فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳۸۱ تا ۴۰۰ مورد از کل ۷٬۲۳۱ مورد.
حوزههای تخصصی:
فایرابند در راستای دغدغه های فرهنگی و صیانت از سنت های مختلف اجتماعی، بر عقلانیت علم جدید م یشورد و ضمن نقد آن بر اصل "همه چیز ممکن است " تاکید می کند و آزادی فردی را مقدم بر حقیقت می شمارد. فایرابند با انکار جایگاه مطلق حقیقت، می کوشد راهی برای تکثرگرایی فرهنگی بیابد و علم را از تنها مرجع تعیین صحت و سقم پدیده ها خارج کند. در این مقاله کوشش م ی شود نشان داده شود که فایرابند بعد از نقد عقلانیت علمی، بر خلاف ادعای خود، عملا عقلانیت جدیدی را بنیان می نهد که هدف آن آزادی بوده و همچنین روش و سنت خاص خود را دارد و البته در عین اینکه در رویکرد خود واجد تعارضات و ابهاماتی است، دلیلی در باب رجحان عقلانیت خود بر سایر عقلانیت های موجود ارایه نم یدهد. نوآوری مقاله در این است که فایرابند عملا آنارشیست معرف ت شناختی نیست بلکه واجد عقلانیت خاص خودشمی باشد.
بررسی انتقادات هگل از تجربه دینی شلایرماخر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم تابستان ۱۳۹۶ شماره ۲ (پیاپی ۳۱)
287 - 309
حوزههای تخصصی:
تجربه دینی به عنوان یک نظریه به نسبت منسجم ، نخستین بار توسط شلایرماخر مطرح شد. او تجربه دینی را به «احساس وابستگی به امر مطلق» تعریف کرد. شلایرماخر گوهر دین را شهود و احساس می داند که بی نیاز از وساطت مفاهیم عقلی است. از جمله آثار و نتایج تجربه دینی شلایرماخر را می توان شخصی کردن عنصر اساسی دین ، ترویج رویکرد سلبی درباره شناخت ذات و صفات خدا ، در نظر گرفتن احساس به عنوان منبع شناخت و امکان حصول شناخت بی واسطه دانست. بر اساس نظر هگل ، محتوای دین و فلسفه یک چیز است و هر دو مراحلی از آگاهی روح هستند. به نظر وی تنها با اندیشه می توان به وجود خدا و ذات الهی پی برد. هگل با تکیه بر نظر خود مبنی بر عدم امکان آگاهی بی واسطه ، تجربه دینی و شهودگرایی شلایرماخر را نقد می کند و الهیات مبتنی بر احساس را ناتوان از توصیف و تبیین صحیح دین و خدا می داند . شاه بیت انتقادهای هگل بر تجربه دینی مورد نظر شلایرماخر عدم امکان شناخت بی واسطه و انتقاد به شخصی بودن عنصر دینی در تجربه دینی ، ناتوانی آن از شناخت ذات خدا ، عدم توجه به یگانگی قوای ذهنی و انتقاد از در نظر گرفتن احساس به عنوان منبع شناخت است.
