فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴۵٬۵۶۱ تا ۴۵٬۵۸۰ مورد از کل ۵۲٬۹۰۷ مورد.
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۲۲ بهار و تابستان ۱۳۹۶ شماره ۱
217 - 248
حوزههای تخصصی:
هرگاه صحبت از تلفیق ادبیات با نقاشی است، حضور ادبیات و نقاشی را در کنار یکدیگر شاهد بوده ایم. مثل تلفیق ادبیات با نقاشی در تصویرسازی یک کتاب ادبی یا در نگارگری. اما تلفیقی که مارسل پروست از این دو ارائه می دهد، متفاوت است. سراسر رمان در جستجوی زمان از دست رفته پر از نقاشی است، بی آن که حتی یک تصویر در کل کتاب چاپ شود. او بدون آن که تصویری فیزیکی در رمانش ارائه دهد، ادبیات را با نقاشی های شناخته شده ای تلفیق می کند و متن را به آن ها ارجاع می دهد و رابطه ای بینامتنی میان آن ها برقرار می سازد تا قوه تصویرساز مخاطب را در کنترل خویش درآورد. پروست با این رویکرد قصد دارد هنگامی که رمانش خوانده می شود، راه "خیال آزاد" بر مخاطب بسته باشد و مخاطب تقریباً همان چیزی را در ذهنش تصویر کند که پروست آن را می خواهد. این مقاله از نظر ماهیت و روش، توصیفی- تحلیلی بوده و بر پایه آراء «لوران ژنی» در باب بینامتنیت و به ویژه «کلاژ بینامتنی» بنا گردیده است.
المیتاروائی ومؤشراته فی روایه "لعبه النسیان" لمحمد براده (دراسه سردیه نقدیه)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال یازدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۴۳
37 - 60
حوزههای تخصصی:
المیتاروائی یعد نسقاً سردیاً جدیداً یعتمد علی الثنائیات والتناقضات وهو یدمر الاعتماد الذی شکل لدی المتلقی لقبول الوقائع والأحداث والتماهی بالشخصیات والذوات. هذا النوع السردی یتعارض النمط السائد ویرید تحطیم البنیات والصیغ المألوفه التقلیدیه. یقوم الروائی عبر توظیف السرد المیتاقصی باستخدام عده الآلیات والمؤشرات التی یُخلقّ خلالها النظم الروائی والمنطقیه فی السرد، کاحتکاک العالم المتخیل بالواقع، وتمازج الروایه بالنقد، والاعتراف بصناعیه الروایه عبر دخول الروائی المباشر فی السرد، وانعکاس السیره الذاتیه للکاتب وثفافته فی النص الروائی. هذه المقاله تستهدف خلال استخدام المنهج الوصفی – التحلیلی، الکشف عن خصائص هذه التقنیه السردیه الهامه وکیفیه استخدامها فی النص السردی الحدیث معتمده علی روایه "لعبه النسیان" للروائی والناقد المغربی الکبیر، محمد براده، الذی وظّف فی روایته الإبداعیه خصائص هذه التقنیه الغربیه الحدیثه، عنایهً إلی إشرافه علی الإنجازات النقدیه الجدیده. وقد تخلصت النتیجه أن الروائی أسّس روایته علی أساس الشکل المیتاروائی الجدید واستخدم خلالها عده مؤشرات خاصه بهذه التقنیه کامتزاج الواقعی بالخیال عبر الاهتمام إلی ومضات من حیاته الواقعیه وجعلها بین دفتی سرد الأحداث الخیالیه، کما قام إلی امتزاج بین الإبداع والنقد عبر ذکر ملاحظات نقدیه کثیره فی ثنایا روایته تحدد خصائصها السردیه والتعبریه.
