به عنوان سطح داده مند امر واقع در نظر گرفته شده اند.
تحلیل رئالیسم انتقادی شخصیت پروبلماتیک در رمان «زیبا صدایم کن»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رئالیسم انتقادی از تبار جامعه شناسی مارکسیستی است که تلاش می کند تجربه عینی و دقیق واقعیت را به همراه تناقض ها در رفتار جمعی و فردی به خواننده منتقل کند. در این پژوهش با بهره گیری از آرای لوکاچ و گلدمن ضمن تأکید بر صورت بندی گلدمن از فرم و محتوای رمان در سه قسم به مهم ترین مسائل شخصیت های پروبلماتیک در رمان زیبا صدایم کن اثر فرهاد حسن زاده پرداختیم. هدف از این پژوهش نقد اجتماعی گسست هویت انسان در جامعه امروز است. نتایج بررسی نشان می دهد که نویسنده با تلفیق دو رویکرد درباره شخصیت مسأله دار زمینه را فراهم می سازد تا قهرمانان رمان با جست وجوی ارزش های راستین و تضاد با ارزش های برساخت اجتماع، تصویری انتقادی را از واقعیت اجتماعی فاقد معنا در جامعه شبه مدرن ایران به نمایش بگذارد.
گذر یا عدم گذر حکمت متعالیه از رئالیسم خام به رئالیسم انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد دوم پاییز و زمستان ۱۳۹۴ شماره ۲
43 - 60
حوزههای تخصصی:
تحقق معرفت به گونه رئالیسم خام و رئالیسم انتقادی از دغدغه های مهم اندیشمندان بوده است. نظریه مطابقت که به عنوان تئوری صدق حکمت متعالیه به حساب می آید، تاب آن را دارد که به گونه رئالیسم خام و رئالیسم انتقادی تعبیر و تفسیر شود. مسائل حکمت متعالیه به گونه ای سامان یافته اند که بر هر دو تفسیر می توان شواهدی ارائه نمود. با توجه به ناسازگاری میان دو تفسیر باید یکی را به عنوان نظر نهایی ملاصدرا انتخاب نمود. با توجه به اینکه رئالیسم خام در چارچوب حکمت متعالیه با مشکلات و نقدهای جدی روبرو می شود و نظرات نهایی ملاصدرا و شواهد قوی تری از حکمت متعالیه با رئالیسم انتقادی سازگار تر است، به نظر می رسد انتخاب رئالیسم انتقادی به عنوان نظر نهایی حکمت متعالیه در این باب مناسب تر باشد.
مبانی هستی شناختی و معرفت شناختیِ اجتماعی رئالیسم انتقادی؛ با تأکید بر آراء روی بسکار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
راهبرد فرهنگ سال یازدهم زمستان ۱۳۹۷ شماره ۴۴
29 - 57
حوزههای تخصصی:
هدف این نوشتار ارائه مبانی هستی شناسانه و معرفت شناسانه مکتب رئالیسم انتقادی است و سعی می شود نگرش این مکتب را در ارتباط با جهان اجتماعی و رویداد های درون آن توضیح دهد و نشان دهد چگونه می توان با استفاده از مبانی این مکتب به تبیین بهتر واقعیت اجتماعی دست یافت. اگرچه این مکتب از جهت هستی شناسی، رئالیست و از بابت معرفت شناسی، تفسیری هرمنوتیک است اما انتقاد های جدی به این دو مکتب دارد و هر دو مکتب را به مغالطه معرفتی متهم می کند. از نظر رئالیست های انتقادی ماهیت واقعیت اجتماعی دارای سه لایه واقعی، رویدادی و تجربی است که لایه واقعی همان مکانیسم بنیادی خلق و تحول واقعیت های اجتماعی است که باید مورد تأکید و مطالعه محققین علوم اجتماعی باشد. این در حالی است که بیشتر تحقیقات اجتماعی محدود به کشف لایه رویدادی واقعیت اجتماعی اند. بسکار با ارائه روش پژوهشی Rrreic سعی در شناخت لایه های بنیادی تر واقعیت اجتماعی دارد و همچنین معتقد است انتقاد مداوم از یافته ها و تجارب انسان ها از جامعه هم سبب دستیابی به معرفت معتبر می شود و هم امکان رهایی بخشی را فراهم می کند. در این مقاله با بسط این روش و استفاده از آن در تبیین یک نمونه از واقعیت های اجتماعی کوشش می شود تا به این اتهام که رئالیسم انتقادی درحد یک مکتب فلسفی باقی مانده است و نتوانسته برای تحلیل رویداد های اجتماعی روش شناسی کاربردی ارائه کند، پاسخ داده شود.