تحلیل و نقد هوش مصنوعی در طبابت از منظر معرفت شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
خطای پزشکی امری اجتنابناپذیر در طبابت است که پدیدهای آسیبرسان است ودر مواردیباعث مرگ بیماران میشود. در سالیان گذشته تلاشهای بسیاری انجامشده تا هوشمصنوعی جایگزین پزشک شودکهتا حدممکن از خطاهای پزشکی اجتناب شود. سیستمهای هوشمند پزشکی سیستمهایی تشخیصی هستند که پس از شناسایی بیماری، پیشنهاد درمان به بیمار ارائه مینمایند. سیستمهای اولیه مانندMYClN و INTERNIST-I جهت مشاوره برای پزشکان طراحی شدند. اما علیرغم اینکه کارایی خوبی از خود نشان دادند، ندرتاً خارج از آزمایشگاههای تحقیقاتی بهکار گرفتهشدند. سیستمهایی که بعد از آن هم توسعهیافتند موفقیت کافی نیافتند تا جایی که علاقهمندی پژوهشگران در این حوزه کمکم رنگ باخت. عدمِتوجه به مسائل معرفتشناختی یکی از مهمترین موانعبرای رسیدن به موفقیت برای این سیستمها بودهاست. در این مقاله به منظور جستجوی این موانع ابتدا خطاهایشناختی در پزشکی که منجر به رویآوردن به هوشمصنوعی شده است معرفی شده و سپس معرفتشناسی پزشکی را مرور کردهایم. تعدادی از سیستمهای هوشمصنوعی در پزشکی با تأکید بر ساختارِ دانش آنها را مورد بررسی قرار دادیم. نهایتاًدلایل معرفتشناختی عدمموفقیت سیستمهای هوشمصنوعی در حوزه پزشکی تشریح شدهاند که عبارتند از پیشفرضهای نادرست در باب ماهیّت دانش، جداسازی دانش از استراتژیهای تصمیمگیری، عدمتوجه به معرفت ضمنی و جدا پنداشتن دانش از زمینه.
فرا استقرای بدبینانه و واقع گرایی ساختاری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فرا استقرای بدبینانه مهمترین استدلال علیه واقع گرایی علمی است، به همین دلیل از وظایف اصلی واقع گرایان( احتمالا مهمترین وظیفه آنها ) پاسخ دادن به این برهان است. در این مقاله صورت بندی ای از این برهان ارائه می گردد و پاسخ های مختلف واقع گرایان در مورد آن اجمالاً بیان می شود. در میان این پاسخ ها پاسخ واقع گرایان ساختاری به عنوان پاسخ قابل قبول تر پذیرفته می شود. نکته مهم در مورد پاسخ واقع گرایان به استدلال فرا استقرای بدبینانه این است که واقع گرایان ساختاری باید با مطالعه مورد به مورد نظریه های علمی نشان دهند که ادعای آنها مبنی بر حفظ ساختارها محقق شده است.
نسبت مفهوم واجب الوجود فارابی با احد افلوطین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم پاییز ۱۳۹۶ شماره ۳ (پیاپی ۳۲)
545 - 569
حوزههای تخصصی:
در تفکر افلوطین بر اساس دلایلی چون اطلاق و عدم تناهی احد، عدم پذیرش حلول و اتحاد، مافوق وجود بودن تفسیر علیت به فیضان، خدا چیزی به کلی دیگر است، به گونه ای که نه می توان نامی بر او نهاد و نه می توان او را با هیچ زبانی توصیف کرد. احد افلوطین فوق علم و عقل است که برای همگان غیرقابل شناخت حصولی است و تنها راه رسیدن به او را در فراتر رفتن از شهودی که حاکی از دوگانگی شاهد و مشهود است، معرفی می کند. فارابی مفهومی از واجب الوجود ارائه می دهد که با وجود برخی اشتراک ها با احد افلوطین تحت تأثیر تعالیم اسلامی و نظریه تمایز متافیزیکی وجود و ماهیت با مفهوم احد نزد افلوطین تفاوت های بسیاری دارد. لذا واجب الوجود را موجودی می داند که ذات و ماهیتش، اقتضای وجود دارد و فرض نبودش محال است. وجود او به واسطه غیر پدید نمی آید و او در وجود خود به موجود دیگری محتاج نیست، بلکه خودش علت وجود همه اشیاست، بنابراین وجود او بسیط و نامرکب محسوب می شود و اساس عالم را بر خلقت ابداعی قرار داد.