تحلیل بن مایه های اسطوره ای در آثار نویسندگان معاصر (رمان درخت انجیرمعابد، داستان های کوتاه کاج های مورّب، باغ اناری و جایی دیگر)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی سال هفدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۶۴
201 - 232
حوزههای تخصصی:
حیات و مرگ گیاهان و درختان از دیرباز مورد توجه بشر بوده است. بشر هر چهارفصل را با دوران زندگانی خود یکی دانسته و داستان هایی از پرستش و شفابخشی گیاهان ساخته است. او به درختان دخیل بسته و علاج درد خود را از آنها جُسته است. در پَسِ این نگاهِ بشر نخستین، حقیقتی نهفته است و آن، استمداد از تجلّیِ شفابخشی است نه پرستش درخت! نیاکان ما در جست وجوی جوانی و جاودانگی محو پدیده هایی شده اند که به گمان خود منبع جاودان این نیروها هستند؛ پس باید اسطوره ها را کاوید تا به حقیقت آنها رسید. رمان ها و داستان ها بهترین مجال برای درخشش اسطوره ها هستند. در این مقاله به بررسی بن مایه های گیاه پیکری در درخت انجیر معابد ، باغ اناری ، جایی دیگر و کاج های مورّب پرداخته ایم. روش پژوهش ما به شیوه توصیفی تحلیلی است و بعد از استخراج داده ها به تحلیل بن مایه ها پرداخته ایم. هدف بررسی نحوه حضور بن مایه های گیاه پیکری در این آثار است؛ اینکه آیا آنها به شکلی نمادین حضور دارند یا به صورت روایت اسطوره ای؟ در آثار بررسی شده، این بن مایه ها هم به شکل نمادین و تلویحی حضور دارند و هم به صورت روایت اسطوره ای. ضروری است با نگاهی اسطوره پردازانه زوایای این داستان ها را بکاویم تا بن مایه های اساطیری را در آنها برای تشخیص ابتذال و خرافه از حقیقت اسطوره ای باز شناسیم.
التجلیات البنیویه لروایه "التاریخ السری للأبطال الفرس القدامى" لسیروس شمیسا، دراسه فی التعالی النصی بناءً على نظریه جیرار جینیت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال دهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴۰
99 - 128
حوزههای تخصصی:
من خلال دراسه النصوص المختلفه والتمعّن فیها، نکشف وجوهاً وموضوعات مماثله تؤدی إلى معرفه العلاقات البنیویه وعلاقه حضور مشترک بین نصین أو عدّه نصوص. فی غضون ذلک، فإن استخدام علاقات النصیه المتعالیه القانونیه لجیرار جینیت، من خلال إنشاء علاقات مختلفه بین النصوص المختلفه وإنشاء أنظمه، ومشفّرات، وأسالیب ثقافیه وقواعد وصفیه، وکذلک اکتشاف العلاقات بین النصوص المختلفه، یؤدی بدوره إلى کشف الدلالات المشترکه وأوجه التشابه فیما بینها. من هنا، توفّر "روایه التاریخ السری للأبطال الفرس القدامى"، ذات العلاقات التاریخیه والعلمیه والعقائدیه والاجتماعیه والثقافیه (مع نصوص أخرى)، أرضیهً مناسبه لدراسه أسس "النصیه المتعالیه"، بما فی ذلک الأسالیب الوصفیه التحلیلیه وکذلک خصائصها المتنوعه وهی؛ التناص (نصی بینی)، النصیه المتفرعه، النصیه الجامعه، النص الموازی والماوراء نصیه (التعالی النصی للنص). لذلک، قام هذا البحث بدراسه وشرح جمیع الأحداث والتلمیحات الحقیقیه لهذا العمل وتطابقها مع النصوص السابقه، لمعرفه کیف أن الدکتور شمیسا، استطاع من خلال توفیر مساحه بنیویه مناسبه، أن یجعل القارئ یتّجه نحو معرفه أسس علم الاجتماع بشکل واسع. وإلى أی مدى حقّق نجاحاً فی إنشاء شبکه معقده للنصیه المتعالیه من خلال خلق مساحه شکلیه ومضمونیه مماثله فی ظل تغییر حجم ومحتوى النصوص السابقه وتخفیض وإطاله فترتها الزمنیه (النصیه المتفرعه) فضلاً عن التداخل الواعی للأنواع الأدبیه المختلفه للنصوص (النصیه الجامعه).