بررسی تطبیقی رئالیسم انتقادی در داستانهای مصطفی لطفی منفلوطی و محمدعلی جمالزاده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رئالیسم، بیان واقعی زندگی است و نویسنده ی رئالیسم به تصویر مشاهدات بسنده نمی کند؛ بلکه همواره عوامل و شرایط اجتماعی را در نظر می گیرد. در رئالیسم انتقادی نویسنده به انتقاد از روابط انسان و محیط از یک سو و انسان و جامعه از سوی دیگر در یک نظام همت می گمارد. منفلوطی و جمالزاده؛ دو نویسنده ی شهیر معاصر هستند که بازتاب واقعیت های خارجی زندگی در بسیاری از نوشته ها و آثار آنان مشهود است. جمالزاده آثار مهمی تحت تاثیر اندیشه رئالیسم انتقادی، آفریده و به بیان واقعیات و عینیات در این آثار پرداخته است . وی در داستان هایش با زبانی سهل و ساده و گاه محاوره ای به بازنمایی جزئیات مشکلات انسانی در میان طبقات متوسط و بالاتر از آن و تشریح مشکلات زندگی و اوضاع فرهنگی و اجتماعی پرداخته است. منفلوطی نیز در داستان های تألیفی خود، با زبان ساده و روان به بیان واقعیت های پیرامون خود به سبک رئالیستی و با نگاهی انتقادی می پردازد و تضادهای اجتماعی جامعه ی آن روز مصر را ترسیم می کند.
آزمون فیصله بخش، جامعه شناسی دین و رئالیسم انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دو پارادایم حاکم بر جامعه شناسی دین از اواخر قرن بیستم آتش مناقشه ای داغ را برافروختند که محور آن ها، چگونگی ارتباط پلورالیسم مذهبی و مشارکت دینی بود. از یک سو، پارادایم سکولاریزاسیون استدلال کرد که قدرت و اقتدار یک دین در جامعه، در انحصاری بودن آن است و پلورالیسم مذهبی موجب فرسایش ایمان مذهبی افراد می شود و تأثیراتی سکولارکننده دارد. از سوی دیگر، پارادایم اقتصاد/ بازار دین استدلال کرد که تنوع و رقابت آزاد میان مذاهب مختلف در یک جامعه، نه تنها به سکولاریزاسیون منجر نمی شود، بلکه به افزایش مشارکت و بسیج مذهبی می انجامد. این استدلال ها برای آزمون تجربی در تحقیقات اجتماعی به دو فرضیه متضاد و مانعه الجمع منجر شد: 1. پلورالیسم مذهبی ارتباط منفی با مشارکت دینی دارد (پارادایم سکولاریزاسیون)، 2. پلورالیسم مذهبی ارتباط مثبتی با مشارکت دینی دارد (پارادایم اقتصاد/ بازار دین). با وجود این، مجموعه عظیمی از پژوهش های جامعه شناختی نتایج متعارضی به دنبال دارد. برخی یافته های تجربی از فرضیه پارادایم سکولاریزاسیون حمایت کرده و دلالت بر رد فرضیه پارادایم اقتصاد/ بازار دین داشته است. برخی دیگر، از فرضیه پارادایم اقتصاد/ بازار دین حمایت کرده اند و دلالت بر رد فرضیه پارادایم سکولاریزاسیون داشته اند. براین اساس مسئله ای کلی برای مقاله حاضر شکل گرفت، مبنی بر اینکه چرا الگوی رایج در علوم اجتماعی به طور عام و جامعه شناسی به طور خاص آن است که پژوهش های تجربی متعدد در یک موضوع واحد، نتایج متعارضی به دنبال دارند. برای پاسخ به پرسش مزبور و حل این مسئله، از استدلال های مندرج در دیدگاه رئالیسم انتقادی استفاده شد.