بازی تقلید، اعتراض لاولیس و صورت بندی چامسکی از مسئله دکارت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در آزمایش ذهنی بازی تقلید، آلن تورینگ استدلال می کند که می توان هوشمندی را به هر ماشینی که این آزمون را با موفقیت از سر بگذراند، نسبت داد. یک اعتراض به معیار تورینگ، اعتراض لاولیس یا اعتراض مشهور به اراده آزاد است. این اعتراض بیان می کند ماشین هیچگاه نمی تواند فراتر از انتظار برنامه نویسش عمل کند و در نتیجه هیچ گاه هوشمند نخواهد بود. در این مقاله، ابتدا این اعتراض را در صورت کلاسیک آن بررسی و پاسخ تورینگ به آن را ارزیابی خواهیم کرد و نشان خواهیم داد، پاسخ وی به اعتراض لاولیس صحیح به نظر می رسد. در ادامه، این اعتراض را با توجه به مباحث چامسکی درباره وجه تولید زبانی که وی از آن تحت عنوان مسا له دکارت یاد می کند، بازتقریر م یکنیم. بازتقریر زبانی اعتراض لاولیس نشان می دهد که برخلاف نتیجه گیری اولیه تورینگ، برای رسیدن به ماشین هوشمند تنها پیشرفت های تکنولوژیک راهگشا نخواهد بود، چرا که هنوز پاسخ نظری روشنی به مسئله دکارت وجود ندارد.
بررسی تطبیقی ابعاد انگیزش اخلاقی در اندیشة علامه طباطبایی و فینیس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ماهیت عامل انگیزش اخلاقی، درونی یا برونی بودن و خودمحور یا غیرخودمحور بودنِ آن، ازجمله ابعاد بحث انگیزش اخلاقی در حوزه روان شناسی اخلاق هستند. جان فینیس، اندیشمند مسیحی معاصر، با تکیه بر ظرفیت ها و قوای طبیعی انسان و با رهیافتی درون گرایانه، ریشه انگیزه اخلاقی را در داشته های طبیعیِ فاعل اخلاقی جست وجو می کند و آن را غیرخودمحور جلوه می دهد. علامه طباطبایی نیز با رهیافتی غیرخودمحورانه بر ظرفیت های طبیعی انسان تأکید و تحقق انگیزه اخلاقی را در بستر ترکیبی از امیال طبیعی و عقلانیت انسان تبیین کرده است. بررسی اندیشه این دو در بُعد روان شناسی اخلاق نشان می دهد این دو دیدگاه در رهیافت درون گرایانه و برون گرایانه و تبیین فرایند ایجاد انگیزه اخلاقی با یکدیگر متفاوت هستند؛ علاوه براین، در تبیین عامل اصلیِ انگیزش نیز با یکدیگر متفاوت اند؛ زیرا در نگرش فینیس انگیزه تنها درصورتی اخلاقی خواهد بود که در راستای خیرهای پایه باشد؛ اما علامه عنصر اصلی را در تبدیل شدن انگیزه به انگیزه اخلاقی، رضایت الهی می داند. این مقاله تلاش می کند با روش تحلیلی، اندیشه این دو را درباره ابعاد انگیزش اخلاقی بازسنجی و مقایسه کند.
تفسیری از نقد هایدگر بر مبدأ و موضوع پدیدارشناسی استعلاییِ هوسرل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هایدگر در درس گفتار تمهید برای تاریخ مفهوم زمان، نقدی درونی بر موضوع پدیدارشناسی استعلایی وارد می کند و هوسرل را متهم می سازد که پرسش از نحوة خاص وجود افعال روی آورندة آگاهی و معنای وجودرا به طور کلی فروگذاشته است. هایدگر به واسطة این نقد، با بازگشت به مبدأ پدیدارشناسی؛ یعنی چرخش از رویکرد طبیعی به رویکرد استعلایی پدیدارشناسانه، به فهم خاص خویش از موضوع پدیدارشناسی؛ یعنی دازاین راه می برد. در مسیر تفسیر این نوشتار نشان داده خواهد شد که هایدگر، بر خلاف فهم مشهور، نه تنها منکر چرخش استعلایی هوسرل و مسیر اپوخه و تقلیل ها نیست، بلکه برعکس به معنای خاصی، هم اپوخه و هم تقلیل استعلایی را می پذیرد؛ بدین معنا که اطلاقِ سوژة استعلاییِ مطلق را چنان ریشه ای می کند که مبدأیت رویکرد طبیعی هوسرل حذف می شود و تمایز میان وجود انسان با سوژة مطلق نیز از میان می رود. بدین ترتیب، دازاین، به نحو خاصی در جایگاه سوژة مطلق، به نحو توأمان در اطلاق و تناهیِ انضمامیِ آن قرار می گیرد.