بررسی رند حافظ از منظر جایگاه لوده در سفر قهرمان
حوزههای تخصصی:
کارل گوستاویونگ معتقد است کهن الگوها یا راهنماهای درونی که ریشه در ضمیر ناخودآگاه بشر داشته و محصول تجارب مکرر او در طول تاریخند، برای هدایت انسان به سمت کمال فردی در وجود او نهادینه شده اند. از آنجایی که سفر قهرمان درون مراحل پر فراز و نشیب فرایند تفرد را بررسی می کند، کیفیتِ دگرگونی و تغییر و تحول « رند» راز آلود در غزلیات حافظ نیز از این منظر قابل توجه و بررسی است. از این رو که تغییر کیفیت این مفهوم، در جریان حوادث و فضاهای گوناگون و متنوع و متفاوت هر بیت در هر غزل، که می توان آن را تصویر مرحله ای از زندگی شاعر دانست، ما را به کیفیت حاکم بر دیدگاه او، رهنمون می سازد و جایگاه والا و درخورِ او را به عنوان قهرمان کمال یافته در سفر زندگی تبیین کرده و مسلم می سازد. هدف این مقاله بررسی رند غزلیات حافظ از منظر نقد کهن الگویی با تکیه بر مبانی فکری کارول. اس. پیرسن و هیو. کی. مار، در زمینه کهن الگوی دوازده گانه بیداری قهرمان درون است. نویسنده تلاش می کند به شیوه توصیفی- تحلیلی تجلی کهن الگوی غالب در غزلیات حافظ را نشان دهد.در مجموع می توان نتیجه گرفت که هر سه سطح لوده با مراتب مختلف رند در ابیات حافظ مطابقت دارند.
آینده ادبیات تطبیقی در ایران
امر خارق العاده در حکایات عرفانی فارسی و چند داستان رئالیسم جادویی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادب فارسی سال ۷۴ بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۴۳
131 - 153
حوزههای تخصصی:
طرح جایگاه عنصر خارق العاده در نظامی که جایگاه عناصر آن در نسبت درونی با طرح کلّی تعیین می شود، روشی درست برای بررسی ساختار داستان های رئالیسم جادویی و حکایات عرفانی مشتمل بر رخدادهای شگفت انگیز است. برای نشان دادن پیوند ژرف ساخت جادویی با طرح این آثار، ساختار روایی حکایات موجود در متون عرفانی اسرارالتوحید، رساله قشیریّه، کشف المحجوب، مرصادالعباد من المبدأ الی المعاد و مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه و نیز آثار داستانی صدسال تنهایی، مسخ، زیباترین غریق جهان، پیرمرد فرتوت با بال هایی عظیم و آئورا بر اساس الگوی «کلود برمون» با رویکرد ادبیات تطبیقی آمریکایی بررسی شده است تا پس از استخراج پی رفت های اصلی، شبا هت ها و تفاوت های ساختاری در پی رفت اصلی آثار بر اساس ترکیب پی رفت های «واقع گرایانه» و «خارق العاده» مشخّص شود. نتایج به دست آمده نشان داد که در ساختار پی رفت اصلی آثار و شیوه استفاده آنها از پی رفت خارق العاده یا واقع گرایانه شباهت هایی وجود دارد. ساختارهای مشترک در پی رفت های اصلی آثار بررسی شده، «ساختار خطّی و بدون حذف پایه ها»، «حذف وضعیّت متعادل اوّلیّه و آغاز با بحران» و «ساختار غیرخطّی» هستند. ترکیب های مشترک پی رفت های اصلی از نظر اشتمال بر واقعیّت یا امر خارق العاده را نیز می توان به صورت ترکیب های «محذوف خارق العاده واقع گرایانه»، «محذوف خارق العاده خارق العاده»، «خارق العاده خارق العاده خارق العاده» نمایش داد.