سازوکارها و قانونمندی های حاکم بر قفل شدگی توسعه منطقه ای در استان خوزستان(مقاله علمی وزارت علوم)
توسعه یافتگی و برنامه ریزی برای رسیدن به آن همواره از دغدغه های جدی کشور بوده است؛ اما به رغم تلاش های صورت گرفته، توسعهٔ منطقه ای با قفل شدگی همراه شده است. مسئلهٔ مقاله حاضر این است که چرا منطقه خوزستان با معضلات دیرینی روبه رو است در حالی که منابع و ظرفیت بسیار بالای توسعه را در خود داراست؟ برای پاسخ به این مسئله مدلی از مکانیسم های مولّد بر اساس یک ایده برساخته شده است، به طوری که اگر آنها موجود باشند و به طریق مورد انتظار عمل کنند، دلیل رخدادها و چرایی شرایط موجود منطقه را تبیین خواهند کرد. این مقاله در قالب پارادایم رئالیسم انتقادی از منطق پس کاوی استفاده کرده است و علاوه بر تبیین، نگاهی انتقادی به موضوع مورد بررسی دارد. مدل تبیینی حاصل از این تحقیق دارای یک هسته (مفهوم استخراج) است که به دنبال خود پنج مفهوم دیگر را ایجاد کرده است: زهکشی از منظر محیطی؛ انحصارخواهی از منظر اقتصادی؛ تسلط مرکز در عین تفویض اختیار به پیرامون از منظر سیاسی؛ هم سرنوشتی با جمع جبری صفر از منظر اجتماعی و وابسته سازی از منظر فرهنگی؛ که در مجموع زیربنایی نافذ و سبب ساز در تحولات منطقه را شکل داده اند و غلبه این تفکر بر برنامه ریزی منطقه به مثابهٔ یک گفتمان میان رشته ای طی چنددهه گذشته، سبب حاکم شدن برخی سازوکارها و قانونمندی های قفل کننده توسعه در منطقه شده است. برای مواجهه با این مسئله، لزوم توجه به برنامه ریزی یکپارچه و تغییر تفکر استخراجی در شیوهٔ سیاست گذاری، برنامه ریزی و مدیریت منطقه ای و ملی ضروری است.
نقد مبانی فلسفی میان رشته آینده نگاری راهبردی به مثابه یک علم انسانی و اجتماعی نوین (تاکید بر ابتنای روش شناسی آینده نگاری راهبردی به رئالیسم انتقادی باسکار)(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال پنجم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۹
83 - 104
حوزههای تخصصی:
بررسی روش و روش شناسی نیازمند ورود به حوزه فلسفه علم است. علوم همواره برای پیشرفت خود در پژوهش ها از روش شناسی کمک گرفته اند، علم آینده نگاری نیز از این امر متمایز نبوده است. با ظهور آینده نگاری در دهه 1940 و تثبیت آن بعنوان یک علم در دهه های بعد، از روش شناسی های متفاوتی در این علم استفاده شده که در آغاز عمدتا به تجربه گرایی متکی بوده و برای تحلیل مفاهیم از آن کمک گرفته است ولی در عصر حاضر، این مبنای فلسفی با چالش هایی روبرو شده است. در این مقاله به بررسی مبانی فلسفی و ماهیت میان رشته ای آینده نگاری می پردازیم و تناسب ابتنای روش شناسی آینده نگاری راهبردی به رئالیسم انتقادی باسکار را مورد بررسی قرار می دهیم. تحقیق حاضر از نوع توصیفی است. داده ها به روش کتابخانه ای گرداوری شدند و به روش تحلیلی-انتقادی مورد بحث و بررسی قرار گرفتند. نتایج تحقیق نشان می دهد آینده نگاری راهبردی به عنوان یک دانش انسانی و اجتماعی، ماهیتی میان رشته ای دارد و متمایل به استفاده از رویکردی آمیخته در روش شناسی است و رئالیسم انتقادی باسکار می تواند یک بستر معرفتی مناسب در این عرصه فراهم آورد.