دیدگاه جامعه محور و امکان پیروی از قاعده به نحو خصوصی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سائول کریپکی، در کتاب قواعد و زبان خصوصی از نظر ویتگنشتاین، تفسیری خاص و نسبتاً رادیکال از بحث پیروی از قاعده ویتگنشتاینرا ارائه می دهد که بر اساس آن تمامی زبان و مفهوم سازی های آن ناممکن ودر واقع غیرقابل فهم می شود. یکی از نتایج این تفسیر، دیدگاهی معروف به «دیدگاه جامعه محور» است که معتقد به ضرورتا اجتماعی بودن زبان بوده است و در نوک پیکان حمله به ایده زبان خصوصی و مدل خصوصیِ پیروی از قاعده قرار دارد. بر اساس این دیدگاه، پیروی از قاعده و لذا زبان پدیده ای اجتماعی است و در نتیجه کروزوی از بدو تولد تک افتاده ای که بتواند سخن گفته و از قواعد پیروی کند، نمی تواند وجود داشته باشد. این دیدگاه، با توجه به وجود متونی در آثار ویتگنشتاین که به نظر می رسد مؤیّد امکان پیروی خصوصی از قواعد هستند، موجب نزاعی تاریخی میان مفسران ویتگنشتاین شده است. در این نوشته تلاش خواهیم کرد تا با استناد به نوشته های خود ویتگنشتاین، اصطلاحات به کار رفته میان مدافعان و مخالفان این دیدگاه را روشن کنیم ساخته و از این طریق به دید روشن تری نسبت به دیدگاه های ویتگنشتاین متأخر دست یابیم.
ریاضیات، هستی شناسیِ نیستی (نقدی بر هستی شناسی آلن بدیو)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آلن بدیو، فیلسوف معاصر فرانسوی، به تبیین گونه ای هستی شناسی مبتنی بر مفهوم نیستی پرداخته است، چارچوبی هستی شناسانه موسوم به هستی شناسی تفریقی که از کثرتی محض سخن می گوید. داعیه بنیادین این قسم هستی شناسی را تز«ریاضیات هستی شناسی است»، تشکیل می دهد که به باور بدیو تنها از طریق نظریه مجموعه ها قابل تبیین است. او می کوشد تا به یاری ریاضیات، مفهوم واحد را به طور کامل از هستی شناسی کنار گذارد. در این مقاله پس از معرفی عناصر کلیدی هستی شناسی تفریقی و بررسی اجمالی ارتباط اصول موضوعه نظریه مجموعه ها با نیستی، هستی شناسی مبتنی بر نیستی وکثرت محض مورد بررسی و نقد قرار می گیرد.
مسئله شر در الهیات پویشی و حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم پاییز ۱۳۹۶ شماره ۳ (پیاپی ۳۲)
589 - 607
حوزههای تخصصی:
بیشتر مباحثی که در اندیشه های فلسفی و کلامی غرب، درباره مسئله شر مطرح شده اند، به جنبه نظری آن، (آن گونه که در ساختار کتاب مقدس بیان شده است) توجه داشته اند. این مباحث اغلب با اشاره به منطقی بودن مسئله مذکور، ناسازگاری قدرت و علم مطلق خدا و رحمت واسعه او، وجود انواع مختلف شر در عالم را چالشی جدی پیش روی مؤمنان دانسته اند. الهیات پویشی به عنوان جنبش نوینی در مباحث کلامی - فلسفی با بهره گیری از دیدگاه های فلسفی وایتهد و پیروان او در مکتبشیکاگو، با ارائه تبیین و توصیف یکسره متفاوتی از تبیین سنتیِ مطرح در ادیان، به نوعی با تغییر دادن یا پاک کردن صورت مسئله مورد بحث، سعی در یافتن راه حلی برای پاسخگویی به مسئله شر داشته است. انکار قدرت مطلق خداوند و علم او به آینده، ارائه تفسیر متفاوتی درباره ارتباط میان خدا و جهان و نیز تفکیک شر ظاهری از شر واقعی، از مهم ترین مبانی الهیات پویشی در مواجهه با مسئله شر محسوب می شود. در جستار حاضر، برآنیم تا با تکیه بر آرای فلسفی و کلامی ملاصدرا، به ویژه اصالت وجود، تشکیک وجود، عدمی و نسبی بودن شر، رویکرد الهیات پویشی در مواجهه با مسئله شر را نقد و بررسی کنیم.