نقد دو تصحیح از گل و نوروز خواجوی کرمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ ادبیات پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۹
85 - 112
حوزههای تخصصی:
مثنوی عاشقانه گل و نوروز خواجوی کرمانی، شاعر نامدار و خلّاق قرن هشتم، اوّل بار به همّت «کمال عینی» و بار دوم به کوشش «سعید نیاز کرمانی» تصحیح شده است. این دو تصحیح نواقص و ایرادات متعدّدی دارند. مهم ترین ایراد کار دو مصحّح، روشمند نبودن کار آن هاست یعنی آن ها بر اساس نسخه های موجود، روش مشخّص و مطلوبی را برای تصحیح متن اختیار نکرده اند. علاوه بر این، توجّه نکردن به ویژگی های سبکی، معنای کلمات و معنی بیت و روایت داستان، سبب ساز بیشتر بدخوانی ها از این متن ارزشمند شده است. هرچند نیاز کرمانی بخشی از ایرادات تصحیح کمال عینی را برطرف کرده است امّا همچنان متن مصحَّح ایشان نیز خطاها و کاستی هایی دارد که این تصحیح را از یک متن علمی و منقّح دور می سازد. نگارندگان در تحقیق حاضر به روش توصیفی تحلیلی تلاش کرده اند این دو تصحیح را در بوته نقد قرار دهند و نشان دهند این متن ارزشمند نیازمند تصحیح جدید و علمی است.
بررسی نظریه تفسیری علامه طباطبایی در رویکرد ناظر به مفسر بر اساس معیارهای کارآمدی
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر درصدد پاسخگویی به این پرسش است که نظریات تفسیری علامه طباطبایی، در رویکرد کارآمد ناظر به مفسر، چگونه مورد توجه قرار گرفته است؛ بررسی تحلیلی و توصیفی نظریات تفسیری ایشان در رویکرد ناظر به مفسر، نشان می دهد با وجود تعریف علامه از تفسیر که آن را فهم مراد خداوند به عنوان مؤلف قرآن، می داند؛ اما ایشان نظریات تفسیری خود را در رویکرد ناظر به مفسر نیز مورد بررسی و مداقه قرار داده است. بررسی نظریات ایشان با توجه به روش اجتهادی و قرآن به قرآن، در تفسیر المیزان فی تفسیر القرآن، میزان تطابق با معیارهای کارآمدی و مقبولیت را آشکار می دارد.
گفتمان ناتورالیستی در داستان: بررسی سبکی زبان شخصیت های فرودست در یک رمان و دو مجموعه داستان از صادق چوبک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مطالعه لایه های پنهان و درونی زبان می تواند تصویر شفاف و واقع گرایانه ای از جهان شخصیت ها، گفتار و کنش های آنان در متون ادبی به دست دهد. با بررسی زبان شناختی متون ناتورالیستی می توان به ارتباط تنگاتنگ زندگی ناتورالیستی شخصیت ها با ساختار و کارکردهای زبانی که با آن تکلم می کنند، پی برد. آن چه در گفتار شخصیت های یک اثر ناتورالیستی شاخص به نظر می رسد تقابل زبان شخصیت های باسواد و بی سواد است. شخصیت ها در این گونه آثار به دلیل محرومیت های اقتصادی و اجتماعی از تحصیل محروم اند و این بی سوادی در زبان محاوره و گفتارمحور آن ها پدیدار است. صادق چوبک داستان نویس معاصر ایرانی که به عنوان داستان نویس ناتورالیست شناخته شده است، در آثارش به زندگی دردآلود، پر فلاکت، و هم زمان سرشار از ناآگاهی و جهل انسان هایی می پردازد که در تأمین نیازهای اولیه حیاتی خود درمانده اند. در این مقاله، نخست الگوهایی که محمد محمود در رساله ا ی، برای زبان ناتورالیستی ارائه داده است معرفی می شود، سپس با تمرکز بر رمان سنگ صبور و مجموعه داستان های انتری که لوطی اش مرده بود و خیمه شب بازی به مطالعه زبان این آثار و میزان تطابق آنها با این الگوها پرداخته می شود. نتیجه این مطالعه روشن گر این امر است که تقابل باسواد و بی سواد به شکل گیری تقابل زبانی نوشتارمحور و گفتارمحور دامن می زند. غلبه زبان گفتارمحور و شفاهی در کلام شخصیت های فرودست چوبک می تواند کارکرد ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مسلط بر آنان را بازتاب دهد.