نقد هستی شناسی رئالیسم انتقادی با تکیه بر مبانی نوصدراییان
یکی از آسیب های اندیشه دینی در جامعه اسلامی، طرح علوم انسانی مبتنی بر مبانی فلسفی غربی است. راه مقابله با این آسیب نیز فراهم کردن زمینه های لازم به منظور ارائه مبانی نظری علوم انسانی بر پایه فلسفه و حکمت اسلامی معاصر است. یکی از این موارد، طرح مسائل بنیادین اندیشه اسلامی و مقایسه تطبیقی آن با اندیشه های معاصر و تأثیرگذار در جوامع غربی است. بدین منظور در پژوهش حاضر تلاش می شود تا ضمن معرفی مبانی هستی شناختی رئالیسم انتقادی و حکمت صدرایی، مبانی هستی شناختی رئالیسم انتقادی بر اساس حکمت متعالیه و از نگاه نوصدراییان ارزیابی گردد و به این پرسش پاسخ داده شود که آیا رئالیسم انتقادی می تواند با تکیه بر مبانی هستی شناختی خود، تبیین صحیحی از واقعیت و هستی داشته باشد یا نه؟ در این پژوهش با گردآوری اطلاعات به روش کتابخانه ای و با استفاده از شیوه تحقیق توصیفی-تحلیلی، نهایتاً این نتیجه به دست آمده که رئالیسم انتقادی روی بسکار با طرح نظریه سطوح سه گانه واقعیت در کنار نظریه معرفت شناسی اش، همچنان از تبیین واقعیت بازمانده است؛ درحالی که صدرالمتألهین با طرح مبانی هستی شناسانه خویش و عینی دانستن حقیقت وجود، و با گذر از حس و عقل و بهکارگیری شهود، دستیابی به واقعیت و تبیین آن را آشکار می سازد.
روش شناسی پژوهشی رئالیسم انتقادی؛ فهم مبانی، فرایند و اسلوب اجرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۶ بهار ۱۳۹۹ شماره ۱۰۲
1 - 22
نقدهای وارد بر پارادایم های غالب در سیطره علم به ویژه پارادایم های تحصّل گرایی و تفسیری، تلاش برای یافتن پارادایم های جایگزین را تشدید کرد. یکی از پارادایم هایی که در همین راستا پا به منصه ظهور نهاد، رئالیسم انتقادی است. این پادارایم که تقریباً پارادایم نوظهوری تلقی می شود، ضمن اصالت بخشی به هستی شناسی، با به عاریت گرفتن هستی شناسی از تحصّل گرایان و معرفت شناسی از تفسیریون، آشتی ای بین دو این پارادایم رقیب ایجاد کرده است.رئالیسم انتقادی با دسته بندی واقعیت در سه سطح واقعیت تجربه شده، واقعیت محقق شده و واقعیت نهفته ادعا می کند فهم عمیق تری را از پدیده ها و سازوکارهای شکل گیری آنها به دنبال دارد. امّا با وجود تأثیر مثبت این پارادایم در فهم بهتر پدیده ها، روش شناسی در این پارادایم همچنان در هاله ای از ابهام است و شمار پژوهش هایی که تحت لوای این پارادایم انجام گرفته اند، اندک.ازاین رو در این مقاله تلاش شده است ضمن معرفی مفاهیم، پیش فرض ها و مبانی نظری رئالیسم انتقادی، بررسی ای بر روش شناسی آن از منظر پژوهشگران مختلف انجام گیرد. در پایان نیز نمونه ای عملی از پژوهش انجام شده تحت لوای این پارادایم تشریح شده است تا روشنگر پژوهش تحت لوای رئالیسم انتقادی باشد.
روش شناسی پویایی سیستم های نرم: یک رویکرد سیستمی ترکیبی در پژوهش های کارآفرینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۶ پاییز ۱۳۹۹ شماره ۱۰۴
29 - 46
کارآفرینی یک پدیده پیچیده و چندسطحی است و بر مبنای رئالیسم انتقادی، پدیده های پیچیده ای مانند کارآفرینی، در سیستم های باز رخ داده و در سطوح مختلفی از واقعیت عمل می کنند. برای مطالعه و بررسی دقیق چنین پدیده ای، استفاده از روش شناسی متناسب با آن ضروری است. محور کارآفرینی، ایجاد کسب وکار مخاطره آمیز جدید است که می تواند به عنوان فرایندی پویا، در قالب یک سیستم باز تعریف شود؛ این پدیده از تعامل عناصر فردی، سازمانی و محیطی شکل گرفته و عوامل مختلفی بر آن تأثیرگذارند.هدف این تحقیق، معرفی و ارائه یک روش شناسی سیستمی ترکیبی برای پژوهش های کارآفرینی و به ویژه مطالعات مربوط به ایجاد کسب وکار مخاطره آمیز جدید است که با مطالعه مروری روایتی روش شناسی های سیستمی در زمینه کسب وکار، انجام شده است.ازآنجایی که کارآفرینی، هم شامل جنبه های ذهنی است و هم جنبه های قابل مشاهده و اندازه گیری را دربرمی گیرد، ازاین رو برای انجام پژوهش درباره آن، نمی توان تنها از تفکر سیستمی نرم و روش شناسی سیستم های نرم استفاده کرد و یا اینکه فقط تفکر سیستمی سخت و پویایی شناسی سیستم را به کار گرفت. بنابراین، در پژوهش های کارآفرینی می توان برای مدل سازی فرایند کارآفرینی در قالب سیستمی پویا، از روش شناسی پویایی سیستم های نرم استفاده نمود که از ترکیب روش شناسی سیستم های نرم و پویایی شناسی سیستم در دهه های اخیر توسعه یافته است.