در هم کنش زبان هنری و تجربه دینی از چشم انداز هرمنوتیکی هانس-گئورگ گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای هرمنوتیک
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه هنر
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
تجربه دینی، تجربه منحصر به فردی در میان تجارب وجودی انسانی است و این مسئله به واسطه رابطه والایی است که از حقیقتی فرازمینی و غیرمادی سرچشمه می گیرد. مسئله اساسی در اینجا چگونگی رابطه میان تجربه دینی و تجربه زیبایی شناختی(هنری) است. زبان هنری به عنوان زبانی ملموس، عینی و قابل فهم برای هر انسانی، چگونه در درون تجربه زیبایی شناختی به کمک تجربه دینی می آید؟ حقیقت دینی، امری وجودی است و لذا زبان آن آشکارکننده وجود است. از آنجاکه حقیقت دینی به زبانی رمزی بیان می شود، برای همه انسان ها فهم شدنی نیست. فرض هرمنوتیک گادامر برآن است که حقیقت در قاب تصویر یا بر روی صحنه نمایش و دیگر نمونه های هنری به صورت عریان و فارغ از پیچیدگی های زبانی (زبان مکتوب) برای مخاطب عرضه می شود و فهم عمیقی به شکل ساده و عریانی به دست می آید. لذا،آنجا که زبان پیچیده و رمزی دین سنگین به نظر می رسد، زبان هنری (شعر و ادبیات، تئاتر، موسیقی، تصویرسازی و ...) این نقیصه را جبران می کند و مسیر انتقال مفاهیم دینی را هموار خواهد کرد. حال آنکه اثر هنری نیز با محتوای دینی، غنا و عمق دیگری می گیرد و لذا تجربه دینی و زیبایی شناختی در ساحت هرمنوتیک، در هم کنشی متقابل برقرار می کنند که به بسط وجودی منجر می شود.
آسیب شناسی «معرفت دینی» در عصر ابن رشد و صدرالدین شیرازی (مورد مطالعه: «فصل المقال فیما بین الحکمه و الشریعه من الاتصال» و رساله «سه اصل فلسفی»)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم زمستان ۱۳۹۶ شماره ۴ (پیاپی ۳۳)
697 - 722
حوزههای تخصصی:
در مقاله حاضر در صدد بررسی وضعیت «معرفت دینی» عصر دو حکیم اسلامی ابن رشد (520 - 595 ه .ق) و صدرالمتألهین شیرازی (979 - 1045ه ق) مبتنی بر دو اثر «فصل المقال...» ابن رشد و «رساله سه اصل» صدرالمتألهین هستیم. هدف از انجام دادن این پژوهش، بازخوانی موضع آسیب شناسانه ای است که هر یک از این دو فیلسوف در مواجهه با روندهای معرفتی جامعه اسلامی عصر خود اتخاذ و با چنین تبیینی، بخشی از وضعیت تفکر آن عصر را ثبت کرده اند. روش پژوهش، توصیفی - تحلیلی است. در این نوشتار، نخست به بررسی اجمالی وضعیت اجتماعی سیاسی حاکم بر فضای فکری عصر دو حکیم پرداخته شده، سپس به موضع گیری هر یک از این دو اندیشمند نسبت به جریان های موجود در عرصه تفکر دینی عصر خود در دو کتاب مورد مطالعه پژوهش پرداخته ایم و در ادامه، به مقایسه تشابهات و تمایزات اندیشه دو حکیم در این زمینه اقدام کرده ایم و در پایان به این نتیجه رسیدیم که هر دو متفکر، با معیارهای متفاوتی در صدد بررسی «موانع حصول معرفت دینی» هستند. با مبنا قرار گرفتن علوم شرعی همچون فقه، در معرفت دینی، آسیب های اصلی از نظر ابن رشد عدم استفاده از روش های عقلانی در استنباط علوم شرعی است و با مبنا قرار گرفتن علوم اخروی در معرفت دینی، این آسیب ها از نظر صدرالمتألهین، عدم توجه به «معرفت نفس» و علوم مکاشفات است.