کاربرد الگوی کنشگر گِرِماس درتحلیل روایت شناسیِ جایِ خالیِ سُلوچ (مطالعه موردی: «مِرگان در جُست و جوی سُلوچ»)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
گِرِماس یکی از نظریه پردازان نشانه- معناشناسی روایی است که الگویی جامع و جهان شمول برای تجزیه و تحلیل متون روایی به دست می دهد و با هدفِ دست یافتن به ژرف ساخت روایت و مطالعه ساختاری متون روایی، به تحلیل سیرِ منطقی حوادث و معانیِ درونیِ متن و درکِ پیرنگِ روایت می پردازد. در تحلیل متن های روایی، الگوی کنشگر گِرِماس، نسبت به دیگر الگو های روایی، قابلیّت انطباق بهتری برای تحلیل روایی گری متن های روایی دارد و در پی دست یافتن به کنش گفتمان است. این مقاله، با کاربرد الگوی کنشگر گِرِماس، به تحلیلِ ساختاری حکایتِ«مِرگان در جُست و جوی سُلوچ» دررمان جای خالیِ سُلوچ می پردازد و عناصری را که در شکل گیری رخدادها و آن چه هسته و پیرنگ این داستان را در گستره روایت شناسی تشکیل می دهد بررسی می کند.در این مقاله، با روشی تحلیلی- توصیفی و روش کتابخانه ای در گردآوری اطلاعات، این پرسش اساسی مطرح است که رمان جای خالیِ سُلوچ ، تا چه میزان با نظریه نشانه- معناشناسی رواییِ گِرِماس قابل تحلیل است و براساس الگوی کنشگر گِرِماس، عوامل گفتمان درتولید معنا در آن کدامند؟ ازنتایج این پژوهش این است که راویِ داستانِ «مِرگان در جُست و جوی سُلوچ»، با ساختاری روایی و شخصیّت محور، صحنه ها و رخدادهای آن را با پویایی تمام بازنمایی و به نمایش گذاشته تا عواطف و احساسات خواننده را برانگیزد و موجب پویایی شخصیّت ها و عناصر درون متنی آن می شود. دراین داستان، لحنِ گفت و گو میان عناصر داستانی دارای اوج و فرود است و جنجال و کشمکش بر سراسر رخدادها سایه می افکند و تمام شخصیّت های داستان را در مقابل یکدیگر به کنش وا می دارد.
تأثیرپذیری ادبیات اروپا و آمریکا از حافظ
حوزههای تخصصی:
آلمانی ها قبل از کشورهای دیگر اروپایی با حافظ آشنا شدند. آدام اولئاریوس مترجم اولین هیأتی بود که از آلمان به ایران آمد. او در سفرنامه اش، اطلاعاتی از ادبیات ایران به دست داد، که سبب آشنایی شارل رویچکی با حافظ و ترجمه چند غزل از او به زبان لاتین و آلمانی گردید. اولین ترجمه کامل دیوان حافظ توسط فون هامر در سال 1812 به انجام رسید. گوته از این ترجمه بهره برد و دیوان غربی شرقی خود را سرود. پس از او مترجمان دیگری چون روکرت، پلاتن، هلموت ریتر، دامر و.. . به ترجمه دیوان حافظ همت گماشتند.
انگلیسی ها نیز در قرن هجدهم با حافظ آشنا شدند. توماس هاید برای اولین بار، غزل نخست حافظ را به لاتین ترجمه کرد. نخستین اروپایی که اشعار حافظ را به فرانسه و انگلیسی برگرداند، ویلیام جونز بود. پس از او، مترجمان بسیاری چون ریچاردسون ، گرترود بل ، نیکلسون و... به این امر اهتمام ورزیدند.
فرانسویان، دیرتر از کشورهای دیگر حافظ را شناختند. تاورنیه اولین جهانگرد فرانسوی است که از محبوبیت حافظ در میان ایرانیان مطالبی ارائه داد. گرچه مترجمینی چون دوفرمری، نیکلا، دوویلر، آرتورگی و...تحت تأثیر حافظ قرار گرفتند ولی هیچ کدام نتوانستند تمامی اشعار حافظ را ترجمه کنند.
در امریکا نیز شکل گیری مکتب تعالی گرایی، گرایش به ادبیات شرق را رواج داد. امرسون از بنیان گذاران این مکتب، نخستین بار اشعار حافظ را برای آمریکایی ها ترجمه کرد.