نقد معرفت شناسی رئالیسم انتقادی با تکیه بر مبانی نوصدرائیان(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال دوازدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴۶
53 - 84
حوزههای تخصصی:
یکی از آسیب های اندیشه دینی در جامعه اسلامی، طرح علوم انسانی مبتنی بر مبانی فلسفی غربی است. راه مقابله با این آسیب نیز طرح مسائل بنیادین اندیشه اسلامی و مقایسه تطبیقی آن با اندیشه های معاصر و تاثیرگذار در جوامع غربی در موضوعات نوینی است که در عرصه معرفت شناسی مورد توجه قرار گرفته است. بدین منظور پژوهش حاضر ضمن معرفی مبانی معرفت شناسی حکمت صدرایی و رئالیسم انتقادی، تلاش می کند تا به ارزیابی رئالیسم انتقادی در تبیین واقعیت بر مبنای یافته های به دست آمده از حکمت صدرایی بپردازد و به دنبال پاسخ گویی به این پرسش است که آیا رئالیسم انتقادی می تواند با تکیه بر مبانی معرفت شناسی خویش تبیین درستی از واقعیت داشته باشد؟ از این رو، این پژوهش با گردآوری اطلاعات به صورت کتابخانه ای و با استفاده از روش تحقیق توصیفی- تحلیلی در نهایت به این نتیجه می رسد که رئالیسم انتقادی پس از تمایز قائیل شدن بین متعلق لازم معرفت (آنچه که وجود دارد) و متعلق متعدی معرفت (آنچه می توانیم بدانیم)، با تقلیل ساحت علم به متعلق متعدی آن، و همچنین با تقلیل محتوای درونی معرفت به ابعاد اجتماعی آن دچار تنگ ناهای شناختی بوده و همچنان از تبیین واقعیت بازمانده است. ؛ در حالی که ملاصدرا در حکمت متعالیه خویش، بر خلاف رئالیسم انتقادی، تعینات معرفت را تماماً به ابعاد اجتماعی آن باز نمی گرداند، بلکه از تعینات و ابعاد وجودی علم نیز بحث می کند. و حقایق عالم را امور عقلی می داند که آنچه در خارج به ادراک حسی در می آید، مرتبه نازله از آن حقایق درک شده توسط عقل است.
نقد مشایی ژاک مریتن بر فلاسفه مدرن در باب تقدم معرفت شناسی بر وجودشناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در سنت مشائی- توماسی، مسائل مربوط به معرفت، به عنوان یکی از مسائل مابعدالطبیعه بررسی میشد و اینگونه با تأثیر برخی مبانی وجودشناختی در آنها، نه تنها رابطه وثیقی بین این دو حوزه برقرار میگشت، بلکه معرفتشناسی هموراه مؤخر از وجودشناسی قرار میگرفت. اما در دوران مدرن فلاسفهای چون دکارت و تابعان او با انگیزه دست یافتن به مبانی یقینی برای علم، به عنوان اولین مسأله مابعدالطبیعه، چگونگی بدست آمدن معرفت را مطرح نمودند و اینگونه نگاه انتقادی ایشان به علم باعث ایجاد روندی جدید گشت و مسائل معرفت بینیاز از مابعدالطبیعه هویت یافتند. مریتن به عنوان فیلسوف نوتوماسی معاصر که قائل است در تمام مسائل فلسفی باید به دیدگاههای توماس بازگشت داشته باشیم، قائل است قرار دادن معرفت به عنوان اولین موضوع فلسفه، منجر به ایدهآلیسم میگردد. او معتقد است این فلاسفه با بررسی احوال ابژه ذهنی و ارزیابی آن به عنوان معلوم، از مابإزای آن یعنی موجود خارجی غافل گشتند و اینگونه با حذف علیت شیء خارجی بر ابژه ذهنی، به ایدهآلیسم روی آوردند. این درحالی است که از نظر مریتن میتوان با پایندی به سنت در مورد تأخر معرفتشناسی از وجودشناسی، پاسخگوی مسائل انتقادی در باب علم که در واقع بررسی اعتبار علم است، بود. بر این اساس او به معرفی رئالیسم انتقادی میپردازد که در آن ضمن توجه به شیء خارجی به عنوان معلوم اصلی و تأثیر آن در ایجاد ابژه، عقل به عنوان اعتبار بخش این فرایند معرفی میگردد.