توجیه ناپذیری الحاد ابن راوندی؛ مواضع معتزلیان در باب مذهب ابن راوندی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم زمستان ۱۳۹۶ شماره ۴ (پیاپی ۳۳)
833 - 854
حوزههای تخصصی:
ابن راوندی متکلمی از معتزلیان شیعه شده در سده سوم هجری بوده که منابع کلامی و رجالی اهل سنت چهره سیاهی از وی ارائه کرده اند. خاستگاه عمده این گزارش ها به معتزلیان بازمی گردد. سؤال مطرح این است که چرا ابن راوندی این گونه مورد هجمه معتزلیان قرار گرفته است؟ آیا گرایش فلسفی و امامی شدن وی از یک سو و نوع نقدهای او بر آموزه های الهیاتی اعتزال از سوی دیگر در مواضع معتزلیان علیه وی مؤثر بوده است؟ فرضیه مطرح این است که علت این اتهامات و انتسابات را باید در تعاملات و تقابلات بین مذاهبی و جریان های فکری همان دوره بازکاوی کرد. در این مقاله تلاش می شود با بررسی و تحلیل گزارش های موجود در منابع شیعه و اهل سنت درباره ابن راوندی این فرضیه اثبات شود و به این نتیجه دست یابیم که علت تخریب شدید ابن راوندی توسط معتزلیان را باید در انتقادهای تند و نسبت هایی که وی در دو حوزه توحید و عدل به بزرگان معتزلی داده است، در کنار گرایش های فلسفی وی رصد کرد.
بررسی دیدگاه الهیات سلبی ابن میمون و قاضی سعید قمی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم تابستان ۱۳۹۶ شماره ۲ (پیاپی ۳۱)
311 - 332
حوزههای تخصصی:
در طول تاریخ اندیشه، مسائلی نظیر علم ما به خدا، سخن گفتن از او، راه های تقرب و اسما و صفات او، به طور عام همواره مطرح و محل مناقشه بوده است. این مسئله برخی را به سمت الهیات ایجابی و برخی را به سوی الهیات سلبی سوق داده است. طرفداران الهیات سلبی معتقدند که تنها به شیوه سلبی می توان درباره افعال و صفات خداوند سخن گفت به گونه ای که ابن میمون توصیف درست و بی نقص خداوند را صرفاً توصیف او به اوصاف سلبی می داند و از این طریق ساحت خداوند را از تشبیه به مخلوق، شرک و اسناد عیب و نقص مبرا می داند. قاضی سعید نیز به شدت با اتصاف ذات خدا به اسما و صفات مخالفت ورزیده و به سمت تنزیه محض کشیده شده است. لیکن افراط در زمینه تعالی و تنزیه و تکیه بر روش سلبی گروی، امکان هرگونه سخن گفتن معنادار و حقیقی درباره خدا را ناممکن می کند.