رمزگشایی کهن الگویی داستان های هفت پیکر نظامی با توجه به سیر بهرام برای رسیدن به «مادر مثالی»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن پژوهی ادبی بهار ۱۴۰۱ شماره ۹۱
315 - 341
حوزههای تخصصی:
می توان هفت پیکر نظامی را کتاب یگانگی قهرمان و پیوند مقدس او با آنیما دانست که در گستره نمادها یا استعاره هایی معنادار به نوعی «خویشتن شناسی» منجر می شود. جلوه کهن الگوهای ناخودآگاه جمعی موجود در این کتاب، آن را در هاله ای از ابهاماتی قرار می دهد که جز با راهکارهای روان شناختی اسطوره قابل درک و تبیین نیست. کهن الگوی «زن نخستین» یا «مادر ازلی» در سفر سمبلیک بهرام و در مراحل آزمون های خودشناسی او، حرکتی از اعماق سیاهی به دل روشنایی است. در داستان های این کتاب، نقصان و کمبودی در روان تمامی قهرمانان، موجبات حرکت و سفر آن ها را برای گشودن دریچه های ناشناخته فراهم می سازد. زندگی پر رمز و راز شاه در گزارش نظامی از او یک قهرمانان اسطوره مند ساخته که در فرجام زندگانی خویش به عنوان یک انسان آگاه به شعورِ شورمندِ خویش به نوعی فردانیت متافیزیکی دست می یابد. مسأله اصلی پژوهش در این مقاله، سیر بهرام است که خود در قالب سفری به قصد نوزایی رُخ می دهد و تسلسل وقایع و ارتباط درونی آن ها با یکدیگر فرایند خویشتن شناسی قهرمان را تقویت می کند. هدف این است تا با نشان دادن رویکرد روان شناختی اسطوره با واکاوی عناصرِ نمادینِ موجود در قصه های هفت گنبد، ارتباط درونی آن ها با داستان اصلی بررسی شود و تمامی کنش ها و واکنش های داستانی را در جهت استعلای متافیزیکی قهرمان معنا بخشد. گفتنی است که شیوه تحقیق در این مقاله، تحلیلی- توصیفی است.
بررسی تطبیقی حکمت های عملی در دیوان دعبل خُزاعی و ناصرخسرو(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
جستارنامه ادبیات تطبیقی سال اول پاییز ۱۳۹۶ شماره ۱
79 - 104
حوزههای تخصصی:
در حوزه مسائل حکمی، میان شاعران عرب و فارسی زبان قرابت فکری وجود دارد که این امر، ناشی از ریشه های دینی مشترک است. از این بین، دعبل خزاعی و ناصرخسرو، به عنوان دو شاعر شیعه مذهب، تحت تأثیر منابع اصیل اسلامی، به حکمت های عملی (شامل بایدها و نبایدهای اخلاقی) توجّه ویژه ای نشان داده اند. بررسی ها نشان می دهد که در میان بایدهای اخلاقی مواردی چون «خردگرایی و علم آموزی»؛ «سخاوت و دهش»؛ «همنشین صالح و نیکو» و «بردباری و صبر» برجسته بوده است. همچنین، نبایدهای اخلاقی مشترک در دیوان دو شاعر، عبارت است از: «دنیاستیزی»؛ «غرور و فخرفروشی»؛ «حسدورزی»؛ «خلف وعده و پیمان شکنی» و «عیب جویی». دیدگاه دعبل و ناصرخسرو در ارتباط با آموزه های «خردگرایی و علم آموزی» و «دنیاستیزی» با وجود نزدیکی، تفاوت هایی هم دارد. ناصر به نیّت آگاهی بخشی به مردمی که تحت تأثیر تبلیغات دروغین خلافت عبّاسی در گمراهی بودند، بر کارکرد های اجتماعی، سیاسی و اخلاقی علم و عقل تأکید ورزیده، امّا دعبل، تنها به وجه تعلیمی آن اشاره کرده است. همچنین، نگاه دعبل به دنیا و مظاهر آن، دووجهی (مثبت و منفی) و رویکرد ناصرخسرو تک بُعدی (منفی) است. شیوه بیان حکمت های عملی در دیوان ناصرخسرو، غالباً صریح و در اشعار دعبل، مستقیم و غیرمستقیم است.