بررسی تطبیقی میزان سازواری و کنش های انگاره های نظریه «اصالت واقع انتقادی» ایان باربور با تفسیر علمی روشمند با محوریت دیدگاه آیت الله جوادی آملی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۱
287 - 313
حوزههای تخصصی:
تفسیر علمی که در عصر پستمدرنیسم دوران پختگی و کمال خود را تجربه میکند، افزون بر روششناسی خاص و معیارهای معتبر، به تناسب توسعه دانشهای بشری، به ویژه در حوزه فلسفه علم، نیازمند تبیین کنشهای تاثیرگذارترین دیدگاههای نوین فلسفه علم بر حوزه مبانی و قواعد این شیوه تفسیری است. دستاورد مقاله حاضر که به روش توصیفی، تحلیلی، انتقادی و تطبیقی نگارش یافته، پس از بررسی نقادانه نظریه «رئالیسم انتقادی» ایان باربور با محوریت مناظر آیتالله جوادی آملی، تبیین چیستی کنشها و میزان سازواری نظریه وی با مبانی و قواعد تفسیر علمی به شرح ذیل است: همعرض دانستن خداوند با سایر پدیدههای هستی، محدودسازی اصل علیّت در حدّ پدیدههای طبیعیت؛ تقدّم معرفت تجربی بر معرفت دینی؛ یکسانپنداری روششناسی علم با دین؛ اینکه هیچ «نظریه نهایی» را نمیتوان «حقیقت غایی» دانست و حقیقت نهایی هیچ چیز قابل درک نیست؛ شکاکیت و سفسطه به عنوان نتیجه منطقی «نسبیت فهم»؛ دیدگاههایی از ایان باربور است که در ناسازگاری با فلسفه دین و مبانی تفسیر علمی قرآن است؛ لیکن تلاش وی در تنشزدایی بین علم و دین که زمینه مساعد وحدت علم و دین را در غرب تمهید نموده، با مصالح دین و آموزههای قرآنی سازگار بوده، پذیرش واقعیات خارجی و جهانبینی علمی به عنوان واقعیتی مسلّم، معتبر و اطمینانبخش، مورد پذیرش فلسفه دین و سازگار با دیدگاه مفسران علمی قرآن مبنی بر جواز استناد قضایای طمأنینهبخش تجربی به قرآن در قالب «استناد احتمالی» است.
خوانش تطبیقی مؤلفه های ادبیات مهاجرت از منظر رئالیسم انتقادی (مطالعه موردی: رمان عراقیّ فی باریس و همنوایی شبانه ارکستر چوب ها)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رئالیسم انتقادی به عنوان شاخه ای از مکتب ادبی رئالیسم تلاش می کند،تجربه ای عینی از واقعیت را با نگاهی به معضلات اجتماعی انسان در عصر جدید به خواننده منتقل کند و با نگرشی اصلاح طلبانه به انتقاد از اوضاع حاکم برجامعه بپردازد.سموئیل شمعون1در نخستین رمان خود عراقیّ فی باریس توانسته است جایگاه ویژه ای درگستره داستان نگاری در ادبیات عربی کسب نماید؛رضا قاسمی2 نیز یکی از برجسته ترین داستان نویسان ادبیات فارسی است که با نگارش رمان همنوایی توانسته جوایز معتبر متعددی را از آن خود کند،هر دو رمان به بازتاب واقعیت های جامعه خود و پدیده مهاجرت پرداخته اند. با توجه به مسأله مهاجرت و تأثیرات نهان و تلخ آن برجوامع مهاجرفرست، این امر ضرورت انجام پژوهش هایی را می طلبدکه لایه های پنهان زندگی مهاجر را نشان دهند؛هدف از این جستار بررسی چالش های آسیب زای پدیده مهاجرت است.در این پژوهش با پرداختن به مؤلفه های ادبیات مهاجرت از منظر رئالیسم انتقادی بر بنیان توصیف و تحلیل در چهارچوب مکتب تطبیقی آمریکایی به بررسی دو رمان پرداخته می شود.دستاوردهای پژوهش نشان می دهد:تردید در بنیان فرهنگ خودی و تناقض فرهنگی در رمان همنوایی نسبت به رمان عراقی فی باریس پررنگ تر است اما در هر دو رمان به شکل از خودبیگانگی نمود می یابد.در هر دو رمان به شکلی انتقادی با مرورگذشته،ضمن انتقاد از شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه خود از نحوه آموزش برخی آموزه های دینی و فرهنگی نیز انتقاد شده است. چالش های مهاجرت در هردو رمان به شکل گم گشتگی، بحران هویت، بی آشیانگی نمودیافته اما نویسنده در رمان عراقیّ فی باریس نگاهی مثبت به آینده دارد ولی در رمان همنوایی نگاه نویسنده ناامیدانه است.