امکان علوم انسانی اسلامی از منظر قرآن در دیدگاه علامه طباطبائی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم پاییز ۱۳۹۶ شماره ۳ (پیاپی ۳۲)
517 - 543
حوزههای تخصصی:
امکان علم انسانی اسلامی، مبنایی ترین مسئله در مباحث مربوط به علوم انسانی اسلامی و در عین حال مورد جدال فراوان است که بسیاری آن را قبول و عده ای انکار کرده اند. هر دو دسته بر اساس نحوه نگرش خود به دو مقوله «علم» و «دین» برای خود دلایلی ذکر کرده اند. ما نیز برای روشن شدن نظر علامه طباطبایی در این موضوع، باید در این دو عرصه مطالب را سامان دهیم. علامه طباطبایی به مناسبت های مختلف در تفسیر ارزشمند «المیزان» و دیگر آثار خود با استناد به آیات قرآنی، در باب علم و دین مطالبی بیان کرده اند که نشان می دهد علم انسانی با پسوند اسلامی را ممکن می دانند و سخنان منکران را نمی پذیرند؛ چرا که آنان از منظر ایشان، در شناخت علم و دین مسیر صحیح را طی نکرده اند. در این نوشته برای اثربخشی و کاربردی کردن مطالب، به مهم ترین عناوینی می پردازیم که موجب عدم امکان اسلامی کردن علوم انسانی از نظر مدعیان آن است. دلایل عمده منکران، از این قرار است: تغایر علم و دین در روش، زبان، هدف، موضوع و مسائل؛ و نیز ادعای تداخل حداقلی میان موضوعات دینی و علمی یا ادعای تضاد بین گزاره های آن دو. این انگاره ها از منظر برداشت های قرآنی علامه بررسی خواهند شد تا با عنایت به سخنان وی، پاسخ ایشان به ادعای عدم امکان علم انسانی اسلامی روشن شود.
بررسی تطبیقی مسئله ذهن در اندیشه دکارت، ملاصدرا، لایبنیتس و برخی رویکردهای رایج درعلوم شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید دکارت تا کانت عقل باوری ( قرون 16 و 17)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه ذهن
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی معرفت شناسی
این پژوهش می کوشد تا نشان دهد اندیشه دکارت، لایب نیتس و ملاصدرا تا چه میزانی با رویکردها و نظریه های رایج و مسلط در علوم شناختی شباهت و قرابت دارد. نتایج این بررسی نشان داد که اگر چه فلسفه ذهن دکارت، ملاصدرا و لایب نیتس یک نگاه عمیق فلسفی و متافیزیکی است، اما همین نگاه عمیق، آغازی در جهت توسعه تبیین علمی از ذهن بوده که آثار و نشانه های آن را در جای جای نظریه های مطرح در علوم شناختی، به خصوص در قالب رویکرد پیوندگرایی مشاهده می-کنیم. تفاوتی که بین فیلسوفان و دانشمندان این علوم وجود دارد در روش رسیدن به ایده مدل سازی ذهنی می باشد که این مدلسازی ذهنی در فلاسفه فرایندی قیاسی – استدلالی را طی می کند، در حالی که در پژوهشهای علمی فرایند استقرایی – آزمایشی غلبه دارد. همچنین، تبیین مونادگرایانة لایب نیتس از عالم و نیز نظریة تشکیک وجود ملاصدرا، با ساختار هرمی معرفت در علوم شناختی مدرن یا پیوند گرایی شباهت انکارناپذیری دارد.
شی ء طبیعی و مصنوعات تکنولوژیک: از دوگانه انگاری تا این همانی (بررسی و نقد چند دیدگاه)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آیا می توان تمایزی میان امور طبیعی و مصنوعات قائل شد؟ و یا فارغ از دوگانة مصنوع طبیعی باید به جهان هستی نگریست؟ پاسخ به این سؤالات، جایگاه فلیسوف تکنولوژی را در مواجهه با مصنوع تکنیکی مشخص می کند و مسائل چال شبرانگیزی را با خود به همراه می آورد. در این مقاله تلاش م یشود تا به این سؤال ها از منظرهای مختلف پاسخ داده شود.