خوانش فرانتس فانونی نمایشنامه های «رقص جنگل ها» و «مرگ و سوارکار شاه» اثر وله سوینکا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نمایشنامه های "رقص جنگل ها" و "مرگ و سوارکار پادشاه" آثار وله سوینکا، نویسنده مطرح اهل نیجریه هستند. وله سوینکا در رویکردی منحصربه فرد، با به نمایش گذاشتن شرایط زندگی بومیان و تقابلات فرهنگی آنان با استعمارگران غربی انزجار خود را از استعمار غرب به تصویر می کشد و درعین حال در مورد خطر فروپاشی اجتماعی و اضمحلال هویت ملی براثر تعقیب کورکورانه سنت های بومی و همچنین وقوع استعمار داخلی هشدار می دهد. فرانتس فانون از نظریه پردازان مطرحی است که با دو نگاه سیاسی و روان شناختی به بررسی استعمار، انواع شیوه های آن و عوارض و عواقب آن پرداخته است. این مقاله، با بررسی دو نمایشنامه که یکی از آن ها در جشن آزادسازی نیجریه اجرا شد، به تعارضات و مسائل ملتی که سعی در بازیابی الگوهای کهن خود را دارد پرداخته و همچنین کوشش کرده است که احساس دوگانه ی وله سوینکا را نسبت به این بازیابی نشان دهد و ریشه آن را نیز پیدا کند.هر دو اثر انتخابی از سوینکا نشان گر آن هستند که وی نیز مانند فانون می خواهد که این تقابل فرهنگی، تبعیض و جدالِ همیشگی به صلحی ختم شود که شکوفایی آینده همه ابنای بشر در آن نهفته است. بررسی این آثار بر ما روشن می سازند که فرد استعمارکشیده باید با گذشته و حالش به صلح برسد، بر آنچه آینده را می سازد تمرکز کند تا بتواند آینده شکوهمندی را برای کشورش و هم وطنانش رقم بزند.
بررسی و تحلیل شگرد مولانا در ارتباط زمانی میان روایت و داستان در حکایات مثنوی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
داستان پردازی در «مثنوی معنوی» جایگاهی منحصر به فرد و کاملاً متمایز دارد. این پژوهش که به شیوه توصیفی– تحلیلی و روش کتابخانه ای است، هدف آن بررسی شیوه های ارتباط زمانی میان روایت و داستان در حکایات مثنوی است که از این طریق می توان به ارائه الگوی سبک شناسی و فهرستی از امکانات روایی برای انواعی از داستان های کلاسیک فارسی دست یافت و زمینه ای برای خلق و ابداع شیوه های جدید فراهم آورد. برای رسیدن به این اهداف می بایست به بررسی و تحلیل سطوح روایی در مثنوی و ارتباط میان آن ها پرداخت، برای تحلیل این موضوع از روش روایت شناسیِ اخیر یا معاصر استفاده شده که بیشتر شامل تئوریِ مطرح شده، توسط نسل دوم روایت شناسان (روایت شناسیِ معاصر) مانند ژنت و مفسران او می باشد. نتیجه به دست آمده این است که روایتگریِ مولوی در جهت اهداف عرفانی و اخلاقی مورد نظر اوست و این هدفمندی در تمامی ابعاد و مقوله های روایت، تأثیر می گذارد و شیوه روایت مولوی را خاص و متمایز کرده است.