تحلیل و تبیین دامنه و رویکردهای مختلف در تاریخ شفاهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در ایران، تاریخ شفاهی دوره شکوفایی کمّی خود را طی می کند. این شکوفاییِ کم وبیش، با مباحث نظری و روش شناسی موازی نیست. این روند ممکن است در آینده اعتبارمندی تاریخ شفاهی و جایگاه آن را تهدید کند. غفلت از مباحث نظری و روشی و تولید بی رویﮥ آثاری با نام تاریخ شفاهی در ایران، کلیت این مقوله را به خطر خواهد انداخت. ﻣﺴﺌﻠﮥ دامنه و رویکرد تاریخ شفاهی ازجمله مباحثی است که شفاهی کاران به آن بی توجه یا دست کم، کم توجه اند. در این مقاله، شناخت تعریف تاریخ شفاهی و تفاوت های آن با خاطرات و سنت شفاهی فرض گرفته شده و از تکرار آن پرهیز شده است؛ همچنین دو موضوع بررسی شده است که توجه به آن ممکن است برای پژوهشگران رهیافت های مؤثری داشته باشد و به لحاظ معنایی و دانشی، آنها را در حیطۀ تاریخ شفاهی قدرتمند ظاهر کند. در این نوشتار به این پرسش پاسخ داده خواهد شد: داﻣﻨﮥ تاریخ شفاهی تا کجا امتداد دارد و چه کسان و موضوعاتی را شامل می شود؟ سپس درباره سه رویکرد تأمل برانگیز تاریخ شفاهی، در مقام نظری، بحث خواهد شد. تاریخ شفاهی همچون بیشتر علوم انسانی در وضعیت بینارشته ای قرار دارد؛ بنابراین در مواجهه با این مکاتب، قادر است رویکردهای مختلفی داشته باشد. در این پژوهش، رویکردهای مطرح و انطباق پذیر با تاریخ شفاهی بررسی و ارزیابی خواهد شد.
مواجهه ی آلیستر مگ گراث با الحاد تکاملی ریچارد داوکینز و ارزیابی انتقادی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه نوین دینی سال هفدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۶۵
183-204
حوزههای تخصصی:
ریچارد داوکینز با تاکید بر علم گرایی حداکثری، تعارض میان علم و دین را مطرح می نماید. وی با تقریر برهان نامحتملی وجود خدا را در کمترین احتمال ممکن قرار داده و در نهایت، باور الحادی را استنتاج نموده است. در مقابل، آلیستر مگ گراث نگاه حداکثری داوکینز به مقوله علم را ناصواب دانسته و با استفاده از رئالیسم انتقادی و روان شناسی ادراک، نگاه الحادی وی را به چالش می کشد. مسأله تحقیق پیش رو آن است که این مواجهه را ارزیابی نموده و به سنجش گذارد. در این ارزیابی به لحاظ گردآوری از روش کتابخانه ای اسنادی و به لحاظ مقام داوری از روش تحلیلی سود جسته ایم. دستاورد تحقیق نشان می دهد که اگرچه تحلیلِ مگ گراث از نگاه خداباورانه به عالم هستی به مثابه یک چهاچوب تفسیری، تعارضِ ادعایی داوکینز میان علم و دین را مرتفع می نماید، اما در عین حال نمی تواند خود را از دام نسبیت گرایی معرفت شناسانه برهاند . ضمن اینکه برخی اشکالات وی به برهان نامحتملی خالی از ضعف نیست.