ابتدا، دیدگاه فلاسفة معاصر در رابطه با تمایز میان امر مصنوع و طبیعی ارائه می شودکه تا حدی به نظر می آید مرز میان این دوجهان از نظر این فلاسفه لغزان است و این » نمی توان با قطعیت امور را در ذیل این دو دسته قرار داد؛ اکثر این فلاسفه در ذیل قرار م یگیرند. در بخش دوم این مقاله، با بررسی امر طبیعی و مصنوع در سنت « همانی حکمت اسلامی تا حدی سعی در ترسیم مرزی قطعی میان این دو جهان داریم. در این جهت تمایز میان امور طبیعی و مصنوعات استفاده م یشود « صورت نوعیه » سنت از مفهوم هستند. در پایان نیز به نقد « دوگانه انگاری » و م یتوان گفت فلاسفة اسلامی قائل به تمایز و برخی دیدگاه های مذکور خواهیم پرداخت
مقایسه علم و دین از دیدگاه «فردریک شلایر ماخر» و «کارل بارت»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مباحث مهم در عرصه دین پژوهی، نسبت میان «علم و دین» و تبیین حوزه های آموزه های دینی و یافته های علمی است. با تحولات فکری و فرهنگی پس از رنسانس، تعارض های علم و دین در مسیحیت نمایان شد ؛ «فردریک شلایر ماخر» و «کارل بارت» از شاخص ترین چهره هایی بودند که در جهت سازگاری دین با اقتضائات دوران مدرن تلاش کردند. این دو هر چند در جریان نواندیشی دینی، رویکردی جدید و بازسازی کننده داشتند و در پی اثبات استقلال دین از علم و ایجاد حوزه ای حفاظتی برای دین بودند؛ اما با ارائه ی طرح های خود در راستای بازگشت به گوهر دین، قرائت هایی از دین بیان نمودند که به دلیل تک بعدی بودن از مشکلات قابل توجهی برخوردار بود. شلایر ماخر، خدا و عناصر مهم دین را در حد احساس و تجربه شخصی کاهش داد؛ نوعی انسان محوری و تفسیر آموزه های دینی بر اساس معارف بشری که کارل بارت آن را نادرست خواند. اما بارت هم در معرض خطر قرار گرفت؛ تنها معیار سنجش را آموزه های مسیحی دانست و بزرگ داشت خدا را با کوچک ساختن انسان همراه ساخت؛ یعنی درست خلاف جهتی حرکت نمود که شلایر ماخر پیموده بود.
هرمنوتیک روایت و قصص قران کریم در تفسیر عرفانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم تابستان ۱۳۹۶ شماره ۲ (پیاپی ۳۱)
249 - 272
حوزههای تخصصی:
تفسیر عرفانی یکی از روش های تفسیری است که بر پیشاادراکی همچون رمزی بودن وحی و زبان دین، ضرورت انکشاف قصد آیات و توجه به مغز و حقیقت سخن استوار است؛ به بیان دیگر تفهیم باطنی و لبّ سخن، رهیافت بنیادین و پراهمیت تفسیر عرفانی است. عرفا و فیلسوفان مسلمان از رمزی بودن زبان دین، برای انکشاف معنای باطنی قصص و روایت های قرآنی یا به عبارتی کشف سویه های پنهان متون دینی از طریق «هرمنوتیک روایت» بهره برده اند. در این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی، به بررسی خصایص هرمنوتیک روایت با توجه به مبانی ریکور، در آثار عرفا و فیلسوفان مسلمان پرداخته ایم. نتایج به دست آمده حکایت دارند که هرمنوتیک روایت با رویکرد تازه ای به روایات و قصص دینی، خوانش جدیدی در این باب عرضه می کند. همچنین با خصیصه رمزی بودن، چندمعنایی و تفهیم باطنی، موجب توانمندی زبان می شود و خلق معانی تازه را به همراه دارد. فراتاریخی و بی زمان بودن، ساحت جدیدی از زمان را طرح می کند که موجب تبدیل شدن زمان طبیعی و ریاضی به زمان انسانی (که زمانی نامیراست) می شود؛ در این حالت روایت ها و قصص دیگر مختص قوم و فرهنگ خاصی نخواهند بود، بلکه می توانند به دنیاها و زمان های دیگر نیز سفر کنند. مطالعه این قصص و روایات در تفسیر عرفانی، حاکی از این امر است که هدف اصلی این متون، انتقال معانی ساده و سطحی واژگان نبوده، بلکه هدف روح و معانی ناآشکار و رمزی نهفته در آنها ست که به کمک دانش هرمنوتیک روایت، لایه های چندگانه معانی، تأویل و رمزگشایی می شوند.