بررسی و تحلیل اقتباس از آیات و احادیث در مکاتیب سنایی از جهت لفظی (دستوری و بلاغی) و معنوی
منبع:
علوم ادبی سال هشتم پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۱۴
49 - 70
حوزههای تخصصی:
اقتباس و استفاده از آیات وحی و احادیث نبوی در متون نثر فارسی و عربی بعد از اسلام امری رایج بود که به اقتضای معنی یا برای آرایش و زینت کلام به روش های مختلف به کار می رفت. این کاربرد در انواع متون نثر فارسی اعم از عرفانی، مکاتیب، قصص و تواریخ و... کم و بیش رایج بود. مکاتیب سنایی از جمله متون نثر فنی در قرن ششم است که در آن، آیات و احادیث، به وفور و برای اغراض مختلف و به شیوه های متعدد با رعایت پیوستگی لفظی و معنایی با متن فارسی آن به کار رفته است. در پژوهش حاضر سعی بر آن است تا جنبه های مختلف ارتباط لفظی و معنوی عبارات قرآنی و حدیثی با متن فارسی آن بررسی شود. نتایج پژوهش حاکی از آن است که در «مکاتیب» سنایی از جهت لفظی، آیات و روایات به عنوان جزئی از نثر فارسی دارای نقش های مختلف دستوری هستند و از نظر بلاغت هم در بعضی عناصر بلاغی به کار می روند. اقتباس های قرآنی و حدیثی از نظر معنوی نیز با متن فارسی پیوستگی دارند و برای تتمیم و تکمیل کلام و تأیید و تأکید آن استعمال شده اند.
تطبیق توصیفی روایات کهن مبتنی بر روایت شناسی معاصر(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
پژوهش در روایات کهن، توأمان نیازمند تأویل و قرینه سازی با نظریات عصر حاضر است. در منظر انسان کهن؛ روایت ها، قصه ها و افسانه ها از دلکش ترین هنجارهای تفننی آدمیان بوده است و فارغ از میزان اعتبار روایت های نخستین، پرداخت روایت ها در مسیر فرهنگ و تمدن، کاربرد چشمگیر داشته است. اغلب آن روایات؛ امروزه مانند استعاره ها، قابلیت ارجاعی دارد و منجر به خلق داستان های نوین شده و می تواند مبتنی بر ابزار روایت شناسی، تطبیق، موازنه و بینامتنیت، نقادی شود. در این پژوهش مستخرج از رساله؛ در چارچوب روایت شناسی و با بهره گیری از ادب تطبیقی به خاستگاه روایتگری کهن پرداخته شده است که به نوعی با روایتگری معاصر، ارتباط و انگاره اشتراکی دارد. دستاورد این پژوهش، معرفی آثار کهن مصری، بابلی، سومری، فنیقی، عبری، یونانی، ایرانی، هندی، ژاپنی و چینی است. همچنین نتایج نشان دهنده آن است که متون کهن به دلیل سرشت روایی و بهره گیری از عناصر روایی ساختارگرایی و فنون داستان پردازی، در زمره آثار ساختارگرا قرار دارند.
فرّخی یا مختاری؟... تکمله، توارد، اقتباس یا انتحال؟ (تحقیق پیرامون هویت سراینده اصلی شهریارنامه و تعیین کیفیت ارتباط متن اول و دوم)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شهریارنامه ، از حماسه های شاخص فارسی است که با وجود 138 سال تحقیقات، هنوز در موردش ابهامات بنیادین پابرجاست. از انتساب غلط به یک تا چند شاعر مشهور، از حدس سده ششم تا انتهای صفویه و از فرضیه دو بخش ادامه دار تا دو تحریر کوتاه و بزرگ که تحریر بلند، متن را اول توسّع بخشیده است، جملگی نظریات متفاوت پژوهشگران بوده اند که در این جستار نقد شده اند. این جستار، برای نخستین بار، اصل چهار نسخه شهریارنامه را به طور کامل بررسی کرده، کوشیده است، به یک قرن ابهام ناشی از عدم وجود مستندات خاتمه دهد. بنا بر دو دسته شواهد برون متنی- درون متنی، روشن شد، سراینده اصلی شهریارنامه ، شاعری به نام فرخی در سده های نه- ده، یا قبل از آن، در دربار امیری به نام محمود بوده، وقایعی که هنوز روشن نیست، باعث شده، بعد از مرگ فرّخی، اثرش به دست شاعر دیگری برسد که نامش احتمالاً مختاری بوده است. مختاری با کاهش حجم منظومه و تکرار عینی بخشی از ابیات، بخش بیشتری از ابیات را با تغییراتی مختصر یا شدید در سطوح واژگانی، نحوی یا تصویری بازسرایی کرده، ضمن تلخیص متن، اثر فرّخی را عملاً سرقت کرده، به عنوان اثری جدید به خود بازبسته و به فرزند امیر پیشین، به نام مسعود، اهدا کرده است.